محمدرضا شاهرخي نژاد
بي ينال جهان اسلام روزي افتتاح شد و روزي هم اختتام يافت. متأسفانه هيچ گاه اين گونه نمايشگاه ها پديد آورنده جرياني نيستند. در اين گفت وگو سعي شد براي پاره اي از سؤالات، جوابي پيدا كرد، گرچه كمبود فضا باعث حذف قسمت هايي از مصاحبه شد اما اميد است نظرات دكتر آيت اللهي پاره اي از ابهامات را روشن كند.
• برگزاري اين نمايشگاه با اين عنوان، چه لزومي دارد و چه هدفي را دنبال مي كرد؟
آقاي «ابوالقاسم خوشرو» زماني كه معاون هنري بودند، نمايشگاهي برگزار كردند به نام «حرم امن» اين نمايشگاه به دليل ضرب و شتم زائرين ايراني بود. از همه جاي دنيا مسلمانان كار ارسال كرده بودند حتي از آرژانتين. بعد از برگزاري اين نمايشگاه، من در جلسه با حضور آقايان خوشرو، شباهنگي، رجبي، صحوفي و مرحوم حميدي پيشنهاد دوسالانه شدن اين نمايشگاه را دادم. . .
• چه سالي؟
دقيقا خاطرم نيست. پيشنهاد هم كردم كه اسمش را عوض كنيم و بگذاريم دوسالانه هنر جهان اسلام. اين طرح ماند تا زماني كه آقاي لاريجاني بعد از آقاي خاتمي وزير ارشاد شد. دوباره طرح را ارائه كردم و ايشان استقبال كردند اما ادامه پيدا كرد تا زماني كه ايشان عضو شوراي انقلاب فرهنگي شدند و مسئوليت كميته هنر به ايشان واگذار شد. فرهنگستان كه تشكيل شد آقاي ميرحسين موسوي اين طرح را به اجرا درآورد اما با كمي عجله. چرا كه مي خواستند در زمان برپايي كنفرانس اسلامي تهران اين نمايشگاه بر پا شود. اما اينكه چه هدفي را دنبال مي كرد. مي خواستيم با نمايشگاه بين المللي اسلامي آرام آرام در هنر معاصر مسلمانان تفكر اسلامي را رسوخ دهيم. چرا كه فراماسونري بين المللي هر جرياني كه مخالف غرب بوده و يا امكان لطمه زدن به آن داشته را در نطفه خفه كرده است مانند جريان تحول هنر قاجار كه پيش از اروپا شكل گرفته بود و به وسيله كمال الملك متوقف شد. در حال حاضر هم غرب مي خواهد خود را به عنوان تنها مرجع هنر جهان معرفي كند.در زمان رژيم گذشته هم جريان هنري همسو با غرب بود و حتي در نمايش ها و فيلم ها به سمت پورنوگرافي رفت مثل فيلم «برهنه تا ظهر در آفتاب» يا نمايشي كه لهستاني ها در شيراز اجرا كردند به نام «نان، نمك، خوك». بحث هويت در هنر پيش آمده است و هنرمندان به ظاهر متدين غرب زده با ما مخالفت مي كردند كه هنر هويت ندارد وقتي ما ايراني هستيم هنرمان هم ايراني است. در ضمن من همين جا از كساني كه ممكن است از حرف هاي من ناراحت شوند، عذرخواهي مي كنم ولي معتقدم كه حقيقت را بايد گفت.
• اما دوسالانه اول.
بايد قبول كنيم كه آقاي ايرج اسكندري و حبيب الله صادقي خيلي كار كردند. مجري طرح هم موزه بود و بماند كه چه كم كاري ها كردند. با تمام سختي ها و نواقص برگزار شد. براي دوسالانه دوم هم فراخوان ندادند.
• يعني مستقيما از هنرمندان كار گرفته شد.
بله. جوانان خيلي سطحي مي بينند اگر اين نمايشگاه از طريق يونسكو اعلام شود، تبليغي است براي نظام اسلامي و جهان اسلام. اما مشكلي پيش آمد كه در نهادهاي ايراني هميشه اين مشكل وجود دارد. يعني اينكه آقاي ميرحسين موسوي در راس فرهنگستان كاملا به هنر احاطه دارد و در سطح معاونت فرهنگستان هم اشخاص با مسئوليتي منصوب كردند اما يك رده پايين تر تمام كساني هستند كه با رابطه وارد تشكيلات شده اند و خودسرانه عمل مي كنند. اين خودسرانه عمل كردن باعث شد كه آقايان حسيني راد و مهدي حسيني از سمت خود استعفا كردند. مثلا متني را كه آقاي مهدي حسيني براي فراخوان به زبان انگليسي نوشته بود، تغيير دادند. جالب است به كار كسي ايراد گرفتند كه زبان انگليسي را مانند زبان مادري اش مي شناسد و تمام منابع تحقيقاتي اش به زبان انگليسي است و اصلا در خارج از كشور تحصيل كرده است. در نهايت آقاي حبيب صادقي انتخاب شد. صادقي كسي است كه اگر كاري را قبول مي كند واقعا از جان مايه مي گذارد ولي معايبي هم دارد جالب است كه با كسي كه خودشان انتخاب كردند هم درگير بودند. خانمي به واسطه اينكه برادرش زماني در وزارت ارشاد سمتي داشته، خودش را صاحب نظر مي داند. مثلا دانشگاه شاهد براي استاد حميدي مراسمي برگزار كرد و ايشان خودش را در پوستر مراسم، استاد دانشكده هنرهاي زيبا معرفي كرد. براي اينكه قبلا برادرش در دانشكده هنرهاي زيبا بروبيايي داشت! تمام اين كارها براي ضربه زدن به آقاي ميرحسين موسوي است.حتي شايعه كردند كه دوسالانه برگزار نمي شود.
• دليل اين مخالفت ها چه بود؟
خب ريشه در گذشته دارد. آقاي سميع آذر زماني كه رئيس موزه شد، نتوانست برداشت درستي از وفاق ملي بكند. تمام تشكيلات را به هم زد. سنتي كه از زمان مشروطه با ما همراه بوده يعني با آمدن مدير جديد همه چيز تغيير مي كند. بعد هم يك عده را كه مدت ها بود از جريان هنري كشور حذف شده بودند دوباره سركار آورد. انجمن هنرهاي تجسمي تعطيل شد. انجمن نقاشان تاسيس كردند. از هيچ كدام از نقاشان بنام ايران دعوت نشد و افرادي مانند رحمتي كه در آدينه مطلب مي نوشت و درك درستي در زمينه نقد هنري ندارد براي راي دادن دعوت شد و در نهايت وفاق ملي در دستگاه جديد موزه، شد كنار گذاشتن يك عده مسلمان و روي كار آمدن كساني كه هيچ چيز از اين گونه مسائل نمي دانند و سپس شروع به فعاليت كردند. يادم هست در يكي از نمايشگاه ها خانم من از آقاي پاكباز پرسيد چرا مليت نقاشان در كنار كارشان درج نشده است؟ و ايشان جواب داد كه هنر مرز ندارد. در حالي كه هنر ريشه در فرهنگ يك جامعه دارد بنابراين مرز فرهنگي دارد. نمايشگاهي برگزار مي كنند مثل هنر مفهومي كه اصلا مفهومي در خود ندارد.
• شما تمام كارهاي اجرا شده در اين نمايشگاه را نفي مي كنيد؟
من به طور كلي انديشه و تفكر را نقد مي كنم. در زماني كه اين جريان در كشورهاي غربي مرده است و نمايشگاه هايي هم كه برگزار مي شود، ديگر تحت اين نام نيست و به «فراژليسم» تغيير نام داده است، ما مي خواهيم ادامه دهنده راه آنها باشيم. در حالي كه متفكران غربي خودشان اذعان دارند كه هر وقت به بن بست رسيده اند به ذخاير هنر شرق متوسل شده اند. آنها سعي مي كنند هويت غربي براي كارشان پيدا كنند و بدن انسان را به هر نحوي در كارهايشان دخيل كنند. . .
• در واقع ريشه در اومانيسم دارد.
بله. انسان مداري در هنر. مدت ها پيش ما صحبت از هويت ايراني - اسلامي در كارها كرديم و خيلي ها با اين قضيه مخالفت كردند مثل آقاي خسروجردي كه يك بار به من گفت اين حرف بي معني است. هر ايراني كه نقاشي كند، هنرش ايراني خواهد بود. در حالي كه اين گونه نيست. كاردار فرهنگي فرانسه زماني كه از يك نمايشگاه بازديد كرد در دفتر يادبود اين جمله را نوشت «كه چي؟!» و گفت كه اين كارها بدترين تقليد از بدترين كارهاي غرب است. جاي ضرباهنگ قلموي هنرمند ايراني كجاست؟
ايراني ها هميشه تاثيرگذار بوده اند نه تاثيرپذير. شما ببينيد رومي ها به ايراني ها حكومت كردند ولي كدام يك از ديگري تاثير گرفت. تعداد لغاتي كه در زبان يوناني وجود دارد چقدر ايراني است؟ حتي هنر گوتيك تحت تاثير هنر ايراني است. بنابراين چگونه مي توان اين فرهنگ را ناديده گرفت. غرب از دو جريان ضربه بزرگي خورد يكي ملي شدن صنعت نفت و ديگري انقلاب اسلامي. در خارج از كشور انقلاب اسلامي به عنوان يك الگوي تفكر مطرح است.
• تفاوت ميان هنر مقدس و هنر ايدئولوژي شده در چيست؟
من هنر ايدئولوژيك را قبول ندارم. ايدئولوژي در غرب به انديشه اي اطلاق مي شود كه زاده مغز انسان است. فلسفه قلمرو تفكر انساني است. در مقابل فلسفه كلمه حكمت وجود دارد كه قلمرو تفكر الهي است. چرا خداوند هيچ گاه از فلسفه نام نمي برد؟ بعد از كتاب قرآن، حكمت است. ايدئولوژي يعني تنظيم انديشه هايي كه بتواند عده اي را دور خودش جمع كند. دين براي هنر قانوني وضع نكرده است چرا كه دين هنر را قلمرو خليفه اللهي مي داند يعني قلمروي است كه انسان بايد قانون اش را وضع كند. اما ريشه در همان حكمت دارد. در گذشته زماني كه تعصبات خيلي در جامعه زياد بوده و افراد از ترس تكفير نمي توانستند به سراغ هنر بروند به حكمت روي مي آوردند. مثلا اشعار نظامي گنجوي. در مخزن الاسرار صحبت از اين مي كند كه هيچ چيز بدون هنر پايدار نيست. «خاك زمين جز به هنر پاك نيست/ اين هنر امروز در اين خاك نيست» اين سخن الان درباره ايران صادق است.
يا مثلا فردوسي از دانش والاي رنگ شناسي برخوردار است. ما اگر درنقاشي رنگ هاي رابط داريم، سعدي در گلستان اش واژه هاي رابط را به كار برده است. ما مي توانيم اصول زيبايي شناسي هنر ايراني را بشناسيم و در ارتباط نيازهاي فرهنگي - هنري جامعه امروز از آن استفاده كنيم.
• هنر مقدس كه شالوده آن اسلام است به بستر اجتماعي توجه مي كند و تجلي آن در معماري است ولي بي ينال مورد نظر توجهي به جامعه ندارد و حتي كارهايي برگزيده مي شود كه از نظر ايدئولوژي هاي سياسي مورد قبول هستند.
دقيقا همين طور است. ما در اين دوسالانه موفق نبوديم. هدف ما اين بود كه كشورهاي اسلامي به يك تفكر واحد در هنر دست يابند. با توجه به اينكه اسلام براي يك قوم خاص به وجود نيامده است. اسلام در مورد پوشش لباس قانون مي گذارد ولي در مورد نوع آن قانوني نمي گذارد.
• آيا اين تفكر اسلام بايد تحت چارچوب قانون هنرهاي بصري غرب مورد استفاده قرار بگيرد؟
اگر تقليد فراتر از اصل نرود مفتضح مي شود. اگر غرب به اين درجه مي رسد دليل اش را خود، بيان كرديد چرا كه پيامد تحول هزار ساله است، يا از رنسانس به اين طرف. در حالي كه مي خواهيم يك شبه آن را بسازيم و نمي دانيم كه چرا غرب به آن راه رفته است. مقصر مدرسان دانشگاهي ما هستند و مقصر اصلي وزارت علوم است كه اصرار بر اين دارد كه آموزش، آموزش غربي باشد. نظارتي هم وجود ندارد وقتي از استاد مي خواهند كه فقط كلاس را اداره كند و مي گويند كه اينها يك مشت دختر پولدار هستند كه فقط ليسانس را براي جهيزيه مي خواهند! شما چه توقعي داريد؟ برگرديم به نمايشگاه، بعضي از كارها رد شدند ولي روز افتتاح روي ديوار بودند يا كارهايي كه اصلا داوري نشد ولي روي ديوار رفت و يا كارهايي كه اصلا نقاشي نبود.
• آيا بايد مابين هنر اجتماعي و هنر ايدئولوژي تفاوتي قايل شد؟
بايد اول تعريفي از هنر اجتماعي داشته باشيم. اين سوال شما من را ياد خاطره اي انداخت كه شايد به بهترين وجه جواب شما باشد. روزي به ديدن پيكاسو رفتيم همراه با آقاي مكتبي. بعد از اينكه صحبت ما تمام شد يك روزنامه نگار آمريكايي به ديدن پيكاسو آمد. ما خواهش كرديم كه حضور داشته باشيم و پيكاسو قبول كرد. روزنامه نگار پرسيد كه شما چه بينشي داريد زماني كه نقاشي مي كشيد. پيكاسو عصبي شد و گفت: «من نقاش نيستم» مخبر تعجب كرد و گفت پس شما چكاره هستيد؟ پيكاسو جواب داد من هنرمند هستم. نقاش كسي است كه هر چه مردم بخواهند مي كشد ولي هنرمند كسي است كه هر چه بكشد، مردم مي خواهند.