جمعه ۱۷ بهمن ۱۳۸۲ - سال يازدهم - شماره ۳۳۰۴
هديه تهراني
حالا ديگر بازيگري مهم است
001536.jpg
خسرو نقيبي
تقريباً كسي پيدا نمي شود كه داستان آن روز بازار گلستان را نداند روزي كه محمدرضا شريفي نيا، تهراني را كه براي خريد آمده مي بيند و به همسرش مي گويد: او ستاره آينده سينماي ماست
هديه تهراني از جنجال ها هم به دور نيست از تيترهاي نشريات زرد كه هر روز زندگي او را به نوعي به بازي مي گيرند تا تيتر برخي نشريات تخصصي تر كه گاه از بايكوت او توسط سينماگران خبر مي دهند
حضور هديه تهراني بر پرده در همان روزهاي پاياني جشنواره پانزدهم آنقدر پرقدرت بود كه خيلي ها به دنبال گذشته او بگردند و اين كشف مسعود كيميايي را ستاره  آينده  اين سينما بيابند. هديه تهراني پيش از حضور در سلطان چند باري تا آستانه دوربين رفته بود اما هر بار به نوعي از بازي بازمانده بود. مهم ترين اين فيلم ها، روز واقعه و بودن يا نبودن بودند و البته نقشي كه او در همان ابتداي بازيگري با جسارت رد كرده بود، نقش ليلا در ليلاي مهرجويي را ... اين يكي از حرف هاي همان مصاحبه هاي جسورانه اوليه اش بود كه در كنارش هم گفته بود بازيگري برايش جدي نيست و اين حرف، براي خيلي ها گران تمام شده بود.
تقريباً كسي پيدا نمي شود كه داستان آن روز بازار گلستان را نداند. روزي كه محمدرضا شريفي نيا تهراني را كه براي خريد آمده مي بيند و به همسرش مي گويد: «او ستاره آينده سينماي ماست.» تهراني پس از سلطان در دومين فيلم بلند احمد اميني بازي كرد. نقش بهرخ در يك عاشقانه به شدت كلاسيك كه هر چند مورد بي مهري هاي فراوان قرار گرفت اما حالا مي توان فيلم را يكي از بهترين عاشقانه هاي اين سال ها دانست.
غريبانه براي تهراني آن قدر تثبيت كننده بود كه ديگر در مقام يك بازيگر حرفه اي ديده شود. اين ديده شدن با قرمز تبديل به اوج گيري و شكل گيري آن پرسوناژي شد كه خيلي ها به  اشتباه از آن برداشت كليشه مي كنند. هستي مشرقي فيلم جيراني نوع تازه اي از كاراكتر در سينماي ايران بود. زني مقتدر و در عين حال جذاب كه خود، مي تواند انتقام خود را بگيرد و احتياجي به يك نيروي مذكر۲ ندارد. اين كاريزماي مجذوب كننده مخاطب از اين مرحله بود كه همراه تهراني شد. نقش ديبا در دست هاي آلوده و شخصيت هديه در سياوش ادامه منطقي همين نقش آفريني هستند.
روزي كه هديه تهراني روي سن مراسم اختتاميه جشنواره به جاي تك جمله هاي تشكرآميز رايج گفت: «هركس به كسي نازد ... ما هم به خدا نازيم» مشخص شد كه تهراني نه تنها روي پرده كه ديگر در واقعيت هم همان بازيگر متفاوت است. او ديگر نه تكرار كرد كه بازيگري برايش تفنن است و نه خود را كارآموزي دانست كه مي خواهد يك بازي تازه را تجربه كند. تهراني مي توانست به همان شكل و در قامت يك ستاره پيش تر رود اما نقش سيما رياحي شوكران براي او گذشتن از مرزهايي تازه را به همراه داشت.
بهروز افخمي  يك تنه هرآنچه تهراني در سابقه نه چندان بلندش اندوخته بود و هر آنچه را كه تجربه نكرده بود، در شوكران از او گرفت. در نيمي  از فيلم تهراني همان زن مقتدر و در اين جا البته اغواگر است اما در نيمه دوم ناگهان او تبديل به زني شكست خورده مي شود كه مجبور است اين بار زنانگي واقعي اش را بروز دهد. اين اولين فيلمي  است كه تهراني در آن از ته دل مي خندد، بغض مي كند و البته گريه اش را به شكلي كاملاً خاص تماشاگر ايراني مي بيند. تهراني با شوكران وجوهي از زنانگي را هم وارد آن پرسوناژ قبلي مي كند تا اين شخصيت، ديگر كاملاً رنگ يك زن ايراني را هم به خود بگيرد. تمام اين تغييرات بعدتر در پارتي و چتري براي دو نفر به چشم مي آيد.
به ياد بياوريد آن صحنه رستوران پارتي را كه نگار با بغض از عدم توانايي خود در بيرون آوردن امين از زندان مي گويد و نگاه كنيد به تمام بده بستان هاي بازي تهراني و كيانيان در چتري براي دو نفر تا تفاوت هاي قبل و بعد از شوكران اين كاراكتر را دريابيد.
در تمام  اين مدت هديه تهراني از جنجال ها هم به دور نيست. از تيترهاي نشريات زرد كه هر روز زندگي او را به نوعي به بازي مي گيرند تا تيتر برخي نشريات تخصصي تر كه گاه از بايكوت او توسط سينماگران خبر مي دهند و گاه كينه و عناد شخصي برخي از اين نويسندگان كه خبرهايي از عدم رعايت اخلاق هاي مرسوم حرفه اي در سر صحنه فيلم ها منتشر مي كنند و...
با همه اين حرف ها هديه تهراني همچنان موفق است و براي تهيه كنندگان، چهره اي پولساز. در ميان تمام  اين حرف هاست كه پيشنهاد كاغذ بي خط، شوكراني ديگر را براي اين بازيگر سبب مي شود. فيلم ناصر تقوايي كه در كنار تمام خصوصيات قبلي كاراكتر تهراني، اين بار حسي مادرانه را هم به اين شخصيت مي افزايد. رويا رويايي كاغذ بي خط، يك زن ايراني است. زني ايراني در يك زندگي متوسط شهري كه گويي درست از ميان جامعه روز به درون فيلم پرتاب شده است. تك فصل هاي بلند بازي تهراني در اين فيلم - به ويژه در فصل قصه گويي براي بچه ها و فصل همراهي استاد تا خانه - از جمله سكانس هاي درخشان بازيگري در تاريخ سينماي ايران است و اگر پيش تر تنها سوسن تسليمي  شايسته عنوان نگين بازيگري سينماي ايران شمرده مي شد، با اين فصول تهراني كاملاً خود را در كنار اين ستاره مهاجرت كرده قرار داد.
درخشش بازي سينمايي تهراني در كاغذ بي خط به حدي بود كه برخي حتي بازي تسليمي در نقاط اوج را هم تا حدي تئاتري و پراغراق قلمداد كردند و تهراني را شايسته  اين لقب دانستند.

گلي ترقي
نويسنده اي كه عادت ندارد خيلي دور برود
001410.jpg
بيوگرافي
گلي ترقي متولد زمستان ۱۳۱۸ در تهران است... تحصيلات دوران ابتدايي و راهنمايي اش را در تهران سپري كرد و بعدها به پاريس رفت. چندسالي را در يكي از دانشكده هاي فرانسه مشغول تحصيل شد و به تهران بازگشت... اواخر دهه سي با هژير داريوش، كارگردان تئاتر و سينما ازدواج كرد... از اوايل دهه چهل به داستان نويسي روي آورد. نخستين كارهايش را در مجله «انديشه و هنر» آن سال ها كه به سردبيري پدرش منتشر مي شد، چاپ كرد.
ترقي از همان ابتدا كم كار بود. بعدها هم مهاجرتش به فرانسه مزيد بر علت شد و به قول دوستانش حالا هم مصداق كم گوي و گزيده گوي را بايد در مورد آثارش به كار برد... حالا سال هاست كه در فرانسه زندگي مي كند. بهار هر سال هم سري به ايران مي زند. مجموعه داستان هايش هر سال تجديد چاپ مي شود و... قرار است به زودي آخرين رمانش هم توسط نشر نيلوفر منتشر شود.
كتابشناسي
سال ۱۳۵۲ ـ مجموعه داستان من چه گوارا هستم. اين مجموعه بعد از چاپ اول تا سال ها ناياب بود و ترقي رضايت نمي داد كه تجديد چاپ شود. اما به هر ترتيب سال گذشته تجديد چاپ شد. در پيش درآمد چاپ جديد اين مجموعه نوشته است: «سي و دو سال از چاپ اين مجموعه مي گذرد. تمام شده و در بازار ناياب است. چه بهتر. دوستشان ندارم. از بازخواني شان عصباني و افسرده مي شوم. از فضاي تلخ و ياس فلسفي حاكم بر سراسر اين داستان دلم مي گيرد. نمي خواستم چاپشان كنم. امروز با چشمان ديگر به اين دنيا نگاه مي كنم و تحمل داستان هاي غم انگيز و ياس آلود را ندارم. صراحت شيرين واقعيت، جاي نيست انگاري و اعتقاد به پوچي را در ذهنم گرفته است. اين داستان ها متعلق به دوره جواني من و دنياي پيچيده و آشفته آن روزهاست.
داستان هاي اين مجموعه لبريز از خشمي مجهول و ناپخته اند و با من كنوني هزاران فرسنگ فاصله دارند ولي بد نيست كه آدم بداند از كجا شروع كرده و به كجا رسيده است.»
۱۳۶۲ ـ  خواب زمستاني.
سال ۱۳۷۳ ـ مجموعه داستان «خاطره هاي پراكنده» را منتشر كرد كه بسياري معتقدند يادآور روزهاي رفته و زندگي آميخته با حس نوستالژيك و خوشبختي توامان است.
۱۳۷۶ ـ مجموعه داستان «جايي ديگر» را منتشر كرد كه داريوش مهرجويي براساس يكي از داستان هاي اين مجموعه هم فيلمي ساخته است.
۱۳۸۲ ـ مجموعه داستان «دو دنيا» را منتشر كرد.
قرار است به زودي يك مجموعه داستان و يك رمان را منتشر كند.
كوچكتر كه بودم هميشه فكر مي كردم «گلي ترقي»  داستان خانه مادربزرگ را وقتي همسال من بوده نوشته است. بعدها هم اصلاً باورم نمي شد شخصيت «بزرگ بانوي روح من»، «دوست كوچك» از قلم اين نويسنده زن خلق شده باشد چراكه مرد قصه كاملاً بر داستان مسلط است.
ترقي از معدود نويسنده هايي است كه بعد از سال ها دوري از وطن مالوف هنوز كه هنوز است حلقه ارتباطي اش را با خواننده ايراني حفظ كرده است. منتقدان آثارش هم عقيده  دارند كه هرگز نمي توان قلمش را متهم به زنانه بودن كرد، اما هميشه سبك و امضايش در داستان هايي كه مي نويسد محسوس است.
ترقي نماينده داستان نويسي طبقه خاصي از جامعه ايران محسوب مي شود كه در تصوير كردن زندگي طبقه اشراف جامعه ايران بسيار موفق عمل كرده است. شخصيت هاي قصه او هميشه با نگاهي نوستالژيك و حسرت بار به زندگي گذشته خود فكر مي كنند و به دوراني مي انديشند كه دور و برشان را نوكر و نايب و شوفر گرفته بوده؛ همه اينها در حالي است كه بيشتر نويسندگان ما از طبقه متوسط و كارگر برخاسته اند و داستان هايشان اكثراً حول محور اين طبقه مي گذرد و تنها عده معدودي به طبقه سرمايه داري جامعه متعلق اند.
ترقي در خلق داستان كوتاه هميشه موفق عمل كرده است. اما از عهده نوشتن داستان بلند هم خوب برمي آيد، نمونه بارزش هم رمان كوتاه «خواب زمستاني» است.
او آنچنان موشكافانه به درون اشيا مي لغزد كه حتي عطر و بوي دنياي داستاني اش از لابه لاي صفحات كتاب حس مي شود. حتي خيلي ها مي گويند او نويسنده بودنش را با خواب زمستاني ثابت كرد. سه مجموعه داستان خاطره هاي پراكنده، جايي ديگر و دو دنيا در حال و هواي مشتركي مي گذرد و تنها تفاوتشان بعدزماني است. طوري كه شايد بتوان اين سه كتاب را يك تريلوژي موفق ناميد.
ترقي عادت ندارد زياد دور برود. عادت هم ندارد ماجراهاي عجيب و غريب را بپروراند. انگار تنها راوي دفترچه خاطرات خودش است و هرگز قصد ندارد از حدود ذهن راوي خارج شود، شخصيت ها تنها مخلوق جامعه بورژوايي هستند اما رفتارشان آن اصالت را ندارد. صورت هاي آشنا از انتهاي خاطرات دور به ديدنش مي آيد.
دنياي شخصيت هاي ترقي، با اين كه اكثراً به دو طبقه مرفه و كارگر و پيشخدمت تقسيم مي  شود، دنياي رنگارنگي است. شخصيت هايي متفاوت با رفتارهايي مثبت و منفي و گاه آنقدر زنده كه انگار روي صندلي كنار دستي ات لميده است. گاهي هم آنقدر شخصيت ها خاص و نادر جلوه مي كنند كه تا هميشه در خيال خانه ذهن باقي مي مانند: انار بانو، سليمه و امينه و...
زبان يكي از اصلي ترين و شاخص ترين عناصر داستان هاي اوست. زبان خاص او بيش از هر چيز تعيين كننده سبك و امضاي ترقي است. او بي اين كه به شاعرانگي متوسل شود، با زباني ساده و حتي محاوره اي به راحتي داستان را پيش مي برد. گاهي هم با توسل به طنز، داستاني تراژيك را به نمايش مي گذارد.
ترقي بيش از اين كه نويسنده باشد قصه پرداز است. آدم هايي كه هميشه با نگاهي حسرت بار به گذشته هاي پرزرق و برق كه لابه لاي تابستان هاي گرم و باغ هاي شميران مي گذرد... طنز نهفته در واژه هايش زهرتلخي ها را مي گيرد. آدم هاي قصه او هرجا كه هستند در هر موقعيتي، چشم اميد به گذشته دارند و حسرت روزهاي رفته را مي خورند.
همين اشرافيت رو به زوال اما شريف با بورژواهاي حريص كه سعي دارند وضعيت موجود را حفظ كنند سبب مي شود رشته اي به نام شخصيت در داستان هاي او شكل بگيرد.
زن داستان هاي او نمود بيروني دارد و به جايگاه زن واقعي در ايران بسيار نزديك است. زن داستان هاي او همراه تحولات اجتماعي پيش مي رود.
شخصيت اصلي و يا به روايتي راوي دو دنيا همان دختر كوچولوي باغ شميران است. دخترك مجموعه داستان خاطره هاي پراكنده كه روزگاري همه سوراخ سنبه هاي خانه مادربزرگ را جست وجو مي كرد، حالا در مجموعه داستان دو دنيا در آسايشگاهي واقع در پاريس بستري است و باز هم به روزهاي خوش باغ شميران مي انديشد. دخترك امروز را وقتي دوست دارد كه فردا شد و غبار زمان روي آن نشست، يعني خاطره هاي پراكنده را.
حس نوستالژيك و دلتنگي هاي اينچنيني از مشخصه هاي رايج داستان هاي نويسندگان مهاجر است. ترقي با همان لحن آميخته به طنز، خواننده را تا عمق فاجعه مي كشد و ناگهان دست به صورتمان مي كشيم. صورت خيس از اشكمان را لابه لاي داستان پيدا مي كنيم. نويسنده ما را ميان انبوهي از داده ها رها كرده است و ما تنها و بدون حضور نويسنده به عاقبت انار بانو مي انديشيم. عادت دارد درست جايي كه بايد دست از همراهي بكشد و به شخصيت هايش اجازه زندگي كردن مي دهد. مي گذارد كه تا هر كجا كه ذهن خيالپرداز خواننده امكان مي دهد، پيش بروند. داستان هايش به همين خاطر هرگز نهايت قطعي ندارند. بي اين كه با سبك گرايي داستان را به بن بست برساند، خود مي داند كه چه بايد بكند، هركجا هم كه لازم است اصول قصه نويسي را در تار و پود داستان مي گنجاند.
نهايت اين كه ترقي را مي توان نماينده داستان نويسي اقشار خاصي از جامعه ايران دانست. او در تصويركردن زندگي طبقه متوسط روبه  بالا، موفق عمل كرده و بر فضاي داستاني كه خلق مي كند كاملاً مسلط است. مي داند كه در گنجه ها و آشپزخانه ها چه مي گذرد. همه آنها به دوراني مي انديشند كه دور و برشان را كلفت و نوكر و نايب و شوفر گرفته بود.

لانگ شات
001407.jpg

شون پن
وقتي مي شنوي شون پن گفته كه هاليوود بزرگترين نهاد تخريب روياهاست چندان تعجب نمي كني. تقريباً در تمام روزهايي كه او در هاليوود زندگي كرده، اين مخالف خواني ها را هم انجام داده؛ او يك مخالف خوان بزرگ است.
هاليوود نشينان شايد تا پيش از اعدامي (قدم زدن مرد مرده) شون پن را چندان جدي نگرفته بودند. بازيگري كه كارش را از خرده نقش هايي در آثار معمولي و حتي رده B آغاز كرده بود و حالا در اعدامي، چنان مقابل سوزان ساراندون ايفاي نقش مي كرد كه خيلي ها فراموش كرده بودند او هيچ يك از المان هاي لازم براي حضور در سينماي آمريكا را جز بازيگري ندارد. او البته پيش تر هم يك بار خبرساز شده بود. وقتي با يكي از جنجالي ترين خواننده هاي دهه هشتاد ازداوج كرد. اما اين بار پن را نشريات زرد كه مهم ترين نشريات سينمايي جهان محسوب مي شوند روي جلد بردند. آن روزها و خيلي بعدتر دستمزد پن فراتر از پانصد هزاردلار نرفت ولي يك سري نقش آفريني زنجيره اي در كارهاي برتر نيمه دوم دهه نود سبب شد تا شون پن اوج بگيرد؛ چنان كه براي «من سام هستم» ۵ ميليون دلار دستمزد گرفت و نامزد دريافت اسكار هم شد.
حالا اما شون پن يك گام بالاتر رفته است؛ او اين روزها گلدن گلاب را برده هر چند حتي زحمت گرفتن جايزه را هم به خود نداده. كلينت ايستوود كارگردان «رود مرموز» بود كه روي سن، به جاي پن از حاضران قدرداني كرد. بازي پن در «رود مرموز» آنقدر خوب بوده كه نامزد اسكار هم شود و از حالا خيلي از كارشناسان او را بخت اول دريافت مجسمه طلايي اسكار در نيمه اسفندماه بدانند.
شون پن يكي از متفاوت  ترين ستاره هاي سينماي آمريكاست. در اين مورد شكي وجود ندارد.
001401.jpg

بيل موراي
شايد خيلي ها بيل موراي را با فيلمي چون فرشتگان چارلي و در نقش رابط چارلي با فرشته ها به ياد آورند اما ستاره ريز نقش انگليسي سال هاست كه بازي مي كند و در صحنه هاي كوچك و بزرگ مي درخشد. اين را وقتي مي شود فهميد كه به كارنامه بلند او دقت كنيم كارنامه اي كه نام هاي بزرگي در آن ديده مي شود هر چند موراي هميشه زير سايه نقش هاي بزرگتر و بازيگران بزرگتر بوده؛ او را در «ادورد» به ياد داريد؟
امسال اما براي موراي متفاوت تر از هميشه بوده او هر هفته با يكي از نشريات و رسانه هاي بزرگ قرار مصاحبه داشته، همه ستاره هايي را كه سال ها زير سايه شان بوده و حالا همپاي شان شده به تمسخر گرفته و اصلاً با خيلي هايشان زور آزمايي هم كرده است. همه اينها ثمره حضور موراي در فيلم پرسر و صداي سوفيا كاپولا بوده است. فيلمي با نام «گمشده در غربت».
فيلم كاپولا يك كمدي به شدت هوشمندانه است كه شنيده ها از داشتن مايه هايي از كارهاي وودي آلن در آن حكايت دارد. دختر بي استعداد فرانسيس نورد كاپولا در بازيگري پس از دو فيلم حالا نشان داده كه كارگرداني به شدت تواناست و بازي موراي در فيلم او چنان بوده كه يك بازيگر گمشده را به روي سن گلدن گلاب ببرد.
بيل موراي بازيگر خوبي است كه حالا در ميانسالي به جايي كه مي خواسته هم رسيده هر چند مي گويد: «وقتي مرا ستاره خطاب مي كنند خنده ام مي گيرد. براي ستاره بودن هيچ ظاهر مناسبي ندارم. حتي قد و قواره ام هم به يك ستاره نمي ماند. بيل موراي مگر مي تواند يك ستاره باشد؟»
چارليزترون
001398.jpg

چارليز ترون چندسالي كوشيد تا از يك عروسك هاليوودي به يك بازيگر حرفه اي تبديل شود. تا همين يك سال پيش هم اگر از كسي مي پرسيدي ترون چگونه بازيگري است، مي گفت يك بازيگر از ميان صد بازيگر زني كه در فيلم هاي هاليوودي نقش هاي آسان را ايفا مي كنند و عمده دليل حضورشان هم زيبايي است. اما حالا او تنها با ايفاي يك نقش تبديل به بازيگري قدرتمند شده... اين بخش كوتاه از نوشته منتشر شده در تايم را بخوانيد تا به اين موضوع پي ببريد... «هيولا ثابت مي كند كه چارليز ترون ذاتاً بازيگر است. ايفاي نقش يك قاتل زنجيره اي كه به تازگي اعدام شده، در جاي خود يك جسارت است، چه رسد به اين كه بازيگري اين جسارت را تبديل به يك بلندپروازي كند.»
البته چارليز ترون در كارنامه اش نقش هايي خاص هم داشته؛ او در سال ۹۷ در «وكيل مدافع شيطان» مقابل آل پاچينو و كيانوريوز حتي براي لحظه اي هم كم نياورد و در فيلم ساده اي چون «نوامبر شيرين» هم نشان داده بود كه تا چه حد حرفه اي است. اما معمولاً در هاليوود همه چيز يكباره رقم مي خورد. چارليز ترون حالا يك بازيگر بزرگ است، نه يك ستاره.
از سوي ديگر براي اين بازيگر در گيشه هم امسال اتفاق هاي بزرگي افتاده؛ فيلم «كار ايتاليايي» او در گيشه فروشي صدميليوني داشت و پس از چند شكست پياپي او را در ميان بازيگران با فيلم هاي پرفروش هم قرار داد. هرچند او قبل تر از شكست هم گريخته بود... زماني كه بازي در «پرل هاربر» را به خاطر بازي در «نوامبر شيرين» رد كرده بود.
فرزند يك زندگي بحراني، حالا در هاليوود بازيگري است حرفه اي... آنقدر حرفه اي كه مي تواند از اين پس بهترين نقش هاي كارخانه روياسازي را انتخاب كند.
001404.jpg

تيم رابينز
«هميشه از اجزاي يك نقش براي خودم چيزهايي را مي نويسم. در واقع نقش هايي را برمي گزينم كه پرسپكتيوي خاص دارند و از اين پرسپكتيو براي خودم نقشي را ترسيم مي كنم كه بايد اجرا شود. اينگونه اكثراً جواب گرفته ام.»
اين جمله هاي تيم رابينز درباره شيوه بازيگري اش است و وقتي اينگونه صحبت مي كند، بايد چهره هميشه آراسته اش هم در نظر گرفته شود. يك جنتلمن تمام عيار با ۱۹۴ سانتي متر قد و ظاهري كه هميشه جذاب است.
تيم رابينز را سال هاست كه مي شناسيم. از همان زماني كه او در رمانس هاي ابتداي دهه نود نقش عاشقان خوش رفتار و باوقار را بازي مي كرد اما در اين سال ها كم پيش آمده كه او كسي را غافلگير كند. اگر «جاده آرلينگتون» را ديده باشيد، اين شايد تنها موردي است كه رابينز در اين سال ها در آن درخشيده... هرچند موفقيت آن فيلم هم بيشتر براي فيلمنامه درخشان وغافلگيري فصل پاياني اش است تا بازي هاي بازيگرانش.
حالا اما تيم رابينز در «رود مرموز» كلينت استيوود درخشيده است. در نقشي خاص و پر پيچ و خم كه از رابينز كمي بعيد است. خيلي ها از زمان پيش توليد اعتقاد داشتند كه اين نقش شايسته راسل كرو است اما استيوود بر حضور رابينز تاكيد كرد و حال رابينز روي سن گلدن كلاب رفته و به نظر مي رسد براي اسكار هم مشكل چنداني ندارد. رابينز را از حالا بايد با چهره اي ديگر در نظر گرفت او يك بازيگر بزرگ است و البته كاملاً حرفه اي...

عكس
ادبيات
ايران
تكنيك
جامعه
داستان
دهكده جهاني
علم
ورزش
هنر
|  ادبيات  |  ايران  |  تكنيك  |  جامعه  |  داستان  |  دهكده جهاني  |  عكس  |  علم  |
|  ورزش  |  هنر  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   شناسنامه   |   چاپ صفحه   |