ويسكونتي وارث واقعي اين رويكردهاي رنواري به سينماست تا حدي كه هر نما براي او به صحنه اپرايي عظيم بدل مي شود او در عين حال وارث انسان گرايي گرم و عميق رنوار است
برت لنكستر كه در المر گنتري و آتلانتيك سيتي با چنين قدرتي بر پرده سينما ظاهر شده است با ظرافتي خيره كننده به كاراكتر شاهزاده فابريزيو حساسيت يك دماسنج را مي دهد
هر چه بيشتر مي گذرد، اين اعتقاد در ميان منتقدان ريشه دارتر مي شود كه «يوزپلنگ» در زمره يكي از معدود شاهكارهاي تاريخ سينماست كه از هر جنبه اي اثري كاملاً بي نقص را نمودار مي كند. تا يك دهه پيش، فدريكو فليني، با فيلم هايي كه حاصل آميزه اي از روايت غيرخطي و سايقه هاي هوسبازانه يك ذهن متلاطم مديترانه اي بود، مظهر نبوغ و يگانگي سينماي ايتاليا محسوب مي شد، اما حالا، با فرا رسيدن دوران افول پست مدرنيسم به نظر مي رسد ويسكونتي، با انسان گرايي عميق و شكوه اپراوار فيلم هايش، بارديگر دارد به جايگاه واقعي خود اعاده مي شود.
نگاه انسان گرايانه و رويكرد اپرايي به سينما برآيند دستياري ويسكونتي در دو فيلم ژان رنوار، «در ييلاق» و «اعماق كم عمق» ، نمايشنامه مشهور «ماكسيم گوركي» بود. ويسكونتي استاد استفاده از عمق در زمينه (depth-in-field) در پلان هاي بلند بود، خصيصه اي كه آندره بازين از آن به عنوان جزو بنيادي رئاليسم در سينما ستايش مي كرد. رنوار همچنين از اين توانايي كم نظير برخوردار بود كه كنش هاي مضاعف كاراكترهاي زيادي را در مقياسي وسيع در همان نما به نمايش بگذارد. «قاعده بازي» و «النا و مردانش» هر دو دربرگيرنده نماهايي هستند كه در آنها چندين كنش در آن واحد در ميزانسن و فضاي صحنه وجود دارد.
ويسكونتي وارث واقعي اين رويكردهاي رنواري به سينماست، تا حدي كه هر نما براي او به صحنه اپرايي عظيم بدل مي شود. او در عين حال وارث انسان گرايي گرم و عميق رنوار است، كيفيتي كه به فيلم هايي همچون «روكو و برادرانش» و «يوزپلنگ» جايگاهي خاص در تاريخ سينما اعطا مي كند.
يوزپلنگ، در عين اين كه فيلمي كاملاً شخصي است، درباره يك گذار تاريخي در كوران نبردهاي آزاديخواهانه و ناسيوناليستي گاريبالدي و فروكش كردن آن با به قدرت رسيدن ويكتور امانوئل نيزهست، دوراني كه مرگ سياسي و اجتماعي يك طبقه اجتماعي و تولد و اعتلاي طبقه اي ديگر را رقم زد. سؤالي كه شبح آن عميقاً بر فيلم ويسكونتي سنگيني مي كند اين است كه آيا انقلابي كه با يورش مردان گاريبالدي به سيسيل آغاز شد چيزي را عوض كرد؟ پاسخ يوزپلنگ منفي است، زيرا هر چند اشرافيت مجبور به واگذاري قدرت سياسي به بورژوازي مي شود، اما روابط اجتماعي كماكان در همان روال گذشته ادامه مي يابند. ما فقط بايد به دو سكانس عظيم فيلم، سكانس نبرد پيراهن سرخ هاي گاريبالدي با گاردهاي سلطنتي نظم كهن در ابتدا و سكانس بسيط مجلس مهماني در پايان را كنار همديگر قرار دهيم تا پژواك و عواقب اين انقلاب را دريابيم.
در سكانس نبرد آزاديخواهان با سلطنت طلبان، همه طيف هاي اجتماعي در كنار پيراهن سرخ ها به مبارزه با استبداد مي پردازند. فضايي كه اين جا حاكم است آنارشي و آشفتگي است. به شيوه اي كه يادآور ميكلوش پانچو است، قدرت هر لحظه دست به دست مي شود: لحظه اي سلطنت طلبان انقلابيون را تيرباران مي كنند و لحظه اي ديگر انقلابيون با دارزدن سلطنت طلبان مقابله به مثل مي كنند.
|
|
در تعارض كامل با هرج و مرج صحنه هاي نبرد، سكانس ۴۵ دقيقه اي مجلس رقص در حكم ترسيم جغرافياي سياسي نوين و تثبيت يك هرم قدرت تازه است. در درون تالارهاي مجلل متلون، جشن و سروري كه زيبايي حركت پردازي آن حيرت انگيز است، به عرصه بازنگري در تاريخ، زد و بندهاي سياسي و تعمق درباره مرگ تبديل مي شود. دوربين ويسكونتي اين جا بر مثلثي تاكيد مي كند كه بازنماي ديالكتيك نيروهاي ميراي سنت و گذشته و نيروي متمركز و پر از انرژي آينده هستند. فابريزيو (برت لنكستر) از خاندان سالينا شاهزاده مغرور پر جاه و جذبه اي است كه حالا، در رويارويي با واقعيت مرگ طبقه خود و پاگيري يك هيرارشي تازه، كاملاً ناتوان مي نمايد. درست همچون كاراكترهاي آريستوكرات چخوف در «باغ آلبالو» كه به ناگزير شاهد قطع درختان آلبالو و استحاله باغي مي شوند كه نمادي از موجوديت خودشان است، فابريزيو، كه سرسختانه مدافع شرف تاريخي و سنن خاندان خود است، راهي جز پذيرش مرگي نمادين ندارد.
البته ويسكونتي اين مرگ تاريخي را به شكلي ناگسستني با زوال فلسفي و بيولوژيك شاهزاده فابريزيو مي تند تا تصويري كاملاً ارگانيك و همه جانبه از تلاش و انحطاط خلق كند و بدينسان است كه يوزپلنگ در ۴۵ دقيقه پاياني به تاملي تكان دهنده درباره مرگ تبديل مي شود كه تا زير پوست رسوخ مي كند.
آخرين صحنه فيلم، در حالي كه فابريزيو در دل تاريكي خياباني متروك با كشيشي مواجه مي شود كه ظاهراً با عجله بر بالين مرگ كسي مي رود تا دعاي بخشايش را بخواند، سرشار از حس تاسف و احتضاري است كه در تبلور معنايي خود تاثير صاعقه وار لحظه هاي تجلي جويي در «دوبليني ها» را دارد. فابريزيو، سپس، در حالي كه ناقوس هاي وداع به صدا در مي آيند، در صحنه اي كه احتمالاً الهام بخش نماي پاياني «شازده احتجاب» بهمن فرمان آرا بوده، به تدريج توسط تاريكي خيابان بلعيده مي شود. همچون تمامي صحنه هاي ديگر يوزپلنگ ريتم ويسكونتي اين جا آرام، انديشگر و دقيق است.
با اين همه و با وجودي كه ويسكونتي خود ماركسيست و خالق اثري چون «زمين مي لرزد» بود، او در طول فيلم همدلي بي مانندي با شاهزاده فابريزيو از خود نشان مي دهد و اين، از خلال موسيقي تغزلي نينو روتا، جنبه اي عميقاً نوستالژيك به فيلم مي دهد. برت لنكستر، كه شايد تنها در «المر گنتي» و «آتلانتيك سيتي» با چنين قدرتي بر پرده سينما ظاهر شده است، با ظرافتي خيره كننده به كاراكتر شاهزاده فابريزيو حساسيت يك دماسنج را مي دهد كه در مقابل امواج ويرانگر دگرگوني همه پيچيدگي ها و افت و خيزهاي يك دوران تحول را ثبت مي كند. ويسكونتي، همچون يك نقاش متبحر كه ضربات بطئي قلم موي خود را بر بوم فرو مي آورد، چنان ابعاد تو در تو و عميقي به كاراكتر فابريزيو مي دهد كه، تطور او از هيات پر از صلابت و شكوه يك شاهزاده پرجذبه به شخصيتي تراژيك كه تقريباً زاهدانه سرنوشت طبقه خود را مي پذيرد، براي ما مطلقاً دردناك و غيرقابل تحمل مي شود.
در سوي ديگر مثلث، تانكردي (آلن دلون)، برادرزاده شاهزاده فابريزيو و آنجليكا (كلوديا كارديناله)، نامزد او، نيروهاي در حال خيزش اجتماعي را بازنمايي مي كنند. هر چند تانكردي خود اشراف زاده است، او در ابتدا با ذهنيت خام و جوانش با آرمانگرايي گاريبالدي وسوسه مي شود و سپس، با خصيصه اي فرصت طلبانه كه لازمه بقاي نسلش است، به آن پشت مي كند تا به بخشي از نظم ويكتور امانوئل تبديل شود. تنها چيزي كه تانكردي حالا براي بالا رفتن از نردبان ترقي نياز دارد پول و سرمايه اي است كه آنجليكا، به عنوان نمادي از طبقه نوكيسه بورژواي زميندار، مي تواند آن را تهيه كند. البته، كارديناله در اوج زيبايي خود در عين حال نمادي از كشش بورژوازي براي جذب اشرافيت درهم شكسته است، كيفيتي كه طي صحنه اي ميان آنجليكا و شاهزاده فابريزيو در نهايت فصاحت نمودار مي شود.
به هر تقدير، فابريزيو مقاومت و بدينسان طبقه خود را محكوم به سقوطي بدون بازگشت مي كند، اما تانكردي با آغوش باز آينده اي را مي پذيرد كه زيبايي مغناطيس وار كارديناله به آن جاذبه مقاومت ناپذيري مي دهد.