چهارشنبه ۲۷ مهر ۱۳۸۴ - سال سيزدهم - شماره ۳۸۲۹ - Oct 19, 2005
به شادباش ميلاد خجسته امام مجتبي عليه السلام
اين سفره هميشه مهمان دارد
ايستاد رو به رويش. همه  نشاني ها درست بود؛ عبايش، عمامه اش، هيبت اش، صورتش، خنده اش و لحن آرام كلامش. همه همان طور بود كه برايش گفته بودند.
هرچه خواست گفت. آن چه بي احترامي خواست كرد.كم كم واژه هايش كم آمدند. آرام آرام خسته شد. مرد فقط داشت نگاهش مي كرد. گذاشت خوب كه حرفهايش را زد، با لبخند هميشگي به صورت تازه وارد شهر نگاه كرد و گفت: «تازه از راه رسيده اي. خسته اي. غذا خورده اي؟ جايي براي استراحت داري؟ خانه من هست. سفره من هست. آنجا مي تواني راحت باشي...»
و بغض مرد تازه وارد تركيد:«من دوست دار پيامبر هستم... من را معاويه از اين تصور پركرده بود... من مادرتان را دوست داشتم و شما كه فرزندان اوييد براي من بزرگوارترينيد.عفوم كنيد كه خطا كردم...» و مهمان خانه حسن بن علي شد.
شايد شما هم ديروز توي محله تان وقتي دم افطار خسته به نانوايي رسيديد، توي صف ايستاديد، نوبت تان شد و بعد از نان گرفتن، نانوا پولتان را پس داد و گفت مهمان امام حسن هستيد، بغض راه گلويتان را بست؛ ديشب ربنا را با يك حال ديگر گوش داديد و دعايتان رنگ ديگري داشت. نان را با قداست بيشتري وسط سفره افطار گذاشتيد و با حال خاصي ماجرا را براي اهل خانه تعريف كرديد...
اين حقيقت شيرين كه اولياي خدا، ماوراء عالم ماده اند از عقايد محكم و اصول پذيرفته شده زندگي ماست. اما وقتي به رسم زمينيان و براي بازماندن سفره بزرگواري سفره دار، جمعي آستين همت بالا مي زنند، هم خود در عالم معنا بر آن سفره مي نشينند و هم جماعتي را همراه تكه هاي نان افطار، درست در ميانه ماه خدا، برخواني بي پايان مهمان مي كنند.
و چه چيز براي دشمنان نشسته در جايگاه اسلافي چون معاويه از اين دردناك تر كه حسن بن علي هنوز سفره اش در عالم گسترده باشد؟

يادداشت
اجتماعي
اقتصادي
دانش انفورماتيك
بـورس
حوادث
خارجي
سياسي
داخلي
شهري
علمي فرهنگي
ورزش
صفحه آخر
همشهري ضميمه
همشهري ايرانشهر
|  اجتماعي   |   اقتصادي   |   دانش انفورماتيك   |   بـورس   |   حوادث   |   خارجي   |   سياسي   |   داخلي   |  
|  شهري   |   علمي فرهنگي   |   ورزش   |   يادداشت   |   صفحه آخر   |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   شناسنامه   |   چاپ صفحه   |