جمعه ۲۲ فروردين ۱۳۸۲
سال يازدهم - شماره ۳۰۱۹
هنر
Front Page

گفت وگو با حبيب الله آيت اللهي
حقيقت را بايد گفت
محمدرضا شاهرخي نژاد
بي ينال جهان اسلام روزي افتتاح شد و روزي هم اختتام يافت. متأسفانه هيچ گاه اين گونه نمايشگاه ها پديد آورنده جرياني نيستند. در اين گفت وگو سعي شد براي پاره اي از سؤالات، جوابي پيدا كرد، گرچه كمبود فضا باعث حذف قسمت هايي از مصاحبه شد اما اميد است نظرات دكتر آيت اللهي پاره اي از ابهامات را روشن كند.
002200.jpg

• برگزاري اين نمايشگاه با اين عنوان، چه لزومي دارد و چه هدفي را دنبال مي كرد؟
آقاي «ابوالقاسم خوشرو» زماني كه معاون هنري بودند، نمايشگاهي برگزار كردند به نام «حرم امن» اين نمايشگاه به دليل ضرب و شتم زائرين ايراني بود. از همه جاي دنيا مسلمانان كار ارسال كرده بودند حتي از آرژانتين. بعد از برگزاري اين نمايشگاه، من در جلسه با حضور آقايان خوشرو، شباهنگي، رجبي، صحوفي و مرحوم حميدي پيشنهاد دوسالانه شدن اين نمايشگاه را دادم. . .
• چه سالي؟
دقيقا خاطرم نيست. پيشنهاد هم كردم كه اسمش را عوض كنيم و بگذاريم دوسالانه هنر جهان اسلام. اين طرح ماند تا زماني كه آقاي لاريجاني بعد از آقاي خاتمي وزير ارشاد شد. دوباره طرح را ارائه كردم و ايشان استقبال كردند اما ادامه پيدا كرد تا زماني كه ايشان عضو شوراي انقلاب فرهنگي شدند و مسئوليت كميته هنر به ايشان واگذار شد. فرهنگستان كه تشكيل شد آقاي ميرحسين موسوي اين طرح را به اجرا درآورد اما با كمي عجله. چرا كه مي خواستند در زمان برپايي كنفرانس اسلامي تهران اين نمايشگاه بر پا شود. اما اينكه چه هدفي را دنبال مي كرد. مي خواستيم با نمايشگاه بين المللي اسلامي آرام آرام در هنر معاصر مسلمانان تفكر اسلامي را رسوخ دهيم. چرا كه فراماسونري بين المللي هر جرياني كه مخالف غرب بوده و يا امكان لطمه زدن به آن داشته را در نطفه خفه كرده است مانند جريان تحول هنر قاجار كه پيش از اروپا شكل گرفته بود و به وسيله كمال الملك متوقف شد. در حال حاضر هم غرب مي خواهد خود را به عنوان تنها مرجع هنر جهان معرفي كند.در زمان رژيم گذشته هم جريان هنري همسو با غرب بود و حتي در نمايش ها و فيلم ها به سمت پورنوگرافي رفت مثل فيلم «برهنه تا ظهر در آفتاب» يا نمايشي كه لهستاني ها در شيراز اجرا كردند به نام «نان، نمك، خوك». بحث هويت در هنر پيش آمده است و هنرمندان به ظاهر متدين غرب زده با ما مخالفت مي كردند كه هنر هويت ندارد وقتي ما ايراني هستيم هنرمان هم ايراني است. در ضمن من همين جا از كساني كه ممكن است از حرف هاي من ناراحت شوند، عذرخواهي مي كنم ولي معتقدم كه حقيقت را بايد گفت.
• اما دوسالانه اول.
بايد قبول كنيم كه آقاي ايرج اسكندري و حبيب الله صادقي خيلي كار كردند. مجري طرح هم موزه بود و بماند كه چه كم كاري ها كردند. با تمام سختي ها و نواقص برگزار شد. براي دوسالانه دوم هم فراخوان ندادند.
• يعني مستقيما از هنرمندان كار گرفته شد.
بله. جوانان خيلي سطحي مي بينند اگر اين نمايشگاه از طريق يونسكو اعلام شود، تبليغي است براي نظام اسلامي و جهان اسلام. اما مشكلي پيش آمد كه در نهادهاي ايراني هميشه اين مشكل وجود دارد. يعني اينكه آقاي ميرحسين موسوي در راس فرهنگستان كاملا به هنر احاطه دارد و در سطح معاونت فرهنگستان هم اشخاص با مسئوليتي منصوب كردند اما يك رده پايين تر تمام كساني هستند كه با رابطه وارد تشكيلات شده اند و خودسرانه عمل مي كنند. اين خودسرانه عمل كردن باعث شد كه آقايان حسيني راد و مهدي حسيني از سمت خود استعفا كردند. مثلا متني را كه آقاي مهدي حسيني براي فراخوان به زبان انگليسي نوشته بود، تغيير دادند. جالب است به كار كسي ايراد گرفتند كه زبان انگليسي را مانند زبان مادري اش مي شناسد و تمام منابع تحقيقاتي اش به زبان انگليسي است و اصلا در خارج از كشور تحصيل كرده است. در نهايت آقاي حبيب صادقي انتخاب شد. صادقي كسي است كه اگر كاري را قبول مي كند واقعا از جان مايه مي گذارد ولي معايبي هم دارد جالب است كه با كسي كه خودشان انتخاب كردند هم درگير بودند. خانمي به واسطه اينكه برادرش زماني در وزارت ارشاد سمتي داشته، خودش را صاحب نظر مي داند. مثلا دانشگاه شاهد براي استاد حميدي مراسمي برگزار كرد و ايشان خودش را در پوستر مراسم، استاد دانشكده هنرهاي زيبا معرفي كرد. براي اينكه قبلا برادرش در دانشكده هنرهاي زيبا بروبيايي داشت! تمام اين كارها براي ضربه زدن به آقاي ميرحسين موسوي است.حتي شايعه كردند كه دوسالانه برگزار نمي شود.
• دليل اين مخالفت ها چه بود؟
002215.jpg

خب ريشه در گذشته دارد. آقاي سميع آذر زماني كه رئيس موزه شد، نتوانست برداشت درستي از وفاق ملي بكند. تمام تشكيلات را به هم زد. سنتي كه از زمان مشروطه با ما همراه بوده يعني با آمدن مدير جديد همه چيز تغيير مي كند. بعد هم يك عده را كه مدت ها بود از جريان هنري كشور حذف شده بودند دوباره سركار آورد. انجمن هنرهاي تجسمي تعطيل شد. انجمن نقاشان تاسيس كردند. از هيچ كدام از نقاشان بنام ايران دعوت نشد و افرادي مانند رحمتي كه در آدينه مطلب مي نوشت و درك درستي در زمينه نقد هنري ندارد براي راي دادن دعوت شد و در نهايت وفاق ملي در دستگاه جديد موزه، شد كنار گذاشتن يك عده مسلمان و روي كار آمدن كساني كه هيچ چيز از اين گونه مسائل نمي دانند و سپس شروع به فعاليت كردند. يادم هست در يكي از نمايشگاه ها خانم من از آقاي پاكباز پرسيد چرا مليت نقاشان در كنار كارشان درج نشده است؟ و ايشان جواب داد كه هنر مرز ندارد. در حالي كه هنر ريشه در فرهنگ يك جامعه دارد بنابراين مرز فرهنگي دارد. نمايشگاهي برگزار مي كنند مثل هنر مفهومي كه اصلا مفهومي در خود ندارد.
• شما تمام كارهاي اجرا شده در اين نمايشگاه را نفي مي كنيد؟
من به طور كلي انديشه و تفكر را نقد مي كنم. در زماني كه اين جريان در كشورهاي غربي مرده است و نمايشگاه هايي هم كه برگزار مي شود، ديگر تحت اين نام نيست و به «فراژليسم» تغيير نام داده است، ما مي خواهيم ادامه دهنده راه آنها باشيم. در حالي كه متفكران غربي خودشان اذعان دارند كه هر وقت به بن بست رسيده اند به ذخاير هنر شرق متوسل شده اند. آنها سعي مي كنند هويت غربي براي كارشان پيدا كنند و بدن انسان را به هر نحوي در كارهايشان دخيل كنند. . .
• در واقع ريشه در اومانيسم دارد.
بله. انسان مداري در هنر. مدت ها پيش ما صحبت از هويت ايراني - اسلامي در كارها كرديم و خيلي ها با اين قضيه مخالفت كردند مثل آقاي خسروجردي كه يك بار به من گفت اين حرف بي معني است. هر ايراني كه نقاشي كند، هنرش ايراني خواهد بود. در حالي كه اين گونه نيست. كاردار فرهنگي فرانسه زماني كه از يك نمايشگاه بازديد كرد در دفتر يادبود اين جمله را نوشت «كه چي؟!» و گفت كه اين كارها بدترين تقليد از بدترين كارهاي غرب است. جاي ضرباهنگ قلموي هنرمند ايراني كجاست؟
ايراني ها هميشه تاثيرگذار بوده اند نه تاثيرپذير. شما ببينيد رومي ها به ايراني ها حكومت كردند ولي كدام يك از ديگري تاثير گرفت. تعداد لغاتي كه در زبان يوناني وجود دارد چقدر ايراني است؟ حتي هنر گوتيك تحت تاثير هنر ايراني است. بنابراين چگونه مي توان اين فرهنگ را ناديده گرفت. غرب از دو جريان ضربه بزرگي خورد يكي ملي شدن صنعت نفت و ديگري انقلاب اسلامي. در خارج از كشور انقلاب اسلامي به عنوان يك الگوي تفكر مطرح است.
• تفاوت ميان هنر مقدس و هنر ايدئولوژي شده در چيست؟
من هنر ايدئولوژيك را قبول ندارم. ايدئولوژي در غرب به انديشه اي اطلاق مي شود كه زاده مغز انسان است. فلسفه قلمرو تفكر انساني است. در مقابل فلسفه كلمه حكمت وجود دارد كه قلمرو تفكر الهي است. چرا خداوند هيچ گاه از فلسفه نام نمي برد؟ بعد از كتاب قرآن، حكمت است. ايدئولوژي يعني تنظيم انديشه هايي كه بتواند عده اي را دور خودش جمع كند. دين براي هنر قانوني وضع نكرده است چرا كه دين هنر را قلمرو خليفه اللهي مي داند يعني قلمروي است كه انسان بايد قانون اش را وضع كند. اما ريشه در همان حكمت دارد. در گذشته زماني كه تعصبات خيلي در جامعه زياد بوده و افراد از ترس تكفير نمي توانستند به سراغ هنر بروند به حكمت روي مي آوردند. مثلا اشعار نظامي گنجوي. در مخزن الاسرار صحبت از اين مي كند كه هيچ چيز بدون هنر پايدار نيست. «خاك زمين جز به هنر پاك نيست‎/ اين هنر امروز در اين خاك نيست» اين سخن الان درباره ايران صادق است.
يا مثلا فردوسي از دانش والاي رنگ شناسي برخوردار است. ما اگر درنقاشي رنگ هاي رابط داريم، سعدي در گلستان اش واژه هاي رابط را به كار برده است. ما مي توانيم اصول زيبايي شناسي هنر ايراني را بشناسيم و در ارتباط نيازهاي فرهنگي - هنري جامعه امروز از آن استفاده كنيم.
• هنر مقدس كه شالوده آن اسلام است به بستر اجتماعي توجه مي كند و تجلي آن در معماري است ولي بي ينال مورد نظر توجهي به جامعه ندارد و حتي كارهايي برگزيده مي شود كه از نظر ايدئولوژي هاي سياسي مورد قبول هستند.
دقيقا همين طور است. ما در اين دوسالانه موفق نبوديم. هدف ما اين بود كه كشورهاي اسلامي به يك تفكر واحد در هنر دست يابند. با توجه به اينكه اسلام براي يك قوم خاص به وجود نيامده است. اسلام در مورد پوشش لباس قانون مي گذارد ولي در مورد نوع آن قانوني نمي گذارد.
• آيا اين تفكر اسلام بايد تحت چارچوب قانون هنرهاي بصري غرب مورد استفاده قرار بگيرد؟
اگر تقليد فراتر از اصل نرود مفتضح مي شود. اگر غرب به اين درجه مي رسد دليل اش را خود، بيان كرديد چرا كه پيامد تحول هزار ساله است، يا از رنسانس به اين طرف. در حالي كه مي خواهيم يك شبه آن را بسازيم و نمي دانيم كه چرا غرب به آن راه رفته است. مقصر مدرسان دانشگاهي ما هستند و مقصر اصلي وزارت علوم است كه اصرار بر اين دارد كه آموزش، آموزش غربي باشد. نظارتي هم وجود ندارد وقتي از استاد مي خواهند كه فقط كلاس را اداره كند و مي گويند كه اينها يك مشت دختر پولدار هستند كه فقط ليسانس را براي جهيزيه مي خواهند! شما چه توقعي داريد؟ برگرديم به نمايشگاه، بعضي از كارها رد شدند ولي روز افتتاح روي ديوار بودند يا كارهايي كه اصلا داوري نشد ولي روي ديوار رفت و يا كارهايي كه اصلا نقاشي نبود.
• آيا بايد مابين هنر اجتماعي و هنر ايدئولوژي تفاوتي قايل شد؟
بايد اول تعريفي از هنر اجتماعي داشته باشيم. اين سوال شما من را ياد خاطره اي انداخت كه شايد به بهترين وجه جواب شما باشد. روزي به ديدن پيكاسو رفتيم همراه با آقاي مكتبي. بعد از اينكه صحبت ما تمام شد يك روزنامه نگار آمريكايي به ديدن پيكاسو آمد. ما خواهش كرديم كه حضور داشته باشيم و پيكاسو قبول كرد. روزنامه نگار پرسيد كه شما چه بينشي داريد زماني كه نقاشي مي كشيد. پيكاسو عصبي شد و گفت: «من نقاش نيستم» مخبر تعجب كرد و گفت پس شما چكاره هستيد؟ پيكاسو جواب داد من هنرمند هستم. نقاش كسي است كه هر چه مردم بخواهند مي كشد ولي هنرمند كسي است كه هر چه بكشد، مردم مي خواهند.

نگاهي به سريال «خوش ركاب» به كارگرداني علي شاه حاتمي
جاذبه لحظه اي
002205.jpg
رضا آشفته
سريال تلويزيوني «خوش ركاب» به كارگرداني علي شاه حاتمي و بازي محمد كاسبي، مجيد صالحي، مريم سعادت و. . . در ايام نوروز يكي از پربيننده ترين برنامه ها بود. شايد دلايل نه چندان معتبري عامل اين جذابيت معمولي شده باشد، براي آنكه در پس اين سريال هيچ نكته بارز و درخشاني حس و رويت نمي شد. شايد زنده كردن كلاه مخملي ها و رفتارهاي لوطي منشانه عامل اساسي اين بذل توجه باشد، به خصوص بازي مجيد صالحي و محمد كاسبي كه به چنين تيپ سازي نظرمند بوده اند. بنابراين حفظ ظاهر در القاي بعضي از حس هاي نوستالژيك موثر بوده است.
خوش ركاب ملودرامي عاشقانه و خانوادگي است كه با محور قرار دادن سه موضوع عشق، جنگ و طنز در مجموع به موفقيتي سطحي نگرانه رسيده است، اما در چگونگي ارائه و بسط اين مفاهيم از نوآوري و جسارت خلاقانه ناموفق بوده است. بنابراين مفاهيم همان رنگ و بوي كهنه را مي دهد كه در سريال ها و فيلمفارسي ها براي هزارها بار تكرار شده است. گاهي اوقات برخي از هنرمندان با دستمايه قرار دادن كليشه ها به ديدگاه هاي نوتري مي رسند اما برخي هرگز در رجوع به كليشه ها موفق نبوده اند. علي شاه حاتمي هم يكي از اين ناموفق هاست كه فقط به سطح يك جريان خلاقانه بسنده كرده است، بنابراين در نگاه اول ـ آدم ها و اتفاقات ـ جذاب مي نمايد، اما در نگاه عميق تر همه چيز از هم مي پاشد براي آنكه هيچ نيرويي در پس اين اتفاقات و آدم ها يافت نمي شود كه زنجيره وار همه چيز را به هم گره بزند تا تماشاگر هم در عمق به جست وجوي جزئيات و نكات بارزتري بپردازد. مردي كه عاشق كاميون خود به نام «خوش ركاب» است، يك باره در دل جنگ و خطرات ناشي از آن قرار مي گيرد.
حالا او در اين ميدان به عشق حقيقي پي مي برد، و به قول معروف متحول مي شود. همان طور كه عرفا معتقد هستند؛ عشق مجازي (كاميون) مي تواند زمينه ساز عشق حقيقي باشد، در خوش ركاب نيز محمد كاسبي (آقاتقي) اين سير عارفانه را طي مي كند تا تماشاچي را با مفهوم عشق حقيقي آشنا سازد. وقتي عشق و تحول مدنظر باشد، بايد مسير حركت جريانات از سطح به عمق يا از عمق به سطح باشد، اما در خوش ركاب اين مسير از سطح به سطح است، يعني تحول هم سطحي نگرانه جلوه مي كند، چنان كه آقاتقي پس از تحول در مي يابد كه بايد دخترش سارا را به عقد يك رزمنده بسيجي درآورد. اگر اين جريان طور ديگري رقم مي خورد، آن وقت چنين اتفاقات نازلي در اوج تحول عاشقانه شكل نمي گرفت.
باز هم تاكيد مي شود كه «طنز» عامل مهمي در ايجاد موقعيت هاي خنده دار و جذاب در طول سريال بوده است، و اگر چنين طنزي با تراشيدگي و ورزيدگي بيشتر كلمات مواجه مي شد، آن وقت از حد انتظار عمومي نيز بالاتر مي رفت و مطمئنا از عيار تازه تري برخوردار مي شد. اينكه نوآوري و خلاقيت در كليت اثر مشهود نيست، براي آن است كه همه چيز در يك نگاه تثبيت شده است، و اگر كمي وسواس چاشني نگارش فيلمنامه و ميزانسن ها و دكوپاژهاي كارگرداني مي شد، و هدايت بازيگران نيز از اين قاعده مستثني نمي شد، آن گاه لايه هاي چندگانه ايجاد مي شد. البته تجربه هاي تلويزيوني بسيار متفاوت از تجربه هاي سينمايي است، و علي شاه حاتمي به عنوان كارگردان سينما در تلويزيون نتوانسته موفق عمل كند. چرا كه بسياري از كارگردان هاي تلويزيوني ساده تر از ساخت وساز خوش ركاب عمل كرده اند، و به نتيجه پربارتري رسيده اند.
بازي ها هم آن گونه كه بايد و شايد انتظارات را برآورده نمي كند، براي آنكه بازي محمد كاسبي كاملا يكنواخت و ايستا مي نمايد و مجيد صالحي نيز در ورطه تكرار افتاده است و اين نوع تكرار بي رويه خواه ناخواه از جاذبه بازيگري مي كاهد. براي آنكه هر موقعيت متفاوتي احتياج به بازي و نقش آفريني متفاوت دارد، و اگر قرار باشد كه صالحي نقش يك كمك راننده جاهل و لمپن را همانند ديگر نقش هايش بازي كند، آن وقت هيچ جاذبه اي پديدار نخواهد شد. مريم سعادت و امير نوري هم از اين مهم باز مانده اند، و بنابراين هيچ بازيگري جاذبه لازم را براي ماندگاري در ذهن ها ايجاد نكرده است.
مطمئنا كارگردان سريال در هدايت بازيگران وسواس خاصي نداشته است چون هيچ بازي اي با هدايت سالم و موثر همراه نبوده است. حالا با اين تفاسير هيچ نكته بارزي براي دفاع از كليت اثر باقي نمي ماند، جز آنكه ترانه هاي كوچه و بازاري براي دقايقي مردم را به گذشته اي مي برد كه چندان هم شكل و تركيبي منسجم و قابل باور به خود نگرفته بود. مخلص كلام اينكه خوش ركاب از منظر تماشاچيان فقط جاذبه لحظه اي ايجاد كرده است، براي آنكه امروز كسي راغب نيست براي يك بار ديگر آن را دنبال كند.

نقد تئاتر
آينه خودمان يا مردم يا هيچ كدام
002210.jpg
سام فرزانه
۱ تعطيلات نوروز امسال گويا به توري پانزده روزه
براي بازديد از شبكه هاي خبري و سايت هاي اطلاع رساني تبديل شده بود. ماراتني براي دسترسي زودتر و بهتر به اخبار كه هر كس از ظن خود همراه اين موج اطلاع رساني (يا شايد اطلاع نرساني) شد. آنچه اين ميان فراموش شد، تئاتر عزيز بود كه در اين بيست روز تعطيلي پيش و پس از سال نو خاموش مانده بود تا مردم نيز چون حوادث از تب و تاب بيفتند.
۲ سال هاي قبل هم كه جنگ در منطقه نبود. چراغ
تئاتر در تعطيلات نوروز خاموش مانده بود. چرا؟
۳ تئاتر در مقايسه با فيلم تلويزيوني و سينما هنوز هنري
نهادينه نشده است. هنوز با سوبسيد دولتي سرپا است و مردم نيازي به تماشاي آن احساس نمي كنند. براي همين جواب به سوال بالا ساده است. اگر تئاتر ۲۰ روز تعطيل باشد، دولت ۲۰ روز كمتر پول براي اين هنر مي پردازد.
۴ تئاتر در باقي كشورهاي دنيا هم هنري نيازمند كمك
دولت است. اين كمك ها در آن كشورها به صورت مستقيم و گاهي به صورت غيرمستقيم انجام مي شود. با اين وجود تئاترها داراي حداقل جلوه هاي بصري هستند كه آن ها را براي تماشا كردن جذاب مي كند. بنابراين مخاطب دليلي براي رفتن به سوي سالن هاي تئاتر دارد. اما نمايش هاي ايراني از اين حداقل به دور هستند. براي همين مخاطب چنداني به سوي اين هنر جلب نمي شود. پس دولت بايد با زور سوبسيد اين هنر را زنده نگه دارد.
۵ تئاتر با مخاطب خاص در جوامع ديگر به آثاري گفته
مي شود كه جنبه تجربي آن ها بيشتر از جنبه هاي نمايشي آن ها باشد. اما تئاترهايي كه با متوني سرراست و با كارگرداني ساده و قابل فهم در ايران ساخته مي شوند نيز مخاطب چنداني ندارند. رابطه هاي انساني مردم با هنر نمايش پاره شده است براي چسباندن اين دو به هم نياز به تصميم گيري و حركت از سوي هنرمندان و مطبوعات است كه اميدواريم در سال جديد اين حركت آغاز شود.
۶ براي شروع اين بحث لازم است نگاهي به
نمايش هاي روي صحنه بياندازيم و بعد فكر كنيم تا چه حد آن چيزهايي كه ما به عنوان تئاترهاي سال ۸۲ خورشيدي روي صحنه مي بينيم با وقايع امسال كشورمان همخوان است. آيا مردم آينه دردها، شادي ها، آرزوها و تفكرات خود را بر صحنه هاي امروز مي بينند؟ آيا با ديدن آن نمايش ها شاد مي شوند يا با حس خوشايند ديگري از سالن خارج مي شوند؟ بزرگ ترين نمايشنامه هاي دنيا واكنش هاي هنرمنداني بوده اند كه در زمان خود به اطراف خود خوب نگريسته اند. براي شروع بد نيست امسال كمي به دورواطرافمان نگاه كنيم و اگر در خود تعهدي براي استفاده از شاهنامه و منطق الطير و شكسپير و بكت در نوشته متون نمايش مي بينيم با رويكردي به امروز ايران اين متن ها را دست بگيريم.
۶ اگر به نمايش هاي سالن هاي، سنگلج و هنر نگاهي
بياندازيد تا حدي بحث بالا براي شما روشن مي شود. سالن سنگلج قرار است به نمايش هاي ايراني بپردازد. اما عملا به مكاني براي اجراي نمايش هاي تخته حوضي تبديل شده است ـ كه تنها يكي از انواع نمايش تخته حوضي است. اين سالن با توجه به مكان آن و با توجه به تبليغات اندك، اغلب با فروش خوبي روبه رو است. چرا كه نمايش هاي اين سالن به نيازي از نيازهاي شهروندان پاسخ مي دهد. خنده در مقابل سالن هنر كه قرار است به نمايش هاي كودكان و عروسكي بپردازد، به صورت كجدار و مريز مخاطب جلب مي كند و اگر نيمچه اقبالي دارد براي حضور مدارسي است كه به هر حال مجبور هستند براي دانش آموزان خود برنامه فوق العاده طراحي كنند.
۸  هر چند سينما نيز كم و بيش با اين مسئله دست و
پنجه نرم مي كند اما تا حدي از حال و روز بهتري برخوردار است. در نوروز امسال ۳ فيلم ايراني به روي پرده رفتند كه هر كدام به نوعي با شهروند ايراني رابطه برقرار مي كنند. «دنيا» علاوه بر خنداندن مردم تيپ هاي آشناي امروزي را به شكل كاريكاتور نشان مي دهد. «واكنش پنجم» هر چند با شعار و مثل دو فيلم ديگر كارگردان اما به يك معضل بزرگ اجتماعي انگشت گذارده است. «خانه اي روي آب» نيز با نگاهي گذرا قشرهاي گوناگوني از جامعه امروز ايران را تصوير كرده است سري به تئاتر شهر و سالن هاي ديگر بزنيد. آيا در تئاتر هم همين موضوع اتفاق افتاده است؟
۹ گويا قرار است «حسين پاكدل»، از تئاتر شهر برود.
نمي دانيم با اين خبر چگونه برخورد كنيم اما ته دلمان از اين موضوع ناراحت هستيم. پاكدل، رئيس تئاتر شهر، عملكرد مثبتي داشته است هر چند بسياري از شايعات دوروبر او بود ـ همان طور كه دورو بر همه است ـ و بسياري از انتقادات بر او وارد. اما بايد بحق قبول كرد كه او توانست تئاتر شهر را «قلب تئاتر ايران» بكند و به نظر مي رسد اين كار از دست هر كسي بر نمي آيد چرا كه اگر چنين توانايي اي در كس ديگري وجود داشت، قطعا به اين كار دست مي زد و سعي مي كرد نام خود را در كتاب تاريخ ايران ثبت كند. نگراني ما هم از اين است كه با رفتن پاكدل بار ديگر افرادي كه قادر به انجام كارها نيستند زمام امور را به دست بگيرند و كاري كنند كه قلب تئاتر ايران از كار بيافتد.

|  ادبيات  |   اقتصاد  |   ايران  |   تكنيك  |   جامعه  |   رسانه  |
|  شهر  |   عكس  |   كاغذ اخبار  |   كتاب  |   ورزش  |   هنر  |
|  يادداشت  |   صفحه آخر  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |