تو
لمقاب نعش:هدف
ابهام و وضوح بين
منتقد كريستو كنتمونت يك
بخوانيم بايد

تو لمقاب نعش:هدف
مردهها و برهنهها رمان در ميلر نورمن داستاني جهان به نگاهي
يزدانيخرم مهدي
حال عين در و مدرن روح علت به كردهاندو مقايسه صلح و باجنگ ومردههارا برهنهها
ميرود شمار به داستاني جنگادبيات آثار ماندنيترين ياد ازبه گرايش مفهوم
رفتن باد بر از و بيايد تا داشت راكم ميلر نورمن مثال يكي فقط جهان داستاني ادبيات
بنويسد تولستوي پدرانه دغدغههاي
رفتن باد بر از و بيايد تا داشت كم ميلر نورمن مثال را يكي فقط جهان داستاني ادبيات
.است شده متولد م.سال 1928 در آمريكايي نويسنده اين.بنويسد تولستوي پدرانه دغدغههاي
رومن اورول ، جورج همينگوي ، ارنست مانند به است ، كرده حس را دوم جنگ دوران خود كه او
داستان نام به ژانري.است كرده بازآفريني را تاريخي پديده اين به خود نگاه...و گاري
در.گرفت شكل جهاني نخست جنگ با و بيستم قرن آغاز در واقع در مستقل سبكي و صورت به جنگ ،
تولستوي.ميشد تعريف فراگير ناتوراليسم يا و رئاليسم همان دل در جنگ ژانر نوزدهم قرن
زنده براي موضوعي عنوان به جنگ از اثرش تاريخي و حماسي ويژگيهاي تمام با صلح و جنگ در
تمام با زولا اميل اثر "شكست" يا و است جسته سود روس انسان روح به يادآوري و كردن
چيز خود خودي به كه ميانگارد باستاني و جبرمحور پديدهاي را جنگ درخشانش ويژگيهاي
نگاهي جنگ به نوزدهمي قرن نگاه واقع در !ترسيد بايد آن عواقب از اما.نيست هم بدي زياد
اما.نبودهاند چنان آن علاقه مورد خود خودي به گاه هيچ آدمهايش و جنگ و است موضوعي
داستاننويسي در هم و سينما در هم كه بود جنگ ژانر نام به جديدي ژانر آبستن بيستم قرن
جنگهايي:بازميگردد قرن اين در جنگ نوع به كنش اين.كرد پا و دست خود براي مهمي جاي
قديمي زندگي نوع يا و فكر يك تغيير موجب گاهي و دربرگرفته را وسيعي نقاط كه فراگير
.از 1918.بود همراه خونين جنگهاي با معمولا كه كلاسيك دولتهاي سقوط انقلاب ، :ميشوند
غير ابژه يك مثابه به را جنگ شوروي كارگري انقلاب و جهاني اول جنگ واقعه دو بعد به م
مارسل دوگار ، مارتن روژه رمارك ، ماريا اريش مانند نويسندگاني.نمود مطرح انكار قابل
جنگ پايان و شروع با.كردند توجه آثارشان در جنگ مفهوم به روس نويسندگان برخي و پروست
حيات اين به نيز امروز به تا و بود كرده پيدا را خود جاي ديگر جنگ ادبيات جهاني دوم
جاده شماره 5 ، سلاخخانه مردهها ، و برهنهها مانند متعدد آثار انبوه.ميدهد ادامه
ميلر نورمن.پرداختهاند جنگ مختلف وجوه كالبدشكافي و تبارشناسي به...و درد ، فلاندر ،
خود مدتي از بعد و ميكند منتشر سالگي سن 25 در مسال 1984 در را مردهها و برهنهها
جنگ با را "مردهها و برهنهها"ميبيند مواجه اروپا و آمريكا ادبي جامعه ستايش با را
ياد به از گرايش مفهوم حال عين در و مدرن روح علت به و كردهاند مقايسه صلح و
و پيچيده زباني كه را رمان اينميرود شمار به داستاني ادبيات جنگ آثار ماندنيترين
ناشر.است كرده چاپ و ترجمه كشورمان كرده سفر و عزيز مترجم باستاني سعيد دارد عاميانه
كه است حيف و ميشود احساس كتاب چاپ تجديد به نياز.است چاپ 1364 سال و نيلوفر كتاب ،
!نكنيم پيدا كتابفروشيها قفسه در را تاثيرگذار رمان اين
بنابر كه است جهاني دوم جنگ در آمريكايي گروهاني مورد در داستان:هويت مفهوم - 1
كل ستاد براي را مهمي اخبار و اطلاعات و گذشته دشمن خطوط پشت از ميبايست جنگي نقشهاي
پايان خاصي نتيجه بدون و مجروح و كشته چند با پايان در سفر اين.بياورند دست به ارتش
ذهن نمادپرداز رئاليسم و جنگ خشن رئاليسم بين كه است اثري ميلر رمان !همين.مييابد
نماي يك با جنگ آثار اكثر مانند به را خود اثر رمان نويسنده.است كرده ايجاد پلي مولف
بازي ورق كه مرداني جلوتر كمي و جنگي كشتي عمومي آبريزگاه:ميكند آغاز سمبليك معرف
اما ميشوند يافت وفور به مردهها و برهنهها رمان در سمبليك فضاهاي اين.ميكنند
خشن رئاليسم همان به را نمادها اين ديالوگهايش براي خاص زبان يك از استفاده با نويسنده
يك طي.شدهاند هويت در تزلزل دچار كه هستند انسانهايي اثر شخصيتهاي.است كرده تبديل
عنوان تحت طولاني بكي فلاش آنها از يك هر معرفي براي ميلر فرد ، به منحصر و درخشان تكنيك
دوره در آدمها اين شخصيتي وجوه و زندگي بك فلاش اين طيميكند اجرا را "زمان ماشين"
و ميكند پيدا جزيره ساحل در را دسته اين ميلر.ميشود بررسي نظاميشان زندگي قبل ما
گزنده ، زباني سابقشان شخصيت به توجه بدون آدمها اين زبان.بزنند حرف تا ميدهد اجازه
با خواننده رمان روي پيش.ميگردد ارزشهايي دنبال به هم هنوز كه است اميدوار و عصبي
كمكشان به كوندرا ميلان نوستالژي و بودن غم نه كه است طرف بيهويت و وامانده انسان مشتي
يك به تبديل آدمها اين براي بودن قهرمان.پروست ومارسل رنگي تداعيهاي نه و ميآيد
و فحش جهنم اين در.نميدهند دست از را چيزي شوند كشته اگر و است شده نظامي وظيفه
اثبات.ميآيد حساب به بيمزه شوخي يك مانند چيزي انساني زيباي ارزشهاي تعفن و خمپاره
.است ميلر نورمن آدمهاي دغدغه مهمترين بودن
سر را مردهنيچه ايمان و بدانيم اجتماعي مدرنيسم بيروني و دروني شكست را دوم جنگ اگر
دلخوشكننده ايمان همان يافتن درصدد مردهها و برهنهها دهيم ، قرار قرن اين مهم فصل
.است خودش آدمهاي براي
خدا به بايد ندارد ، وجود اسلحهات و سنگر از غير به مطمئني دستاويز هيچ كه فضا اين در
دوش بر را جهان دردهاي تا ندارد قصد فضا اين در ميلر.باشي اميدوار او به و كني فكر
پيدا را خود زوال ريشههاي آدمهايش تا ميدهد اجازه او بلكه !بياندازد مقدسان و ارواح
شرحه و جنازه شدن ، كشته مفهوم مردهها و برهنهها انسان براي.بشناسند را آنها و كرده
و سقوط اين ساختارهاي در.است واقعي سقوط يك اين.است رفتن مدرسه مانند چيزي شدن شرحه
گردان فرماندهاين عنوان به كامينگز تيمسار.ميشود حفظ نيز مراتب سلسله هويت بحران
را قبيلهاي نظام نوعي و كند سلب آدمهايش از را بودن انسان معناي ميكند سعي خسته
بجنگند ، بيانگارند رفته دست از تجملاتي حد در را خود گذشته آدمها نظام اين در كه بسازد
سراغ به مفهوم اين داستاني اجراي در ميلر.است قديمي روياي يك فقط آينده و بميرند ،
رفتارهاي بافت اين در دقيقا او آدمهاي.است رفته محور روايت و مثبت قصهپردازي نوعي
هم كلاسيك ويژگيهاي آنها به ميلر.نيستند قصهگريز اصولا و ميكنند اجرا را شده معين
بار اين كه است نوعي داستان ريتم اما چنيني ، اين مسائلي و تهور سرعت ، قدرت ، .است بخشيده
ميلر ميزانسن نوع در بايد را گروتسك اين.ميشوند "گروتسك" به تبديل مولفهها اين تمام
وحشت ايناست كرده پرداخت وحشت نوعي با آميخته را خود نماهاي و فضاها او.كرد جستوجو
در.ميجنگند آن در آدمهايش كه است افسردهاي و خسته تيره ، فضاي از بلكه نيست دشمن از
همانا كه ميكند ايجاد را جديد خوانش و كرده تحريف را شخصيتها داستاني عمل فضا واقع
در تاريخ آنها براي.كردهاند فراموش را خودشان تاريخ ميلر آدمهاي.است عميق گروتسك
گذشته.نمييابند دست آن به گاه هيچ كه ميشود خلاصه طولاني استراحتي و جبهه از فرار
خونين جزيره اين دربودن با زندگي ، با است مساوي تصوير و است تصاوير از مملو ايشان
به را خود زشت همسر عكس گروه افراد از يكي وقتي.ميكنند تحريف هم را واقعيت حتي آنها
.واقعيت فراموشي يا و ارزشي تعاريف خلط.است زيبا بسيار ميگويد او ميدهد نشان ديگري
است اينجا جالب و نميدهد را مفري گونه هيچ يافتن اجازه شده نفرين گروهان اين به ميلر
بازآفريني دردآور و فجيع آنچنان را شدن كشته خود داستان مفهومي تركيببندي در او كه
جنس.ميبرد سر به اضطراب و تشويش در ميلر انسان.است فاجعه عين بودن زنده.است نكرده
عشق ، مانند مفاهيمي كلاسيك دوره در اگر.است شده ساخته جديد مولفههاي از تشويش اين
باران يك يا و حمله ساعت زمان اينجا ميشدند ، موجب را انسان تشويش..و آزادي عدالت ،
را سقوط و زوال ميخواهد اگر كه ميداند ميلراست تشويش اين دليل آسيايي خردكن اعصاب
به مردهها و برهنهها رمان.كند دروني سپس و بررسي را آن زوايا تمامي در بايد بيافريند
نقطه واقع در.ندارد همراه به را فرم در خاصي نوآوري زمان ، ماشين جالب تكنيك از غير
.است آن رئاليستي بعد همين در اثر مثبت
را گونه بالزاك و كلاسيك سويهاي رئاليستي فضاهاي ايجاد براي ميلر:سياه رئاليسم - 2
اين هدف اولين او آدمهاينميزند پس را خواننده كه پنهان اغراقي است گرفته پيش در
پويا ، زباني هم باز خود ، سرنوشت از بودن آگاه و عميق اضطراب وجود با آنها هستند رئاليسم
شده طرحريزي ديالوگ پايه بر اثر اصلي پيكره.دادهاند جاي خود در را بيهويت و زنده
جلو را آن و كرده هموار را درام مسير كه شدهاند ساخته جوري ديالوگها بنابراين.است
جهنم اين در همه متفاوتشان گذشته عليرغم و است شبيه هم به آدمها همه زبان.ميرانند
نوعي به تبديل ياس از فقط و نيست ارزشگذار كه زباني شدهاند ، زبان نوع يك داراي ميلر ،
.ندارد جايي جهان و زندگي افتاده پا پيش حقايق كشف سياه زبان اين دردل.است شده "نفرت"
ايجاد به كمكي درونيش اضطراب و هيجان عليرغم كه است ايستا و منفعل نوعي زبان ، نوع
دسته افراد بقيه با ارتباط وسيله فقط زبان اين.نميكند داستان آدمهاي براي خاص جهاني
:ميكند تعريف گونه اين انسانها اين بر را خود سايه رئاليسم ديگر طرفي از.است نظامي
را او مدرنيسم افسانه بود ، شده شجاع و قدرتمند انسان هر با مساوي ابرمرد كه دورهاي در
براي چيزي ميلر آدمهاي.بود اسطوره اين مفتضحانه شكست جنگ.برد پيش اسطورهشدن سمت به
.ندارد اهميتي اصلا آن اخلاقي احكامميكنند جستوجو را پرستش يا و ورزيدن نفرت
گريز ارزش نهيليسمي به منتهي كه داده سوق رئاليسمي به را او "ارزش" بحث به ميلر رويكرد
پوچي نوعي به بكت يا و كامو اگر:است جالب خود نوع در نهيليسم اين مولفههاياست
را ويژگيها اين از يك هيچ ميلر متني درون نهيليسم داشتند اعتقاد هدفگونه و ارزشمند
به اميد و خاطرات حتي.است جنگ دوره آدمهاي مانده باقي راه تنها پوچي اين بلكه ندارد
شدن منگنه.كند ترميم را آن يا و كرده دگرگون را نهيليسم اين شكل نميتواند محتوم آينده
داده قرار خود تصاوير دل در را آن ميلر كه متن هميشگي اضطراب آن و مرگ و نبودن بين
ارزش هيچ به هم واهي اميد كه جهاني در.است متن واقعيتگرايي جور اين تعريف براي موجبي
بچسبي را تفنگت است بهتر ميشود منتهي تلخ حقيقت يك به حقايق همه و ندارد وجود پايداري
باد " ميخوانيم را ميلر فضاهاي از نمونهاي.نيست مهم اصلا مرگ نوع.بكشي سيگار و
و ميدريد ساقه از را نارگيل درختهاي برگ ميشكافت ، را اردوگاه فضاي عظيم داسي مانند
دعايي.برميدارند دعا به دست ميلر آدمهاي فضاها نوع اين در "ميراند جلو به را باران
.ميشود ساخته درام پايان در نگونبختي اين اوج.است ترحمبرانگيز گاهي آن دليل كه
عبث به كه مييابند در شخصيتها اوديسهوار ، موقعيتهاي و سختي همه آن عليرغم كه زماني
همه بلكه ميشود داده فحشي نه و ميشود بلند صدايي نه ديگر جا اين در.كردهاند تلاش
ميلر:پايان در.ميروند جلو به ساكت و ميدوزند چشم سياه و تاريك درياي به قايق برروي
پوياي زبان همچنين و آنها چينش نوع و تصاوير دل در را خود تكنيكهاي تمامي كه وجودي با
نورمن بنمايههاي و مصالح.است نياورده وجود به را كلاسيك اثري اما كرده خلاصه متن
كه تفاوت اين با است شولوخف يا و تولستوي مصالح همان مردهها و برهنهها رمان در ميلر
روح.نيست حماسه از تصويري يا و شكوه ايجاد دنبال به نوشتهاش مفهومگراي روح علت به او
.است كرده هدايت ابژه معناي به انسان از جديدي تعريف سمت به را نويسنده او ، مفهومگراي
همين به ميلر رمان در بود كرده خالي را پايش زير نوزدهم قرن اواخر فلسفه كه ابژه اين
گريان و واخورده انسان اين نجات براي پيشنهادي دنبال به ميلر.است شده بازسازي صورت
باقي ميراث مردهها و برهنههاميپردازد او روايت به تنها فاكنر قول به بلكه نيست
آن خوانش در كه كرده تصوير را اسطورهزداي و خردگرا مدرنيسم سال صد چهار از مانده
آن در كه گسيخته لجام آنارشيسم نوعي.برد پي محض خردگرايي اين شكست ريشههاي به ميتوان
بزرگترين زمره در را ميلر جنگ به گريز اين.ميزنند را نخست حرف سياه و موهوم فضاهاي
او.ندارد چنداني ارزش خود خودي به جنگ او ادبيات در كه ميدهد قرار جنگ ژانر نويسندگان
نگاهي و زبان پيكره اين در كه آدمهايي.نميكند فرض آن آدمهاي جز چيزي را جنگ واقع در
خود ، نگاه نوع با جلدي دو رمان اين.نمايند همگاني را نفرت تا ميكنند ابداع را خاص
فيلمسازان و نويسندگان دستمايه بعدها كه آورد همراه به را اگزوتيك ادبيات گونهاي
.شد متعددي
ابهام و وضوح بين
آزرم محمد
.كنيم يادآوري است لازم شعر گرامي مخاطبان با گفتوگو ادامه از پيش را نكتهاي
ديگر نظرهاي كنار در نظر يك طرح تنها ميشود ، ارائه شما به ستون اين در كه پاسخهايي
درباره تاكنون كه آنچه همه كه چرا.نيست موضوع يك درباره گفتوگو پايان معناي به و است
يا وجه يك ميتوانيم تنها گفتوگويي هر در و است پيوستگي واجد خود در كردهايم صحبت آن
جاي در نيز توضيحي هر.دهيم توضيح فشرده طور به هم آن را شعر امروز وضعيت وجوه از برخي
بحثهاي از آمده بر تناقضهاي حل به ميتواند و ميكشد پيش را تازهتري پرسشهاي خود
كه شعر مخاطبان از يكي نظر مورد پرسش به ميپردازيم توضيح اين با.رساند ياري شعر نظري
خود نوشتههاي در كه پرسيدهاند ، .است آگاه شعر درونمتني مفاهيم كردن "اجرا" اهميت به
هسته يك مثل اجراشدگي اين خود نميكنيد گمان ميكنيد ، دعوت شدگي"اجرا" به را امروز شعر
كردن ، اجرا روش كه مسئلهام اين نگران گردد؟ آنها شباهت باعث و كند عمل شعرها در مركزي
.شود تبديل تكرارشونده و مركزي هسته يك به متفاوت شعرهاي شاعران ديگر و شما شعرهاي در
.باشد گرفته شكل شباهت پايه بر كه نيست روش "اجرا" كه ميكنيم عنوان اينگونه پاسخ در
اتفاق آن در كه شعري متن به بسته گوناگون ، روشهاي با كه است كنش يك و عمل يك اجرا ،
قبل از منطقي قاعده يا روش يك براساس "اجرا" ديگر ، بيان به.ميگيرد صورت ميافتد ،
متن هر كه است اين متفاوت ، شعرهاي گفتمان در اجرا اهميت دليل.نميشود انجام شده ، تعيين
متن يك در كه است قراردادهايي داراي آن ، فلسفي مفهوم در "زباني بازي" يك مثابه به شعر
كاركردي داراي شدن اجرا اثر در شعر زباني قراردادهاي از كدام هر.ندارند كارايي ديگر
آوردن پديد موقعيت در برده فراتر بيروني امر يك توصيف موقعيت از را آنها كه ميشوند
بازنمايي برخلاف شعر در مفاهيم اجراي.ميدهد قرار _ زباني رفتارهاي _ دروني رفتارهايي
به كه نيست مدلول يك براي قطعي و مشخص نشانه يك و ندارد بيروني مابهازاي آنها
توجيهگري خود توان بايد شعر دروني مفاهيم اجراي.گردد شعرها بين شباهت وجودآورنده
توسط شدن خوانده هنگام كه آورد ، پديد رفتارهايي شده اجرا مفهوم هر از و باشد داشته
اجراهاي با كه رفتارهايي.باشد آن چندگانه وجوه نشانگر شعر ، متكثر و احتمالي خواننده
.دارند قرار ابهام و وضوح بين وضعيتي در ميآيند پديد زباني
ميدهد ، قرار آن توصيف را خود هدف يا و ميكند قناعت بيروني امر يك از گفتن به كه شعري
شدن خوانده هنگام كه است خاصي رمزگان يا ويژه رمز يك داراي كه ميگيرد قرار وضعيتي در
براي ميشود زده حرف آن از كه آنچه و ميگيرد صورت رمزگشايي آن از احتمالي خواننده توسط
شعر گفتمان به متعلق شاعران جانب از كه آنچه ويژه به رايج تصور برخلاف.ميگردد واضح او
از يك هيچ و نيستند معما متفاوت ، شعرهاي در موجود زباني اجراهاي ميشود ، عنوان رسمي
رمزگشايي حقيقت در و كشف با كه دارد رمزگاني خود هستي در معما.ندارند را آن ويژگيهاي
زبان از زباني ، اجراهاي در كه حالي درميگيرد قرار وضوح موقعيت در و شده حل آن ، از
هرگز شعر ، احتمالي خوانندگان از يك هر خاطر همين به و است گرفته صورت رمززدايي
بار هر در.كنند حاصل اطمينان كردهاند ، دريافت و درك آنچه از قطعيت با نميتوانند
ولي ميشود برجسته احتمالي خواننده براي زباني رفتارهاي اين وجوه از يكي شعر خواندن
خواندن از مرتبه هر در كه گفت ميتوان.دارد قرار ابهام و وضوح بين وضعيتي در همواره
شده تعيين پيش از رمزگان يا رمز يك.ميكند تغيير رمزگان اجرا ، از حاصل زباني رفتارهاي
.ندارد قرار آن در معما ، ويژگي مثل
هر در تكرارشونده و مركزي هسته يك به تنها نه زباني اجراهاي شد ، گفته آنچه به توجه با
چندگانهاي هستي داراي خود بلكه نميشوند تبديل آنها از دستهاي يا متفاوت شعرهاي از يك
جلوگيري متن كل بر آن تسلط و شعر در خاص معنايي مركز يك آمدن وجود به از كه هستند
همان و ميشود بنا تمايز و تفاوت بر نيز زباني اجراي هر هستي ديگر بيان به.ميكنند
ميكند فرق ديگر شعر با شعر هر متني شكل در زباني اجراي هر كاركردهاي شد ، گفته كه گونه
.است متمايز و
نكته اين به واقع در نيست موفق زباني اجراهاي در كه ميشود عنوان شعري درباره اگر
نتيجه در و زبان رمزگشايي و قبلي قواعد از كه است نياورده پديد رفتاري كه ميشود اشاره
زبان از رمززدايي با و باشد رفته فراتر خواننده ، براي معنايي وضوح موقعيت در گرفتن قرار
.باشد داده را جديد معناهاي آفرينش امكان شعر ، احتمالي خواننده به
خود شده ، طرح پرسش جمله از مواردي در كه شعر مخاطبان كه نيست معنا اين به گفتيم آنچه
نگرانيهاست همين طرح كه چرا.باشند شعر پيرامون شده طرح مباحث نگران نبايد شاعرند نيز
كه است اميدواري جاي.ميشود نگفته حرفهاي از گراني بار شدن برداشته باعث بار ، هر كه
.هستيم شعر مخاطبان سوي از شعر نظري بحثهاي طرح شاهد
منتقد كريستو كنتمونت يك
ميگويد گوته ادبي جايزه برنده رايشرانيكي مارسل از يوسا
شميراني لطفي ميترا:ترجمه
يوسا بارگاس ماريو
اين به هرگز بخوانم ، را "من زندگي" نام به "رانيكي رايش مارسل" زندگينامه كه آن از پيش
خاصي ديرينه حرفه رمان يا تئاتر شعر ، همانند ميتواند ادبي نقد كه بودم نيفتاده فكر
ميرسد ، آن به فرعي راههاي از اغلب آدمي كه دارم باور هم هنوز و بود اين باورم.باشد
ناكام هنرمند يك منتقدي هر دل در و است دلسردي حاصل يا مكمل يك دلخوشي ، يك اغلب كه اين
پشتكاري با نيز خودم كه را ادبي نوع اين ارزش وجه ، هيچ به سخن ، اين با.است شده پنهان
ادموند" ،"بووه سن" چون ادبياي منتقدين.نميگيرم كم دست ميپردازم ، آن به نامعلوم
بر مرا ستايش كس هر از بيش كه هستند نويسندگاني شمار در "آلونسو داماسو" يا "ويلسون
آفرينش _ خود عشق نخستين بيراهه از عظيمي اكثريت و آنها كه نيست شكي ولي ميانگيزند ،
.گرداندند روي آن از نوميدانه بيدليل ، يا دليل با كه عشقي ;رسيدند ادبي نقد به _ ادبي
افراد آثار به آنها كه رسالاتي و مقالات در پس آن از كه پنهان اندوهي از آكنده عشقي
رايش" زمان ، طول در.نيست گونه اين "رايشرانيكي".كرد نفوذ كردند تقديم ناشناس
.شود آنان مشهورترين يقين به و آلمان ادبي منتقدين پرنفوذترين از يكي ميبايست "رانيكي
يمن به او براي كه يافت دست اوجي نقطه به عاقبت ،"ادبي كوارتت" برنامه با "رانيكي رايش"
وقف را زندگياش ميخواست بلوغ از پس و ميپروراند سر در را آن سوداي كودكي از حرفهاي
:نامتعارف و حقيقي زندگي يكآورد ارمغان به را قدرت و اعتبار مخاطب ، حداكثر كند آن
تبعيض مورد را او برگزيدهاش سرزمين كه آلماني ، ادبيات و زبان مفتون لهستاني ، يهود جوان
را او بود نزديك و كرد محبوس ورشو در گتويي در و راند خود از را او قرارداد ، بدرفتاري و
دست عشقي با "كريستو مونت كنت" همچون سرگذراند ، از را وحشت اين او.بفرستد گاز حمام به
بلند سال ، چند از پس كه ، جايي ;بازگشت آلمان به ناسپاس سرزمين اين بزرگ ادباي به نخورده
را رسوايي يا شهرت سال سه طي قلماش حركت كه شد ادبي پيشواي و منتقدان رهبر مرتبهترين
ميتوان حكايت اين از رماني چه كه راستي ، بهاست آورده بار به بومي نويسندگان براي
!ساخت
آن ادباي رو ، هيچ به ادبي ، منتقد عنوان به وي ، پيروزي كه ميآيد بر چنين اين وجود با
.است نكرده ياري وي به نسبت مقبول و بينانه خوش ديدگاهي به دستيابي در را سرزمين
اين غالب" كه ميكند ادعا قاطعانه او.نيست آن از بهتر آنها به نسبت نيز خودش ديدگاه
جملهاي."پرندهشناسي علم از پرندگان كه ميآورند سردر ادبيات از قدر همان نويسندگان
"ژيد" تا "پروست" از "جويس" تا گرفته "اليوت" از استثنا موارد كه چرا ;نابجا ولي عالي
تا گرفته "برشت" از ميشوند ظاهر او خاطرات در كه نويسندگاني تمام تقريبا.فراوانند
شخصيتهايي "آدورنو" تا "تي كانه" از ،"فريش ماكس" تا "گرس آناز" از ،"گراس گونتر"
را مجيزشان كه هستند صميمي و مهربان منتقدي با تنها كه توهمزدهاند و مايوس خودنما
و ميدهند نشان دندان و چنگ صورت ، اين غير دربگشايد تعريفشان به زبان يا بگويد
براي عاشقانه كيفرخواستي عنوان به كتاب ، .است اپرا دلخور خوانندگان همچون رفتارشان
.است توتاليتاريسم و نژادپرستي زشتيهاي و حماقت درباره تكاندهنده صفحات حاوي ادبيات ،
ميشود موفق كنم ، اعتراف بدان بايد كه حقيقي استعدادي با كتاب ، نويسنده كه است جا اين
نميخواهد دلش آدم كه كسي كند ، معرفي غيرعادي و نامحبوب معاصرين از يكي عنوان به را خود
.بنشيند كنارش اطلس اقيانوس برفراز پرواز طول در
نداده اجازه هرگز كه ميكند توصيف منتقدي عنوان به را خود خاطراتش در "رانيكي رايش"
قضاوت به خدشهاي ديگر نوعي از و غيرادبي معيارهايي يا دوستانه و احساسي معيارهاي است
كامل علم با اغلب و جديت و مطلق استقلال با را آن همواره او كه آورند ، وارد او انتقادي
حملات و روابط قطع دشمنيها ، ايجاد باعث تماميت اصول به پايبندي اين.است داده انجام
.است شده او به نسبت شفاهي
او كه چرا _ منصف قاضي كه ميداند ، بديهي امري را آن نظر به "رانيكي رايش" كه گونه آن
پاسخگوي هم گداري گه و نرود بيراهه به نشود ، خطا دچار _ ميداند منصف فردي را خود
ميان به رمان يك يا شعر مجموعه يك نقد پاي كه گاه آن تكبر ، .نباشد عظيم بيعدالتيهاي
ميرسد نظر به و فرصتطلبي و پروري آشنا كه باشد بزرگ قدر همان نقصي ميتواند ميآمد ،
و نفرت" از آن در او كه صفحاتي خواندن.نباشد مصون ويروس اين از نيز "رانيكي رايش" كه
بياعتبار براي شده ، آزرده او نقدهاي از كه كرده صحبت بيشماري نويسندگان "حسادت
او آثارشان در حتي و كرده اذيت داده ، قرار تمسخر مورد را او زده تبليغات به دست كردناش
چرا ;نيست خوشايند چند هر (است "والزر مارتين" نمونه آخرين كه).رساندهاند قتل به را
نيز حد از بيش لوحي ساده نوعي نشانگر بلكه هست ، زايد مازوخيسمي حاصل نظر به تنها نه كه
شما خدايگاني قلم كه نوشتهها ، عظيم حجم اين كه داريد؟ توقع چه پس عزيز ، آقايهست
در دارم شايد.بدارد گرامي و باشد داشته دوست را شما تازه است ، كرده ويران را آنها
بيانصافي است داده تكان گونه اين مرا و بردهام لذت بسيار آن خواندن از كه كتابي مورد
منجمد و سرد گونه اين را خود و نميكند پيروي مثال اين از "رانيكي رايش" چرا پسميكنم
چنين و كرده تدوين انتقادي نظرات چنين كه را دستي كه است معنا بدان اين آيا ميدهد نشان
نقد از او ادراك ضمن بگيريم؟در گاز ناسپاسي با است كرده هديه ما به را دلپذيري لحظات
.ميكند كار كمتر ديگر روزها اين متاسفانه كه اين گو است ، بوده دقيق و بجا همواره ادبي
سرپرستياش او كه ،"آلگماينه فرانكفورتر" روزنامه ادبي صفحه موفقيت كه دارد اطمينان او
و مقالات در نداد اجازه همكاراناش به گاه هيچ كه است رو اين از داشت ، برعهده را
!برند كار به خواست دلشان كه را تاويلگرايي و فروشانه فضل نامفهوم زبان هر نقدهايشان
همواره او.است شده وارد ادبي نقد جاي به ادبيات آكادميك شاخه در چيز ، هر از بيش كه ،
تمام كه است اميد.باشد خواندن و فهم قابل مخاطبين عموم براي كه بوده متنهايي خواستار
شگفتانگيزترين و بهترين كه چرا ;كنند پيروي سياست اين از ادبي مجلات و صفحات سردبيران
و سازد منتقل خواننده به را خوب كتابهاي به اشتياق و عشق كه است آن ادبي نقد وظيفه
كه زمان آن از "رانيكي رايش" عشق نوع از عشقي است ، كتاب به عشق هم شرط مهمترين و اولين
.كرد كشف را خود "دوشي به خانه سرزمين"
بخوانيم بايد
حقيقت اميرمهدي:ترجمه يوسا بارگاس ماريو
خودمان موقعيت ناشناخته جنبههاي به را ما چشم ادبي ، بزرگ آفرينندههاي تمام مخلوقات
درك و كشف را انساني مشترك ورطههاي كاملتر و بهتر تا ميسازد قادر را ماميكند باز
معقول ترتيب از را ما ذهن بيرنگ كلمه اين (Borgesian) "بورخسي" ميگوييم وقتي.كنيم
و هزارتو هميشه تقريبا دنيايي ميبرد ، موهوم و خيالي دنيايي به و ميكند جدا واقعيت
;نيست غريب برايمان شگفتيهايش كه ادبي ، كنايات و ارجاعات از آكنده پرمعنا ، و اسرارآميز
دنيايي ;ميشناسيم را خودمان شخصيت خلوتگاه در نهفته حقايق و نهان آرزوي آنها در كه چرا
مكانيسم مثل ،"كافكايي" كلمه.گرفت شكل بورخس لوئيس خورخه ادبي مخلوق مدد به تنها كه
خطر احساس كه ميكند خطور ذهن به زماني آكاردئوني ، دستههاي با قديمي دوربينهاي فوكوس
در بيعدالتي و درد همه اين باعث كه قدرت ، ستمگر ماشينهاي سوي از كه زماني ;ميكنيم
مراتبي ، سلسه حزبهاي مستبد ، رژيمهاي سوي از ;ميشويم تهديد شدهاند ، مدرن دنياي
پراگي اين كوتاه داستانهاي و رمانها بدونخفقانآور بوروكراسيهاي متعصب ، كليساهاي
درك كرد ، زندگي وحشتزده هشيار عمر تمام و نوشت آلماني زبان به را همه كه ديده ، شكنجه
;بوديم عاجز شده ، واقع تبعيض مورد و كشيده شكنجه اقليت وحشت يا منزوي شخص ناتواني احساس
بياينكه و كنند تارومارشان ميتوانند كه سلطهگري قدرتهاي با مواجه اقليتي
.كنند حذفشان روزگار صحنه از ببينند ، را آنها صورت حتي هوادارانشان ،
حدي از بيش پوچي حس و هولناك دلهره و ترس طنين "كافكايي" مرام هم اولين "اورولي" صفت
و خشنترين پيچيدهترين ، اين ;آوردند وجود به بيستم قرن خودكامه ديكتاتورهاي كه دارد را
جورج".جامعه اعضاي روان و روح و رفتار كنترل نظر از تاريخ ، ديكتاتوريهاي مطلقترين
برادر" مقهور كه ميكشد تصوير به آزارنده و سرد سايههاي رابا بشريتي "1984 در "اورول
و خودانگيختگي آزادي ، تكنولوژي ، و بيم از موثر تركيبي با كه است ، خودرايي پادشاه "بزرگه
.ماشيني آدمهاي از پر كندويي به ميكند تبديل را جامعه و برميدارد ميان از را تساوي
از كه ميشود تبديل اي"نو زبان" به و است قدرت تابع هم زبان كابوسوار ، دنياي اين در
باقي كليشهاي حرفهاي رشته يك تنها آن از و است خالي ذهنيت هرگونه و ابداع هرگونه
.ميكند تضمين سيستم به نسبت را فرد بردگي كه مانده
جماهير اتحاد در خودكامه كمونيسم اما نيافت ، تحقق "1984 شوم پيشبيني كه است درست
چين ، در زود خيلي و كرد باز ديگر نقاط و آلمان در خودكامه فاشيسم به را خودش راه شوروي
و نرفته بين از كمال و تمام هرگز "1984 كامل تحقق خطرشد تشديد هم شمالي كره و كوبا
.بفهميم را آن تا ميكند كمك ما به و است خطر همين توصيفگر همچنان "اورولي" كلمه
شور ابراز در مدار ، غريزه و بيسواد بيان ، در ناپخته احساس ، از عاري بربري ، غيرمتمدن ،
كار در من كه كابوس اين ادبيات ، از عاري دنياي اين.خام عشق ، در و بيعرضه ، اشتياق ، و
به بشريت جهاني شدن تسليم و جماعت با همرنگي اساسياش ويژگيهاي جمله از هستم ، ترسيمش
.است حيواني يكسره دنيايي منظر ، اين از و است قدرت
بقا ، براي تلاش ويژگي با زندگياي ;است زندگي روزمره كارهاي تعيينكننده ابتدايي غرايز
اين از.ندارد جايي روح دنيايي ، چنين در.جسمي نيازهاي ارضاي و ناشناختهها از ترس
اين و بود خواهد همراه بدبيني شوم سايه با زندگي خردكننده يكنواختي جهان ، اين در گذشته ،
خواهد باقي گونه همين به هم هميشه و باشد بايد كه است چيزي همان انسان زندگي كه احساس
.ندارد را تغييرش قدرت كس هيچ و چيز هيچ و ماند
تصور ذهنمان در را لنگپوش بدويهاي آن تا كند وسوسه را ما شايد دنيايي چنين تجسم
لاتين ، آمريكاي در مدرنيته دوره مرز در كه را مقدس و زده افسون كوچك جامعه همان ;كنيم
كابوسي.دارم ذهن در را ديگري وامانده جامعه من اما.ميكرد زندگي آفريقا و اقيانوسيه
حد از بيش يافتگي توسعه نتيجه ;نيست نيافتگي توسعه نتيجه ميدهم ، هشدار آن به نسبت كه
را آيندهاي جامعه ميتوانيم آن ، به سرسپردگي و تكنولوژي تبعات از يكي عنوان به.است
كتابها كه جامعهاي يا كتاب بدون و رايانهاي ، بلندگوهاي و مانيتورها از پر كنيم مجسم
طرفه:فيزيك دوره در كيمياگري كه شدهاند تبديل چيزي همان به _ است ادبي آثار منظورم _
آن از رنجوري روان اقليت رسانهاي ، تمدن گورستانهاي در تنها ، كه عتيقهاي و كهنه معجون
توانايياش و شكوفايي تمام با سيبرنتيك ، دنياي اين كه است اين از ترسمميكنند استفاده
ترسم.باشد بيروح و بيتمدن عميقا علمياش ، دستاوردهاي و زندگي بالاي استاندارد رغم به
"ادبيات از كرده عبور" ماشيني آدمهاي از مالامال باشد تسليمشدهاي بشريت كه است اين از
.كشيدهاند دست آزادي از كه
* * *
داستان ، پايانبپيوندد واقعيت به زماني هولناك جامعه اين كه است نامحتمل بسيار البته
به تماما شد ، خواهيم آنچه.است نشده تعيين هم پيش از و نشده نگاشته هنوز تاريخ پايان
نابودي از بگريزيم ، تخيل فقر از ميخواهيم اگر ولي.ما اراده به و دارد بستگي ما بينش
سخن دقت و فصاحت با كه ميآموزد ما به و ميپالايد را ما حساسيت كه ارزشي با نارضايتي
دقيقتر ، عبارت به.كنيم عمل بايد صورت اين در بگريزيم آزادي تزلزل از نيز و بگوييم ،
.بخوانيم بايد
|