ميجنگند چه برسر غولها
نوشته كردن فراموش و نوشتن دغدغه
است رسيده قتل به كه شعري
5_ بيسو سرزمين به سفر
نويسنده غياب در
ادبي يادداشت
ميجنگند چه برسر غولها
اروپا نويسنده 2001 برترين اكو
فخرطاولي كوروش:ترجمه
سالزبورگ جشنواره سال 2001 جايزه ايتاليايي ، معروف رماننويس اكو ، امبرتو:هنر و ادب گروه
به مردم گسترده اكواقبال انتخاب دليل.كرد تصاحب اروپا ، نويسنده برترين عنوان به را ، اتريش
رمان انتشار مناسبت به ليتهرر مگزين مجله.است "بودولينو" بلند داستان ويژه به وي ، آثار
.ميخوانيد كه است كرده گفتوگويي اكو امبرتو با "بودولينو"
دانشگاه ، استاد عنوان به زيادش مشغله همه با اكو امبرتو.سال بيست طول در رمان چهار
نام" فوقالعاده رمان با كه را ، رماننويسياش پيشينه تئوريك ، آثار نويسنده و روزنامهنگار
را "فوكو پاندول" ،"سرخ گل نام" از بعد او ، .است نكرده فراموش شد ، آغاز سال 1980 در "سرخ گل
كرده منتشر را "بودولينو" امروز او.كرد منتشر سال 1994 در را "بعد روز جزيره" و سال 1988 در
اصلي شخصيت نام از برگرفته رمان نام ;است طنز و غافلگيري سفر ، و ماجرا از سرشار رمان يك كه
در ميكند زندگي ميلادي دوازدهم قرن در كه تخيل از پر و دروغگو دهقاني ;است - بودولينو - آن
نامه در توصيفاش كه فوقالعاده ، و آرماني سرزميني يافتن براي ژان ، پدر از نامهاي دريافت پي
آغاز محاصره در قسطنطنيه ديوارهاي پاي و سال 1208 در روايت.ميشود دوردستها راهي آمده ،
:ميشود
Nicetas) خونياتس نيكتاس براي را زندگياش نشيب و فراز پر و ماجرا پر داستان بودولينو
در تاريخ سال شصت روايت به ترتيب ، اين به رمان ، .ميكند تعريف بيزانسي ، فيلسوف ،(Khoniates
به خواننده دوره ، اين طيميپردازد اول فردريك امپراتوري با ايتاليايي شهرهاي مبارزه دوره
عشقهاي و اسرارآميز مرگهاي فانتزي ، صحنههاي و ديني مباحثات بسيار ، مناقشات و نبردها نظاره
به آن در خودش اكو كه جادويي شهري اسكندريه ، پايهگذاري زمان تا حتي خواننده.مينشيند پرشور
.ميرود پيش است ، آمده دنيا
براي گرفته ، جشن را سالگياش هفتاد امسال ژانويه كه ايتاليايي رماننويس ديگر بار يك
خواننده ، رضايت جلب براي او ، .است كرده سفر دوردست گذشتههاي به امروز نگرانيهاي به پرداختن
تمدنهاي و جهانها ديدار به را بودولينو كه ميكند مستقر سفرهايي محور حول را روايتاش
جلوههاي و دايرالمعارفي اطلاعات با را خودش مشكل زبان مسير اين در البته و.ميبرد مختلف
علاقهاش مورد موضوعات به رمان اين با اكو امبرتو ترتيب ، اين به.ميسازد همراه طنز
:ميپردازد
فرهنگهاي و تمدنها ملاقات تساهل ، و تسامح چالشهاي تاريخ ، ناديدههاي و غيرمنتظرهها
.دروغ و راست بين خرافات البته و قدرت و هنر بين روابط مختلف ،
رماننويسيتان حرفه اوايل وسطاي قرون به "بودولينو" با شما "سرخ گل نام" از بعد سال
بيست*
چرا؟.برميگرديد
ساراماگو و اكو امبرتو
كه بنويسم روزنامهنگاران از گروهي درباره رماني ميخواستم اولبود اتفاقي تقريبا
چند بشناسانند ، مردم به را خودشان اينكه براي آنها.بيندازند راه را روزنامهاي ميخواستند
پاندول" شبيه موضوع اين كه كردم احساس من.ميكنند مطرح روزنامه در را دروغين ماجراي و خبر
اين به ميكردم ، فكر مشكلاتي چنين به داشتم وقتيدارند حضور ناشر سه آن در كه ميشود "فوكو
متن من كه باشد "ژان پدر" نامه همين اروپا تاريخ دروغين خبر جالبترين شايد كه رسيدم نتيجه
زمان در شده ، توصيف افسانهاي و شگفتآور سرزميني آن در كه نامه ، اين.دارم دوست خيلي را آن
علاوه ، به.باشد شده نوشته دربار خود در است ممكن كه ميشد گفته حتي و گشته مطرح اول فردريك
شد ، ساخته فردريك با مقابله براي اساسا كه _ اسكندريه _ من زادگاه شهر ساخت زمان با فردريك
به بازگشت نوعي به كه شد زاده "بودولينو" رمان شرايط ، اين مجموعه از.است بوده همعصر
داستان ميشد ، ساخته هفدهم قرن در مثلا من شهر اگر بگويم ميخواهم.هست نيز ريشههايم
آن در و دارم دوست خيلي را آن من كه است دورهاي وسطي قرون.باشد متفاوت كاملا ميتوانست
.نبود رمان اين شكلگيري اوليه علت مسئله اين حال ، اين با.ميكنم راحتي احساس
و ميرسد نظر به ساده و سبكسرانه بيشتر بلكه نيست ، تاريك و تيره ابدا بودولينو وسطاي قرون
*
.مياندازد ارسطو ماجراهاي ياد به حتي را ما
و مذهبي وسطاي قرون اولام ، رمان در.است "سرخ گل نام" سكه روي آن بودولينو واقع در
مطرح را لائيك وسطاي قرون بيشتر من بودولينو ، در اما.كشيدم تصوير به كتاب كل در را تمركزگرا
از است مملو وسطي قرون اين.هستند دهقانان و جنگاوران آن نقشآفرينان كه وسطايي قرون ;ميكنم
سرگرمي جنبههاي از رمان اما كرد ، فكر ارسطو به ميتوان من رمان خواندن با.سفر و ماجراجويي
گل نام در من.است كرده متفاوت هم را رماننويس زبان خاص ، دنياي اين.است غني هم ماجراجويي و
بودولينو در من زبان كه حالي در كردم ، استفاده لاتين شيوه به فرهيخته و سنگين زباني از سرخ
.است منطقيتر و مردمپسندانهتر
موقعيت بر و ميپردازيد دوازدهم قرن در ايتاليايي شهرهاي بين جنگهاي به رمانتان ، در شما *
و هرج به من واقع ، در...ميكنيد تاكيد بوده فردريك نفع به كه ايتاليا ، مرج و هرج و بغرنج
مدتها شهرهايش و نبود متحد كه كشوري ;ميكنم اشاره بوده ، حاكم ايتاليا بر زيادي مدت كه مرجي
زندگي جنبههاي برخي در هنوز كه گذاشته جاي بر آثاري سياسي مرج و هرج اينجنگيدند هم با
حتي البته ;شديم تبديل متحد كشوري به نوزدهم قرن دوم نيمه در ما.است رويت قابل ما سياسي
اين حال ، عين در.نداريم قبول را متحد كشور اين تشكيلدهنده ساختارهاي خيلي ما هم امروز
از بيآنكه كنيم ، پيدا را بينظمي شرايط در زندگي و نوآوري توانايي ما شايد شده باعث ميراث
.بيفتيم پاي
پر و ميگويد دروغ ترس بدون ميكند ، تعريف دروغين ماجراهاي و داستانها پيوسته بودولينو
*
تيپ ويژگي را آنها برخي كه است فانتزياي و خلاقه قوه همان نماد شخصيت اين آيا.خيال از است
ميدانند؟ ايتاليايي
و پرداختم آرمانگرا خلاقه قوه ستايش به فقط بودولينو با من.بيفتيم كليشهها دام به نبايد
هيچ.دادم انجام بود ، شرق و اروپا كشورهاي از متاثر كه وسطي ، قرون فرهنگ مواد با را كار اين
يك من.دهم انجام نميخواستم گفتيد شما كه را كاري آن من ;نبود مطرح گفتيد ، آنچه از نشانهاي
.كردم روايت او محور حول را داستاني و انتخاب را خودم زادگاه شهر اهل پرسوناژ
وجود كه ديگر دنياهاي درباره خيالپردازي ضرب به كه ميگويد بودولينو رمان ، از بخشي در *
وصف شاعرانه بيان اين آيا.كنيم عوض ميكنيم زندگي آن در كه را دنيايي بالاخره ميتوان ندارد
است؟ رماننويس بهعنوان شما كار حال
تعقيب دربود ديده خيالش در را دنيايي كلمب كريستف.است اتوپيا از تعريفي اين واقع ، در
اتفاقي اينكرد عوض را دنيا ترتيب اين به و كرد كشف را آمريكا عوض در ولي خورد ، شكست خيالش
گذشته درباره دروغگو زيرا ;نيست دروغگو بودولينو وانگهي ، .ميافتد اتوپياها همه براي كه است
ممكن ميگويد دروغ گذشته و حال درباره آنكه.آينده درباره بودولينو اما ميگويد ، دروغ حال و
حتي كه است اتوپيست يك ميگويد دروغ آينده درباره كه كسي اما شود ، برملا دروغهايش است
در پيوسته او كه است اينگونه.نيست هنوز آن ناقض مصداق زيرا ;كند باور را خودش حرف ميتواند
.كند پيدا خيالپردازياش براي بيشتري تاييدات تا ميرود دورتر دروغگويياش
دارد؟ مطابقت آثارش در رماننويس جستوجوگري با كرديد ، ارائه اتوپيست از كه تعريفي اين آيا *
رمانهاي و ميكند طرح را ممكن دنياي يك خلق همواره رمان زيرا ;است اينطور ميكنم فكر من
تصور نبايد:كنيد دقت اماكنند عوض هم را ما واقعيت حتي ميتوانند كه دارند وجود هم بزرگي
فقط مناست بوده من رمان زيرساز ارادي شكلي به و كمال و تمام بهطور انديشه اين كه كرد
يك بزنم ، حرف اتوپيا از ميخواستم اگر.كنم تعريف را پدرژان نامه اين داستان ميخواستم
هستند ، اتوپيا كه وقتي تا اتوپياها ، ميگفتم صورت آن در.رمان يك نه مينوشتم ، بيانيه
و رفتن جلو براي اتوپيا.ميآيد وجود به تراژدي ميپيوندند ، واقعيت به وقتي اغلب اما خوباند
يابد ، تحقق مور توماس اتوپياي بود قرار اگر مثلا.شدن عملي براي نه اما است ، خوب كردن حركت
.ميزيستيم استاليني نظام در ما همه الان
مواجه غريبي و عجيب شرايط و حوادث با ژان پدر سوي از شده توصيف سرزمين به سفرش طي بودولينو *
انواع با وي برخورد نوع.ميكند ملاقات را زيادي خيالپرداز و غريب پرسوناژهاي و ميشود
محترم را تفاوتها همه او ;تساهل و تسامح از است ستايشي گويي سفر ، طول در افراد و شرايط
دفاع آن از بارها شما خود كه است الزامي اين كه ميآيد يادمان ما علاوه بهميشمارد
...كردهايد
كه ميدهم نشان رمان اين در من.افزودم آن به را تازهاي عناصر من بار اين البته.دقيقا
سفر منطقهاي در واقع در بودولينوهستند تمامناشدني و نميشناسند مرز و حد نژادپرستيها
حاكم فراوان غلط انديشههاي آن در كه دنيايي ;فراوانند وسطايي قرون غولهاي آن در كه ميكند
رنگ بر متكي نژادپرستي بر علاوه كه ميرسد نتيجه اين به اينها همه مشاهده با بودولينو.است
.دارد وجود هم مذاهب و عقايد تفاوت از ناشي نژادپرستي پوست ،
.دارد اهميت عقايد تفاوت بلكه نيست ، مهم ظاهري و جسمي تفاوتهاي كه مينويسيد رمان در شما *
بكوشيم؟ ارزشهايمان و ايدهها از دفاع راه در همواره بايد كه معناست بدان اين آيا
نه ميكشند ، را همديگر و ميجنگند هم با مذهبشان و مرام جزئيات سر بر غولها من ، رمان در
بر و كرد مبارزه اساسي ارزشهاي از دفاع براي بايد.نيست خوب اين.اساسي عقايد و مسايل سر بر
كه گفتهام "لوموند" روزنامه در يافته انتشار مقالهاي در اخيرا مننكرد معامله آنها سر
.كنيم دفاع ارزشهايمان از نبايد ما كه نيست آن معناي به عقايدشان و ديگران با تسامح و تساهل
...ميبريد لذت آن از و ميشويد سرگرم نوشتن با خيلي ميكنيم احساس "بودولينو" خواندن با *
و سرگرم حسابي ميانجامد ، بهطور سال شش يا پنج كه رمان يك نوشتن هنگام به هميشه من.دقيقا
.دادهام دست از را اسباببازيام زيرا ;ميشوم غمگين پايان در هميشه اما.ميشوم سركيف
نوشته كردن فراموش و نوشتن دغدغه
بهارلو محمد
آن از مهمتر همواره - "نوشتن" درواقع - گفتن و است ، "گفتن" شيوه كشف نوشتن ، در من دغدغه
نيست چيزي همان الزاما بگوييم ، است قرار ميگوييم ، ما كه چيزي آن.بگويم بايد كه است چيزي
دنياي به است سفري است ، بينهايت جهان تكامل همچون نوشتن يا گفتن ، شيوه.مينويسيم كه
مجهول ، اشياي و عناصر و ميدهد رخ الهام معجزه كه است مكرر ، وانوشتن نوشتن ، با فقط.مجهولات
و ببينيم تدريج به ميتوانيم كه است وقت آن و ميشوند ، ظاهر ما برابر در ديگري از پس يكي
جلوه ما برابر در اشياء و عناصر ظهور بنويسيم دقيقتر و بيشتر كه چقدر هر.كنيم حس و بشنويم
را چيزهايي ميتوانيم احتمالا صورت آن در و ميكنند ، پيدا شگفتانگيزتري و كننده خيره
از جهيدن بيرون را نوشتن كافكا كه است همينرو از احتمالا.نميبينند ديگر چشمان كه ببينيم
.ميداند مردگان صف
سكوت و وادادن از و واميدارد ، كار ادامه به را ما كه است نوشتن لذت يا خودفريبي ، شايد
آنها داريم درواقع مينويسيم را خود آرزوهاي و روياها و خوابها وقتي ما.ميدارد نگه بركنار
.ميكنيم تجربه نحوي ، به را ،
عمق به و كنيم گستردهتر را خود تخيل و تصور افق كه ميدهد را امكان اين ما به نوشتن آزادي
.بيفزاييم خود آرزوهاي و روياها غناي و
لذت يا خودفريبي و بشكند ، درهم را ما ذهني و عيني محدوديتهاي و حصارها ميتواند نوشتن
سايه در اينكه تا باشد خودفريب ميدهد ترجيح من مثل آدمي اينرو از و است ، همين در نوشتن
حرفهاي ، نويسنده.كند خوش دل خود سازگاريهاي به و بياسايد واقعي حصارهاي و محدوديتها ديوار
حاضر هيچگاه طبعا و است ، سعادتي با و خوشوقت وجود باشد ، دريافته را نوشتن لذت واقعا اگر
تحسين و تقدير هلهلههاي شورانگيزترين و بزرگ تيراژهاي با را نوشتن انزواي سكوت حتي نميشود
بايد ميشود ، تمام ديگر درميآيد نوشته ، يعني خود ، حاصل صورت به وقتي نوشتن.بزند تاخت
نويسنده خود يا است ، نشده تمام هنوز نوشته لابد صورت اين غير در ;كند فراموش را آن نويسنده
جز به ديگر ، امور به اغواگري با نويسنده كه است همينرو از و است ، شده تمام كه ندارد باور
كار اصل در تغييري ديگر اينكه از غافل آورند ، جا به را او نوشته تا ميشود متوسل نوشتن ، امر
صرفا وانويسي ، با فقط گفتم چنانكهماند خواهد باقي خام كماكان خام اثر و آمد ، نخواهد پديد
زيرا ;يافت دست ابداع به و اصالت به و پرورد را خامي نوشته ميتوان نوشتن ، امر از الهام با
به آنكه مگر برنميآيد ، نويسنده از ديگري كار هيچ مطلقا نوشته ، انتشار از پس نوشتن ، از پس
و باشد ، داشته وجود آن وانويسي امكان كه است خام وقتي تا نوشته.برود ديگري نوشته سراغ
آن تا نباشد آماده نويسنده درواقع يعني ;باشد داشته را آن دقايق پروراندن دغدغه هنوز نويسنده
.برود جديدي كار سراغ به و كند ، فراموش را
تا آن ژرفاي در كه گونهاي به نخوردهايم غوطه خود نوشته اعماق در وجود تمام با كه وقتي تا
منفك خود از را نوشته و برداريم دست نوشتن از نبايد نرفتهايم ، پيش خفگي و احتقان احساس مرز
چنان طبيعي ، بهطور بايد نوشته.كردهايم خيانت خودمان ، به نوشته ، به صورت اين در زيرا ;كنيم
خودمان ، اراده به را نوشتهاي نميتوانيم.برسد هست ، هرچه خود ، فرجام به است ، آن اقتضاي كه
نه نوشته خود را آن طول كه نوشتن ، زمان در نوشته.كنيم تمام ديگري سفارش و توصيه به يا
آنجا تا را داستاني ، نوشتهاي ، نميتوانيم اگر.ميكند پيدا موجوديت ميكند ، تعيين نويسنده
ديگر چرا پس برسانيم سرانجام به استعدادمان و قابليتها اعلاي حد با يعني هست ، توانمان در كه
ميكنيم؟ منتشر را آن
قطعا باشيم ، داشته آستين در را عذرها و بهانهها انواع اگر حتي نداريم ، وانويسي فرصت اگر
كه نوشتهاي متوسط ، نوشته خام ، نوشته كه بپذيريم بايد.است كردن بد كار از بهتر نكردن منتشر
اثر كه است اين نويسنده عقوبت بزرگتريناست بد كار همان آوردهايم ، هم را آن سروته عجولانه
بد كار.كند پاك خود كارنامه از نميتواند هرگز را بد نوشته اما كند فراموش ميتواند را خوب
.نميشود فراموش
است رسيده قتل به كه شعري
مسيح هيوا
گفته نيومكزيكو در ارتش ، افسر يك در 1945 ، اتمي بمب نخستين انفجار موقع درست دور ، روزگاري
تنهايي به جمله اين ".دادهاند دست از را كنترلشان موبلند ، جوانكهاي اين من ، خداي":بود
سخن چيزي چه درباره او راستي به.كند تصوير را همگسيخته از دورهاي هر هواي و حال است قادر
در.بگيرد را انساني زندگي چيز همه يقه بود قرار كه نويي تراژدي درباره يقين به است؟ گفته
.ميشوند مطرح مينمايد ، افتاده پا پيش و ساده سخت كه سوالات بزرگترين كه است روزهايي چنين
قطعي ، و جزمي امري بهعنوان نه ميآيد ، اينجا كه هرآنچه ميدهد ، اطمينان شما به متن اين البته
ميكند ، طرح كه سوالي به نيست قرار و است كارآمد فرض بر مبتني كاملا امري بهعنوان بلكه
فكر بزرگ اما ساده سوال يك هستي و ماهيت به ديگر بار يك شما ، با ميخواهد بلكه بدهد ، پاسخ
چيست؟ شعركنيم
زنگ آن بدنه يا نوك كه شايد درآوريم ، جا از كوبيدهاند ، ديوار به كه را ميخي است لازم گاهي
نيما.ميشود ميخ آن زنگزدگي دريافت از مانع آن بر آويخته تابلوي راحت خيال اما.باشد زده
ميتوانيم روزهايي شاهد ما نميكند ، كهنه را خود قضاوت اساس زندگي تاريخ":ميگويد يوشيج
".زدهاند زنگ روزهاي اين از زنگزدهتر بار هزار كه باشيم
از قرن يك از بيش كه حالا و است رسيده فرا ما امروز شعر در نو ، تراژدي آن و روزگار آن گويا
كه همانطور.دريافت را آن ضرورت ميتوان خوبي به شدهايم ، دور نيما توسط بزرگ سوال آن طرح
بزرگ سوال آن هم مولانا و حافظ ظهور كه همانطور بود ، سوال آن ماهيت دوباره طرح شاملو ظهور
.دادند پاسخ هم و كردند مطرح را
شعر:پرسيدند تفكر ، از و شعر از تاريخ ، و زمان از خودشان ، از شاعران از هريك نيما از پس اما
شاعران از بسياري كه رسيديم جايي به چيست ، شعر دريابيم بالاخره ما كه اين براي و چيست؟
رماننويسان ساختند ، فيلم سينما درباره فيلمسازان كه همانطور سرودند ، شعر شعر ، درباره
نتوانست هرگز همه ، اين اماكردند نقاشي نقاشي ، درباره نقاشان نوشتند ، كتاب رمان ، درباره
هركس ميتوانست كه بود پنداري ماند ، آنچه بلكه بيافريند ، بزرگ سوال آن برابر در درخوري پاسخ
به رسيدند ، پاسخ آن حقيقت به كه آنها.برسد سوال آن پاسخ حقيقت به بتواند كه ببرد ، راهي _ را
هنرها ديگر و شعر اپيدمي روزگار بعد و."زبان هدف زبان" راه به نه كه آنها و رفتند شعر راه
:گفت نيما كه جايي تا.گرفت را "پرورش" روشنايي جاي ،"آموزش" خانمانسوز بلاي.رسيد راه از
وازده ، رشته هر در كه خردسالي دانشآموز !است همه مال شعر چون.بگويند شعر بايد همه كه انگار"
اما !كند؟ كار كجا در نكند ، كار شعر در اگرميافتد است ، شعر ظاهرا كه كارها آسانترين به
داده بروز مادرش و پدر براي شعر طبع اصطلاح به كه بگويد ، قافيه و وزن با شعر يك آنكه از پيش
بيشتر صفحه چند هنوز:ميگويد شعر و ميشود واقع طبعاش مطبوع خيلي قافيه و بيوزن شعر باشد ،
".است شده صحبت وارد چاپ سر در چاپخانه با نگفته ،
.ميشوند مشغول كار به شعر در هم هنوز و كردهاند چاپ را كتابهايشان دانشآموزان آن حال و
به _ آنها نقد ونه _ كردن توهين و كردن مسخره بر علاوه كه ميدهد اجازه خودش به نسل اين اما
اين به كه سالهاست حالا و بگيرد سخره به نزول حد تا را چيز همه خود ، از پيش بزرگ شاعران
ناگهان دهه دو طي اما.ميكند تلقي عقبماندگي كسي ، سوي از را آن طرح و خنديده ساده سوال
پاسخ كه شد اين هستند ، و بودند آموزش و سرايش اپيدمي حاصل كه شاعران آن از بسياري كار نتيجه
گويا.است منتفي و شده فراموش سوال اين ديگر امروز و كردند اعلام منتفي را سوال اين به
كه دليل اين به هستند ، پيشروي و خوب شاعران آنها و شده عوض زمانه خب:كه است اين هم دليلاش
حافظ كه دليل اين به ميدانند ، نيما و شاملو از بيش را زبان آنها يا.است خوب پستمدرن
!!هستند خوبي شالودهشكنان و زبانشناسان ويتگنشتاين و بارت رولان و است كلاسيك
تا ايران شعري دوران بزرگترين و بارورترين از قرنها گذشت از پس حالا كه است حالي در اين
تكويني تحولات نه و _ تغييراتي دچار ايران شعر ميبينيم ، سهراب ، فروغ ، و اخوان شاملو ، و نيما
و فرهنگي ديرسال وحدت و يگانگي دارد اينكه نكته مهمترين و است شده هراسآور و تراژيك گاه _
مجله يا روزنامه چند شعر ، كارگاه يك مولف شاعر چند دست به هم آن ميدهد ، دست از را خود تمدن
زمان شايد بنابراين.رساندهاند قتل به را آن كساني بلكه مرده ، شعر نه امروز گويا.تحتالامر
مولانا ، و حافظ شاملو ، نيما ، از زمان ، از شعر ، از خودمان ، از ديگر بار يك كه باشد رسيده آن
چيست؟ شعر بپرسيم فردوسي ، سعدي ، بيدل ،
:بگويد يكي آن يا "!عالم خاك..اوا / معقول قامتي جاي / جانم آمدي غول":بگويد ديگري آن
.شعر اين از دارد كم نقطه سه براهني ، دكتر../ بود اين از انتزاعيتر شكل يك براهني دكتر"
"!سلام /هلو !الو / ميزند زنگ الان كه / گوشي در ميكنم تمرين.براي را صدايم" يا و "
حالي در اين "نميفرماييد؟ ميل شد ، سرد شما سوپ !قربان:گفت دوباره گارسون":بگويد آنكه و
حتي.كردهاند بيان شعر والاي زبان در را انساني تجربههاي بزرگترين ايران شعر كه است
از و بزرگ معنويت از ما ، از دور همه و همه و دهلوي بيدل يعني كلاسيك شاعر پيچيدهگوترين
كه نمونههايي يا است مدرنتر نيما ساده سطر اين بگوييد شما.گفتند انساني بزرگ تجربههاي
:دهلوي بيدل از بيت اين يا "را خود ژنده قباي بياويزم ، تيره شب اين كجاي به":نيما:آمد
.ميپرم دارم زنگ تا و تصويرم بلبل / افسردگي همه با وحشت بيسعي نيستم
شعر اما سرود ، هستي و خداوند انساني ، تجربههاي از قرنها طي در ايران شعر همه بنابراين ،
بار يك كه است رسيده آن وقت حالا و ميگويد آدمها تجربههاي از اخير دهه يك شاعران از برخي
هم از همه شاعر ، تنهايي در شعر ، جلسات در خانهها ، در دبيرستانها ، در دانشگاهها ، در ديگر
!كنيم؟ چه رسيده قتل به معناي اين با و چيست؟ شعر راستي به بپرسيم ،
5_ بيسو سرزمين به سفر
دوست فداي دم
غلامي احمد
.زنش اون خانه رفت شما پاي پيش شيخ":ميگويد شرم با.است حامله نظر به.ميآيد جلو شرم با زن
با ميكند ، باز در ميانسالي زنميرويم كه است روشن خانه سومين اين ميافتيم راه دوباره
:ميگويد خوابآلودگي
.داري كار چه بانو ، شيرين _
.شيخ سراغ آمدم داريم ميهمان _
.داريد كارش برغونه ، رفت شما پاي پيش شيخ _
.داريم مهمان بگيرم ، ميخواستم لامپا چراغ يك فقط...نه _
...برغونه رفت _
.ميگردانم چشم.نيست روشن ديگري چراغ:ميپرسد شيرين.ميافتيم راه
.است تاريك جا همه نه _
.نرفته زنش اون پيش شيخ ، پس _
.برغونه تو سوگلياش پيش رفته _
.اونجا تا است راه چقدر _
توي پيمان.خانه به برميگرديم تاريكي توي.ميگذريم چراغ و شيخ خير از.ساعت يك الاغ با _
ميان سبزي و ماست و نان كه است باز هم پارچهاي سفره يكميخورد چاي و ميكشد سيگار تاريكي
.درآورم دل از را ناراحتياش جوري يك شوخي با ميخواهم مينشينم ، پيمان كنار.است آن
...كه خانم پدر با نميگذرد بد _
...نيستي بردار دست _
...ميماندي جا همين ميديدي ، را شيخ وضع اگر بيچاره _
...ميزني سنتور چرا بلدي لالايي خوب اينقدر كه تو _
كه انشاءالله.هم پيمان چشمهاي.است سرخ پيرمرد چشمهاي.ندارد هم به ربطي ضربالمثل اين
فراموش را من و شب تاريكي كه شدهاند صميمي هم با آنقدر پيرمرد و پيمان.است بيخوابي از
ميخوابند دارد راه ديگري اتاق به كه پردهاي پشت اتاق گوشه ميروند شيرين و زليخا.كردهاند
را سوگلياش هم شيخ ، دنبال برغونه ميرفتم كاشبگذرانم تنها بايد را درازي شب ميدانم من و
.ميگرفتم لامپا چراغ يك هم و ميديدم
هتل در هم عابدي احسان بود كم من عذاب ملك هوشمندزاده پيمان شد ، آراسته هم سبزه به بود گل
بروبچههاي به سري عباسي هتل نميرفتم و ميشكست پايم قلم كاش.پيوست ما به اصفهان عباسي
يك دنبال كه او و چسبيد را پيمان يقه و شد كنه احسان كه بود آنجا.بزنم جشنواره ميهمان
از بدتر زندگي ديگر ميدانستم من و "نميشه اين از بهتر زندگي":گفت بود همپياله همپيمان
به بايد حالا از هست جور هربكشد طول زياد احسان حضور با سفر اين ميدانم بعيد.نميشه اين
هرهر نشده چيزي هنوز.است جدي تفكرات نابودگر و است خوشگذراني استاد احسان.باشم برگشت فكر
آفتاب.شدهايم خارج اصفهان از است ساعت سه درست.است برداشته را لندرور اتاقك آنها كركر و
براي اين و.است نامعلوم مقصدميگذرد ماشيني تكوتوك جاده توي و سقف روي ميكوبد مستقيم
پيمان.نيايد پيش مشكلي كه بروم يواش ميكنم سعي من و شده باريك جاده.است فوقالعاده احسان
احسان.است دود از پر اتاقك.ميكنند غيبت و ميكشند سيگار.هستند صحبت گرم هم با احسان و
سيگار استاد":ميگويد بدهد ، نشان صميمي را خودش ميخواهد.است نشسته پيمان و من ميان
"نميكشي؟
.نيستم استاد من احسان _
.استادي تو كه نيست اين منظورم ميشوي ، ناراحت چرا استاد _
و پيمان به ميكند رو احسان "..هستند استاد احسان رفقاي همه":ميآيد كمكش به پيمان
"!استاد والله اي":ميگويد
با بود نيامده احسان تا.ميكنم تنهايي احساس دارم كمكم.كردهام سكوت.ميخندند دو هر و
.است زده هم به را توازن وضعيت اين اما.ميآمدم در تنهايي از ميكرديم كلكل پيمان
توي از و كنم قسمت آن با را ام تنهايي ميخواهم انگار لندرور ، در روي ميكنم يله را خودم
كنم كج را خر سر ميگيرم تصميمميشوم خيره ميگريزد ماشين چرخهاي زير از كه جاده به آينه
.تهران برگردم
و ميزند پيدرپي ريپهاي موتور و ميزند بالا كاپوت زير از بخار.ميكند تپتپ ماشين
.ميايستد جاده كنار بالاخره
!نداشت شگون احسان ، قدم از هم اين _
ميشويم پياده ماشين از "...چه من به است قراضه ماشين استاد":ميگويد ميخندد احسان
.بسوزم است نزديك بيرون ميزند فواره جوشش آب برميدارم را آب مخزن در.ميزنم بالا را كاپوت
".باش خودت مراقب استاد":ميگويد و جلو ميآيد مهرباني با احسان
بايد خودت جا همين از استاد بگويي من به بار اين":ميگويم و آسفالت روي ميكوبم را مخزن در
كه حالا":ميگويد ريشخندي با.ميگيرد را او طرف پيمان.ميكند سكوت "..تهران بروي
"...استاد.كرد درستش بايد است خراب ماشين
ميگرداني چشم جا هر.نميزند پر پرنده.هيچ.نه يا ميآيد ماشين ببينم جاده ميان ميروم
نميخواهد هم دلم.ميرود كجا نميدانم بيابان به زده و برداشته را گالن احسان است بيابان
و تنبلي اين وبرميدارد قدم كاهلي و تنبلي با.برود ميرود ، جهنمي هر به بگذار.بدانم
را سرش و ميكشد آرام طوري را واژهها معموليترين.ميشود ديده هم واژههايش بيان در كاهلي
را جانت اينكه همه از مهمتر و ميزند تو به مهمي حرف دارد انگار كه ميآورد تو گوش نزديك
توي ميرود و ميشود آب انگار آفتاب تو احسان كمكم.بزند تو به را حرفش تا ميآورد بالا
.ميشود يكي سراب با هم شايد زمين
...رفت كجا احسان _
دارد ادامه
نويسنده غياب در
"سر گل نام" راهنماي
جماليان شهرام:ترجمه
به مدتها كه "سرخ گل نام" كتاب راهنماي مجدد چاپ با آمريكا ميشيگان دانشگاه انتشاراتي بخش
.برانگيخت را ايتاليايي امبرتواكووساراماگو آثار طرفداران خشنودي بود ، افتاده تعويق
در (مكتوب آثار در آنها مفهوم و نشانهها و علائم بررسي علم) نشانهشناسي مدرس كه اكو
هيچ زمان آن در اما.كرد خلق را تخيلي _ تاريخي رمان اين سال 1980 در ايتالياست دانشگاههاي
.كند پيشروي كتابها پرفروشترين نزديكي تا اثر اين نداشت انتظار كس
از و ديالوگها تفهيم براي نشانهشناسي جديد تئوري از بعدي ، چند و طولاني رمان اين در
گرفته بهره داستان ادبي و تاريخي شخصيتهاي كردن متبلور براي ادبي و تاريخي وجهي چند كنايات
وسطايي قرون سياستهاي داخل به مستقيم طور به خواننده تا شده باعث ويژگيهايي چنين.است شده
كه است معترف موضوع اين به شخصا اكو.شود كشيده بيزانتين عصر در مذهبي اسرارآميز توطئههاي و
به تنها نيمهتراوا لايهاي مانند تا شده نگاشته مبهم عمدا رمان اين اول صفحه يكصد
.دهد عبور اجازه خوانندگان حرفهايترين
به ميليوني فروشي با مذكور كتاب _ موضوع اين علت به شايد يا _ موضوع اين برخلاف اما
كه هنگامي.گرفت قرار ادبي محافل جدي توجه مورد اكو پروفسور و شد تبديل بينالمللي پديدهاي
بيش رمان اين شد ، ساخته اسلاتر كريستين و كانري شون شركت با فيلمي كتاب اين از سال 1986 در
جديد خوانندگان ديگري چيز هر از بيش مذكور فيلمكرد جلب خود به را ديگران توجه گذشته از
را مكتوب نسخه اينكه از آنان از بسياري عده كه كرد ترغيب كتاب اين خواندن به را بيشماري
زمره در رمان اين تاكنون زمان آن از شدند شگفتي دچار يافتند ، آن فيلم از پيچيدهتر بسيار
نوين ادبيات به ورود براي وسيلهاي خوانندگان از بسياري براي و گرفته قرار معاصر كلاسيك آثار
.ميشود محسوب
كه داد قرار تاكيد مورد را موضوع اين آن ، خوانندگان زياد تعداد و سرخ گل نام كتاب پيچيدگي
وجود اثر در موجود مرده زبانهاي ساير و لاتين عبارات توضيح و فراوان كنايات كردن شفاف براي
به را خطير امر اين مذكور رمان تحسينكننده و دانشپژوه سه.است ضروري دسترس قابل راهنمايي
رابرت همسر وايت جين و هانتر ، كلاسيك آثار دانشكده از وايت رابرت و هافت ايدل:گرفتند عهده
تبادل با افراد اين.نيوجرسي در انگلوود _ دوايت دانشگاه خارجي زبانهاي دانشكده رئيس وايت
اكو آثار به توجه با و لاتين ، زبان و وسطي قرون تاريخ زمينههاي در خود معلومات و اطلاعات
.رساندند چاپ به و نوشته را سرخ گل نام راهنماي نشانهشناسي علم درباره
تنها آن چاپ توقف زمان تا رسيد ، انتشار به شركا و كاهيل توماس شركت توسط كه كتاب ، اين
مشكل دهه 1990بسيار طول در راهنما اين تهيه گرچهميرفت شمار به سرخ گل نام عمومي راهنماي
كه شد متوجه ميشيگان دانشگاه انتشاراتي بخش سرانجام و ميرفت فروش به همچنان اكو رمان شد ،
.است برخوردار خاصي ضرورت از راهنما اين چاپ تجديد
فوقالعادهاي منبع راهنما اين.بود پسنديده تصميمي راهنما دوباره انتشار براي دانشگاه عزم
خواندني و روان بسيار كتاب اين در نگارش شيوه.ميرود شمار به اكو شاگردان و مبتديان براي
كرده ايجاد تعادل سادهنگاري و آكادميك خشك حالت بين كه است گونهاي به آن نگارش نحوه و است
دانستن به كه را آنچه دقيقا خندهدار نكات حتي و جالب توضيحات كارگيري به با راهنما اين.است
.ميدهد قرار شما اختيار در هستيد محتاج آن
انتهاي و ابتدا در ضمايمي و مجزا فصل چهار به هوشيارانه و جذاب صورتي به سرخ گل نام راهنماي
اكو ، امبرتو" عنوان تحت اول فصل گرم ، مقدمهاي و پيشگفتار از بعد.است شده تقسيم آنها
اين از خوانندگان كه موضوع اين به توجه باميشود آغاز "وسطايي قرون انديشه و نشانهشناسي
فعاليتهاي مورد در توضيحاتي آوردن دست به نه و دارند را رمان يك براي راهنمايي انتظار كتاب
كرده فراواني دقت راهنما از قسمت اين اندازه نگاهداشتن كوتاه در كتاب نويسندگان آثارش ، و اكو
مختصرا اكو نگارش روش به راهنما از بخش اين در.كردهاند خودداري اضافه اطلاعات نگارش از و
شكلي به رمان خود و وسطي قرون با آن ارتباط و نشانهشناسي بحث آن دنبال به كه شده اشاره
آثار دوره بين فاصلهاي عنوان به وسطي قرون قسمت اين در.است گرفته قرار بررسي مورد كوتاه
به معنا عالم در كرده سعي انسان ذهني قواي آن طول در كه شده گرفته نظر در رنسانس و كلاسيك
چند به عقيده ارسطو ، تاثير نظير دارند ارتباط رمان به كه وسطي قرون ابعاد.يابد دست حقايقي
قرار ذرهبين زير بخش اين در قدسي خطاناپذير فرمانهاي با برهان و منطق بين تضاد و جهان
غفلت نيز بورخس لوئيس خورخه و هولمز شرلوك نظير رمان بر جديد ادبي آثار نفوذ از.گرفتهاند
.است گرفته قرار بررسي و بحث مورد نيز اكو رمان عنوان فصل اين در.است نشده
تا 1367 سالهاي 480 بين كه را حوادثي "وسطي قرون مختصر تاريخچه" عنوان تحت كتاب دوم فصل
اختيار در فهرستوار دارد ، ارتباط نيز رمان داستان به و پيوسته وقوع به مسيح ميلاد از بعد
آغاز "ادبي و تاريخي مرجع" عنوان با كتاب سوم فصل فصل ، اين دنبال به.ميدهد قرار خواننده
تشكيل را راهنما سوم يك و شده تنظيم دائرالمعارف يك مانند كه صفحهاي فصل 58 اين.ميشود
به فصل اين دربردارد در _ ويليام دوران تا گرفته آبلارد پيتر از _ را چيز همه ميدهد
رجوع غيره و مقدس اماكن كتاب ، فرقه ، صدها نيز و مقدس افراد ديني ، دانشپژوهان پاپ ، هزاران
.است شده
كه تاحدي ميرود شمار به كتاب قسمت پربارترين و سرگرمكنندهترين فصل اين حتم طور به
خواندن به احتياجي مذهبي _ تاريخي چهرههاي و حكايات مجموعه اين از بردن لذت براي خواننده
.ندارد رمان خود
كه فصل ، اينميرود شمار به كتاب قسمت مفيدترين آن سوم فصل از پس كتاب چهارم فصل
يعني كتاب نويسندگان اصلي انگيزه حقيقت در شده ، ناميده "سرخ گل نام متن درباره يادداشتهايي"
عبارات تمام درباره كاملي توضيحات فصل اين در.بردارد در را لاتين واژگان و عبارات ترجمه
به غيره ، و عربي وسطايي ، قرون آلماني لاتين ، قبيل از رمان ، در شده گرفته كار به غيرانگليسي
.ميخورد چشم
به را رمان كه شده نگاشته كساني براي ضميمه اين.ميرسد انتها به ضميمه يك با كتاب اصلي متن
موارد به و كرده رها را مراجع و يادداشتها كتاب نويسندگان بخش اين در.رساندهاند پايان
و ميخورد چشم به سرخ گل نام در كه (چيز هر فاجعهآميز پايان) رستاخيزگونه تم نظير خاصي
:ميرسد پايان به مفيد بخش سه با راهنما.ميپردازد رمان اسرارآميز و مبهم پايان
آنها به راهنما نوشتن براي كه منابعي كتابنامه سال 1998 ، پايان تا اكو آثار از كتابنامهاي
.راهنما نويسندگان مورد در يادداشت چند و شده ، مراجعه
ادبي يادداشت
اكو امبرتو نام
نصيريها ليلا
ميكنند ، فكر مرگ به.ميكنند فكر هم مرگ به ميكنند ، فكر زندگي به كه همانقدر آدمها ، همه
آدمهاي.ميكنند فكر نيز شد خواهد نوشته قبر سنگ بر كه چيزي آن به و ميكنند فكر قبر سنگ به
آدمي قدر هرچه كه است جا اين جالب و ميكنند انتخاب خودشان را قبرشان سنگ نوشتههاي بزرگ
:بنويسند سنگقبرش بر ديگران خواست فاكنر كه آنچنان.است كوچكتر سنگقبرش نشان باشد بزرگتر
".مرد و نوشت كه بود كسي او"
را سال 2001 _ اروپا نويسنده بهترين جايزه وسطي قرون فكري امور پيشگام.است زنده اكو امبرتو
اكو بزرگ سايه.است كرده اضافه سال 2000 _ آستورياس پرنس جايزه جمله از خود جوايز مجموع به
انديشههاي و معناشناسانه شناسيك ، زبان التقاطي تجربههاي ميان در.است ما سر بر هنوز
زبانها سر بر دنيا بزرگ روزنامههاي ستوننويسان ميان در سالها را ناماش كه _ او آوانگارد
و گرفته سرچشمه او موشكافانه و خلاقانه ذهن از كه دارد وجود بيشماري جملات _ بود انداخته
ديگري چيز هر بر كاغذ بر را لمسشان اكو كه واژههايي.است افتخار قبري سنگ هر بر نوشتناش
بين از را كليسا كتاب" ;كه ميشود نقل هوگو "نتردام گوژپشت" زبان از كه جا آن و ميدهد ترجيح
آن از هنوز را كتاب آينده تا ميدهد ترتيب سخنرانيها ".ميكشد را تصاوير الفبا ميبرد ،
بزرگترين را رمان نوشتن هنوز كه ساله هفتاد نويسنده اين.ديگر چيز هيچ نه و بداند كاغذ
راه از نه نگهداشت ، زنده را آن بايد كه ارزشمند هديهاي را خاطره و ميداند زندگياش آرزوي
.كتاب به خاطرات اين تبديل طريق از بلكه يادآوري و ذهني تلاشهاي
يك يا حقوق گيج استاد يك ناراضي ، پدر يك بزرگ نويسنده هر پشت":است گفته بزرگي نويسنده
او از كه دارد وجود دلخوري پدر بزرگ اكوي پشت و ".دارد ماليخولياييوجود مادربزرگ
".نميتوانم...منتظربمان بمان ، ":ميخواهد را همين قبرش سنگ بر كه است ساخته نويسندهاي
|