جمعه ۶ تير ۱۳۸۲ - سال يازدهم - شماره ۳۰۸۹
بر فراز قله راك اندرول
تو موسيقي زندگي را مي سازي اما هيچ كس آن را آن طور نمي خواهد وقتي يك آلبوم موفق ميتشود مردم با آن هم ذات پنداري مي كنند و اين كار خيلي بازاري است
005795.jpg
ترجمه: نوشين ديانتي
پيشترها راك از مرداني مانند بونو (كه دوست داشت دست در گردن جهانيان بيندازد) و مايك جاگر (كه دوست داشت همه مردم را با لگد براند) تشكيل شده بود. اما خواننده پيشگام گروه راديوهد، تام يورك فقط دوست دارد كه جهانيان درست عمل كنند. بهترين آهنگ هاي او - درختان پلاستيكي، بگذار بيفتد، آهنگ اهرام - از منظر شخص كاملاً عاقلي نوشته شده اند كه فكر مي كند بقيه مردم ديوانه شده اند. همين طور كه مانتراهاي راك پخش مي شوند، ميليون ها نفر به قله هاي هيجان مي رسند، بعضي به خاطر آنكه يورك در ميان نكوهش تكنولوژي، دولت و انجمن هاي شيطاني چندان از كلمات اطمينان بخش استفاده نمي كند و بخشي به خاطر آنكه راديوهد واقعاً سروصدا به راه مي اندازد.
براي نخبه گرايي كه در جهان بيشتر با گروه راكش شناخته شده است، يك مشكل تقريباً بنيادي وجود دارد. يورك و اعضاي گروهش در گذشته با تغيير صدا در هر آلبوم سعي در حل اين مشكل داشتند، اما آلبوم ها به تدريج بسيار غم انگيز و ترسناك شدند و اين نه تنها موجب گريز هواداران نشد، بلكه چند برابر شدند. سرانجام يورك در آلبوم جديد گروه راديوهد به نام «احترام به دزد» به نتيجه اي اجتناب ناپذير رسيد كه تنها چيز مبتكرانه و افسار گسيخته اي كه باقي مانده اين است كه اين همه تلاش سخت براي مبتكر و افسارگسيخته بودن را متوقف كند. يورك در بين لقمه هاي غذاي گياهي اش در محل تمرين راديوهد در لندن غربي مي گويد: «قبل از شروع اين آلبوم فكر مي كردم كه دوباره مي خواهيم يك جهش صوتي عظيم بسازيم، هنوز تغيير كنيم و هنوز جلوتر از بقيه باشيم و به نظر كمي احمقانه مي رسيد اگر اين كار را فقط به خاطر خودش انجام مي داديم. چون اين كار هيچ وقت اصل ماجرا نبوده است. فقط مدتي طول كشيد تا از خر شيطان پياده شوم و هيچ تلاشي نكنم و اجازه بدهم كه همه چيز خودش اتفاق بيفتد. »
«احترام به دزد» به عنوان راحت ترين و متفاوت ترين آلبوم در حال و هواي راك، به كنترل هيجانات مي پردازد. فيل سل وي، درام زن، مي گويد: «ما، در گذشته آهنگ هاي پرهيجاني ساخته ايم. اما براي من اين يكي فرق مي كند. مي توانم اين آلبوم را گوش بدهم. » به هر حال «احترام به دزد» آلبومي از راديوهد است - بعضي ها را به فكر فرو مي برد، بعضي را به اوج مي رساند و با ته صدايي ملايم رستاخيزي برپا مي كند - آهنگ هاي كوتاه تر و فشرده تر هستند. يورك مي گويد: «دوباره از خواندن لذت مي برم، ديگر از صدايم، آن طور كه در چند سال گذشته بود، خوشم نمي آمد. طنين مسخره اي داشت و مرا عجيب و غريب نشان مي داد اين احساس را القا نمي كرد كه مال من است. »
طبيعتاً يورك قسمت عمده تقصير را به گردن دنيا مي اندازد. پس از انتشار آلبوم «خب كامپيوتر» در سال ۱۹۹۶ (كه از سوي خوانندگان انگليسي مجله Q بهترين آلبوم قرن بيستم انتخاب شده است) به نظر مي رسيد راديوهد نشان دهنده گروه - و ويژگي - نوع خاصي از آراستگي ضد و نقيض است. اگر باهوش، خونسرد و نگران دنيا باشيد، مي دانيد كه اين پيام را چيزي سريع تر از آلبوم هاي راديوهد در سراسر دنيا پخش نمي كند. يورك بازارها را سرزنش مي كند زيرا باعث مي شوند او احساس كند، كاريكاتور است. او مي گويد: «در نهايت به اين نتيجه مي رسي كه مهم نيست چكار كني. تو موسيقي زندگي را مي سازي اما هيچ كس آن را آن طور نمي خواهد. وقتي كه يك آلبوم موفق شود، مردم با آن هم ذات پنداري مي كنند و اين كار خيلي بازاري است. »
عكس العمل يورك در مقابل اينكه تبديل به يك پديده بازاري نشود، اين بود كه دو سال در استوديوي ضبط ماند تا آلبوم مهر و موم شده و بدون تماس با فضاي بيرون بسازد: «كودك آ» در سال ۲۰۰۰. ملودي ها زير صداي شيپورها و ماشين هايي كه ريتم يكنواخت درام توليد مي كنند، مدفون شده اند. ترانه ها به سختي شنيده مي شوند و آنهايي هم كه شنيده مي شوند در مورد آب نبات و بستني نيستند. به اقرار يورك، مراحل ساخت «كودك آ» به اندازه ماده اوليه آلبوم مضطرب و ناآرام بود. ۳۰۰ ساعت، صرف ساخت تنها يك آهنگ شد و يورك كه در راديوهد هميشه ترانه سرا و آهنگساز بود، كنترل بعضي از بخش هاي سازي را هم به دست گرفت. او هميشه پويايي گروه را در دست داشته است: «ما مثل سازمان ملل هستيم و من آمريكا هستم. »
راديوهد دو آلبوم بدون تشكيل جلسه ضبط و پخش كرد: «كودك آ» و «فراموشي». اما هنگامي كه گروه در اوايل سال ۲۰۰۲ دور هم جمع شدند تا درباره طرح هاي «احترام به دزد» بحث كنند، تصميم به تغيير فرآيند ساخت آلبوم گرفتند. اعضاي گروه - سل وي، گيتاريست ها ادابرين و جاني گرين وود و نوازنده باس كالين گرين وود - در آكسفورد با يورك بزرگ شده اند. عاشق دوستشان هستند و او را به عنوان يك ترانه سرا مي ستايند. در آن زمان، مي خواستند آلبومي بسازند كه به موقع به المپيك بعدي برسد. سل وي مي گويد: «در «كودك آ» و «فراموشي» فرصت زيادي داشتيم تا همه چيز را جداگانه بررسي كنيم. اما اين بار دوران بسيار حساسي بود كه در آلبوم هم مشهود است. »
ابرين، براي كاستن از اين حساسيت يك محدوده زماني پيشنهاد كرد: راديوهد آهنگ هاي جديد را به مدت سه ماه تمرين خواهد كرد، سپس آنها را در يك تور، اواسط سال ۲۰۰۲ اجرا خواهد كرد و بعد تنها در يك دوره ۲ هفته اي آنها را ضبط خواهد كرد. يورك موافقت كرد و متعاقباً ۳ سي دي بدون ساختار صوتي از آهنگ هاي جديد به اعضاي گروه واگذار كرد. كالين گرين وود، نوازنده باس، مي گويد: «او واقعاً دقت مي كرد تا مطالبي را در اختيار ما بگذارد كه تا ممكن است بي تفاوت و خنثي باشد، تا بتوانيم با هم موسيقي را بسازيم.»
هنگامي كه نوشتن آهنگ ها به پايان رسيد، گروه آهنگ ها را روي شنوندگان واقعي امتحان كردند - كه براي آنها گام بلندي بود - و متوجه شدند كه ارزيابي بازار موسيقي مزيت هاي خاصي دارد. جاني گرين وود برادر كوچك تر كالين كه براي راديوهد سازهاي متفاوتي مي زند، مي گويد: «اجراي زنده به نوعي متذكر مي شود كه فرآيند ضبط امري ساختگي است. هر چه با سرعت بيشتري اقدام به ضبط كنيم، فرآيند ضبط بيشتر طول مي كشد. واضح است كه در يك كنسرت طول آهنگ قابل تغيير نيست. تمام مدت آن را مي شنوي و مي داني چه وقت خسته كننده يا زياده روي است. »
گروه در مورد مراحل جديد خلق آلبوم و به خصوص از اشتياق يورك براي همراهي با آن بسيار خوشحال و راضي است. سل وي مي گويد: «رفتار تام اين بار قطب مخالف رفتارش در «كودك آ» بود. » اعضاي گروه، خوشحال اند كه يورك ديگر چنين زحمتي به دوش ندارد و همچنين نگرانند كه مبادا او ديگر هيچ دغدغه اي از عوارض جهاني آهنگ هاي راك نداشته باشد. يورك مي گويد: «مدت هاي طولاني، همه چيز اين فكر را به من القا مي كرد كه دارم شخصيتم را مي فروشم. كسي مثل مايكل لازم بود تا با من از لحظات پردردسر صحبت كند تا بتوانم با همه اين حرف هاي چرند مقابله كنم. »
در يورك تمايلات اندوه پرستانه غيرقابل انكاري وجود دارد. اولين آهنگ زندگي اش را در سن ۱۱ سالگي نوشت كه ابرقارچي [بمباران اتمي] نام داشت. دفتر شعر راديوهد تباهي انتزاعي چيزهاي خوب به دست چيزهاي بد را تشريح مي كند. او هنوز مانند آدم هاي بدبين دوست دارد كه فكر كند يك هنرمند رمانتيك است. راديوهد در كنسرت آهنگ هايي از كارلي سيمون و گلن كمپبل اجرا كرد و يورك پافشاري مي كند كه اين بزرگداشتي خالصانه است: «حتي در ميان ظلمت «كودك آ» هنوز فكر مي كردم كه داريم كار بزرگي انجام مي دهيم، آهنگ هاي پاپ رمانتيك. منظورم اين است كه تا اين حد جاذبه داشتن، همه چيزي است كه من مي خواهم. »
البته همه آهنگ ها آن قدر انتزاعي هستند كه هم خوش بين ها و هم بدبين ها بتوانند هر چه كه مي جويند، در آن بيابند؛ حتي خوش بين ها و بدبين هاي داخل گروه راديوهد. گرين وود گيتاريست مي گويد: «قسمت هايي از آلبوم كه من واقعاً به آن حساسيت دارم آنهايي است كه تام شانه هايش را بالا مي اندازد و مي گويد: من دارم به خانه برمي گردم كه مواظب خانواده ام باشم و مطمئن شوم كه برايشان غذاي كافي تهيه كرده ام. كاش زودتر تمام شود. » و سل وي هم هست كه مي گويد: «آلبوم گرمي است و گرماي بيشتري بين ما پنج نفر هست. نمي تواني درباره احساس موسيقي ساختن با همديگر تظاهر به بي اعتنايي كني. »
ممكن است همه چيز در دنياي راديوهد زيبا باشد، اما جهان خارج هنوز جاي تاريكي به نظر مي آيد. عنوان آلبوم «احترام به دزد» بدگماني يورك به عرف هاي جامعه را نشان مي دهد. اگر چه او اصرار دارد كه اين آلبوم فقط مربوط به آمريكا نيست. «اين آلبوم سعي مي كند بدون عصبانيت درباره پوچي همه چيز را توضيح بدهد. نه فقط يك اداره يا دولت خاص. » راديوهد در وادي هايي كه فكر مي كند مي تواند برنده شود، مبارزه مي كند. راديوهد علاوه بر انگشت گذاشتن بر كاهش ميزان بدهي و ضدجهاني شدن - ناشر مانيفست نائومي كلين تصديق مي كند كه اين گروه براي اين كار استحقاق پاداش دارد - به طور غيررسمي، تمام محل هاي برگزاري كنسرت متعلق به كانال كليير، راديوي آمريكايي، را تحريم كرده است و آن را به انحصارگرايي متهم مي كند. يورك مي گويد: «واضح است كه ما مي خواهيم با همه زشتي هاي بزرگ دربيفتيم. اما همچنين درك مي كنيم كه اين كار را بايد با اصطلاحات و واژگان خودمان انجام دهيم.»
خوشبختانه، اين واژگان راديوهد را در فصل جاري به بعضي از زيباترين جاهاي جهان مي برد. دست كانال كليير به محل هايي مانند آرناي سنگي باستان در فرانسه نمي رسد. بنابراين راديوهد تصميم گرفته است با شيطان به وسيله چرخيدن در اروپاي جنوبي مخالفت كند. مدير اين برنامه، جولي كالاند مي گويد: «آنها آقايان اوقات فراغت هستند. همه جا مي توان چمدان هاي قديمي و كت و شلوارهاي نخي را ديد. » و مي توان ديد كه اغلب آنها از راديوهد لذت مي برند.
Time 9 June.2003

به بهانه نقاشي هاي افشين پيرهاشمي
در ميان پيچ و تاب ها
005810.jpg
محمدرضا شاهرخي نژاد
از ابتداي ماه جاري نمايشگاهي از نقاشي هاي «افشين پيرهاشمي» در گالري برگ افتتاح شد كه تا ۱۰ تير برقرار است. «پيرهاشمي» از جمله نقاشان جواني است كه بسيار پركار است، نمايشگاه هاي متعددش گواه اين مدعاست. گرچه الزاماً پركاري نقاش دليلي براي بهتر بودنش نيست ولي به راحتي مي توان سير حركت صعودي يا نزولي اش را مشاهده كرد.
•••
۱ـ شايد بهتر باشد براي شروع نگاهي به كارهاي گذشته «پيرهاشمي» بيندازيم. كساني كه كارهايش را دنبال مي كنند، مي دانند كه او از جمله نقاشاني است كه از دو يا سه بوم نقاشي براي ساختن فضاي نقاشي اش استفاده مي كند. اگر چه او دلايل شخصي اي براي انجام اين كار دارد ولي استفاده از اين روش در نقاشي كاربردي است. يعني در مكان هايي كه نمي توان كاري را يك تكه انجام داد، نقاش سعي مي كند از لت هاي ديگري براي تكميل نقاشي اش بهره گيرد. اين نكته زماني قوت مي گيرد كه معماري محل مورد نظر، قالب و فرم ارائه كار را مشخص مي كند. گرچه در بعضي موارد اين گسستگي ميان بوم ها مي تواند به القاي تفكر نقاش به بيننده ياري رساند ـ كه كارهاي «پيرهاشمي» نيز چنين است ـ ولي در مواردي به دليل اينكه نقاش مي خواهد ارتباط اين مجموعه را با يكديگر حفظ كند، به ناچار به تكنيك هايي رجوع مي كند كه نه تنها كمكي به بيان موضوع نمي كنند بلكه كار را تا سر حد دكوراتيو بودن پايين مي آورد كه اين نكته هم در مورد كارهاي گذشته «پيرهاشمي» صدق مي كند. گرچه بيننده فكر مي كند كه كار بسيار درون گرا و روايت كننده است ولي با كمي دقت مي توان اين مسئله را مشاهده كرد.
۲ـ در كارهاي جديدش مي توان تغيير روايت را مشاهده كرد. اين بار راوي ـ نقاش ـ سعي مي كند رك تر و شايد بهتر بتوان گفت با پررويي و كمي پرخاشگري، حرفش را در قالب تصاويرش به بيننده تحميل كند. «تحميل» كلمه اي است كه بهتر مي تواند بيان كننده نوع ارتباط با اثر باشد. به نظر مي رسد اين بار فضاهاي حاكم بر كارها بيشتر به عكس نزديك شده است. چه تفاوتي ميان عكس و كارهاي «پيرهاشمي» وجود دارد؟ اگر فرض كنيم كه پس زمينه كارهاي او وامدار عكس هستند ـ كه به نظر مي رسد چنين است ـ شايد ناديده گرفتن بعضي موارد خط انفصال كارهاي او با عكاسي باشد. گرچه فضاي سياه و سفيد كارها عاملي است كه سعي مي كند كه اين تفاوت را به حداقل برساند ولي اين اتفاق كمتر رخ مي دهد.
۳ـ شايد اين مقدمه كمي طولاني شد ولي به نظر من اين دو گونه از كار بايد در مجموعه خودشان و جداي از يكديگر مورد بررسي قرار مي گرفت. اما نكته اي كه در اين ميان بسيار مهم به نظر مي رسد، همين تفاوتي است كه ميان اين دو مجموعه ـ يعني كارهاي قديمي تر با فضاهاي سفيد و كارهاي جديدتر با فضاهاي تيره ـ وجود دارد. همان طور كه قبلاً ذكر شد، اين بار «پيرهاشمي» سعي مي كند حرفش را با صداي بلندتري بگويد. تغيير در فيزيك چهره انسان هايي كه تا ديروز دست هايشان را جلوي صورت شان گرفته بودند و سعي در پنهان كردن آن داشتند، امروز به بيننده مي نگرند با حالتي از خشم و اضطراب. انگار به تازگي خود را از لفافه اي بيرون آورده اند كه به زور به تنشان پيچيده شده بود و البته آنها هم مدت ها قبول كرده بودند و به زندگي همراه با سرخوردگي روحي ادامه مي دانند. شايد اين عمده ترين تفاوت ميان كارهاي گذشته و حال «پيرهاشمي» است. اما نكته اي هم در ميان وجود دارد و آن تقلا و دست و پا زدن هاي نقاش براي جدايي از كارهاي گذشته است. شايد به نوعي بتوان آن را به نوسان آونگي تشبيه كرد كه خود نمي داند به كدام طرف تعلق دارد. گرچه كارهاي وي در نخستين نگاه بسيار اكسپرسيو و داراي روايتگر مسلطي به نظر مي رسد ولي در پس آن رمانتيكي بيمارگونه نهفته است. بيمارگونه نه از نظر ذهن راوي بلكه از نظر ساختار اجتماعي اي كه باعث مي شود بستري به وجود آيد كه اين كارها درونش خلق شود.شايد بهتر باشد درباره بستري كه نقاش را به وجود مي آورد و ساختارهاي ذهني اش را شكل مي دهد، بيشتر بررسي و تحقيق صورت پذيرد. نگاهي به طبقه «بورژواي» حاكم و طرفدار هنر مي تواند به ريشه يابي اين مكتب دوباره زنده شده كمكي نمايد. در كتاب «فلسفه هنر از ديدگاه ماركس»* درباره رمانتيسم بسيار صحبت شده است و ماركس تا پايان بي كم و كاست به تحقير رمانتيسم مي پردازد. در اين كتاب ذكر مي شود كه رمانتيسم در لفافي از شكوه و افتخار پيچيده مي شود، حتي اگر در واقع حقيقتي خشك و بي روح و كسل كننده باشد. تظاهرات نجيبانه رمانتيسم در تقابل زنده اي است با بي رحمي و سنگدلي نهفته در آن و از اين جاست رياكاري رمانتيسم كه همواره و در عين حال آهنگ و لحن حق به جانب دارد. به هر حال در ميان تمام پيچ و تاب هاي كارهاي «پيرهاشمي» مي توان اين نكته را مشاهده كرد گرچه شايد خود او به عنوان خالق آثار اين مسئله را قبول نداشته باشد يا ناديده بگيرد. ماركس درباره شاتوبريان اظهارنظرهايي دارد كه شايد به اين گفتار مربوط نباشد ولي در جايي مي نويسد: «. . . در اينجا مي توان ژرفاي دروغين، اغراق بيزانسي، عشوه گري احساساتي، نمايش قوس و قزحي، نقاشي كلمات، شيوه تئاتري، امر متعالي، خلاصه آميزه اي از دروغ، دروغي كه هرگز در محتوي وجود داشته و نه در فرم، يافت». به هر حال شايد خللي در نظرات ماركس درباره رمانتيسم وجود داشته باشد ولي در حال حاضر جامعه حاكم بر هنر به سمتي حركت مي كند كه دستاوردي جز رمانتيك دست چندمي غربي نخواهد داشت.
پي نوشت:
*فلسفه هنر از ديدگاه ماركس، ميخائيل ليف شتيز، ترجمه مجيد مددي، انتشارات آگاه.

نقد سيما
يك بام و دو هوا
در رابطه با رويارويي سينما و تلويزيون
005805.jpg
رضا آشفته
گويي همه دست در دست هم داده اند تا سينماي بحران زده ايران را با ورشكستگي كامل روبه رو سازند.
در هفته گذشته معاون پارلماني و امور استان هاي سازمان صدا و سيما طي گفت وگويي با ايسنا گفت كه آثار سينمايي ايران به دليل پايين بودن كيفيت و رعايت نكردن اصول اخلاقي و انساني از گردونه خريد صدا و سيما حذف خواهند شد. او در ادامه به توليد فيلم هاي تلويزيوني اشاره كرده است تا با اين حركت كمبود فيلم ايراني در تلويزيون جبران شود.
در سال هاي گذشته (پيش از دوم خرداد ۶۶) ارتباط تنگاتنگ ارشاد و صدا و سيما باعث شده بود كه فيلم هاي ايراني امكان خريد و پخش داشته باشند. البته در آن زمان هيچ خبري از شبكه هاي ماهواره اي و حضور سي دي هاي رنگارنگ سينماي آمريكا، تركيه، هند و غيره نبود. اما امروز تهيه فيلم خارجي براي مخاطب ايراني به آساني خوردن آب است. سر هر كوچه و برزن عده اي آدم به شكل (ظاهراً) قانوني و غيرقانوني در رد و بدل كردن تازه ترين فيلم ها و شوهاي خارجي كوشا هستند و سودهاي كلاني نيز در اين شغل جديد و فعال نهفته است.
تلويزيون حق دارد كه با توليدات سينمايي ايران كه از طرف وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي مجوز گرفته اند، مخالفت كند. براي آنكه امروز حكايت يك بوم و دو هوا در همه جاي اين مملكت به چشم مي خورد.
شايد كيفيت فيلم هاي ايراني پايين باشد و در اين پايين بودن سطح كيفي هم نبايد شك زيادي كرد. اما در يك ارزيابي منصفانه در مي يابيم كه توليدات تلويزيوني به لحاظ درجه و اعتبار هنري از سطح پايين تري برخوردار بوده اند. براي اثبات اين قضيه فقط كافي است به مدت يك هفته تمام توليدات داستاني (فيلم و سريال) صدا و سيما مورد ارزيابي كيفي قرار بگيرند. براي آنكه در اين توليدات نيز هيچ گونه تعهد و مسئوليتي در رعايت اصول اوليه تكنيكي و زيبايي شناسانه مشاهده نمي شود.
با اين اوضاع و احوال بايد گفت كه اين دو سازمان فرهنگي هيچ سرسازگاري با هم ندارند و هر يك ساز خود را مي زنند. اگر اين جريان به حذف بسياري از كارگردان ها و تهيه كننده هاي نالايق و نامجرب سينمايي بينجامد، بسيار خوب خواهد بود. اما بايد اذعان داشت كه با اين بي توجهي ها بدنه سينماي ايران از هم مي پاشد. اگر رسول صدرعاملي گفته است كه سينماي ايران ورشكسته شده است و بايد فيلم خارجي در سينماها اكران شود، حرف بسيار دقيق و درستي زده است. چون امروز توليدات سينمايي ايران نمي توانند در مقايسه با توليدات خارجي كه به راحتي در دسترس افراد قرار مي گيرند، رقابت كنند.
ضرغامي همچنين اشاره كرده است كه صدا و سيما كف خريد فيلم از سينما را شش برابر افزايش داده و اين در جهت حمايت از سينماي كشور بوده است.
در زماني كه او معاون سينمايي وزارت ارشاد بوده است، كف خريد ۲ ميليون تومان بود و امروز اين رقم به ۱۲ ميليون تومان رسيده است.
در اين افزايش كف خريد بايد متوجه افزايش هزينه هاي توليد فيلم سينمايي هم بود. اگر در آن روزگار با ۱۵ تا ۳۰ ميليون تومان مي شد يك فيلم سينمايي توليد كرد، امروز با ۱۰۰ ميليون تومان هم به ندرت مي توان از پس توليد يك فيلم نسبتاً جذاب و اكشن برآمد. بنابراين هنوز هم هيچ رقم قابل توجهي براي خريد فيلم هاي سينمايي از سوي صدا و سيما منظور نشده است. اي كاش در اين جبهه گيري ها برخوردي شفاف و صريح مي شد، آن وقت به راحتي مي توانستيم درباره حمايت ها و عدم حمايت ها قضاوت كنيم. متاسفانه اختلاف هاي جناحي اين دو سازمان فرهنگي را از هم جدا كرده است. هر چند تلاش هايي در اين سال ها براي پيوند دوباره وزارت ارشاد و صدا و سيما شده اما هنوز هيچ حركت مثبت و درخور توجهي در اين راستا صورت نگرفته است. حالا هم شاهد توليدات ضعيف سينمايي و تلويزيوني هستيم و مخاطب چاره اي ندارد جز اين كه براي سرگرم شدن به سراغ توليدات خارجي برود. در ضمن خريد يا كرايه فيلم خارجي نيز نسبت به هزينه خريد بليت سينما يا تحمل توليدات تلويزيوني چندان سنگين هم نيست و بايد به مخاطب اين اجازه و حق اختيار را داد تا در اين جولانگاه ناعادلانه به سراغ جنس خارجي برود. شايد با اين برخورد و گرايش مخاطب مسئولان هم به دنبال راهكارهاي تازه تري در جهت جلب توجه بيشتر باشند.
ناگفته نماند كه در اين ميان شبكه هاي ماهواره اي نيز با صرف كمترين هزينه اوقات فراغت مخاطبان ايراني را پر كرده اند، و به همين دليل هم گرايش به خريد ماهواره بالاتر رفته است.
شايد در اين رويارويي فرهنگي كه به نفع هيچ يك از مديران و توليدكنندگان آثار هنري نخواهد بود، كساني در پشت پرده باشند كه بيشترين سود ممكن را ببرند.

نقد تئاتر
به زودي مي ميري
نگاهي به نمايش «ايوانف»
005800.jpg
سام فرزانه
نمايشنامه ايوانف نوشته چخوف گرچه در فضاي سال ها قبل روسيه مي گذرد اما داستان آن چيزي است كه اگر در اطراف خود چنين داستاني را به واقع نبينيم حتماً در صفحه حوادث روزنامه ها مي خوانيم.
ايوانف، ملاكي ورشكسته، كه همسر مسلولش را درون منزل مي گذارد و براي دلبري از ساشا دختر كسي كه به او بدهي دارد، هر شب به منزل آنها مي رود، با ورود همسرش به خانه طلبكاران مجبور مي شود كه دو هفته آخر عمر همسرش را با او سر كند. و پس از گذشت يك سال از مرگ همسرش در شب عروسي با «ساشا» خودكشي مي كند. در حالي كه اين ازدواج يك مستمري مداوم و بخشودگي قرض هايش را به دنبال داشت. نكته جالب اينجاست كه همسر ايوانف، آنا، يهودي زاده متمولي بود كه براي ازدواج با ايوانف با خانواده اش قطع رابطه كرد و طبعاً هيچ پولي به او ندادند. طمع ايوانف به دستيابي به پول از طريق انتخاب همسرهاي پولدار تهمتي است كه از سوي پزشك «آنا» به او زده مي شود. و تا پايان نمايش ما چيزي خلاف آن در ديالوگ ها نمي بينيم جز ناله هاي فيلسوفانه ايوانف كه از «بي حوصلگي» و «احساس خفقان» خود حرف مي زند. اين احساسات تا پايان نمايش معلوم نمي شود كه به چه منظور در او پديد آمده است و تا چه حد آن واقعي و تا چه حد ساخته ذهن ايوانف است كه با آن حرف ها قصد در رفتن از دست همسر و رفتن به نزد معشوق را دارد.
خودكشي ايوانف، در پايان، همه اين علامت سوال ها را بيشتر مي كند. معلوم نمي شود كه او چرا اين كارها را مي كرده و اين سوال مهم متاسفانه از سوي كارگردان، اكبر زنجان پور، بي جواب گذاشته شده است.
در حالي كه حمايت دكتر از آنا را مي توان به حساب علاقه او و رفتن كنت به سوي ازدواج با زني پولدار را به حساب تنهايي و بيچارگي او گذاشت، شخصيت اصلي بدون دليل با همسر رو به مرگش بدرفتاري مي كند و. . .
اگر از نقش زنجان پور در پاسخ ندادن به اين پرسش به عنوان كارگردان بگذريم زنجان پور به عنوان بازيگر نقش ايوانف هم كار را دوچندان خراب كرده است. ايوانف از ابتداي نمايش دچاريأس فلسفي است و تا پايان، اين يأس را به همراه دارد. شخصيتي بدون تغيير است اما در موقعيت هاي حسي گوناگون ديده مي شود و طبيعي است كه در اين موقعيت ها رفتارهاي مخصوص آن موقعيت را از خود نشان دهد. مثال: از صحنه كتاب خواندن اول نمايش تا صحنه خودكشي پايان نمايش ايوانف فكور است.
بازيگر نقش آنا، فريبا كامران، هم دچار همين معضل است. يكنواخت بازي مي كند و در لحظه هايي كه بايد به عصبانيت برسد بدون توجه به مسلول بودن آنا، فرياد مي زند.
و مارال فرجاد به نقش «ساشا» حركت ها و تن صدايش با جنس بازيگرها متفاوت است با آن حال و هوا اما بازي هاي خوب و روان و زيباي بهروز بقايي، خسرو احمدي، فرخ نعمتي، ستاره حسيني، فرنوش آل احمد، رامين كبريتي و مريم يومنان چنان نمايش را سراپا نگه داشته است كه تماشاگر از تماشاي نمايشي دوساعته در سالن كوچك و پر از جمعيت چهارسو خسته نمي شود. كارگردان به مدد بازي خوب اين بازيگران و ريتم مناسبي كه به كار داده است توانسته باقي كاستي ها را برطرف كند.
طراحي صحنه و نوع ميزانسن هاي اين نمايش نيز يكي ديگر از جلوه هاي جذاب آن است. انتهاي صحنه بخشي بزرگ شده از نرده جلوي ايوان يك ساختمان به چشم مي خورد كه به صورت زاويه دار قرار دارد. ويولنسلي از سقف آويزان است و شاخه هاي وارونه درخت در اطراف آن، يك تنه درخت كه از آن به جاي جالباسي استفاده مي شود و در عين حال شبيه چوبه دار است نيز در جلو قرار دارد و باقي صحنه از المان هاي واقعي زندگي روزمره پر شده است.
حجم بزرگ نرده انتهاي صحنه، شاخه هاي آويزان و ميزانسن هايي كه گوشه جلوي سمت راست صحنه را پوشش نمي دهد سبب پيدا شدن حسي از عدم تعادل در صحنه شده كه بسيار به حس ايوانف نزديك است.
ايوانف نمايش جذابي است چرا كه موضوع آن براي مخاطب، موضوع ناشناخته اي نيست و در لايه اول پرداخت جذابي دارد. براي همين است كه وقتي ايوانف به همسرش مي گويد: «پزشكت به من گفته كه به زودي مي ميري» احساس مرگ به همه منتقل مي شود.

هنر
ادبيات
اقتصاد
ايران
تكنيك
جامعه
رسانه
زمين
شهر
علم
كتاب
ورزش
صفحه آخر
|  ادبيات  |  اقتصاد  |  ايران  |  تكنيك  |  جامعه  |  رسانه  |  زمين  |  شهر  |
|  علم  |  كتاب  |  ورزش  |  هنر  |  صفحه آخر  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   شناسنامه   |   چاپ صفحه   |