سه شنبه ۱۶ ارديبهشت ۱۳۸۲- سا ل يازدهم - شماره ۳۰۴۱ - May . 6, 2003
موسيقي
Front Page

مصاحبه با حسين دهلوي
من آهنگسازي خوانده ام تا موسيقي ايراني بسازم
012555.jpg
درآمد: حسين دهلوي كه از آهنگسازان بسيار خوب ايراني است و همچنين از نخستين كساني است كه در زمينه موسيقي جمعي ايراني (يا همان اركستري) آثاري خلق كرده است، به سال ۱۳۰۶ در تهران متولد شد. تار را ابتدا نزد پدرش كه از شاگردان خوب استاد شهنازي بود آموخت و با شروع جنگ دوم جهاني براي ادامه آموزش در زمينه موسيقي ايراني نزد استاد صبا رفت. آهنگسازي را نزد مرحوم استاد حسين ناصحي ياد گرفت و براي ادامه تحصيل در اين رشته هنگامي كه توماس كريستين داويد به ايران آمده بود سر كلاسهاي خصوصي اين استاد اتريشي حاضر شد. وي پس از درگذشت استاد صبا در سال ۱۳۳۶ به رهبري اركستر شماره يك هنرهاي زيبا كه پيش از آن به رهبري استاد صبا بود درآمد و آثار زيبايي را براي آن اركستر كه پس از درگذشت استاد صبا نام اركستر صبا را برايش انتخاب كرده بودند نوشت كه برخي از اين آثار چند سال قبل به صورت CD  و نوار به نام آثاري از حسين دهلوي توسط شركت ماهور و نظارت ضبط آقاي روشن روان، ضبط و عرضه گرديد. حسين دهلوي به سال ۱۳۴۱ به رياست هنرستان ملي موسيقي ايران منصوب شد كه پس از رياست وي شاگردان خوبي از جمله حسين عليزاده و داريوش طلايي از اين هنرستان فارغ التحصيل شدند. حسين دهلوي به اضافه ساخت آثاري در زمينه موسيقي جمعي ايراني به ساخت آثار سمفونيك نيز پرداخته است. كه از آن جمله مي توان به اپراي خسرو و شيرين، باله بيژن و منيژه و اپراي مانا و ماني اشاره كرد؛ كه اين آخري تا امروز اجرا نشده است. حسين دهلوي در كنار ساخت موسيقي به انتشار كتاب هم اهميت زيادي داده است. آخرين كتاب وي يعني پيوند شعر و موسيقي آوازي جايزه اول كتاب سال ۱۳۸۰ را از آن خود كرده است.
مصاحبه اي كه مي خوانيد درباره دو اثر منتشر شده وي به نامهاي آثاري از حسين دهلوي و باله بيژن و منيژه است كه توسط شركت ماهور منتشر شده است .
حسن ظهوري
* سبكبال اولين تجربه شما در ارائه يك كار موسيقي جمعي ايراني است و آن را از روي قطعه اي به نام رقص قاسم آبادي اقتباس كرده ايد. تا چه حد قطعه سبكبال به رقص قاسم آبادي استاد صبا نزديك است؟
- آن كار استاد صبا قطعه نبود يك ملودي كوتاه بودكه به آن موتيف مي گويند. يك موتيف بود. من از يك لحظه اين موتيف استفاده كردم و آن وقت آن را گسترش دادم و به آن فرم موسيقايي بخشيدم و براي آن بخش خاتمه گذاشتم. اگر شما به نت ها نگاه كنيد متوجه ويژگي هاي ديگر كار مي شويد؛ متوجه مي شويد كه سازهاي مضرابي چقدر خوب براي بيان ملوديك قطعه تنظيم شده اند كه البته به خاطر كم بودن آنها من يك مقداري هم از سازهاي بم استفاده كردم. فرم اين قطعه ABA است كه از فرمهاي موسيقايي خيلي معروف محسوب مي شود و به موسيقي ما هم مي خورد كه به آن ترنري مي گويند و آنچه كه شما در اول قطعه مي شنويد، دوباره در پايان تكرار مي شود. اما در پايان يك بخش كودا يا همان پايان بندي هم برايش در نظر گرفتم. اين اولين كار جمعي من بود. جالب است كه بدانيد نت هاي چاپ شده سبكبال و خيلي كارهاي ديگري كه از من چاپ شده است كار آقاي منوچهر بهداد مي باشد كه با دست نت ها را نوشته اند.
* در قطعه فروغ عشق آيا هدف نوشتن يك قطعه براي صداي تنور و اركستر بود؟ و اينكه چطور موفق شديد در اجراي تنور قطعه كلمات به اين واضحي براي موسيقي نوشته شود؟
- چون بناي من در اين بود كه موسيقي آوازي را از خود شعر بگيرم، چه از نظر ريتم و چه از نظر پستي و بلندي ملودي، در نتيجه سعي مي كردم كه موسيقي از جهات مختلف تابع احساس شاعر باشد. از نظر غم انگيز يا شاد بودن قطعه و يا هر چيز ديگري كه بايد رعايت شود. اما از ابتدا منظور اجراي كار به صورت تنور نبود، اما زنده ياد حسين سرشار از جمله كساني بود كه از نظر آواز و بيان كلمات تلفظش خيلي خوب بود. من يك گوشه اي زدم و از بعضي خواننده هاي خوب ما صحبت شد. اما آنها ميل داشتند كه همه نوار با آوازشان باشد. ولي آدمي مثل زنده ياد حسين سرشار هيچ وقت يك چنين توقعي نداشت. ايشان در كار اپرا بود و به خاطر همين كار يك مقدار لهجه اي اپرايي دارد. ولي از نظر فهم مطلب اين هم خودش يك نوع رنگ صداست. اگر واقعاً  خوانند هاي ما بتوانند يك چنين تلفظي را داشته باشند، آن وقت اشعار استاداني مثل حافظ و سعدي و يا ديگران به راحتي قابل تفهيم خواهد بود. در اين جور موارد هم آهنگساز بايد آگاه باشد كه چي را براي كي مي سازد و چه وسعت صدايي، يا پستي و بلندي و يا ريتم و يا چه خصوصيت عاطفي را از شعر مي گيرد و هم خواننده بايد اين توانايي را داشته باشد كه بتواند با تلفظ درست كلمات را ادا كند. آقاي سرشار خيلي اظهار علاقه كردند كه اين قطعه را بخوانند وخيلي تلاش داشتند كه لحن اپرايي كار را كم كنند ولي نمي توانستند و اصلاً  نمي شد زيرا عمري به بيان اپرايي عادت كرده بودند و تعليم ديده اين رشته بودند. نمي شد از ايشان انتظار داشت. حالا اگر ما يك چنين خوانندگاني با لحن موسيقي ايرايي داشته باشيم آن هم در يك چنين توانايي هاي حنجره اين خيلي خوب خواهد بود. وقتي كه اركستر به يك اوجي مي رسد به اصطلاح وظيفه را به عهده خواننده مي گذارد. خواننده بايد بتواند به عنوان يك سوليست جوابگوي آن اوج موسيقايي است. البته آقاي سرشار تنور نبود و در حقيقت باريتون مي خواندند. ولي خوب در قطعه فروغ عشق تا سل بالاي حامل هم خواندند. خيلي سعي مي كرد كه خودش را تطبيق بدهد، ولي با اين حال من بسيار راضي بودم و حتي كساني كه در خارج از كشور هم شنيده بودند خيلي خوششان آمده بود.
*شما به همراه استاد حسين صبا و استاد پايور و استاد قنبري در ساز سنتور تغيير اتي  داديد. چه كاستي هايي در اين ساز بود كه شما به اين فكر افتاديد؟
- دليلش اين بود كه ساز خوش صدايي مثل سنتور، كه يك ساز ملي هم هست، اين امكان را به ما نمي داد كه همه قطعات موسيقي ايراني را بلافاصله بدون آن كه كوك را تغيير بدهيم اجرا كنيم. به اين فكر افتاديم كه ببينيم نوازندگان و سازندگان ساز چه مي توانند بكنند و خوب آن موقع حسين صبا حيات داشت و با ايشان و آقاي پايور و دوستان ديگر مطرح كرديم و قرار شد كه با كمك استاد قنبري ما يك ساز بسازيم. استاد قنبري هم خيلي لطف كرد و وقت گذاشت و سازي ساخته شد كه يك مقدار خركهاي اضافي داشت؛ و اين خركهاي اضافي گشايشي براي ما بود كه اگر مي خواهيم ماهور بزنيم بلافاصله با كمترين حد زمان بتوانيم از دستگاه همايون استفاده كنيم. اين سنتور به خصوص براي اجرا در تلويزيون و كنسرتهاي جمعي نياز بود. من يك نكته را اشاره كنم. يك سازي هست به اسم كرن، كه يك ساز بادي و برنجي است و به آن هورن هم مي گويند؛ و علامت پست بين المللي شكلي از اين ساز است. آن وقت ها پستچي  وقتي به ميدانهاي شهر ويا ده ها مي رفت داخل اين ساز فوت مي كرد و يك صدايي از آن خارج مي شد و مردم متوجه آمدن پستچي مي شدند. چون آن وقتها مثل حالا كد و شماره و غيره نبود مي آمدند ببينند آيا نامه اي يا بسته اي دارند يا نه، به اين ترتيب نامه خودشان را دريافت مي كردند. همين ساز را سالها روي آن كار مي كردند و حالا يكي از سازهاي خوب اركستر سمفونيك محسوب مي شود. به هرحال اگر ما هم بتوانيم به اين نتيجه برسيم كه در صورت وجود اشكالاتي در بعضي سازهايمان به آن رسيدگي كنيم خيلي خوب خواهد بود. از جمله سازهاي پوستي ما مثل تار كه ساز خوش صدايي است و پوست نازكي دارد. ولي وقتي كه نور صحنه به آن مي خورد يك مقداري تغيير كوك مي  دهد و نوازنده يا نوازندگان ناچارند يك مقداري وقت صرف كنند و اين سازها را كوك كنند و با هم كوك كردن آن هم باز براي يك كار جمعي بسيار مشكل است. بايد از تكنولوژي جديد استفاده كرد و كمك گرفت و هر كس در رشته خودش كمك كند و ببيند از چه چيزهايي مي شود استفاده كرد تا اين مشكلات برطرف بشود و اين سازها بتوانند در زمينه موسيقي مورد نياز جامعه هم همراه باشند.
* آيا تا به حال كوششي براي ساختن ساز جديدي داشته ايد؟
- نه چون كار من نبوده است.
* ايده اي هم در اين زمينه نداشتيد؟
- نه به آن شكل فقط همان ساز سنتور بم بود كه ساخته شد و چون رشته  من سازسازي نبود اين كار را نكردم و بايد بگويم كه نيازش را هم حس نكردم و دليلش هم آن است كه هنوز از همين سازهاي موجود يك كار جمعي انجام نشده است.
* شما پس از تغييراتي كه در ساز سنتور به جود آورديد كه منجر به ساخته شدن سنتور كورماتيك شد، براي سنتور يك كنسرتينو نوشتيد. مي خواهم بدانم كه چطور شد براي اولين بار به اين فكر افتاديد و استقبال مردم از اين كار چگونه بود؟
-من در سال ۱۳۳۷ اين فكر را با استاد پايور در ميان گذاشتم و اين قطعه يك مقداري با همكاري ايشان نوشته شده است، كه تكنواز سنتور در آن زمان در اين قطعه هم خود ايشان بود. من مي خواستم به وسعت موسيقي خودمان بيفزايم. يكي از چيزهايي كه بود و مي تواند مورد توجه باشد اين بود كه همان تكنوازي را مي توانستيم بياوريم و با اركستر همراه كنيم و اين مسأله رنگ ديگري به خودش مي گرفت و ما اين كار را هم كرديم. اولين باري كه ما كنسرتينو براي سنتور و اركستر را در تلويزيون اجرا كرديم، نمي دانم چگونه شد كه آنقدر مورد استقبال كاركنان تلويزيون واقع شد كه ما ناچار شديم بخشي از كنسرتينو را دوباره اجرا كنيم، يعني آن را تكرار كرديم. معمولاً  در راديو و تلويزيون ما «بيز» نداريم ولي آنجا براي اولين بار اتفاق افتاد و در هر كنسرتي يا شهري كه اجرا مي كرديم خيلي مورد استقبال قرار مي گرفت. يادم مي آيد كه در آن زمان كارمند خزانه داري بودم كه براي وزارت دارايي كل بود. فرداي آن روزي كه ما در تلويزيون اجرا كرديم زنده ياد مبشري كه خزانه دار و معاون وزارتخانه بود با من تماس گرفت و خيلي تبريك گفت. معمولاً  در آن زمان رؤسا خيلي به كارمندانشان اهميت نمي دادند ولي ايشان كه بسيار اهل موسيقي و سنت گرا بودند اين كار برايشان جالب بود و به من كه كارمند خزانه داري بودم تبريك گفت. نه به خاطر اين كه يك كارمند خزانه داري اين كار را كرده است، به خاطر اين كه يك كار جديدي در موسيقي ايران عرضه شده است.
* ايده اصلي اين كار براساس همان كنسرتوهاي غربي بود؟
-بله اين ايده از همان جا بوده است و اسمش را آقاي دكتر هاكوپيان كه موزيكال تحصيل كرده فرانسه بود و اينجا در وزارت فرهنگ و هنر هم مسئوليتي داشت از جمله مجله موسيقي كه زير نظر ايشان اداره مي شد و قلم خوبي هم داشت، بنا به پيشنهاد ايشان كنسرتينو منظور شد. يعني كنسرتينو براي سنتور و اركستر.
*خسرو و شيرين اولين اپراي شما بود. آيا اين اپرا اجرا و ضبط شد؟
-خسرو و شيرين اولين اپراي من بود. اجرا هم شد اما ضبط تصويري كه خير. ولي ضبط صدا، موقع اجرا تالار دو ميكروفن داشت كه در حين اجرا با همان دو ميكروفن ضبطي انجام شد.
* هيچ ضبط استوديويي از اين كار نشد؟
- خير.
* رهبر اجرا چه كسي بود؟
- اين طور كه يادم مي آيد زنده ياد حشمت سنجري بود.
* چه طور شد كه براي نوشتن اپرا سراغ نظامي رفتيد؟
- اصولاً ميل داشتند كه يك اپرايي به زبان فارسي نوشته بشود و بعد خسرو و شيرين انتخاب شد. بعد از آن زنده ياد دكتر حسني يك پيچيد گي هايي در داستان خسرو وشيرين پيشنهاد كرد كه خوب بود و به همان ترتيب استفاده شد. منتها در اين جا يك نكته را بگويم كه مهم است. در شرايطي ممكن است از شعر خود شعرا نتوانيم استفاده كنيم، از جمله در خسرو و شيرين اين طور بود. مثلاً در خود داستان حدود شصت بيت از شعر درباره زيبايي شيرين بود كه ما چهار پنج بيت شعر بيشتر نمي توانستيم استفاده كنيم. طوري هم نبود كه بتوانيم خلاصه كنيم يا لااقل يك شاعري بايد مي آمد واين ابيات را خلاصه مي كرد. به هر حال از شعر شاعر ديگري استفاده شد كه آقاي دانشور زحمت اين كار را كشيدند. ضمن اين كه يك سري تغييرات صحنه اي لازم بود و آنجا داده شد. ولي اگر قرار باشد كه اين اپرا دوباره اجرا بشود بايد مجدداً  روي آن كار كنم.
* حالا چطور است كمي درباره ويژگي باله بيژن و منيژه صحبت كنيم. در ابتدا به من بگوييد چرا CD  موجود در بازار فقط ۱۸ قطعه از ۲۶ قطعه را شامل شده است. يعني ۱۵ قطعه از توماس كريستين داويد و ۳ قطعه از علي رهبري؟
- بله ۸ قسمت هنوز ضبط نشده است و اين به خاطر هزينه هاي زيادي است كه دارد. البته من اين را هم بگويم كه آقاي رهبري خيلي زحمت كشيدند. عيد دو سال پيش به من زنگ زدند و گفتند كه مي خواهند يكي از كارهاي من را CD كنند. من هم پيشنهاد كردم كه بخش سازي كار اپراي مانادماني را به صورت CD ضبط كنند. گفتند كه شما به اندازه يك CD در نظر بگيريد و من هم گفتم كه همه آن را ضبط كنيد. چون من يك تجربه خيلي تلخي از بيژن و منيژه داشتم. ابتدا فقط به اندازه يك نوار صحبت ضبط بيژن و منيژه بود در حالي كه نوار حداكثر ۵۶ دقيقه است و خود اين باله چيزي حدود ۸۰ دقيقه است. در نتيجه يك مقدار از كار ماند و يك ضبط همتراز انجام نشد. البته ضبط كلي اي را كه در تهران شد دارم، كه در سال ۱۳۵۴ آقاي حشمت سنجري رهبري كردند ولي ضبط استوديويي و ضبط خارج از كشور را ندارم. در حال حاضر هم چاپ كامل نت بيژن و منيژه را در دست اقدام دارم. يادم مي آيد كه با يكي از اين بزرگان اهل ادب براي كتاب پيوند شعر و موسيقي آوازي مشورت داشتم كه ايشان مي گفت حداقل ما پنج هزار شاعر صاحب ديوان داريم و من هم مي خواهم اين نت ها به صورت يك ديوان از اهل موسيقي باقي بماند. شايد براي آيندگان اهل موسيقي چيزي داشته باشد. ما متأسفانه در اين زمينه ميراث درستي نداريم.
* چه تفاوتي بين رهبري كريستين داويد و علي رهبري مي بينيد؟
- آقاي رهبري دوره هاي خيلي خوبي را در رهبري اركستر گذرانده اند و ايشان هم از فارغ التحصيلان رشته موسيقي در هنرستان ملي است و موسيقي ايراني هم مي دانند. اما هر دو بسيار خوب اجرا كردند.
* اجرايي كه از باله بيژن و منيژه در ايران شد همراه با باله بود؟
- بله اين اتفاق افتاد و اگر يادم باشد سال ۱۳۵۴ اين اجرا انجام شد. اصل بيژن و منيژه براي باله است، يعني يك موسيقي صحنه اي است ولي خوب امكان اجراي مجدد آن تا امروز در ايران نبوده است.
*تا چه حد آگاهي از باله به آهنگساز اين امكان را مي دهد كه اثر بهتري بنويسد؟
- طبق كروگرافي اي كه بر اساس داستان بود از من خواسته مي شد تا در يك بخش از موسيقي حركات مردانه باشد، مثل همراهان بيژن كه وارد صحنه مي شدند و يك جا لطافت زنانه داشته باشد و اين مسائل نوشته مي شد. مثل موسيقي فيلم مي ماند كه دنباله رو صحنه است و بايد در خدمت داستان باشد. بيژن و منيژه هم در خدمت داستان بود و در كنار اين مي بايست حركات هنر باله را هم تعيين مي كرد.
*خاطرتان هست كه در آن زمان كارگردان باله چه كسي بود؟
- درست يادم نيست ولي تا آنجايي كه فكر مي كنم و يادم مي آيد يك نفر از ايران بود كه خانم احمدزاده بودند و يك نفر هم از شوروي دعوت شد.
* چه ويژگي هايي در داستان بيژن و منيژه ديديد كه براي آن باله نوشتيد؟ 
- يك چنين چيزي را پيش بيني كردند و از من خواستند كه يك باله براي آن بنويسم؛ و اين پيش بيني از طرف سازمان باله بود. آن زمان باله يك سازمان داشت مثل سازمان اپرا يا سازمان موسيقي كه اينها جزو كادر تالار رودكي بودند.
* باله بيژن و منيژه از دو بخش توران زمين و ايران زمين تشكيل شده است تا چه حد به فضاي اين دو منطقه در موسيقي تان نزديك شديد؟
- از آنجايي كه خيلي به موسيقي آن منطقه آشنايي نداشتم، نگاه دوري داشتم. و حقيقت اين است كه مي بايست به آنجا مي رفتم و با موسيقي آنجا بيشتر آشنا مي شدم. البته آن زمان CD يا نواري هم نبود تا از آن طريق آشنا بشوم. اين شد كه با ديدگاه خودم نوشتم و وقتي مقداري از نت آن را، يعني هشت قسمتش را چاپ كردم توضيح دادم كه اين موسيقي بر مبناي موسيقي ايراني نمي تواند باشد. زيرا خود فردوسي هم اشاره كرده است كه اين داستان را من بر مبناي باستان نوشتم. خود داستان باستاني است و همچنين خود فردوسي هم براي ما باستاني است پس شنونده نبايد انتظار داشته باشد كه اين اثر فضاي موسيقي ايراني امروز را داشته باشد.
ادامه دارد

گفت وگو با كليم الله توحدي پژوهشگر موسيقي نواحي ايران
موسيقي نواحي همچنان غريب است
012552.jpg
كليم الله توحدي از جمله پژوهشگران شاخص موسيقي نواحي خراسان است كه علاوه بر پژوهش گسترده در موسيقي نواحي خراسان در حوزه هاي مردم شناسي و قصه هاي عاميانه نيز دستي چيره دارد و چند كتاب نيز در اين زمينه منتشر كرده است. وي همزمان با جشنواره موسيقي فجر به تهران آمد و در سميناري پژوهشي درباره موسيقي كردهاي خراسان به ايراد سخن پرداخت. اين فرصت را مغتنم شمرده و از وي خواستيم از پژوهش ها و كارهاي گذشته و حالش براي ما بگويد.
* ابتدا پيشينه اي از فعاليت هاي پژوهشي خود را بيان كنيد؟
- من از كودكي بيشتر از اينكه به دبستان بروم فعاليت خود در مورد موسيقي را انجام دادم. بدين گونه كه نخست معلم موسيقي ام، مادرم سكينه بود كه بسيار لالايي زيبايي را براي خواهران و برادران كوچكتر از خودم اجرا مي كرد و گهواره را تكان مي داد تا كودكش را خواب كند و سپس به كارهاي روزمره اش در روستا بپردازد.
مرحله دوم آموزش موسيقي ام، موسيقي مذهبي بود. چون پدرم روحاني روستا بود، برخي شبهاي زمستان در منزل ما با حضور ريش سفيدان و علاقه مندان به روضه، روضه خواني مي كرد و يا قرآن مي خواند، من از اين موسيقي مذهبي بسيار لذت مي بردم، به گونه اي كه در ماه محرم در مراسم شبيه خواني معمولاً نقش يكي از طفلان مسلم را اجرا مي كردم.
معلم بعدي من عمويم ملارمضان بخشي منطقه بود كه او نيز علاوه بر موسيقي مذهبي روضه خواني و نوحه خواني يكي از شعرا و موسيقيدانان ماهر در رشته آواز كرمانجي بود، كه بسياري از آهنگها را از او فرا گرفتم.
معلم هاي مرحله سوم من پيرزنان و پيرمردان بي سواد موسيقيدان محلي بودند كه آنها موسيقي را سينه به سينه حفظ كرده و با تمام اصالتهايش به من آموختند.
در مرحله چهارم معلم هاي موسيقي من عاشق هاي كرمانج خراسان بودند. مرحوم رجبعلي بگ رئيس گروه هاي عاشق  شمال خراسان كه پدر مرحوم نيازعلي صحرا روشن، پدر آقاي نايب علي صحرا روشن بود. من دوران نوجواني ام را بيشتر در لحظات بيكاري با عاشق ها و بخشي هاي محلي مي گذراندم. مرحله پنجم دوران جواني بود كه همراه كوچ عشاير و چادرنشينان كرد خراسان به قشلاق و ييلاق مي رفتيم. موسيقي در ميان عشاير چادرنشين بسيار غني و اصيل و پربار بود.
زنان و دختران كرد، گاه به طور دسته جمعي با هم همآواز مي شدند و آواز مي خواندند و گاه همراه با ني هفت بند چوپانان.
شبانان كرد خود به علت ويژگي كاري خود در كوه و بيابان با فريادهاي عاشقانه و زيباي خويش درس بزرگي را به من آموختند. در اين كوچ نشيني با موسيقي تركمن در تركمن صحرا نيز آشنا شدم.
اين زمان با سازهاي رايج در ميان كردهاي خراسان اعم از دهل نوازي، سرنانوازي، كمانچه نوازي، قوشمه نوازي كه ويژه عاشق ها بود آشنا شدم.
امان الله عاشق از بهترين كمانچه نوازها بود كه اكنون هم با حدود ۹۵ سال سن دارد گدايي مي كند. چون دستهايش مي لرزد او را به عروسي ها و مراسم جشن نمي برند. امان  الله تنها رابط فرهنگي و هنري مكتب السفير است كه وسيله اصلان خان روشن در آنجا شكل گرفته بود و مجمع بزرگي براي حمايت از هنرمندان منطقه بود. امان الله كمانچه را به مرحوم نياز علي ياد داد.
مرحوم رمضانعلي عزيزي از ديگر برجستگان عاشق موسيقي شمال خراسان بود كه زندگي او نيز مانند نيازعلي به موسيقي گره خورده بود و هر دو در اين راه جان باختند، روانشان شاد باد. در سال ۱۳۴۲ كه به سربازي رفتم، در مركز لشكر ۵ گرگان، براي اولين باريك گروه موسيقي كرمانجي در گرگان ايجاد كردم، كه همه روزه عصرها در پادگان موسيقي زنده را با كمك روابط عمومي لشگر گرگان اجرا مي كرديم و سربازان لشگر را از هر گروه و قوميتي گردهم مي آورديم تا هنر خويش را به اجرا درآورند.
بعدها در سال ۱۳۴۴ كه گذرم به تهران افتاد، در تالارهاو تئاترهاي تهران با هنر موسيقيدانان برجسته آشنا شدم كه مهمترين آنها آقايان اكبر گلپايگاني و ايرج و مسعودي معروف به بلبل شمال بود. من از آواز اينها خيلي لذت مي بردم و آرزو مي كردم كاش مي توانستم، استاد نيازعلي و استاد رمضانعلي عزيزي را به تهران بياورم و همراه آنها يك برنامه از آهنگ «الله مزاره» كرمانجي را اجرا مي كردم، ولي اين آرزو برايم امكان نداشت و همواره رنج مي بردم كه چرا نمي توانم موسيقي منطقه خود را كه بسيار غني و پربار و زيباست، در تهران اجرا نمايم و هموطنانم را با هنر موسيقي كرمانجي آشنا سازم. اين آرزو سرانجام پس از ۲۶ سال به همت حوزه هنري سازمان تبليغات اسلامي به مرحله اجرا درآمد كه دوستان موسيقي شناس من آقايان هوشنگ جاويد و محمدرضا درويشي از من دعوت كردند گروه موسيقي  شمال خراسان را به تهران بياورم كه در نخستين جشنواره ني نوازان سراسر كشور شركت كرديم و با زحمات زيادي كه استاد محمدرضا درويشي متحمل شدند، سرانجام موسيقي  شمال خراسان را كه از آهنگ هايي انتخاب كرده بود در يك آلبوم به نام موسيقي شمال خراسان منتشر ساخت.
به هرحال از سال ۱۳۷۰ به بعد بارها به تهران دعوت شده ايم. به دعوت آقاي شكوهي كه مديركل موزه ها و كاخ ها بود، در كاخ هاي سعدآباد و نياوران برنامه اجرا كرديم. در موسيقي آئيني كه با همت و پشتكار استاد هوشنگ جاويد در تهران برگزار مي شود، بارها شركت كرده ايم و موفقيت هاي چشمگيري داشته ايم. در كيش در كردستان و در خراسان برنامه هاي زيادي انجام داده ايم.
موسيقي محلي را از سال ۱۳۷۳ در خراسان نخست در شهر قوچان به اجرا در آوردم و سپس به شهرهاي بجنورد و شيروان و مشهد كشيده شد كه اكنون بسيار مورد توجه و استقبال است.
در طول اين ساليان دراز كه بيش از نيم قرن را شامل مي شود با بسياري از موسيقيدانان منطقه مصاحبه كرده ام و يا در استوديوي كوچك منزلم صداي آنها را ضبط كرده و نگه داشته ام. كساني كه اكنون در قيد حيات نيستند و من توانستم از سال ۱۳۴۵ با اولين حقوق كارمنديم كه گرفتم، يك ضبط صوت ريلي فيليپس بخرم و روستا به روستا و محله به محله بروم صدا و ساز هنرمندان را ضبط كنم كه بيش از ۱۲۰ ساعت موسيقي را در آرشيو خود دارم كه برخي  بي نظيرند.
من بيشتر آهنگ هاي كرمانجي را از نابودي نجات دادم و خودم نيز با آواز خود بسياري را ضبط كرده ام، متأسفانه به علت نبودن امكانات مالي بسياري از هنرمندان را هم كه نتوانسته با آنها ارتباط برقرار كنم، درگذشتند و بسياري از آهنگ ها و مقام هاي موسيقي ما را با خود در دل خاك تيره پنهان ساختند.
حاصل اين زحمات را اكنون يا در سينه خود حفظ كرده ام يا روي كاغذ و نوار ضبط صوت به تثبيت آن اقدام نموده ام. از هنرمندان عكس گرفته ام و نوار ضبط كرده ام و شرح حال زندگيشان و اينكه چگونه از پيشينيان، اين هنر را آموختند، يادداشت نموده ام.
*چه شد كه در جشنواره موسيقي فجر حضور پيدا كرديد و از چه زماني؟
- براي اولين بار بود كه توسط جناب هوشنگ جاويد به جشنواره فجر دعوت شدم و من هم براي شركت در اين جشنواره ملي كه به همت وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي هر ساله برگزار مي شود و كاري در خور تقدير است، شركت نمودم تا فرياد مظلوميت و غريبي موسيقي محلي خود را به گوش اولياي محترم وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي برسانيم و توجه و عنايت آنها را براي هرچه بيشتر شكوفا شدن اين هنر جلب نمائيم كه تا هنوز برخي از پيرمردان و پيرزنان هنرمند ما زنده هستند، با آنها ارتباط برقرار كنيم و نگذاريم مانند گذشته فرهنگ زيباي ما كه ميراث گذشتگان است، آنچه مانده نابود شود.
موسيقي كردهاي خراسان كه بزرگتر مرزبانان شرق كشور بوده اند، عين تاريخ آنهاست و تاريخ آنها موسيقي آنهاست. همه چيز در موسيقي متبلور شده است. بايد بيشتر روي آن كار و تحقيق شود. علاوه بر عاشق ها، بخشي ها با ساز دوتار و آواز خود و لوطي ها با آواز و دايره خود در نگهداري و حفظ موسيقي كرمانجي خراسان نقش اصلي را داشته اند.
* از چه برنامه هايي در اين جشنواره ديدن كرده ايد؟
- ما روز ۲۸/۱۱/۸۱ از مشهد حركت كرديم. شب ۵ ساعت در ميان برف به علت تصادف و راه بندان گير كرديم و پس از ۲۰ ساعت به تهران رسيديم.
هنوز استراحت نكرده ما را به خانه هنرمندان بردند كه در آنجا گروه هاي تركمن و كاشمر برنامه اجرا كردند كه برنامه آنها را ديديم و بعد خودمان برنامه موسيقي كرمانجي خراسان را اجرا كرديم. بعد هم در تاريخ۳۰/۱۱/۸۱ بايد به خراسان برمي گشتيم. بنابر اين فرصتي نبوده است كه ما از ديدار ديگر برنامه ها بهره مند شويم و اين باعث تأسف است.
*نظرتان را درباره نحوه برگزاري بخش آئيني جشنواره بگوييد و اينكه اين بخش داراي چه نقاط مثبت و منفي بود؟
- به عقيده بنده اصلاً نبايد موسيقي آئيني را در اين جشنواره عظيم گنجاند يا به آن وصله كرد. وقتي كه مهمترين تالارها و خدمات در اختيار اركستر سمفونيك ها و ديگران است و آن توجه و احترامي كه بايد به موسيقي آئيني بشود، مبذول نمي شود و فريادها و آه و ناله هاي ما را هم كسي نمي شنود و برنامه ما در تالاري انجام مي شود كه بيش از صد نفر گنجايش و تماشاگر ندارد، و خدمات هم در حد بسيار ناچيز و نارسايي است، چه انتظاري مي توان داشت. گمان مي كنيم همان برنامه موسيقي آئيني كه آقاي جاويد در آبانماه ۸۱ برگزار كرد، بيشتر از اين نمود داشت.
اگر قرار است موسيقي آئيني هم در بهمن ماه اجرا شود، بايد زمان به سه مرحله تقسيم گردد:
۱- گروه هاي نمايشي فيلم و تئاتر ده روز اول بهمن.
۲- موسيقي ملي و اركسترهاي داخلي و خارجي، دهم تا بيستم بهمن.
۳- موسيقي آئيني از بيستم تا سي ام بهمن.
كه هم در مورد آن تبليغ شود كه طرفداران آن در صحنه حضور يابند و هم اينكه امكانات بيشتري در اختيار گروه هاي هنري قرار گيرد وگرنه تلاش و زحمات آقاي جاويد و ديگر عزيزان دست اندركار و هزينه هاي انجام شده، اثر مطلوب را به دست نمي دهد.
*از آخرين كارهاي تحقيقي خود بگوييد؟
- سال گذشته چندين جشنواره موسيقي در شهرهاي قوچان و شيروان و مشهد و بجنورد اجرا كرديم كه فوق العاده مورد استقبال مردم و مسئولين قرار گرفت. الآن كتاب تاريخ موسيقي ايران را آماده چاپ كرده ام. كتاب «نادرشاه در اسناد نويافته» را اكنون زير چاپ برده ام كه دوازدهمين كتاب چاپ شده من مي باشد.
اميدوارم تاريخ موسيقي ايران را در سال آينده چاپ كنم. مشكل من نداشتن امكانات مالي است.
اين كتاب شامل تاريخ موسيقي ايران تا زمان صدر مشروطيت و شكل گيري واحدهاي موسيقي ملي ايران مي باشد كه از دانشجويان دارالفنون بودند. پس از مشروطيت به موسيقي محلي خراسان پرداخته ام مانند:كردي، تركي و فارسي كه كار پرزحمتي بوده است. من آرزو دارم روزي نوارهايي كه ضبط كرده ام منتشر شوند و اين كتاب هم چاپ شود تا دين و وظيفه اي كه از هنرمندان برگردن دارم ادا نمايم.

نگاهي به كتاب «سرگذشت موسيقي ايران» اثر زنده ياد روح الله خالقي
۴۸ ساعت بعد!
012606.jpg
نويسنده: روح الله خالقي/ ناشر: انتشارات ماهور، چاپ اول؛ زمستان ۱۳۸۱/ قطع وزيري، گالينگور/ مصور با كاغذ دو رومات/ قيمت: ۱۵هزار تومان، سه جلد ۹۶۱ صفحه (جلد اول ۴۳۲ص، جلد دوم ۳۰۴ ص، جلد سوم ۲۲۳ ص)
پس از گذشت ۴۸ سال از تاريخ انتشار نخستين جلد «سرگذشت موسيقي ايران» مرحوم روح الله خالقي، هنوز اين اثر جايگاه و پايگاه معتبري در ميان اهل موسيقي و حتي محققان موسيقي دارد. نثر روان، دلنشين و نيز پرهيز از زياده گويي و توجه به جريانات مختلف موسيقي كشور و از همه مهمتر اشراف و ارتباطات فراوان آن زنده ياد با نهادها و مؤسسات مختلف و متفاوت موسيقي كشور سبب شده كه اثر فوق، همچنان و پس از اين همه سال خواندني، زنده، پراحساس و به قول خود استاد از لحني داستان گونه و جذاب برخوردار باشد. پس از اين اثر كتاب تاريخ موسيقي مرحوم حسن مشحون نيز از قابليت هاي فراواني برخوردار است و وجه تمايز اين اثر با اثر مرحوم خالقي در صبغه كتابخانه اي آن است برخلاف مرحوم خالقي كه بيشتر اطلاعات را از افراد اخذ كرده است. ضمن آن كه مرحوم خالقي در نگارش اين اثر و نزديك ساختنش به يك اثر محققانه و با معيارهاي تاريخنگاري علمي سعي كرده از مشورت چهره هاي نامي ادب و فرهنگ و تاريخ استفاده كند.
روند نگارش كتاب از تولد مرحوم خالقي آغاز مي شود: «اين كتاب مانند قصه اي دراز از سال تولدم آغاز مي شود و به ترتيب تاريخ پيش مي رود، اما مانند قصه هاي ديگر نيست كه فصول آن كاملاً به هم پيوسته باشد تا خواننده براي رسيدن به نتيجه همه را دنبال هم بخواند. در عين حال كه ارتباط فصل ها را در نظر داشته ام، كوشش كرده ام كه در هر فصل، مطلب به آخر برسد و چيزي مبهم و نامعلوم باقي نماند. من نمي خواهم كه اين سرگذشت مانند رمان خوانده شود، زيرا افسانه نويسي نكرده ام.
مرحوم خالقي خود اذعان مي دارد كه درباره برخي از شخصيت هاي موسيقي كه آشنايي بيشتري با آنها داشت، مطلب مفصل تري نوشته است چرا كه «به روحيات و افكار و ذوق و هنر آنها بهتر آشنايي داشته»، اما اين به معناي آن نيست كه نويسنده حقيقت را فداي دوستي و استادي كرده باشد. بلكه به اذعان مرحوم خالقي «اگر آنها را ستايش نموده ام، به راستي در خور آن بوده اند و اگر از آنها به اشاره اي گذاشته ام، آثاري نداشته اند كه مورد بحث قرار گيرد يا كار مهمي انجام نداده اند كه محتاج تذكر باشد» .تا اينجاي نوشته ما در باره شيوه كاري استاد خالقي و نيز چگونگي نگارش كتاب بود. اما اين كتاب عليرغم اهميتش از برخي نكات رنج مي برد كه مدير صاحب ذوق انتشارات ماهور كه پيش از اين جلد سوم اين اثر را با ويراستاري و افزوده هاي فراوان دكتر ساسان سپنتا، به بازار كتاب عرضه كرده بود، تصميمي بجا گرفت كه هر سه اين مجلدات را در يك جلد عرضه كند. اما براي اين كار سعي كرد برخي ابتكارات كه دسترسي خواننده به مطالب و نوشته ها را آسانتر مي كند در نظر بگيرد از جمله اينها اصلاح برخي غلط هاي چاپي يا املايي مانند غافله ي (قافله ي ) شيراز (ص ۳۹۱ متن قديم، ۳۰۳ جديد). اصلاح برخي واژه هاي ديگر كه احتمالاً يا املاي شان نادرست است و يا غلط چاپي دارند: مانند: ظهير فارابي شاعر قرن ششم هجري (ص ۱۳۰ متن قديم، ۳۱۳ جديد) كه بايد ظهير فاريابي باشد و نيز برخي اصلاحات ويرايشي جزيي كه مفهوم جمله را رساتر كند.
از سوي ديگر در برخي موارد نام منابع در شكل درست آن آمده است.

|   اجتماعي    |    ادب و هنر    |    اقتصادي    |    آموزشي    |    انديشه    |    خارجي    |
|   سخنگاه آزاد    |    سياسي    |    شوراها    |    شهر    |    شهري    |    علمي فرهنگي    |
|   موسيقي    |    ورزش    |    ورزش جهان    |    صفحه آخر    |

|    صفحه اول    |    آرشيو    |    شناسنامه    |    بازگشت    |