عمر حاصل بر نقدي
هنر حاشيه
خواند مردم براي دوباره پيرمرد
قاب در زندگي
هستم ديگري من
نانيمورتي روايت به مورتي ناني
عمر حاصل بر نقدي
روحاني اميد
دستيابي سهولت و بلاواسطگي پختگي پستمدرن تركيب ليوانها روي رقص نمايش در جذاب نكته
يك ديدگاه از تئاتري متعارف و شده دستمالي و ساده فكر يك بازنويسي به جوانش نويسنده
است مدرن ذهنيت
تصوير قالب در مفهومي هنر و Video Art به گرايش سو اين به "آفريقا" از كيارستمي گرايش
است جديد قرن آستانه در حادثه جذابترين
.تهران شهر هنري و فرهنگي رويدادهاي از انتخاب رشته يك از است مجموعهاي "منتقد انتخاب"
سر نمايشگاهها به ميكند ، گوش موسيقي طبيعي بهطور كه هنر و فرهنگ اهل يك كنيم فرض اگر
و هنري مطبوعات و كتابها ميبيند ، را پرده روي فيلمهاي ميرود ، تئاتر به ميزند ،
معرفي علاقهمندي خوانندگان به را فرهنگياش پرسههاي حاصل بخواهد ميخواند را فرهنگي
مهمترين به (نقد نه) بررسيگونه نگاهي يعني ،"منتقد انتخاب" به ميشود بدل نتيجه كند ،
"شهر در" اولين و انتخابها اولين اين.هفته هنري _ فرهنگي حوادث جذابترين دستكم يا
.كند بدل جدي چيزي به را پرسهزني و ولگردي اين تداومش شايداست
***
ليوانها روي رقص
كوهستاني اميررضا:كارگردان و نويسنده
(شيراز) مهر تئاتر گروه از اجرايي
معيني علي _ منصورآبادي شراره:بازيگري با
مولوي تالار
جوانش نويسنده دستيابي سهولت و بلاواسطگي پختگي ، مدرن ، پست تركيب اين در جذاب نكته
_ مدرن ذهنيت يك ديدگاه از تئاتري متعارف و شده دستمالي و ساده فكر يك بازنويسي به
خطي ، روايت از پرهيز) نامشخص نگاهي نقطه و ديد زاويه يك برگزيدن ;است _ مدرن واقعا
ميان از پرهيز مغشوش ، و (شخص سوم راوي يك روايت گذشته ، به رجعت روايت موزاييك ، روايت
مدرن ، ماليخوليايي ، كه اول بخش) نمايش مجزاي كاملا قسمت دو بين فاصل خط برداشتن
شده دستمالي و متعارف راديويي ، ساده بلند ديالوگ يك كه دوم بخش و است تكه تكه پراكنده ،
فرم رعايت از پرهيز ،(است تلويزيوني مجموعه يك از قسمت يك شبيه گهگاه و نازل حتي و
و ليوانها روي رقص حيرتانگيز تكه يك و صدا و نور با اول نيمه) مشخص و يكدست اجرايي
(است ملالآور حتي و ايستا بسيار ميزانسن ، نوع هر فاقد بيحركت ، ديالوگ يك كه دوم نيمه
واجد يكسره را نمايش كه است هوشمندانه تركيب همين.بودن نوع دو دوگانگي ، اين بر تاكيد و
غيريكدست نامنسجم ، ساختار با اول ، نيمه.ميكند جذاب تركيبي و تازه رويكردي نو ، نگاهي
و شخصيتپردازيها روابط ، قصه ، توضيح كه دوم نيمه بر ميشود مقدمهاي پارهپارهاش و
.ميكند رمزگشايي و ميدهد توضيح را روايت (شبه) در موجود انگيزههاي همه
در درخشان و جديد استعداد يك تازه ، بازيگر يك حضور و پيدايي از نميشود:نگارش از بعد
.بود حيرتانگيز كه منصورآبادي شراره خانم:نگفت چيزي بازيگري
موشها ديد از تهران
عدل كامران عكسهاي نمايشگاه
لاله نگارخانه
كه "شيشهها" و "كنسروها قوطي" ،"مفتولها" ،"سيبزمينيها":نمايشگاه چند از بعد
و تكرنگ دستكم يا سياه پسزمينههاي و نور با را كار كهنه و سابقه با عكاس تجربيات
يكسره تجربهاي با بار اين ميداد ، نشان عناصر همه كامل بازسازي و استوديو در كار
يك با روبهرو ، به زمين سطح از استوديو ، از خارج در عكسها همهروبهروييم متفاوت
زاويهبندي با قرينه نماهاي خيابان ، و كوچه سطح سفيد خطكشيهاي يا كليد يا فلز قطعه
فاقد يكدست ، نسبتا عكسهايي به سياه ، و تيره تخت ، ميدان ، عمق فاقد گهگاه يكسان ، نسبتا
و شگفتزدگي يعني قبلي عكسهاي مهم عنصر فاقد زاويه ، و ديد تنوع و موضوعي تنوع
و تلخ حس و (بود "شيشهها" و "كنسروها قوطي" دوره مهم زيباييشناسي عنصر كه) شگفتآوري
باسابقه عكاس يك براي و سياهرنگ غروبزده ، تار ، و تيره شهري.ميرسيم شهر از تيرهاي
.هنري مرجعيت فاقد عكاسي ، از ساله 40
مورد جز به البته) _ "كنسروها قوطي" يا "شيشهها" مثلا قبلي ، نمايشگاههاي جذابيت
عكاسي تبديل در (ميكرد تعيين را فرم كليت "سيبزمينيها" شكل خود كه ها"سيبزميني"
اين در اما بود نور بصري تاثيرات با كار و انتزاعي (مثلا) عكاس به فيگوراتيو (مثلا)
انتزاع اين از ديد ميدان و عدسي با كار و پيرامون طبيعت ، از تا ميكوشد ما عكاس يكي ،
در كه باشد جديد تجربهاي آغاز اين شايدبزند دور درواقع را آن يا شود ، دور
.نه هم شايد ببرد ، راه تازه جايي به بعدي احتمالي نمايشگاههاي
نيز و الكترونيكياش فرهنگي روزنامه با و اطلاعرسانياش سايت با عدل حال ، هر در
.ماند خواهد ايران عكاسي حوادث پيشتاز همچنان "ايران عكاسي مجله" قالب در جديدي فعاليت
مادريام سرزمين آوازهاي
كامكاري فريبرز قبادي ، بهمن:نويسنده
قبادي بهمن:كارگردان
و اميد از پر جوان فيلمساز ،"اسبها مستي براي زماني" و "مه در زندگي" از فراتر قدم يك
آن از يكي ميتوانند هركدام كه) قصه و مضمون از 10 بيش كارگيري به با ما ، كرد آيندهنگر
و قصه به ندادن بها درواقع (باشند 1370_ سالهاي 1377 فاصله در او كوتاه فيلم 30
فيلم" (مثلا) يك قالب در و موسيقي و طنز از تركيبي در ،(بلندپروازي نهايت در و) مضمون
جعل با همچنان و جادهاي ، فيلمهاي ژانر قواعد رعايت و مسير سفر ، يك در ،"جادهاي
دردناك بسيار تراژدي يك با را ما همه انتها در نهايي واقعيت قالب در روايتگويي ساختار
در كه چيزي ميرسد ، "سياه كمدي" يك به نهايت در و ميآورد شگفتي به و ميكند روبهرو
.است كمياب دستكم نباشد ، يگانه اگر ايران ، سينماي
فضاسازي به دوم ، شخصيتهاي در شگفتآوري به ميرسد ، شخصيتپردازي به اينها ، همه از جدا
.است نادر ايران فيلمسازان ميان در كه شوخطبعي و شنگي و شوخي به مادر ، كردستان از جذابش
خصوصي سمپولوژي نوعي رعايت و شخصي نشانههاي همه حفظ با و اينها ، همه از جدا باز و
و بزرگ حرفهاي همه به (..و پرسوناژها اسمهاي خاردار ، سيم برف ، چون بيانگرش عناصر)
از بازمانده كودك كه پيرمردي نسل ، سه ;ميدهد شكل اثرش نمادين حتي گاه و استعاري قالب
...و نميخواند ديگر و است سوخته
ويژه شگفتي
يك انتشار با مجدد كوشش و ميرفتاح علي دفتر در دوستان تجمع و "هفتگي ابرار" انتشار
نيامده دست به _ گويا _ قبل بار كه "فرم" پي از "فرم ضد" يك و مجله قالب در "ضدمجله"
.بود نكرده راضي را اصحابش دستكم يا بود ،
بهعنوان "هفته آخر" مطبوعات ، عرصه در روزها اين در معاصر تجربههاي ميان از
!؟) مدرن پست "بلوار" نشريه يك بهعنوان "چراغ 40 و [است يگانه كه] "مكتوب وبلاگنويسي"
باشد نداشته خواندن براي چيز هيچ اگر حتي است ، جذابتر كم دست من براي "هفتگي ابرار" ،(
دلي و دارد نياز آهني جفتكفش هفت پوشيدن اندازه به حوصلهاي به فقط دارد ، البته كه _
اين انتظار فراخناي وسعت به دركي البته و تاملي و افزون مهرباني و تام به مهري و گشاده
.چيست نميدانم لااقل من كه بچهها
ميرشكاك يوسفعلي مقاله
جهان همشهري
ميرشكاك ، يوسفعلي آقاي معاصر ، اديب فرهيختهام ، دوست حيرتانگيز و خواندني جذاب ، مقاله
روانشاد "آخرالزمان فتوحات و فرهي ديدار" كتاب انتشار بر نقدي (يابهانه) قالب در
و عجيبترين شيرينترين ، كه (مددپور محمد اهتمام به نظر ، نشر) فرديد ، سيداحمد
است ، ايران تاريخ در دستكم كتاب ، بر نقدنويسي تاريخ تمام در كتاب نقد شگفتانگيزترين
معاصر فرزانه فيلسوف نقش ديدگاه بر تفسيري يا نقد باشد ، كتاب نقد يك آنچه از بيش باز كه
طلب تقاضاي و عمر حاصل بر است ، حال بر و گذشته بر خود ، بر نقدي اينها ، از بيشتر كه است ،
از جدا.ساليان انقباض يك پي از انبساطي و روح گشادگي و شجاعت و حيراني همه و رحمت
.فارسي نثرنويسي درخشش و است قلم يك سحاري اينها
كيارستمي عباس:از
اكبري مانيا بازي با
حذف:سينمايي توليد لوازم همه حذف توليدي ، روشهاي در شالودهشكني يك فقط نه
_ سينما به وابسته آيينهاي و چهرهپردازي و موسيقي و طراحيها حواشي همه صحنهپردازي ،
در حتي) دكوپاژ اصول ريختن هم به:سينما گرامر و تعريفها در كامل شالودهشكني يك كه
و دور نماهاي تداوم ريختن هم به) زاويهها و نمابنديها ،(كيارستمي سينماي خود تعريف
ضرباهنگ ، برش ، پيوند ، اتصال ، تدوين ، تعريفهاي همه رعايت معناي به) تدوين ،(درشت و متوسط
متعارف و طبيعي كاربرد در شالودهشكني يك نيز و...و نورپردازي و فيلمبرداري ،(شتاب
نوع مثلا) ديجيتال فناوري كشيدن رخ به از پرهيز ،Dogma دگما از پرهيز:DVCam دوربين
خطي ، روايت حذف) روايتگري در شالودهشكني يك حال عين در و _ (تريير فن لارس كار
و متداول تعريفهاي در شالودهشكني يك نيز و _ (...و سيال جريان متداوم ، موزاييكي ،
اما سينما ، در (Formal) صوري متعارف رويكرد نوع هر شكستن و سينمايي ميزانسن نوعي حتي
بر مبتني سينماي از سازندهاش گذر در شخصي شالودهشكني يك اينها ، همه از مهمتر
ميداد ، شكل را او دهه 1990 سينماي تمام كه واقعنمايي يا واقعيت جعل متن بر روايتگري
و ميزانسن تصوير ، سينما ، از تازه تعريفي و معنا به رسيدن براي كوشش و خود از گذر يعني
تعريف ، به ميتوانست كيارستمي عباس اگر سينما ، در قالب نيز و روايتگري و روايت
و يابد دست جديد زيباييشناسي چارچوب يا ساختمان يك از تازهاي خطوط و گرامر مولفهها ،
.دهد نشان ديجيتالي فناوري اين اساس بر را تازه زيباييشناسي يك بر مبتني تازه ، كاربردي
(آبپ آفريقا) قبلي تجربه يك از پس دستاوردها اين همه به نيل براي آغاز نقطه حال هر در
.(برد خواهد را ما باد) خودشكني واقع در يا شروع يك و (گيلاس طعم) گذار يك از پس
رايباز
نوربخش مهدي كارگرداني و تهيه تدوين ، لباس ، و صحنه طراحي نوشته ،
كيانيان رضا صديقگويا ، نگين احمدي ، مهدي مشيري ، مجيد بازي با
تاليفي سينمايي بلند فيلم اولين عملا كه نيست اين در فقط "رايباز" به من علاقه و شعف
و (استديكم) ابزار كاربرد و (Mini DV Cam) ديجيتال فناوري با ايران سينماي استاندارد
.و چهرهپردازي و موسيقي و صدا و نور حرفهاي ، بازيگران) استاندارد فنون همه رعايت و حفظ
از عبور عدم معناي به بودنش ، مستقل در يا _ هست كه _ است ايران مستقل سينماي (..
و ضوابط همه ريختن دور به يعني ايران ، در سينما هميشگي و متعارف معمول ، مجراهاي
روز ، در 10 اينكه در يا...غيره و فارابي و وام و پروانهها و نامهها تصويب اجازهها ،
آن از يكي توسط و بروبچهها كمك و سينما حرفهاي بازيگر يك دستمزد حد در بودجهاي با
.است چنين و شده كه شده ساخته ايران حرفهاي سينماي خاكخوردگان و زحمتكشان
در و سفيد و سياه فيلمبرداري با ميكوشد اينكه در و نيز و هست اينها در فيلم اهميت
بسيار اما ساده دكوپاژ ،"كوچك وي دي" دوربين با صحنه عمق خاكستري ، طيف نورهاي محدوده
و فراز از پر و پرحجم بسيار باطن در اما كمحجم و ساده بسيار ظاهر به قصه يك در موثرش ،
بلكه بسازد ، را انقلاب از پس سينماي واقعي "نوار _ درام" اولين عملا فقط نه نشيب ،
امير به ديني اداي و) دهه 1350 اوايل سالهاي خياباني سينماي به است احترامي و بازگشت
(.دهه همين فرانسوي هاي"نوار" و دهه 50 هاليوود ب فيلمهاي)
نوع يك پيدايش به است ي(هشدار يا) نويد اينها همه از بالاتر و جذابتر مهمتر ، اما
سينماي نوع دو اين تنگ حصار شكستن به جديد تمايلي و گرايش ديگر ، سينمايي ديگر ، نگاه
آيينها همه شدن شكسته نويد نيز و است تنگ نگاه نوع دو اين بحرانزده كه مملكت اين رايج
قدرت فهم ، تازه نگاهي و نو سينمايي با ميآيد ، دارد نسلي.فيلم شدن ساخته دولتي مراسم و
و اجازه به ديگر كه دستوپاگير موانع و حصارها شكستن براي تمايل و توان و فداكاري
.است آمده بيرون چراغ از غول.ندارد نيازي...و دوربين نوبت و درجهبندي
.نديدهام ايران سينماي در تاكنون كه توان يك از تصويري درخشان ، ديالوگنويسي مشيري ،
عنوان بدون
كيارستمي عباس
تهران معاصر هنرهاي موزه جديد ، هنر نمايشگاه
نمايش از جدا و ما ، (سينما پانتئون در گرفته جاي) فيلمساز (درخشان) شوخطبعي از جدا
و) پيرامون همه از محتوا و مضمون ايده ، و فكر گرفتن در او (تحسينبرانگيز هميشه و) مجدد
تكه يك بازي اينجا و بياهميت چيز هر و (ندارد اعتلا ظرفيت ديگر هركس چشم در چه آن هر
به ساده موضوع يك تبديل و اجتماعي و فلسفي ذهني مفاهيم همه با) دريا امواج دست در چوب
گرفتن و (دستي دم DV Cam يك) وسيله امكانات كشف و اجرا در سادگي از جدا و "بزرگ موضوع"
(ساده Snap shot يك) عكس يك گسترش و بسط شاهد فقط نه واقع در وسيله ، اين از نتيجه بهترين
هنر" يك قالب به او قبلي عكسهاي همه تبديل اصل در و _ هستيم فيلم يك به آن تبديل و
لوميير طبيعي تداخل نوعي يا واقعنمايي ، متن در روايت شخصياش ، قديمي تعريف از او گذر
شدن كمرنگتر يا حذف به را خود جاي حالا "10 و "آبپ آفريقا" از بعد مهلييس ، و
نهفته _ خودبهخود _ لومييري نگاه نوع در مهلييسي نگاه كه ميدهد ، روايت و مهلييس
به است مدرن فيلمساز يك نگاه او ، پستمدرنيسم در حالا او ، پيشنهادي مينيماليسماست
.ازلي طبيعت و ابتدايي جهان
و Video Art به گرايش سو ، اين به "آفريقا" از (نشاط خانم مثلا برعكس) كيارستمي گرايش
.است جديد قرن آستانه در حادثه جذابترين تصوير قالب در مفهومي هنر
توبا
نشاط شيرين آرت ويديو
معاصر هنرهاي موزه جديد ، هنر نمايشگاه
در هنر اهل همه دين و دل كه] "مشتاق چشمان" عكس آن و "خدا زنان" عكسهاي سلسله از بعد
كار و "آشوب" ،"اشتياق" چندگانهاش ويديوهاي و [ربود را غربي منتقدان و MOMA و نيويورك
اين همه و ونيز و باربيكن موزه و Continental shift در شركت و تركيه و مراكش در
هنر" آخرين آلمان ، كاسل شهر در اخير ي"داكومنتا" و اروپا چندفرهنگي نمايشگاههاي
با پارسيپور ، خانم ي"طوبا" كتاب براساس نيويورك ، مقيم ايرانيالاصل خانم اين "ويديويي
قطعه يك ساختن براي معروف "گلاس فيليپ" تمايل و] اصيل موسيقي و خنجي داريوش فيلمبرداري
شده ساخته و هم روبهروي پرده دو تركيب براساس [ايشان كارهاي از يكي براي اصيل موسيقي
هنرمند يك بلاواسطه خودانگيختگي نه و دارد را اوليه كارهاي مفهومي سادگي نه مكزيك ، در
هاي"آرت ويديو" در خود كه است قالبي رعايت نوعي بيشتر كه را ، شرق و غرب فرهنگ دو درگير
رعايت مثل _ باشد بايد آنچه با ضديت يعني _ formalism نوعي يعني بود ، كرده بنا اوليه
يك براي او Video Art ايده و فكر كه چرا است زائد واقع در كه Screen دو كاربرد تمهيد
فضاي و (است زايد و) نميافزايد چيز هيچ دوم پرده اصل در و پرده دو نه و شده ساخته پرده
.فضا نابودكننده و است شكننده كه مكزيكي
به را "توبا" اگر.كردهاند ميل "سينما" سوي به كمكم Video Art از نشاط خانم واقع در
.است "الكن" كوتاه فيلم يك ببينيم پرده يك با روبهرو ، پرده دو جاي
روايت هشت:قشم جزيره
رضا سليمانيپور ، پيتر رضايي ، كريستف بوستان ، علي انصاري ، سعيد اسعديان ، فرهاد:از
همايونفر كارن عليقلي ، محمدرضا عسگرزاده ،
(كتاب شهر موسسه) هرمس موسيقي نشر از نوار 8
ريشههاي توضيح قصد به فقط نه ،(جهان جديد روز رسم) تلفيقي موسيقي در استثنايي قطعه 8
بلوچي يا هندي سازهاي نفوذ و هند با موسيقايي كليت و لحن تمپو ، ريتمها ، نفوذ و (زنگبار
قطعه) جاز بلوز ، مثلا با قشم از برآمده صوتي ساختار تركيب و (زهيريگ دو ، هر يا)
يا (سليمانيپور پيتر كار "داد دريا" قطعه) آزاد جاز يا (رضايي كريستف از "بلوز ياطالب"
موزون پايه يك از درخشان تركيبي.(عسگرزاده رضا تكهاي سه كار ،"خرما" قطعه) راك _ جاز
بزم ، موسيقي) سهگانه ريتمهاي از سازنده حال و حس و نگاه از برگرفته مثلا ،(ريتميك)
.بينالمللي موسيقي آشناي قالبهاي با منطقه موسيقي (منطقه مذهبي و كار
جاز از سليمانيپور پيتر مثلا تاثير تاثيرها ، و انگيزشها نشاندهنده حال عين در
رضايي كريستف بلوز كار يا (John Coltrane كالترين جان مثلا يادآور) دهه 1970 سالهاي
موسيقي (تداعي يا الهام) تاثير با كه همايونفر "سيمين ساحل" يا مدرن ، بلوز به رسيدن در
به تا ميگذرد (مثلا "ژمنوپديا") "ساتي اريك" از ميشود ، آغاز (مثلا _) امپرسيونيستي
كار "مرا سوئيت" جذابتر ، همه از و ميرسد (مثلا كلن _ آلمان كنسرتهاي) "جارت كيت"
.است مدرن و جدي سمفونيك سوئيت يك ساز ، زمينه گويي كه انصاري سعيد
و جديتر چيزي به موسيقي اين تبديل و سنتي مناطق ، بومي ، موسيقي به جدي توجهي آغاز اين
به ورود و تلفيقي موسيقي و موسيقايي و صوتي ظرفيتهاي كشف بينالمللي ، سطح در عرضه قابل
.است موسيقي در پستمدرنيسم حيطه
برداشت
(سينمايي تمهاي)
يزدانيان پيمان
(كتاب شهر موسسه) هرمس موسيقي نشر از شماره 6 نوار
،(1380_ كريمي ايرج) "ميگذريم هم كنار از" فيلم موسيقي از قطعه سه از متشكل مجموعهاي
را ما باد" فيلم از قطعه يك ،(1379_ بحراني رامين) "بيگانگان" فيلم موسيقي از قطعه 10
آب" (موسيقي تمام تقريبا) فيلم موسيقي از قطعه و 12 (1378_ كيارستمي عباس) "برد خواهد
سينماي (ساله 34) جوان آهنگساز سينمايي ساختههاي از ،(1379_ جيراني فريدون) "آتش و
حيطه در غيرمتعارف متفاوت ، تازه ، چهرهاي ظهور نويد..ساخته خود موسيقيدان ايران ،
:سينمايي ذوق و موسيقايي دانش او ، سليقه نشاندهنده ايران ، در فيلم موسيقي محدود و بسته
روي آشكار متنوع و متعدد وارياسيونهاي سپس و واضح ملوديك خطي قطعه يك گزينش از پرهيز
به زدن بومي رنگ بومي ، و ايراني مايههاي با كار در تسلط ،(ناآشكار دستكم) تم آن
به پارهها اين شدن تبديل از قبل حتي موجز و كوتاه خطي پارههاي رعايت هارمونيها ،
در بهويژه) بادي سازهاي حيرتانگيز گاه و درخشان كاربرد مشخص ، موسيقي يا ملودي
و ميزند رنگ را قصه وقوع محل شبهكويري و خشك فضاي بادي سازهاي كه مثلا "بيگانگان"
كه گونهاي به اثر هر هارمونيك ساخت نيز و محلي ، و بومي تصويرسازي در (ميكند تصوير
بلند قطعهاي يا باشد ، ميتواند بلند قطعه يك شروع دستكم يا "اورتور" يا "پرلود" انگار
رنگارنگ ، مجزا ، پارههايي در را آن حالا ما پاساژها ، حذف با و شده شكسته واقع در
.ميشنويم مينيمال و هارمونيك
در زيبا ، elegy يك ،"ميگذريم هم كنار از" قطعه سه براي ويژه تحسين ميماند باقي
مثلا تاثير كه بادي ساز تكنوازي و مجلسي اركستر يك سازهاي از زيبا و هارمونيك تركيبي
.دارد ويژه جذابيتي و ميآورد ياد به را "گلاس فيليپ"
هنر حاشيه
پاتر آقاي داريد لطف *
بود گفته "اسرار تالار" اكران از پيش "هريپاتر" اول فيلم دو كارگردان "كلمبوس كريسمس"
يك تماشاگران و سينماروها و كند اثر هم سينماها گيشه روي پاتر هري جادوي دارد دوست كه
كه بود قرار اين از قضيه.شوند خوشحال واقعا دوم قسمت ديدن از و شوند جادو جورهايي
متعصب طرفداران و نگرفت قرار استقبال مورد بايد كه آنقدرها "جادو سنگ" يعني اول قسمت
را كارگرداني نبايد و است (غيرجادوگر) مشنگ يك "كلمبوس" كه كردند اعلام رسما پاتر هري
دوم قسمت ديدن از تماشاگران و شد برآورده كلمبوس آرزوي حال اين با.ميسپردند او به
گزارش "ورايتي" تازگيها.دانستند اول قسمت از بالاتر گردن و سر يك را آن و بودند راضي
سال كمپاني موفقترين "اسرار تالار" سر صدقه از "وارنر برادران معظم كمپاني" كه داده
يك حدود در چيزي كمپاني اين درآمد گفته كمپاني جهاني توزيع پخش كه اينجور و شده
"بيستم قرن فاكس" كمپاني.بالاست خيلي رقم اين خلاصه و بوده دلار ميليون ششصد و ميليارد
برادران" حالا و بود دلار ميليون هفتاد و نهصد و ميليارد يك درآمدش سال 1998 در قبلا
است قرار هم "آزكابان زنداني" يعني هريپاتر سوم قسمت.است ايستاده دوم رتبه در "وارنر
زنداني چون ميگويند و بستهاند دل تازه قسمت اين به خيليها و شود ساخته زودي به
خدا.شود هريپاتر فيلم بهترين هم فيلمش دارد احتمال است "رولينگ" كتاب بهترين آزكابان
!شد بهترين هم شايد ديدهايد ، چه را
آتش و آب *
مسئول كه شركتي چه.كند قبول مسئوليت نميشود حاضر كسي اصلا نيست ، مسئول كس هيچ"
موسسه مدير "ماتهيياني پرم" را حرفها اين"موسسه نگهبانهاي چه و بوده برق سيمكشي
به هم را سرش و آورد زبان به موسسه اين آتشسوزي از بعد روز دو يكي هند تلويزيون و فيلم
ما ماه دي نوزدهم كه) ژانويه نهم روز كه است قرار اين از داستان.داد تكان تاسف نشانه
از اريژينال كپي هزار حدود چيزي و ميگيرد آتش هند تلويزيون و فيلم موسسه (باشد
بودند فرد به منحصر واقعا كپيها بعضي.شدند نابود و گرفتند آتش يكييكي قديمي فيلمهاي
اتصالي بوده آن در كپيها كه مخزني ميگويند كه اينجور.كرد پيدا را نظيرشان نميشود و
به مربوط كپيها اين عمدهميروند بين از فيلمها و ميگيرد را همهجا آتش و ميكند
جزو و بودند داده تشكيل را دوره آن كلاسيك سينماي و بودند هند و 1930 دهههاي 1940
كپيها اين جنس گفته موسسه مدير كه اينجور.ميآمدند شمار به هند سينماي ملي آرشيو
بوده چهقدر خسارت ميزان نيست معلوم هنوز.بگيرند آتش زود شده باعث همين و بوده نيترات
بعضي.شدهاند پيدا فيلمها بعضي از واسطه كپيهاي كه بوده يار موسسه با بخت اما
مسلم قدرشدهاند توليد "پرابهات" استوديو در كه هستند آنهايي شده نابود كپيهاي
كسي هنوز اما هستند شدهها نابود جزو (همسايه) "شجري" و (مرد) "مايوس" مثل فيلمهايي
!است پيوسته ابديت به و شده نابود هم آن يا است سالم "چاندرا هاريش راجا" نميداند
مشاهير پيادهروي *
ميتواني اگر" جديدش فيلم تازگيها كه هاليوود فوقالعاده كارگردان "اسپيلبرگ استيون"
رفته جهان سينماهاي پرده روي "ديكاپريو لئوناردو" و "هنكس تام" بازي با "بگير مرا
اختصاص او به هم ستاره يك و شود ثبت "مشاهير پيادهروي" در نامش كه داده رضايت بالاخره
است قرار و دارد تعلق كارگردان آقاي به سال 2003 ستاره اولين ميگويند كه اينجور.دهند
شود ابدي است اسكار برنامه برگزاري محل كه "تيهتر كداك" مقابل درپيادهروي ستاره اين
بايد اينها از زودتر خيلي كه گفته "مشاهير پيادهروي" برنامه مدير.بماند تاريخ در و
را كار كارگردان ، اين فروتني و تواضع اما ميدادند اختصاص "اسپيلبرگ" به را ستارهاي
اين روي او اسم بايد قبل سال بيست كه ميدانند همه ولي است ميانداخته عقب هميشه
در را نظرش كه سمج خبرنگار يك به جواب در هم كارگردان آقاي.ميرسيد ثبت به پيادهرو
جور اين.باشد بزرگ آدمهاي اسم كنار اسمش آدم است خوب خيلي كه گفته پرسيده باره اين
كه كرده اضافه حال عين در "اسپيلبرگ".كند افتخار آن به كه دارد چيزي لااقل آدم مواقع
و شده جمع يكجا همه اسمشان بزرگ آدمهاي اينكه دارد ، هم ديگر خاصيت يك پيادهرو اين
كليترين در سينما كه گفته اسپيلبرگ.ميآيد ما ياد خاطره دنيا يك كدام هر اسم ديدن با
اسم كه است خوب چقدر و دارد را خاصيت همين هم "مشاهير پيادهروي" و خاطره يعني خود شكل
.ميشود برگزار اسكار جشن كه ميگيرد قرار جايي او
تعريف صديق ي"كردانه" *
براي را خود موسيقايي اثر آخرين مدتهاست كه ايراني اصيل موسيقي خواننده تعريف صديق
با اثر اين كاست جلد روي طرح زمينه در است ، سپرده سروش تصويري صوتي شركت به انتشار
كاست اين تعريف ، صديق آمدن كوتاه با كه بود كرده پيدا اختلاف سروش شركت مسئولان
.شد خواهد منتشر جاري سال از قبل احتمالا
جلد روي طرح.دارد نام "كردانه" است كردي زبان به تعريف صديق كاست اولين كه كاست اين
چند به سروش ، شركت مسئولان مخالفت با كه داشت اختصاص زن چند تصوير به كاست اين اوليه
.يافت تغيير "مرد"
نخواند نوري محمد چرا *
اولين اختتاميه مراسم در بود قرار كه ايران پاپ موسيقي برجسته خواننده نوري ، محمد
.نشد خبري او از مراسم در بپردازد برنامه اجراي به سوني جوان كارگردانان جشنواره
به بود شده قطعي اختتاميه مراسم در او حضور جشنواره ، دفتر كار به آغاز زمان از كه نوري
.شد منصرف اختتاميه مراسم در اجرا از دلايلي
كرده دريافت را بسياري پول برنامه اين در اجرا براي نوري اينكه بر مبني شايعاتي وجود
و هزينه درباره حرفي هيچ حتي او كه بود حالي در اين.شد هنرمند اين شدن آزرده باعث است
.بود نياورده زبان به جشنواره مسئولان با خود برنامه برگزاري پول
نوري محمد با تماسهايي جشنواره ، اختتاميه مراسم در او حضور خبر درج از پس ميشود گفته
شده نوري ناراحتي باعث امر اين كه شد گرفته بسيار پول دريافت قبال در برنامه اجراي براي
.است
دردسر به را جوان كارگردانان جشنواره مسئولان اختتاميه ، مراسم در اجرا از نوري انصراف
علت به كه گرفتند "ناظري شهرام" چون ديگري خوانندگان از استفاده به تصميم آنها و انداخت
.شدند منصرف موسيقي برنامه اجراي خير از ناظري ، بودن مشغول و زمان دادن دست از
راضي شجريان يا ناظري و نوري چون خوانندگاني اجراي به تنها جشنواره مسئولان گويا
.كنند جلب را آنها رضايت نتوانستند ايران ، سنتي و پاپ موسيقي خوانندگان ديگر و بودهاند
تا از 19 گلف سوني خارجي شركت مالي حمايت با كوتاه فيلم جوان كارگردانان جشنواره اولين
منتخب ، فيلمساز به 15 و شد برگزار برگزيده كوتاه فيلم نمايش 92 با جاري سال ماه دي 21
.شد داده نقدي جايزه تومان ميليون 40
رخشان سينايي ، خسرو و بود مجيدي مجيد جشنواره اين اصلي باني و داوران هيات رياست
را جشنواره اين داوران هيات ديگر عضو چهار عياري كيانوش و تقوايي ناصر بنياعتماد ،
.ميدادند تشكيل
دارد طرفدار هنوز بگوييد شجريان به *
بيشتر كه تلفني پيامهاي ستون در يزد ، آفتاب روزنامه خوانندگان از يكي گذشته ، هفته در
مطالب و مقالات تا كرد درخواست روزنامه اين از دارد اجتماعي و سياسي پيامهاي به اختصاص
.كنند چاپ شجريان درباره بيشتري
.دارد بسياري طرفداران ايران در هنوز و بگوييد شجريان به كه گفت همچنين خواننده اين
بوده برنامه اجراي حال در آمريكا و اروپا در اخير سالهاي در همواره شجريان است گفتني
.است
"پاورچين" در "آرت كانسپچوال" *
برنامه مخاطبترين پر اكنون هم كه مديري مهران كارگرداني به "پاورچين" تلويزيوني سريال
كانسپچوال" نمايشگاه به غيرمستقيم طور به خود برنامههاي آخرين از يكي در است تلويزيوني
.پرداخت شد برگزار تهران در پيش چندي كه (هنرمفهومي) "آرت
تجسمي ، هنرهاي چون خاصي هنري آثار ديدن به مردم تشويق و تبليغ راههاي از يكي اصولا
صدا كاري بهكم نسبت همواره كه است تلويزيوني فيلمهاي و سريال طريق از غيرمستقيم تبليغ
.بود شده فراواني انتقادات زمينه ، اين در سيما و
گرتهبرداري را مفهومي هنر نمايشگاه اصلي ، شخصيتهاي از يكي "طغرل" پاورچين ، برنامه در
بسيار آثار البته كه ميگويد پاسخ ، در ديگري شخصيت و ميكند عنوان غربي آثار از سطحي
.است داشته وجود نمايشگاه اين در نيز خوبي
چون خاصي آثار بخصوص هنري آثار از ايراني مخاطبان استقبال عدم دلايل از يكي است گفتني
.است بوده زمينه اين در درست و كارآمد تبليغات فقدان تجسمي ، هنرهاي
تلويزيوني برنامههاي طريق از غيرمستقيم تبليغ آثار ، اين تبليغ راههاي بهترين از يكي
آثار اين تماشاي به ترغيب را عام مخاطب زمينه ، اين در فرهنگسازي با ميتواند كه است
.كند
شده تبليغ ارزش يك عنوان به آرت كانسپچوال نمايشگاه به رفتن "پاورچين" اخير برنامه در
.بود
خواند مردم براي دوباره پيرمرد
عاشورپور احمد كنسرت انگيزه به
راد رضايي محمد
جان اي دل به لرزشي مرا افكند/بازار جمعه نقاره و ساز
خواننده عاشورپور ، احمدخواند مردماش براي دوباره پيرمرد قرن نيم قريب گذشت از پس
سالگي آستانه 85 در سي ، و بيست دهه خاطرهانگيز تصنيفهاي و گيلان فولكلور ترانههاي
اين در گويي و ميخوانند او با همگان.ميخواند جذاب و جوان هنوز كه شگفتا و ميخواند
:ميگويند سخن او با همنوايي
"زبونم اين كن گويا /جونم به بزن چنگي /بردار رو خودت چنگ / "يار چنگي چنگي آي"
برخاسته بيماري بستر از تازه او و ميخواهد زيادي انرژي آوازخواندن و ايستادن ساعت دو
براي و ميدرخشد اميد و شعف برق او چشمان درانگار است شده جوان پيرمرد امشب اما.است
:ميخواند زندگي و اميد از ميگويد ، آنها به خود علاقه از ترانههايش بين ما كه مردمي
"نيست خزاني اميد عرصه در / هست خزاني و بهار را عرصه هر"
سالها اين در.شد متولد بندرانزلي غازيان در شمسي بهمن 1296 در 18 عاشورپور احمد
و بودند كرده بدل متنوع فرهنگهاي با شهري به را انزلي بندر آذري و گرجي روسي ، مهاجران
خود دانشجويي سالهاي در.شد آشنا غربي و روسي تركي ، محلي ، نغمههاي با طريق همين از او
راه موسيقي ملي انجمن و راديو به دهه 20 اوايل در و كرد محلي آوازهاي خواندن به شروع
خالقي روحالله و صبا ابوالحسن وزيري ، نقي علي چون بزرگاني با دوجا اين در او.يافت
به و كشاند سياسي فعاليتهاي سمت به را او زودي به او ستيز ظلم روح.كرد پيدا آشنايي
همين شايد.گذراند خارك تبعيدگاه و زندان در را مدتي مرداد 1332 از 28 پس دليل همين
.نگرايد ابتذال و تقليد به او هنر و موسيقي گاه هيچ تا شد موجب كه بود عاشورپور روحيه
هنرمند براي فعاليت عرصه شدن تنگ و موسيقي هنر در ابتذال يافتن سلطه با دليل ، همين به
كنار را موسيقي زمينه در فعاليت دهه 30 اواخر از عاشورپور او ، چون فرهيختهاي و متعهد
قريب 50 از پس اكنون او اما.پرداخت كشاورزي مهندس يعني خود تخصص در فعاليت به و گذاشت
جواناني كنار در اكنون خالقي و وزيري و صبا همنشين اين.است بازگشته سن روي به سال
كنسرتهاي شاهد گاه هيچ آنان.باشند او نوههاي جاي ميتوانند راحتي به كه ميدهد كنسرت
شدهاش فراموش دوران و پيرمرد به را خود ميكوشند صميمانه همه اين با اما نبودهاند ، او
تماشاگران ميان در.آميزند در خود هواي و حال با را او دوران گمگشته روح و كنند نزديك
خشدار صفحههاي بر را او آثار آيا شنيدهاند ، او از نامي تنها كه نشستهاند كساني
شبي دو آن مخاطبان ميان در گفت ميتوان جرات به شنيدهاند بيكيفيت كاستهاي و گرامافون
مخاطب يا و ديده صحنه بر و 30 دهه 20 در را او كه كساني تعداد خواند ، آواز او كه
اما.ميرسد دست دو انگشتان تعداد به زحمت به بودهاند ، راديو در او آوازهاي بيواسطه
هم باز كه ميخواهند او از.ميزنند كف برايش بيوقفه و خاسته پا به همگان انتها در
.ميخواند او و بخواند
احترام.دارد پاس غيبتشان در را بزرگانش ياد كه است اين بر رسم را سرزمين اين
سالها پيرمرد ميكند آرزو نيز نوشته اين.ميكند رها را سنت اين پيرمرد به تماشاگران
در را خود سهم ميكوشد و نمينهد وا دور به را خود احترام رو اين از و بخواند و بماند
.كند ادا حياتاش
حسين و (كنسرت آهنگهاي تنظيمكننده) ربوخه بابك همراه نوشتار ، اين نگارنده پيش سال سه
ميانديشيديم.جويند راه پيرمرد اجباري و ناخواسته خلوت به كوشيدند (تار نوازنده) حقاني
به.بود بيريا و ساده او چون بود ، ساده اما ;بود نخواهد ساده او خلوت به يافتن راه كه
خودش قول به و بود بيهوش ساعتها و كرده قلب عمل پيش چنديگشود را خاطراتش بند تلنگري
چند در و ساعتها همه اين با.بود شده خاطراتش از بخشي شدن پاك موجب بيهوشي ساعت چند آن
آثار همه حوصله و صبر با حقاني و ربوخه.كرديم ضبط را خاطراتش ما و زد حرف برايمان جلسه
منتشر چشمه نشر است قرار را زحمتها آن حاصلدرآوردند نت به و كردند جمع را پراكندهاش
اين اماساخت او درباره مستندي فيلم و پيوست ما جمع به هم مهرانفر فرهاد.كند
روز يك كه وقتي.بخواند ميتوانست و بود زنده هنوز او چون ميبود ، كار همه نميبايد
صحنه بر دوباره او كه اين فكر از.ميخواند خوش چه هنوز كه دريافتيم خواند ، برايمان
پيرمرد.بودم هيجانزده باز ديدم صحنه بر را او كه شب آن.شديم هيجانزده همگي بخواند ،
كرده اثبات را هنرش و پايمردي در را خود استقامت و را خود هنر.بود كرده اثبات را خود
كه بود پيش سال صداي 50 همان هنوز نه.سپردم گوش صدايش به بسته چشمان با دقايقي.بود
:ميخواند
كشاند / پر گوشه هر به كشد / آشيان هر به رود / گذر سو هر به كند / سحر باد چو سبك"
"دلربا آن كوي به / مرا دل اين
خانمي ، حاج) شده ضبط كارهاي از مجموعهاي خواند ، خود كنسرت در عاشورپور كه ترانههايي
بندرانزلي ، مهتاب) او نشده ضبط كارهاي و (جان جينگه بازار ، جمعه طوفان ، دريا هوس ، مرغ
كنسرت امتياز مهمترين عاشورپور ناشده ضبط و مهجور كارهاي ارائهبود (اميد و بر در گل
كه باشند واقف مهم نكته اين به بايد همراهانش و او اما.بود ربوخه بابك و نكيسا گروه
به پيشين مقبول آثار بازخواني دليل همين به.بخواند ميتواند و است زنده هنوز عاشورپور
و دارد را جديدي ترانههاي خواندن توان بيشك او.نميكند را او هنر كفايت تنهايي
خود آثار گنجينه بر عاشورپور كه بگذارند اختيارش در را فرصت اين بايد او همراهان
هواي در كنسرتي دارد دوست گفت ما به عاشورپور روزي.بخواند جديدي ترانههاي و بيفزايد
در پيرمرد كه غروبي آن فكر از.كند برگزار انزلي بندر خود زادگاه موجشكن كنار در آزاد ،
خود بر هيجان از بخواند ، را "طوفان دريا" خزر توفنده امواج كنار در دوستدارانش ، جمع
:ميلرزم
/ليلي يار مينازنين / خوانه مرداي گيله /واي داره باران و باد /واي داره طوفان دريا"
"ليلي يار نازنين آي / خوانه مرداي گيله / كس هيچ بيدار نيه / پس زنه دست با موجا
قاب در زندگي
سالگي شصت در اسكورسيزي مارتين
همنسلانش زبانزد را او موضوع همين و است زندگي تمام سينما كه داشت اصرار اسكورسيزي
است بخشيده اسطورهاي حالتي او به و ساخته
تامسن ديويد
صدراشكوري پويان:ترجمه
و مشتاق او چشمان.است پريشانكننده تجربهاي اسكورسيزي مارتين با ديدار
اما باشيد ، داشته دوستش هم شما و بيايد خوشش شما از ميخواهد دلش.خستگيناپذيرند
تا ميدهد عبور سطوح همه از جراحي چاقوي مثل را نگاهش و است هميشگي او چشمان درماندگي
شوخيها به زود خيلي ميكند ، بيان نگاهش در را خود او باشد ، نداده دست از را چيزي
به قادر كه ميكنيد فكر هميشه.ميدهد قرار تاثير تحت را او سرعت به متانت و ميخندد
نيست قادر حال عين در و ميگيرد بازي شما از دارد اينكه يا بود ، نخواهيد او با برابري
آدمهاي از بيشتر چشمانش به او.كند پنهان شما نادرست اجراي برابر در را بيصبرياش
او چشمان ميكردم حس.دارم ياد به بودم ، او با كه را ساعاتي هنوزدارد اطمينان دوروبرش
.ميكنند محافظت انزوايش از كه هستند برندهاي كاردهاي
و سينما ميان كشمكشي به او زندگي كه شد باعث نيويورك ، كوچك ، ايتالياي در شدن بزرگ
.باشيد شاهد وضوح به را كشاكش اين تاكسي راننده در ميتوانيد شما.شود تبديل كاتوليسم
منحرف قديسي بلكه نيست ، نيويوركيها بزهكاري به روانپريشانه واكنشي تنها ، بيكل ترويس
و هزار سال در اسكورسيزي از تصاويري.دهد نجات ابدي عذاب از را كودكي دارد قصد كه است
ژوليده ، موهاي و رامنشدني چشمان با او.است موجود آمريكا مطبوعات در شش و هفتاد و نهصد
است ممكن كه بود شده شايع.بود كرده جا كبريتي مخمل ژاكت و جين شلوار در را كوچكش جثه
و پليد افكار از ذهنش بودن پر دليل به بلكه مزمن آسم خاطر به فقط نه.نماند زنده زياد
زمخت خيابانهاي از برخاسته تصوير ، نابغهبود جديد نسل از او.ترويس مثل درست ;خطرناك
اغلب احوال ، مريض كودك.هاليوود بدبين و قديميتر نسلهاي از حقيقيتر بسيار و نيويورك
زندگي امابود روبهرو خطر با هميشه تنفسش وضعيت چون.نميرفت خيابانها به بازي براي
.كرد لمس خوبي به برميگزيد ، ديدن براي كه فيلمهايي خلال از را تبهكارانه
شخصي تجربهاي قطعا كارگردان كه ميكنيد فكر تاكسي ، راننده و شهر پايين خيابانهاي در
ميكرد ، بازسازي را كودكي هراسانگيز روياهاي فقط مارتي اما دارد ، خياباني مخاطرات از
بر را درخشان و بزرگ چشماني كوچك مارتي پيش ، مدتها.بود شده مواجه زندگي هشدار با كه
".ميكنند تماشايم آنها هستم ، خواب كه وقتي":گفت مادرش به و كرد نقاشي اتاقش ديوار
تماشايم":ميگفت و ميكرد پافشاري او اما ".نزن حرفها اين از ديگر":كرد تاكيد مادر
".ميكنند
طنزآلود كلامش.ندارد را سابق ناآرامي و بيپردگي آن نگاهش و است ساله شصت حالا مارتي
آراستهاي وضع و سر.بگيرد خود به كنايهآميز حالتي دهانش ، حركات با ميتواند و است
او لباسهاي با كاملا است ، شده شانه عقب سمت به كه رنگاش خاكستري و براق موهاي.دارد
خوشپوش يك به اما نميكند ، ولخرجي مارتياست متناسب (هستند ايتاليايي شك بدون كه)
.است شده تبديل تيرهپسند ،
همنسلانش زبانزد را او موضوع همين و است زندگي تمام سينما كه داشت اصرار اسكورسيزي
ميخواهند كه را دانشجوياني ميتوانيد هميشه.است بخشيده اسطورهاي حالتي او به و ساخته
تشخيص شد ، خواهند ديگر مارتي يك كه آنهايي از بشوند ، لوكاس جورج يا اسپيلبرگ استيون
نمايانگر مارتي ، براي سينما اما است ، حرفهاي رويكردي سينما ، به اسپيلبرگ رويكرد.بدهيد
ويرانگر خود و درخشان چهره سه آن با نتوانست چيز هيچاست دروني انگيزشهاي بيان الزام
.كند برابري - باشد داشته مارتي با همزيستانه رابطهاي ميرسد نظر به كه - دنيرو رابرت
جيك و بيكل ترويس (1973) شهر پايين خيابانهاي در ديوانه اما خيرهكننده بوي جاني
صدمه او به كه حريفي نداشتن و پيري علت به كه (1980) خشمگين گاو خيالاتي مشتزن لاموتا ،
نيويورك ، :كنيد اضافه جمع اين به هم را چهارمي فيلم.ميكوبيد ديوار به را سرش بزند ،
كه ميشود ظاهر گتس استان به شبيه ساكسيفون نوازنده يك نقش در اينجا دنيرو.نيويورك
كنار را انزوايش كه نيست شجاع قدر آن اما است ، شده (مينلي ليزا) گروه خواننده عاشق
فيلم ايناست اسكورسيزي بهترينهاي از يكي نيويورك نيويورك ، .كند اعتراف و بگذارد
نابودي مرز تا را او كوكائين ، مصرف نيز و ليزا و مارتي عاشقانه روابط كه شد ساخته زماني
ساختن به تنها او.ميدهد ادامه تلاشهايش به هميشگي شور همان با اسكورسيزي.كشاندند
.ميكشد سرك جا همه به سينما هنر به كمك براي و نيست مشغول شخصي مسائل و خودش فيلمهاي
پيدا ميتوانيد نيز را او نام ميشود ، تشكيل كميتهاي سينما از حمايت براي كه جا هر
يك بهعنوان او زندگي از وجهي سينما كلاسيكهاي جمعآوري به او دلباختگي.كنيد
از لذتبخشتر او براي سرگرمياي هيچ هم هنوز.است فيلم پروپاقرص تماشاگر و مجموعهدار
.بنشيند شده گم شاهكار يك شده بازسازي تازه نسخه پاي وقت دير تا كه نيست اين
موقعيت در تعيينكننده لحظهاي به كماكان او اسكورسيزي ، رقباي بازنشستگي وجود با
- نيويوركي دارودستههاي اكران آغاز با او تولد سالروز شصتمين.ميشود نزديك حرفهاياش
صد بر افزون بودجهاي با و دياز كمرون و ديكاپريو لئوناردو لوئيس ، دي دنيل بازي با
.است شده مصادف - (پوند ميليون سه و شصت) دلار ميليون
به بود داده قول جوان اسكورسيزي كه است حادثهاي فيلمهاي دسته آن از نيويورك تبهكاران
شد باعث كه مخاطرهآميز ، سرمايهگذاريهاي و هزينهها با نفسگير فيلمي.نرود سراغشان
ميان خطرناكي جدال گذشته سال يك در.كنند بحث جرو هم با فيلم تهيهكنندگان و كارگردان
- كرد تامين را اخير فيلم هنگفت هزينه او ميرامكس شركت كه - وينستاين هاروي و اسكورسيزي
نشده روشن فيلم ، اكران آخرين از ماه يك گذشت از پس حالا حتي.داشت جريان رسانهها در
با او توافق حاصل حقيقت در يا شده ساخته مارتي سليقه مطابق كاملا اخير اثر كه است
دست از بودجه جبران براي را دلارياش ميليون شش دستمزد از نيمي ظاهرا او.است ميرامكس
.داد خواهد پس باز رفته
نسل از او شود؟ وارد عامهپسند سينماي عرصه به كه داشت انتظار مارتي از ميتوان آيا
حادثهاي فيلمهاي كه فريدكين.است فريدكين ويليام و كاپولا فرانسيس اسپيلبرگ ، لوكاس ،
اسكار جايزه سابقا و دارد خود كارنامه در را جنگير و فرانسوي ارتباط جمله از بسياري
.شد گذاشته كنار فهرست اين از پيش مدتها بود ، كرده خود آن از را كارگرداني بهترين
.هستند تجاري موفقيت نوابع درشت ، و ريز اسكارهاي از رديفي كردن درو با اسپيلبرگ و لوكاس
هاليوودي جوايز انواع و هنگفت نقدي پاداشهاي دو ، و يك پدرخوانده ساختن با تنها كاپولا
.ساخت خود آن از را
.است نكرده دريافت اسكاري هيچ تاكنون و نساخته حادثهاي فيلم هرگز اسكورسيزي مارتين
اسكورسيزي ، شاهكار تاكسي ، راننده به آنها از يك هيچ اما نباشد ، كردني باور شايد
هزار سال در اسكار كارگرداني بهترين نامزد حتي فيلم اين و ندادند نشان توجهي كوچكترين
(.شد داده اويلوني جي جان به راكي فيلم براي جايزه اين) نشد شش و هفتاد و نهصد و
سالهاي در خصوصا.باشد مهم بيپناه و تنها اسكورسيزي براي قضيه اين ميكنم فكر اما
درخشش از جداي اگر.شد فراهم او آثار نقد براي كافي فضاي كه خشمگين گاو ساخت از پس
مردي شناسههاي با بياندازيم ، كازينو و خوب رفقاي به نگاهي فيلمسازي شور و كارگرداني
طي اما اوست ، هميشگي دلمشغولي تبهكاران ، دسته و دار حضور چه اگر كه ميشويم روبهرو
اصل در وحشت تنگه آيابرود فراتر داستان اين اصلي طرح از است نتوانسته متمادي سالهاي
كافي دلايل شدنش ساخته براي كه غرورآميزي و بيرحمانه بازسازي صرفا يا بود پيشرفت يك
هستند معنوي تجارب از پردهبرداري واقعا كوندون يا مسيح وسوسه آخرين آيا نداشت؟ وجود
استيا اسكورسيزي به متعلق مردگان ميان در آيا قابلتوجهند؟ شجاعتشان خاطر به بيشتر يا
برگرداني يا بود شاهكار يك معصوميت عصر آيا او؟ آثار از زيرك دانشجوي يك كپيبرداري
پرسش اين خصوص به اخير ، فيلم داشت؟ تكيه راوي بلند صداي بر كه ادبي اثري از كسالتآور
او است؟ داشته فيلمهايش زن بازيگران به علاقهاي هرگز اسكورسيزي آيا كه ميكند مطرح را
و روسليني ايزابل با جمله از) است گرفته طلاق و كرده ازدواج بار پنج كه است مردي
كه ميرسد نظر به و دارد فرزند دو اولش ازدواجهاي از (دفينا باربارا تهيهكنندهاش ،
.آيد نظر به ذهن از دور كمي او مورد در پدر واژه است ممكن چه اگر باشد ، دلسوز پدري
را اسكورسيزي تنها و است بزرگي سوال اين.بگريزد انزوايش از است نتوانسته هنوز مارتي
است؟دار كرده لمس را واقعي زندگي هرگز گذشته ، شيداي فيلم نسل آيا.نميدهد قرار خطاب
اسكار بغل يك و ببرد بالا انفجار حد تا را گيشه ارقام ميتواند نيويوركي دستههاي و
شهرهاي كه جنگلي باب در باشد ژرف مطالعهاي ميتواند.باشد داشته همراه به مارتي براي
(است شده آگاه تاريخچه اين از معمول برخلاف حالا نيويورك و)است داده شكل را امروز مدرن
به اسكورسيزي مارتين بد ، يا خوب است سرگرمكننده و شخصي فيلمي كه كند وانمود ميتواند
براي هنرمندي يا جواني شور ميكنند؟ ياد او از چگونه آيندگان كه يافت درخواهد زودي
متناسب هستند ، ايتاليايي شك بدون كه او لباسهاي با كاملا رنگاش خاكستري موهاي هميشه؟
كه ميكنيد حس.است شده تبديل تيرهپسند خوشپوش يك به اما نميكند ، ولخرجي مارتي.است
تهيهكننده يك با را او ميتوانيد حتي.شخصيتش مثل درست است ، كرده كار ظاهر اين روي
.بگيريد اشتباه
هستم ديگري من
پينوكيو داستان از "مصنوعي هوش" روايت
درمنكي خليل
بحران پيرامون كه است روايتي اسپيلبرگ استيون اثر "مصنوعي هوش" فيلم سينمايي روايت
با برخورد در پيوسته (ديويد) آدمنما ربوت اين.مييابد استقرار آدمنما ربوت يك هويت
.ميشود پرتاب ربوت يك مثابه به خود از خودآگاهي فراشد به روايي موتيفهاي از پارهاي
ناانسان يك مثابه به انساني نهادهاي سوي از كه او.است هويت مضاعف بحران يك دچار ديويد
ديويد.برميسازد بودگي انسان - سمت به - يك در جهان با را خود چالشهاي ميشود ، تلقي
عشق يك برساختن با هم و باشد انسان ذات به قائم بهطور و خود در كه ميخواهد هم
.كند دريافت نيز ديگر انساني از را خود هستي مشروعيت تا ميخواهد مادر به نسبت استعلايي
.است انداخته در جهان فراخناي به انسان يك مثابه به را او كه انسان مادري از ;يعني
همان (ديويد) آدمنما ربوت اين.باشد او انساني خاستگاه بخش مشروعيت ميتواند كه مادري
پديدار فراشد دو در كه مييابد استقرار هويتيابي مضاعف بحران يك در شد گفته كه طور
از يكي گفت بايستي.ميگردد پديدار "بودگي انسان از" و "بودگي انسان خود در" شناسانه
بيگمان ميانجامد ، خود از ديويد خودآگاهي فراشد اين به كه روايي موتيفهاي برجستهترين
.است شده برساخته فيلم اين روايتگري حين در پينوكيو داستان از كه است بينامتني روايت
مصنوعي مادر و است ديويد بر مادري نقش داراي مصنوعي بهطور كه مادري ديويد ، مادرخوانده
و ديويد براي پينوكيو داستان از پارههايي خواندن با ميگردد ، تلقي مصنوعي انسان اين
پينوكيو هويت بحراني شناسيك هستي موقعيت بتواند ديويد تا ميگردد سبب خواندهاش ، برادر
براي خود از سوا و عيني تصويري پينوكيو "بودگي انسان" بحران درك.كند فرافكني خود بر را
موقعيت و بنگرد را خود بيشتري شفافيت با آن در ميتواند كه مينمايد فراهم ديويد
هويت يك چگونه كه ميكند تجربه پينوكيو داستان حين در ديويد.دريابد را خود ناانساني
و پلشتيها برميخيزد ، جهان عليه بر مبارزه به انساني هويتي يافتن جستوجوي در ناانساني
روح اينميدارد دريافت "انساني روح" مهربان فرشته از و مينهد پشتسر را پليديها
در انسانها و دارد وجود انساني هر سواي كه است "انسان استعلايي ايده" واقع در انساني
.مييابند استعلا و ميكنند پيدا تعالي ميشوند ، بر آن سوي به پيوسته خود انسانيت فراشد
(روح) سوي به رهيافتي اتفاقا نيز مصنوعي هوش سينمايي روايت در اساسي (Problem) مسئله
باز دوران در هنري اثر" مشهور مقاله در بنيامين والتر كه همانطور.است "تقدس هاله" و
متكثر و متعدد نسخههاي در هنري آثار انتشار مدرن دوران در است ، نوشته "مكانيكي توليد
وجود ويژه خود و بسنده خود بهطور هنري اثر يك پيرامون كه تقدسي هاله تا است شده سبب
او بيپايان شبيهسازي و ديويد بازسازي امكان گفت ميتوان بنابراين.شود ناپديد دارد ،
"تقدس هاله" تا ميشود سبب ميكند تكثير را او و برميسازد او براي را متعددي وجودهاي كه
به ديويد كه صحنهاي در برداشت اين.شود محو ديويد ويژه خود روح و "روحانيت" و
شدهاي شبيهسازي و شده بازسازي ديويدهاي با جا آن در و ميرود "هابي" دكتر استقرارگاه
روايت در اسپيلبرگ شايد.ميشود برجسته ميكند ، برخورد ميكنند ، بازنمايي را ديويد كه
مسخ به منجر كه جهان مجازيسازي و شبيهسازي فراشد همين به ميخواهد مصنوعي هوش
كه سازانهاي مجازي فراشد.كند اعتراض ميشود چيزها ويژه خود روح مسخ انسان ، واقعبودگي
و گردد ناپديد هستي ساحت از نشانه تا است شده سبب فرانسوي فيلسوف "بودريار ژان" قول به
.گردد بدل خود از اي"وانموده" و فريب ،"اغوا" وانمودگري ، ،"وانمايشي" به تنها چيزي هر
فراشد ميخواهد ديويد كه است نهفته نكته همين در اتفاقا نيز ديويد هويت بحران از بخشي
ميان از را خود روي از شده ساخته الگوهاي زند ، پس را شبيهسازي و مجازيسازي بيپايان
با ضديت در كه است جا همين در درست.يابد دست خود براي ويژهاي تقدس هاله به و بردارد
پس نيز را مولف مرگ ايده ديويد ،"مولف مرگ" به اكنون دنياي ساختارگرايانه پسا رويكردهاي
و مولف مادر ، جستوجوي در ديويد.ميشود بركشيده "بودگي از" و "مولفيت" سوي به و ميزند
به را او هميشه براي بار يك كه است يگانه خاستگاهي خواستار او.است خويش آورنده پديد
استيون "مصنوعي هوش" روايت كه گفت ميتوان.است درانداخته جهان به يگانه هويتي مثابه
پدري (ع)عيسي كه طور همان.است مسيحي روايتهاي فرا از برآمده روايت اساسا اسپيلبرگ
مييابد ، حلول مقدس مريم رحم در غيرانساني خاستگاهي از مقدس روح يك مثابه به و ندارد
مادرانهاي آغوش در را خود تقدس هاله و روحانيت و است انساني خاستگاه يك فاقد نيز ديويد
با هابي پروفسور استقرارگاه در كه آن از پس ديويد.مييابد باز مصنوعي مادر يك از
كه بلند بسيار ساختماني فراز از را خود ميگردد رودررو خود شده شبيهسازي نمونههاي
.مياندازد فرو آب در است رفته فرو اقيانوس در پايههايش
بودريار ژان قول به كه هستند مجازيسازانهاي فراشد همان از بخشي ساختمانها اين)
و غوررسي داستان (.باشند "واقعيت حاد" - "hyperreatity" از گونهاي ميتوانند
خيال هزارتوهاي و لابيرنت در سفر به بسيار زيرين اقيانوس اين اعماق در ديويد غواصيهاي
مشاهده برهم و درهم ديويد روياهاي و خيالپردازانه تصويرهاي آرزوها ، كه جايي.ميمانند
شبيهسازي در غرق كه باشد برين جهان يك ناخودآگاه ميتواند كه زيرين جهان اين.ميشوند
و نميشود دادهها و شبيهسازي مجازي ، روابط اسير كه است جهاني است ، مجازيسازي و
فروكاستهاي مغلوب روياورزي آن در كه جهاني.دارد انساني روياهاي به نسبت فراخي گشودگي
.نميشود رسانهاي دادههاي يكپارچهسازي و شبيهسازانه
و پينوكيو ژپتو ، پدر از روياگونهاي تصويرهاي با زيرين جهان اين در غوررسي در ديويد
شمايلهاي.مييابد باز نيز را سرمدي شمايلهايي نهايت در و ميشود رودررو مهربان فرشته
.هستند انساني واقعيت از "استعلايي ايدههاي" و "مثلي هويتهاي" گويي كه سرمدي
آن از پس.هستند خود براي (بدن) دال جستوجوي در روح مثابه به كه استعلايي مدلولهايي
و تقدس هاله از ديويد برميگيرند در و درمييابند را ديويد سرمدي شمايلهاي اين كه
فيلم پاياني نماهاي در و مييابد انساني هويتي.ميشود دربرگرفته ويژهاي روح و روحانيت
از "مصنوعي هوش" سينمايي روايت فمينيستي گسست گفت بايستي.ميپيوندد خود مادر آغوش به
قصه در كه اين نخستمييابد تعيين گوناگون روايي وجه دو در همزمان پينوكيو قصه
فرشته از انساني روح دريافت و انسان يك مثابه به شدن برساخته از پس پينوكيو پينوكيو ،
نيز پينوكيو داستان روايي پيشبرد اساسا.ميگردد باز (ژپتو پدر) پدر يك سوي به مهربان
به نگاهي با اماميشود برساخته ژپتو پدر - پينوكيو يا پسر - پدر جدايي همين براساس
- پسر يك جدايي پيرامون روايت اين كه دريافت ميتوان "مصنوعي هوش" از اسپيلبرگ روايت
همين سوي به انساني هويت و روح دريافت از پس نيز (ديويد) پسر و است يافته استقرار مادر
بگذريم ، فمينيستي موتيفي مثابه به مادرانگي روايي مركزيت اين از اگر.ميگردد باز مادر
در يا بوتيقا كه طور همان كرد اشاره بايستي فمينيستي گسست اين تشريح از گام دومين در
زبانشناسانهاي بستر در فمينيستي پديدارشناسي است ، داده نشان پسامدرن ضدبوتيقاي واقع
كه است دالشناسيك بستري در نيز ديويد هويت بحران.ميكند تاكيد دالها بر كه ميدهد رخ
حضور جسم يك و دال يك چارچوب در تنها پينوكيو پينوكيو ، قصه در كه اين چه.ميشود پديدار
مدلول يك مثابه به كه است انساني روحي يافتن جهان با او (problem) مسئله تنها و مييابد
يك دنبال به گرچه ديويد "مصنوعي هوش" روايت در كه آن حال.است آن جستوجوي در استعلايي
در جهان با او بنيادين مسئله اما ميگردد ، نيز تقدس هاله و روح مثابه به استعلايي مدلول
شبيهسازي خود ، به شبيه بسيار بدنش.است شده دالشناسيك بيپايان تكثر دچار كه است اين
دال.است افتاده در "استعلايي دال" شدن بد از فراشدي در گونه اين ديويد.است شده
چالش اگرنمييابد دلالت متعين (فرديت) واحدي بر و ميشود بر پيوسته كه استعلايي
به و آورد چنگ به را روح شونده بر استعلايي مدلول كه است اين در تنها جهان با پينوكيو
بر اين از گذشته ديويد چالش كند ، پيدا مصداق انسان يك مثابه و ببخشد متعين روحانيتي خود
چنگ به را "استعلايي دال" كه ميخواهد ديويد.هست نيز دالها بيپايان بازي از گذشتن
.آورد
.باشد او آن از تنها يگانهوار كه آورد چنگ به خود براي ويژه (بدن) دالي بايد ديويد
.است او "هستي خانه" كه جايي آن.يابد استقرار آن در ميبايست او كه است محلي دال
نانيمورتي روايت به مورتي ناني
يانگ دبورا
صرافيزاده حامد:ترجمه
(1985) رباني عشاي پايان
.است كشيش يك داستان ، اصلي شخصيت.كرد خود آن از را برلين جشنواره نقرهاي خرس فيلم اين
بين روابط درباره بلكه ايمان درباره نه فيلم ويژه توجهنيست كشيشها درباره فيلم اما
بودند ، كشيش عشقي تمايلات منتظر كه را تماشاگراني از گروه آن فيلم اين.است آدمها
پايان".كنم مقابله آنها انتظارات با كه نداشتم قصد وجه هيچ به البته.كرد سرخورده
بودم شده متوجه زمان آن.بود من رئاليستي فيلم تنها "پسر اتاق" از قبل تا "رباني عشاي
به آنها.يافته افزايش آكادميك اصول به بازگشت درميآمدند ، نمايش به كه فيلمهايي در
هيچ اينكه جالب.بودند نشده متصور برايش را زيادي ارزش و بوده پايبند فيلمنامه به شدت
دليل همين به بيازمايند ، را جديدي روشهاي نميكردند تلاش و نداشتند نوآوري در سعي گاه
رئاليستي فضاهاي از كنم ، كار رها و آزاد اندازهاي تا بعديام فيلم سه در تا كردم سعي
.كنم پيدا قصههايم تعريف براي را جديدي روشهاي و شوم دور
(1989) RED LOB
(كمونيستها) چپ جناح و واترپلو بازي براي استعارهاي RED LOB كشيده ، و بلند توپ:LOP]
.بسازم ايتاليايي چپگراهاي و ايتاليا كمونيست حزب بحران درباره فيلمي ميخواست دلم [است
بود توانسته حزب زمان آن در.بگذرد واقعي فضايي در فيلم اين نداشتم ، دوست اصلا اما
بهطور.كند قطع گذشتهاش با را روابطش نبود قادر اما آورد ، دست به را زيادي آراي
حتي دهند ، تغيير و ريخته دور را چيز همه كه خواستند اعضا از زيادي تعداد ناگهاني ،
سعي دليل همين به.بسپارند فراموشي به نيز را مثبتشان دستاوردهاي تمامي ميخواستند
طول به شبانهروز يك كه واترپلو استعاري بازي يك در را بحران و سردرگمي اين كردم
فراموش و ميكند تصادف ماشين با حزب ، جوان رهبر فيلم ، اصلي شخصيت.دهم نشان ميانجامد ،
و ايتالياييها تمام بلكه كمونيستها تنها نه فراموشي اين.است كسي چه ميكند
.بودهاند كساني چه كه كردهاند فراموش همگي آنها.دربرميگيرد نيز را راستگراها
و آنجلو و ساچر ، خودم ، كمپاني را تهيهكنندگياش كه بود فيلمي اولين فيلم اين
كه نبود احتياج ميكرديم فيلمبرداري رم در را استخر صحنه اگر.داشتيم عهده بر بارباگالو
- باشد داشته جريان خانههايمان از دور جايي در بازي خواستم من اما.كنيم خرج زيادي پول
در و سپتامبر 1989 ماه در را صحنه اينبود جوان كمونيست مخالف دولت اينكه خاطر به
كمونيستهاي رهبر "اكچيتو" و ريخت فرو برلين ديوار بعد ، ماه دو.كرديم فيلمبرداري سيسيل
.ميدهند تغيير را حزب ماهيت و هويت نام ، آنها:كرد اعلام ايتاليا ،
(1990) چيز
درماه را مستندي ديگر ، چيز به آن استحاله و كمونيست حزب انحلال پيشنهاد همين پيرامون
Red Lob.بود Red Lob مكمل فيلم اين.ساختم حزب مختلف بخشهاي در دسامبر 1989 و نوامبر
.بود دستگرمي مانند برايم فيلم اين."آينده و حال" درباره "چيز" و بود گذشته دوره درباره
.ميكنند استفاده وجود و ماهيت براي مردم كه اصطلاحي.نيست سينمايي واژهاي "چيز"
.ميشود كمونيست قديمي حزب جايگزين كه واژهاي - (This Thing) "چيز اين"
(1993) عزيز خاطرات
رئيس ايستوود كلينت شد ، كن جشنواره كارگرداني بهترين جايزه برنده فيلم اين كه سالي آن
خاطرات" من.بود آمده خوششان فيلم از فرانسوي داوران ميكنم فكر اما بود ، داوران هيات
از بود شده تشكيل اول بخش.كردم فيلمبرداري مختلف سبك سه با و قسمت سه در را "عزيز
با توانست كه اين جالب اما - داشتني دوست چندان نه موضوعي - رم اطراف در من سواري موتور
رفتم راكول الكساندر و بيلز جنيفر پيش نيز فيلم ديگر بخش براي.كند برقرار ارتباط مخاطب
جزاير در دوم قسمت.باشند داشته حضور فيلم در تا كردند قبول خوشرويي با نيز آنها و
با شدت به اما نزديكاند ، هم به خيلي مسافت نظر از جزاير اين.شد فيلمبرداري ايولي
قسمت در.متعصباند خصوصياتشان و ويژگيها به نسبت كدامشان هر و متفاوتاند يكديگر
درباره سال يك مدت به كه كشيدم ، تصوير به را دكترهايي اشتباه طعنهآميزي ، بهطور سوم ،
در كه بود چيزي آن وفادارانه بازسازي سوم قسمت بيشتر.بودند داده غلطي تشخيصهاي تومورم
از حتي من.است مستند كاملا شيميدرماني به مربوط بخش اما بود ، افتاده اتفاق واقعيت
عصبي تجربه اين آوردن خاطر به از وقت هيچ.گرفتم تصوير دادند ، من به كه واقعي نسخههاي
.كند فيلمبرداري را فيلمش ميخواست كه بودم كارگرداني فيلم ، ساختن موقع راستش.نشدم
(1998) آوريل
افتاده اتفاق واقعي بهطور كه است موضوعي درباره هم "آوريل" از بخشي "عزيز خاطرات" مثل
تدوين ، بازيگري ، كارگرداني ، :همچون نيز را ديگري چيزهاي فيلمها وجود اين با اما.بود
فيلمنامه موقع آن.ميدهند نشان و داشته خود در..و مختلف سبكهاي و لحن فيلمنامه ،
به علاقهاي هيچ و بودم بچهام آمدن دنيا به منتظر اما داشتم ، ساخت آماده را "پسر اتاق"
از تصويربرداري به كردم شروع دليل همين به.نميكردم حس خودم در موضوع آن روي كردن كار
.دهند شكل را بعديام فيلم تصاوير اين است قرار نميكردم فكر زمان آن مختلف ، چيزهاي
.دادند راي چپ جناح دولت به ايتالياييها بعد ، روز سه و آمد دنيا به آوريل هجدهم در پسرم
فيلمبرداري جداگانهاي شكل به و مينوشتم كوتاهي متن نبود ، كار در فيلمنامهاي هيچ
جمله مهمترين.احساسات:ميشود خلاصه واژه يك در فيلم مركزي هسته شدم متوجه.ميكردم
همه در مختلف تيشرتهاي روي كه شد شعاري بگو ، چيزي يه (كمونيستها رهبر) ديآلما:فيلم
.ميشد ديده جا
|