جمعه ۱۶ مرداد ۱۳۸۳ - سال يازدهم - شماره ۳۴۵۸
ديدار
Friday.htm

گفت و گو با غلامرضا مصباحي مقدم
يك طلبه جوان گردشگر
نام: غلامرضا
نام خانوادگي: مصباحي مقدم
متولد: ۱۳۳۰
صادره از: مشهد
تحصيلات: دكتراي حوزه، كارشناسي ارشد اقتصاد
شغل مادر: خانه دار
شغل پدر: بنا
فرزندان: يك پسر، سه دختر
005277.jpg
عكس: محمدرضا شاهرخي نژاد
رحمان بوذري
حاج آقا، بچه كه بوديد دوست داشتيد وقتي بزرگ  شديد چكاره شويد؟
من خاطرم هست وقتي در مدرسه از ما مي خواستند انشا بنويسيم كه علم بهتر است يا ثروت.
هنوز هم اين انشا را به بچه ها مي دهند؟
بله. همچنان ادامه دارد. من آن زمان روي اهميت و ارزش و ماندگاري علم تكيه مي كردم و مي گفتم دوست دارم تحصيل علم كنم وعالم شوم.
عالم شويد يا آخوند؟
اتفاقاً خصوصاً تاكيد مي كردم كه تحصيل علم و معارف ديني كنم و سرباز امام زمان باشم و به مردم خدمت كنم.
يعني از اول دوست داشتيد روحاني باشيد؟
از اول چنين چيزي را دوست داشتم. ابتدا به مدرسه ابتدايي رفتم البته مدرسه اي كه مي رفتم از مدارسي بود كه مستقل از مدارس دولتي شكل گرفته بود. مدارسي بود مردمي و توسط حاجي عابدزاده ـ كه در مشهد معروف بود ـ تاسيس شده بود. ۱۲ مدرسه به نام ۱۲ امام تهيه كرده بود. مدرسه اي كه من مي رفتم سومين مدرسه اي بود كه بنيانگذاري شده بود به نام نقويه در خيابان تهران نزديك ميدان فلسطين امروز. معلمان ما هم معلمان مومن و متديني بودند. فضاي مدرسه ما متفاوت از فضاي مدارس دولتي بود و جالب اين است كه بعد از شش سال تحصيل اين مدارس گواهي رسمي طي دوره تحصيل را نداشتند. چون مجوز برگزاري اين مدارس را دولت و آموزش و پرورش آن زمان نداده بود. اين آموزش از نظر محتوا كاملاً رسمي بود ولي از نظر مدرك، مدرك رسمي نداشت. ما براي اين كه مدرك رسمي بگيريم در يك امتحان نهايي توسط آموزش و پرورش شركت كرديم و گواهي اتمام دوره ابتدايي را به ما دادند كه توانستيم دوره سيكل متوسطه را طي كنيم.
چه زماني شروع به تحصيلات حوزوي كرديد؟
بعد از دوره ابتدايي وارد تحصيل دروس طلبگي شدم. همزمان، شبانه دوران سيكل را خواندم. از آن به بعد تحصيلاتم قطع شد و ادامه تحصيل در دروس طلبگي دادم و وقتي آمدم حوزه علميه قم، هم تحصيلات طلبگي را ادامه مي دادم و هم تحصيلات جديد را.
دانشگاه هم رفتيد؟
دوران رسمي دانشگاه را طي نكردم بلكه استاداني از تهران مي آمدند و محتواي آموزش هاي دانشگاهي را به ما مي دادند. بعد از اين دوره هم به «موسسه در راه حق»، رفتم كه تبديل شد به موسسه آموزشي پژوهشي امام خميني و پس از پيروزي انقلاب مدرك رسمي دانشگاهي پيدا كرد.
در چه رشته اي ادامه تحصيل داديد؟
اقتصاد
رابطه بين اقتصاد و علوم حوزوي چطور است؟
كاملاً ارتباط دارد چرا كه اقتصاد يكي از علوم انساني است و علوم انساني با هنجارها و ارزش هاي جامعه گره مي خورد. از آن جا كه يك علم اجتماعي است تحت تاثير باورها، ارزش ها، اخلاق و مسايل اجتماعي جامعه قرار مي گيرد.
گفتيد كه از كودكي و نوجواني به تحصيل علم و دانش اهميت مي داديد هيچ وقت فكر مي كرديد وارد سياست شويد؟
دوراني كه ما تحصيل مي كرديم چشم انداز نشان نمي داد كه بتوانيم وارد سياست شويم بلكه تصورمان اين بود كه همواره از سياست ـ به معناي خاصش ـ منزوي خواهيم بود. نه به معناي اين كه فهم و درك و رفتار سياسي نداشته باشيم بلكه به معناي عدم ورود به دستگاه هاي رسمي كشور، چرا كه اصولاً آن نظام را نامشروع تلقي مي كرديم و نزديك شدن به آن را براي خودمان مجاز نمي دانستيم و استفاده از فضا و امكانات و شرايط مربوط به آن نظام را مگر به دلايل ضروري مجاز و مشروع نمي دانستيم. بنابراين پيش بيني نمي كرديم وارد عرصه سياست به اين معنا كه مسئوليتي بپذيريم و كاري به عهده بگيريم، شويم. بلكه حتي مورد ملامت همسن و سالان خودمان قرار مي گرفتيم كه مي گفتند با اين استعدادي كه شما داريد مي توانيد تحصيلات دانشگاهي در رشته هاي پزشكي يا فني و مهندسي داشته باشيد و آينده خودتان را تامين كنيد و فرض ما اين بود كه آينده براي ما مبهم و كاملاً تاريك است؛ ولي آنچه وادارمان مي كرد با شوق و ذوق درس بخوانيم، اين بود كه نهايتاً به جايي خواهيم رسيد كه مي توانيم به مردم خدمت كنيم و آن كه متكفل هزينه زندگي و روزي ماست خداوند است.
جواني هم كرديد يا اين كه فقط به تحصيل علم مشغول بوديد! اصلاً چقدر با جوان هاي دوره خودتان فرق داشتيد؟
خب بعضي فعاليت ها را جوان هاي همسن و سال مان داشتند كه ما هم داشتيم و بعضي فعاليت ها را هم آنها داشتند و ما نداشتيم. مثلاً دوچرخه سواري، فوتبال، واليبال، شنا، سفرهاي چند نفره به مناطق ييلاقي و خوش آب و هوا و... از كارهايي بود كه به طور متعارف داشتيم. اما با توجه به فضاي سينما، اهل سينما نبوديم. پارك به ندرت مي رفتيم چرا كه فضاي آن را مناسب نمي دانستيم البته نه اين كه نرويم ولي خيلي كم مي رفتيم.
از سال ۱۳۴۹ كه ۱۹ سالم بود و به قم رفتم شروع كردم به استقلال شخصيت و روي پاي خودم ايستادم. مراقبت پدر و مادر رويم نبود و از من كاملاً دور بودند. من با همسن و سالان خودم زندگي مي كردم و سعي ام اين بود كه روي پاي خودم بايستم. سفرهاي تبليغي اي كه يك طلبه مي تواند داشته باشد من از سن ۱۹ سالگي شروع كردم و اين سفرها به مناطقي بود كه باز نسبت به حوزه علميه قم هم براي من غريبه تر بود؛ مثلاً چهارمحال و بختياري، بروجن، صومعه سرا و شهرهاي مختلف. اين سفرها در ساخت شخصيت من تاثير داشت چرا كه از نظر فرهنگ، كاملاً با فرهنگ پيشين من متفاوت بود؛ ميان اقوام لر، ميان بختياري ها، ميان عرب ها مثل خوزستان.
در ارتباط برقرار كردن با اقوام مختلف با مشكل مواجه نمي شديد؟
نه، ببينيد روحيه يك طلبه جوان روحيه تعامل و ارتباط نزديك است. خيلي سريع مي توانستم اين ارتباط را با آنها برقرار كنم. آنها هم پذيراي ما بودند و استقبال مي كردند و مكرر دعوت مي كردند.
پس خوش مي گذرانديد؟
دوران جواني را با تحرك جغرافيايي خوبي توانستم طي كنم كه طبعاً در ساخت شخصيت مستقل موثر بود.
جزو جوان هاي پر شر و شور بوديد يا اين كه آسه مي رفتيد آسه مي آمديد تا گربه شاختان نزند؟
من آدم پر شر و شوري بودم.
در فوتبال هايي كه بازي مي كرديد شيشه همسايه را هم مي شكستيد؟
حالا چنين حادثه اي به خاطرم نمي آيد چون در خياباني كه ما زندگي مي كرديم فضاي بسيار بازي داشت و مشكلي از اين جهت پيش نمي آمد. توپمان خانه همسايه مي افتاد ولي اين كه شيشه اي بشكند و اينها خاطرم نمي آيد. ولي مثلاً با دوستان سوار دوچرخه شويم و راه جاده هاي روستايي را بگيريم و درخت توتي را بين راه ببينيم و خلاصه چشم پدر و مادر را دور ببينيم و اين مسايل وجود داشت، يا مثلاً روحيه من از اول روحيه كسي نبود كه تو سري خور باشد و اگر كسي حرفي زد كه توهين آميز بود تحمل بكند. واكنش نشان مي دادم و...
دعوا مي كرديد؟
تبسم ـ به درگيري و دعوا هم مي رسيد.
فوتبال را هنوز هم پيگيري مي كنيد؟
الان، ديگه نه.
اصلاً علاقه اي به فوتبال نداريد؟
نه، سن و سالم ديگر اقتضا نمي كند. البته همان زمان هم فوتبال را به عنوان يك ورزش شخصي دوست داشتم نه به عنوان يك ورزش حرفه اي كه ديگران بازي كنند و من تماشاچي باشم. البته بچه هايم خيلي علاقه مندند.
چند تا بچه داريد؟
چهار فرزند؛ يك پسر و سه دختر
رابطه تان با فرزندانتان چطور است آنها با شما راحتند، احساس قرابت و دوستي مي كنند؟
كاملاً. تفاهم زيادي داريم و احساس قرابت مي كنند. اصولاً چيزي را از ما پنهان نمي كنند و من هم اعتماد مي كنم. آنچه براي من مهم بوده اين است كه شخصيتشان ساخته شود و شكل بگيرد و افكارشان درست باشد و با وجود شكل گيري شخصيتشان و مصون سازي آنها، از محدوديت هاي معمول پرهيز كنم و اين محدوديت ها را به حداقل برسانم. اصل بر اين است كه بچه هايم آزادند. دخترم در دانشگاه شهيد بهشتي تحصيل مي كند و خودش رفت و آمد و سركلاس شركت مي كند. طبعآً بعضي كلاس ها مختلط است و با استادهايش هم گفت و گو و تعامل دارد. من اصلاً احساس نمي كنم كه چنين مسايلي ممكن است برايش مشكل بيافريند و احساس خطر و نگراني نسبت به حضور دخترم در جامعه نمي كنم چرا كه شخصيتش شكل گرفته و ساخته شده و در نتيجه قابل اعتماد است.
حاج آقا با بچه هايتان بحث مي كنيد؛ سر و كله مي زنيد؟
بسيار، بسيار. البته با توجه به اين كه بچه هايم معتقدند كه من يك آدم تحصيلكرده اي هستم و سرد و گرم چشيده روزگارم، صحبت هايمان در غالب سؤالاتي است كه آنها مي كنند و از من توضيح مي خواهند. گاهي اوقات هم ممكن است اختلاف نظر پيدا كنيم.
اين اختلاف نظرها به جاي باريك نمي كشد؟
به جاي بدي نمي كشد.
حاج آقا جواني كردن يعني چه؟
مقتضاي جواني شر و شور است. يك جواني كه روحيه «آهسته بيا و آهسته برو كه گربه شاخت نزنه» داشته باشد به نظرم نمي تواند رشد كند. جواني مي تواند رشد كند كه دوست دارد چيزهاي جديدي را تجربه كند و با محيط هاي ديگري هم آشنا شود ولي در عين حال بايد همه رفتارهاي يك نوجوان و جوان تحت مراقبت پدر و مادرشان باشد نه اين كه به كلي رها شود. اگر پدر و مادر جوان را رها كند امكان انحراف زياد است امكان اين كه خطا زياد شود وجود دارد. نه اين كه بگوييم جوان مطلقاً نبايد خطا كند. خطا لازمه وجود انسان است.
مثلاً اگر شما جاي پدر و مادرتان بوديد همان طوري كه خودتان در ۱۹ سالگي به كلي از خانواده جدا شديد، اجازه مي داديد فرزندتان چنين كاري بكند؟
كه براي تحصيل از خودم دور بشود؟
مثلاً!
بله كاملاً. منتها معنايش اين نبود كه مراقبت نداشته باشم.
فقط براي تحصيل چنين اجازه اي مي دهيد؟
نه ممكن است مثلاً براي اردوي دسته جمعي و يا از اين مسايل هم اجازه بدهم كما اين كه اينطور است ولي بالاخره نظارت پدر و مادر كه لازم است.
جوان هاي اين دوره چه فرقي با دوره شما دارند؟
جوان هايي كه دوره ما بودند طيف كاملاً متفاوتي را تشكيل مي دادند. يكسري جوان ها مثل خود ما خيلي كم بودند. يكسري جوان هايي هم بودند كه صرف داشتن روحيه شر و شور نبود بلكه جوان هايي بودند كه در فساد مي افتادند؛ فساد به هر رنگش و آن وقت فراهم تر بود. محيط كاملاً مساعد فساد بود مثلاً افتادن در قمار، مشروب خواري، دوست دختر و دوست پسر داشتن كه امروز هم كم و بيش مطرح شده است. آن وقت اينطور نبود، خيلي  وسيع بود. رژيم گذشته بنايش بر اين بود كه فضا را براي فساد مهيا و نسل جوان را آلوده كند.
مدارس دخترانه كه تعطيل مي شد، پسرها دم در اجتماع مي كردند و با هم ارتباط برقرار مي كردند نه در اين حدي كه امروز هست البته همين حد هم كه احياناً امروز وجود دارد براي ما قابل قبول نيست ولي آن زمان در اين حد نبود، بسيار بسيار فراتر از حرف،كه براي خانواده هاي متدين نگران كننده بود. اگر شما شنيديد كه قبل از پيروزي انقلاب مجموعه دانشجويان ما ۱۷۰ هزار نفر بوده و مجموعه دانشجويان دختر ما حدود ۱۰ هزار نفر نمي شده اين به اين معنا نبود كه مردم خواهان تحصيل براي دخترشان نبودند بلكه فضا را مناسب نمي ديدند. اصلاً اين كه دختران را از خودشان دور كنند تا در شهر ديگري تحصيل كنند براي آنها غيرقابل قبول بوده است. در نتيجه دختران زيادي از تحصيل محروم مي شدند. آمار تحصيل دختران از دوره ابتدايي و راهنمايي كه بگذرد، به دوره دبيرستان كه مي رسيد يكباره افت شديدي مي كرد. اما امروز تعداد دختراني كه تحصيل مي كنند بيش از پسران است و در آمار ورودي دانشگاه ها ۶۳ درصد دختران هستند. اين به اين معناست كه از ناحيه خانواده ها فضاي اطمينان وجود دارد و از آن فضايي كه ما در آن زندگي مي كرديم متفاوت است. آن وقت جواني كردن براي يك عده به آن معنا بود.
حاج آقا به روابط دختر و پسر قبل از انقلاب اشاره كرديد. بعد از پيروزي انقلاب تا همين حالا كه من و شما اين جا نشسته ايم بحث روابط دختر و پسر يكي از شايع ترين و پر مخاطب ترين بحث ها بوده است؛ چه در مطبوعات، ميزگردها، راديو و تلويزيون و حتي كتاب هاي بسياري كه با اين موضوع نوشته شده است اما هنوز هم به نظر مي رسد مسئله حل نشده است خود شما در مورد روابط دختر و پسر چه در دانشگاه ها و چه در جامعه چطور فكر مي كنيد شما قايل به ديواركشيدن بين دخترها و پسرها هستيد يا اين كه جور ديگري مي انديشيد؟
ببينيد الان روابط دختر و پسر در دانشگاه ها يك سطح نيست و در سطوح مختلف است. بعضي ارتباطشان در دانشگاه در حد يك ارتباط متعارف است. ارتباطي كه مثلاً دو نفر به همديگر مي رسند با هم گفت و گوي ساده و مختصري داشته باشند. اگر همدوره اي و همكلاسي هستند مثلاً چيزي را در مورد درسشان بپرسند. يك حد از ارتباط فراتر از اين است به طوري كه خصوصي مي شوند اين خصوصي شدن را ما نمي پذيريم اتفاقاً اخيراً دخترم با همدوره هايش توسط استاد محترم دانشگاه شهيد بهشتي، يك اردويي رفتند كه دختر و پسر با هم بودند آن استاد كه آدم فرهيخته و با تدبيري است به دانشجويان گفته بود بچه ها با همديگر كه اردو آمديد مراقب باشيد شرايطي به وجود نيايد كه براي ما مايه نگراني و ناراحتي شود. خب با همديگر اردو رفتند ولي سعي در حفظ فضاي سالم رابطه دانشجويان در چنين اردويي بوده است. چنين حد ارتباطي كاملاً قابل قبول است.
پس چرا در خود دانشگاه امام صادق شما قايل به جداكردن واحد دختران از پسران شده ايد؟
ببينيد، اگر شما اصولاً دانشگاه را جدا شكل داديد طبعاً يك آثاري دارد و اگر مختلط شكل داديد آثار ديگري دارد.
ممكن است اين تصور در ذهن مسئولان دانشگاه بود كه اگر ما از اول دانشگاه را جدا و مستقل از هم ترتيب دهيم، دغدغه هاي بعدي كه مثلاً حد اين روابط چگونه باشد و تا چه ميزان باشد و... را نداريم. مي دانيد كه در سطح دكتراي اين جا كلاس ها مختلط است چون سطحي است كه ديگر از آن دوران شر و شور جواني گذشته است.
ببينيد واقعيت اين است كه دانشگاه هاي ديگر مختلط است در اين صورت در دانشگاه امام صادق يك نوع جدايي از جامعه و واقعيت موجود در جامعه پيش نمي آيد؟
حالا، اگر بتوان چنان ترتيبي داد كه در عين  اين كه كلاس ها مختلط باشد با هم شكل بگيرد و در عين حال سطح روابط دختر و پسر در يك سطح متعارفي باقي بماند و نگراني ايجاد نكند بسيار خوب است.
در واقع منظورم اين است كه براي دانشجويانتان نوعي جدايي از فضاي جامعه شكل نمي گيرد كه بعدها دچار مشكل شوند و از اين ناحيه ضربه بخورند؟
من هنوز بررسي نكردم، ببينم الان كه در دانشگاه امام صادق، دانشجويان دختر و پسر كاملاً از هم جدا هستند چه آثار اخلاقي، رواني، اجتماعي داشته ولي تا جايي كه خبر دارم چيزي به عنوان ناهنجاري از چنين موقعيتي نشنيده ام. در عين حال جوان هايي كه مي خواستند ازدواج كنند راههاي ديگري را براي شناسايي همسر مناسب خودشان پيدا و ازدواج كرده اند اينطور نيست كه سن ازدواج در دانشگاه امام صادق بالاتر از سن ازدواج در دانشگاه هاي مختلط باشد.
ممكن نيست دانشجويان از برقراري تعامل مثبت با جنس مخالف ناتوان باشند و...
بالاخره فضاي جامعه ما كه بسته نيست. اگر فرض كنيم كه در دانشگاه دختر و پسر را از هم جدا كرده اند فضاي جامعه كه فضاي بسته اي نيست. بنابراين اگر بخواهند چنين ارتباطي داشته باشند علي القاعده مشكلي براي چنين مسايلي احساس نخواهند كرد كمااين كه منجر به ازدواج هم شده است. اين نشان مي دهد كه از اين حيث مشكلي پديد نمي آيد.
شايد اين نگراني كه نكند سطح روابط در حد معقول و متعارف باقي نماند موجب شده كه از اصل بنيان چنين دانشگاهي را بر جدايي واحد دختران از پسران گذاشته اند. البته از اين نكته نبايد غافل بود كه موسس محترم اين دانشگاه اين جا را به مثابه بخشي از حوزه علميه تلقي مي كنند و در حوزه هاي علميه هم اين تفكيك بين بخش خواهران و برادران وجود دارد و فضا براي تحصيل مناسب تر خواهد بود.
حاج آقا از بحث دور شديم، شما در جواني ازدواج كرديد؟
بله ۲۱ ساله بودم كه ازدواج كردم.
خيلي زود اقدام كرديد. از طريق سنتي و معمول ديگر؟
كاملاً سنتي.
توصيه مي كنيد ازدواج در جواني را؟
من مي گويم شيريني زندگي در جواني است. اگر كسي مي خواهد طعم شيرين زندگي را بچشد نگذارد سنش خيلي بالا برود و ازدواج كند بلكه سعي كند هر چه زودتر دست به كار شود. حالا نمي گويم حتماً در ۲۱ سالگي. شايد براي خيلي ها امكان ازدواج در ۲۰ سالگي وجود نداشته باشد اما نگذارند كه مثلاً به بيست و هفت، بيست و هشت و سي سالگي برسد.
بين ۲۲ تا ۲۵ سال سعي كنند ازدواج كنند چون شيريني زندگي اين وقت هاست.
آخه اين شيريني سختي هم به همراه دارد. دهن آدم گس مي شود!
نه اگر انسان با اعتماد و اتكال به خدا دست به ازدواج بزند و در آغاز زندگي به حداقل قناعت كند شيريني اش خيلي خواهد بود. آغاز زندگي بالاخره هيچ كس پس اندازي ندارد كه خانه و ماشين خريده باشد و وسايل زندگي ترتيب داده باشد. كسي حتي درآمدي ندارد كه غذاي بسيار عالي بخورد. آغاز زندگي اينطور است. بنابراين بايد سطح انتظارات را در اوايل زندگي پايين آورد. اگر سطح انتظارات را پايين آورديد و يك مقدار با سختي هايش ساختيد شيريني هايش غلبه مي كند.
البته اين كه حرف است، اگر جوان ها هم بخواهند شرايط جامعه اين امكان را نمي دهد!
خب اين جامعه كيه؟ جامعه مركب از آحاد است. اگر آحاد افراد جامعه در اين جا هنجار شكني كنند كه همه چيز حل است. من اوايل كه ازدواج كردم خانه اي اجاره كردم كه صاحبخانه هم در آن زندگي مي كرد و دو اتاق از يك خانه در اختيار ما بود و چند سالي را بدين شكل گذرانديم تا توانستيم يك آلونكي داشته باشيم. اولين بچه اي كه خدا به ما داد وارد خانه اي شديم كه تازه ساز و كوچولو بود و در عين حال گچ هم نداشت. وقتي به زمستان خورد توفان، سرما و باد اذيت مي كرد ولي به اين ساختيم تا اين كه خرده خرده توانستيم روي پاي خودمان بايستيم.
يعني همان را براي خودمان هموار و تحمل مي كرديم. من تصور مي كنم اگر جوان هاي ما بنا را بر اين بگذارند كه با حداقل ها زندگي شان را شروع كنند و به آن حداقل ها راضي باشند زندگي شيرين خواهد بود.
منظور من از جامعه بيشتر متوجه مشكلاتي است كه توسط خود جوان ها قابل حل نيست و به صورت جبري وجود دارد مثلاً يك نمونه اش سربازي است كه من ديدم اخيراً هم در مجلس مطرح شده بود كه سربازي باعث بالارفتن سن ازدواج مي شود.
درست است. طبعاً يكي از موارد است.
شما راجع به سربازي فكري نكرديد؟ ما بالاخره حرف دلمان را بزنيم!
اين حرفي كه شما زديد واقعاً حرفي است. من به نظرم مي آيد اگر بتوان سربازي را به عنوان مانعي براي ازدواج تلقي كرد در شرايطي كه نياز به سرباز وظيفه كاهش پيدا كرده باشد مثلاً اين اجازه داده شود كساني كه ازدواج كرده اند دوران سربازي شان كوتاه تر شود و به يك دوران محدودتري اكتفا شود كه سربازي مانع ازدواج نشود.
حالا اين به فكر و طرح و نظريه كارشناسي احتياج دارد. البته اين را در شرايطي مي گويم كه ما نياز به نيروي سرباز نداريم يا بگوييم كم داريم.
شما به ما قول مي دهيد كه يك چنين طرحي را پيگيري كنيد؟
بله، طبعاً فكري مي كنيم.
ما هم در اين جا از مزاياي اين فرصت پيش آمده استفاده مي كنيم. خب حاج آقا اگر حرفي مانده، بحثي هست بفرماييد.
جوان ها سعي كنند روي پاي خودشان تكيه كنند و شخصيت  آنها، مستقل باشد. اصولاً دوران جواني دوراني است كه آدم براي خودش الگوهايي را مدنظر مي گيرد و سعي مي كند خود را به آن الگوها نزديك كند. اين الگوها را مي توان از بيگانگان گرفت و يا از الگوهاي ملي و مذهبي داخلي گرفت. من تاكيد دارم كه جوان ها عزت نفس خود را حفظ كنند و اجازه ندهند كه در دوران جواني شخصيت آنها تحت تاثير بيگانگان شكل بگيرد و از آنها الگو بگيرند چرا كه هر ملتي براي خودش هويتي دارد. اين هويت را نبايد كوچك و سبك شمرد. اين هويت است كه آينده كشور ما را مي سازد. اگر بي هويت شديم مثل يك ظرف تهي مي شويم كه ديگران آن را پر مي كنند. اگر با هويت شديم مي توانيم با فرهنگ هاي ديگر تعامل كنيم. به تعبير ديگر مي خواهم بگويم جوان هاي ما خودشان را دست كم نگيرند و احساس نكنند كه ديگران از ما بهترانند. همه شاخص ها نشان مي دهد كه ايراني جماعت مردمي هستند فرهيخته و شايسته دست يافتن به جايگاه هاي بسيار بالا در سطح منطقه و در سطح جهان. و بعيد ندانند كه اگر خودشان را باور كنند و به امكانات و توانايي هاي خود تكيه كنند آينده بسيار درخشاني براي ايران در سطح جهان خواهد بود.

درباره اين گفت وگو
دور از فضاي رسمي
005283.jpg
۱ـ «نمايندگان تهران درخواست وام قبول نمي كنند. بالا نرويد، منتظر هم نباشيد.» اين جمله اي است كه با تحكم از بلند گوي سالن پخش مي شود. ساعت هشت صبح، ساختمان بزرگي در ميدان بهارستان كه علي رغم هزينه فراوان ساخت و سازش، بخش اعظم آن بلااستفاده افتاده به قدري شلوغ است كه جاي سوزن انداختن نيست. براي ديدار با نمايندگان ابتدا بايد اسم بنويسيد و سپس در سالن انتظار منتظر باشيد تا اسمتان را صدا بزنند. بروكراسي بر همه چيز حاكم است. از آقايي كه به نظر مي رسد جزو نيروهاي حراست ساختمان است مي پرسم آقا اين جا ساختمان جديد نمايندگان است؟ پاسخ مي دهد: اين جا ساختمان جديد ملاقات  نمايندگان با مردم بوده و هست و خواهد بود!
۲ـ جواني ۳۲ـ۳۰ ساله از پشت ميز رو به پيرمرد مي كند و مي گويد: آقاي سيد هاشمي تشريف نمي آورند چندبار مي پرسيد؟! يك بار گفتم باز هم مي گويم آقاي سيد هاشمي نمي آيد. پيرمرد كه چهره و لباسش نشان مي دهد اهل اين شهر و ديار نيست سرش را پايين مي اندازد و مي رود.اين حاصل اولين جلسه اي است كه براي هماهنگي وقت مصاحبه به سراغ دفتر ملاقات عمومي نمايندگان با مردم مي روم.
اگر چه اين همه ماجرا نيست.پس از بالارفتن و رسيدن به دفتر دكتر مصباحي مقدم در طبقه هفتم، مسئول دفترش با رويي گشاده از من استقبال مي كند و عذرخواهي به خاطر معطلي بيش از حد. قرار بعدي مان مي شود بعدازظهر چهارشنبه در دانشگاه امام صادق (ع) جايي كه به مراتب هوايي خنك تر از شهر دارد و اطراف آن را گل و گياه پر كرده است. غلامرضا مصباحي مقدم، چهره اي كاملاً دانشگاهي است. پاسخ هاي او به سؤالات ما بيانگر همين مطلب است. اول شخص جمع ويژگي فعل هاي گفتارهاي اوست و به كاربردن واژه هاي رسمي و آنكادره از خصوصيات ثابت سخنراني هاي او. او در دانشگاه امام صادق به رياست آيت ا... مهدوي كني، معاونت پژوهشي و رياست دانشكده الهيات را بر عهده دارد و همچنين سخنگوي جامعه روحانيت مبارز نيز هست. مصباحي علاوه بر فقه، در مسايل اقتصادي نيز كارشناسي خبره است. نظرات او در اقتصاد اسلامي و اظهارنظرهايش در مورد پروتكل الحاقي حكايت از ديدگاه هاي اقتصادي وي دارد. خيلي سعي كردم در اين گفت و گو از كليشه پرهيز كنم و صحبت هايم با حجت الاسلام دكتر مصباحي  به گونه اي باشد كه از جواب هاي رسمي و فضاي اين چنيني دور شويم. تا چه حد موفق بوده ام، نمي دانم؟!
ر. بوذري

براي بي حوصله ها
005283.jpg
005286.jpg
به نظرم مي آيد اگر بتوان سربازي را به عنوان مانعي براي ازدواج تلقي كرد، در شرايطي كه نياز به سرباز وظيفه كاهش پيدا كرده باشد، مثلاً اين اجازه داده شود كساني كه ازدواج كرده اند دوران سربازي شان كوتاه تر شود و به يك دوران محدودتري اكتفا شود كه سربازي مانع ازدواج نشود

|  هفته   |   جهان  |   پنجره  |   داستان  |   چهره ها  |   سينما  |
|  ديدار  |   حوادث   |   ماشين   |   ورزش  |   هنر  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |