نسل گفتوگويدو
خراسان استان كرديشمال موسيقي پيشكسوت
درگذشت
آبادان موسيقيدر پژوهشي كنسرت نخستين
شد برگزار
نسل گفتوگويدو
درويشي محمدرضا پاسخ و باغچهبان ثمين نامه
ثمين نامه اولي ;است ايران موسيقي نامي چهره دو از نامه دو زير ، مطلب:درآمد
متولد)دارد سن سال به 80 نزديك هماكنون كه است (باغچهبان جبار مرحوم فرزند) باغچهبان
فولكلور زمينه در و است بوده موسيقي عالي هنرستان معلمان اولين جزو ايران در وي ،(1304
كتاب اول جلد انتشار بهانه به باغچهبان جناب نامه.است كرده فراوان جدي كار هم
و سيستان موسيقي از ناگفته نكات برخي آن در و شده نگاشته "ايران دايرالمعارفسازهاي"
باغچهبان ثمين نوشته به پاسخ در درويشي جناب را دوم نامه.است آمده بلوچستان
از ذيقيمت اطلاعات حاوي البته و صميمانه و مطلوب گفتوگوي نوعي به نامهها.نگاشتهاند
صفحه اختيار در درويشي از ما درخواست به نامه دو اين.ايراناند موسيقي متفاوت نسل دو
خواندنشان به را گرامي خوانندگان درويشي ، از سپاس با كه شده گذاشته موسيقي
.ميخوانيم فرا
بلوچستان در قبل سال باغچهبان45 ثمين
!عزيز درويشي گرامي ، هنرمند و پژوهشگر
قبل وقت خيلي را "بلوچستان -خلسه و موسيقي" و "ايران سازهاي دائرهالمعارف" اول جلد
با چون اما بوديد ، كرده لطف هم ديگري كتابهاي ميگفت.آورد برايم خواهرم اين ، از
نيست ممكن برايش سنگين چمدان حمل دارد ، كه دردي مچ با آن ، از غير و ميكرد سفر هواپيما
است كم كنيم ، تشكر شما از چقدر هر لطف همه اين خاطر به.بياورد را آنها بود نتوانسته و
.ميكنيم افتخار دانستهايد ، هدايا اين شايسته را ما اينكه از و
شما آدرس اما ميكردم ، تشكر شما از بايد فورا گرفتم ، را كتاب جلد دو اين وقتي من
نامهاي ميتوانستم موسوي ، آقاي آثارتان ، ناشر توسط كه شدم متوجه يكهو امروز.نداشتم را
.بپذيريد را تشكرم و پوزش تاخير ، همه اين از پس اميدوارم.بفرستم برايتان
و ضبط براي هم ناصحي حسين بينظيرم دوست و من اين ، از قبل سال پنج و چهل حدود
روزي ، بيست حدود و بوديم كرده سفر سرزمين آن به بلوچستان ، بومي موسيقيهاي گردآوري
.بوديم ديده و رفته هم ما ديدهايد ، كه را جاهايي همه و رفتهايد شما كه را راههايي همه
.بودند سفر اين در ما همكاران - صدابردار -"شهميري" و -عكاس -"پاليمان" و "رضوي"
.انداخت سفر آن و روزها آن ياد به مرا "بلوچستان -خلسه و موسيقي" كتاب خواندن
آساني به بلوچستان ، بيابانهاي و بيغولهها كپرها ، در موسيقي ضبط روزگار ، آن در
توي كه دستگاهي يك با حتي امروز ، امانبود متداول كاست روي ضبط هنوز چون نبود ، امروز
و را آنها صداي ميشود بشوند ، متوجه نوازنده يا خواننده اينكه بدون ميشود ، جا جيب
زحمت به ميكرد ، كار هم باطري با كه را صوت ضبط دستگاه يك ما.كرد ضبط را سازشان صداي
به باطريها چون داشت ، سر درد خيلي باطري ، با دستگاه اين از استفاده.بوديم آورده گير
درستي به نوازندهها و خوانندهها صداي و ميشد كم نوار چرخش سرعت ميشدند ، ضعيف زودي
.نميشد ضبط
ديدن از نداشتند ، برقي وسايل با آشنايي كوچكترين كه بلوچستان بومي مردم روزها آن
معمولي طور به و راحتي به نميتوانستند و ميخوردند جا ميكروفون و صوت ضبط دستگاه
ضبط دستگاه متوجه ديگرش نصف و كارشان پيش حواسشان نصف چونبزنند را سازشان يا بخوانند
و زده حيرت ضبط ، دستگاه از خودشان صداي شنيدن از پس خصوص به اينها ، .بود عكاسي دوربين و
و ضبط دستگاه تماشاي براي بزرگ ، و بچه نفري دوازده -ده هميشه.ميشدند دستپاچه كلي به
حرف صداي تفريح ، براي گاهي ما.ميافتادند راه ما دنبال عكاسي ، دوربينهاي و ميكروفون
از را خودشان صداي وقتي اينها از بعضيميكرديم ضبط هم را آنها وشوخي خنده و زدن
فاصله ما از قدمي چند و ميترسيدند هم ميكردند ، تعجب هم ميشنيدند ، ضبط دستگاه
از و هستيم آدميزاد از غير موجوداتي انگار كه ميكردند نگاه طوري ما به و ميگرفتند
و داشتني آنسفر ، جوانخيليدوست در راهنمايما.آمدهايم زمين به ديگري سياره
.بود بلوچستان بيابانهاي و آباديها و بيغولهها خارخانها ، كپرها ، عاشق كه بود پرشوري
ما.بود بر از را بلوچستان جغرافياي و بود آشنا سرزمين آن مختلف لهجههاي و زبان با او
و تعمير وسايل و روغن و بنزين پيتهاي حمل براي بيشتر دومي جيپ ميكرديم ، سفر جيپ دو با
.بود كار وسايل و آذوقه و پنچرگيري
شصتنفري-پنجاه از بيش كه افتاده دور و پرت خيلي آباديهاي -اصطلاح به -از يكي در
كه ميپرسيديم كدام هر از.آباديرايادداشتكنيم اسماين خواستيم جمعيتنداشت ،
بالاخره هم ما و نميگفتند ديگري چيز و "پارگان...":ميگفتند "چيست؟ اينجا اسم"
نميتوانند و است ديگري چيز يا ميگويند ، اينها كه است همين آبادي اين اسم آيا نفهميديم
.كنند تلفظ درستي به
و برنج و شكر به احتياجي حتما اينها.نبود آبادي اين در تنور يك حتي و دكان يك حتي
اصلا تابستان فصل در اينها:ميگفت راهنما.نداشتند چيزها اينجور و لوبيا و پنير
آفتاب گرماي با و ميكنند پهن سنگها تخته روي را خمير چون ندارند ، تنور به احتياجي
كه خوب چه خورديم ، ترش شير از و نانها آن از هم ما.ميخورند ترش شير با و ميپزند
...نشديم مريض
مردم اين كار يگانه.داشتند وآواز موسيقي اما نداشتند ، آشنايي سازي هيچ با اينها
كوبيدن با.بودند هم آنها سازهاي جورواجور ، و وكوچك بزرگ كوزههاي اين و بود كوزهسازي
رنگارنگي و بم و زير صداهاي كوزهها ، دهانه روي دست كف كوبيدن با و كوزهها بدنه روي
و ميخواندند و ميگذاشتند كوزهها در را دهانشان هم گاهي.ميآمد بيرون كوزهها از
.ميآمد بيرون كوزهها از ديگر طنيني و رنگ با آوازشان
نميدانم.سپرديم كشور زيباي هنرهاي كل اداره آرشيو به و كرده ضبط را صداها اين ما
.رفته بين از يا شده ، نگاهداري امروز تا مربوطه عكسهاي و اينها
يا است گرگ توله نبود معلوم كه شد پيدا سالهاي دوازده -ده بچه پسر آبادي همين در
هم پايش دو رويميدويد و ميرفت راه پا و دست چهار روي راحتي به خيليآدميزاد بچه
و خميده زانوهايش بود ، رفته راه پا و دست چهار بسكهخميده زانوهاي با اما ميرفت ، راه
شكل به كه بود خشكيده و سوخته چنان آفتاب زير.بود قوزي كمي هم پشتشبودند كرده رشد كج
مي حرف هم شايد.ميآورد در صدا فقط نميزد ، حرف اما نبود ، كر.ميشد ديده عجيبي حيوان
اصلا پرسيديم ، را اسمش.ميآورد در صدا يا ميزند حرف نميشد معلوم وجه هيچ به اما زد ،
...!رفته يادش اما است ، قادر اسمش:گفتند بوميها.چيست ما منظور نفهميد
زبانشان از.ميگفتند چيزي كدامشان هر خواستيم ، توضيح بچه اين باره در بوميها از
آنها گفته بود ، آشنا مختلفش لهجههاي و بلوچ زبان با كه ما راهنماي.نميآورديم در سر
:كرد ترجمه ما براي صورت اين به تقريبا را
ميداديم ، او به داشتيم چيزي اگر ما.ماند بيصاحب سالگي چهار -سه در بچه اين"
و ميكند را علفها.ميگشت علف دنبال ميرفت و ميافتاد راه نميشد ، سير اما ميخورد
گاهي.ميرفت دورتر جاهاي به "چرا" براي شد كه بزرگتر.دارد دوست خيلي را علف.ميخورد
سه -دو در سردارها باغ.ميچرد سردارها باغ در حالا.نميشد پيدايش روزي سه -دو هم
اصلا او.بخورد و كند وجين را هرز علفهاي دادهاند اجازه او به سردارها.است فرسخي
اينجاها كمتر ديگرهستند او مزد هرز علفهاي.ميخورد دردي چه به و چيست پول نميداند
"...چرا ميرود و ميافتد راه باز.نميشود بند اما ميزند ، سري گاهي.ميشود پيدايش
با بچه اين مورد در وقتي.شديم آشنا زاهداني آموزگار يك با تهران ، به برگشتن از قبل
:ميگويند"تفريح زنگ" به كه هستند بچههايي ما دبستان در هم هنوز:گفت ميزدم ، حرف او
".علفچري زنگ"
ميگفتند كه شديم پيرمردي رقص شاهد افتاده ، دور و پرت آباديهاي از ديگر يكي در
بود ، پايش به كه چيزي.بود سوخته آفتاب و بلند و لاغر خيلي.دارد سن سال هشتاد بالاي
اين از.بود گشاد خيلي هم پايش چيست ، يا است چارق است ، گيوه است ، كفش نبود معلوم
يك اما ميرسيد ، زانويش به شلوارش وبلند گشاد خشتك.بود پايش بلوچي خشتكدار شلوارهاي
.بود كمرش زير تا دستارش بلندي.داشت دستار و عمامه.بود پوشيده معمولي كت
اطراف در خارخان و كپر تايي چند و خرما درختهاي.ميگذشت آبي نهر آبادي اين از
جاي يك بلوچ ، در نوازندگان از نفري چند و بلوچها از نفري پانزده -ده.بود آب نهر
.خواندن و زدن به كردند شروع نوازندهها.نشستند و زدند حلقه هم دور مانندي ميدان
شروع و ميدان وسط آمد.نخلها از يكي زير گذاشت و آورد در را كفشهايش رقاص پيرمرد
انگار كه ميچرخانيد و ميلرزانيد چنان را كمرش و شكم و مچها و گردن و سر رقص به كرد
ميرقصيد سبك قدر آن و داشت را خردسال كودكان بدن نرمش بدنش.است عرب نوجوان رقاصه يك
شده بيخود خود ازميرقصيدند ابروهايش و ميبست را چشمهايش گاه.است شاهپرك انگار كه
برگ و ميلرزيد و ميلرزيد كه بود پاييزي تنهاي سپيدار يك مثل ميدان وسط در.بود
قصه بدنش با ميساخت ، مجسمه ميكرد ، نقاشي بدنش با ميخواند ، شعر بدنش با.ميريخت
.ميپراند متلك و ميكرد شوخي بدنش با.ميكرد دعا ميگفت ،
.بوديم شده دوست خيلي محسن با.بود شمس محسن سفر آن در ما راهنماي اسم
هم بار دو محسن.ميگرفتيم خبر هم از و مينوشتيم نامه تهران به بازگشتن از بعد
بود ، دوستش كه خلباني وسيله به ميشد ، پيدا زاهدان در كه قاچاقي جنسهاي از ما براي
در بعد ماهي سه -دو.بود شعله سالهاش سه دختر اسم و شهره همسرش اسمفرستاد هدايايي
ميكرد ، راهنمايي بلوچستان در را پژوهشي گروه يك وقتي شمس ، محسن كه خوانديم روزنامهها
اما گذشته سالي پنج و چهل روزها آن از...شده كشته دادشاه اسم به بلوچ ياغي يك گلوله با
.بود ديروز اينكه مثل
بگويم تبريك شما به درخشانتان و عاشقانه كار خاطر به ميخواستم فقط من عزيز ، درويشي
هر كه دائرالمعارف ، در سازها تصوير ديدن و "خلسه و موسيقي" خواندن با اما.كنم تشكر و
به وادار و انداخت بلوچستان به خودمان سفر ياد به مرا هستند ، مجسم تاريخ يك مثل كدام
هرگز و بماند روشن هميشه شما مانند اشخاصي و شما دل در عشق ، و شور اميدوارم.شدم پرحرفي
.برسانم شما به حتما را او صميمانه آفرينهاي و سلام كه خواست من از همسرم.نشود خاموش
.نگهدار خدا و مريزاد دست
باغچهبان ثمين
:درويشي محمدرضا
نميخواند كوزهها در كسي امروز
و مهر پر نامه نوشتن در خود به نسبت شما لطف اظهار از !عزيز باغچهبان آقاي
ايران در كاش اي.ميشود گرم وجودم كتابها ، به توجهتان از و ميبالم خود بر صميميتان
نسلي ;ميكرديد بهرهمند وجودتان گرم پرتو از رانيز امروز نسل و بوديد
رنگين و اميد نيازمند و سادگي و نيازمندصميميت و است عشق و شور نيازمند شدت به كه
احساس را طراوت و شود غوطهور بخشاش زندگي و رنگين و رقصان ذرات لابهلاي در كه كماني
!رنگينكمان بسان كوتاه بودنراگرچه و را زندگي و كند
اين و شماست ضمير آينه و دل صافي از انعكاسي روايتگونهتان ، و بيتكلف ساده ، نثر
و زيبا ويژگي تجربهها ، كشيدن تصوير به و باورها بيان در جسارت عين در صميميت و سادگي
-پنج و بيست و برد سفري به مرا نيز شما نامه چنانكه هست ، و بوده دوستداشتنيتان بسيار
ارشاد حسينيه مقابل كوچه در كه هنرستاني آن شبانهروزي ، هنرستان جوانان و ;پيش سال شش
شما "كمون رنگين" جاودانه موسيقي آن ، كر گروه ظبرگزيدگان كه جنجالي ، سالهاي آن در بود
تكتك به جوانان آن.بود شده ساخته آنها خود براي انگار كه كموني رنگين.خواندند را
ادراك و وجود پارهپاره به كه داشتند باور همانطور كمون رنگين نتهاي تكتك و واژهها
و صبح و ميرساندند صبح به شما كمون رنگين با را شبها كه دارم ياد به و شما احساس و
خيالانگيزي و رواني همه ، اين حاصل و ميكردند آغاز شما ياد و آفتاب نام با را طلوع
مرگ توي نه ظلمت ستبر تابوت" در ثالث اخوان قول به كه زندگيهايي بود ، زندگيشان
نهال ، پر باغچههاي از باغبانيتان و شما نفوذ و تاثير بود زيبا چه.بود پنهان "اندود
!عزيز باغچهبان
تضاد پر دنياي اين در ديگر گروهي پرخاش و پرگويي و گروهي تالم و رنج همه اين حاصل
و ميگويم را نيك ياد داريد؟ چنگ در را آن شما كه است آن جز آيا هست؟ چه و بود چه
نجواي و درد از هالهاي در گرچه را ، باطنتان سادگي و آرامش و پرآلام دلهاي در تاثيرتان
!وطن از دور گرچه عاشقانهتان ، و صميمي
كاغذ بر را خاطرات آن از پلانهايي زيبا چه و ديدهايد روان چه را بلوچستان
و پرخيال دنياهاي جستوجوي در كه كسي براي است دشوار بلوچستان به سفر هم هنوز.ميآوريد
از عبور با توانستيد شما !شيرينتر شايد دشوارتر ، چه اماهر.باشد بلوچ وهم پر
!شايد را گونهتري ديگر دردهاي و كنيد نظاره را بكرتري فرهنگي جغرافياي دشواريها ،
هنوز و !حالتان به شادي و چشمهايتان به خوشا.كردهايد مزه را بيشتري شيريني شما شايد
!نامه در حتي ;ميآموزيد
آب و زندگي بلوچ كه كوزههايي آن از ميتوان ندرت به امروزه !عزيز باغچهبان آقاي
شود ، يافت هم اگر.يافت مينوشيد ، جرعه به و ميكرد ذخيره و ميكشيد حبس به آن در را
.است كرده فرق حدودي تا نشستهايد مشاهده به پيش سال پنج و چهل در شما آنچه با آن نواختن
امروزه.گرفتهاند را رازشان و رمز پر صداي و كوزهها جاي پاكستاني دهلكهاي امروزه
غمناك آوازهاي آن دهانه در و نمينوازند آن بدنه بر ديگر شود ، يافت هم كوزهاي اگر
!شود خرد كوزه مگر تا ميكوبند آن دهانه بر كرده آماس دستهاي كف با تنها و نميخوانند
چقدر اينها همه با !سپارد فراموشي به را خود تاريخ اعماق از ديگر صدايي بلوچ و
از بعضي در زيرا.داديد ياد من به خصوص اين در كه نكتهاي براي شما از سپاسگزارم
"خوانشي ايديوفون" آن به كه ميشده استفاده (صدا خود سازهاي) ايديوفون نوعي از فرهنگها
خاطرات و نميشود ديده ايران جغرافيايي محدوده در امروزه ايديوفون نوع اين.ميگويند
كوزه دهانه در را آوازهايشان از برخي قريه يك مردم اينكه و بلوچستان سفر از شما
وجود ايران در "خوانشي ايديوفون" پيش سال پنج و چهل در حداقل كه آموخت من به ميخواندند
.است داشته
كه آن آرشيو نه و دارد وجود زيبايي هنرهاي كل اداره نه امروز !عزيز باغچهبان آقاي
مبشري ، لطفالله ميثاق ، خادم محمد علي ناصحي ، حسين چون دوستانتان ديگر و شما همت به
تشكيل صبا ابوالحسن و خالقي روحالله حتي و شهميري امين غريب ، غلامحسين فرزانه ، فريدون
آن از روزي كه باشد افتاده افرادي دست به شما عكسهاي و ضبطها كند خدا.بود شده
.هستند ذيقيمتي خاطرات و اسناد قطعا آنها.شود صلاح به استفادهاي
كردهايد ارائه نامهتان در بلوچ پيرمرد رقص از شما كه تصويري !عزيز باغچهبان آقاي
به و است آفتاب مانند به شما احساساست نيايش يك و است نقاشي يك است ، شعر يك خودش نيز
.برسانيد "باغچهبان اولين " گراميتان همسر به مرا سلام.كمان رنگين در شاپركي مانند
درويشي رضا محمد _ شما دوستدار
تهران -22/10/1381
خراسان استان كرديشمال موسيقي پيشكسوت
درگذشت
سالگي سن 70 در شنبه خراسان ، شمال كردي موسيقي پيشكسوت "روشن صحرا نيازعلي" استاد
.درگذشت
روستاي در سال 1312 در وي.بود گرفته نام كرمانجي موسيقي لقب روشن صحرا استاد مرحوم
.شد متولد شيروان توابع از "اوغاز"
را دهل و داشت علاقه دهل و كمانچه نواختن و موسيقي به كودكي از برجسته استاد اين
.گرفت فرا اسپيچيري حسنخان استاد نزد را كمانچه و پدر نزد
هم كه نواحي موسيقي جشنواره چهارمين در بود قرار خراسان موسيقي پيشكسوت استاد
.كند عرضه را خود هنري آثار آخرين دارد ، جريان كرمان در اكنون
شگفتانگيز نغمههاي از مالامال او سينه و ممتاز دهل و كمانچه نواختن در او شيوه
.بود خراسان شمال كرد نشينان ايل
به خراسان شمال آيينهاي و رقصها بازيها ، در روشن صحرا استاد مرحوم تسلط و شناخت
.ميشناختند بديل مرجعي عنوان به را او همه كه بود گونهاي
آبادان موسيقيدر پژوهشي كنسرت نخستين
شد برگزار
آبادان "مهر" سرسراي در "صبا ابوالحسن" استاد يادواره موسيقي پژوهشي كنسرت نخستين
.شد برگزار
اين در:داشت اظهار ايرنا با گفتوگو در آبادان اسلامي ارشاد و فرهنگ اداره سرپرست
"صادقي عقيل" و "تنها مهدي" ،"شجاعي حميدرضا" ،"لك حسين" همچون آباداني هنرمند چند كنسرت
.داشتند گرامي را وي ياد ،"صبا ابوالحسن" استاد كارهاي از زنده قطعاتي اجراي با
هنرمندان و موسيقي دوستداران از نفر هشت كنسرت ، اين اجراي در:افزود "مرادي محمد"
ايران معاصر برجسته موسيقيدان اين آثار تاثير همچنين و معرفي به مقالاتي ارايه با
.پرداختند
صبا ، زندهياد عكسهاي نمايش:كرد اضافه يادواره اين برنامههاي ديگر به اشاره با وي
برنامههاي ديگر از نمايشگاه ، در وي آثار از گزيدهاي پخش همچنين وي ، آثار كاست نوارهاي
.است يادواره
|