|
|
|
|
|
|
عادت كرده ايم
|
|
بازيكنان تيم ملي فوتبال ايران
سلام
خسته نباشيد. مي دانيم كه در آن هواي گرم طاقت فرسا، در آن شرجي نفس گير، در آن كشور بزرگ كه كمترين فاصله اش چهارصد كيلومتر است، در آن استاديوم هاي خالي بدون طرفدار، آن داوران عرب ظالم، آن قرعه ناجور و آن حريفان تا بن دندان مسلح خوب كار كرديد. بالاخره بالا آمديد، كره را برديد و به نيمه نهايي رسيديد خيلي خوب مي فهميم كه در آن شرايط فشار روحي سنگيني را تحمل مي كرديد. آن زمان كه توي گوش هم زديد فهميديم كه مثل هركول ضعيف شده اي داريد سنگيني تمام جهان را روي دوش هاي خسته تان تحمل مي كنيد، مي دانيم و خوب مي فهميم كه شما حاصل و نتيجه چه شرايطي هستيد. خيلي خوب فهيمده ايم كه وقتي با اين تدارك و اين شرايط به جنگ حريفان مي رويد واقعاً داريد از جانتان و از همه وجودتان سرمايه مي گذاريد. اينها را خوب مي فهميم كه شما بهترين هستيد. ما به شما افتخار مي كنيم. وقتي همه اينها را مي دانيم و زودتر مي گوييم بگذاريد ما هم كمي درد و دل كنيم اجازه كه داريم...
در آن عصر دلگير كه صداي موذن زاده اردبيلي در شهر مي گفت خدا بزرگ است. خيابان هاي تهران مثل بغضي فرو خورده شب را شروع مي كرد. هيچ كس بوق نمي زد. هيچ كس ولوله نمي كرد. هيچ كس نايي براي فريادي، دادي و انتقادي نداشت. انگار همه مي دانستند كه چنين لحظه هايي در انتظارشان هست. بزرگترها به ياد همه نيمه نهايي هايي افتادند كه در برابر عربستان به انواع و اقسام مختلف باخته ايم. كوچكترها به ياد چند ماه پيش مي افتادند كه اردن در تهران جشن پيروزي گرفت. همه ما آن روز لعنتي پاييزي را به ياد داريم كه همين تيم بحرين كه امروز در برابرش خواهيد ايستاد چطور جلوي چشم هاي بهت زده ما با پرچم عربستان خوش رقصي كرد. خوب به خاطر داريم كه در همين تهران اسير تيمي چون تايلند شديد. خيلي خوب در حافظه مان مانده كه چطور تيم المپيك در تهران باخت. در چين باخت و همچنين در سئول.
ما همه اينها را به خاطر داريم اگر حافظه تاريخي نداريم حداقل حافظه اي برايمان مانده كه نتايج را در گوشه اي از آن حك كنيم.
بياييد. برگرديد. به ميهن خوش آمديد. دسته هاي گل و شيريني در انتظار شماست. مقدماتي جام جهاني ۲۰۰۶ و رويارويي با اردن در ۱۸ شهريور در زمين آنها هنوز پابرجاست. هنوز ما هستيم و شما هم هستيد و زندگي ادامه خواهد داشت. بگذاريد راحتتان كنيم. به آن اشتباهات بچه گانه، به اين توجيهات عالمانه، به آن حاشيه هاي پررنگ، به اين حرف هاي بزرگ منشانه، به كم آوردن در حساس ترين شرايط، به گم شدن در لحظه هاي موعود، به دروازه بانان پر اشتباه. به دفاع هاي فراموشكار، به هافبك هاي پرادعا و كم كار و به گلزنان گل نزن و به علي دايي ـ آخ علي دايي ـ عادت كرده ايم.
به ميهن خوش آمديد...
|
|
|
تازه واردهاي اروپا
|
|
ترجمه: امين ساكت
«اضلاع شش گوش فوتبال هر روز عضوي از اعضاي خانواده اش را سوار بر ضلعي مي كند. سپس مي چرخد و منتظر مي ماند تا اين كه بفهمد اين عضو به كدام ضلع منتقل شده است.» اين جمله ادوارد كارلينا خبرنگار بي بي سي است. او در مقاله اي وضعيت كنوني مديران و مربيان مطرح تيم هاي اروپايي را به نقد كشيده است.
مارك پاليوس مدير اجرايي اتحاديه فوتبال انگليس، اريكسون مربي جنجال برانگيز انگليس، كاپلو مربي تيم يوونتوس، كلينزمن مربي ژرمن ها، خوزه مورينيو متحول كننده چلسي و مانچيني مربي تيم اينتر جزو چهره هاي امروز فوتبال هستند كه از هر طرف به زير ذره بين كشيده مي شوند.
عملكردها و دستاوردهاي آنها معنايي فراتر از يك نتيجه به خود مي گيرد و اين كه هر يك جايگزين چه كسي شده اند خود حكايت ديگري است. قطعاً كلينزمن جوان وقتي پا بر منصب رودي فولر مي گذارد تفاوت زيادي با مانچيني باتجربه دارد وقتي بر خرابه هاي اينتر پا مي گذارد. به هر حال روند طي شده هر يك بيانگر عمق فعاليت ها و تئوري هاي ذهني شان است و زمان عنصر مورد نيازي است تا همه آنچه لازم باشد فاش كند.
۱ـ فابيو كاپلو مربي فعلي يوونتوس و رهبر سابق تيم آث رم امروز با حضور دور از ذهنش در باشگاه حريف و رقيب قديمي غوغايي به پا كرده است. كاپلو كه تقريباً قبل از آغاز بحران هاي مالي شديد تيم رم اظهار ندامت خود را براي حضورش در چنين تيمي اعلام كرده بود، منتظر بهترين فرصت براي رهايي مي گشت. هرچند كه او هميشه اعلام كرده است از لحاظ قراردادي و محدوده انتخاباتش با مقامات آث رم مشكلي نداشته اما به هر حال روند اداري و فسخ قرارداد بايد سپري مي شد.
شايد از دلايل اصلي سفر كاپلو وضعيت مالي بيان شده باشد اما در حقيقت خستگي او از بحران هاي هر روزه تيم رم، وضعيت بحران ساز هواداران ايتاليايي و وضعيت نابسامان مديريت تيم رم جملگي عزم سفر او را جزم كرد. حالا او در يوونتوس است. تيمي كه بارها ايتاليايي هاي كاپلو به مصاف آنها رفته اند. ورود كاپلو به يوونتوس برخلاف انتظاري كه مي رفت عاري از هرگونه انتقاد بود. او اعلام كرده بود مذاكرات وي و يوونتوسي ها در اندك زمان ممكن انجام و بسيار زودتر از قرار موعود به نتيجه رسيد و همان شد كه كاپلو مي خواست.
محيط آرام و به دور از دغدغه يوونتوس براي كاپلو بهترين شرايط ممكن بود براي اين كه بتواند تئوري هاي اجرا شده ناقصي را كه ـ در بسياري از اوقات ـ براي ايتاليايي ها به نتيجه نمي رسيد به راحتي پياده كند. كاپلو امروز در شهر تورين است، شهري كه هيچگاه از اين كه به آن جا رفت و آمد داشته باشد خشنود نبود. حالا برخي از سفرهاي درون شهري وي به تورين و باشگاه يوونتوس ختم مي شود.
حضور كاپلو در يوونتوس جدا از هر مزيتي محدوده وسيع تري از اختيارات ممكن را نسبت به زمان حضورش در ايتاليا ايجاد كرد. او امروز در يوونتوس تنها يك مربي نيست بلكه سمت مدير ـ مربي به او اهدا شد است. اين يعني نهايت اعتماد مقامات يوونتوس به رهبري كه روزي غول تيم هاي ايتاليا را هدايت مي كرد.
كاپلو بر خلاف ليپي مربي سابق يووه اي ها با نگاهي جديد به آرايش مهره هايش پرداخت شايد اگر هنوز ليپي بر منصبش تكيه داده بود هيچگاه از بازيكني چون كاسانو استفاده نمي كرد اما كاپلو با تذكراتي جدي ضعف هاي كاسانو را به رخ كشيد و از او به عنوان يكي از مهره هاي اصلي استفاده كرد. وي درباره چنين مهره اي مي گويد: «كاسانو داراي استعدادي ذاتي است كه نمي شود به علت برخوردهاي آزاردهنده از او صرفنظر كرد.»
تشخيص كاپلو قطعاً صحيح و به دور از هرگونه نقد است چرا كه امروز كاسانوي كنار گذاشته شده ديروز، بي نظمي براي شركت نكردن در برنامه هاي طرح ريزي شده باشگاه، تك روي ها و همچنين رابطه خشن با ساير بازيكنان را كنار گذاشته است و تقريباً هماني شده است كه كاپلو مي خواست.
به اين مي گويند ظرافت ها و ذكاوت هاي يك مربي كه كاپلو سرشار از آنهاست. با وجود نگرش متفاوت كاپلو به ساختار بازيكنان اما بسياري از تئوري هاي ليپي همچنان پابرجاست. هنوز تورام و زامبروتا به عنوان مدافعان كناري به حساب مي آيند و بوفون همچنان دروازه بان است.
كاپلو معتقد است يك مربي سنتي است و نيم نگاهي نيز هميشه به تئوري هاي جديد دارد. با اين وجود نام او امروز در ليست مربيان موفق جاي دارد و قطعاً شرايط حاكم فعلي به يوونتوس بهترين دلگرمي براي او به حساب مي آيد. حالا بي شك او از آخرين مذاكره اش با فرانكو سنسي براي رهايي از رم پشيمان نيست و ...
اين را مي شود خلاصه اي از وضعيت كنوني مربي مطرحي چون كاپلو دانست. يك مربي از گذشته اي نه چندان دور تا امروز.
۲ـ نام رهبري ديگر كه اين روزها برسر زبان ها مي چرخد يورگن كلينزمن است. او كه اين روزها تيم ژرمن ها را به دست گرفته است با جنجالي هر روزه جاي خالي رودي فولر ـ مربي سابق آلمان ـ را پر مي كند. وقتي نام او در ليست نامزدها وجود داشت هيچ كس حتي نمي توانست به رتبه آوردن او شك كند چه رسد به انتخاب او آن هم به عنوان سر مربي تيم آلمان؛ تيم ژرمن هايي كه در قدرت و علم فوتبال زبردست هستند و...
زماني كه با شكست هاي دور از انتظار آلمان در مسابقات يورو ۲۰۰۴، فدراسيون ژرمن ها به خود لرزيد، بلافاصله ليستي از بهترين مربي ها مطرح شد. در آن زمان نام كلينزمن نامي خنثي بود كه توجهي را به خود جلب نمي كرد. كلينزمن كه خود بارها در تيم هاي متفاوت توپ زده است پس از گذراندن دوره هاي مربيگري توانست تجربيات دوران بازيكني را به يافته هايش اضافه كند. با تمام اين اوصاف كلينزمن فردي غيرقابل اعتماد به شمار مي رفت آن هم تنها به علت نداشتن كارنامه اي درخشان. امروز او حتي پس از انتخاب نيز براي بسياري از ژرمن ها رد شده است. گويا همه آنها منتظرند تا با مشاهده اولين نتيجه نامطلوب گور او را بكنند.
با تمام اين اوصاف كلينزمن ۳۹ ساله و جوان با ايده هايي نو به ميدان آمده است. شايد اعتماد كردن ژرمن ها نه تنها مشكل ساز نباشد بلكه بتواند تمام ضعف هاي فولر وتيم او را پر كند. قطعاً مهم در اين است كه او با انگيزه اي كافي به ميدان آمده و اين موضوع بسيار قابل اتكاست.
شايد ورود كلينزمن به فوتبال آلمان يك تحول باشد اما قطعاً تنها تحول نخواهد بود. چرا كه تقريباً كمي بعد از انتخاب او هارالد اشتانگر سخنگوي فدراسيون آلمان اعلام كرد اعضاي اصلي تصميم گيري تيم، كارمندان و حتي مديران داخلي به طور كل تعويض خواهند شد.
اين يك نگاهي كلي است، نگاهي كه مي تواند فوتبال بنام ژرمن ها را از بن و ريشه آشكار كند و نكته كليدي «تغيير» را نمايان كند. آلمان ها با واژگون كردن هر چه دارند ـ از اعماق هر آنچه هست ـ مي خواهند جبران كنند ناكامي ها و برنامه هاي به نتيجه نرسيده شان را. البته گاهي اوقات علاوه بر اين واژگون شدن ها بند و تبصره اي جديد نيز به قانون هايشان اضافه مي شود كه مي توان يكي از بارزترين آنها را قراردادن و تعيين مدير تيم ملي دانست كه وظيفه هماهنگي ها و حمايت از سرمربي تيم را به عهده دارد. اين شخص نيز كسي نيست جز بيرهوف. او تاكنون توانسته هماهنگي لازم بين خودش و كلينزمن و همچنين اعضاي تيم برپا كند. حالا تقريباً همه چيز روبه راه است مي ماند آنچه كلينزمن بايد انجام دهد.
۳ـ نكته ديگري كه مي توان در موفقيت احتمالي وي نام برد پيشه قبلي او در زمينه مدير فني است. مسئوليت ويژه او در باشگاه لس آنجلس گالاكسي در چنين پستي قطعاً وي را با ديدي روشن به سمت امروزش مي كشاند. همان طور كه پس از ورود وي تعدادي از ايده هاي اساسي بر مبناي تغييرات از سوي مرد هدايتگر امروز ژرمن ها بود.
شعار امروز كلينزمن پايه گذاري بر پرورش جوان هاست. اين شعاري ساده و در عين حال پيچيده و مشكل است چرا كه يكي از ضعف هاي اصلي تيم آلمان به شمار مي رود. آنچه كه مي تواند در اين فضا ياريگر وي باشد فصل نقل و انتقالات و خريدهاي جدي براي او و تيمش است.
زمان آتي همه چيز را مشخص خواهد كرد و قطعاً نمايان خواهد كرد كه آيا جايگزين كردن رودي فولر كه حاميان بسياري به دنبال داشت با مرد جواني چون كلينزمن كاري بجا بوده است يا خير. نه تنها همه ژرمن ها بلكه تمامي هوادارانشان از سرتاسر دنيا منتظرند. بسياري هنوز همان آلمان قدرتمندي را مي خواهند كه شكست ناپذير بود.
۴ـ وضعيت مانچيني نيز شباهت بسيار زيادي به وضعيت كنوني كاپلو دارد. نه تنها به اين دليل كه تصميم وي براي در اختيار گرفتن تيم اينتر همزمان با تصميم كاپلو براي هدايت يوونتوس بود بلكه از جهت فضاي مشابه تيمي حاكم بر هر دو.
مانچيني نيز امروز همانند فابيو كاپلو خشنود است. او از تغييرات راضي است و معتقد است با شور و هيجان كافي كارها را دنبال مي كند. مانچيني نيز يكي از همان هايي است كه نگاه ها به سوي اوست و سطح انتظارات نسبت به وي در سطح بالايي قرار دارد. او بسيار زودتر از آنچه كه مي شد فكرش را كرد با تيم هماهنگ شده و تمرينات برنامه ريزي شده و پيچيده اي را آغاز كرد. هدف وي در اين بود كه بتواند تيم را به جام هاي Tim و سايتاما سيتي برساند و همين طور هم شد. اين جريان براي آماده سازي تيم و نيل به سوي هدف هاي در سرداشته و فدراسيون كافي بود و همين طور براي اعتماد كردن به وي.
از لحاظ نگاه فني و علمي به سوي بازيكنان، مانچيني معتقد است تيم اينتر به خوبي بسته شده است. او همه را به كار گرفته است. همه حتي آدريانوي مصدوم را. از نظر وي بايد همه بازيكنان را باور داشت. ميهايلوويچ، ورون، بورديسرو و ... را.
با اين وجود با نگاهي اجمالي به اينتر نيز همه آنچه كه مي توان به دنبالش بود نمايان شد. اينتر امروز نيز در دست مردي غريبه است. غريبه اي كه به آن اعتماد شده است. از او خواسته شده است اينتر را قهرمان كند، به هر قيمتي كه شده.
۵ـ زمان پايان مسابقات جام ملت هاي اروپا نقطه عطف تغييرات باشگاهي اروپايي نام گرفته است. اين تغييرات آرام آرام ازتيم ملي، تيم هاي باشگاهي را در بر گرفت حالا تيم هاي بسياري شرايط مشابه هم دارند. حاشيه سازي هاي اريكسون و دغدغه هاي رفتنش، معجزه هاي كلينزمن، آرامش كاپلو، معجزه هاي خوزه مورينيوي چلسي و ... امروز نگاه دنيا به سوي اين مردان است. مردان با انگيزه فوتبال.
منبع: BBC
|
|
|
آنها كه بايد زودتر بروند
|
|
همه مي گوييم علي دايي بايد خداحافظي كند. شايد هم عقيده ما درست باشد. آنقدر در اين مدت تحت فشارش گذاشتيم تا تصميم گرفت پس از مسابقات جام جهاني ۲۰۰۶ از فوتبال كنار برود. او مرد روزهاي سخت فوتبال ما است. پاس هاي طلايي او درست مثل ضربه هايش، هرچند از يادمان رفته باشد ولي تاريخ آنها را فراموش نخواهد كرد. پاسي كه منجر به گل راهيابي به جام جهاني ۱۹۹۸ شد را كسي نمي بيند. همه به گلزن آن ديدار مي پردازند و او را حماسه ساز مي دانند اما كسي را كه باعث شد او حماسه ساز شود....
در اين كه علي دايي بايد خداحافظي كند كمتر شكي وجود دارد. خود او هم مي داند. انتهاي فوتبال و دوره بازي رسيده است. اما به نظر مي رسد بسياري هستند كه بايد زودتر از او فوتبال را ببوسند و بگذارند كنار. آنهايي كه ما هميشه محبوب به تماشايشان مي نشينيم. آنها بايد زودتر بروند، زودتر از دايي. كساني كه روي اغلب گل هاي جام ملت ها مقصر بودند، هيچ كس فراموش نمي كند، ضربه اي كه در دوره پيشين جام ملت ـ ۲۰۰۰ لبنان ـ علي دايي براي دفع توپ زد و البته با اين اشتباه ما از دور رقابت ها حذف شديم. همه او را به نوعي مقصر مي ديديم اما كسي مقصران اصلي گل خوردن تيم ملي در اغلب بازي هاي اين دوره را نمي بيند. اين بدشانسي علي دايي است يا خوش شانسي ديگران؟
|
|
|
يادداشت
تحول پس از قهرماني
لنس آرمسترانگ، شخصي كه توردوفرانس به نام او پايان گرفت مانند بسياري از قهرمانان جنجال برانگيز با تصميمي جديد نگاه ها را به سوي خود خيره كرده است. او مي خواهد در رقابت هاي آتي تور فرانسه حضور نداشته باشد. يعني به طور واضح قرار است در سال ۲۰۰۵ جاي قهرمان امسال خالي باشد.
لنس قطعاً مي داند كه در مسابقات ۲۰۰۴ او تنها برنده ميدان نبوده است بلكه ركاب زني وي سبب تحول در تاريخ قهرمانان اين رشته شده است. در طول صد و يك سال عمر تور دوچرخه سواري از سرتاسر فرانسه هيچ كسي نتوانسته بود به بيش از پنج قهرماني دست پيدا كند اما لنس حالا شش قهرماني را در كارنامه خود جاي داده است.
«من هميشه به دليل ناديده گرفتن ديگر رقابت ها و تمركز كامل بر توردوفرانس مورد انتقاد بوده ام بنابراين فكر مي كنم زمان محك زدن ديگر رقابت ها فرار سيده است.» شايد اين گفته آرمسترانگ صحت داشته باشد اما جريان نيمه مخفي زندگي او نيز دليل ديگري است. بيماري پيش رونده اي كه در هر لحظه يك قدم جلوتر مي آمد، سرطان مهلكي بود كه حدود شش سال پيش زندگي لنس را در برگرفته بود. اما با درمان اين بيماري در مراحل اوليه زندگي وي شروعي جديد پيدا كرد و همزمان با اين آغاز زندگي ورزش او رونقي تازه گرفت. دقيقاً سال ۱۹۹۱ بود و زماني كه به دنبال آن شش قهرماني پياپي نصيب قهرمان تگزاس شد. حالا او همه چيز را به دست آورده است. همه آنچه كه به دنبالش بود و...
بنابراين به دنبال شركت نكردن در ديگر رقابت ها كه به دليل عدم حضور وي در توردوفرانس ۲۰۰۴ اعلام شده است، بيم بازگشت بيماري قديمي فرصت زيادي براي اين قهرمان باقي نمي گذارد.
توانايي هاي او تا به آن حد گسترده است كه بتواند در رقابت هاي ديگر خاص دوچرخه سواران از جمله رقابت هاي كلاسيك و ساعتي شركت كند. در اين مسابقات هر دوچرخه سوار بايد ظرف يك ساعت مشخص مسافت گفته شده را طي كنند. امروز جاي لنس آرمسترانگ در بسياري از رقابت ها خالي است و قطعاً حضور وي سبب كسب قهرماني و مدال هاي رنگارنگ خواهد شد.
قهرمان تگزاسي يعني كسي كه بي امان از ليژبلژيك تا پاريس را ركاب زده اعلام خستگي كرده است. يك خستگي مزمن كه قطعاً به دليل تمرينات سنگين تور بوده است او نياز به استراحت دارد و نياز به كنارگذاشتن موقتي تور. با اين وجود شرايط كاملاً براي وي مهياست چرا كه موفقيت چشمگيرش در تور سبب شده كمپاني حمايت كننده وي و همچنين مربيان و فدراسيون از وي نهايت رضايت را داشته باشند. در اين حالت شرايط براي او مناسب و برنامه ورزشي اش به فرمي جديد طرح ريزي خواهد شد. آرمسترانگ در توردوفرانس ۲۰۰۴ چهره هايي نو از خود به نمايش گذاشت. او همان لنس سال هاي پيش با وجود كسب قهرماني و شرايط مشابه نبود. اما قهرماني خود ساخته،خلاق و جديد بود كه با پيروزي اش تكرار مكررات شش ساله را به اثبات رسانده بود. نشان دادن استيل بدني قوي و همچنين بازده حاصل از تمرينات پي درپي جملگي او را به عنوان قوي ترين فرد نيز در رقابت هاي توردوفرانس ۲۰۰۴ لقب داد. ركاب زدن هاي پي در پي وي زماني كه تور به كوه هاي سخت و صعب العبور پارميرا رسيده بود زمان نمايش شگفتي هاي ثبت شده در ذهن ها بود.
از طرفي علت متفاوت بودن قهرمان امروز تور فرانسه ۲۰۰۴ را مي توان به نوعي لج كردن با گذشته اي نه چندان دور دانست. در رقابت اخير كه همانند سال جاري لنس آرمسترانگ يكي از مدعيان براي كسب قهرماني بود وي به دوپينگ متهم شد. جنگ رواني برپا شده كه حاصلي جز زير پا گذاشتن توانايي هاي بي شمار لنس نبود با برنامه ريزي هاي يوهان برونل، مدير ورزشي وي خاتمه پيدا كرد. اما تاثيرات به جاي مانده كه در كنار گرماي شديد هواي فرانسه و همچنين ضعف وي در دو قسمت پياپي ايجاد شده بود بار سنگيني ساخته بود كه راه قهرماني را صعب العبور مي كرد. اما لنس توانست در چنين شرايطي نيز اوج استعداد ذاتي اش را به رخ بكشد و براي پنجمين بار قهرمان شود. ولي مسابقات ۲۰۰۴ براي آرمسترانگ هميشه قهرمان عاري از هرگونه حاشيه، جنجال و به نوعي جنگ رواني بود ديگر نه بحث دوپينگي مطرح بود و نه رقابت تنگاتنگ با حريفان تنها فاصله اي طولاني بود كه او را از حريفان قدرش براي رسيدن به خط پايان و به دست گرفتن جام نقره اي جدا مي كرد!
با همه هنرنمايي ها، با همه شاهكارها و با همه در اوج بودن ها آرمسترانگ مي خواهد برود. آيا كسي باقي خواهد ماند تا بتواند جايگاه رفيع او را حفظ كند؟! چه كسي؟! يواس پوستال، بونن، ژان پاتريك نازون يا... اين زندگي لنس است با محدوده طبيعي اختياراتش اما در اين ميان افراد ديگري نيز حضور دارند كه ادعاي نفوذ بر تصميم گيري وي را مي كنند. در اين ميان مي توان از پاتريس كلرك ـ رئيس تور، يوهان برونل، مدير ورزشي وي و حاميان مالي توردوفرانس نام برد.
اسپانسرها بيش از هر چيز از اين بيم دارند كه با حذف چهره محبوب آرمسترانگ تور جذابيت اش را از دست بدهد و در نتيجه سرمايه گذاري ها و برنامه ريزي هاي مالي شان واژگون شود. كلرك و برونل نيز هر يك به نوبه خود نگرانند. كلرك براي پيداكردن شخص جايگزين او و حفظ جذابيت هاي تور و برونل به خاطر انتخاب بهترين گزينه و حفظ كارنامه ورزشي درخشان وي.
منبع: WWW. Montereyherald.com
|
|
|
مقاله
محاكمه آغاز مي شود
اميرحسين ناصري
يك حركت بچگانه تقديم پيروزي به حريف بود. اسمش را به ياد نمي آورم. اهميتي هم ندارد اما بايد او را ببرند در تاريخ مملكت شان و به عنوان اسطوره معرفي كنند. سال ها چيني ها تلاش كردند ايران را ببرند. در داليان ـ بازي هاي مقدماتي جام جهاني ۱۹۹۸ ـ هم تا حدي موفق شده بودند اما در آن بازي يك چهره، يك برگ برنده رو شد و ما ۴ به ۲ آنها را مغلوب كرديم. آخرين بازي هايمان با چيني ها را تقريباً سه سال پيش برگزار كرديم. اتفاقاً آن جا هم، در هر دو بازي با چهارگل شكست شان داديم. در كل ۱۵ بازي اي كه ما با هم داشتيم ـ تا پيش از بازي آخر ـ آنها فقط دوبار برده بودند.
آنها سال ها تنها آرزوي پيروزي بر ما را داشتند. مي شد اين بار هم آرزوها يا شايد ابر روياهايشان را خط خطي كرد اما حيف، نشد كه نشد. اين بار آنها پيروز ميدان نبودند. ما هم شكست خورده بازي نبوديم. يك بازيكن با آن حرفه اي گري تنها دليل پيروزي بود. شايد اين يك عقيده اغراق شده باشد اما واقعيت همين است. پيروزي تنها سرانجام يك دليل است و چيني ها با مهارت تمام، با حرفه اي گري مطلق اين يك دليل را به راحتي شناختند، تجزيه و تحليلش كردند و به معناي واقعي از آن استفاده كردند.
در حقيقت يك اشتباه ساده بازيكن جوان تيم ملي، قدرتي را كه تا پيش از آن در كوچكترين فاصله اش حفظ كرده بوديم، با كمال احترام به حريف سپرد و اتفاقاً از همان جا بود كه ما باختيم. اتفاقاً نبايد ستار زارع را تنبيه يا تحقير كرد. كسي نبايد او را به مسلخ ببرد. او عامل شكست ما نمي توانست باشد. نه او كه قدرت را به حريف واگذار كرد و نه رحمان و ناجي كه با يك درگيري تحقيرآميز باعث شدند كه ديگر اعضا براي رفع كمبودشان با قدرت دو چندان بازي را سپري كنند. حتي دايي و كعبي كه با درگيري شان حس بدي را به جو تيم ملي بخشيدند مقصر نبودند. مقصر، آنهايي بودند كه چند ۱۰ متر آن طرف تر، بسيار محترمانه با كت و شلوار نشسته بودند. آنها بر اين مسئله نظاره گر بودند.
شايد وقتي به تهران برسند، كميته هاي انضباطي تشكيل مي شوند و احكام محروميت پاي برگه هاي سفيد چند جوان ثبت مي شود. نشريات و رسانه ها رحمان و ناجي و ستار، حسين كعبي و علي دايي را بيرحمانه مورد انتقاد قرار مي دهند.
آنهايي كه خود آسيب ديده يك روش غلط و بي برنامگي و بي ساماني يك محيط ـ تيم ملي، يا شايد هم كل فوتبال ـ هستند، در مواجهه با مردم قرار مي گيرند و به جاي نقد صحيح و عادلانه، تنها مورد هتك حرمت قرار مي گيرند. آنهايي كه به واسطه سن وسال و شور و هيجان مربوط به همين دوره اشتباهي مرتكب شده اند بدترين شرايط را تحمل مي كنند.
در مقابل آنهايي كه قرار بود وظيفه شان پدري باشد، مي ايستند و هر از چندگاهي ژست پدرهاي مهربان را مي گيرند و از مردم مي خواهند كه آنان را ببخشند. آنهايي كه بايد منتقدانه روش هاي مديريت شان مورد تجزيه و تحليل قرار گرفته و به ورطه بررسي كشيده شود، بيرون مي ايستند و گويي مصونيت سر تا پايشان را فرا گرفته است.
اما فوتبال فردا هم به ميدان خواهد رفت و تمامي اين مسايل به شكلي ديگر اتفاق خواهد افتاد. در اين ميان ذهن پرسشگر هيچ بني بشري نمي پرسد كه چرا آستانه تحمل بازيكنان تيم ملي در اين روزها اينقدر پايين آمده؟
اي كاش كسي به آنها پاسخ دهد. اي كاش مديري، كارشناسي بيايد و رفتار مديريت آماتوري ورزشي ما را به نقد بكشد، به شكلي صحيح و اصولي. اي كاش كسي بپرسد چرا با بد دفاع كردن، چهره مرد چسبيده به تاريخ فوتبال اين مملكت را تا حد تخريب پيش مي بريد. بايد بپذيريم كه دايي بخش مهمي از تاريخ فوتبال ما است. هيچ مسئولي، هيچ مديري روشي مناسب اتخاذ نكرد كه اين مرد محبوب گذشته همچنان محبوب و مقبول باقي بماند. اين بنده خدا وقتي در هرتابرلين بود و براي بازي تيم ملي به ايران مي آمد مورد تشويق استقلالي ها هم قرار مي گرفت اما حالا پرسپوليسي ها اگر كمي خجالت را كنار بگذارند ناسزا هم به او مي گويند. اين اتفاق معمول رفتار نامناسب كساني است كه يادشان رفته اگر از كسي بد دفاع كنند بزرگترين ضربه را به او وارد كرده اند.
كسي بايد نقش پدري براي بازيكنان تيم ملي داشته باشد. اين فرد، اين مدير، آنقدر بايد تحليل قوي از شرايط داشته باشد كه به بازيكن بفهماند وقتي پشت توپ مي ايستد در مقابل ضربه اي كه مي زند، در مقابل ميليون ها آدم مسئول است. يكي بايد به او توضيح دهد كه حس «توتي» بودن را از خودش دور كند. يكي بايد با او قاطع برخورد كند وقتي ضربه اش موجب شكست و از دست دادن فينال مي شود، اينقدر بي تفاوت قدم نزند. يكي بايد به او، به ستار زارع به تمامي آنهايي كه در اين مدت آبرويمان دستشان بود و كمتر به آن توجه داشتند، بفهماند كه اين پيراهن، مقدس است. اين شعار نيست واقعاً نيست. يك روزي پيراهن پرسپوليس و استقلال محترم بود،ارزش داشت و در اين سال ها پول جاي آن را گرفته اما اين اتفاق يا اين وضعيت را در مورد پيراهن تيم ملي نمي توانيم صادق بدانيم. متاسفانه تيم ملي همه شرايط را داشت جز يك چيز. مربي داشت، بازيكن به قدر كفايت داشت، امكانات و پول و اعتبار داشت اما پدر مهربان نداشت. پدري كه بيش از يك پدر خانواده به شرايط بنگرد. كسي كه باور كند مديريت پدر بودن تيم ملي يك كشور بسيار مشكل تر از رئيس بودن و هزار جور مشكلاتش است. اي كاش كسي اول پدر متعصبي بود بعد يك مدير يا رئيس.
اي كاش، قبل از محاكمه آنهايي كه جلوي چشممان اشتباهي كردند، آنها كه چشمانمان نمي بينندشان را نقد كنيم، اي كاش.
|
|
|