ديكتاتور مرگ پايكوبيبراي
انسان روح عرياني
ادبيات حاشيه
ديگر قهرماني اينك ،
سرمايه بدوي انباشت
تاويل تا فهم از
گ فرهن حاشيه
ديكتاتور مرگ پايكوبيبراي
سوربز كتاب چاپ مناسبت به كوثري عبدالله با گفتوگو
خرم يزداني مهدي
آدمهايي از تاريخي رمان اين.ميشود محسوب تاريخي رماني موضوعش به توجه با سوربز ، *
"داستاني" پرسوناژي به تبديل تروخيو مانند يا يعني دارند متفاوت صبغه دو كه شده ساخته
چطور را دوگانگي اين.ماندهاند تاريخي صرفا بلاگر رئيسجمهور مانند يا و شدهاند
ميكنيد؟ تحليل
نويسنده يعني است ، آن بودن تاريخي سوربز ابعاد از يكي دارد ، مختلفي ابعاد رماني هر
در.نيست رمان اين ابعاد همه اين اما دارد ، تاريخي منشاء كه ميكند روايت را داستاني
كاو و كند لاتين آمريكاي انسان فرهنگ و تاريخ در آثارش اغلب مثل يوسا هم رمان اين
زندگي و زمان آخر جنگ و كاتدرال در گفتوگو مثلا با سوربز ، رمان حيث اين از.ميكند
از يكي ديكتاتورها به پرداختن اصولا.ميگيرد قرار رديف يك در مايتا آلخاندرو واقعي
در عمدهاي نقش ديكتاتورها اين چون هست ، و بوده لاتين آمريكاي نويسنگان اصلي دغدغههاي
ماركز مثال براي.داشتهاند لاتين آمريكاي انسان و لاتين آمريكاي كشورهاي شكلگيري
خودش كه را ، ما زمين فوئنتس و را I The Supremeباستوس روا نوشته ، را پدرسالار پاييز
آمريكاي و اسپانيا تاريخ و فرهنگ در را استبداد سرچشمه و ديكتاتوري سنت خواسته ميگويد
ما سوربز در اما پرداخته ، كار اين به كتابهايش از تا چند در هم يوسا.كند تصوير لاتين
.ميزنيد مثال را بالاگر چرا شما نميدانم.ميشويم آشنا ديكتاتور چهره با مستقيما
قتل از بعد دومينيكن ، سرنوشت در عمدهاي نقش گرچه نيست ، رمان اصلي شخصيتهاي از بالاگر
تاريخي شخصيت از ما مگر اما.داده نشان خوبي به كتاب اين در يوسا را اين و داشته تروخيو
كه اهميتي حد در اتفاقا و ميشناسيم رمان اين در را بالاگر ما ميدانستيم؟ چه بالاگر
نميشود دليل بوده تاريخي شخصيتي بالاگر اينكه صرف ميخوانيم ، او از كاملي توصيف دارد
.باشد نشده "داستاني" شخصيتي كه
در خشونت كه بنويسد جنايي _ پليسي رماني ميخواهد اواست خشونت راوي و نويسنده يوسا*
در و خشونت اين ساختارهاي در.دارد مهمي كاركردهاي پنهان شكل به يا و تصويري شكل به آن
و بنيادها.است نمادين قصه نوعي يوسا اصلي هدف كه درمييابيم خشونت اين تبارشناسي
چيست؟ شما تعريف به نمادين خشونت اين ويژگيهاي
چيز هر از بيش رمانها ، آنگونه دربنويسد جنايي - پليسي رماني نميخواسته اصلا يوسا
يا ميشود افشا آخر صفحات در مثلا كه ميبينيد رازي و رمز سردرگمي ، كلاف معمايي ، شما
او كساني چه و شده كشته تروخيو كه ميدانيد آغاز همان از كتاب اين در اما.ميشود كشف
اما.ندارد وجود اينجا در جنايي داستان ويژگي مهمترين پس.كشتهاند چگونه و كشتهاند را
دنبال به قدم به قدم را خواننده نيست كار در پنهاني چيز گرچه كه است اين در يوسا هنر
پرداخت در داستان اين جذابيت.بگذارد زمين را كتاب نميتواند خواننده و ميكشد خود
كه است هدفي همان خدمت در همه اينها و آدمهاست سرنوشت و سرگذشت روايت نحوه و شخصيتها
مهم عناصر به پرداختن و لاتين آمريكاي انسان چگونگي در كاوش و جو و جست يعني ،-گفتم
در يوسا.آزادي براي مبارزه تا ديكتاتوري از و خشونت تا عشق از منطقه اين فرهنگ
مردم ميكنم فكر من ميگويد شد چاپ همشهري در من ترجمه با كه كتاب اين درباره مصاحبهاي
را اين و ميكنند همدستي ديكتاتورها با اعتراض ، حق از نكردن استفاده با و خود سكوت با
به او تشويق و تروخيو بردن بالا در نوعي به آدمها اين اغلب.داده نشان خوب خيلي
را دخترشان و همسر حتي بودهاند او خوان ريزهخور همهشان داشتهاند ، نقش خودكامگي
بيشاخ غولي تروخيو از نخواسته يوسا.است همين در رمان اين فاجعه.ميكردهاند او پيشكش
تفاوت اين و داريم ، خود برابر در را شناختني و ملموس كاملا انساني ما بسازد ، دم و
آن يا اين شمردن برتر منظورم كرده ، تصوير خود شيوه به ماركز كه سيمايي مثلا با ميكند
پرداخت در.است مشهود كاملا اينجا در يوسا رئاليسم ميگويم ، را دو اين سبك تفاوت نيست ،
باره اين در اين از بيش من داريم ، كار و سر رئاليست نويسندهاي با ما هم شخصيتها ساير
.بشنويم هم را ديگران نظر و شود خوانده كتاب تا نميگويم چيزي
با اونميدهد برتري ديگر روايت بر را روايتي روايت ، سه از قسمتي هيچ در نويسنده*
از.ميكند (است كلاسيك درام بر تاكيد درواقع كه) خاص قصه سه درگير را رمان كوشش اين
اين به يوسا پايبندي.دارد را مدرن داستان ويژگيهاي "اورانيا" داستان تنها قصهها اين
درمي ميكنم ، نگاه كه او شده ترجمه رمانهاي روال به دارد؟ دليلي چه مدرن كلاسيكنويسي
فاصله فرسنگها سوربز روايتگراي يوساي با كاتدرال در گفتوگو فرمدوست يوساي يابم
را نويسنده كار روال و سير اين (است نكرده تغيير يوسا دغدغه كه حالي در) است كرده پيدا
ميكنيد؟ توجيه چطور
لايه سه اين سبك در تفاوتي چندان من دارد روايت سه يا لايه سه رمان گفتيد كه طور همان
را يوسا كه اين امادارند را خودشان ويژگيهاي موضوع ، بر بنا يك هر چند هر نميبينم ،
"فرم" به طبعا نويسندهاي هر.است درست حد چه تا نميدانم بدانيم ، فرمدوست نويسندهاي
به را گوناگون فرمهاي ميتواند كه داده نشان آثارش مجموعه در يوسا.ميكند فكر كارش
فرمهاي به علاقه كاتدرال در گفتوگو و سبز خانه مثل اوليهاش كارهاي در.بگيرد كار
بيشتر سادگي طرف به و ميشود دور پيچيدگي آن از تدريج به انگار اما است ، بيشتر پيچيده
را روايتي چنين كتاب اين در چرا اينكه حسن ، نه و ميدانم عيب نه را اين من.ميرود
قالب اين خوانندهايم كه ما اگربدهد جواب او خود است بهتر كه است پرسشي كرده انتخاب
پس.اوست انتخاب درستي و موفقيت دهنده نشان بيابيم مناسب ميگويد آنچه بيان براي را
اين در عقيدهاي چه رمان خوانندگان ساير ببينيم تا شود خوانده رمان اين بدهيد اجازه
آخر جنگ مثل بزرگي رمان در كتاب اين از قبل يوسا كه نكنيد فراموش ضمنا.دارند مورد
.بوده موفق هم خيلي و شده نزديك كلاسيك كاملا روايت به زمان
مثال بهطور گرفته نظر در فرامتني ارزشي خود ، فضاهاي و شخصيتها از برخي درباره يوسا *
خطمشي يوسا اينكه به توجه با.كليسا فضاهاي يا و ارزشي حدودي تا و مذهبي سالوادور
براي انگيزهاي ميتواند اين آيا شده ، متمايل راست به و داده تغيير را خود شخصي و سياسي
تحت نابخردانهاي طرز به متن اوقات پارهاي در نميكنيد فكر باشد؟ داستاني ارزشگذاري
ميگيرد؟ قرار مولف مستقيم تاثير
چون نميآمد ، پيش شما براي پرسش اين بود چپ گرايشهاي با آدمي سالوادور اگر ميكنم فكر
شخصيتهاي از بسياري و بوده لاتين آمريكاي در اپوزيسيون بخشهاي مهمترين از چپ جنبش
آمريكاي مردم توده كه نبريم ياد از هم را اين اما بودهاند ، چپ آنجا در سياسي نامدار
طبيعي پس.ديدهايم كتابها از خيلي در را اين و هستند مومني كاتوليكهاي اغلب لاتين
اين در.كنند مبارزه ديكتاتورها با و شوند بلند كساني كاتوليك مردم همين ميان از كه است
ميكند تلاشي وچه شده دردسرساز او براي چقدر تروخيو با كليسا مخالفت كه ميبينيم زمان
هم نكته اين به است خوب.نيست ميسر برايش البته كه آن ، كوبيدن يا كليسا دوباره جلب براي
و موجود وضع پاسدار كليساها اغلب مثل اگرچه لاتين آمريكاي كاتوليك كليساي كه كنم اشاره
در يعني.داشته وجود قديم از هم مبارزه سنت يك كليسا اين در اما بوده ، حكومتها حامي
فكر هم حركت اين سابقه.اصلاحطلب كشيشهاي هم و ميبينيم انقلابي كشيشهاي هم آنجا
اسپانيا در زمان آن در كه اومانيست كشيشهاي كه برميگردد شانزدهم قرن همان به ميكنم
اسپانيا در اومانيستها ساير و اراسموس نوشتههاي نفوذ سبب به هم شمارشان و داشتند حضور
قد اسپانيايي فاتحانه ددمنشانه بهرهكشي و ستم با مقابله در زمان همان از نبود ، اندك
پايتخت در او از مجسمهاي امروز گويا كه است بارتولومئودلاسكاساس نمونهاش.كردند علم
پس.ماندهام وفادار اصلي واقعيتهاي به من ميگويد كردم اشاره كه.گذاشتهاند مكزيك
يك اماباشد داشته تاثير كاتوليك عنصر از كردن ياد در خيلي او سياسي گرايش نميكنم فكر
كشورهاي همه مثل دومينيكن در چپ جنبش زمان آن در بيگمان كه اين آن و هست ديگر مسئله
هيچ اينجا در اما داشته ، وجود "توسعه حال در" كشورهاي همه اصولا و لاتين آمريكاي
.دارد پرسش جاي من نظر به اين ;نميبينيم آن به اشارهاي
با...و اينفانته فوئنتس ، ماركز ، مانند است لاتين آمريكاي ملتهب تاريخ نويسنده يوسا *
جهان دروني نقد نوعي به و گذاشته فراتر را پا سوربز در او هميشگي ، دغدغه اين به توجه
ترفندهاي همان از استفاده با است كوشيده رمان اين در او واقع در ميپردازد ، پيرامونش
چيست؟ از يوسا خشم.ميكند متهم بلكه گزارش نه را جهان كه بنويسد اثري داستاني ، سابق
است؟ داده قرار جديد شيوهاي و نحو به خود فريادهاي براي محملي را سوربز او آيا
.دادهام قبلي حرفهاي در را پرسش اين پاسخ ميكنم فكر
...و گروگانگيري ديكتاتوري ، از بسيار لاتين آمريكاي نويسندگان اخير ، دهه چند اين در *
به سوربز.بود نود دهه در سرآمدي ماركز اثر "آدمربايي يك گزارش" من نظر به.نوشتهاند
شايد ژورناليستي ، لحن آن به رسيدن براي تلاش و ماركز رمان ساختارهاي بر تكيه با نوعي
و ماركز بين دوطرفه رابطه اين به شما آيا.باشد پليسي قصهاي به شدن نزديك براي تلاشي
.داريد اعتقاد يوسا
حاضر حال در و خواندهام قبل مدتها را "آدمربايي يك گزارش" كتاب من بخواهيد را راستش
يوسا.دارد بسيار تفاوت يوسا دنياي با ماركز دنياي اصولا اما.نيست خاطرم در آن از چيزي
به اما نوشته ، او درباره صفحهاي كتابي 600 حتي و داشته ماركز به فراوان علاقه چند هر
قبلا هم پليسي قصه مورد در.بشود نزديك ماركز به نميتواند اصولا متفاوتش سبك و ديد سبب
.نيستم موافق شما با كه كردم عرض
فضايي كثافت و فاجعه هرم همراه به روايتي معدود مكانهاي اصولا و تنگ فضاهاي *
به همچنين سوربز.ميشود نزديك اكسپرسيونيسم نوعي به روايت ، لذت وجود با كه ميآفريند
بدون كوشيده يوسا كه دانست بستري ميتوان را رمان اين شما نظر به.است نمادين شدت
او رويكرد متفاوتنويسي ، اين از منظورم.بنويسد متفاوت و جديد قصهاي فرمي ، نوآوريهاي
دارد؟ دليلي چه يوسا سنتگرايي اين كل بهطور.است بيست و نوزده قرن قصه تيپ به
همان شخصيت هر و چيز هر كتاب اين در.نميدانم (سمبليستي) نمادين رماني را سوربز من
رويدادها و آدمها پشت در سمبليستي معناي آن به پنهاني مقصد و مفهوم هست ، كه است
اما.بدهد پاسخ نويسنده خود است بهتر هم را واقعگرا روايت به آوردن روي دليل.نميبينم
.ميداند رئاليست نويسندهاي را خودش حال هر در يوسا كه ميدانيم
كتاب سرنوشت ضمن در.ميرويد يوسا و فوئنتس سراغ به هم باز آيا و چيست؟ شما بعدي كتاب *
نشده روشن كردهايد ترجمه پيش سالها كه را كتاب اين تكليف هنوز چيست ، يوسا شده مميزي
است؟
نوزدهم قرن اواخر برزيلي نويسنده داسيس1 ماشادو از كتابي ترجمه مشغول حاضر حال در
ميدانند نوزدهم قرن در لاتين آمريكاي نويسنده مهمترين را ماشادو منتقدان از خيلي هستم
فراوان خواننده هم هنوز كوباس2 براس مرگ از پس خاطرات "رمان همين بخصوص كتابهايش و
چند را "كشت را مولرو پالومينو كسي چه" كتاب.ندارم مميزي در كتابي هيچ من ضمنا.دارد
را آن نيلوفر انتشارات حاضر حال در ندادم ناشري به انتشار براي اما كردم ترجمه پيش سال
.بكنيم منتشرش بتوانيم اميدوارم و كرده حروفچيني
:پينوشت
. Machado de Assis1
. Memorias Pastumas de Bras Cubas2
انسان روح عرياني
"باد در برهنه" رمان نقد
چيز همه است ممكن يكسو از دارد چندبعدي ويژگي "باد در برهنه" آشكاردر و نهفته طنز
دروغ ديگر سوي از و باشد واقعيت
اختصاص خود به را "يلدا" ادبي جايزه نخست رتبه محمدعلي محمد نوشته "باد در برهنه" رمان
.آن وساختار درونمايه رويدادها ، به داريم نگاهي اثر اين دوم چاپ مناسبت به و خاطر همين به.داد
پيروزان عليرضا
شخصيتپردازي
شخصيتي باشد ، منصوربيتل يا مرعشي منصور همان كه رمان اين شخصيت محوريترين و اصليترين
حتي ميشود ، جاهل و لات زماني است ، ژاندارمري ستوان زماني او.دارد چندوجهي و متناقض
پارادوكس اين اما.است ادارهاي مدير كه ميشود تبديل فردي به هم زماني و ميشود !عارف
منصور ميپذيريم ما كه گونهاي به نميكند ، وارد خللي هيچ رمان اين درونمايه در شخصيتي
نشان اثر اين در را محمدعلي شگرد غالب وجه اين و.باشد بايد و بوده كه است هماني مرعشي
.ميدهد
تصويرگري و فضاسازي
و تمامتر چه هر سادگي به رمان اين در مكاني و زماني چندوجهي و گوناگون فضاسازيهاي
محمدعلي نسبي رويكرد از مولفه اين همچنين.ميشود مجسم خواننده ابهاميپيشروي بيهيچ
در تنها نه مكاني و زماني فضاسازيهاي اين.دارد حكايت رمان اين در پستمدرنيسم به
زيباي تصويرگريهاي.است جستوجو قابل نيز روياها و خوابها در بلكه داستاني ، واقعيت
فراموش را خود پيرامون كه كند جذب چنان را خواننده كه است اندازه آن تا نيز محمدعلي
رمان اين فضاسازيهاي.شود غوطهور داستاني عملهاي و شخصيتها و رمان ژرفاي در و كرده
و مينماياند عادي خواننده نظر در هم را قتل توصيف صحنههاي حتي كه است جذاب و شاد چنان
.دهد جلوه او نفع به كاملا منصوربيتل روايت به بنا حتي
چندآوايي
يا ;است گرفته شكل متضاد و متفاوت گوناگون ، آواي چندين از محمدعلي "باد در برهنه" رمان
در است مرعشي منصور همان كه رمان پرسوناژمحوري.است Polyphonic رمان اين ديگر عبارت به
ديگر سويي ، از واست رمان اين رويدادهاي تمامي ثقل نقطه و گرفته قرار رمان اين مركزيت
خود گوناگون روايتهاي و برداشتها داستان ، اصلي راوي خود جمله از رمان ، اصلي شخصيتهاي
خواننده كه ميشود باعث همين حال عين در.ميكنند اظهار مرعشي منصور شخصيت به نسبت را
روايت بتواند هم خواننده حتي و باشد داشته حضور رمان اين در پنهان آواي يك بهعنوان هم
صورت به شخصيتها از يك هر رمان اين دركند ابراز مرعشي منصور زندگي شرح از را خود
روايتهاي اين در پرسوناژي هر وجود و گرفتهاند قرار يكديگر كنار در پيوسته بهم ساختاري
با چندگانه روايتهاي اين درك.ميكند بنا و ميدهد شكل را ديگر پرسوناژ وجود چندگانه ،
پازلمانند ساختار عبارتي به و ميشود ميسر و ممكن روايتها اين دادن قرار هم كنار درست
براي) خود پيشين آثار در محمدعلي كه است كاري درست اين وميدهد شكل را رمان مجموعه
طرق از آن انجام در تلاش (محمدعلي كوتاه داستانهاي از برخي و "پنهان نقش" رمان نمونه
.داشت ديگر
قطعيت عدم
(مرده يك خيس باورهاي _ پنهان نقش) محمدعلي پيشين آثار همانند رمان اين در كه ديگري بحث
شخصيت خود و مييابد پايان قطعيت عدم با رمان.است "قطعيت عدم" بحث است ، مطرح بسيار
چه آينده در ،!كيست او سرانجام اينكهاست روبهرو قطعيت عدم همين با نيز منصوربيتل
قرار رديف همين در همگي نه ، يا است بوده قاتل آيا اينكه و كرد خواهد پيدا سرانجامي
است ، بيخبر ماجراها اين چگونگي از نيز است بوده او دوست كه راوي خود اينكه.ميگيرد
.مدعاست اين درستي دليل خود
نثر
نثري رمان.دارد شتابان و تند ضرباهنگي رمان ، نخستين صفحههاي همان از رمان روان نثر
از و دارد تفاوت محمدعلي پيشين آثار نثر با هم كمي كه دارد خود داستاني روايت در ساده
از بسياري برخلاف درست اين و.است داستان متن در بيشتر بسيار ايجازهاي جمله آن
خواندن هنگام ميشويم مجبور و ميشود عرضه كتاب بازار به روزها اين كه است رمانهايي
شد متصور طور اين بتوان شايد.بزنيم ورق ناخوانده را صفحههايشان از برخي رمانها اين
به نبايد هم واژه يك از حتي رمان اين در اما است ، ساده و روان رمان نثر اينكه عين در كه
اين از ما درك به واژه يك همان از ما گذشتن چهبسا.كرد عبور توجه و بيدقت و سادگي
.كند وارد خدشه رمان
تكنيك
و تاريك جنبههاي ساختن آشكار دنبال به پليسي رمان تكنيكهاي از بهرهگيري با محمدعلي
داستان اين در نيز شبي يك و هزار و شهرزادي كيفيت.ميرود منصوربيتل شخصيت پنهان زواياي
و داستاننويسي شگردهاي رويا ، و خواب همزمان كارگيري بهاست جستوجو قابل
لهجهها ، تغيير و گفتوگوها گوناگون ، برداشتهاي امكان و تودرتويي ايجاد فيلمنامهنويسي ،
و هزار و شهرزادي ساخت اين دست ، اين از مسائلي و داستان در داستان چندوجهي روايتهاي
در برهنه" رمان كه است ساخت اين استادانه كارگيري به با.است آورده وجود به را شبي يك
.است شده تبديل پركشش و جذاب بسيار رماني به "باد
طنز
اين از پيش.دارد رمان اين در آشكار نمودي است ، اثر اين بارز ويژگيهاي از يكي كه طنز
به نوشتن در بايد هم را "طنز" اين آيا اما بود ، شده ديده محمدعلي آثار ديگر در طنز هم
ديگر مجالي و ديگرياست بحث موضوع نه ، يا كرد جستوجو پستمدرنيسمها شيوه و سبك
در طنز اين و.نيايد خواننده لب بر لبخند كه است رمان اين از صفحهاي كمتر در.ميطلبد
آن وجود به بسته گوناگون كيفيتهاي و ضعف و شدت با داستان اين آدمهاي تك تك عمل و لحن
آثار درميگيرم بهره "ادبيات در دلزدگي" اصطلاح از من اينجا در.دارد بستگي شخص
در كه حالي در.ميشود ديده آن نفس در ادبيات از دلزدگي نوعي ما نويسندگان از بسياري
اين.ميگيريم قرار است سرخوشي و سرزندگي كه دلزدگي اين مقابل نقطه در درست ما رمان اين
پيشين آثار در آن ، اصيل معناي در ادبيات از دلزدگي كه است اهميت حائز جهت اين از نكته
طنز اما.ميشود ديده "مرده يك خيس باورهاي" حدودي تا و "پنهان نقش" همچون محمدعلي خود
طنز.دانست "مرده يك خيس باورهاي" در پيشفرضي طنز تكامل و اوج نقطه بايد را رمان اين
واقعيت چيز همه است ممكن يكسو از.دارد چندبعدي ويژگي "باد در برهنه" در آشكار و نهفته
برگزيند را يك كدام كه باشد خواننده با حق شايد ميان اين در و.دروغ ديگر سوي از و باشد
!بپذيرد و
پستمدرنيسم
اين ما كه است بهتر واقع در و باشد نادرست كاري "باد در برهنه" ناميدن پستمدرن شايد
شگردهاي از كه نيست آن دليل اين اما.بناميم پستمدرن و مدرن آثار ميان حدواسطي را رمان
و چندآوايي طنز ، قطعيت ، عدم از جدايكنيم چشمپوشي كل به هم متن در موجود پستمدرن
اين به رمان از جايي در راوي خود كه هستيم آن شاهد متن ، در موجود ديگر تكنيكهاي برخي
اين در كدام هر كه بزنيد حدس ميتوانيد شما خود" _ مضمون به نقل _ كه ميكند اشاره نكته
جامانده متن بسا چه" عنوان با را متني كتاب جلد پشت در فرضا يا و ".ميكنند كار چه مدت
اين.ندارد خارجي وجود رمان عبارتهاي و جملهها خود در متن اين كه ميآورد "صفحه 92 از
آورد حساب به پستمدرن سبك به نوشتن شگردهاي از يكي بايد را داستان متن به خواننده دعوت
مكمل سو ديگر از مسئله اينميگيرد قرار متن چندآوايي مسئله همان رديف در البته كه
اندك آهسته ، گذر با ما كه است مولفه همين دراست اثر اين در طنز وجود يعني پيشين مولفه
و برقراري كه چرا.ميشويم مواجه پستمدرن رمان يك به مدرن رمان يك از محمدعلي نسبي و
طور به رمان اين در البته كه _ آن معناي و متن در شدن شريك به خواننده دعوت و ارتباط
سخن واپسين اما.ميآيد حساب به مدرن رمان يك از گذار مرحله _ نپذيرفته صورت كامل
جهاتي از بتوان شايد كه است اين شد منتشر سال 1379 پاياني روزهاي در كه رماني درباره
با حرف اين و است آفريده را هفتاد دهه داستاني اثر بهترين محمدعلي كه شد مدعي اينگونه
.نيست گزاف به سخني شواهد و مدارك تمامي به توجه
ادبيات حاشيه
اينترنتي نقد *
پيمان و پر يا سايت انداختن راه به سرگرم شدت به دنيا جاي همه نويسندههاي روزها اين
را تازهاش كتاب فصل به فصل كه كينگ استفن جمله از.هستند خود شده تاسيس سايتهاي كردن
كتاب ، جهان تاريح در بار اولين براي واقع ، در و كرد عرضه خود خوانندگان به اينترنت روي
به لينك واقع در نويسندهها اين سايت.فروخت خوانندگانش به فصل به فصل را خود كتاب كينگ
ارتباط كه معتقدند نويسندگان.ميكند عرضه را نويسندگان اين كتابهاي كه دارد ناشري
و دادن نظر به را خوانندهها كار اين و است بيشتر شكل اين به خوانندگان با آنها دوطرفه
.ميكند ترغيب كتاب بيشتر نقد
پينهدوزها شيوه به مردن *
گفت ، استراليا در سخنراني يك در آنيل ، شبح و انگليسي بيمار نويسنده اونداتيه ، مايكل
با را تمام ساعت چهار ميتوانند آنها.نيستند هوشي با موجودات چندان نر پينهدوزهاي
اونداتيه.دارد اشكال كار جاي يك شوند متوجه آنكه بدون كنند سر مردهاي ماده پينهدوزي
.باشد من آثار براي وحشتناك استعاره يك اين ميكنم فكر گفت ،
دارند اهميت الكترونيكي كتابهاي آيا *
ميزان بر روز به روز كه است نوشته مقالهاي در "eBookWeb" ويراستار و موسس سندرز ، گلن
چاپ صنعت در كه است معتقد سندرز.ميشود بيشتر ديجيتالي كتابهاي از آدمها تقاضاي
اهميت قابل را زمان مسئله پيشرفت براي فقط و كرد نخواهد خالي را ميدان كتاب ديجيتالي
.ميداند
هارپر انتشارات در الكترونيكي كتابهاي فروش كه است كرده اعلام سندرز مقاله ، همين در
ديجيتال پالم.است بوده سال 2001 كل فروش اندازه به سال 2002 اول ماهه پنج در كالينز
فروش ميزان كه است حالي در اين فروختهو سال 2001 در كتاب هزار حدود 180 ميديا
.است داشته افزايش درصد سال 2002 ، 55 در گروهيل مك پرسابقه انتشارات
ميرسد راه از خرداد پاتر هري *
پاتر هري پنجم كتاب كه ميكنيم اعلام پاتر هري پروپاقرص طرفداران و علاقهمندان به و
خواهد كتابفروشيها وارد ژوئن ماه يكم و بيست روز "ققنوس سفارش و پاتر هري" عنوان با
كه ميرسد نظر بهاست شده شروع آمازون كتابفروشي در آن پيشخريد حالا همين از و شد
چهارم كتاب براي.بشكند را _ آتش جام و پاتر هري _ چهارم كتاب پيشفروش ركورد پنجم ، جلد
خود ورود اول روز "آتش جام و پاتر هري".بودند كرده پيشفروش را كتاب نفر هزار حدود 65
كتابفروشي بزرگترين نوبل ، بارنزاند.كرد فروش نسخه هزار حدود 350 كتابفروشيها به
تا ژوئن جمعه 20 روز آمريكا در كتابفروشي اين نمايندگان كه است كرده اعلام جهان ،
يعني ;داشت خواهد واژه هزار و 255 فصل پاتر 38 هري پنجم جلد.بود خواهند باز نيمهشب
.است طولانيتر قبلي كتاب از سوم يك حدود
كشتارجمعي سلاحهاي:سال واژه *
سال 2002 واژه بهعنوان آمريكا گويش انجمن سوي از نظرخواهي يك در "كشتارجمعي سلاحهاي"
عموم ميشود ، انجام مستمر ، طور به سال 1990 ، از كه نظرخواهي اين در.شد انتخاب
.است داشته ارتباط اقتصادي فقر يا آمريكا و عراق جنگ با است شده انتخاب كه واژههايي
حمله يادآور كه بود "119 شد انتخاب سال واژه بهعنوان كه واژهاي گذشته سال
روش واژه اين انتخاب براي انجمن اين مسئولان.است جهاني تجارت برجهاي به تروريستها
.ميدانند تايم مجله سال مرد انتخاب شبيه كاري را آن و ندارند خاصي علمي
ديگر قهرماني اينك ،
عابدي احسان
كوپر گاري خداحافظ
گاري رومن:نوشته
حبيبي سروش:ترجمه
نيلوفر نشر زمستان 1380 ، چهارم چاپ
جور يك افسانه اين ميگويند ، خيليها اصلا رسيده ، خط پايان به كوپر گاري افسانه
كسي گذشتهها مثل نه كه اروپا و آمريكا در.شده نخنما الان دنياي در كه است فريبكاري
و كوپر گاري شايد و حق از دفاع براي مبارزه شور از سرشار نه و ميشود هيجانزده
گاري تعداد حال هر به باشد ، داشته طرفداراني شرقيان ميان در همچنان او مشابه شخصيتهاي
قهرمانپروري عصر حاضر عصر مجموع ، در اما است ، بوده غرب از بيشتر بسيار شرق در كوپرها
حتي و كرده تحمل مصيبتها ديگري ايدهآليسم هر و عدالت برقراري براي كه قهرماناني.نيست
سرعت به جهان بر حاكم بحرانهاي و حوادث انبوه ميان در دادهاند ، باد به هم را خود سر
.كوپر گاري مثل ميماند ، باقي آنها از نامي تنها باشند داشته شانس خيلي اگرميشوند محو
.اعلم والله ميدهد ، ادامه را آنان راه كسي چه اينكه اما
و هاليوود هنرپيشه كوپر ، گاري با فرانسوي پرآوازه نويسنده گاري رومن قبل دهه چند
و ميجنگيد ناكسان با آهنين ارادهاي با و مشت در مشت كه آمريكا مردم افسانهاي قهرمان
بيست قهرمان ،"لني"اجتماع از گريزان آفريد قهرماني و كرد خداحافظي ميكرد ، دفاع حق از
را او از عكسي تنها كوپر گاري ظاهري و فردي مشخصههاي از "كوپر گاري خداحافظ" رمان ساله
;است فردي آرمانهاي لني ، آرمانهاي.ميكند نگهداري كوچكي كيف در كه دارد خود با
.ميآفريند جديد خصوصيات با قهرماني و ميريزد هم به را قهرمان متداول تعريف كه مشخصهاي
عدالت برقراري هدف به كه ويتنام با جنگ از ميگريزد ، آمريكا كشور خود ، موطن از لني
است ديگر سرزميني اينجا.ميبرد پناه سوئيس پربرف كوههاي به و ميزند باز سر شده ، برپا
و جرات كس هيچ آن ساكنان جز به كه متري هزار ارتفاع 5 در سرزميني.متفاوت آدمهايي و
شوق سر را آنها جنگ نه كه لني جنس از همه ساكناني با ندارد ، را آن به نزديكي توان
مملو و روزمره زندگي نه و غرب سياسي اجتماعي ، جنبشهاي و ايدئولوژي از صحبت نه ميآورد ،
قدي بور ، موهايي نمكين ، و آفتابسوخته چهرهاي با جوان ، لني.شهرنشين انسانهاي دروغ از
اين از و خانواده تشكيل و ازدواج از.است برف روي اسكي عاشق فوقالعاده ، قدرتي و بلند
يعني خود ، هميشگي شعار و ايدهآل زندگي برخلاف را آن و دارد هراس شدت به حرفها قبيل
كه گفته طالعبين.بترسد عقرب از بايد كه آمده طالعش در.ميداند "تعلق قيد از آزادي"
.كند دوري ماداگاسكار از مخصوصا و باشد مواظب كه شرطي به كرد خواهد همراهي او با اقبال
پيدا طالع در.كند پرهيز آن از بايد شده قيمت هر به كه بود چيزهايي آن از ماداگاسكار"
چيز هست هرچه كه ميدانست فقطاست شده گذاشته لني براي تلهاي جور چه آنجا كه نبود
دارد سال بيست آدم وقتي چون بداند حتما ميبايست لني كه بود چيزي اين.است كثيفي بسيار
از ميبيند وقت يك و بهتر دورتر هرچه و كند فرار ميكند سعي هست هم آمريكايي و
جنس به عشق نه نيست ، خاصي حادثه هيچ با توام برف در لني زندگي "درآورده سر ماداگاسكار
اساس كه معمولي اتفاق هر نه و سرقت نه جنايت ، نه جنگ ، نه سياست ، بازي نه مخالف ،
ارتفاع 5 و كوهستان به همينها دست از لني اصلا ميدهد ، تشكيل را پرطرفدار رمانهاي
تمام نفي ميكند ايجاد جذابيت خواننده براي كه چيزي فواصل اين درآورده پناه متري هزار
بيان طنزآميز گفتوگوهايي قالب در كه است جامعه در متداولي تعريفهاي و معمول ارزشهاي
چيزي هر خلاصه و وفرقهاي سياسي جنبشهاي اجتماعي ، عدالت تعهد ، تا گرفته عشق از ميشود ،
ارتفاع 5 پايين در تنها ميدهد روي لني براي كه حوادثي.كرد فكر آن درباره بشود كه
در و شهر در را تابستان است ناچار او و ميرسد پايان به برف كه زماني است ، متري هزار
ارتفاع پايين در كه كارهايي لني ، نظر از.بگذراند است ، بيزار آن از كه چيزي هر ميان
و ".ندارد مقاومت تاب هم اخلاقي اصول نيست برف كه هرجا" نميآيد ، حساب به ميدهد انجام
سعي شده تعيين پيش از نقشهاي براساس لني.ميشود باندها و قاچاق درگير تئوري همين با
سياسي مصونيت از استفاده با تا ميكند سوئيس در آمريكا كنسول فرزند با دوستي ايجاد در
.كند قاچاق فرانسه و سوئيس همسايه كشور دو مرز از را طلا شمشهاي راحتي به پدرش و او
ميكند ، خلق را رسيده بنبست به اجتماع و آدمها از تصاويري رمان فواصل اين در گاري رومن
و استيصال از مملو كه را او دانشجوي دوستان و _ آمريكا كنسول فرزند _ جس زندگي
او رفقاي و جس نظر در ;ميزند آنان انديشه به نقبي.ميآورد قلم به است ، درماندگي
خود كاركرد ميشد ، پنداشته مقدس گذشته زمانهاي در كه...و عدالت شرافت ، چون مفاهيمي
و اجتماع اين از بريدن قدرت لني مثل نه.است شده تبديل پوچي چيز به و داده دست از را
به دست جس دوستان ;مييابند زندگي براي دستاويزي نه و دارند را كوهستان به بردن پناه
را آنان پولهاي.ميزنند اجتماع رسيدههاي دوران به تازه با مبارزه براي گروهي تشكيل
ماجراجويي يك ;ميريزند دور را آن همه ندارند ، مشخصي هدف كه آنجا از اما ميدزدند
ميشود ، او عاشق و گرفتار كرده پهن جس براي كه دامي در خود نيز لني رفتهرفته.احمقانه
به ماجراجويان و طلا قاچاقچيان كه هستند دو اين نهايت در و "واقعي ماداگاسكار يك"
جس و لني دوستي رابطه.ميگريزند نامعلوم مقصدي سوي به و ميگذارند جا را رسيده بنبست
پرخوانندهاي كتاب هر كه است مشخصههايي جمله از جس دوستان و قاچاقچيان با آنها تقابل و
.باشد داشته را آن مشابه نمونههاي ميكند ايجاب
سرمايه بدوي انباشت
نفي مسئله اين ميكند ايجاد را خودش نفي طبيعت قوانين بيرحمي با سرمايهداري توليد
نميآورد همراه به توليدكننده براي را خصوصي مالكيت كه است نفي
شكلگيري طي كه بهطوري هستند دورانساز تحولات همه بدوي انباشت تاريخ در
ميكند عمل آن براي اهرمي همچون سرمايهدار طبقه
ماركس كارل
افتخاريراد اميرهوشنگ و قائدي محمد:ترجمه
بدوي انباشت راز _ يك
(Surplus-Value) ارزشافزوده سرمايه ، چطور ;ميشود تبديل سرمايه به پول چطور كه ديدهايم
سرمايه انباشت اما ميآورد بار به بيشتري سرمايه [خود نوبه به] ارزشافزوده و ميسازد
توليد ;است سرمايهداري توليد پيشفرض نيز ارزشافزوده ;ارزشافزوده براي است پيشفرضي
نيروي و سرمايه انبوه (Pre-existence) بود _ پيش براي است پيشفرضي نيز سرمايهداري
ميآيد نظر به جريان اين كل بنابراين.دارد قرار كالا توليدكنندگان دستهاي در كه كاري
انباشت يك كه شويم خارج ميتوانيم دور اين از زماني مااست افتاده باطل دور يك در كه
Previous پيشين انباشت اسميت آدام قول به) باشيم متصور (Primitive accumulation) بدوي
نتيجه كه انباشتي ;سرمايهداري انباشت براي ميشود پيشدرآمدي اين كه (accumulation
.است آن شروع نقطه بلكه نيست سرمايهداري توليد شيوه
نظر ، به.ميكند بازي را آدم گناه نخستين نقش همان سياسي اقتصاد در بدوي انباشت اين
:داشت وجود بشر نوع دو پيش خيلي زمانهاي دربازميگردد قديمي داستاني به قضيه اين منشا
و بودند صرفهجو و قانع و برگزيده افراد كلي بهطور يا سختكوش و هوشمند انسان يكي
ما به بيشك آدم گناه داستان.ميكردند عشرت صرف را خود منال و مال مردمانيكه ديگري
نخستين تاريخ اما آورد دست به جبين عرق از را خود نان شد محكوم بشر چطور كه ميگويد
به را [خود بازوي از درآوردن نان] اين كه هستند نيز مردمي ميسازد روشن اقتصادي گناه
چيزي نهايتا دوم گروه و كرد ثروتاندوزي اول دسته !بگذريم.نميدانند ضروري وجه هيچ
شكل اكثريت فقر تاريخ بعد به گناه نخستين اين زمان از و خود پوست جز نداشت فروش براي
.است نداشته فروش براي را خودش جز چيز هيچ حال به تا زحمت و كار همه آن عليرغم كه گرفت
كار از دست پيش مدتها كه اقليتي ;است شدن افزوده حال در دائما اقليتي ثروت حال عين در
ميشود پر مالكيت از دفاع باب در بچهگانهاي حرفهاي چنين از ما گوش روز هر.كشيد
به را حرفها جور اين از اطمينان با دولتمرد يك هيات در (M.Thiers) تايرز.م مثلا
به پا مالكيت مسئله كه همين امابودند شهره هوشمندي به روزگاري كه ميزند فرانسوياني
نرسيدهاي و خام فكري نسخههاي كه ميشود مقدسي وظيفه به تبديل نكته اين ميگذارد ميان
اينكه:دارد وجود ننگي لكه واقعي تاريخ درشود پيچيده تكاملي مراحل و اعصار همه براي
در اما.است داشته عمدهاي نقش زور خلاصه بهطور و جنايت غارتگري ، بردگي ، استيلا ،
"كار" و حق.است ميكرده حكومت تغزل كهن زمانهاي از سياسي ، اقتصاد نازكنارنجي تاريخچه
روشهاي واقع در.جاري سال استثناي به.بودهاند ثروتاندوزي انحصاري ابزارهاي هميشه
.تغزل جز هستند چيز همه بدوي انباشت
به ميخواهند آنها.هستند معيشت و توليد ابزار باشند سرمايه آنكه از بيشتر كالا و پول
آن در كه شرايطي ;ميگيرد صورت معيني شرايط تحت تنها تبديل اين اما شوند تبديل سرمايه
از.ميكنند پيدا برخورد و ميشوند مواجه هم با كالا صاحبان از متفاوت بسيار نوع دو
ارزش ديگران كار نيروي خريد با دارند تمايل معيشت و توليد ابزار و پول دارندگان طرفي
.دهند افزايش را خود دارايي
فروشندگان بنابراين و خود كار نيروي فروشندگان يعني هستند آزاد كارگران ديگر طرف از
ابزار نه و بردهها همچون ميدهند تشكيل را توليد ابزار از بخشي نه آزاد كارگران.كار
توليد ابزار هر از رها و آزاد آنها بنابراين.دهقانان همچون آنهاست ، به متعلق توليد
سرمايهداري توليد اساسي شرايط كالا ، بازار شدن قطبي اين با.هستند خودشان به متعلق
كه ابزاري بر مالكيت از كارگران كامل تفكيك مستلزم سرمايهداري نظامميشود فراهم
خودش پاهاي روي سرمايهداري توليد كه هميناست ميبخشيد ، تحقق را آنها كار نيروي
آن متداومتري بهطور و بزرگتر مقياس در بلكه ميكند حفظ را تفكيك اين تنها نه ايستاد
ميكند باز سرمايهداري نظام براي را راه كه روند اين بنابراينميكند بازتوليد را
از كه روندي ;خويش توليد ابزار بر مالكيت از كارگر كردن محروم جز باشد نميتواند چيزي
ديگر طرف از و ميكند تبديل سرمايه به را توليد و معيشت اجتماعي ابزار طرف يك
(Wage-labourers) مزدبگير كارگران به را (immediate producers) بيواسطه توليدكنندگان
جداسازي تاريخي روند جز چيزي بدوي انباشت اصطلاح به اين بنابراين.ميكند تبديل
ميشود ظاهر بدوي روند يك صورت به نيز [انباشت اين] ;نيست توليد ابزار از توليدكننده
.ميدهد شكل را آن با متناسب توليد شيوه و سرمايهداري پيشاتاريخي دوره كه زيرا
.است آمده بيرون فئودال جامعه اقتصادي ساختار از سرمايهداري جامعه اقتصادي ساختار
كارگر يعني بيواسطه توليدكننده.شد سرمايهداري اركان آزادسازي باعث فئودالي اضمحلال
زارع) سرف بردگي ، زمين ، به را وابستگياش كه كند خلاص را خود ميتوانست صورتي در تنها
تا] شود خويش كار نيروي آزاد فروشنده يك آنكه براي.دهد پايان شدن ديگري بنده ،(بيزمين
از را خود بيشتر هرچه ميبايست كند عرضه ميخواهد كه بازاري هر در را خود كالاي [بتواند
آمده وجود به آنها كاري قواعد در كه موانعي از و شاگردي و كارگري قوانين از اصناف ، قيد
ميكند مزدبگير كارگران به تبديل را توليدكنندگان كه تاريخي جريان رو اين ازدهد رهايي
وجه اين تنها كه ميشود ظاهر اصناف زنجير و غل و سرفي نظام از رهاييبخش نقش در طرفي از
بعد جديد شده آزاد بندگان اين ديگر طرف از اما ميآيد ما بورژوايي تاريخنويسان چشم به
ترتيب و نظم واسطه به كه شدند ساقط هستي همه از و شد ربوده توليدشان ابزار همه آنكه از
.برسانند فروش به را خويشتن [كار نيروي] شدند مجبور بود شده ايجاد آنها براي فئودالي
ثبت به آتش و خون از كلماتي با بشر تاريخچه در را مالكيت سلب يعني مطلب اين تاريخ ،
.است رسانده
كارفرمايان شدند مجبور تنها نه جديد ، و مطلق فرمانروايان اين صنعتي ، سرمايهداران
در.بزنند كناري به نيز را ثروت منابع مالكان يعني فئودال اربابان بلكه را دستي صنايع
عليه پيروزمندانه نبرد يك نتيجه مانند به [تازه] اجتماعي نيروي استيلاي رابطه اين
شواليههاي هرچند.بود اصناف عليه نيز و نفرتانگيزشان انحصارطلبي و فئودال اربابان
شواليههاي جانشين توانستند نداشتند ، نقشي آن در خود كه حوادثي از بهرهبرداري با صنعتي
همچون كردند ، پيشين شواليههاي جايگزين را خود شرمآوري بهطور اما.شوند شمشيرزن
.يافتند سروري خود اربابان بر كه رومي شده آزاد بردگان
كارگر اسارت آورد ، وجود به را سرمايهدار و مزدبگير كارگر كه جريان اين رشد آغاز نقطه
استثمار به فئودالي استثمار از يعني است اسارت اين شكل در تغيير مستلزم پيشرفت اما.بود
آغاز با ما اگرچه.بازگرديم عقب به كه نيست نياز خيلي روند ، اين درك براي.سرمايهداري
ميشويم مواجه مديترانه شهرهاي در پراكنده بهطور و 15 قرون 14 در سرمايهداري توليد
ظاهر [سرمايهداري توليد شيوه] كه هرجايي.برميگردد قرن 16 به سرمايهداري تاريخ اما
.بود بربسته رخت پيش مدتها سرواژ ميشد
.بودند زوال حال در ميشدند ، محسوب وسطي قرون شكوفايي اوج كه خودمختار شهرهاي
طبقه شكلگيري طي كه طوري به هستند ، دورانساز تحولات ، همه بدوي ، انباشت تاريخ در
تودههاي كه هستند مهم لحظاتي كل در اما.ميكند عمل آن براي اهرمي همچون سرمايهدار
پرولتارياي بهعنوان و ميشوند كنده خود معيشت ابزار از بالاجبار و ناگهان بشري عظيم
خود زمين از روستايي توليدكنندگان مالكيت سلب.ميشوند رها كار بازار در آزاد و مستقل
خود به مختلفي جنبههاي مختلف كشورهاي در مالكيت سلب اين تاريخاست روند اين تمام پايه
.ميكند عبور مختلف دورههاي در و گوناگون تواليهاي با گوناگوني مراحل از و ميگيرد
توليد كه ايتاليا در) ميخورد چشم به آن كلاسيك شكل ما ، مثال بهعنوان انگلستان در تنها
.پيوست وقوع به ديگري جاي هر از زودتر هم سرواژ نظام زوال يافت ، رشد زودتر سرمايهداري
رهايي اينشد آزاد آورد دست به زمين به نسبت حقي هرگونه اينكه از قبل سرف كشور آن در
جديد اربابان چيز هر از پيش پرولتاريا اين كه ساخت تبديل آزاد پرولتاري به را او ناگهان
روميها زمان ميراث كه شهرهايي.كرد پيدا ميكشيدند را آنها انتظار شهرها در كه را خود
.بودند
شمالي ايتالياي تجاري تفوق _ قرن 15 پايان در تقريبا _ جهاني بازار در دگرگوني وقتي
رانده روستا به تودهاي شكل در شهرها كارگران.كرد حركت به شروع جرياني برد ، بين از را
ديده حال به تا كه دادند رونقي چنان _ آن باغداري شكل در _ را روستايي كشاورزي و شدند
(.بود نشده
سرمايهداري انباشت تاريخي گرايش _ دو
آنجا از ميگردد؟ منجر و تجزيه چيزي چه به تاريخياش خاستگاه يعني سرمايه بدوي انباشت
بنابراين.نيست مزدبگير كارگران به سرفها و بردهها بيواسطه تغيير بدوي ، انباشت كه
.است بيواسطه توليدكنندگان از مالكيت سلب معني به تنها بلكه نيست هم صرف شكلي تغيير
نقطه خصوصي مالكيتاست خويش كار مالكيت فرد كه خصوصي مالكيت [از نوعي] انحلال يعني
بيروني شرايط و ابزار كه ميگيرد شكل جايي در تنها و است اجتماعي و جمعي مالكيت مقابل
خصوصي مالكيت نه ، يا باشند كارگر افراد اينكه به بسته اما.باشند افراد به متعلق كار
بيشماري سايههاي [مالكيت] حد دو اين بين اول ، نظر در.ميگيرد خود به متفاوتي شكل
.دارد وجود مياني مراحل با متناسب
كشاورزي ، چهميدهد تشكيل را كوچك صنايع اساس توليد ، ابزار بر كارگر خصوصي مالكيت
كارگر آزاد شخصيت و اجتماعي توليد رشد براي ضروري شرط خرد صنايعدو هر يا و كارگاهي
به وابسته اشكال ديگر و سرواژ و بردهداري نظامهاي در خرد توليد شيوه اين البته.است
آزاد آن انرژي تمام ميرسد ، شكوفايي به جايي در توليد شيوه اين اما دارد وجود نيز آن
باشد خودش كار ابزار خصوصي مالك كارگر ، كه مييابد دست مناسبش كلاسيك شكل به و ميگردد
صاحب كارگر ميكند ، كشاورزي خود كه زميندار دهقان [مثلا]:گيرد كار به را آن خود و
توليد ابزار تفكيك و اراضي تقسيم با توليد ، شيوه اين.است كار استاد خود ، كه ابزار
و همكاري مانع همچنين.است توليد ابزار تمركز مانع شيوه ، اين كه همانطور.دارد سروركار
نيروهاي آزاد تكامل و طبيعت از اجتماعي بهرهبرداري و كنترل توليد ، روند در كار تقسيم
و تنگ محدودههاي درون در اجتماعي و توليدي نظام با تنها شيوه اين.است اجتماعي توليدي
كه همانطور توليد شيوه اين جاودانگي.ميكند حركت ابتدايي بيش و كم و خودش بدوي باريك
معيني مرحله در "است همگاني ميانمايگي به دادن حكم" ميگويد درستي به (Pecqueur) پكور
به لحظه آن از.ميشوند آن انحلال باعث كه ميگيرند شكل مادي نهادهاي شيوه اين تكامل از
نهاد اما.درميآيند حركت به ناگهان به جامعه بطن در جديدي هيجانات و نيروها بعد
ميكند زنجير و غل و ميزند پس را آنها قديمي اجتماعي
از است عبارت آن انهدام.ميشود هم منهدم و گردد منهدم ميبايست [توليد شيوه] اين
افراد خرد مالكيت تبديل اجتماعي ، متمركز ابزارآلات به خصوصيشده توليد ابزار تغيير
ابزار و زمين از مردم بيشمار تودههاي مالكيت سلب اندك ، عدهاي كلان مالكيت به بيشمار
تاريخ براي است پيشدرآمدي مردم ، تودههاي از وحشتناك مالكيت سلب اين.كار و معيشت
وجود به را خشونتآميزي و اجباري روشهاي از مجموعهاي پيشدرآمد ، اينسرمايهداري
به مربوط كه كرديم اشاره دورانسازي روشهاي آن به تنها خود مطالعه در ما كه ميآورد
ويرانگري با مستقل و بيواسطه توليدكنندگان از مالكيت سلب.است سرمايهداري بدوي انباشت
قرار نكبتبار و شرمآور نفرتانگيز ، هيجانات تاثير تحت كه است همراه بيرحمانهاي
.ميگيرد
( كاري فرد كه (Self-earned private property) خويش كار بر مبتني خصوصي مالكيت
سرمايهداري خصوصي مالكيت با ميزند ، پيوند خويش كار شرايط با را labouring-individual)
كار يعني است ديگران آزاد كار استثمار برپايه [اخير مالكيت اين].ميشود جايگزين
به و گرفتهايم قرار اجتماع در جديدي كاملا وضعيت در ما":سيسموندي قول به).مزدبگيري
جامعه كامل بهطور تغيير روند اين كه همين "ميكنيم حركت كار از مالكيت تفكيك سمت
ابزار و شدند پرولتاريا به تبديل كارگران كه همين و ريخت هم در ذيل تا صدر از را قديمي
خودش پاهاي روي بر سرمايهداري توليد شيوه كه همين نيز و شد تبديل سرمايه به كارشان
توليد ابزار ديگر و زمين بيشتر هرچه تبديل و كار شدن اجتماعي بيشتر صورت اين در ايستاد ،
خصوصي ، مالكان از مالكيت سبب علاوه به توليد همگاني ابزار و اجتماعي بهرهبرداري شكل به
كه نيست كارگري آن ديگر ميشود مالكيت سلب او از كه كسي آن.ميگيرد خود به تازهاي شكل
اين.است كرده استثمار را زيادي كارگران كه است سرمايهداري بلكه ميكند كار خودش براي
هميشه.ميپذيرد صورت سرمايه تمركز با و سرمايهداري توليد ذاتي قوانين با مالكيت سلب
با هم دست در دست [قليلي سرمايهداران].ميدهد باد بر را كثيري عده سرمايهدار يك
كار روند جمعي شكل سرمايهداران ، ديگر خيل از مالكيت سلب با يا سرمايه تمركز از استفاده
وسيع سطحي در را زمين روي بر روشمند كشاورزي و علم تكنيكي و هوشمندانه كارگيري به و
و همگاني كار ابزار به كار ابزار تبديل:ميگردد ذيل امور تكامل موجب و ميدهد گسترش
;همگاني و جمعي كار توليد ابزار صورت به آنها از بهرهگيري با توليد ابزار در صرفهجويي
.سرمايهداري نظام بينالمللي شكلگيري نتيجتا و همگاني بازار شبكه در مردم همه درگيري
را تغيير روند امتيازات تمام كه كساني يعني سرمايهداري ، مهم وزنههاي شدن كم همراه به
استثمار و فلاكت بردگي ، ظلم ، فقر ، ميزان ميكنند ، غصب و درميآورند خود انحصار در
;ميشود بيشتر نيز كارگر طبقه طغيان و شورش مسئله اين كنار در اما.مييابد افزايش
توليد ساختار خود [كه است توجه قابل] است افزايش حال در هميشه تعداد نظر از كه طبقهاي
سرمايهداري ، انحصارگردد منظم و متحد سازماندهي ، طبقه اين ميشود باعث سرمايهداري
.است بوده آن شكوفايي علت كه توليدي شيوه.ميشود تبديل توليد شيوه براي زنجيري و غل به
يعني] خود پوسته كه ميرسد جايي به نهايت در كار شدن اجتماعي و توليد ابزار تمركز
خصوصي مالكيت براي مرگ ناقوسميتركد پوسته اين.نميآورد تاب ديگر را [سرمايهداري
تملك شيوه.ميشوند مالكيت سلب خود مالكيتكنندگان سلبدرميآيد صدا به سرمايهداري
ميآورد وجود به را سرمايهداري خصوصي مالكيت است ، آن توليد شيوه ثمره سرمايهداري
.است فردي خصوصي مالكيت نفي مرحله اولين اينشد ديده مالك كار در كه همانطور
مسئله ، اين.ميكند ايجاد را خودش نفي طبيعت قوانين بيرحمي با سرمايهداري توليد اما
فردي مالكيت بلكه نميآورد همراه به توليدكننده براي را خصوصي مالكيت كه است نفي نفي
مالكيت و همكاري بر مبتني فردي مالكيت يعني سرمايهداري دوره دستاوردهاي بر مبتني
فردي ، كار بر مبتني پراكنده خصوصي مالكيت تبديل.ميدهد او به توليد ابزار و زمين همگاني
تبديل از است مشكلتر و خشونتآميزتر طولانيتر ، طبيعتا سرمايهداري خصوصي مالكيت به
آن در.اجتماعي مالكيت به (است نهفته همگاني توليد در كه) سرمايهداري خصوصي مالكيت
مالكيت سلب دومي در و شاهديم را اندك غاصبان توسط مردم توده از مالكيت سلب اولي تبديل
.ميگيرد صورت مردم توسط اندك غاصبان از
اين ، كه ميكند جايگزين را كارگران پراكندگي است ، آن رشد متولي بورژوايي كه صنايع توسعه
كه بنيادي همان يعني مدرن ، صنايع تكامل اين بر نه.آنهاست تجمع و رقابت از ناشي
خالي را آن زيرپايا ميكنند ، تصرف و توليد را محصولات و دارد قرار آن بر بورژوايي
پيروزي و بورژوايي شكست: ميكند ، خود دست با را خودش گور بورژوايي حساب اين با.ميكند
ايستادهاند ، بورژوايي رودرروي امروزه كه طبقاتي همه ميان.است اجتنابناپذير پرولتاريا
بين از مدرن صنايع با مواجهه در طبقات ديگر.است واقعي انقلابي طبقه پرولتاريا تنها
.است صنايع اين ذاتي و ويژه محصول خود پرولتاريا كه حالي در.ميروند
عليه بر همگي دهقانان و خردهفروشان صنعتگران ، خرد ، صنايع پايين ، روبه متوسط طبقه
آنها دهند ، نجات را خود هستي تا متوسط ، طبقه عنوان به ميپردازند ، مقابله به بورژوايي
.بازگردانند عقب به را تاريخ چرخ ميخواهند زيرا مرتجعاند
تاويل تا فهم از
يوسفي روحالله
معيارهايي و ابزارها چه با و است شناسايي قابل چگونه مستقل و واقعي جهان كه اين
فهم در اندازه چه و دارد شناسايي اين در نقشي چه ما ذهن كه اين و شناخت را آن ميتوان
را پديده يك به مربوط واقعيت همه ميتواند آدمي ذهن آيا و ميكند تصرف و دخل واقعيتها
داستان (ديگر مهم پرسش دهها)...و بشناسد و بفهمد كوتاهمدت در يا و همزمان و يكجا
علم ، مختلف رشتههاي صاحبنظران و فيلسوفان بين تاكنون كهن روزگاران از كه است ديگري
ورود براي اكنون آنچه.است شده اظهار مورد اين در مختلفي آراي و بوده مناقشه و بحث محل
پديدهها عيني و خارجي وجود به اعتقاد - 1:است نكته دو ميدانم لازم هرمنوتيك مبحث به
(كلي و اجمالي نحو به شناخت) خارجي جهان اين بودن شناسايي قابل اعتقاد _ و 2
و "عين" و "ذهن" بين ديالكتيكي ارتباط يك در كه كرد اشاره فقط ميتوان بحث تكميل براي
و ميشود آغاز شناخت عمل تكاملي و طولاني روند خارج ، جهان با آدمي ذهن بلافاصله تماس
چنين را روند اين.مينامند "علمي شناخت" را آن اصطلاحا كه ميكند پيدا ادامه
و نتيجهگيري و جمعبندي _ 4(استقرا) تجربه _ احساس 3 و درك _مشاهده 2 - دانستهاند1
پوزيتيويسم ديدگاه ديگر امروز البته.قانون به رسيدن:مستقل نظريه استخراج و تجريد
با صرفا كه ميدانست شناختي را شناخت نوع تنها كه نيست اعتنا مورد چندان افراطي
مشترك همه بين گفت ميتوان كه فرضي دو وصف اين با.باشد شده پيدا حسي مستقيم دادههاي
دست) آنها بودن شناخت قابل - پديدهها 2 عيني واقعيت به اعتقاد - هستند1 اينها است
.(شد اشاره آن به كه اجمالي نحو همان به كم
به اينها بر علاوه اما خواند "علوم مابعدالطبيعي مباني" ميتوان را شرط پيش دو اين
غيرمصرح يا مصرح پيشفرض معرفتي نظريههاي حتي و جهانبينيها از برخي كه ميرسد نظر
قبيل اين در.است جهان كل در واحدي نظم به اعتقاد آن و ;دارند نيز بزرگتري
را واحد و فراگير نظم وجود اين نحوي به پديدهها شناخت در كه ديد ميتوان جهانبينيها
نظم و يكتا خالق ويژه به) شد گفته كه فرضهايي پيش بر تكيه با نيز قرآن.ميگيرد فرض
به شناسايي همين خود البته كه ميكند دعوت جهان شناسايي به را آدميان (هستي كل در واحد
آفريدگار از خداوند واقع در.شد خواهد منجر واحد نظم و آفريدگار همان اثبات به خود نوبه
تعبدي پذيرفتن به را مردمان ولي ميگويد سخن اصرار و قاطعيت با عالم كل به واحد نظم و
تجربه و مشاهده و برو خودت اما گفتم كه است اين حقيقت:ميگويد بلكه نميكند وادار جزمي
حاكم قانون كه چرا است خدا خود شناخت طبيعت شناخت ميگويد لاهوري اقبال كه طور همان كن
از و است شده تعبير "آيه" به (معنوي يا مادي) پديدهها از قرآن دراست رفتار حقيقت به
.دانستهاند "آيهاي شناخت" را قرآن شناخت مطهري شهيد و شريعتي اقبال ، چون كساني رو اين
پديد را اسلامي درخشان فرهنگ و تمدن اروپايي رنسانس از پيش كه است شناختي همان اين
.داد غرب به را خود ميراث قرن شش حدود از پس و بود آورده
اختلاف از نوعي و است آدمي پنجگانه حواس خارج جهان با آدمي ذهن دريچههاي حال هر به
هر باشد مربوط نيز مختلف آدميان در حواس اين ظرفيت و سطح اختلاف به ميتواند آدميان درك
.دارد وجود اجماع حداقلي فهم يك در كه چند
و (تجربي علم) علمي معناي به "جهان شناخت" بين ميتوان كه است اين ديگر تامل قابل نكته
هر گذاشت فرق آن تاويلي يا تفسيري معناي به ،"جهان فهم" با (عقلي _ برهاني) فلسفي يا
نخواهد فهم مرحله دو اين بين تعارض معناي به لزوما شد قائل هم فرقي چنين بتوان اگر چند
در دادهها حجم و نسبت هنوز كه دانست فهمي مرحله بين تفاوت ميتوان را تفاوت اين.بود
مفهومپردازي دادهها كه مرحلهاي و گفتيم شناخت آن به كه مرحلهاي آن يعني است غالب آن
;است ديگري چيز ما منظور اينجا در اما است شده توجهتر قابل نظريه حجم و شدهاند
نقد يا ادبي ، نظر از را اشعارشان و باشد مولويشناس و حافظشناس كسي است ممكن فيالمثل
به اما باشد بلد حفظ از هم را شعرهاشان اكثر يا و بداند خوبي به نسخ تطبيق و تاريخي
از منظور حال هر به نفهمد را كلامشان نتيجه در و باشد بيگانه آنان ذهن و زبان با واقع
اما است طبيعت برهاني و استقرايي و علمي شناخت معنا اين در جهان شناخت يا جهانشناسي
معناي اكتشاف و معنايابي بر ناظر كه است تاويلي و فلسفي هرمنوتيك نوعي جهان حقيقت فهم
نيز باطن و قلب به عرفا آدمي ، پنجگانه حواس بر علاوه كه است ايناست پديدهها و اشيا
نگرش از الهام با هم اقبال و ميدانند آدمي معرفت مهم منابع از يكي را آن و كرده توجه
و هستي متعالي و عميق ، اكتشاف كه است معتقد و مينامد "باطن شهود" را آن عارفانه تاويلي
اقبال تعبير به است ممكن باطني شهود و (فواد قرآن تعبير به) قلب با نهايت در طبيعت
اقبال بر را شوپنهاور تاثير ميتوان كه است جاها همين در).است ممكن طريق اين از "خودي"
.(دريافت
گ
فرهن حاشيه
اميركبير با بشيريه گفتوگوي *
استاد بشيريه حسين دكتر با را مصاحبهاي (akunews) اميركبير دانشگاه خبري سايت اخيرا
بشيريه.دولتهاميپردازد بحرانهاي درباره بحث به كه است داده ترتيب تهران دانشگاه
كه واحدي ايدئولوژي براساس كه دانسته دولتهايي را آنها ايدئولوژيك دولتهاي تعريف در
سعي و شدهاند تاسيس است جامعه فرهنگي و سياسي زندگي وجوه كليه تنظيم و كنترل مدعي
.كنند كنترل و تنظيم را اجتماعي زندگي ، اصولآن برحسب ميكنند
از گذار زمان بحران به پاسخ در هستند بيستم قرن محصول كه دولتها اين بشيريه عقيده به
گذار دوره بحرانهاي به ميكنند سعي كه اين با.شدهاند پيدا مدرن دوران به سنتي دوران
..." ميگويد بشيريه.ميشود حادث ديگري ديالكتيكيبحرانهاي نحو به اما بدهند پاسخ
غيرايدئولوژيك دولتهاي كه درحالي.ميشوند غيرايدئولوژيك ايدئولوژيك ، دولتهاي در مردم
ايران در كه چيزي.ميكنند فراهم ايدئولوژيها سوي به مردم گرايش براي را زمينه نحوي به
گرايش و شد پيدا تجدد با ضديت نوعي مدرنيزم گسترش با كه كرديم ملاحظه پهلوي زمان در هم
"...گرفت شكل سنت به
و اجتماعي ، عدالت شعار هويت ، بحران درباره مسائلي به مصاحبه اين در كه بشيريه
جامعه" ميگويد سياسي ثبات درباره است ، كرده اشاره راست و چپ ايدئولوژيك دولتهاي
بادوام و مستمر سياسي هنجارهاي.باشد بادوامي و مستمر هنجارهاي داراي بايد باثبات
و محورها درواقع و ميشود حاصل وفاقي و اتفاقنظر و اجماع گردشان بر كه هستند آنهايي
دو به هم را نرمال هنجارهاي ديگر طرف از كه درحالي.است جامعه يك در سياسي سامان مبناي
مطرح اساسي قوانين قالب در كه چيزهايي همان يعني سرد هنجارهاي يكي ميكنيم تقسيم دسته
وفاق آن دور است ممكن كه است شعارهايمركزي همان واقع در كه گرم هنجارهاي دوم و ميشود
ميتوان":ميكند اشاره ايران در دوم نوع هنجارهاي بودن سيال به سپس بشيريه "شود حاصل
".اصلاحات بحث نيز اخيرا و بود گرم هنجارهاي از يكي مدني جامعه چون مقولهاي گفت
انديشه در كه اين خاطر به نيست ايدئولوژي ليبراليسم" كه ميكند تاكيد اين به بشيريه
برخي از را ما ليبراليسم كه درحالي است خاصي زندگي شيوه به زيستن بر تاكيد ايدئولوژيها
من دليل همين به و كنيم زندگي بايد چگونه كه نميگويد و ميكند نهي ناپسند امور
شيوه به نسبت را انسان ميخواهند كه تعهدگرايي ايدئولوژيهاي اصطلاح به از را ليبراليسم
در شدن جهاني..":ميافزايد پايان در او "ميكنم جدا كنند متعهد خاصي زندگي
".ميشود واقع موثر بسيار دارد تجدد پروژه رساندن نهايت به در و تجدد پيشبرد
دوشنبه بيمار بوداي *
"باستانشناسي خانه آثار" در كه است داده خبر "خسبيده بوداي" مجسمه از فارسي بيبيسي
هر پس اين از كه است لازم تاجيك متخصصان گفته به و ميشود نگهداري تاجيكستان دوشنبه شهر
تاجيكستان باستانشناسي خانه آثار در.گيرد قرار ترميم و بازپردازي مورد يكبار ماه شش
و شده پيدا تاجيكستان جنوب در واقع اجنهتپه منطقه از كه ديگري مجسمههاي بودا مجسمه جز
مراد سعيد عقيده به.است محفوظ ميانه آسياي مردمان باستاني مختلف اشياي همچنين
حال در بودا مجسمه موزه اين نمايشي اشياي معروفترين آثارخانه ، اين رئيس باباملايوف ،
در ميلادي سال 1966 در است متر آن 13 طول كه مجسمه اين.است خسبيده بوداي يا و نيروانا
براي.است شده پيدا ختلان استان در واقع اجنهتپه در باستانشناسي كاوشهاي نتيجه
باستانشناسان.كشيد درازا به باستانشناسي حفريات مجسمه اين پارههاي كامل جمعآوري
در خسبيده بوداي آنها گفته به و است ميلادي قرن 6 به متعلق بودا مجسمه اين كه ميگويند
.است بينظير جهان در خود قدمت نوع
مالي كمك با ميلادي سال 2000 در مجسمه اين كشف سال از 36 پس تنها ميگويد باباملايوف
شوروي سلطه سالهاي در زيرا.شد بازسازي و ترميم خسبيده بوداي بينالمللي سازمانهاي
تماشا معرض به و بازسازي و ترميم براي و ميشد تلقي ديني ميراث عنوان به كشفيات اين
:افزود باباملايوف.نميدادند اجازه كمونيست حزب وقت مقامات باستاني اثر اين گذاشتن
بهخصوص ماه شش هر در بايد حتما داريم نگاه آيندگان براي بتوانيم را بودا ما آنكه براي"
روشن بودا لباس و دستها چهره ، خصوصا وشود كرده كار مخصوص شيميايي مواد با تابستان در
معدني رنگهاي از او لباس اساسا و است شده ساخته ششم قرن در مجسمه اين چون.شود كرده
خانه آثار بناي در خسبيده بوداي ".دارد نياز بيشتري مواظبت به و است شده ساخته سنگي
.دارد قرار ويژهاي اطاق در تاجيكستان باستانشناسي
قرار كامل آرامش يا نيروانا حال در كه مجسمهها چنين پيش قرون در ميگويد باباملايوف
در زيادي اوقات بتوانند زائرين تا ميشدند داشته نگاه محفوظ شيوهاي چنين با داشتند
خسبيده بوداي ويژگي درباره باباملايوف.شوند مشغول پيكرهها اين نزد در عبادت به آرامش
.دارد ويژه خصوصيات داريم ما كه بودايي":ميگويد جهان در بوداها ساير از وي تفاوت و
مجسمه شكل در كه نيروانا حالت در بودا قديمترين آن دوم.است شده ساخته گل از آنكه يكم
به را بودا چهره آنها ساختهاند را بودا مجسمه كه مردمي هر هرجا در سوم.است مانده باقي
از هست ژاپن در يا است چين در كه بودايي كه چنان ساختهاند مانند و نزديك محلي مردم
بودا متري مجسمه 13 نخست بار براي ".ميكند فرق كاملا هست ويتنام يا كره در كه بودايي
باميان شهر در طالبان گروه كه شد گذاشته نمايش به روزهايي در دقيقا تاجيكستان در خسبيده
.ميكردند تخريب را بودا بينظير مجسمه دو افغانستان
|