جمعه ۱۶ مرداد ۱۳۸۳ - سال يازدهم - شماره ۳۴۵۸
index
نگاهي دوباره به يوزپلنگ به بهانه پخش نسخه DVD
الماس ها ابدي اند
ويسكونتي وارث واقعي اين رويكردهاي رنواري به سينماست تا حدي كه هر نما براي او به صحنه اپرايي عظيم بدل مي شود او در عين حال وارث انسان گرايي گرم و عميق رنوار است
برت لنكستر كه در المر گنتري و آتلانتيك سيتي با چنين قدرتي بر پرده سينما ظاهر شده است با ظرافتي خيره كننده به كاراكتر شاهزاده فابريزيو حساسيت يك دماسنج را مي دهد
هر چه بيشتر مي گذرد، اين اعتقاد در ميان منتقدان ريشه دارتر مي شود كه «يوزپلنگ» در زمره يكي از معدود شاهكارهاي تاريخ سينماست كه از هر جنبه اي اثري كاملاً بي نقص را نمودار مي كند. تا يك دهه پيش، فدريكو فليني، با فيلم هايي كه حاصل آميزه اي از روايت غيرخطي و سايقه هاي هوسبازانه يك ذهن متلاطم مديترانه اي بود، مظهر نبوغ و يگانگي سينماي ايتاليا محسوب مي شد، اما حالا، با فرا رسيدن دوران افول پست  مدرنيسم به نظر مي رسد ويسكونتي، با انسان گرايي عميق و شكوه اپراوار فيلم هايش، بارديگر دارد به جايگاه واقعي خود اعاده مي شود.
005244.jpg
005247.jpg
نگاه انسان گرايانه و رويكرد اپرايي به سينما برآيند دستياري ويسكونتي در دو فيلم ژان رنوار، «در ييلاق» و «اعماق كم عمق» ، نمايشنامه مشهور «ماكسيم گوركي» بود. ويسكونتي استاد استفاده از عمق در زمينه (depth-in-field) در پلان هاي بلند بود، خصيصه اي كه آندره بازين از آن به عنوان جزو بنيادي رئاليسم در سينما ستايش مي كرد. رنوار همچنين از اين توانايي كم نظير برخوردار بود كه كنش هاي مضاعف كاراكترهاي زيادي را در مقياسي وسيع در همان نما به نمايش بگذارد. «قاعده بازي» و «النا و مردانش» هر دو دربرگيرنده نماهايي هستند كه در آنها چندين كنش در آن واحد در ميزانسن و فضاي صحنه وجود دارد.
ويسكونتي وارث واقعي اين رويكردهاي رنواري به سينماست، تا حدي كه هر نما براي او به صحنه اپرايي عظيم بدل مي شود. او در عين حال وارث انسان گرايي گرم و عميق رنوار است، كيفيتي كه به فيلم هايي همچون «روكو و برادرانش» و «يوزپلنگ» جايگاهي خاص در تاريخ سينما اعطا مي كند.
يوزپلنگ، در عين اين كه فيلمي كاملاً شخصي است، درباره يك گذار تاريخي در كوران نبردهاي آزاديخواهانه و ناسيوناليستي گاريبالدي و فروكش كردن آن با به قدرت رسيدن ويكتور امانوئل نيزهست، دوراني كه مرگ سياسي و اجتماعي يك طبقه اجتماعي و تولد و اعتلاي طبقه اي ديگر را رقم زد. سؤالي كه شبح آن عميقاً بر فيلم ويسكونتي سنگيني مي كند اين است كه آيا انقلابي كه با يورش مردان گاريبالدي به سيسيل آغاز شد چيزي را عوض كرد؟ پاسخ يوزپلنگ منفي است، زيرا هر چند  اشرافيت مجبور به واگذاري قدرت سياسي به بورژوازي مي شود، اما روابط اجتماعي كماكان در همان روال گذشته ادامه مي يابند. ما فقط بايد به دو سكانس عظيم فيلم، سكانس نبرد پيراهن سرخ هاي گاريبالدي با گاردهاي سلطنتي نظم كهن در ابتدا و سكانس بسيط مجلس مهماني در پايان را كنار همديگر قرار دهيم تا پژواك و عواقب اين انقلاب را دريابيم.
در سكانس نبرد آزاديخواهان با سلطنت طلبان، همه طيف هاي اجتماعي در كنار پيراهن سرخ ها به مبارزه با استبداد مي پردازند. فضايي كه اين جا حاكم است آنارشي و آشفتگي است. به شيوه اي كه يادآور ميكلوش پانچو است، قدرت هر لحظه دست به دست مي شود: لحظه اي سلطنت طلبان انقلابيون را تيرباران مي كنند و لحظه اي ديگر انقلابيون با دارزدن سلطنت طلبان مقابله به مثل مي كنند.
005250.jpg

در تعارض كامل با هرج و مرج صحنه هاي نبرد، سكانس ۴۵ دقيقه اي مجلس رقص در حكم ترسيم جغرافياي سياسي نوين و تثبيت يك هرم قدرت تازه است. در درون تالارهاي مجلل متلون، جشن و سروري كه زيبايي حركت پردازي آن حيرت انگيز است، به عرصه بازنگري در تاريخ، زد و بندهاي سياسي و تعمق درباره مرگ تبديل مي شود. دوربين ويسكونتي اين جا بر مثلثي تاكيد  مي كند كه بازنماي ديالكتيك نيروهاي ميراي سنت و گذشته و نيروي متمركز و پر از انرژي آينده هستند. فابريزيو (برت لنكستر) از خاندان سالينا شاهزاده مغرور پر جاه و جذبه اي است كه حالا، در رويارويي با واقعيت مرگ طبقه خود و پاگيري يك هيرارشي تازه، كاملاً ناتوان مي نمايد. درست همچون كاراكترهاي آريستوكرات چخوف در «باغ آلبالو» كه به ناگزير شاهد قطع درختان آلبالو و استحاله باغي مي شوند كه نمادي از موجوديت خودشان است، فابريزيو، كه سرسختانه مدافع شرف تاريخي و سنن خاندان خود است، راهي جز پذيرش مرگي نمادين ندارد.
البته ويسكونتي اين مرگ تاريخي را به شكلي ناگسستني با زوال فلسفي و بيولوژيك شاهزاده فابريزيو مي تند تا تصويري كاملاً ارگانيك و همه جانبه از تلاش و انحطاط خلق كند و بدينسان است كه يوزپلنگ در ۴۵ دقيقه پاياني به تاملي تكان دهنده درباره مرگ تبديل مي شود كه تا زير پوست رسوخ مي كند.
آخرين صحنه فيلم، در حالي كه فابريزيو در دل تاريكي خياباني متروك با كشيشي مواجه مي شود كه ظاهراً با عجله بر بالين مرگ كسي مي رود تا دعاي بخشايش را بخواند، سرشار از حس تاسف و احتضاري است كه در تبلور معنايي خود تاثير صاعقه وار لحظه هاي تجلي جويي در «دوبليني ها» را دارد. فابريزيو، سپس، در حالي كه ناقوس هاي وداع به صدا در مي آيند، در صحنه اي كه احتمالاً الهام بخش نماي پاياني «شازده احتجاب» بهمن فرمان آرا بوده، به تدريج توسط تاريكي خيابان بلعيده مي شود. همچون تمامي صحنه هاي ديگر يوزپلنگ ريتم ويسكونتي اين جا آرام، انديشگر و دقيق است.
با اين همه و با وجودي كه ويسكونتي خود ماركسيست و خالق اثري چون «زمين مي لرزد» بود، او در طول فيلم همدلي بي مانندي با شاهزاده فابريزيو از خود نشان مي دهد و اين، از خلال موسيقي تغزلي نينو روتا، جنبه اي عميقاً نوستالژيك به فيلم مي دهد. برت لنكستر، كه شايد تنها در «المر گنتي» و «آتلانتيك سيتي» با چنين قدرتي بر پرده سينما ظاهر شده است، با ظرافتي خيره كننده به كاراكتر شاهزاده فابريزيو حساسيت يك دماسنج را مي دهد كه در مقابل امواج ويرانگر دگرگوني همه پيچيدگي ها و افت و خيزهاي يك دوران تحول را ثبت  مي كند. ويسكونتي، همچون يك نقاش متبحر كه ضربات بطئي قلم موي خود را بر بوم فرو مي آورد، چنان ابعاد تو در تو و عميقي به كاراكتر فابريزيو مي دهد كه، تطور او از هيات پر از صلابت و شكوه يك شاهزاده پرجذبه به شخصيتي تراژيك كه تقريباً زاهدانه سرنوشت طبقه خود را مي پذيرد، براي ما مطلقاً دردناك و غيرقابل تحمل مي شود.
005253.jpg
005256.jpg
در سوي ديگر مثلث، تانكردي (آلن دلون)، برادرزاده شاهزاده فابريزيو و آنجليكا (كلوديا كارديناله)، نامزد او، نيروهاي در حال خيزش اجتماعي را بازنمايي مي كنند. هر چند تانكردي خود اشراف زاده است، او در ابتدا با ذهنيت خام و جوانش با آرمانگرايي گاريبالدي وسوسه مي شود و سپس، با خصيصه اي فرصت طلبانه كه لازمه بقاي نسلش است، به آن پشت مي كند تا به بخشي از نظم ويكتور امانوئل تبديل شود. تنها چيزي كه تانكردي حالا براي بالا رفتن از نردبان ترقي نياز دارد پول و سرمايه اي است كه آنجليكا، به عنوان نمادي از طبقه نوكيسه بورژواي زميندار، مي تواند آن را تهيه كند. البته، كارديناله در اوج زيبايي خود در عين حال نمادي از كشش بورژوازي براي جذب اشرافيت درهم شكسته است، كيفيتي كه طي صحنه اي ميان آنجليكا و شاهزاده فابريزيو در نهايت فصاحت نمودار مي شود.
به هر تقدير، فابريزيو مقاومت و بدينسان طبقه خود را محكوم به سقوطي بدون بازگشت مي كند، اما تانكردي با آغوش باز آينده اي را مي پذيرد كه زيبايي مغناطيس وار كارديناله به آن جاذبه مقاومت ناپذيري مي دهد.

برگمن دلتنگ
005259.jpg
اينگمار برگمن ۸۶ ساله شد و اين بار به جاي آن كه ديگران هديه اي پيشكش او كنند خود پيشقدم شده است تا بازنشستگي هميشگي خود را به گوش همه اهالي فرهنگ برساند. او با اعتراف به اين كه تئاتر آغازگر و پايان بخش همه چيز است اصرار مي ورزد كه ۷۰ سال فعاليت حرفه اي او در عرصه تئاتر قطعاً اين بار به افول خود نزديك شده است و كارگرداني نمايش «اشباح» در سال ۲۰۰۲ آخرين فعاليت حرفه اي او بوده است. وي در مصاحبه اي گفته: «پس از اشباح به اين نتيجه رسيدم كه كارم را براي هميشه تعطيل كنم. براي حالا ديگر بس است. نمي خواهم آنها از تئاتر بيرونم كنند. خودم بيرون خواهم آمد. لازم نيست هيچ كس بگويد: »پيرمرد بايد بداند وقت بازنشستگي اش شده!»
برگمن استاد برجسته تئاتر و سينماي مدرن در حالي با تئاتر خداحافظي مي كند كه بيست سال پيش با آخرين فيلم خود «فاني و الكساندر» با سينما وداع گفته بود و حال بايد با غم دوري از تئاتر كنار بيايد. او اگرچه در همان زمان سينما را كنار گذاشت اما با ساخت هشت فيلم تلويزيوني دلتنگي هايش را فراموش كرد اما حال در هشتاد و ششمين سال زندگي اش بايد دلتنگي هاي بيشتري را فراموش كند و اين بار براي هميشه!
او كه بيشتر روزهاي خود را در جزيره اي كوچك در درياي بالتيك سپري مي كند مي گويد: اين جزيره را دوست دارم. ۱۰ سالي مي شود كه اينگريد از دنيا رفته است اما در اين جزيره به او احساس نزديكي بيشتري مي كند. او يك بار و براي هميشه دريچه قلبش را مي گشايد و مي گويد: «وقتي در اين جزيره هستم بيش از هر چيزي دلتنگ تئاتر و بازيگراني مي شوم كه با آنها كار مي كردم، هيچ وقت فكر نمي كردم كه دلم براي بازيگران آنقدر تنگ شود.» او در مرور دوران پربار كاري خود از كارگرداني نمايشنامه اي معروف از شكسپير تحت عنوان «افسانه زمستان» ياد  كرده و از آن به عنوان محبوب ترين كار خود در تئاتر ياد مي كند و مي نويسد: «شديداً تراژيك و عميقاً تكان دهنده است. به راستي كه اين نمايش همه چيز را در خود دارد.» خالق «توت فرنگي هاي وحشي» به ياد مي آورد كه بيست سال پيش در وداع با سينما گفته بود: «با خودم فكر كردم اين پايان كار است و مهم نيست كه سينما چقدر جذابيت داشته باشد و چقدر وسوسه كننده باشد و هيچ وقت به خاطر اين تصميم افسوس نخوردم.» و حال او با تئاتر وداع مي كند و شايد بيست سال بعد اگر عمري باقي باشد به ما بگويد كه چقدر جاي خالي تئاتر را در همه اين سال هايي كه در پيش رو خواهيم داشت، احساس كرده است.

خبر
005262.jpg

دو فيلم تا پايان سال
«دني دويتو» در طول ماههاي آينده در فيلمي با عنوان سال خانوادگي بازي خواهد كرد كه البته هنوز كارگرداني براي اين فيلم مشخص نشده و قرار است ظرف چند هفته آينده نام كارگردان آن هم اعلام شود. همبازي هاي دويتو در اين فيلم كمدي «ادي فالكو» و «فامك جانسون» هستند. اين فيلم قرار است در طول سال جاري ميلادي آماده پخش شود.
دويتو همچنين قرارداد بازي در فيلمي با عنوان مريلين هيكينر را پذيرفته كه كارگردان آن رندال ميلر است كه او فيلمنامه را همراه «جادي سادين» نوشته است. از ساير بازيگران اين فيلم مي توان به «جان گودمن» و «رابرت كارلايل» اشاره كرد. اين فيلم در سال ۲۰۰۵ ميلادي پخش خواهد شد. دويتو به تازگي بازي در فيلم «سرد بودن» را به پايان رسانده كه فيلمنامه آن بر اساس رماني از المور لئونارد بوده است و در آن «جان تراولتا» و «اماتورمن» بازي كرده اند؛ بنا به اعلام تهيه كنندگان اين فيلم تا پايان سال ۲۰۰۴ اكران خواهد شد.
005265.jpg

داستان سه برادر
«فيليپ نويس» كارگردان معروف سينما، قرار است فيلمي با عنوان «برادران بيلسكي» را بسازد كه فيلمنامه آن را «مك لالين» بر اساس كتابي از «پيتر دفي» نوشته است. اين فيلم در ژانر فيلم هاي جنگي ساخته مي شود و داستانش درباره سه برادر است كه ۱۲هزار اسير جنگي را مخفي مي كنند تا از هجوم آلمان ها در امان بمانند. اين فيلم در سال ۲۰۰۶ اكران خواهد شد.
فيليپ نويس قرار است در سال آينده فيلمي با عنوان «شعر آمريكايي» را هم كارگرداني كند كه فيلمنامه آن اقتباس از يكي از رمان هاي فيليپ راث است و نويسندگي فيلمنامه آن توسط «جان رومانو» انجام مي شود. هنوز بازيگري براي اين دو فيلم انتخاب نشده است.
005268.jpg

پاني و سالار جنگ
«اندرو نيكول» قرارداد نويسندگي فيلمنامه فيلمي علمي ـ تخيلي با عنوان «پاني» را پذيرفته كه توسط كارگرداني پاكستاني با نام «شخار كاپور» ساخته خواهد شد. اين كارگردان پاكستاني نيكول را در نگارش اين فيلمنامه همراهي خواهد كرد. هنوز بازيگري براي اين فيلم در نظر گرفته نشده اما قرار است ظرف روزهاي آينده عوامل ساخت فيلم به طور كامل اعلام شوند. اين فيلم در سال ۲۰۰۵ اكران خواهد شد.
اندرونيكول هم اكنون مراحل پيش توليد ساخت فيلمي اكشن با نام «سالار جنگ» را سپري مي كند كه داستان آن درباره تعقيب يك قاچاقچي اسلحه توسط يك پليس بين الملل است. در اين فيلم  «نيكلاس كيج»، «اتان هاوك» و «مونيكا بلوچي» بازي خواهند كرد.
005271.jpg

خواهر كوچيكه
اعلام شده كه «والتر هيل» فيلمي با عنوان «خواهر كوچيكه» را خواهد ساخت كه فيلمنامه آن را طي اين مدت همراه «ديويد گيلر» نوشته است. اين فيلم داستان يك پليس زن را روايت مي كند كه با فردي آشنا مي شود كه قصد دارد انتقام قتل خواهرش را بگيرد. اين فيلم براي اكران در سال ۲۰۰۶ در نظر گرفته شده است. «والتر هيل» همچنين مراحل پيش توليد فيلمي با عنوان «قدم زدن»  را آغاز كرده كه ساير عوامل آن عبارتند از «ريچارد جوليان» (نويسنده) «كيت كارادين» و«جسيكا سيمپسون» (بازيگر)
005274.jpg

به زودي
طي هفته هاي آتي فيلمي با عنوان «ويروس بيگانه غارتگر» در سينماهاي آمريكاي شمالي اكران خواهد شد كه محصول چهاركشور جمهوري چك، آلمان، آمريكا و انگلستان است و فيلمنامه نويس و كارگردان آن «پل اندرسون» نام دارد. بازيگران اين فيلم علمي ـ تخيلي عبارتند از: «سانا لاتان»، «رائول بووا» و «كلين سالمون». فيلم ديگري كه طي اين مدت اكران خود را شروع مي كند فيلمي به نام «خاطرات پرنسس» است كه توسط «گري مارشال» كارگرداني شده و فيلمنامه آن را «شوندا ريمز» براساس رماني از مگ كابوت نوشته شده است. از بازيگران فيلم مي توان به «جولي اندروز»، «آن هاتاوي» و «كريس پين» اشاره كرد.

سينماي ايران
يك دهه تجربه
درباره جوانان علاقه مند به سينما ـ ۴
در طول يك دهه اخير بارها و بارها بر حضور جوانان در حوزه هاي مختلف تاكيد شده است. اين روند تا به حدي بوده كه در بعضي مواقع منجر به تاسيس سازمان هايي براي رسيدگي به مسايل جوانان و زمينه سازي براي حضور بهتر آنها در عرصه اجتماع شده است. حتي در رديف  بودجه هاي سالانه، اعتبارهاي جداگانه اي براي قشر جوان در نظر گرفته شده كه البته بيشتر به موضوع اشتغال آنها اختصاص داشته است. در اين نوشتار قصد نداريم ميزان موفقيت هاي به دست آمده را بررسي كنيم بلكه تمركز اصلي را بر حوزه سينما و موضوع جذب جوانان به اين حوزه متمركز كرده ايم. به هرحال همان طور كه در قسمت هاي پيشين اشاره شد، صنعت سينما از آن جهت كه بيش از ساير صنايع به نوآوري و خلاقيت احتياج دارد، ميزان حضور جوانان و تفكرات خلاق و نوجوي آنان در عرصه ساخت فيلم ها به امري حياتي براي اين صنعت تبديل مي شود. اگر به بررسي ميزان اين حضور در طول يك دهه اخير بپردازيم متوجه مي شويم كه صنعت سينماي كشور در تحقق اين مهم به هيچ وجه موفق نبوده است. چه، همين حضور اندك جوانان در اين سينما به جريان متفاوتي ختم نشده و از بحران هاي جاري نكاسته است.
در سال هاي ابتدايي دهه ۱۳۷۰ با تصويب وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي اجازه فعاليت آموزشگاه هاي آزاد سينمايي براي تربيت نيروي انساني متخصص داده شد و اندكي بعد آموزشگاه هاي فيلمسازي مختلفي تاسيس گرديد كه البته بيش از همه تمركز بر موضوع بازيگري داشت. مهم ترين دليل اين تمركز از جذابيت هاي ذاتي بازيگري را براي جوانان ناشي مي شد. به نحوي كه طي آن سال ها ساخت فيلم «سلام سينما» بخشي از اين جذابيت ها را انعكاس داد. اما بايد بررسي كرد كه چرا تاسيس چنين آموزشگاه هايي به يك جريان پوياي سينمايي منجر نشد. چرا علي رغم استقبال نسبتاً خوبي كه از اين آموزشگاه ها صورت گرفت هنرجويان، جذب سيستم سينمايي كشور نشدند و اگر معدودي از آنها جذب شدند چرا تاثيرگذاري چنداني از خود نشان ندادند؟ اغلب كساني كه در اين آموزشگاه ها آموزش ديدند و بعد در سينما جذب كار شدند هنرجوياني بودند كه علاقه به بازيگري داشتند. رشته بازيگري در سينما علي رغم تمامي ارزش هايي كه در ذات خود دارد، چندان به تحول در سيستم سينمايي منجر نمي شود و معمولاً اين فيلمنامه نويس ها و كارگردان هاي هر سينما هستند كه مي توانند منشا تاثيرات متفاوت در اين صنعت شوند. بحث ما هم در مورد حضور جوانان در سينما معطوف به ميزان جريان سازي آنهاست و گرنه مي توان با آمارهاي كمي از ميزان اين حضور دفاع كرد و آن را موفق ارزيابي كرد.
در هفت سال اخير تعداد كارگرداناني كه هر سال فيلم اول خود را ساخته اند نسبتاً خوب بوده است اما اگر بخواهيم جنبه فوق را ملاك ارزيابي مان قرار دهيم، بايد ميزان اين حضور را نزديك به صفر قلمداد كنيم. وضعيت سينماگران جوان ايراني در سيستم  سينماي ايران شبيه  سرنشينان آن كشتي در حال غرق است كه روز به روز بر تعداد سرنشينانش افزوده مي شود و زمان غرق شدنش را به جلو مي اندازد سرنشيناني وجود ندارند كه بخواهند از اين كشتي در حال غرق بيرون بيايند و كشتي جديدي بنيان نهند كه متفاوت از گذشته عمل كند و به نابودي منجر نشود.
دلايل عدم حضور موثر جوانان ايراني در عرصه ساخت فيلم ها از جنبه اي ديگر هم قابل بررسي است. جوانان علاقه مند به سينما هم مانند حرفه اي هاي سينماي ايران، اقدامي در جهت بهبود وضعيت شان صورت نمي دهند و دايماً منتظرند كه از بيرون سيستم سينمايي به آنها كمك شود. آموزشگاه هاي آزاد سينمايي نمونه تمام عياري از اين طرز تلقي به شمار مي روند همان طور كه اشاره شد مجوز تاسيس اين آموزشگاه ها از سوي دولت داده مي شود از طرف ديگر آدم هاي حرفه اي سينما هم براي پركردن اوقات فراغت  خود (كه در طول سال هاي اخير زياد هم شده) عضو هيات مديره اين آموزشگاه ها هستند. در واقع دولت به دليل خيل عظيم علاقه مندان حضور در سينما مجوز تاسيس آموزشگاه هاي سينمايي را نداده بلكه بنا به درخواست اهالي حرفه اي سينما در جهت تصويب فعاليت  اين آموزشگاه ها اقدام كرده است. بديهي است در زماني كه حرفه اي هاي سينما براي پر كردن اوقات فراغت بيش از حد خود به آموزش جوانان علاقه مند به سينما روي مي آورند و اين كار را هم به جهت نياز مبرم سينما به حضور نيروي انساني جوان و خلاق انجام نمي دهند بايد از همان ابتدا فاتحه هر نوع حضور جوانان را در سيستم سينمايي كشور خواند. اين مسئله بيش از آ ن كه تقصير سيستم سينمايي باشد از عدم انسجام جوانان ناشي مي شود. در واقع آنها خود نيامده اند با يك نيروي پرقدرت حضور خود در سينما را اعلام كنند بلكه تنها دنباله رو حرفه اي هايي بوده اند كه در حل معضلات خودشان هم ناموفق هستند چه برسد به حل مشكلات جوانان غيرحرفه اي و تازه كار.
معمولاً جريان هاي جوان سينمايي از جلسه هاي فيلم ديدن، كتاب خواندن و ... شكل مي گيرد. اگرچه در طول سال هاي گذشته چنين جمع هايي كمتر شكل گرفته اما به نظر مي رسد كه كم كم لزوم برگزاري اين جلسات از سوي جوانان احساس مي شود به همين خاطر بايد اميدوار بود.

سينما
هفته
جهان
پنجره
داستان
چهره ها
ديدار
حوادث
ماشين
ورزش
هنر
|  هفته   |  جهان  |  پنجره  |  داستان  |  چهره ها  |  سينما  |  ديدار  |  حوادث   |
|  ماشين   |  ورزش  |  هنر  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   شناسنامه   |   چاپ صفحه   |