جمعه ۸ آبان ۱۳۸۳ - سال يازدهم - شماره ۳۵۴۰
index
لحظه هاي «مايكل مور»ي
واكنش، واكنش، واكنش
007716.jpg
امير قادري
فيلم هاي مايكل مور، پر از لحظه هاي جذابي اند كه با كاربرد تمهيدات مختلفي شكل گرفته اند. استفاده از تصاوير آرشيوي به شيوه هاي گوناگون، ارجاع هاي روز اجتماعي و سياسي، دعوت از آدم هاي شناخته شده براي حضور در برابر دوربين، شكل  دادن به برخوردهاي دراماتيك ظاهراً مستند در دل فيلم، روكردن اطلاعات و ارقام و مقايسه هايي كه حتي به عقل جن هم نمي رسند، ايجاد ارتباط بين پديده هاي ظاهراً بي ربط، از جمله اين تمهيدات هستند. گزيده صحنه هايي كه مي خوانيد؛ بخشي از اين لحظات جذابند كه با استفاده از اين تمهيدات به تصوير كشيده  شده اند و روي پرده سر در آورده اند.

راجرومن
مايكل مور تصميم مي گيرد با مامور سياهپوستي كه مردم را از خانه هايشان بيرون مي كند، همراه شود. اتفاقي كه بارها در طول فيلم رخ مي دهد و شاهد ورود خشونت آميز مرد مامور به خانه هاي كارگران و كارمندان سابق جنرال موتورز كه حالا بيكار شد ه اند؛ هستيم.
چند نماي نوستالژيك از سال هاي خوش گذشته؛ جشن ها و شادماني ها، جشن پنجاهمين سالگرد تاسيس كارخانه جنرال موتورز در شهري كه اغلب ساكنانش، كارمند اين شركت هستند. اين جشن ها مردم را دور هم جمع مي كند اما پس از مدتي تمامش به باد فنا مي رود. چون جنرال موتورز، بعضي از كارخانه هايش را تعطيل مي كند تا براي استفاده از نيروي كار ارزان تر آنها را به مكزيك منتقل كند.
يكي از حقوق بگيرهاي سابق جنرال موتورز، از آن ترانه گروه بيچ بويز صحبت مي كند كه بعد اين ماجراها گوش مي داده و حالا همان ترانه را مي شنويم كه روي تصاويري از خانه هاي تخيله شده، به گوش مي رسد.
مراسم پر زرق و برق انتخاب بانوي اول آمريكا را مي بينيم كه نفر اول آن، از اهالي فلينت است. همان شهري كه ساكنانش بيكار شده اند. تصاوير خوشحالي دختر نمونه و صداي بلند موسيقي و كف زدن مردم قطع مي شود به نمايي از همان مامور سياهپوست كه با شدت و قدرت بر در خانه يكي از بيكار شده ها مي كوبد تا اين خانواده را هم از خانه بيرون كند.
مور،  مثل يكي از همان اهالي ساده شهر فلينت، با لباس اسپورت و كلاه بيس بال، به كلوپ آدم هاي پولدار سر مي زند تا راجر اسميت را پيدا كند و كسي جواب درست و سر راستي به  او نمي دهد.
مور و دوربينش، به مهماني پولدارهاي جنرال موتورز مي روند و از آنها در ميانه مهماني درباره وضع مردم در به در شهر فلينت مي پرسند. حرف هاي اين پولدارها با لباس هاي پر زرق و برقشان شبيه سخنان ملكه انگليس است و قتي بهش گفتند مردم انگليس گرسنه اند و نان ندارند بخورند و سركارخانم جواب داد: خب بروند بيسكويت بخورند.
دو تا از همين پيرزن  ها را در نماي بسته اي مي بينيد كه دارند گلف بازي رفيقشان را تماشا مي كنند.
مايكل مور با همان دختر نمونه صحبت مي كند و نظرش را درباره وضعيت شهرش مي پرسد. لبخندهاي مصنوعي دختر كه انگار داده تا دهنش را گشاد كنند؛ از تماشايي ترين عناصري هستند كه در اين فيلم مستند مي توانيد پيدا كنيد.
صداي راجراسميت در سخنراني كريسمسش كه كمي هم از چارلز ديكنز نقل مي كند روي تصوير خانه هاي مخروبه مردم فلينت مي آيد.
نقطه اوج فيلم، صحنه اي است كه مور بالاخره موفق مي شود راجر اسميت را در شلوغي يك مهماني پيدا كند و از ميان مهمان ها از اسميت بپرسد آيا حاضر است با او به شهر فلينت بيايد و اسميت جواب مي دهد: «نه»
تصاويري از جشن كريسمس كه قطع مي شود به صحنه هاي مربوط به خراب شدن خانه هاي مردم.
صحنه اي كه زني، خرگوشش را در برابر دوربين مي كشد و پوست مي كند تا بفروشدش.
خانواده سياهپوست، تمام وسايلشان را به بيرون خانه منتقل مي كنند؛ چون بايد خانه را تحويل بدهند. يكي يكي اين وسيله ها را مي بينيم؛ رختخواب ها، اسباب بازي هاي كودكشان و...
بولينگ براي كلمباين
مايكل به بانكي مي رود كه اگر در آن حساب باز كنيد، عوض يك توستر، بهتان اسلحه هديه مي دهند. بعد وقتي مور دارد برگه مشخصاتش را پر مي كند با تاكيد از مسئولش مي پرسد: جلوي كلمه نژاد بايد بنويسيم سفيد پوست آره؟
همان اوايل فيلم صحنه كوتاهي وجود دارد كه در آن، با استفاده از تمهيدات تدويني و تركيب مستند و فيلم بازسازي شده؛ چارلتون هستون و مايكل مور به هم شليك مي كنند.
مور اعتراف مي كند كه خودش هم در يك مسابقه تيراندازي شركت كرده و برنده جايزه هم شده.
پسري كه مي گويد بمب دستي ساخته و تصوير قطع مي شود به نمايي از خود پسر كه برابر مونيتوري ايستاده و هنگام اجراي يك بازي كامپيوتري، با هفت تيرش به تصوير شليك مي كند.
مرد نابينايي را مي بينيم كه اسلحه دستش گرفته و تير مي اندازد.
يكي ديگر از آن آمارهاي جالبي كه مايكل مور وسط فيلم هايش رو مي كند اين كه تعداد كساني كه به وسيله اسلحه گرم در كشورهاي مختلف كشته  شده اند چقدر است. از تفاوت ميان آمار مقتولان آمريكايي نسبت به تعداد آنهايي كه در كشورهاي ديگر به اين ترتيب كشته  شده اند؛ حيرت مي كنيد.
مثال هاي مور درباره نفوذ اسلحه و خشونت ميان مردم آمريكا، تمامي ندارند. از جالب ترين نمونه هايش بمب افكني است كه يادگار جنگ ويتنام به حساب مي آيد و لاشه اش مثل مجسمه تقديس شده اي، گوشه اي پارك شده.
مور نشان مي دهد سخنراني كلينتون و كشتار صرب ها و كشتار مدرسه كلمباين؛ در يك فاصله زماني كوتاه نسبت به همديگر اتفاق افتاده اند.
دختري كه مورد تهاجم نوجوان هاي اسلحه به دست قرار گرفته گريه مي كند و تصوير قطع مي شود به هستون طرفدار حمل و نقل آزاد اسلحه كه اسلحه اش را بلند مي كند؛ با افتخار.
هستون ظاهراً با اقتدار پشت تريبون رو به طرفدارانش فرياد مي زند: ما اين جا هستيم و تصوير قطع مي شود به پدر دختر از دست داده اي كه در يك گردهمايي شركت كرده و مغموم، مي نالد: من اين جا هستم چون دخترم مي خواست اين جا باشم...
مايكل مور با مريلين منسون، خواننده ظاهراً ضداخلاق موسيقي راك كه بسياري چنين خشونت هايي را نتيجه كنسرت ها و ترانه هاي افرادي مثل او مي دانند گفت و گو مي كند و منسون با همان هيبت غريب و ترسناكش، يكي از دوست داشتني ترين و منطقي ترين و فهيمده ترين آدم هاي فيلم، جلوه مي كند.
نوجوان ظاهراً معصومي در برابر دوربين ايستاده و بي سلاح و بي دفاع به نظر مي رسد؛ اما بعد از مدتي، كلي اسلحه بزرگ و كوچك از جمله تفنگي يك متري از زير لباس هايش بيرون مي آورد.
يك كارتون كوتاه و سريع و بامزه در ميانه فيلم درباره تاريخ تولد و تشكيل و پيشرفت تمدن در ايالات متحده. اين كه خشونت چه نقشي در تاريخ اين تمدن داشته.
درست در لحظاتي كه احساس مي كنيم خشونت تمام دنيا را پر كرده، جايي در ميانه هاي فيلم، همراه مور به همسايه شمالي آمريكا، كشور كانادا مي رويم و از مصاحبه هايش با مامورهاي پليس و مردم كانادا تعجب مي كنيم. وقتي مي گويند سال گذشته در اين منطقه بيشتر از يكي دو مورد قتل با اسلحه گرم نداشته اند و مردمي كه با خيالي راحت تعريف مي كنند تا به حال با موارد خشونت آميزي حتي رقت، مواجه نشده اند.
مايكل مور، در صحنه بامزه اي كه مستند بودنش زيرسؤال است؛ به خانه هاي مردم كانادا سر مي زند تا دريابد آيا راست مي گويند كه هميشه در خانه هايشان را باز مي گذارند يا نه. كه متوجه مي شود بله، راست مي گويند.
نمايشي كه مور به كمك قربانيان حادثه كلمباين در فروشگاه زنجيره اي كي مارت برپا مي كند. فروشگاهي كه در كنار باقي اقلام، فشنگ هم مي فروشد. آنها به فروشگاه مي روند تا گلوله هايي را كه در بدن يكي از مجروحان حادثه باقي مانده به فروشگاه پس بدهند و همچنين تلاش مي كنند تا همه گلوله هايش را بخرند.

Boom
يكي دو سال پيش، مايكل مور، براي كارگرداني ويديويي ترانه اعتراض آميز گروه راك System Of a Down انتخاب شد. گزارش كوتاهي در اين باره را بخوانيد كه به دوران پيش از حمله نظامي آمريكا به عراق برمي گردد. اعضاي گروه System Of a Down براي ساخت ويديو كليپ ترانه Boom كه ادعانامه اي عليه هجوم آمريكا به عراق بود؛ سراغ مايكل مور، فيلمساز چريك آمريكايي رفتند.
دارون ملكيان، گيتاريست گروه توضيح مي دهد كه اين حمله برايش يك مسئله شخصي است؛ چون تعدادي از اعضاي خانواده اش آن جا زندگي مي كنند: «وقتي نوجوان بودم يك بار از عراق ديدار كردم و در درجه اول بايد برايتان بگويم مردمي كه  آن جا ملاقات كردم؛ آدم هاي مهرباني بودند كه دلشان نمي خواست نه با ما و نه با هيچ جاي ديگري جنگ به راه بيندازند.»
در اين ويديوكليپ، از تصاوير آرشيوي ۴۰ راهپيمايي اخير ضدجنگ در سراسر جهان استفاده شده از جمله نماهايي از اعضاي گروه كه در گردهمايي صلح طلبانه اي در لس آنجلس شركت داشته اند. همچنين صورتك هاي كارتوني هجوآميزي از جورج بوش، صدام حسين، توني بلر و اسامه بن لادن نيز در اين كليپ به چشم مي خورد.
مايكل مور مي گويد: «مثل وودي گاتري و باب ديلن، گروه
System Of a Down هم آوازهاي اعتراض آميزي مناسب براي هزاره جديد سر داده است من فكر مي كنم كه اين ويديوكليپ موثر و قوي و برانگيزاننده از كار درخواهد آمد كه با احساسات ميليون ها مردمي كه آن را خواهند ديد، ارتباط برقرار مي كند و نشان خواهد داد اين مردم، آنهايي كه براي صلح مبارزه مي كنند، تنها نيستند.»

مصاحبه مور با چارلتون هستون در فيلم «بولينگ براي كلمباين» كه نمونه گسترش يافته برخورد كوتاه او با راجر اسميت در انتهاي فيلم راجرومن است، نه فقط مشهورترين كه انتقادخيزترين سكانس فيلم هاي او به شمار مي رود. جايي كه مور در گفت و گويش هستون را به باد انتقاد مي گيرد و بالاخره در ميانه گفت و گو، هستون بلند مي شود و مي رود پي كارش. خيلي ها به خاطر آزار و اذيت و تحت فشار قراردادن پيرمردي مثل هستون، از مور انتقاد كردند ولي او بي خيال اين حرف ها، نقطه اوج جالب  و بامزه اي از اين طريق براي مستندش دست و پا كرد.
فارنهايت ۱۱/۹
جورج بوش و مايكل مور با هم برخورد مي كنند. بوش در محاصره خبرنگاران است و مور صدايش مي زند. بوش برمي گردد و شوخي ـ جدي به مور براي رفتارش هشدار مي دهد و همه، از جمله خودش مي خندند. نتيجه اش هم معلوم است. بوش از اين صحنه فيلمبرداري مي كند و داخل فيلمش مي گذارد هرچند نه به عنوان نقطه اوج و مهم ترين صحنه اش.
صحنه هاي مستندي كه مور از آماده شدن سياستمدارها براي قرارگرفتن در برابر دوربين  گيرآورده. از بوش گرفته تا پاول كاندوليزا رايس. بهترين مورد مربوط به پل وولفوويتز است كه شانه اش را با دهانش خيس كرده و با آن موهايش را شانه مي كند.
واكنش هاي مردم داغديده اي كه در لحظات يا ساعات پس از ۱۱ سپتامبر، نسبت به اين واقعه واكنش نشان مي دهند. از جمله دختري كه عكسي را در برابر دوربين مي گيرد و از مردم مي خواهد اگر محبوبش را ديده اند؛ به او خبر بدهند.
مور به درآمدهاي خانواده بوش در رابطه با اعراب اشاره مي كند و اين كه چنين پولي مي تواند عشق را بخرد و آن وقت شاهد تصاويري از مصافحه و در آغوش گرفتن هاي پي در پي سياستمدارهاي آمريكايي و بوش پدر و پسر در مواجهه با اعراب هستيم.
طنز پيچيده و بي تاكيد مور، باز در اين صحنه متجلي مي شود. اتاقك سفت و سختي را مي بينيم كه طراحي كرده اند تا آمريكايي ها موقع خطر داخلش بنشينند. فلزي، كوچك، تاريك و البته محكم.
قطعه مستند مربوط به آواز خواندن اشكرافت با كت و شلوار و كروات، پشت تريبون و رو به جماعتي كه برابرش نشسته اند. صداي بدي هم ندارد.
صحنه هاي بي پرده كشت و كشتار در عراق. بدن هاي سوخته بي سر و دست و پاهاي پريده. كميته درجه بندي فيلم ها، بيشتر به خاطر وجود همين صحنه ها بود كه به فيلم مور درجه R داد.
دوربين از سربازها عبور مي كند و به درخت كريسمس مي رسد كه در سرزمين بيگانه و مهلكه جنگ، چراغ هايش غريبانه روشن و خاموش مي شوند.
دوربين همراه سربازهاي آمريكايي، وارد خانه يك خانواده عراقي مي شود. همه ترسيده اند و ياد صحنه اي از فيلم راجرومن مي افتيم كه مامور سياهپوست، كارگرهاي بيكار شده را از خانه هايشان بيرون مي كرد.
صحنه هاي مربوط به دو مامور نظامي آمريكا كه بين جوان هاي شهر، دنبال نيروي تازه مي گردند. جوان ها را گير مي اندازند و ترغيبشان مي كنند. به خصوص جايي كه براي صيد چند طعمه تازه به هم مي گويند: «تو از اون ور برو، من از اين ور»
صحنه اي كه زن فرزند از دست داده  اي، آخرين نامه اي را كه فرزندش از ميدان جنگ عراق فرستاده، در برابر دوربين مي خواند و خانواده اش دور و برش نشسته اند و بغضشان را كنترل مي كنند.
يكي از مشهورترين صحنه هاي فيلم؛ مايكل مور به ميان اعضاي كنگره مي رود؛ چون فهميده كه از ميان حدود ۵۰۰ عضو كنگره، فقط فرزند يكي از آنها به جنگ رفته  و از آنها مي خواهد كه مثل بقيه خانواده هاي آمريكايي، فرزندشان را به جنگي كه حضور در آن را خودشان تصويب كرده  اند بفرستند.
تلاشش نتيجه اي ندارد جز اين كه چند تا تصوير جالب از واكنش هاي نماينده ما نسبت به درخواستش به دست مي آورد.
بوش در تعطيلات مشغول گلف بازي است و به شكل خود نمايانه اي بعد از زدن ضربه، بدنش را بيشتر و بيشتر مي كشد.
مور با بيوه سياهپوستي صحبت مي كند كه همسرش در واقعه ۱۱ سپتامبر كشته شده و او با چشماني اشكبار مي گويد كه ديگر براي آينده اش هيچ نقشه اي ندارد. پس نتيجه كميته تحقيقات براي يافتن مقصر واقعي اين انفجارها خيلي برايش مهم است.
اين يكي هم شبيه صحنه مربوط به تبليغ اتاقك ضدخطر است؛ يك برنامه تلويزيوني كه در آن چترنجاتي تبليغ مي شود كه به محض وقوع خطر مي شود آن را پوشيد. فقط دختري كه قرار است آن را در برابر دوربين بپوشد؛ پشت سر هم اشتباه مي كند و پايش در ميان تسمه هاي چتر گير مي كند.
لحظه هايي كه مور از تصاوير سكانس هاي قبلي اش نتيجه مي گيرد كه براي دولت آمريكا، شيربچه و مردصلح طلبي كه دارد بيسكويت مي خورد و پيرمردي كه در باشگاه بدنسازي درباره بن لادن اظهارنظر كرده خطرناكند اما چند تا كبريت و فندك كه قرار است توسط يك مسافر به داخل هواپيما منتقل شوند؛ نه.
مور در برابر سفارت عربستان در آمريكا، درباره قدرت اقتصادي شركت هاي سعودي در سرزمينش صحبت مي كند كه سر و كله مامور محافظ كاخ سفيد پيدا مي شود تا به مور گير بدهد و مور در عوض  از او سؤال مي كند كه يك مامور ويژه كاخ سفيد در برابر سفارت عربستان چكار مي كند و چه وظيفه اي دارد؟
نام كشورهاي كم  نام و نشان و ضعيفي را كه به آمريكا در راه حمله به عراق كمك كرده اند با صدايي كشدار و عجيب و غريب مي شنويم؛ از مراكش گرفته تا ايسلند و از آن جالب تر تصاويري است كه كارگردان براي معرفي هركدام از اين كشورها با نامشان همراه كرده. 
با ظاهرشدن نام روماني، تصويري از دراكولا مي بينيم كه روماني در افسانه ها به عنوان موطن اين شخصيت خونخوار معرفي شده  و تصوير مراكشي ها كه در حال ساز زدن و آواز خواندنند و هلندي كه به عنوان يكي از آزادترين كشورها در زمينه حمل و نقل و استعمال موادمخدر شناخته مي شود و تصوير انتخابي فيلمساز هم به شكلي طنزآميز بر اين نكته تاكيد مي كند تا اين كه به كشور افغانستان مي رسد كه برخلاف بقيه اين كشورها از ارتشي قوي برخوردار است: ارتش آمريكا.

درباره مايكل مور بدانيد
مردي كه آمريكا را تكان داد
007728.jpg
«آيا اين كار غلطي است كه وقتي يك نفر DVD فيلمي را خريده، ببرد آن را به دوستش قرض بدهد يا اين كه دو نفري فيلم را تماشا كنند بدون اين كه پولي از او بگيرد؟ البته كه غلط نيست. هيچ وقت غلط نبوده و هيچ وقت هم نخواهد بود. من فكر مي كنم همه بايد به اطلاعات، هنر و ايده هاي خوب دسترسي داشته باشند. من به قوانين كپي رايت اعتقاد ندارم و با آنهايي كه فيلمم را دانلود مي كنند و آن را روي كامپيوترشان با ديگران به اشتراك مي گذارند مشكلي ندارم البته تا وقتي كه نخواهند از طريق فيلم من براي خودشان سودجويي كنند. من فيلم هايم را ساخته ام چون مي خواهم دنيا تغيير كند. هر چه آدم هاي بيشتري فيلمم را ببينند به هدفم بيشتر نزديك مي شوم؛ بنابراين خوشحالم كه از كارهايم كپي هاي غير مجاز زيادي تكثير شده است.»
مايكل مور را بهترين مستندساز سال هاي اخير مي دانند؛ كسي كه زيركي در هر نماي فيلم هايش موج مي زند و از حمله هاي تند و تيز به سياست هاي داخلي و خارجي آمريكا هيچ واهمه اي ندارد. به جرات مي شود گفت حالا او يكي از گردن كلفت ترين مخالفان جورج دبليو بوش است؛ مردي عينكي، چاق و دوست داشتني با يك دوربين روي شانه اش؛ درست مثل يك اسلحه، روي دوش مردي آرمانگرا.
مايكل سال ۱۹۵۴ در شهر فلينت ايالت ميشيگان به دنيا آمد؛ شهري كه يك كارخانه بزرگ جنرال موتورز، تنها قطب اقتصادي و منبع درآمد مردمش بود. پدربزرگ و پدر مور در آن كارخانه كار مي كردند. مايكل از چهارده سالگي در دبيرستان، آدم فعالي بود و مدام اين طرف و آن طرف سرك مي كشيد؛ فعاليت هاي سياسي دانش آموزي مي كرد و از چيزها يا كساني كه به نظرش كارهاي عجيب و دردسرساز انجام مي دادند، عكس مي گرفت. در نتيجه وقتي يك نمايشگاه عكس درباره مشاغلي كه به محيط زيست آسيب مي رسانند راه انداخت، از مدرسه نشان لياقت گرفت. مايكل در همين دوره فعاليت هاي مطبوعاتي هم داشت و مطالبي را به هفته نامه  شهرشان، صداي فلينت مي داد. بعدها وقتي همكاري اش با اين نشريه جدي تر شد، مدتي سردبير بود و خيلي هم موفق. به همين دليل سال ۸۶ سردبيري يك مجله  چپگرا و سياسي به نام مادرجونز را به او سپردند. يك سال بعد مايكل از آن جا اخراج شد؛ چون مقاله اي را درباره  شورشي هاي ساندنيست در نيكاراگوئه رد كرده بود؛ او معتقد بود مقاله  كذايي هم فتنه انگيز است و هم اين كه اصلاً دقيق نيست.
مور در سال ۸۹ بالاخره تصميمش را براي ساختن مستندي درباره  زادگاهش عملي كرد؛ براي تامين هزينه فيلم، خانه و وسايلش را فروخت؛ نتيجه اش فيلم «راجر و من» بود. فيلم درباره بلايي بود كه بعد از تعطيل شدن كارخانه جنرال موتورز در شهر فلينت بر سر ساكنان آن آمد. بيشتر اهالي شهر از راه كار كردن براي اين شعبه از جنرال موتورز گذران زندگي مي كردند. وقتي مديران شركت تصميم گرفتند به خاطر سود بيش تر محل اين شعبه را تغيير دهند، آنها بيكار شدند. بعدها او دنباله اي براي اين مستند ساخت با نام«حيوانات يا گوشت؛ بازگشت به فلينت». اين فيلم درباره  تغييراتي بود كه بعد از نمايش فيلم «راجر و من» در آن شهر اتفاق افتاده بود.
سال ۹۴ مايكل مور سراغ اولين فيلم داستاني اش، «سوسيس كانادايي» رفت؛ يك كمدي درباره  جنگ سرد ميان آمريكا و كانادا؛ جنگي به بهانه احتمال حمله اتمي كانادا به ايالات متحده. داستان وقتي بامزه مي شود كه يك كلانتر در شهري مرزي به همراه معاون هايش مي خواهد با اين حمله مقابله كنند. مور تجربه هاي ديگري هم دارد؛ مدتي براي شبكه NBC و FOX به صورت پخش مستقيم، برنامه اجرا كرد و در ۱۹۹۶ اولين كتابش را با نام «اين را درست كن؛ تهديدهاي تصادفي از طرف يك آمريكايي غير مسلح» منتشر كرد. اين كتاب با استقبال گسترده اي روبه رو شد و فروش خوبي كرد. مور با پول فروش كتاب توانست دوربين بخرد و سال ۹۸ مستند بعدي اش را به نام «بزرگه» (The Big One) بسازد.
نام مايكل مور در خارج از آمريكا بعد از انتشار كتاب دومش، «مردان سفيد احمق» مطرح شد؛ كتابي كه در ۲۰۰۱ نوشت و در آن نگاه نقادانه اي به انتخابات رياست جمهوري آمريكا و پيروزي جورج دبليو بوش داشت. كتاب بعد از جنجال زياد و خودداري انتشارات رندوم هاوس - ناشر كتاب - از توزيع آن، بالاخره پاييز سال ۲۰۰۲ به بازار عرضه شد و باز هم فروش بالايي داشت. طوري كه ماهها در انگلستان پرفروش ترين كتاب هفته بود وحالا در فهرست كتابهاي غيرداستاني نيويورك تايمز پرفروش ترين است.
او همزمان كار ساختن مستند چهارمش را به پايان رساند؛ فيلمي به نام «بولينگ براي كلمباين» كه جزو پرافتخارترين مستندهاي تاريخ سينما است. فرانسوي ها - در واقع جناح ضد آمريكايي سينما - فيلم را آنقدر پسنديدند كه بعد از ۴۶ سال آن را در بخش رسمي جشنواره كن نمايش دادند. آمريكايي ها هم از فيلم استقبال كردند؛ آكادمي علوم و هنرهاي سينمايي، اسكار بهترين مستند سال را به مايكل مور و فيلمش اهدا كرد.
افتخارات مور با ساختن فيلم جنجالي بعدي اش يعني «فارنهايت ۱۱/۹» كامل شد. جشنواره كن نخل طلايش را به او و مستندش اهدا كرد تا قوانين چندين ساله اش را به احترام اين فيلم زير پا بگذارد. آن هم در حالي كه تارانتينو رئيس هيات داوران جشنواره بود. در عين حال فروش بالايي كرد و توانست با ۱۱۳ ميليون دلار عنوان پرفروش ترين مستند تاريخ سينما را هم به خودش اختصاص دهد.
حالا مور در اوج شهرت و اعتبار است. فيلم هايش ديگر سرمايه گذارهاي نامداري دارند و مردم، او و فيلم هايش را مي شناسند. مور در نيويورك زندگي مي كند. همسرش كتلين گلين در تمام فيلم هايش در كنار او بوده و به عنوان تهيه كننده اجرايي يا مدير توليد به مايكل كمك كرده تا به سهم خودش دنيا را عوض كند. اسم دخترشان ناتالي است. اين اسم مي توانست سارا يا آيريس باشد. به هر حال «توت فرنگي هاي وحشي» و «راننده تاكسي» فيلم هاي مورد علاقه مور هستند و شايد بدش نمي آمد اسم قهرمان هاي زن اين فيلم ها را روي دختر خودش بگذارد.
«من از آمريكا تا حدودي خوشم مي آيد. منظورم اين است كه مثلاً ژاپني ها را در نظر بگيريد. آنها مردمان پيچيده اي هستند و زياد درباره خودشان حرف نمي زنند. بعضي وقت ها برايم خيلي سخت است كه آنها را درك كنم. آمريكايي ها اما ساده و شفافند. آنها آدم هاي جذابي هستند. شما خيلي راحت مي توانيد خوبي و شخصيت يك آمريكايي را تشخيص بدهيد.
نكته هايي درباره مور و فيلم هايش
مايكل مور براي تامين بودجه اولين مستندش؛ راجرومن؛ خانه اش را فروخت.
در يك مصاحبه راديويي، مايكل مور اعلام كرد كه احساس مي كند راجرومن، با وجود تمام موفقيت هاي هنري اش و شهرتي كه براي مور به همراه آورده، يك شكست بوده است. چون نتوانسته سرمايه اي براي توسعه شهر فلينت ـ كه ماجراهاي فيلم در آن جا رخ مي دهد ـ جلب كند.
شهر فلينت، زادگاه مور، تا به حال در اغلب مستندهاي مهم مور حضور داشته و بارها نامش برده شده است.
بولينگ براي كلمباين، اولين فيلمي بود كه در تاريخ ۴۶ ساله جشنواره كن، به عنوان يكي از فيلم هاي بخش مسابقه اصلي جشنواره كن برگزيده شد. اين اتفاق در سال ۲۰۰۲ افتاد و دو سال بعد مور جايزه اول اين رقابت را با ساخت يك مستند ديگر دريافت كرد فارنهايت ۱۱/۹.
مور هنگام ساخت بولينگ براي كلمباين، دو سال وقت صرف كرد تا چارلتون هستون كه طرفدار حمل آزادانه سلاح بود را گير بياورد و با وي مصاحبه كند.
تا اين كه يكي از كارمندانش به او پيشنهاد كرد از روي نقشه خانه هاي ستارگان، منزلش را پيدا كنند. مور به توصيه او عمل كرد و موفق شد.
بولينگ براي كلمباين، در زمان خودش ركورددار ميزان فروش يك فيلم مستند بود. ركوردي كه خود مور، اندك زماني بعد با نمايش فارنهايت ۱۱/۹ آن را شكست. جالب اين جا بود كه فارنهايت چندين  برابر ركورددار قبلي فروخت.
وقتي بولينگ... در كن نمايش داده شد؛ هيچ جايزه اي نبود كه امكان اهداكردنش به اين فيلم وجود داشته باشد. پس هيات  داوران، جايزه اي به  ياد ۵۵ سالگرد جشنواره كن اختراع و به مور اهدا كرد!
بولينگ... كه در جشنواره كن به نمايش درآمد، حاضران وتماشاگران ۱۳ دقيقه به افتخارش ايستادند و كف زدند كه اتفاق خارق العاده اي به حساب مي آيد.
در سال ،۲۰۰۳ بولينگ براي كلمباين، اولين مستندي بود كه نامزد دريافت جايزه بهترين فيلمنامه از طرف انجمن نويسندگان آمريكا شد و جالب  اين كه جايزه را هم برد.
وقتي مايكل مور، جايزه اسكار بهترين فيلم مستند را به خاطر تهيه و ساخت بولينگ... گرفت؛ از فرصت استفاده كرد و در برابر دوربين هاي تلويزيوني و مقابل يك ميليارد تماشاگر جورج بوش را به باد انتقاد گرفت. جنجال حاصل از اين اظهارنظر به يكي از مهم ترين اتفاقات هنري ـ سياسي سال تبديل شد.
در اولين تدوين، بولينگ براي كلمباين، شش ساعته شد و بعداً زمان آن به حدود دو ساعت كاهش پيدا كرد.
بعد از اين كه گفت و گوي مايكل مور و چارلتون هستون، با عصبانيت هستون خاتمه پيدا كرد؛ گروه سازنده بولينگ... ترسيدند كه فيلم مصاحبه قبل از خروج از خانه از دست شان درآورده شود. اين بود كه مور به فيلمبردارش دستور داد تا فيلم را از لاي ميله ها براي يكي ديگر از اعضاي گروه رد كند. با اين حال همه چيز به خير گذشت و گروه به سلامت از خانه هستون خارج شدند.
در بولينگ ... هم مور به ياد شهر زادگاهش مي افتد و يادي از آن مي كند.
بعد از تشويق هاي بي امان در جشنواره كن، مايكل مور در گفت و گويي با سايت MSNBC.COM ، گفت به پخش درست فيلم جدل انگيزش، بولينگ براي كلمباين در آمريكا اميد چنداني ندارد. با اين حال فيلم، پس از اكران در اين كشور به پرفروش ترين فيلم مستند تاريخ تا زمان خودش تبديل شد. اين فيلم در اروپا هم با فروش خيلي خوبي رو به رو شد.
پس از ساختن بولينگ براي كلمباين، مايكل مور از طرف يك گروه نئونازي به اسم Comba+18 تهديد به مرگ شد. اين اتفاق در لندن رخ داد.
بعد از اين كه مستند بولينگ براي كلمباين، به شكل غيرمنتظره اي جايزه بهترين فيلمنامه را از انجمن نويسندگان آمريكا گرفت؛ مايكل مور از اعضاي اين انجمن قدرداني كرد كه نوشتن يك فيلم غيرداستاني را هم به عنوان يك «فرم» نوشتن پذيرفته اند.
سوزان ساراندون، هنرپيشه آمريكايي كه يك فعال ضدجنگ اساسي است، از سخنراني اعتراض آميز مور هنگام دريافت جايزه اسكار دفاع كرد.
مايكل مور قبل از مراسم اسكار گفته بود كه شايد پشت تريبون هيچي نگويد و فقط از جماعت بخواهد كه ۴۵ ثانيه سكوت كنند؛ ولي وقتي پشت تريبون قرار گرفت؛ صريح ترين سخنراني ممكن را درباره «جعلي» بودن رياست جمهوري فعلي  آمريكا، جورج بوش ايراد كرد.
سايت مايكل مور، به مركزي براي افشاگري عليه برخي سياست هاي نظام آمريكا تبديل شده و هر روز مطالب زيادي به نقل از آن در مطبوعات سراسر جهان به چاپ مي رسد.
مايكل مور دشمناني هم دارد كه از طريق به راه انداختن وب سايت و يا حتي ساختن فيلم مي كوشند دست مور را به عنوان كسي كه جعليات زيادي به عنوان حقيقت به خورد مردم مي دهد، افشا كنند.
خيلي ها به مور خرده گرفتند كه چرا با حمايت از كانديداي مستقل رالف نيدر و رهاكردن ال گور، كانديداي دموكرات ها تاثير اندكي بر انتخابات رياست جمهوري آمريكا گذاشته و باعث دودستگي بين آنها شده و به انتخاب جورج بوش كمك كرده، جان كيوزاك، بازيگر آمريكايي، يكي از اين منتقدان بود.
اسپايك لي طي سخنراني در دانشگاه ردلند، از بولينگ براي كلمباين ستايش كرد و آن را مهم ترين فيلم سال ۲۰۰۲ ناميد.
مايكل مور در نقش يك خبرنگار سياسي در فيلم تب، ساخته پسر بازيگر مشهور سينما، ونساردگريو بازي كرد. ردگريو يك فعال سياسي است و از ناراضي هاي سياسي مغرب زمين به شمار مي رود. خود ردگريو و دخترش هم در فيلم بازي دارند.
كمپاني ديزني با ميرامكس، سر پخش نكردن فارنهايت ۱۱/۹ به مشكل برخوردند. ديزني نمي خواست فيلم را پخش كند و ميرامكس كه زيرمجموعه ديزني بود تمايل فراواني براي اين كار داشته. بالاخره ميرامكس به تنهايي مسئوليت پخش فيلم را به عهده گرفت و مور ادعا كرد ديزني به اين دليل از پخش آن خودداري مي كند كه مي خواهد براي شركت هاي ديزني كه در ايالت تحت فرمانداري برادر جورج بوش اداره مي شود؛ از معافيت هاي ويژه اي استفاده كند.
بنابر توافق بين ميرامكس و كمپاني ديزني، قرار شد حدود ۶۰ درصد از سود كلي فيلم به فعاليت هاي خيريه اختصاص پيدا كند.
آكادمي اسكار اعلام كرد كه فارنهايت ۱۱/،۹ مجوز حضور در مراسم راي گيري را ندارد، چون تلويزيون كوبا در ماه جولاي سال ،۲۰۰۴ آن را نمايش داده و اين خلاف مقررات اسكار است. اما سازندگان فيلم اعلام كردند كه فيلم را به كوبايي ها نفروخته اند و براي اين نمايش از نسخه قاچاق فيلم استفاده شده است. مقامات آكادمي هم دليل خالقان فارنهايت ۱۱/۹ را پذيرفتند و اجازه شركت فيلم در مراسم اسكار صادر شد.
فارنهايت ۱۱/،۹ به فيلم مورد علاقه فيدل كاسترو رهبر كوبا بدل شد كه از پخش سراسري فيلم در سينماهاي اين كشور در جولاي ۲۰۰۴ حمايت كرد.
فارنهايت، ركورد فروش راكي سه را به عنوان فيلمي كه بيشترين فروش را در ميان آثاري كه در كمتر ۱۰۰۰ سينما اكران شده اند داشته، شكست.
آخرين فيلم به نمايش درآمده مايكل مور، تنها مستند تاريخ سينماست كه فروشش درون مرزهاي ايالات متحده، از مرز ۱۰۰ ميليون دلار گذشته است.
فيلم فارنهايت ۱۱/،۹ بنا به اظهار كميته سانسور ايالات متحده MPAA، درجه ۱۶ گرفت. چون راي دهندگان خشونتش را زياد دانسته و بر تصاوير نگران كننده اش انگشت  گذارده بودند و همچنين به دليل برخي اظهارات بي پرده در فيلم.
مايكل مور اما اعتقاد داشت كه جوان هاي ۱۷ـ۱۶ ساله اي كه براي جنگ در عراق آماده مي شوند؛ شايد از تماشاي اين فيلم تاثير بگيرند، پس لازم است آن را ببينند به همين دليل يك بار ديگر از كميته درخواست درجه PG-13 براي فيلم كرد كه البته مورد موافقت قرار نگرفت.
فارنهايت ۱۱/،۹ در رده بندي پرفروش ترين هاي هفته، رتبه نخست را از آن خود كرد و اين در شرايطي بود كه از اغلب محصولات متعلق به جريان اصلي سينماي هاليوود، سالن هاي كمتري در اختيار داشت.
آوازي كه در تريلر تبليغاتي فيلم استفاده شده؛ «دلم مي خواست دنيا رو تغيير بدم» نام دارد و اثري است از گروه «Ten Years after ».
مايكل مور، بعدها گفت كه با فيلمش «۵۰ درصد آمريكايي ها را هدف قرار داده كه در انتخابات راي نمي دهند. آيا آنها نخبگان جامعه اند؟ پولدارها هستند؟ جزو آنهايي اند كه تحصيلات بالايي دارند؟ آنها فقرايند، تعلق به طبقه كارگر، مادرهاي تنها و مطلقه و جوان هاي دورگه آفريقايي ـ آمريكايي.»
ركورد بيشترين فروش در هفته اول در مورد يك فيلم مستند؛ در اختيار فارنهايت ۱۱/۹ است با ۲۳۹۲۰۶۳۷ دلار كه در حد و اندازه هاي فروش يك فيلم جريان اصلي موفق سينماي هاليوود است.
تعداد سينماهاي نمايش دهنده فارنهايت، به شكل بي سابقه اي گسترش يافت. هفته اول با ۸۶۸ سينما شروع كرد؛ هفته دوم به ۱۷۲۵ سينما رسيد و بالاخره در سومين هفته در ۲۰۱۱ سالن به نمايش درآمد.
ري برادبري، نويسنده معروف داستان هاي علمي ـ تخيلي كه كتاب فارنهايت ۴۵۱ را نوشته اعلام كرد كه از مايكل مور به خاطر دزديدن نام كتابش و تغييردادن آن رنجيده.
مور براي فيلمش با نيكولاس برگ هم مصاحبه كرد كه بعداً توسط تروريست ها در عراق ربوده و كشته شد. اما مصاحبه را از تدوين نهايي بيرون كشيد چون اجازه پخش اش را نداشت.
فارنهايت ۱۱/،۹ دومين فيلم مستندي است كه برنده جايزه نحل طلاي كن شده. اولين فيلم را ژاك ايوكوستو (دريانورد مشهور فرانسوي) و لويي مال ساخته بودند كه در سال ۱۹۵۶ اين جايزه را تصاحب كرد.
فارنهايت ۱۱/،۹ صاحب يك ركورد ديگر هم هست. طولاني ترين تشويق به صورت ايستاده بعد از نمايش فيلم در جشنواره كن هرچند روايات مختلفي از اين تشويق طولاني وجود دارد. از ۱۵ دقيقه بگير تا ۲۵ دقيقه.
در فارنهايت هم، مور سري به زادگاهش ميشيگان مي زند. وقتي چند مامور نيروي دريايي در آن جا به دنبال نيروي تازه نفس مي گردند.

فيلم هاي مايكل مور
موضوعات بزرگ، فيلم هاي كوچك
007725.jpg
راجر و من (۱۹۸۱)
نويسنده و كارگردان: مايكل مور، مدير فيلمبرداري: كريس بيور، جان پروزاك، كوين رافرتي،  بروس شومر، تدوين: جنيفر بنيمن، وندي استانزلر، با حضور: مايكل مور، جيمز بلانچارد، جيمز باند، پت بون، روندا بريتون، بن هامپر، تيموني جكسون، رانلد ريگان، فرد راس، استيو ويلسون
وقتي مايكل مور كار مطبوعاتي را كنار گذاشت سراغ حرفه فيلمسازي رفت كه هم برد بهتري داشت و هم مور و فعاليت هايش را در دامنه بيشتري به نمايش مي گذاشت. مستند راجر و من، اولين فيلم مايكل مور، يكي از جذاب ترين آثار مستند تاريخ سينماست كه مور از طريق آن سراغ زادگاهش فلينت مي رود و بلايي كه اعتقاد دارد مديرعامل جنرال موتورز ـ راجر اسميت ـ سر اغلب شهروندان فلينت كه كارگران كارخانه هاي جنرال موتورز هستند، آورده است. آنچه بعدها در فيلم مور، چه به لحاظ ساختاري و چه از جنبه موضوعي و تماتيك مي بينيم؛ در اين جا به بهترين شكلي فشرده شده است. مجموعه اي از ميان پرده هاي بامزه كه اطراف موضوع تلخ و نافرجام اصلي را پرمي كنند و ريتم تند و طنز جذابي كه تماشاي آن را براي تماشاگر لذت بخش مي سازند.
اينها به كنار، راجر و من، مايكل مور را به يكي از موفق ترين مستندسازان آمريكا و دنيا تبديل كرد. پس از ساخت اين فيلم، مور به تلويزيون رفت و گيردادن به سازمان هاي بزرگ و پولدارهاي مملكت را از طريق چند مجموعه تلويزيوني ادامه داد. مور همچنان مواد مستند و آمار و اطلاعاتش را در قالب يك روايت استخوان دار بيان مي كند و در عين حال مي كوشد تا لحن جا به جا ملودراماتيك يا طنزآميزش را از دست ندهد. فيلم او از حاشيه غني صوتي، آكنده از ترانه هاي مشهور پاپ و راك برخوردار است و با اين حال اهداف مستقيم اجتماعي دارد. مور تلاش مي كند تا براي همشهري هايش كار و سرپناه جور كند و البته بعدها اعلام كرد از آن جايي كه ساخته شدن فيلم مستقيماً كمكي به حل مشكلات موطن اش نكرده؛ پس به هدفي كه داشته نرسيده است.
پتز ارميت: بازگشت فلينت (۱۹۹۲)
كارگردان و نويسنده: مايكل مور
با حضور: روندا بريتون، مايكل مور، فرد راس، راجر ب  اسميت
۲۴ دقيقه، محصول آمريكا، رنگي
مايكل مور در اين فيلم كوتاه تلويزيوني، سه سال بعد از مستند مشهور و محبوبش راجرومن (۱۹۸۹) به شهر فلينت برمي گردد تا متوجه شود اوضاع چه تغييراتي كرده است. براي درك فيلم، اول بايد راجرومن را ديده باشيد مور مثل هميشه قربانيانش را رها نمي كند و راجر اسميت اين جا هم حضور دارد.
Two Mikes Donصt Make a Wright (1992)
كارگردان: مايك لي، مايكل مور، نويسنده ها: جيم برودبنت، مايكل مور
بازيگران: روان اتكينسون، روندا بريتون، جيم برودبنت، لورا متكالف، فرد راس، راجر اسميت، مايك استار، استيون رايت
ملت تلويزيوني
(مجموعه اي براي سال ۱۹۹۴ و ۱۹۹۵)
كارگردان: مايكل مور، نويسندگان: آني كوهن، رندي كوهن
با حضور: مايكل مور، راستي كانديف، كارن رافي، جانين گاروفالو، بن هامپر، جاناتان كنتز، مريل ماركو، جين موريس، روي سكاف، لويي ترو و...
انگلستان و آمريكا، رنگي
مايكل مور، در اين مجله خبري تلويزيوني طنزآميز، سراغ خطاها و اعمال شيطنت آميزي مي رود كه از طريق معاملات بزرگ، افراد داراي مصونيت سياسي و سياستمدارهاي دست راستي اعمال مي شود.
Cheatinص Hearts (1993)
كارگردان: راد مك كال
بازيگران: سالي  كركلند، جيمز برولين، كريس كريستوفرسن، پاملا گيدلي، لورا جانون، مايكل مور، رنه استه وز
۹۰ دقيقه، آمريكا، رنگي
مايكل مور در اين فيلم فقط بازيگر است. لئونارد مالتين درباره اش نوشته: يك داستان، عاشقانه كاملاً معمولي [درباره] روابط رومانتيك درگيركننده اي در يك شهر كوچك ساكت. ستاره هاي فيلم جذابند اما داستان زيادي نحيف است و توجه چنداني جلب نمي كند. دو بازيگر اصلي، كركلند و برولين، تهيه كننده اجرايي اين كار هم بودند.
بيكن كانادايي (۱۹۹۵)
كارگردان: مايكل مور، نويسنده فيلمنامه: مايكل مور
مدير فيلمبرداري: هسكل وكسلر
بازيگران: آلن آلدا، جان كندي، ريا پرلمن، كوين پولاك، ريپ تورن، كوين اوكانر، جيمز بلوشي و مايكل مور
۹۱ دقيقه، محصول آمريكا، رنگي
رئيس جمهور  آمريكا ناگهان متوجه مي شود كه محبوبيتش دارد كاهش پيدا مي كند. پس به فكر ايجاد يك بحران مي افتد و بعد از مشورت با اطرافيانش به اين نتيجه مي رسد كه جنگ سرد را كه بعد فروپاشي شوروي سابق، ديگر اهميتش را از دست داده؛ در برابر كانادا همسايه شمالي شان به راه بيندازند.
تنها فيلم بلند داستاني مايكل مور كه در آن باز به دلمشغولي هاي هميشگي سياسي ـ اجتماعي اش مي  پردازد. با اين وجود فيلم چندان موفق نيست. هرچند از گروه بازيگران مناسبي سود مي برد.
بزرگه (۱۹۹۷)
نويسنده و كارگردان: مايكل مور
با حضور: مايكل مور، الين بلاي، دن برنز، چيپ كارتر، رابرت دورنان، استيو فوربز، مري گيلو، ريچارد جيول، ريك نلسون، جري اسپرينگر.
۹۰ دقيقه، محصول آمريكا و انگلستان، رنگي
مايكل مور، در توري كه براي كتابش برگزار كرده، اعمال خلاف و شيطنت آميز ديگري را رو مي كند كه در معاملات تجاري بزرگ و توسط سياستمدارهاي سنگدل و بي وجدان اتفاق افتاده اند.
حقيقت وحشتناك
(مجموعه تلويزيوني براي سال هاي ۱۹۹۹ و ۲۰۰۰)
كارگردان: مايكل مور، نويسنده ها: هنريت مانتل، نيك مك كيني
با حضور: مايكل مور، بروس براون، كارن دافي، بن همپر، جي   مارتل، جري مينور، كتي رابرتز
۲۴ قسمت ۳۰ دقيقه اي، محصول آمريكا و انگلستان، رنگي
مجموعه فيلم هاي عمل گرايي كه مور براي تلويزيون ساخته تا از طريق آنها پرده از اعمال خلاف آدم هاي پولدار و زورمند بردارد.
بولينگ براي كلمباين (۲۰۰۲)
نويسنده و كارگردان: مايكل مور، تدوين: كرت انگفر، موسيقي: جف گيبز، قطعات انتخابي از چارلز آلبرتين، ايروينگ برلين، جان لنون، مريلين منسون، پل مكارتني، مايكل اسنايت، لودويگ ون بتهوون و...، با حضور: مايكل مور، جورج بوش، جورج بوش (پدر)، ديك مكارك، چارلتون هستون، مريلين منسون، ايوان مكالوم، محمد مصدق، مانوئل نوريگا، آگوستو پينوشه، مت استون، سالواددور آلنده، جان اشكرافت، ديك چني، بيل كلينتون، آدولف هيتلر، جوزف ليبرمن، دانالد رامسفلد، كريس راك.
هرچند فارنهايت ۱۱/،۹ پرفروش ترين و جنجالي ترين فيلم مور است؛ اما بولينگ براي كلمباين بود كه او را به يكي از مشهورترين چهره  هاي سينمايي دنيا تبديل كرد. بولينگ... براي اولين بار در جشنواره كن به نمايش درآمد و توجه زيادي را به خود جلب كرد. از اين به بعد بود كه مستند نوآورانه مور، سرزمين هاي زيادي را درنورديد و مردم بسياري به تماشايش نشستند. مور در اين جا فرهنگ زور و اسلحه آمريكايي را به طنز مي كشد و روي اين  نكته تاكيد مي كند كه چنين خشونتي، حاصل ترسي است كه پاره اي سازمان ها و افراد صاحب نفوذ در دل مردم مي كارند. آنهايي كه مستند سال ۱۹۸۹ مايكل مور با نام راجرومن را ديده بودند، از تماشاي اين يكي فيلم غافلگير  نشدند چون ساختارش به شدت شبيه نمونه قبلي بود؛ اما نزد تماشاگراني كه براي اولين بار فرصت تماشاي مستندي از اين كارگردان چاق ريشو را مي يافتند؛ بولينگ براي كلمباين، مستند حيرت آوري بود كه چيزي از جذابيت هاي يك فيلم داستاني كم نداشت. ريتم سريع فيلم، بيننده را گيج مي كند و در عين حال اجازه نمي دهد خسته شود. باران اطلاعات بر سر او مي ريزد و پيش از آن كه نفس تازه كند با نكته ديگري رو به رو مي شود. مور در اين فيلم از خودش يك ستاره مي سازد و البته به عنوان تجسمي از ارزش هاي سنتي فرهنگ آمريكا، به جنگ سياستمداراني مي رود كه به زعم او اين ارزش ها را كه شامل صداقت، شجاعت، همدلي و نوع دوستي هستند لگدمال كرده اند.
شهرت بولينگ ،۰۰۰ نفوذ مور به عنوان مستندسازي افشاگر را دوچندان كرد به خصوص كه تصاوير مربوط به دوئل مكامي او با چارلتون هستون، هنرپيشه آمريكايي و يكي از مشهورترين و موثرترين طرفداران حمل آزاد سلاح در آمريكا گروه پرشماري از مردم سراسر دنيا را متعجب كرد هرچند كه مخالفان مور هم بيكار ننشستند و اين دوئل اعلام نشده را با هستون پيرمرد كه بعد از پخش فيلم اعلام كرد از بيماري آلزايمر رنج مي برد، محكوم كردند. اما مور كه ول كن معامله نبود گفت چرا قبل از نمايش فيلم، خبري از اين بيماري نبوده و بازيگر مشهور سينما، حالا اين خبر را اعلام كرده است!
مايكل مور از موقعيتي كه موفقيت اين فيلم در اختيارش گذاشته بود استفاده كرد تا از تريبون هاي مختلف به اعلان موضع گيري هاي سياسي اش بپردازد و حتي مراسم اسكار را هم بي نصيب نگذاشت و هنگام دريافت جايزه بهترين مستند سال، حمله بوش به عراق را به شديدترين شكل محكوم كرد. اين فيلم آنقدر تماشاگران و منتقدان سينمايي را تحريك كرد كه بعضي از آن به عنوان بهترين مستند تاريخ سينما نام بردند و انجمن نويسندگان سينمايي  آمريكا، فيلمنامه اين مستند را بهترين فيلمنامه سال انتخاب كرد؛ اتفاقي كه براي اولين بار در سينما رخ داد.
فارنهايت ۱۱/۹ (۲۰۰۴)
كارگردان و نويسنده: مايكل مور، مدير فيلمبرداري: مايك دسجارالوا، تدوين: كرت انگفر، كريس سوارد، مدير هنري: دينا وارانو، موسيقي: جف گيبز، قطعات انتخابي از: نيل يانگ، المر برنستين، شارلوت كافي، دان ادي، كتي والنتين، جين ودلين، با حضور: مايكل مور، جورج بوش، ديك چني، بن افلك، جان اشكرافت، خليل بن لادن، جورج بوش (پدر)، نيل كاوتر، بيل كلينتون، ال گور، صدام حسين، اسامه بن لادن، جيم مك درموت، كالين پاول، كاندوليزارايس، بريتني اسپيرز، استيوي واندر، جان بون جووي، جب بوش، رابرت دنيرو، دانالد رامسفلد، پل وولفوويتز...
نقطه اوج كارنامه هنري - سياسي مايكل مور نه به لحاظ ارزش هاي هنري كه به خاطر دامنه شهرت و نفوذ و تاثيرگذاري. اين بار دوئل آقاي مور عوض راجر اسميت (درمن و راجر) و چارلتون هستون (در بولينگ براي كلمباين) با رئيس جمهوري ايالات متحده، جورج بوش صورت مي گيرد و البته جايگاه بوش، باعث نمي شود كه مور به او رحم كند. در اين فيلم، حجم آمار و اطلاعات افزايش يافته اند، تصاوير آرشيوي از جنگ عراق، سهمي فراوان در ساخته شدن فيلم دارند و اعضاي كنگره هم جزو بازيگران فارنهايت محسوب مي شوند. آنهايي كه قبل از پخش فيلم، منتظر يك بمب ويران كننده بودند به مقصودشان رسيده اند اما نتيجه در زمان انتخابات رياست جمهوري ايالات متحده مشخص مي شود. چون مور فيلم را مستقيماً با هدف جلوگيري از ورود بوش به كاخ سفيد ساخته و از ابراز اين هدف سنگين سياسي، حتي در خود فيلم هم هيچ ابايي ندارد. مور با فارنهايت، يكي از معتبرترين جوايز سينمايي سال را در كنار اسكاري كه براي بولينگ... گرفت، دريافت كرد: نخل طلاي جشنواره كن؛ جايزه اي كه بسياري از صاحبنظران، آن را برآمده از احساسات ضد آمريكايي فرانسوياني دانستند كه اين جشنواره را برگزار مي كنند. با اين وجود كوئنتين تارانتينو كه رياست هيات داوران جشنواره كن را به عهده داشت، اعلام كرد اين جايزه را تنها به خاطر ارزش هاي سينمايي فارنهايت، به مور اهدا كرده و جبهه گيري هاي سياسي، تاثيري در روند اين انتخاب نداشته است.
فارنهايت ۱۱/۹ به پرفروش ترين مستند تاريخ سينما تبديل شد و پخش كننده فيلم تلاش كرد تا نسخه هاي دي وي دي اين فيلم را پيش از برگزاري انتخابات در برابر ايالات متحده به فروش بگذارد و البته در اين بازار هم، فيلم توانست ركوردهاي به جا مانده از فروش مستندهاي قبلي را بشكند. مور حتي اعلام كرد حاضر است از شانس شركت در مراسم اسكار چشم بپوشد و برخلاف قوانين آكادمي، چند هفته مانده به انتخابات رياست جمهوري آمريكا فيلمش را از طريق تلويزيون نمايش دهد.
با اين وجود حتي اگر اهداف سياسي مستند مور را در نظر نگيريم، به اين نتيجه خواهيم رسيد كه با فيلمي جذاب و طنزآميز طرفيم كه اگر علاقه اي به تماشاي بازي هاي سياسي نداشته باشيم، ديدن آن باز خالي از لطف نخواهد بود.
سيكو
اين اسم آخرين فيلم مايكل مور است. مستندي كه هنوز ساخته نشده و مايكل قرار است از طريق آن سراغ سيستم مراقبت هاي درماني آمريكا برود و آن را تفتيش كند. پروژه فعلاً در مرحله جذب سرمايه است و اطلاعات ضد و نقيضي درباره آن به گوش مي رسد. مي گويند مايكل مور، وقتي به فكر ساختن اين فيلم افتاد كه براي فيلمبرداري قسمتي از اثر قبلي اش بولينگ براي كلمباين به كانادا رفته بود. آن جا شنيد كه اهالي اين كشور براي خدمات درماني، مجبور نيستند كه پولي بپردازند.

جايزه هاي مايكل مور
007710.jpg
007713.jpg
007707.jpg
007698.jpg
خيلي ها مايكل مور را دوست  دارند؛ بعضي ها هم از او بدشان مي آيد؛ با اين وجود او كلي جايزه گرفته است كه مهم ترين شان عبارتند از:
انجمن نويسنده هاي آمريكا
نامزد دريافت جايزه به خاطر همكاري در نوشتن متن سريال مستند «حقيقت مهيب» (يك بار در سال ،۲۰۰۰ يك بار در سال ۲۰۰۱)
برنده جايزه بهترين فيلمنامه براي مستند بولينگ براي كلمباين (۲۰۰۳)
دريافت اين جايزه از سوي مور، خيلي ها را شگفت زده كرد. اين اولين بار بود كه نويسنده يك فيلم مستند، جايزه بهترين فيلمنامه سال را به دست مي آورد.
جشنواره ونكوور
برنده جايزه مردمي ترين فيلم سال در سال هاي ۱۹۸۹ و ۲۰۰۲ يكي براي مستند «راجرومن» و بعدي براي «بولينگ براي كلمباين».
جشنواره تورتنو
برنده جايزه فيلم منتخب مردم و تماشاگران براي راجرومن و بولينگ براي كلمباين.
جشنواره سائوپائولو
برنده جايزه بهترين فيلم مستند: بولينگ براي كلمباين.
جشنواره سن سباستين
دريافت جايزه به خاطر بولينگ براي كلمباين
انجمن جهاني فيلم مستند
برنده جايزه به خاطر راجرومن
نامزد دريافت جايزه به خاطر فيلم تلويزيوني «و عدالت براي همه» (۱۹۹۸)
جايزه امي (اسكار تلويزيوني)
دريافت جايزه اشتراكي با ديگر سازندگان «ملت تلويزيون» در سال ،۱۹۹۵ نامزد دريافت اين جايزه براي همين سريال در سال ۱۹۹۶.
نامزد دريافت جايزه اشتراكي با ديگر سازندگان حقيقت مهيب در سال ۱۹۹۹.
جوايز سزار
جايزه بهترين فيلم خارجي براي بولينگ براي كلمباين.
جشنواره جهاني فيلم كن
نامزد دريافت نخل طلا براي بولينگ براي كلمباين و برنده جايزه پنجاه و پنجمين سالگرد جشنواره به خاطر همين فيلم.
برنده جايزه فيپرشي به خاطر فيلم «فارنهايت ۱۱/۹» (۲۰۰۴)
برنده نخل طلا براي فيلم فارنهايت ۱۱/۹.
جشنواره برلين
دريافت جايزه صلح افتخاري براي راجرومن (۱۹۸۹)
جايزه اسكار
برنده جايزه بهترين فيلم مستند براي بولينگ براي كلمباين
به اين ترتيب، ضمن اين كه مايكل مور از اغلب جشنواره هاي بزرگ سينمايي، جوايز مختلفي دريافت كرده (اين وسط فقط جايزه از جشنواره معتبر ونيز ـ و احتمالاً فيلم فجر!ـ را كم دارد)، با اين حال موفق ترين فيلمش همچنان دومين مستند سينمايي مهمش بولينگ براي كلمباين است كه پر افتخارترين اثر او محسوب مي شود.

از مايكل مور متنفريم
007692.jpg
مايكل مور، جدا از هواخواهان بي شماري كه در گوشه و كنار دنيا براي خودش جمع و جور كرده؛ مخالفيني هم دارد كه حتي حاضرند براي نشان دادن تنفرشان نسبت به مور؛ سايت تاسيس كنند، كتاب بنويسند يا حتي فيلم بسازند.
يكي از اين موارد، فيلمي است به اسم مايكل مور از آمريكا متنفر است، محصول سال ۲۰۰۴ كه نويسنده و كارگردانش مايكل ويلسون نام دارد. مور در سخناني حتي در وجود و ساخته شدن چنين فيلمي شك كرده است كه البته اشتباه كرده يا خواسته اصل قضيه را بي اهميت جلوه بدهد.
به هرحال فيلم مايكل مور از آمريكا متنفر است، ساختاري شبيه مشهورترين آثار مور دارد. مايكل ويلسون در اين جا تلاش مي كند تا با يك مولتي ميليونر گفت و گو كند؛ اما نكته اين جاست كه اين بار، ميليونري كه قرار است با او مصاحبه شود، خود جناب مور است.
به هرحال اين فيلم بي نام و نشاني است كه دامنه نفوذ و تاثيرش به هيچ وجه با گمنام ترين آثار مور هم قابل مقايسه نيست. هرچند كسي چه مي داند. شايد بعد از مدتي يك «كالت» از آب در بيايد!

فعاليت هاي ديگر مايكل مور
007719.jpg
مايكل مور فقط در حال مستندسازي نيست. غير اينها كارهاي ديگري هم كرده از جمله:
ساخت چند تا ويديو كليپ براي گروه هاي موسيقي از جمله All the way to Reno براي گروه R.E.M كه اگر خوب دقت كنيد حضورش را در عكس يادگاري آخر كليپ مي بينيد و همچنين ساخت ويديوكليپ ترانه Boom براي گروه System Of a down چند تا كتاب هم نوشته از جمله «مردان سفيد احمق» و «آقا، كشورم كجاست؟» او هچنين يك فعال سياسي و اجتماعي به حساب مي آيد؛ يقه رئيس جمهور را مي گيرد، از فلان نامزد سياسي حمايت مي كند، بيانيه مي دهد، مصاحبه مي كند و خلاصه در كانون اخبار غير هنري و بيشتر سياسي ـ اجتماعي هم قرار دارد.

اين سياست لعنتي
گفت وگوي شبكه NBC
با مايكل مور درباره فيلم فارنهايت ۱۱/۹
007695.jpg
ترجمه: سارا كوچكي

مت لائر (mat Lauer): مدير روابط عمومي كاخ سفيد گفته فيلم تو آنقدر ناعادلانه است كه اصلاً ارزش نظردادن ندارد. حتماً فهميده اي كه ۴۱ امين رئيس جمهور آمريكا، جورج بوش پدر، تو را يك گلوله لجن خطاب كرده.
مور: آنها فيلم را ديده اند؟ نه، البته كه نه، اينها انتقادات غيرموثقي است از افرادي كه حتي فيلم را نديده اند.
اين فيلم فارنهايت ۱۱/۹ است و همان طور كه از اسمش پيداست بايد آتش به پا كند. مايكل مور شديداً از بوش و سياست خارجي او انتقاد مي كند.
مت: تو نخل طلاي جشنواره كن را دريافت كردي، اين مخصوصاً براي چنين فيلمي افتخار بزرگي است و گفته بودي: «من قصد نداشتم فيلمي سياسي بسازم، هنر سينما بر سياست ارجحيت دارد.»
مور: درسته، كاملاً درسته.
مت: برايم جالب بود كه اين را با حالتي رك بيان كردي.
مور: چرا؟
مت: چون فكر مي كنم در هر فريم از اين فيلم سياستي نهفته است.
مور: اوه، البته كه هست، منو دچار سوءتفاهم نكنيد، سياست الان در همين مصاحبه هم وجود دارد. سياست در همه جنبه هاي زندگي روزمره ما وجود دارد.
مت: اما توكه قصد نداشتي يك چوب نوك تيز به چشم دولت و خانواده بوش فرو كني؟
مور: اين يك قسمت از كاري است كه دارم مي كنم. اما مهم تر از آن اينست كه اگر فقط مي خواستم... اگر فقط درباره سياست بود و اين اولين انگيزه من بود، خب همين الان كارم را ول مي كردم و مي رفتم مسافرت.
مت: بعضي از مردم مي گويند اين كار را كرده اي.
مور: يا شايد امسال مي بايست دنبال دفتر كار بروم. منظورم اينست كه اگر سياست انگيزه اصلي من بوده خب مشغول همان كار مي شدم. اما من يك فيلمساز هستم، اول و در درجه نخست، هنر بايد بر سياست مقدم باشد، در غير اين صورت نمي تواني... سياست فايده  اي ندارد. ممكن است مور اين كار را انكار كند، اما باطن سياسي فيلم آن را تقريباً از مسير خارج كرده است. كمپاني والت ديسني به خاطر محتواي فيلم از پخش آن خودداري كرد و مور را بدون عامل توزيع رها كرد.
مت: ديسني تصميم به عدم پخش فيلم گرفت و شما اساساً آنها را به سانسور متهم كرديد، چرا؟
مور: خب به اين خاطر كه آنها اين فيلم را ساخته بودند. منظورم اين است كه يك سال تمام سر هر ماه برايم چك مي فرستادند كه اين فيلم را بسازم. مي دانيد همه اينها به اين خاطر بود كه فيلم قرار بود پخش شود. درست چند هفته قبل از اتمام كار، ديسني نماينده اي به نيويورك فرستاد كه در دفتر من نشست، فيلم را ديد و گفت: «اوه» و بعد برگشت و گزارش داد. هفته بعد از آن يك نشست هيات امنا برگزار شد و گفتند كه: نه، امكان ندارد اين فيلم را پخش كنيم.
مت: خب، با اين حال اين حق آنهاست، آنها يك كمپاني توزيع فيلم هستند.
خب آنها به توپول دادند، چك ها خرج شده مي توانند فيلم را ببينند و بگويند اين از آن فيلم هايي نيست كه ما بخواهيم الان پخش كنيم. شايد بيش از حد سياسي است، شايد مخاطب زيادي جذب نكند، اين حق آنهاست.
مور: اين حق آنهاست، اما تفاوتش اين جاست كه اين، يك سانسور دولتي نيست، شركتي است و ما الان در موقعيتي هستيم كه شركت هاي كمتر و كمتري صاحب رسانه هاي ما هستند. مي خواهم بگويم كه ما الان در NBC هستيم كه تازه يونيورسال را كه صاحب آن GE هست، خريده. وقتي در يك جامعه آزاد و دموكراتيك، صداهاي كم و كمتري داشته باشي خوب نيست كه تعداد صداها را محدود كني.
مت: برادران وينستر از ميراماكس امتياز فيلم را خريدند و اكنون هاردي يك بنيانگذار دموكرات است او از جان كري حمايت مالي مي كند.
مور: بله
مت: و شما برخي از سياست هاي كلينتون را براي رسيدگي به كارهاي تبليغاتي و تجاري فيلم به كار گرفتيد. پس در اين جا تصديق نمي كنيد كه اين يك فيلم تند سياسي با يك ديدگاه مشخص است؟
مور: اين فيلم مطمئناً ديدگاهي دارد، كاملاً درست است. اما من عضو حزب دموكرات  نيستم كسي كه مرا بشناسد خوب مي داند كه من مخالف دموكرات ها هستم. خيلي وقت است كه آنها را سرزنش مي كنم. آنها حزب ضعيفي دارند كه در برابر جمهوريخواهان مقاومت نكرد. آنها مردم كارگر را در اين كشور تحقير مي كنند. من هنگامي كه كلينتون روي كار بود از او انتقاد كردم و در سال ۱۹۹۶ به او راي ندادم، در سال ۲۰۰۰ هم به گور راي ندادم. مسئله من يك مسئله حزبي نيست....
مت: اين يك حمله شخصي به خانواده بوش نيست؟
مور: چرا هست، اگر جور ديگري سؤال مي كرديد مي گفتم.
نه عليه جمهوريخواهان ، نه دموكرات ها، برضد بوش.
بله، اين حمله مشخص است و مور دست از محكوم كردن سياست هاي بوش در قبال ۱۱ سپتامبر بر نمي دارد. او همچنين روابط بوش با سعودي ها را مورد سؤال قرار داده و مي گويد كه بعد از حملات
۱۱ سپتامبر، به علت روابط نزديك تجاري و شخصي، تمهيدات خاصي براي خانواده بن لادن انديشيده شده است. مور در فيلمش ادعا مي كند كه به  آن عده از خويشاوندان بن لادن كه در  آمريكا زندگي مي كردند، اجازه داده شده كشور را ترك كنند بدون اين كه توسط مقامات بازجويي شوند.
مور: آنها پاسپورت هايشان را تحويل دادند و به يكسري سؤال جواب دادند، همين.
مت: شايد كار كميسيون ۱۱ سپتامبر بود.
مور:  نه آنها نبودند.
مت: آنها مي گويند ۲۲ نفر از ۲۶ نفر در آن پروازها بازجويي شدند.
مور: آنها هيچ گزارش نهايي اي در اين مورد ارايه ندادند.
مت: اين گزارش نهايي نيست: ولي اجازه بدهيد برايتان بخوانم: «پروازهاي سعودي تحت نظر مقامات مجري قانون و مخصوصاً FBI قرار گرفتند تا مطمئن شوند مسافران اين پروازها تهديدي براي امنيت ملي به حساب نمي آيند. بعد مي گويد، ۲۲ نفر از ۲۶ مسافر پرواز بن لادن بازجويي شدند. اين اطلاعات در آوريل منتشر شده و شما در صحنه آخر فيلمتان اين را نشان نمي دهيد.
مور: خب شما اينجوري اصلاحش كرديد، چرا نخوانديد كه بيش از ۱۴۰ نفر سعودي در روزهاي بعد از ۱۱ سپتامبر اجازه خروج از كشور را داشتند و فقط ۳۰ نفر از آنها بازجويي شده بودند؟ آنها كمك هاي بخصوصي دريافت كرده بودند، آنها به خاطر روابط بوش و خانواده سلطنتي سعودي در رديف اول قرار داده شده بودند و اميدوارم كسي به اين موضوع اشاره كند.
اطلاعات مور تا چه حد درست است؟
اما كميسيون ۱۱ سپتامبر اظهارات FBI را تاييد مي كند: هيچ كس در اين شش پرواز نبود كه FBI بخواهد در رابطه با ۱۱ سپتامبر از او بازجويي كند يا بعداً تصديق كند كه در ماجراها دست داشته و بعد اجازه خروج بگيرد. تا به امروز به هيچ گونه شواهدي كه اين موضوع را تاييد كند برنخورده ايم.
ريچارد كلارك، عضو سابق مبارزه با تروريسم و يكي از شديد الحن ترين منتقدان بوش مي گويد كه مجوز دادن به پروازهاي سعودي نظر او بوده و تصميم درستي بوده است.
مت: او گفته من مسئوليتش را قبول مي كنم. اصلاً فكر نمي كنم كه اين كار اشتباه بوده او وسواس زياد نشان دادن نسبت به پروازها را مانند ايجاد توفان در يك فنجان چاي دانست.
مور: اين نظر اوست.
مت: باشد، ولي تو اين اظهارات را در فيلم نياوردي.
مور: او اينها را نگفت، در كتابش نوشت.
مت: كتاب او دو ماه است كه چاپ شده.
مور: ببينيد، او به حرف FBI عمل كرد و فكر مي كند كه اشتباه نكرده خودش اين را گفت.
اما بيشتر فيلم روي اتفاقاتي كه بعد از ۱۱ سپتامبر افتاد، تمركز مي كند. فيلم، بوش را به خاطر سوء استفاده از حملات سپتامبر براي  آغاز جنگ عراق متهم مي كند.
مت: يك سكانس ناراحت كننده در فيلم است كه مجروحان و سربازان آمريكايي را نشان مي دهد و با آنها مصاحبه كرده است، اين تصاوير را از كجا آوردي؟
مور: از منابع مختلف، با خبرنگاران مستقلي كه آن جا كار مي كردند نيز همكاري كردم.
مت: منظورم اينست كه با اين كه مي دانستي قبل از جنگ چقدر دسترسي به افرادي كه مصونيت داشتند سخت بوده تحت چه شرايطي اين كار را كردي؟ يه جورايي فيلم بازي كردي؟
مور: نمي خواهم بگويم چطور به آن جا رفتيم.
مت: فكر مي كنيد، سربازها مي پنداشتند با يكي از دست اندركاران فيلم مصاحبه مي كنند كه با ...
مور: بعضي هايشان آره و بعضي نه.
مت: فكر مي كنيد اين عادلانه بود؟
مور: فكر مي كنم اين كه مردم آمريكا بدانند چه اتفاقاتي مي افتد عادلانه است.
مت: در فيلم صحنه هايي از يك سرباز آمريكايي وجود دارد كه در حال متلك انداختن است و حدس مي زنم در حال تحقير جنسي يك اسير باشد. كي و چطور اين صحنه را گرفتيد؟
مور: اين صحنه در ۱۲ دسامبر، خارج از بصره توسط يك خبرنگار مستقل گرفته شد.
مت: پس شما قبل از پخش تصاوير زندان ابوغريب به اين دسترسي پيدا كرديد.
مور: درسته.
مت: در اون قسمت بايد خودت تصميم مي گرفتي.
مور: بله واقعاً تصميم سختي بود، داري فيلم را مونتاژ مي كني، بايد تصميم بگيري اين جا چكار كني.
مت: اما يك منتقد ممكن است بگويد، هي اين را به دست آدمش بسپر قبل از اين كه عكس هاي ديگه پخش بشن...
مور: آدمش كيه؟
مت: وزارت دفاع يا كس ديگري.
مور: من در اين شرايط نمي توانم به رسانه هاي عامه پسند اعتماد كنم، مثل خيلي از آمريكايي هاي ديگر.
مت: اما تو هميشه منتظر يك اشتباه هستي كه از آن فيلم بسازي
مور: مي دانم.
مت: بعد همه مي گويند كه؛ هي به اين خاطر به اين مسئله گير داده كه فيلم بسازه.
مور: اگر اينو قبل از اين كه به كن بره پخش مي كردم شماها مي گفتيد: فقط به خاطر جلب مخاطب اين كار را كرده.
مور مي گويد: برخي از رسانه هاي موردتوجه عموم بايد مورد مواخذه قرار بگيرند و بعضي از اصحاب مطبوعات را به خاطر روي خوش  نشان دادن به جنگ متهم مي كند.
مور: مي دانيد، در اين ۲۰ دقيقه آخري كه اين جا بودم هميشه فكر مي كردم اگر اين سؤال هاي سخت را قبل از شروع جنگ از كابينه بوش مي كردند شايد اصلاً جنگي در نمي گرفت. چون وقتي حقيقت را به مردم آمريكا نشان دهيد... به قول آبراهام لينكلن حقايق را به مردم بگوييد تا جمهوري در امان باشد.
مت: الان در اين كشورها دعواهاي سياسي زيادي وجود دارد و اختلافات عميق هستند. حتماً اين اصطلاح را شنيده اي كه اگر جزيي از راه حل نباشي جزيي از مسئله هستي. با چنين فيلمي خودت را جزيي از راه حل مي بيني؟
مور: اميدوارم. اگر بتوانم... اگر فقط بتوانم مردم را براي راي دادن بيرون بكشم، حالا مهم نيست به چه كسي راي مي دهند، اگر بتوانم اين ۵۰ درصد را به دست بياورم اين ۵۰ درصدي را كه نمي خواهند راي بدهند وادار كنم بيرون بيايند و به مسايلي كه اتفاق مي افتد اهميت بدهند بعد احساس مي كنم كه كار مهمي كرده ام.

مايكل مور، در برنامه ۶۰ دقيقه شبكه CBS حضور پيدا مي كند
ما از همديگر مي ترسيم
007701.jpg
بولينگ براي كلمباين، پرسش هاي فراواني را مطرح كرد. چرا آمريكايي  ها همديگر را با تفنگ هايشان مي كشند؟ فيلم با صحنه ديدار مور از يك بانك شروع مي شود. بانكي كه عوض توستر، به كساني كه در آن جا حساب باز مي كنند يك تفنگ كادو مي دهد. بولينگ براي كلمباين در حقيقت يك داستان عاشقانه است. داستان عشق بازي مردم آمريكا با اسلحه هايشان.
مايكل مور مي پرسد: چند تا از مردم دنيا سالانه با اسلحه كشته مي شوند؟ و پاسخ مي دهد: در فرانسه ۲۵۵ نفر، در كانادا ۱۶۵ نفر، در انگلستان ۶۸ نفر، در استراليا ۶۵ نفر و در ايالات متحده ۱۱ هزار و ۱۲۷ نفر!
آيا مشكل در فراواني اسلحه در آمريكاست؟ مور براي پاسخ دادن به اين سؤال به كانادا مي رود و كلي اسلحه پيدا مي كند. جايي كه مردم به عنوان نمونه حتي در خانه هايشان را هم قفل نمي كنند. پس دليل اين كه آمريكايي ها هوس مي كنند گاهي همديگر را با اسلحه هدف قرار دهند، چيست؟ مايكل مور اين قضيه را به ترسي مربوط مي داند كه آنها از همديگر و از بقيه مردم دنيا دارند. او مي گويد: «به نظرم، ما به يك بيماري ذهني مبتلا شده ايم كه هركدام سهمي از آن برده ايم. يك بيماري ذهني اشتراكي كه از نوع نگاه ما به دنيا سرچشمه مي گيرد. ما از همديگر مي ترسيم و از مردمي كه خارج از اين جا زندگي مي كنند.»
آمريكايي ها از مابقي جهان مي ترسند كه تا قبل از وقوع ۱۱ سپتامبر تفكري غيرعاقلانه بود اما حالا ديگر غيرمنطقي به نظر نمي رسد. مور اما با اين قضيه مخالف است: «سه هزار آمريكايي كشته شدند و كشور ما ۲۹۰ ميليون نفر جمعيت دارد. پس احتمال اين كه در يك حمله تروريستي بميريم خيلي  خيلي خيلي كم است.» در دوراني كه رئيس جمهور بوش، از تاييد ۷۰ درصدي جمعيت آمريكا لذت مي برد؛ مور طنز فوق العاده تندي از حاكميت بوش ارايه كرد: كتاب «مردان سفيد احمق» كه در صدر فهرست پر فروش ترين كتابهاي ايالات متحده قرار گرفت. اما به شكل قابل ملاحظه اي، مردان سپيد احمق اصلاً در كتابفروشي هاي اين كشور توزيع نشد. قرار بود ۱۱ سپتامبر چاپ شود ولي ناشر علاقه اي به توزيع كتاب در چنين وضعيتي نداشت آنها به هم گفتند كه مايك، اوضاع مملكت عوض شده و ما كتابي را كه اسمش مردان سفيد احمق باشد نمي توانيم در چنين روزهايي درآوريم. مي خواهيم ۵۰ درصد كتاب را دوباره بنويسي و همه مدخل هاي مربوط به بوش را از داخلش درآوري. ما نمي خواهيم ذهنت را درباره بوش تغيير بدهي، اما لحنت را كمي  نرم تر كن دوره و زمانه تازه اي در آمريكا شروع شده.
وقتي مور، بازنويسي كتابش را رد كرد، ناشرش هارپر كالينز هم از بيرون دادن كتاب سر باز زد. مور چيزي براي از دست دادن نداشت پس تصميم گرفت بخش هايي از آن را براي گروه كوچكي از شنوندگان در نيوجرسي بخواند: «يك كتابدار هم توي اتاق بود. آن زن رفت خانه اش و اينترنتش را راه انداخت و رفت به چت روم كتابدارها يا همچين چيزي. من چيزي درباره كتابدارهايي كه در چت روم با همديگر ملاقات مي كنند، نمي دانستم. اما آن زن به اين كتابدار ما گفت كه جلوي چاپ كتاب مايكل مور را گرفته اند. دو روز بعد از هارپر كالينز با من تماس گرفتند ما اي ميل هاي تنفرآميزي از كتابدار ها داشته ايم.» در حقيقت كتابدارها قدرت و نفوذ فراواني بر صنعت كتاب داشتند و كتاب مايكل مور چاپ شد و بقيه داستان به قول معروف جزيي از تاريخ است.
سخت است كه باور كنيم اين مرد نه چندان جوان خشمگين، دوران كودكي اش را در دهه ۱۹۵۰ در حومه شهر فلينت از ايالات ميشيگان گذرانده است. مور به مدرسه كاتوليك ها رفت و تصميم گرفت كشيش شود. اما بعد فكر ديگري به سرش زد. اولين چيزي كه خشمگينش كرد، در زادگاهش فلينت ميشيگان رخ داد. كمپاني جنرال موتورز كه نقش مهمي در اقتصاد شهر داشت، كارخانه هايش را در فلينت بست و به خاطر استفاده از نيروي كار ارزان تر، به مكزيك انتقالشان داد. جهان رويايي كودكي هاي مور، به كابوس بيكاري و ويراني بدل شد و او روزنامه راديكالي را براي مبارزه با كمپاني به راه انداخت. اما كافي نبود. «بعد از رسيدن به اين مرحله، بعد از اين كه خيلي سال در اين باره نوشتم، با خودم فكر كردم ديگر جايي براي نوشتن ندارم. پس چكار كنم؟ خب، بگذار ببينم. دوست دارم بروم سراغ دنياي فيلمسازي. مي توانم فيلم بسازم.» و همين كار را هم انجام داد. اگرچه نه سابقه و تجربه فيلمسازي داشت و نه پولي براي اين كار مور افسارگسيخته؛ هرچه داشت فروخت و زيربار قرض رفت و «راجرومن» را ساخت. يك اعلام جرم دردمندانه از جنرال موتورز و مديرعاملش، راجراسميت؛ كسي كه دستور اين نقل و انتقالات را براي رسيدن به سود بيشتر صادر كرده بود. در فيلم، مور به شكل بي نتيجه اي راجر اسميت را در يك جشن، در كلوپ ورزشي شخصي اسميت و در ساختمان مركزي جنرال موتورز در ديترويت تعقيب كرد... بالاخره مور توانست راجراسميت را راضي كند كه چند كلمه باهاش حرف بزند ولي فقط چند كلمه: [اين بخشي از فيلم است: مايكل مور آقاي اسميت با ما به فلينت مي آين راجر اسميت نه نمي توانم بيايم. معذرت مي خوام.].. به لحاظ فروش؛ راجرومن كه خيلي زود به عنوان يك فيلم كلاسيك شناخته شده بود؛ فروش خوبي داشت و قهرمان طبقه كارگر مايكل مور را به يك ميليونر تبديل كرد. مايه مركزي راجرومن به زيركشيدن قدرت و ثروت؛ حالا در نمايش تلويزيوني مايكل مور «حقيقت مزخرف» به امضاي شخصي اش تبديل شده بود.
007704.jpg
اما چيزي كه در مورد مور جلب توجه مي كند اين است كه او مي گويد كه با وجود همه موفقيت هايش، آدمي به شدت درونگرا و خجالتي است... :«عملاً از اين كار متنفرم. از انجام دادنش متنفرم. بچه هاي شبيه من كه متعلق به طبقه كارگرند؛ هيچ وقت فكر نمي كنند كه شبكه تلويزيوني مخصوص خودشان را داشته باشند.»
اما شبكه هاي تلويزيوني و فيلم هاي مور، او را در حالي نشان مي دهند كه به شكل منتقدانه اي با قدرت طرف مي شود از جمله وقتي با رئيس انجمن ملي اسلحه، چارلتون هستون رو به رو شد. هستون همه را به حفظ حقوق نگهداري و حمل سلاح در يك سخنراني در شهر دنور تحريك كرده بود. آن هم درست مدت كوتاهي بعد از اين كه چند مايل آن طرف تر، كشتاري در مدرسه كلمباين رخ داده بود. مور فكر نمي كرد كه هستون حاضر شود با او حرف بزند. با اين حال از طريق نقشه منازل ستارگان هاليوود، خانه اش را پيدا كرد و تصميم گرفت شانسش را امتحان كند زنگ خانه اش را زدم و صداي حضرت موسي (ع) [نقشي كه هستون در فيلم ۱۰فرمان بازي كرده بود] گفت: بله؟ و با خودم فكر كردم: «خدايا حالا چيكار كنم؟» و آن وقت هستون به من گفت: «برگرد و فردا صبح بيا و با من مصاحبه كن.» و واقعاً هم اين كار را انجام داد.
اما مور درباره «عذاب دادن» هستون چه احساسي دارد؟ [ مور را متهم كرده بودند از بي دست و پايي پيرمردي كه چندان در جريان ماجرا نبوده، سوء استفاده كرده است.]
«هستون رئيس قوي ترين لابي در واشنگتن دي . سي است. اگر او از پس خودش برنمي آيد، هيچ احساسي به جز تاسف نمي توانيد در موردش داشته باشيد. چون كاري كه او انجام مي دهد، فراهم ساختن شرايطي براي دسترسي آسان به اسلحه است و دليل خيلي از گرفتاري ها در كشور ما همين است.»
هستون بالاخره در طول مصاحبه، مور را ترك كرد...: «من آنهايي را كه زندگي را براي ميليون ها آدم تيره كرده اند؛ در برابر دوربين قرار مي دهم و آنها خودشان را ضايع مي كنند.» اين حرف ها، مال مايكل مور است.

007722.jpg

پرونده
آسمان
ايران
هفته
جهان
پنجره
داستان
چهره ها
سينما
ديدار
حوادث
ورزش
هنر
|  آسمان  |  ايران  |  هفته   |  جهان  |  پنجره  |  داستان  |  چهره ها  |  پرونده  |
|  سينما  |  ديدار  |  حوادث   |  ورزش  |  هنر  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   شناسنامه   |   چاپ صفحه   |