|
|
|
|
دين و جهاني شدن
|
|
نگاه مدرنيستي به فرهنگ يادآور نگرش غرب گرايانه فوكوياما و هانتينگتون است كه قائل به برتري پيروزي فرهنگ غرب بر ديگر فرهنگ هاست
گفت و گو: محمدجواد ادبي
جهاني شدن پديده اي نوين در سپهر انديشه و زندگي بشري است. پديده اي كه وجود خويش را بر تمام ساحت هاي زندگي بشري قبولانده است. در اين ميان يكي از مهم ترين وجوه فرهنگ دين است كه از دگرگوني هاي ناشي از جهاني شدن تاثير مي پذيرد و در برابر، به اين تغيير هم در ساختار خود رنگ مي دهد. به بهانه ترجمه كتاب دين، جهاني شدن و جهان سوم گردآوري جف هينس كه توسط داوود كياني انجام گرفته است و مركز مطالعات استراتژيك آن را منتشر كرده، با نيم نگاهي به مباحث و مقالات كتاب به عنوان مقدمه اي بر اين شاخه از موضوع با مترجم كتاب گفت وگويي كرده ايم.
• • •
• عوامل موثر در تاثير گرفتن از جهاني شدن يعني قدرت نظامي، تكنولوژي،فرهنگ، مهارت و تخصص، كارآمدي نظام هاي سياسي است. با توجه به تقسيم بندي شما از فرهنگ در منظر جهاني شدن (ارزشي، مصرفي، هويتي، مجازي و ديني) در اين كتاب بر كدام تعريف از دين در مجموعه فرهنگ تكيه شده است؟
جف هينس كه گردآوري كننده مقالات اين كتاب است، از دين تعريفي دقيق و جامع ارائه نداده است. اما ايشان قبل از اينكه راجع به اديان، ارزش گذاري نمايد و تعريف تقليل گرايانه اي ارائه دهد و قائل به ترجيح يك دين بر ديگري، باشد نگاهي پست مدرنيستي به اديان و جهاني شدن دارد. بديهي است كه برآيند اين نگرش در حوزه اديان، تكثرگرايي است. پست مدرنيسم اگر چه مبنايش فلسفي است اما در حوزه فرهنگ همان جهاني شدن است. يعني در واقع نگاه پست مدرنيستي به جهاني شدن نگاهي است فرهنگي.
برستون نيز همين عقيده را دارد. به اعتقاد وي پست مدرنيسم اساس توجه ما را به تغيير و تحولات به عمل آمده در حوزه فرهنگ كنوني جلب مي نمايد. در نگاه پست مدرنيستي بحث گفتمان ها پيش مي آيد. «ليوتار» از چهره هاي برجسته پست مدرن اين نگرش را پايان فراروايت ها تعريف مي كند. در اين دوران كه ما شاهد غناي گفتمان ها و روايت ها هستيم، فرهنگ هاي بومي مختلف در محيط هاي جغرافيايي غرب و شرق حق تنفس و حيات دارند. در واقع هيچ گونه برتري بين فرهنگ ها و هويت ها در نگاه پست مدرنيستي به فرهنگ وجود ندارد. نگاه نئوماركسيستي به فرهنگ ها همان نگاه امپرياليسم فرهنگي است كه شيلر يكي از پرچمداران اصلي اين نظريه است.
نگاه مدرنيستي به فرهنگ يادآور نگرش غرب گرايانه «فوكوياما و هانتينگتون» است كه قائل به برتري پيروزي فرهنگ غرب بر ديگر فرهنگ هاست.
لفظ «فرهنگ جهاني» يا «جهاني شدن فرهنگ» در نگاه پست مدرنيستي در وهله اول يك مقدار پيچيده است. يعني شما فكر مي كنيد فرهنگي در حال جهاني شدن است و يك ساختار ارزشي و فرهنگي قرار است بر تمامي هويت ها چيرگي يابد. در حالي كه پست مدرنيست هايي چون رابرستون و فدرستون معتقدند كه ما در فرهنگ جهاني شاهد چندپارچگي فرهنگ و اختلاط فرهنگي هستيم.
رابرتسون از اين فرهنگ به عنوان «جهان ـ محلي گرايي» و فدرستون «فرهنگ سوم» ياد مي كند. يعني در عين جهانشمول شدن برخي از ارزش ها و فرهنگ هاي عام ما شاهد محلي گرايي، خيزش هويت ها و احياي هويت هاي قومي، زباني، نژادي و... هستيم فرهنگ سومي كه فدرستون مطرح مي نمايد بدين معناست كه علاوه بر تبادلات و تعاملات فرهنگي در دو سطح ملي و بين المللي (بين الدول) ما شاهد مبادلات فرهنگي در سطح فراملي نيز هستيم. در اين فرهنگ پديده ها، كالاها و ارزش ها از بسترهاي اجتماعي مختلف در سطح فوق ملي گردش و سياليت داشته و فرهنگ ها هيچ گونه برتري مطلق نسبت به ديگري ندارند. به مدد ارتباطات و رسانه هاي الكترونيكي اين امواج در همه جا فراگستر هستند.
از نگاه پست مدرنيستي همه هويت ها اعم از ديني، ارزشي و فرهنگي حق تنفس دارند و هيچ ارزش و فرهنگي حق برتري طلبي ندارد. نگاه پست مدرنيستي نگاهي انعكاسي است و ريشه هاي شكل گيري آن به تحولات دهه ۱۹۶۰ برمي گردد. طي دو دهه
۶۰-،۱۹۵۰ رويكرد غالب در جهان سوم، رويكرد نوسازي بوده. طرفداران اين رويكرد از جمله افرادي مثل «لوي» معتقد بودند كه اگر جهان سومي ها درصدد پيشرفت و توسعه هستند بايستي از همان رهگذري كه غرب براي توسعه از آن گذشت عبور كنند، وارد فرهنگ صنعتي شوند، اين تجربه را دولت هاي اقتدارگرا در جهان سوم پياده كردند.
اين رويكرد نسخه ناموفقي بود اتفاقا نه تنها به توسعه منجر نشد بلكه شكاف ها و گسل هاي اقتصادي را بيشتر كرد. در پي اين شكاف ها جوامع جهان سومي، دچار خلاء هويتي شدند. مردم اين جوامع در پي اين خلأ هويتي، راه حل را در دموكراسي و استقرار نهادهاي دموكراتيك به جاي نهادهاي اقتدارگرا و توتاليتر در ساختار سياسي خود ديدند.
اديان در اين وضعيت است كه وارد عرصه مي شوند. محور اصلي اين كتاب نيز از همين نقطه آغاز مي شود. در واقع اديان براي آنكه در اين معركه از حريم خصوصي خارج شوند با اين موج دموكراسي خواهي هم صدا شده و همگام با جنبش هاي مردمي عليه دولت ها مي شورند. اينجاست كه نگاه پست مدرنيستي به قضايا مطرح مي شود و اينكه نوسازي به عنوان يك فراروايت حق تحميل ديدگاه ها و ارزش هاي خود را بر ديگر فرهنگ ها ندارد و اديان هم حق تنفس و پويايي را در اين فضاي فرهنگي و سياسي دارند.
• مذهب سرچشمه مهم ارزش هاي اصولي است اما همچنان مي تواند در يك كشور يا منطقه تاثير قدرتمندي بر روي سياست داشته باشد به ويژه هنگامي كه با فرهنگ و قوميت مربوط شود، عقايد ديني اغلب آگاهي ها و نيز تضادهاي قومي را تشديد مي كند به ويژه در جهان سوم و پديده اي به نام بنيادگرايي، با توجه به مقاله «جايگاه رسانه ها و اديان در قلمرو سياست جهان سوم» تاثير جهاني شدن بر رويدادهاي ديني به خصوص در جهان سوم چگونه است؟
لازم به ذكر است كه جهاني شدن، نه تهديد است و نه فرصت بلكه به قول رابرتسون هم تهديد است و هم فرصت، نه خوب است و نه بد بلكه هم خير است و هم شر. اين جهاني شدن كه خيلي ها معتقدند بسترش غربي است و در واقع در جهت تقويت مباني عصر روشنفكري در حركت است و تقويت دولت هاي غربي و توسعه يافته. اين گونه نيست حتي خود دولت هاي توسعه يافته از اين فرآيند به نحوي از انحا متضرر مي شوند. همين جهاني شدن در ديدگاهي كه در اين كتاب نهفته است نه تنها مخالف و مغاير با دين نيست بلكه بسيار سر سازگاري با اديان دارد. دليل اين بحثم اين است كه در اين كتاب هينس سعي دارد اين نكته را بسيار مورد تاكيد قرار دهد كه قوه محركه جهاني شدن نظام ارتباطات بين المللي و شبكه هاي رسانه اي و ارتباطي است.
اين شبكه هاي ارتباطي باعث شده، بستر مناسب براي اديان جهت بازنمايي representation خودشان فراهم كنند. يعني اديان با استفاده از ابزارهاي ارتباطي نوين نظير اينترنت و شبكه هاي ماهواره اي و. . . ارزش ها اعتقادات و باورهاي خود را به مخاطبان و پيروان خود منتقل مي كند. در اين رابطه، «ويكي راندال» در فصل سوم اين كتاب به نقل از پروفسور حميد مولانا مثال ايران را ذكر مي كند، به اعتقاد مولانا، صرف نظر از تمامي ريشه ها و علل و اسبابي كه در شكل گيري انقلاب اسلامي در ايران تاثيرگذار بود يكي از عواملي كه باعث تقويت اين حركت شد نقش رسانه ها بود. آيت الله امام خميني در زماني كه در تبعيد به سر مي بردند از طريق همين رسانه ها و شبكه هاي ارتباطي، ارتباط خود را با انقلابيون تقويت مي كردند. در حقيقت ايشان پيام و متن سخنراني هاي خود را از طريق وسايلي همچون فكس، زيراكس، كپي و ضبط صوت به انقلابيون منتقل مي كردند. عرض بنده اين است كه اكنون كه ما در سال هاي آغازين قرن ۲۱ هستيم به موازات پيچيده تر شدن شبكه هاي ارتباطاتي و رسانه اي و اينترنت، اديان بسيار با فنون پيشرفته تري ارتباط خود را با پيروانشان برقرار مي كنند. اديان اسلام، مسيحيت، هندو و بودا با نحله هاي مذهبي متعدد خود هر كدام به نوعي خودشان را در اين بازنمايي نشان مي دهند.
اين كتاب هم در واقع اين نكته محوري را مي خواهد بيان نمايد كه جهاني شدن نه تنها مغاير و مخالف با حركت ديني نيست بلكه به نوعي آن را تقويت و تحريك مي كند.
• براي اين رويدادهاي ديني جاي ديگري غير از انقلاب اسلامي سراغ داريد كه رسانه ها به نحو مستقيم بر ايجاد رويدادها يا امواج ديني تاثير گذاشته باشند به خصوص در عالم مسيحيت شايد مصداق بيشتري بتوان يافت؟
جداي از مورد انقلاب اسلامي و ديگر حركت هاي سياسي اسلامي در خاورميانه و آسياي جنوب شرقي (اندونزي) حزب ملي گراي هندو در هند، حركت اصلاحي پروتستانيست هاي انجيلي در مالاوي و طرفداران آيين بودا در تايلند نمونه هاي مهم ديگر براي اين زمينه به شمار مي آيند.
• يعني بالاعم شما نقش رسانه ها را در ايجاد رويدادهاي ديني نقشي مستقيم مي بينيد؟
بله. البته رسانه ها و به طور كلي نظام ارتباطات بين المللي همان گونه كه منافع براي اديان دارد مضار هم دارد. به هر حال جهاني شدن ذاتا در يك تناقض به سر مي برد. همان طور كه مفيد است مضر هم هست و به هر حال در اين فرآيند انديشه ها و باورهاي مخالفي هستند كه در پرتو رسانه ها شيوع مي يابند. حتي ترويج كالاهاي مصرفي يك فرهنگ خاص در ميان ديگر فرهنگ ها ممكن است از نگاه نهادهاي ديني چندان خوشايند نباشد.
• با توجه به اينكه جهاني شدن، فرهنگ توده اي را در پي دارد و پست مدرنيست فرهنگ غيريت را، حال رابطه اين دو را با دين چگونه مي بينيد. پست مدرنيست درصدد غيريت است در صورتي كه جهاني شدن درصدد عدم غيريت است. با اين تعريف، رابطه جهاني شدن و دين با رابطه پست مدرنيست و دين در تعارض قرار مي گيرد.
بله. اين ديدگاه كه شما مطرح كرديد، ديدگاهي كه طرفداران پروپاقرص داشته باشد نيست. من تا جايي كه مطالعه كرده ام، جهاني شدن فرآيندي است متناقض كه هم همگرا و هم واگراست. به تعبير «روزه نا» جهاني شدن «واهمگرايي» را در پي دارد. يعني در عين حال كه ارزش هاي محلي و سنتي در اين بستر فرصت حيات، بقا و حتي پويايي پيدا مي كنند، ارزش هاي جهانشمولي هستند كه بر اين ارزش ها سايه مي افكنند و آنها را در يك چارچوب قرار مي دهند. جهاني شدن نمي تواند به معناي يكپارچگي ارزشي و ديني باشد. همان طور كه فيلم هاي هاليوود در بسياري از كشورهاي جهان ارزش خود را دارند و طرفداران خود را، در هند هم ما رقيب بسيار قدرتمندي به نام سينماي باليوود داريم كه اتفاقا در بسياري از مقاطع رقابت بسيار فشرده و تنگاتنگي با هاليوود دارد. فيلم هاي ايراني مي بينيم كه در بعضي از جشنواره ها با طرفداري بسيار گسترده اي روبه رو مي شوند. به عنوان مثال فيلم «بادكنك سفيد» برنده دوربين طلايي جشنواره كن، «طعم گيلاس» برنده جايزه اول نخل طلايي از همين جشنواره، فيلم ساخته جعفر پناهي تحت عنوان «آينه» و يا فيلم بچه هاي آسمان كه نامزد دريافت جايزه اسكار گرديد، نمونه هايي از اين دست به شمار مي آيند.
الان، غذاهاي چيني در آمريكا بسيار محبوبند، بعضي رستوران هاي چيني پرفروش ترين رستوران هاي آمريكا به شمار مي آيند. در مصاحبه اي كه با پروفسور علي محمدي داشتم، ايشان اعلام كردند كه كباب ايراني از غذاهاي محبوب يكي از شهرهاي آمريكا (كه متاسفانه در حال حاضر نام اين شهر در خاطرم نيست) است. خيلي از پديده ها و كالاها، غيرآمريكايي و يا غيرغربي هستند و در همان بستر فرهنگي نشر و نمو پيدا مي كنند. لذا من اعتقاد ندارم كه جهاني شدن واقعا به معناي يگانگي است ولو در بعد فرهنگي اش. و تنها رويكردي كه توانسته است به زيبايي اين تحولات فرهنگي را تبيين نمايد، پست مدرنيسم است. فدرستون و رابرتسون از چهره هاي برجسته اين رويكرد به شمار مي آيند. به اعتقاد آنان جهاني شدن توانسته براي هويت هاي مختلف اعم از جنسي، ديني، ارزشي، قومي نوعي فضاي تنفسي جديدي باز كند. پست مدرنيسم آن گونه كه «ليوتار» آن را تعريف مي نمايد به معناي پايان فراروايت هاست يعني آقاي شايگان نيز در كتاب خود تحت عنوان «افسون زدگي جديد» چنين عنوان مي نمايد كه ما در عرصه جهاني شدن شاهد پايان حيات اسطوره ها هستيم. فراروايت هاي انحصاري و انحصارطلب ديگر جايي براي بقا ندارند. اسطوره ها از بين مي روند و ايدئولوژي ها حياتشان در يك گفتمان خاص جاري مي شود اما از بين نمي رود.
• با اين تفاسير رابطه جهاني شدن و پست مدرنيسم را چگونه تعريف مي كنيد؟
رابطه جهاني شدن و پست مدرنيسم به اعتقاد بنده كه در اين كتاب هم به عينه بر آن صحه گذاشته مي شود، رابطه اي تعاملي است يعني اينكه نگاه پست مدرنيسم به جهاني شدن، نگاهي فرهنگي و بالطبع تكثرگرايانه است. يعني همان طور كه خانم «كيت نش» در كتاب جامعه شناسي جديد مطرح كرده اند. جهاني شدن يعني ظهور محملي براي هويت هاي مختلف جنسي، جسمي، قومي، زباني و نژادي كه اين هويت ها تنها در چارچوب تبييني پست مدرنيسم قابل تحليل هستند.
• در اين كتاب چهار دين اسلام، مسيحيت، هندوئيسم و بوديسم مورد مداقه قرار گرفته اند. به نظر شما و با توجه به سنت حاكم بر هر كدام از اديان در كارزار جهاني شدن، راه حل هاي ايدئولوژي هاي ديني در برابر جهاني شدن چيست؟
اينكه نويسنده چرا در اين كتاب ۴ دين عمده را مورد مطالعه و تامل قرار مي دهد، سليقه نويسنده يا ويراستار بوده ديگر اينكه به هر حال براي مطالعه درخصوص جهاني شدن بايستي براي رسيدن سريع تر به نتيجه حيطه مطالعه را محدود كرده و به مطالعه موردي روي آورد. مضافا اينكه اسلام و بودا و مسيحيت و هندوئيسم اديان برتر جهان هستند. با توجه به بحثي هم كه هانتينگتون در مورد جنگ ميان تمدن ها مطرح مي كند و اساسا غرب را در مقابل اسلام و كنفوسيوس و هندو قرار مي دهد، لذا نويسنده سعي دارد در مطالعه خود اين ۴ دين را مورد مطالعه قرار دهد. اگر چه جهاني شدن محملي را براي حضور و نقش آفريني اديان در گستره جهاني باز كرده است اما از سوي ديگر با توجه به نگاه پست مدرنيستي، اين محمل پتانسيل و توانايي لازم براي سيطره طلبي يك ايدئولوژي واحد بر ساير ايدئولوژي ها را ندارد. لذا ما در اين عرصه شاهد گفت وگوي ايدئولوژي ها هستيم تا برتري يك ايدئولوژي بر ايدئولوژي هاي ديگر، چرا كه جهاني شدن اساسا فرآيندي است كه با هرگونه جزم انديشي، اسطوره پردازي مخالف است و ايدئولوژي ها در برابر اين فرآيند لاجرم بايستي تعريفي بومي و محلي از خود ارائه دهند تا جهانشمول. ويكي راندال در فصل سوم كتاب «دين، جهاني شدن و فرهنگ سياسي در جهان سوم» و در تاييد همين موضوع جهاني شدن را فرآيند «خاص شدن عام گرايي» (Particularization of universalism) و «عام شدن خاص گرايي» Universalization of) (Particularism مي نامد.
|
|
|
نشريات فرهنگي
ابن نديم امروز
|
|
دست برنمي دارد اين دهباشي. همراه با بيماري اي كه دست از سرش برنمي دارد با تحريريه اي كه در يك كيف چرمي خلاصه شده است از اين سو به آن سو مي رود و مطلب مي گيرد و بخارا منتشر مي كند. جالب اينكه همه كساني كه براي چاپ مطلبشان در يك نشريه بايد از هفت خوان گذر كني، به دهباشي نه نمي گويند. عزت الله فولادوند، شفيعي كدكني، ايرج افشار، شرف خراساني، عبدالحسين آذرنگ و كسان ديگري كه ديگر از نويسندگان پروپاقرص بخارا به شمار مي روند. آخرين شماره بخارا هم مثل هميشه پربرگ است و البته پرمطلب؛ ۳۶۰ صفحه، ۱۹۵۰ تومان. سرمقاله از عبدالحسين آذرنگ است؛ چالش هاي پيشاروي فرهنگ ما در اين زمان. در بخش فلسفه هم عزت الله فولادوند بخش دوم مطلبي را با عنوان «خدا و انسان در تاريخ» از لئوپولد فون رانكر ترجمه كرده است. در بخش نقد ادبي علي دهباشي گفت وگويي دارد با جواد سيد اشرف مترجم رمان هاي تاريخي در مورد زمان تاريخي به مثابه ژانر ادبي. مينو مشيري هم بخش «نامه بيست و چهارم» از «نامه هاي ايراني» مونتسكيو را ترجمه كرده است.
ايرج افشار همچنان به نوشتن تازه ها و پاره هاي ايران شناسي در بخارا ادامه مي دهد. اين بار سي و سومين شماره اي است كه اين پاره ها انتشار مي يابند. در اين بخشي كه مسائل جديد و قديم متنوعي همگي درباره ايران شناسي مطرح مي شوند خبرها و مطالب خواندني زيادي مي توان يافت؛ به علاوه اظهارنظرهايي از افشار درباره كارهايي كه در حوزه ايران شناسي نشر يافته است. يكي از خبرهايي كه در اين بخش مي خوانيم حكايت از آن دارد كه عباس ميلاني مولف و مورخ معاصر كه «معماي هويدا» و كتاب هاي ديگري را از او مي شناسيم، دست در كار نگارش كتابي است كه در آن سرگذشت دويست تن از افرادي كه تاثيراتي در جريان هاي سياسي، اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي شصت، هفتاد سال اخير داشته اند خواهد آمد.
در بخش ايران شناسي مجله كه با «تازه ها و پاره ها» شروع مي شود سهلعلي مددي گفت وگوي مفصلي دارد با شهريار عدل. شهريار عدل كه در مدارس عالي مختلفي در فرانسه در علوم تاريخ و تاريخ هنرهاي اسلامي تحصيل كرده است، در اين مصاحبه شرح گويايي از وضعيت فعاليت CNRS (موسسه ملي تحقيقاتي علمي فرانسه) مي دهد. CNRS مطرح ترين مركز علمي و تحقيقاتي فرانسه است كه در آن در تمامي رشته ها فعاليت پژوهشي صورت مي گيرد. بخش هاي بعدي اين مصاحبه به نشريات ايران شناسي و فعاليت هاي ايران شناسي اي مي پردازد كه شهريار عدل به نحوي با آنها در ارتباط است.
در اين بخش علي دهباشي مصاحبه اي با هوشنگ اتحاد، انجام داده است. درباره كتاب اتحاد، پژوهشگران معاصر ايران، به مناسبت انتشار پنجمين جلد آن جلد پنجم به عباس اقبال آشتياني و بديع الزمان فروزانفر اختصاص يافته است. هاشم بناپور مطلبي دارد درباره شماره تابستان فصلنامه «نسخه» كه نشريه اي شرق شناسي در تركيه است.
هاشم رجب زاده بخش ديگري از يادداشت هاي ژاپن خود را منتشر كرده است. بخش شعر جهان و شعر فارسي نشريه هم همچنان برقرار است. در بخش طنز عمران صلاحي مطلبي دارد درباره تداعي معاني و گيتي صفرزاده هم گزارشي دارد از دوره فعاليت نشريه گل آقا كه البته معطوف به تاثيرها و ويژگي هاي اين نشريه است.
در بخش نشر و فرهنگ مصاحبه اي با جعفر همايي مدير نشر ني درباره فعاليت هايش و افت و خيزهاي نشر ني صورت گرفته است. اين مصاحبه كه به عملكرد و تصميم گيري هاي نشر ني براي بقا و بهبود در مقاطع مختلف پس از انقلاب مي پردازد مصاحبه اي خواندني است خصوصا وقتي به ياد آوريم كه نشر ني يكي از موفق ترين ناشران خصوصي بعد از انقلاب در ايران بوده است.
خاطرات علي بهزادي درباره روزنامه نگاري و رجال دوره پهلوي همچنان بخش بلندي را به خود اختصاص داده است. از جمله مطالب جالبي كه بهزادي در اين شماره از گفت وگوي خود اشاره مي كند ماجراهاي سانسور و توقيف «سياه و سپيد» است.
در بخش نقد و بررسي كتاب نوشته هايي مي خوانيم درباره كتاب هاي «چراغ ها را من خاموش مي كنم»، «حضور آبي مينا»، «كافه دايي يوسف» و «امپراتوري هخامنشي».
در اين شماره يادي شده است از غلامعلي سيار مترجم آثار ادبي و اجتماعي.
بخاراي اين شماره سخنراني رحيم رئيس نيا در سالروز صدور فرمان مشروطيت را كه در تبريز و در ۱۴ مرداد امسال ايراد شده منتشر كرده است با عنوان؛ طرح آزادي قلم در مطبوعات دوره مشروطيت اول. در بخش گزارش مجله هم گزارشي از بزرگداشت احمد منزوي آمده به همراه سخنراني ايرج افشار در اين مراسم با نام ابن نديم ما در تجليل از احمد منزوي و نيز سخنراني خود احمد منزوي در اين مراسم.
|
|
|
ناشران چه مي كنند
جان گرفتن ورق پاره ها
|
|
حميدرضا ابك
بازخواني نوشته هايي كه در سال هاي دور نگاشته شده اند چه ارزشي دارد؟ چاپ مجدد مقاله اي كه حدود سي سال پيش در نشريه اي منتشر شده بود، چه گرهي از كار ما مي گشايد؟ آيا اساسا مجموعه هايي كه حاصل كنار هم نشستن مقالات نگاشته شده قديمي اند توانايي برقراري ارتباط با مخاطب امروز را دارند؟
گذشت زمان، هيچ كار ديگري هم اگر نكند، اين مجال را به نويسندگان و صاحبنظران مي دهد تا در سايه تتبعات و تحقيقاتشان هر روز بيشتر از روز پيشين بدانند و هر لحظه بهتر از لحظه پيشين بنويسند. به همين خاطر است كه شايد كمتر كسي پيدا مي شود كه از سياه مشق هاي جوانيش به همان شدت وحدتي دفاع كند كه در جانبداري از زرنبشته هاي پيري سينه چاك مي كند. از مرحوم عباس معارف نقل مي كنند كه مي گفت: «از معايب تكنولوژي امروز اين است كه متاسفانه هرچه مي نويسي تا ابد به جا مي ماند و هيچ راهي براي انكار و هيچ جايي براي حاشا باقي نمي ماند. » به همين دليل است كه در دسترس عموم بودن آنچه ديگران در گذشته نوشته اند، فرصت دوباره خواني آن ها را فراهم مي آورد و از دل اين بازخواني، نكته ها و دقيقه هاي فرهنگي و سياسي و اجتماعي و هزار اضافه مختوم به ياي ديگر به در مي آيد. اما اين كار يك فايده ديگر هم دارد.
سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي در اقدامي كم و بل بي سابقه گزيده اي از مجموعه مقالات مجله فرهنگ و زندگي منتشر شده در خلال سال هاي ۱۳۴۸ تا ۱۳۵۶ را به صورت كتاب هايي كم حجم و مستقل منتشر كرده است. فرهنگ و زندگي يكي از فصلنامه هايي بوده كه پيش از انقلاب اسلامي منتشر مي شده و متولي آن هم دبيرخانه شوراي فرهنگ و هنر بوده است. مقالات اين فصلنامه همگي به قلم بزرگان ادب و فرهنگ نگاشته و ترجمه مي شدند و حالا كه از خلال اين چند سال به نام هاي كنار هم آمده در آن نشريه مي نگريم، حيرت مي كنيم كه چطور اين امكان فراهم آمده تا نام افرادي با اين همه تفاوت فكر و سليقه، اين چنين در كنار هم بيايد كه درويشان ملك علم كم از پادشاهان مملكت جاه ندارند و حضور غيربرگليم خويش بر نمي تابند.
ويراستاران اين مجموعه معيارهايي براي انتخاب مقالات داشته اند. مقالاتي كه ماهيتي علمي، به معناي تجربي كلمه داشته اند و امروزه روز خاصيتشان مشمول مرور زمان شده، حذف گشته اند. مقالات معدود ديگري هم كه به زعم دبير شوراي علمي در مقدمه كتاب ها، از ديدگاه خاص سياسي ـ فرهنگي حاكم در حكومت گذشته به رشته تحرير در آمده اند نيز در اين مجموعه غايبند. از انتشار مجدد مقالاتي كه در سال هاي پس از انتشار در مجله به دلايل مختلف در مجموعه هاي ديگري تجديد چاپ شده اند نيز صرف نظر شده و آنچه باقي مانده همين است كه ويرايشگران به همت ناشر به زيور طبع آراسته اند.
ابوالحسن نجفي، هرمز ميلانيان، رضا سيد حسيني، داريوش آشوري، احسان نراقي، رضا داوري اردكاني، ناصر تكميل همايون، داريوش شايگان، جلال ستاري و چنگيز پهلوان از زمره نويسندگاني بودند كه در سال هاي پس از «فرهنگ و زندگي» ارتباطشان با نشريات پيش و پس از انقلاب گسسته نشد. كساني چون كريم مجتهدي و محمدجعفر محجوب و سيد حسين نصر هم بعدها بيشتر در كتاب ها و دانشكده ها صورت نمودند و افرادي چون ابوالحسن جليلي همچنان ردپايي از خود محو كردند كه دانشجويان امروزي را در حسرت مصاحبت و ديدارشان نشاندند. همه اين نام ها در «فرهنگ و زندگي» گرد هم آمده بودند. طرفه اين كه در يكي از مقالاتي كه اينك تحت عنوان «فرهنگ شرق» انتشار مجدديافته، شرح تقريري از احمد فرديد آمده است كه در آن زمان و حتي در زمان ما در نوع خود حادثه اي به شمار مي رود؛ اثري از كسي كه هيچگاه راضي به انتشار هيچ اثري از خودش نشد.
اما آن يك فايده ديگر. مطالعه برخي از مقالات اين مجموعه جذاب و خواندني، نكته هاي جالب توجهي را براي خواننده امروزي آشكار مي كند. برخي نوشته ها چنان از مواضع امروز نويسندگانشان فاصله دارند كه خواننده را به تعجب وا مي دارند. گويا كه كار از رشد فكري و بسط انديشه هاي نويسنده گذشته و بيشتر از مقوله انقلابات و تحولات است. دليل و علت اين موضوع هرچه كه باشد، براي آنكه سوداي كاوش در تاريخ تفكر سرزمينش را در سر مي پروراند، محل تامل و بررسي است.
كار زيباي سازمان مي تواند مقدمه اي باشد براي بازخواني پاره هاي ديگر تفكر ايراني كه در صحيفه هايي جز فرهنگ و زندگي درج و حك شده اند. اميد كه در اين ميانه تدابير امنيتي لازم براي رعايت حقوق مولفان و مصنفان و مترجمان و ديگران انديشيده شود تا سرانجام چنين موهبتي خوش باشد.
|
|
|