سه شنبه ۱۶ ارديبهشت ۱۳۸۲- سا ل يازدهم - شماره ۳۰۴۱ - May . 6, 2003
آموزش مبارزه با بيماري هپاتيت
كلاس آموزشي مبارزه با بيماري هپاتيت از سوي انجمن خيريه حمايت از بيماران كبدي ايران برگزار مي شود.در اين جلسه دكتر ناصر ابراهيمي درياني رئيس اين انجمن سخنراني مي كند. اين جلسه روز پنج شنبه ۱۸/۲/۸۲ از ساعت ۹ صبح درموزه هنرهاي معاصر تهران واقع در خيابان كارگر شمالي برگزار خواهد شد.

ششمين كنگره علمي اپتومتري كشور برگزار مي شود
گروه علمي فرهنگي: ششمين كنگره سراسري علمي اپتومتري (بينايي سنجي) كشور ۱۸ تا ۱۹ ارديبهشت در بيمارستان ميلاد برگزار مي شود.
اين كنگره با هدف ارتقاي سطح علمي اپتومترهاي فارغ التحصيل، آشنايي با يافته هاي جديد علمي و تكنيكهاي درماني جديد، تبادل نظر در ارتباط با مسائل علمي و صنفي اين رشته و برقراري ارتباط علمي با حرف مختلف پزشكي از جمله چشم پزشكي و فيزيك پزشكي برگزار مي شود.
اين كنگره توسط انجمن علمي اپتومتري با همكاري انجمنها و گروه آموزشي اپتومتري دانشگاه هاي علوم پزشكي سراسر كشور برگزار مي شود.
در حاشيه اين كنگره نمايشگاه تجهيزات چشم پزشكي اپتومتري (بينايي سنجي) و لوازم اپتيك از جمله عدسي هاي تماس (كنتاكت لنز) برگزار مي شود.

مطبوعات نجات دهنده و حامي مي خواهند
ايسنا: با وجود مشكلات فعلي، مطبوعات ما نجات دهنده و حامي مي خواهند.
هاشم هاشم زاده هريسي، عضو مجلس خبرگان در گفت و گو با خبرنگار سياسي ايسنا با بيان اين مطلب اظهار داشت: مطبوعات كشور، مظلوم هستند و شريك درد ندارند.
وي همچنين اين عرصه را از درون و بيرون داراي چالش خواند.
وي افزود: مطبوعه اي كه مستقل است، بايد مخارجش را تأمين كند ولي اين توانايي را ندارد؛ هرجا هم كه دردها بازگو شود كسي به آن گوش نمي دهد.
هريسي ادامه داد: هنگامي كه مطبوعه اي پشتوانه مالي نداشته باشد، نمي تواند خود را به نحو احسن عرضه كند و كارش به تدريج سقوط مي كند.
صاحب امتياز روزنامه صداي عدالت گفت: اين از مشكلاتي است كه در درون روزنامه ها وجود دارد در صورتي كه مطبوعات اشتغال زاترين تشكيلات هستند.
وي ادامه داد: از بيرون هم هزار و يك اتهام، تهمت و حرف وجود دارد و حتي روزنامه ها خود عليه هم جوسازي مي كنند.
هاشم زاده هريسي افزود: بعضي از اوقات خود روزنامه ها هم به اشتباه و يا به عمد به افراط و تفريط دچار مي شوند.

مجموعه موزه ملي ايران در محدوده ميدان مشق طراحي مي شود
گروه عملي فرهنگي: معاون حفظ و احياي ميراث فرهنگي استان تهران گفت: هيات دولت تصويب كرده تا مجموعه تاريخي ميدان مشق تهران به عنوان موزه ملي ايران طراحي و در نظر گرفته شود.
به گزارش ميراث خبر، اسكندر مختاري افزود: براساس اين مصوبه دولت به منظور نگهداري موزه اطلاعات مجموعه باغ ملي، موزه ايران باستان و موزه گمرك به عنوان مجموعه تهران قديم بايد گروهي شامل معاون عمراني وزير كشور، معاون معماري و شهرسازي وزير مسكن و رئيس سازمان ميراث فرهنگي تشيكل تا پيگيري ها و اقدامات لازم را براي مطالعه و طراحي مجموعه موزه ملي انجام دهد، براين اساس فعاليتهاي لازم براي شناسايي و حريم بندي محدوده تهران قديم صورت مي پذيرد.
وي با اشاره به اين كه در مصوبه هيات دولت طراحي مجموعه موزه ملي در محدوده ميدان مشق قديم بين خيابان هاي امام خميني(ره)، فردوسي، سي تير و سرهنگ سخايي صورت خواهد گرفت، افزود: هيات دولت در مصوبه خود آورده است كه مجموعه ميدان مشق و ابنيه موجود درآن با رويكرد فرهنگي به توسعه موزه ايران باستان، تثبيت و به تقويت موزه هاي موجود در اين محدوده از جمله محدوده هاي پست، اطلاعات و ملك اختصاص مي يابد.
همچنين امكان نظرسنجي و ارائه راه حل هايي براي جابجايي و ملك اختصاص مي يابد. نيز امكان نظرسنجي و ارائه راه هايي براي جابجايي و واگذاري ابنيه و املاكي كه در محدوده مذكور در اختيار دستگاه هاي دولتي قرار دارد، صورت گيرد.
وي افزود: براساس مصوبه هيات دولت، سازمان ميراث فرهنگي، وزارت مسكن و شهرسازي، شهرداري تهران و نهادهايي كه داراي برنامه در اين محدوده هستند، بايد پيش بيني لازم را در زمينه تحقق طرح در كوتاه مدت صورت دهند. همچنين سازمان مديريت و برنامه ريزي و دستگاه هاي اجرايي مورد اشاره نيز بايد تمهيدات لازم را براي تامين اعتبار و برنامه ريزي و دستگاه هاي اجرايي مورد اشاره نيز بايد تمهيدات لازم را براي تامين اعتبار مربوط به بلندمدت به عمل آورند.
مختاري همچنين در تشريح ديگر مفاد اين مصوبه دولت گفت كه انجام مطالعات و برنامه ريزي براي تبديل محدوده مركزي تهران (محدوده حصار ناصري) به مركز فرهنگي و تاريخي تهران نيز بايد زير نظر گروه متشكل در اين تصويب نامه، صورت پذيرد و اقدامات قابل انجام توسط شهرداري تهران و سازمان ميراث فرهنگي آغاز شود.
اين مصوبه مي افزايد: در مورد اقداماتي كه مستلزم پيش بيني در قانون برنامه چهارم توسعه كشور است، پيش بيني هاي لازم با همكاري سازمان مديريت و برنامه ريزي كشور و دستگاه هاي ذيربط در لايحه مربوط، صورت گيرد. در همين حال مختاري معاون حفظ و احياء ميراث فرهنگي استان تهران با تصريح اين نكته كه هر چه زودتر بايد مكان و حوزه موزه ملي ايران مشخص شود افزود:  زماني كه موزه ملي ايران طراحي شد، پيش بيني ها اين بود كه اين موزه تنها به مدت ۱۰ سال مي تواند كارايي داشته باشد، اما اكنون پس از گذشت ۶۶ سال، اين موزه جاي مشخصي ندارد و تعداد بسيار زيادي از اشياء و آثار باستاني به دليل كمبودها و مشكلات نگهداري، به نمايش گذاشته نشده است.

وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي
تكثر در عرصه مطبوعات، از لوازم ضروري جامعه است
گروه اجتماعي: تجربه ما در اين سالها نشان مي دهد اگر زماني در حوزه اي محدوديتي ايجاد مي شود، بلافاصله در بخش ديگري فعاليت جديدي آغاز مي شود و از آنجايي كه اين مساله را جامعه و نظام اجرايي كشور مي پذيرد، در آينده نيز شاهد تنوع بيشتري در عرصه مطبوعات خواهيم بود.
احمد مسجدجامعي، وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي پس از بازديد از غرفه مطبوعات در دهمين جشنواره مطبوعات با حضور در غرفه خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) به پرسش هاي ايسنا پاسخ گفت.
وي نكته مهم جشنواره مطبوعات امسال را گسترش حوزه هاي تخصصي در زمينه مطبوعات دانست و آن را نشان دهنده تحول عظيم در سطح جامعه در عرصه هاي مختلف توصيف كرد و افزود:  امروز در حوزه هاي بسيار خاص نيز نشرياتي وجود دارند كه توسط بخش خصوصي منتشر مي شوند و خودگردان هستند و از سوي مخاطبان خود مورد استقبال قرار مي گيرند.
وي اين نكته را ويژگي جالب جشنواره امسال عنوان كرد و آن را ناشي از شكل گيري هويت هاي جديد و پديدآمدن صورت هاي جديد فرهنگي، هنري، علمي، صنفي در كشور دانست.
وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي با اشاره به افزايش روزنامه ها در زمينه هاي اقتصادي، ورزشي و هنري اين موارد را از نكات قابل توجه در عرصه مطبوعات خواند و ادامه داد: امروز بعضي از حوزه هايي كه تا چندي قبل به ذهن نمي رسيد و يا انتظار نمي رفت مورد استقبال قرار بگيرد، از شمارگان بالايي برخوردارند و اين مساله بتدريج در حال گسترش به ديگر اشكال مطبوعات نيز است.
وي گفت: البته اين بدان معنا نيست كه در تمام موضوعات، مطبوعات مورد نياز منتشر مي شوند، بلكه برخي حوزه هاي ديگر نيز وجود دارند كه هنوز مي تواند صاحب روزنامه باشد و اگر اين روند فرهنگي تداوم يابد، پيش بيني مي كنم درآينده شاهد تعدد و تنوع در روزنامه ها خواهيم بود.
وي در بررسي وضعيت كنوني مطبوعات و عملكرد وزارت ارشاد در اين زمينه تعداد متقاضيان مطبوعات و نشريات در كشور را روبه افزايش توصيف و آن را بيانگر وجود ظرفيت براي نشريات جديد در فضاي فرهنگي، اجتماعي و عمومي جامعه دانست و تصريح كرد: صدور مجوزهاي صادره براي مطبوعات، همچنان رقم بالايي را تشكيل مي دهد. اين روندي است كه همچون سال گذشته ادامه داشته است و ارشاد نيز تلاش خود را انجام مي دهد تا نشريات بيشتري بتوانند در عرصه حضور پيدا كنند.
وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي با پيش بيني اينكه درسال جاري نيز روند دوساله قبلي تداوم يابد، ابراز اميدواري كرد: نشريات مختلف هم با همان تكثري كه لازمه ظرفيت و نياز فرهنگي امروز اجتماعي كشور است، منتشر شود.
مسجدجامعي، تكثر در عرصه مطبوعات را از لوازم ضروري جامعه دانست و با تاكيد بر ضرورت اطلاع رساني آزاد در عرصه كشور، از امنيت و مسائل اقتصادي به عنوان محدوديت هاي جدي مطبوعات در كشور ياد كرد و افزود: بخشي از امنيت مطبوعات مربوط به قواعد و قوانين است.

مسموميتها و حوادث  عمده ترين  عوامل  مرگ  و مير هستند
گروه اجتماعي: حوادث  و مسموميت ها به ترتيب  عمده ترين  عوامل  مرگ  و مير در كشورهستند.
به گزارش ايرنا، دكتر اكبر كوشانفر استاد دانشگاه  علوم  پزشكي  شهيد بهشتي  در حاشيه همايش  سالانه  انجمن  پزشكان  كودكان  ايران  اعلام  كرد: از ميزان  دقيق  مسموميت كودكان  در ايران  آماري  در دسترس  نيست ، ولي  در شهر تهران  با ۱۵ ميليون  تن جمعيت ، سالانه  ۴ هزار نفر به  علت  مسموميت  به  بيمارستان  لقمان  حكيم  مراجعه مي كنند كه  اغلب  آنان  را كودكان  تشكيل  مي دهند.
اين  متخصص  در گفت وگو با گروه  اخبار علمي  ايرنا، سن  شيوع  مسموميت  دركودكان  را ۲ تا ۴ سالگي  عنوان  كرد كه  كودك  به  طور غريزي  اشيا را به  دهان مي برد.
وي  افزود: با وجود لوله كشي  گاز هنوز رايج ترين  عامل  مسموميت  كودكان  رانفت  تشكيل  مي دهد و بعد از آن  گاز و مواد پاك كننده  قرار دارند.
سالانه  ۴۰۰ تن  به  علت  مسموميت  با وايتكس  به  بيمارستان  لقمان  مراجعه مي كنند كه  به  گفته  اين  متخصص  دچار سوختگي  اطراف  دهان  هستند، در اين  حالت ضمن  وادار نكردن  كودك  به  استفراغ  بايد به  وي  شير داده  شود.
كوشانفر با اشاره  به  بروز سوختگي  بسيار شديد و حتي  تنگي  مري  با خوردن مواد شيميايي  مخصوص  باز كردن  لوله ها و پاك  كردن  گاز، تاكيد كرد كه  بايداقدامي  انجام  گيرد تا در قوطي  محتوي  اين  مواد به  سادگي  توسط كودكان  بازنشود.
موارد ديگر مسموميت  كودكان  را قرصها و به  ويژه  قرصهاي  ضد افسردگي  وحشره كشها تشكيل  مي دهند.
وي ، مسموميت  گياهي  را عامل  ۱۰درصد مسموميتها دانست  و گفت : گياهاني كه  ايجاد مسموميت  مي كنند نيز بايد دور از دسترس  كودكان  باشند، براي  مثال دانه  كرچك  حاوي  آنزيمهاي  مسموم كننده  است  كه  حتي  ممكن  است  بيهوشي  و عوارض كليوي  ايجاد كند.

پارك علمي دانشگاه شهيد بهشتي عضو انجمن پاركهاي بين المللي شد
گروه علمي فرهنگي: پارك علمي، تحقيقاتي و فناوري دانشگاه شهيد بهشتي در شهرستان سوادكوه استان مازندران به عضويت انجمن پاركهاي بين المللي درآمد.
پروفسور «عطاالله قباديان» يكي از اساتيد دانشگاه شهيد بهشتي و مسئول پيگيري و پي ريزي اين پارك علمي روز دوشنبه در جلسه پيگيري امور اين پارك گفت اين پارك مي تواند محل برگزاري سمينارهاي علمي تحقيقاتي و پژوهشي بين المللي و كشوري قرار گيرد.
وي هدف از تاسيس اين پارك علمي تحقيقاتي را توجه به امر پژوهش، توسعه ارتباط دانشگاه با جامعه، گسترش علوم و فنون جديد، تمركززدايي و گسترش حوزه نفوذ علمي و ارتباطي دانشگاه ذكر كرد.

با معرفي ۳۵ تيره از اقوام كرد ايراني
بزرگترين موزه مردم شناسي اقوام ايراني گشايش مي يابد
012636.jpg
گروه علمي فرهنگي: عمارت آصف وزيري، ۲۸ ارديبهشت ماه همزمان با روز جهاني موزه به بزرگترين موزه مردم شناسي اقوام ايراني بدل مي شود و به معرفي ۳۵ تيره از اقوام كرد مي پردازد.
بناي عمارت آصف وزيري داراي ويژگي هايي است كه باعث شده آن را به عنوان خانه كرد در نظر بگيرند.
اين عمارت در كوچه پس كوچه هاي محله سرتپوله، همان محله اي كه هر كرد موسپيد كرده اي آن را به ياد دارد واقع شده است. عمارتي در مجاورت با دژ سنه يا قلعه سنندج، مسجد جامع و عمارت ملالطف الله شيخ الاسلام كه مجموعه  به هم پيوسته اي از تاريخ اكراد را تشكيل مي دهد. قدمت ساخت عمارت آصف وزيري به دوران صفويه بازمي گردد. دردوره هاي بعدي بويژه در دوران قاجار و پهلوي قسمت هايي به اين عمارت افزوده شده است.
روزگاري نه چندان دور زندگي بسيار باشكوه و مجلل در اين خانه جريان داشته و امروز اين عمارت براي تبديل شدن به بزرگترين موزه مردم شناسي اقوام ايراني آماده مي شود.

تشكيل گروه كارشناسي در قوه قضائيه براي بررسي جرائم اينترنتي
گروه اجتماعي: دادستان كل كشور با اعلام اين كه براي بررسي جرائم اينترنتي يك گروه كارشناسي در قوه قضائيه تشكيل خواهد شد، تصريح كرد: اهل قلم و سخن تا آنجا كه بر مدار قانون حركت كنند و از اين مدار خارج نشوند، محترم هستند و در صورت خروج از اين مدار تخلف كرده اند و تخلف هم تبعاتي قانوني دارد.
آيت الله عبدالنبي نمازي، امروز در حاشيه مراسم بزرگداشت شهيد مطهري در نيروي مقاومت بسيج به خبرنگار حقوقي خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) گفت: جايگاه اهل قلم خاص بوده و در قانون تعريف شده است. اين قشر بايد در چارچوب قانون اساسي و قانون مطبوعات رفتار كنند و طبيعي است در صورت تعدي و تجاوز از اين حدود، خلاف قانون عمل كرده اند و طبق قانون با آنان برخورد مي شود.
نمازي در خصوص نحوه رسيدگي به جرايم اينترنتي و درستي استناد به قانون مطبوعات درباره اين جرايم گفت: بحث اينترنت و مباحثي كه بر اثر آن ها امكانات فني و تكنيكي پديد مي آيد، مربوط به يكي دو سال اخير است كه در مباحث حقوقي و قضايي تا به حال مطرح نبوده است.
وي افزود: آن زماني كه من بحث استناد به قانون مطبوعات را براي پيگيري جرايم اينترنتي مطرح كردم، گفتم كه در فضاي فعلي چون قانون مصوبي را در اين زمينه نداريم محاكم مي توانند براي جرايم اينترنتي با استناد به قانون مطبوعات حكم صادر كنند. به دليل اين كه ترويج باطل، فساد و ابتذال بحث كلي و مطلق است؛ حال اين توسعه ابتذال مي خواهد مكتوب باشديا با زبان باشد يا از طريق رايانه و اينترنت؛ بالاخره ترويج فساد است.
دادستان كل كشور خاطرنشان كرد: بعد از آن كه اين مسئله در رسانه ها، مراكز دانشگاهي و علمي مورد بحث قرار گرفت، قرار است قوه قضائيه يك گروه كارشناسي تشكيل دهد و ابعاد مختلف اين مسئله را بررسي كند و در نتيجه لايحه اي را تهيه و براي تصويب، تقديم مجلس كنند.

غروب نگاه
با سالمندان نابيناي كهريزك
بيكار بودم كه آمدم اينجا. اگرسالم بودم و كار داشتم نه نمي آمدم
من اگر آن دنيا بازخواست بشوم. مقصر نيستم
012564.jpg
امروز شاهد پرندگاني خسته و شكسته بال بودم كه پير و تنها به اين گوشه متروك پناه آورده بودند و مرگ را قطره، قطره پذيرا مي شدند و زندگيشان رفته، رفته افول مي يافت و تلخ تر خاطره اينان بود كه درياها اندك، اندك رنگ مي باخت و دفن مي شد. درست مانند زباله هايي كه كمي آن طرف تر دفنشان مي كنيم!
كهريزك.اين جا كهريزك است.
ساختمان ها آجري و زيبا، محوطه ساكت و دلفريب، باغچه ها پربار و سرسبز و نگهبان ها مهربان. گرچه همه بي حوصلگي و خستگي شان را زير سايه سنگين خوشرويي و احترام پنهان كرده اند.
پا در اين سكوت پرجوش و ملتهب مي گذارم و سراغ از نابينايان سالمند مي گيرم، تا شايد دمي در غروب نگاه اين منتظران دربند، خويشتن را بيابم، لحظه اي غربتشان را تجربه كنم و از درد تنهايي شان، جرعه اي بنوشم.
به سراغ چند پيرزن نابينا مي روم تا با آنها صحبت كنم.چند نفري شان كه خيلي خوب مي فهمند و حرف مي زنند،حاضر به مصاحبه نمي شوند و با عصبانيت و تنفر دست رد به سينه ام مي زنند. نااميد نمي شوم. ادامه مي دهم. گرچه فضا، فضاي يأس انگيزي است؛ بوي مرگ مي دهد. يكي شان با تمسخر و خشم مي گويد: «حرف بزنم، به من خونه مي دين؟» مي گويم: «مادرجان! من خودم هنوز خونه ندارم.» جواب مي دهد: «آره، تو گفتي و من باور كردم!» و زيرلب جويده، جويده و خشمگين غر مي زند.
يكي از بهيارها به كمكم مي آيد. پيرزني آرام، كه از دور مي شود سكوت و نياز را بر چهره اش خواند، حاضر شده صحبت كند. كنارش مي نشينم. باور كردني نيست! پيري مچاله اش كرده ولي انگار رنگ و بويي از جواني هنوز در او زنده است؛ شعله اي است كه هنوز مي سوزد. پشت اين صورت چروكيده، اين چشم هاي خاموش از شكل افتاده، اين تن خميده، نگاهي كه از من مخفي مي كند، چهره اي كه گاه مي خواهد بپوشد و مستقيم به من نگاه نكند، خداي من! تو گويي جواني است كه پيري را فرياد مي زند، فندق پيري است كه جوانه مي زند. نمي دانم چرا اين احساس در من شكل گرفته! نامش صغرا است. نمي داند چند ساله است. مي گويد شناسنامه اش پيش مددكارهاست. چهارساله بوده كه به خاطر آبله بينايي اش را از دست داده. اهل نائين است. با پدر و مادرش به تهران مي آيد. در خانه پيش پدر و مادر زندگي را مي گذرانده.سي چهل ساله بوده كه پدر و مادرش را از دست مي دهد. درس نخوانده. سرگرمي ندارد. دو برادر دارد كه هر دو مسن هستند. يكي تهران، ديگري نائين. هردو گاه به ديدنش مي آيند. پيش از اين با برادرش زندگي مي كرده مدتهاست كه از صرع و تشنج رنج مي برد. بارها به خاطر حمله  صرع زمين خورده و سرش شكسته. بارها بستري شده، ولي هيچ علامتي از بهبودي در او ديده نمي شود. صرع درمانده اش كرده و روز به روز شديدتر مي شود.
مي گويد: «برادرم اسير من بود. قبلاً با او زندگي مي كردم. تا اين كه مرا آورد اينجا. اينجا بدون منت زندگي مي كنم. زن برادرم مگر چقدر مي تواند از من پرستاري كند.»
مي پرسم: «هيچ وقت كار كرده اي؟»
مي گويد: «اگر سلامت بودم بله، دلم مي خواست كار كنم. اينجا توي بخش سه، در كارگاه، نخ بافتني درست مي كردند. حالم به جا بود. ولي نابيناها را نمي گذاشتند كار كنند. الان حالم خوب نيست. نمي توانم. قبلاً به زن برادرم كمك مي كردم. كارهاي خانه را انجام مي دادم. ولي حالا اين هم از من ساخته نيست.»
مي گويم: «با مراكز نابينايان هيچ رابطه اي داشته اي؟» مي گويد: «نه» مي پرسم: «بهزيستي را مي شناسي؟» جواب مي دهد: «نه، من دائم خانه بوده ام. تا وقتي بوده ام، خانه بوده ام. يك خواهر داشتم بينا بود، ازدواج كرد. ولي بچه دار نشد. بعد هم مرض قند گرفت و مرد. من به خاطر چشم اين جا نيفتادم.»
برايش توضيح مي دهم بهزيستي چگونه جايي است. بعد از او مي پرسم: «به نظر تو رئيس بهزيستي چه كاري انجام مي دهد؟»
- نمي دانم. حتماً يك كاري انجام مي دهد. بيكار كه نمي تواند باشد.
* رئيس جمهور را مي شناسي؟
- آره.
* اسمش چيه؟
- خاتمي.
* مي داني رئيس جمهور كارش چيه؟
- نمي دانم چه كاري انجام مي ده. راجع به مملكت و اين جور چيزها صحبت مي كند.
* راديو گوش مي دي؟
- آن موقع ها آره. حالا نه.
* مي تواني برايم كار را تعريف كني؟
- يعني چه؟
* كار. كار يعني چه؟
- من قبلاً كار خونه مي توانستم انجام بدهم ولي حالا نه.
* مي پرسم: «دوست داري برايت چه كاري انجام بدهند!»
- جواب مي دهد: «اين ها زحمت خود را مي كشند. از خدا مي خواهم اين درد را از روي من بردارد. شفا مي خواهم.»
مرگ پنجه انداخته و زندگي سوسو مي زند. آرزوهاي جواني كه پير شده اند و در دشت سينه مي ميرند.
نگاه مي كنم. صورت باز و چشم هاي روشن زني كه مادري را از دور فرياد مي زند و حتي در نه گفتن و امتناعش از هم صحبتي با من، نوعي محبت مادرانه كاملاً هويداست، نظرم را جلب مي كند. پرستار نمي تواند قانعش كند. روانشناسي حكم مي كند التماسش كنم. اين كار را مي كنم. نرم نرمك راضي مي شود. كمي هم متعجب است. مي گويم: «من هم جاي پسرت؛ فقط مي خواهم كمي با هم صحبت كنيم. براي روزنامه نابينايان كه به خط بريل است، مي نويسم.»
اسمش را نمي گويد.پنجاه ساله است. ده سال است كه نابينا شده.علتش را نمي داند يا نمي خواهد كه بگويد و ده سال است كه اينجا در كهريزك است. پانزده- شانزده ساله بوده كه ازدواج كرده.ولي پس از ده سال از همسرش جدا شده. از شوهر و فرزندانش كه يك دختر و پسرند، بي خبر است و نگران از اين كه اين ها كه مي گويد در روزنامه چاپ شود و فرزندانش آن را بخوانند. فاميل گاه به ديدنش مي آيند. به راديو تهران گوش مي دهد و ترانه و موسيقي سنتي را دوست دارد. «تو اي پري كجايي» را برايش مي خوانم. مي خندد.مي پرسم:
* به نظر تو تعريف كار چيه؟
بي مقدمه و فوري جواب مي دهد:كار، ورزش، خوشبختي. پول گرفتن. پول گرفتن مهم است. زندگي روي پول مي چرخد.
* شغل و كاري هم داشته اي؟
- بله. از سر ناچاري در يك توليدي لباس كار مي كردم؛ سري دوزي.
* از چند سالگي؟
- نمي دانم. بعد از اين كه طلاق گرفتم.
* يعني حدوداً از بيست و پنج سالگي.
- بله.
* دوست داشتي چه كاره باشي؟
- خانه دار.
به چشم هايش نگاه مي كنم؛ به صورت گرد و روشنش؛ به آرزوي ساده و صريحي كه ته اين چشم ها موج مي زند: خانه داري، مادري. ادامه مي دهم:
* به نظر تو به چه كاري مي گويند خوب، به چه كاري بد؟
- دزدي بد است. نان حلال و با شرافت خوب. مثلاً بنايي خوب است.
* شوهرت چه كاره بود؟
- كارمند بانك.
* مادرجان! به نظر تو آدم اگر كار كند مي تواند پولدار بشود؟
- تا چه كاري باشد. بازاري ها، دكترها و طلا فروش ها مي توانند. ما داريم آدم هايي كه مؤمن و خوبند. بعضي ها چپاولگرند ولي خيلي ها روي وجدان و انسانيت كار مي كنند.
* آدم خوش شانس باشد؛ چه كاري گيرش مي آيد؟
- به شانس مربوط نمي شود.
* كاركردن خوب است يا ارث بردن و پول داشتن؟
مي خندد:
- ارث برسد بهتر است. ولي مهم خرج كردن آن است. باد آورده را باد مي برد. كسي كه قدردان باشد مي داند، يك قران به چه زحمتي به دست مي آيد.
* با پول كاركردن، كار واقعي،مي شود خانه ساخت، سرپناه پيدا كرد؟
لبخندي از رضايت بر چهره اش مي نشيند:
- همان ها كه گفتم، مي توانند!
* هيچ وقت بيكار بوده اي؟
- آره. بيكار هم بوده ام.
* چند تا بيكار ديده اي؟
- توي كوچه و محله پر از بيكار است.
...
همكارم سر بر گوشم مي گذارد و مي گويد: «جسارت نباشه، اين قدر طولش نده! تمامش كن! اينها را كه تو مي پرسي، كسي چاپ نمي كنه!»
مي گويم: «من خودم را سانسور نمي كنم، آنها اگر خواستند، اين كار را بكنند!»
و ادامه مي دهم: 
* چند تا خواهر و برادر داري؟
- يك خواهر، يك برادر.
*  چه  كاره اند؟
- خواهرم خانه دار است، برادرم در شركت بيمه كار مي كند.
* وقتي آمدي اينجا، كار داشتي يا بيكار بودي؟
- بيكار بودم.
* اگر كار داشتي اينجا مي آمدي؟
- نه. بيكار بودم كه آمدم اينجا، اگر سالم بودم و كار داشتم نه، نمي آمدم.
* بهزيستي را مي شناسي؟
- بله.
* فكر مي كني رئيس سازمان بهزيستي چه كار مي كند؟ و چه كاري بايد بكند؟
- نمي دانم... دستور مي دهد.
* رئيس جمهور را مي شناسي؟
- بله، خاتمي.
*  رئيس  جمهور چه كار مي كند؟
- او هم دستور مي دهد. خدا مي داند. بنده شناس خدا است.
* مي خواهي چه كاري برايت انجام بدهند؟
- هيچي. اينجا به ما مي رسند. غذا مي  دهند مي خوريم تا عمرمان سربيايد، برويم. من اگر آن دنيا بازخواست بشوم، مقصر نيستم.
با صورت رنگ پريده و چشم هاي شاد نگاه مي كند. بالاي سرش روي ديوار نوشته: ديابتي.
به بخش سالمندان مرد مي رويم، از ميان نابينايان كسي قادر به حرف زدن نيست، جز يكي كه آن هم كم بينا است؛ چشم هايي كه روبه خاموشي مي روند؛ پلكهايي كه به هم برآمده اند و زير بار سنگين پيري، ناي باز شدن ندارند.
همكارم باز به سراغم مي آيد و مي گويد: «اينقدر كش نده!  تمامش كن!  اين قدر نپرس!  ظهر شده، تمام كن بريم!»
مي گويم: «كار من تهيه گزارش از معلولان سالمند است. شما خسته شده اي، برو!  برو، من كارم را تمام مي كنم و برمي گردم!»
مي گويد: «نه، اين طوري نمي شه!»
نمي فهمد كه حرف گرفتن از پيري، از خستگي روح و ذهن، از بيماري، از درد، از كم حوصلگي و انتظار، از كسي كه نفس ندارد حرف بزند، چشم  ندارد نگاهت كند، حوصله ندارد هم كلامت شود، سخت است؛نمي داند كه با سؤال هاي كليشه اي و تكراري، با حرف هاي بيهوده و دلقك وار، نمي توان تغيير كرد و چيزي را تغيير داد.
چند دقيقه بعد دوباره مي آيد و مي گويد: «مي خواهي ما برويم و تو بمان تا شب با همه اينها مصاحبه كن! الان ساعت يك است.»
مي گويم: «نيم ساعت ديگر كار من تمام است.»
با تعجب مي گويد: «نيم ساعت؟!»
و مي رود.
پيرمرد با اندامي نحيف و كوچك، روي تخت نشسته است. چاي مي نوشد و سرفه مي كند. مثل كودكي پير به نظر مي رسد. كودكي كه هر چه به لحظه واپسين نزديك تر مي شود، معصوم تر و پاك تر، همچون طفلي كه دوباره زاده شد،  به نظر مي آيد.
نمي دانم. همه پيرمردان و پيرزنان اينجا، همه، چه آنها كه زمينگيرند ، چه آنها كه دنبالمان به راه مي افتند؛ در حسرت نوازش و سلامي، گوشه چشمي و توجهي، در حسرت يك نگاه حتي، كساني كه مشتاقانه داستان زندگي شان را بي آن كه بخواهيم، تعريف مي كنند يا من من مي كنند كه: «با من، با من صحبت كن»، آن پيرزني كه چشم ندارد، آن پيرزني كه مي گويد خانه و باغ و ويلا دارد و كسي پول و چيزهايش را برداشته و از من مي خواهد در كيفم دنبال پول گم شده اش بگردم، در چهره  همه، نه آدم هايي مسن، كه كودكاني را مي بينم كه پاك و معصوم با نگاهشان ما را نوازش مي كنند.
كودكي.پيري و باز كودكي.كودك شدن.اين بازگشت، چيزي كه شايد به درنگ و توجه وامي داردمان تا در برابر اين پاكي كودك وار بايستيم؛ به آن توجه كنيم و دست نوازش و حمايتمان را بر سر و چهره اش بكشيم.
كنار پيرمرد مي نشينم. با همه حزن و اندوه به سكوت آميخته اتاق، با همه يأسي كه از هر سو كمانه مي كند، كه حتي جرأت نمي كني سرت را بالا بگيري تا در اين آدم ها نگاه كني، چه، جز اندوه نصيبي نمي بري، اندوهي كه بر دلت چنگ مي زند، غمي كه پاياني ندارد، ولي با اين همه، پيرمرد آرام است. آرامشي كه گرمت مي كند.
كودكي پوست مي اندازد و طفلي نورس زاده مي شود. طفلي كه ساده و سنگين به سؤال هايم جوابها مي دهد:
«متولد ۱۳۲۵ هستم در كرمانشاه. تا ششم ابتدايي درس خوانده ام. سي سال است كه به تهران آمده ام. كارمند وزارت كشاورزي بوده ام. ازدواج نكرده ام، اشتباه كردم. هر چه پول مي گرفتم، خرج مي كردم. كارم را دوست داشتم. خوش مي گذراندم و عياش بودم.»
مي پرسم: «مي شود از راه كار كردن پولدار شد؟»
جواب مي دهد: «بله، مي شود. اگر پشتكار داشته باشي، هشيار و زرنگ باشي.»
* زرنگي يعني چه؟
- يعني مثلاً اگر رئيس يك نامه اي مي داد، من تا آخرش را مي خواندم ببينم چيست. موقع بازنشستگي ام برايم تشويق نامه نوشت و اظهار تأسف كرد كه كارمند خوبي را از دست داديم.بله، با پشتكار و زرنگي مي شود پولدار شد.خدا از آسمان براي آدم پول نمي اندازد.
مي گويم: چرا. بعضي ها مال و اموال به ارث مي برند.
مي خندد و مثل اين كه با خودش حرف بزند، نامفهوم، چيزهايي مي گويد كه نمي فهمم و ادامه مي  دهد: ارثيه فايده ندارد. آدم بايد از بازوي خودش نان بخورد.
مي پرسم:«از پول كار كردن توانستي خانه بسازي؟»
پاسخ مي دهد:«نه،  نتوانستم. آن موقع مي شد، حالا نمي شود. ولي من عياش بودم، نكردم.»
در دل گفتم:آن موقع هم نمي شد!
* چقدر بيكاري كشيده اي؟
- هيچ بيكاري نكشيده ام، ولي بعد از بازنشستگي ام، خانه نشينم و ذكر خدا مي گويم، دعا مي كنم و صلوات مي فرستم.
* چند نفر بيكار ديده اي؟
- خيلي بيكار ديده ام.
* خواهر و برادر داري؟
- دو تا خواهر دارم.
* چه كاره اند؟
- خانه دار.
* اگر كار داشتي اينجا مي آمدي؟
- اگر پول داشتم، وضعم خوب بود، اينجا نمي آمدم. اينجا هم ماهي ده هزار تومان هزينه بستري پرداخت مي كنم. برايم قبض صادر مي كنند.
* چه كسي تو را اينجا آورد؟
- خواهرم.
اسم سازمان بهزيستي به گوشش خورده است و فكر مي كند رئيسش كسي است كه مثل ديگر رئيسها، به زيردستانش دستور مي دهد. يعني كارش اين است.
رئيس جمهور را مي شناسد و مي گويد رئيس مملكت است و دستور مي دهد، تو اين كار را بكن، تو آن كار را.
از وضع فعلي اش راضي است و خدا را شكر مي كند. مي گويد: «اينها هر كار از دستشان برآيد،  انجام مي دهند.»
با اين كه صحبتمان كمي طول كشيده، ولي خستگي چنداني در چهره اش نمي بينم.برعكس، او را زنده تر و شادمان تر مي يابم.
او را مي بوسم. با من دست مي دهد و دستم را مي بوسد.
احمد يك «بچه كاري» است. اين اسمي است كه در «بهزيستي نمونه» روي كساني مثل اومي گذارند. درس نمي تواند بخواند ولي عقب مانده كامل ذهني هم نيست.
بيست و سه - چهار ساله و قوي است. كار مي كند؛ بچه ها را مي شويد، آنها را دستشويي مي برد، بعضي ها را در تختخواب هاي فلزي قفس مانندشان مي بندد و يا آنها را باز مي كند، تخت ها را جابه جا مي كند و از اين قبيل كارها. مادرياران و بهياران نمي توانند كارهاي سختي كه او مي كند، انجام بدهند.
احمد گويا ماهي سه- چهار هزار تومان هم دستمزد مي گيرد. بهياران و مادرياران هم مراقبند، كارش را درست انجام بدهد.
احمد چاي دوست دارد. هر بار پنج استكان. كارش را خوب انجام مي دهد. مراقب غذا و خوراك و چايش هم هستند.
پرستاري كه تازه به آنجا آمده بود، اين را تعريف مي كرد. مي گفت: احمد عقب مانده ذهني هست ولي مي فهمد. مثلاً سعيد پدر و مادرش را در زلزله  رودبار از دست داده و در اينجاست. پسر آرام و بي آزاري است. احمد مي گويد: « اين همه چي  حالي شه.» يا درباره ديگري مي گويد: «اين هيچي نمي فهمه.»، يا آن يكي «پدر و مادر دارد، كس و كار دارد»، يا «اين كسي را ندارد»، آن يكي - كه مدفوعش را مي خورد- «اه خوره.»
مي گفت: «من تازه به اينجا آمده بودم. مسئول اين بخشم. ولي مثل هر تازه واردي كه جانش به لبش مي رسد تا پذيرفته شود و مجالي براي همكاري و به عهده گرفتن واقعي مسئوليتش بيابد، تنها و منزوي بودم. كار را از دستم گرفته بودند و اصلاً اجازه دخالت به من نمي دادند؛ شايد كه به تنگ بيايم و بگذارم بروم.»
احمد مواظب من بود. روزهاي اول كه از او مي خواستم كاري را انجام بدهد، مي گفت: «چشم، چشم معاون خانم...!» مي پرسيدم چرا، مي گفت: «چون به حرفهاي ... گوش مي دهي، به او احترام مي گذاري و چشم،چشم مي كني.» خانم... رئيس بخش ديگري بود كه در كارم بسيار دخالت مي كرد و غيرمستقيم به من امر و نهي مي كرد.
روزي احمد از من پرسيد: «تو چه كاره اي؟ كي بهيار مي شي، شب مي موني؟ براي چي اينجايي؟»
جواب دادم: «من مسئول تو هستم.» گفت: «من كه كار خودم را مي كنم. ببين لباسهايم را جمع كرده ام، آنجا را شسته ام...» گفتم: «ولي آن مدفوع ها را از آنجا جمع نكرده اي!» خنديد و گفت: «تو كي مي ري پشت ميز بنشيني؟ مثل خانم ...، پشت ميز بنشيني، دستور بدي؟ بيا اقلاً مادريار بشو، اينجا بالاخره كاري داشته باش، بيكار كه نمي توني بشيني!»
و مدتي گذشت. كارها كمي نظم گرفت. به هر جان كندني بود، جاي خودم را پيدا كردم. حالا احمد هم من را قبول كرده، مي گويد: « مادر جان تو مسئول اين بخش هستي. من مخلص شما هستم.» مي گويم: «چرا؟» جواب مي دهد: «چون تو مسئول اينجايي.» و من را قبول كرده.
رضا بهار

اجتماعي
ادب و هنر
اقتصادي
آموزشي
انديشه
خارجي
سخنگاه آزاد
سياسي
شوراها
شهر
شهري
علمي فرهنگي
موسيقي
ورزش
ورزش جهان
صفحه آخر
همشهري اقتصادي
انفورماتيك
همشهري جهان
|  اجتماعي   |   ادب و هنر   |   اقتصادي   |   آموزشي   |   انديشه   |   خارجي   |   سخنگاه آزاد   |   سياسي   |  
|  شوراها   |   شهر   |   شهري   |   علمي فرهنگي   |   موسيقي   |   ورزش   |   ورزش جهان   |   صفحه آخر   |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   شناسنامه   |   چاپ صفحه   |