پارچه هاي مشكي متر به مترگشوده مي شودطاقه به طاقهباز مي شوداز لابه لاي پارچه ها عطر عزايسيد شهيدان پراكنده مي شوددر فضاي شهر
مينا شهني
شهر كم كم رنگ عوض مي كند چهره اش تغيير مي كند. صداهايي، نواهايي از گوشه و كنار مي آيند. آرام آرام صداهاي نوحه از گوشه و كنار مي آيد و مي آيد تا خودش را به گوش هر رهگذري آشنا و غريبه، محلي و غيرمحلي برساند و صداي پاي محرم را در ذهن ما مرور كند.
صداي نوحه در صداهاي هياهوي مردم شهر كم كم خود را به گوش ها آشنا مي كند، طنين مي اندازد، مي پيچد و ناله كنان به گوش مي رسد.
گردوغبار طبل ها و زنجيرها را گرفته اند طبل ها از بزرگ و كوچك چيده به روي هم با نرخ هاي مختلف از جنس هاي گوناگون با قيمت هاي متفاوت ايراني و خارجي از هزار تومان به بالا بيشتر و بيشتر.
پارچه هاي مشكي متر به متر گشوده مي شود؛ طاقه به طاقه باز مي شود. با جمله نوشته هاي «باز اين چه شورش است كه در خلق عالم است، باز اين چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است»، «محرم ماه خون، ماه شهادت»،«يا حسين شهيد»، از لابه لاي پارچه ها عطر عزا پراكنده مي شود در فضاي شهر.
بوي محرم با نسيم در شهر مي وزد، مي پيچد و به مشام دوستداران حسين مي نشيند.
آنها كه نذر دارند غذا بپزند، از همين حالا صداي برنج پاك كردنشان مي آيد. عطر زعفران سائيده شده فضاي خانه را پر كرده است. حاج خانم بالاي پله ها نشسته ديگر پير شده، پير پير آنقدر كه ديگر توان رفع و رجوع كارهاي نذري پزان هر ساله را ندارد. يادش بخير سال ها پيش كه توش و توان بيشتري داشت با چه دقت و وسواسي نذري ها را مي پخت اما حالا ديگر مي نشيند روي صندلي، پتو روي پايش مي كشد و به عصايش تكيه دارد. انگار كه هر لحظه مي خواهد از جايش بلند شود و كارها را خودش انجام دهد.
هر روز كه هوا باراني و برفي نباشد همه اهل محل را جمع مي كند و با عجله برنج و لپه پاك مي كنند. از بس كه وسواس دارد از همه مي خواهد دو بار پاك كنند، نكند سنگ ريزه اي از زير چشمشان در برود و زير دندان كسي برود. هر سال نذري حاج خانم در محل شور و تكاپويي راه مي اندازد كه بيا و ببين اما امسال حاج خانم ورد زبانش شده كه امسال سال آخر است. حاج خانم ديگر پير شده پير پير.
بچه ها امسال منتظرند، امسال هم مثل هر سال منتظرند دسته ها راه بيفتند و عزاداران حسين هر شب در تكيه ها و مساجد محل به عزاداري بنشينند و بچه ها ساقي بشوند و آب و چاي به دست عزاداران بدهند و گلاب بپاشند روي سر و صورت غبار گرفته شان.
هنوز محرم شروع نشده بچه ها بدوبدو توي كوچه مي روند و مي آيند.
به علي قول داده اند امسال برايش بهترين زنجير را بخرند تا زنجير بزند. علي با شوق و ذوق همه زنجيرهاي توي فروشگاه ها را مي بيند. با دقت هرچه بيشتر رشته هايشان را مي شمارد و همه را به دست مي گيرد. امتحان مي كند، بزرگ هايش خيلي سنگين است. علي فقط ۸ سال دارد اما به هر سختي شده مي خواهد با بزرگترين و سنگين ترين زنجيرها زنجير بزند. بچه هاي محل همه از علي بزرگ ترند و همه زنجيرهاي بزرگ دارند هر سال همه بچه ها علي را كوچك تر حساب مي كنند و خيلي جدي اش نمي گيرند.
اما امسال سال ديگري است. علي بايد بزرگ ترين زنجير را داشته باشد و از چند روز قبل تمرين كند مبادا جلوي بچه هاي محل كم بياورد. پدرش حتما بزرگ ترين زنجير را امسال برايش مي خرد و از امسال به بعد هر سال با بزرگ ترين و سنگين ترين زنجيرها زنجير مي زند. ليلا و مريم و حامد و سعيده امسال نذر كرده اند ۱۰ روز اول محرم لباس مشكي بپوشند. نذر كرده اند كه هر سال از اول محرم تا عاشورا مشكي بر تن كنند، چون بعد از ۲ سال به آرزوهايشان رسيده و بالاخره كنكور قبول شده اند و به خواسته شان بالاخره رسيده اند.همه نذر مي كنند، منتظر مي مانند و محرم سياه بر تن مي كنند. نذر همه قبول.
ساشا ۱۳ سال است كه علامت كش است هر سال ماه محرم شوق ديگري دارد. علم براي ساشا احترام و قداست بسياري دارد. از شاه تيغه كه رويش آيات قرآن و اسامي ائمه را نوشته اند مي گويد و از اينكه هر هيأتي يك علامت مخصوص دارد. هر هيأت و تكيه اي بنا به نذري كه دارد دهه اول، دوم يا سوم علم ها را دم در مي گذارند.
هر كس بنا به نذري كه دارد تكه اي پارچه به علم مي بندد و يا پول مي گذارد. بعضي ها نذر دارند از زير علم رد شوند. علامت كش ها در هر محل افراد مشخصي هستند. ساشا مي گويد: «علامت كشيدن هم بيشتر بستگي به نذر علامت كش دارد، مثلا بعضي ها نذر مي كنند ۵ قدم علامت را حمل كنند بعضي هم بيشتر. »
چوبدار كسي است كه جلوتر از علم مي رود و وظيفه هدايت علم را برعهده دارد. هيچ كس بدون اجازه چوبدار علامت را جابه جا نمي كند و به قول ساشا همه از چوبدار رخصت مي گيرند. با صداي «ياعلي» علامت كش علامت را در دست دارد. نوبت به نفر بعد مي رسد كه شال را بر كمر محكم كند و زير علامت برود.
همه مي دانند كه علامت نبايد زمين بخورد و اگر اين اتفاق بيفتد بايد حتما گوسفند قرباني كنند.
علامت هر وقت به تكيه اي مي رسد سلام مي دهد. اصطلاح سلام دادن به معناي اين است كه چوبدار تيغه هاي علامت را رو به تكيه خم و راست مي كند و هرگاه دو علامت به هم برسند علامتي كه قدمت بيشتري دارد مي ايستد و علامتي كه جوان تر است سلام مي دهد و علم قديمي تر جواب سلام را مي دهد. وقتي كه ساشا كوچك بود آرزو داشت روزي بتواند علامت هاي سنگين را به دوش بكشد و حالا به آرزويش رسيده. هر سال منتظر است تا محرم برسد.
بچه هاي امروز هم در انديشه فردايشان علامت هاي بزرگ بر دوش دارند. فرداهاي ما از آن كودكان امروز است. خاطره كودكان است در كربلا كه تشنه تشنه به بندشان كشيدند و به اسارت رفتند.
حالا پس از سال ها تعزيه كه برپا مي شود گلوي بريده علي اصغر را به ما يادآوري مي كند گلوي خون چكان طفل بي گناهي كه به بهاي زياده خواهي بريده شد.
شمر كه با لباس قرمز به تعزيه وارد مي شود فرياد نفرين همه برمي خيزد «بر شمر لعنت». چكاچك شمشير، صداي سم اسب، بوي خاك، رنگ خون، صداي ناله و بر سر كوبيدن تماشاچيان عاشورا را پر مي كند از عطر يادها و خاطره ها، تماشاچيان تعزيه بيشتر و بيشتر مي شوند. به هم فشرده سرك مي كشند. طفلان مسلم گوشه اي كز كرده اند يا شايد مرده اند و سر بريده امام حسين، شيون زن ها، شيهه اسب ها و گريه هاي كودكان. آخر تعزيه رسيده هنوز زير لب نفرين مي كنند و يا حسين مي گويند، در محل پخش مي شوند، هر كس به سوي خانه خود روان مي شود و هنوز زير لب نفرين مي كنند اشك هايشان را از صورت پاك مي كنند و تا سال ديگر و تعزيه ديگر منتظر مي مانند.