يكشنبه ۲۳ بهمن ۱۳۸۴ - سال سيزدهم - شماره ۳۹۱۹ - Feb 12, 2006
سخنگاه
Front Page

توصيه هايي از سر هشدار و دلسوزي؛
سازمان سنجش بايد پاسخگو باشد
* كشف مواردي از سوءاستفاده در آزمون هاي سراسري، جامعه را نسبت به كنكور دانشگاه ها حساس تر كرده است .
با وجود تسهيلات تازه اي كه براي ورود آسان تر مشتاقان به تحصيلات دانشگاهي در كشور فراهم شده، هنوز عبور از سد كنكور و ورود به دانشگاه هاي معتبر از مهم ترين آرزوهاي نسل جوان ماست. هر سال ميليون ها جوان به اميد راهيابي به دانشگاه در آزمون هاي سراسري شركت مي كنند و با بيم و اميد به نتايج امتحانات برگزار شده چشم مي دوزند. در اين بيم و اميدها خانواده ها نيز سهيم اند و در نتيجه هنوز كنكور و مساله ورود به دانشگاه يكي از مهم ترين دغدغه هاي مردم را تشكيل مي دهند.
داوطلبان كنكور پذيرفته اند كه شركت در آزمون هاي سراسري دانشگاه ها نوعي مسابقه و رقابت فشرده است و در آن كساني كه از توانايي بيشتري برخوردارند، شانس بيشتري نيز براي راهيابي به دانشگاه خواهند داشت و با همين باور جواناني كه به هر دليل توفيق به دست نمي آورند، در وهله اول چنين شكستي را ناشي از عدم آمادگي خود مي دانند و به مصداق «شكست مقدمه پيروزي است» براي حضور فعال تر در كنكور بعدي، آماده مي شوند.
اين پذيرش شكست در آزمون سراسري زماني تبديل به يك باور مي شود كه امتحانات سراسري عادلانه و به دور از اعمال نفوذ، پارتي بازي و دخالت باندهاي ارتشاء برگزار شده باشد. در سال هاي اخير كه مواردي چند از دخالت اين باندها در آزمون سراسري دانشگاه ها و حتي آزمون رده هاي بالاتر مثل آزمون تخصصي دستياران، برملا شده و عوامل دست اندر كار محاكمه نيز شده اند وظيفه سازمان سنجش و ديگر دستگاه هاي ذي ربط براي برگزاري دقيق تر و عادلانه تر آزمون هاي سراسري سنگين تر شده است، چون داوطلبان در صورت برخورد با هرگونه مشكل و سؤالي در مورد نتايج آزمون به اين دستگاه ها مراجعه مي كنند.
متاسفانه مشاهده شده است كه در پاسخگويي به متقاضيان، به جاي رسيدگي دقيق مورد با توجه به گوناگوني مشكلات، به صدور فرم هاي يكنواخت و به اصطلاح پاسخ هاي كليشه اي بسنده مي شود. اين نحوه برخورد با مراجعان، ضمن آن كه پاسخ شفاف و قانع كننده اي در اختيار آنان قرار نمي دهد بلكه موجب بروز حدس و گمان هايي نيز مي شود و خانواده ها را نسبت به نحوه نظارت دقيق بر برگزاري آزمون هاي سراسري دانشگاه ها بدبين مي سازد. نگارنده كه از مدرسان دانشگاه و در چند دوره از طراحان سؤالات آزمون سراسري بوده ام هرساله اندوه عميق دختران و پسراني را كه پاسخ قانع كننده اي به مشكلات آنها داده نشده، نظاره گر هستم. نحوه برخورد با اين عزيزان با چگونگي پاسخگويي به ارباب رجوع ادارات تفاوت دارد. گواين كه در آنجاها هم در واقع بايد تكريم مراجعان رعايت شود.
اما بي تفاوتي و دادن پاسخ هاي كليشه اي و يكنواخت به جواناني كه احساس مي  كنند حقي از آنان پايمال شده، كاري بس ظريف و همراه با روانشناسي دقيق است كه نياز به بردباري و حوصله بسيار دارد. از اين رو، وزارت فرهنگ و آموزش عالي و سازمان سنجش بايد به معني واقعي كلمه در قبال اين عزيزان پاسخگو باشند و كساني را براي پاسخ  دادن به مراجعان برگزينند كه از دانش كافي، سعه صدر و حلم و متانت برخوردار باشند و بدانند با هرگونه بي اعتنايي نسبت به اين قبيل مراجعان، بذري از يأس و نااميدي در قلوب كساني مي كارند كه رفتار و واكنش آنها در آينده، مثل دود به چشم همه مي رود.
به نظر بنده، هيچ مانعي ندارد كه در صورت نياز ورقه آزمون معترضان، با نظارت دقيق و گروهي، در اختيار آنان قرار داده شود و تفهيم لازم صورت گيرد. بهتر است بدانيم كشف چندين مورد، سوءاستفاده در آزمون هاي سراسري و فروش سؤالات و بند و بست هاي پشت پرده، جامعه را نسبت به كنكور دانشگاه ها حساس تر كرده است و لازم است دستگاه هاي ذي ربط، اين حساسيت را درك كرده و به موقع به شرحي كه گذشت پاسخگو باشند.
استاد بازنشسته دانشگاه

پاسخ به نامه هاي شما
آقاي هاشم- س
در خصوص ترميم حقوق بازنشستگان و رسيدگي به وضع اين قشر وسيع بارها مطالب جامعي در قالب مقاله، نامه هاي دريافت شده يا گزارش خبري در همشهري درج شده است. در آينده نيز اين جهت گيري ادامه خواهد يافت. همچنين براين باوريم كه هر كارمندي، روزي خود بازنشسته مي شود و هر خدمتي كه از هم اكنون در حق بازنشستگان انجام دهد، در آينده نصيب خود او نيز خواهد شد.
آقاي فلاح مرادي
اگر مطالب مستندي مبني بر تصرف غيرمجاز منابع طبيعي در منطقه لواسانات در اختيار داريد، در اختيار مقامات قضايي قرار دهيد. آماده ايم مطالب انتقادي مستند شما را جهت اطلاع دستگاه هاي ذي ربط درج كنيم.
خانم ن- ت
با وجود آنكه همواره مطالب گوناگون در مورد زيان هاي اعتياد و ضرورت مبارزه همه جانبه با اين بلاي خانمانسوز درج شده يا مي شود، به شما توصيه مي كنيم كه براي درمان فرزند عزيزتان به كارشناسان و مراكزي كه تحت نظارت سازمان بهزيستي فعاليت دارند مراجعه كنيد. اميدواريم به ياري پروردگار سلامتي و شور زيستن به فرزند شما بازگردد.
آقاي ملك- كرج
براي معرفي كتاب مورد نظر، با گروه علمي- فرهنگي همشهري تماس بگيريد.
خانم جوكار
امكان درج ستوني براي آموزش سازهاي موسيقي در همشهري وجود ندارد. آموزشگاه هايي كه با مجوز رسمي در اين زمينه فعاليت دارند، مي توانند به شما كمك كنند.

رونق بازار خرافات
003240.jpg
پسري به دختري علاقه مند مي شود و براي اينكه نظر دختر را جلب كند، پيش دعانويس مي رود يا مادري وقتي فرزند يك ساله اش بي تابي مي كند پيش دعانويس مي رود تا او دعايي نوشته و به گردن طفل بياويزند؛ دختر دانشجويي به زني كه در كنار خيابان نشسته و چند تا نخود روي مقوايي ريخته، مراجعه مي كند و از بخت و اقبال و شوهر آينده اش سؤال مي كند! اين نوع تفكرات، عملكردها و موارد مشابه ديگر كه در همه فرهنگها، مليت ها و قوميت هاي مختلف وجود دارد، از نظر كساني كه نه به لحاظ تحصيلات و سواد رسمي بلكه به لحاظ قدرت تجزيه و تحليل و تعقل در سطحي قرار دارند كه همه چيز را از دريچه علمي مي بينند و مي سنجند، خرافه محسوب مي شود.
بيشتر افرادي كه دچار بحران هاي مختلف جسمي و يا روحي مي شوند، ممكن است به رمال، طالع بين، فالگير و دعانويس مراجعه كنند و آنها هم از نگرش كوتاه چنين افرادي بهره مي جويند و هر روز به گرمي بازارشان افزوده مي شود. جهل و ناداني از علل مهمي هستند كه بيشتر مردم را به خرافات سوق مي دهند؛ وقتي شخص به طريق معقول و علمي نمي تواند بحران هاي به وجود آمده در زندگي اش را حل نمايد، احتمالاً به سمت راه هاي ميان بر كشيده مي شود، آنجاست كه مشاور خانواده، مددكار اجتماعي و روانپزشك، جايش را به رمال، طالع بين و دعانويس مي دهد.
وقتي فرزند پيامبر اسلام (ص) به نام ابراهيم از دنيا مي رود تصادفاً آفتاب هم مي گيرد و مردم اين گرفتگي را به واقعه درگذشت فرزند پيامبر اكرم (ص) ربط مي دهند و مي گويند: «خورشيد نيز در مرگ ابراهيم غمگين شد» وقتي اين سخن به پيامبر(ص) مي رسد، بي درنگ بر فراز منبر مي روند و به مردم مي فرمايند: «خورشيد و ماه دو نشانه بزرگ از قدرت خدا هستند هرگز براي زندگي و مرگ كسي نمي گيرند. هر وقت خورشيد و يا ماه گرفت، نماز آيات بخوانيد.» با نگاهي گذرا به موارد ديگر از سيره امامان و پيشوايان الهي مشخص مي شود كه يكي از موارد جدي و مورد تأكيد اينان، تكيه بر حقيقت و دوري از هرگونه خرافه بوده است. در عصري كه پيشرفتهاي چشمگير و ناباورانه اي را در عرصه هاي مختلف علوم شاهد هستيم، هنوز هم متأسفانه رمالي، دعانويسي، فالگيري و... از جايگاه ويژه اي برخوردار است و با تأسف بايد گفت بين مراجعه كنندگان، افرادي با مدرك تحصيلي ليسانس و حتي بالاتر نيز ديده مي شوند و نيز افرادي كه وضعيت مالي خوبي دارند و با ماشين هاي سواري مدل بالا به در منزل دعانويس مراجعه مي كنند.
افراد معتقد به خرافات، وقت و هزينه مالي زيادي مي پردازند در حالي كه اگر همان انرژي را به برنامه ريزي مشاوره با اشخاص ذيصلاح براي دستيابي به موفقيت واقعي صرف مي كردند، موفق تر بودند.
محمدرضا باقرپور

قصه
تجربه هاي آزاد
آدم ها و تفنگ ها
003243.jpg
برف در سكوت شبانگاهي مي باريد. پدرم مثل هميشه دم پنجره رفت. با دستش بخار شيشه را پاك كرد و از پشت شيشه نگاهي به بيرون  انداخت و با دلواپسي گفت: اگه همينجوري بباره، تا صبح برف به كمر مي رسد...
مادرم يك استكان چاي داغ ريخت و گذاشت جلوي پدرم. بخار چاي لحظاتي چهره مضطرب او را پنهان كرد، اما گويي چشمهاي نگرانش را مي ديدم.
من و برادرم كه از من كوچك تر بود، مي دانستيم پدرمان چرا نگران است. اما قبل از آن كه سئوالي بكنيم صبر مي كرديم تا خودش حرف بزند.
او چاي را خورد و استكان خالي را آرام توي نعلبكي گذاشت. دوباره رفت كنار پنجره و بي آنكه به بيرون نگاه كند، رو به من كرد و گفت:
- شكارا، فردا ميان پشت گدوك. ما بايد زودتر برسيم.
مادرم لحظاتي خيره به او نگاه كرد، انگار سئوالي به ذهنش رسيده بود.
پدرم كه كمي عصباني به نظر مي رسيد گفت:
- نه، من كه گفته بودم، ديگه خيال شكار كردن ندارم. منظورم...
مادرم حرفش را قطع كرد و گفت:
- آهان، مي خواين براي شكارا عليق ببرين؟
پدرم لحظاتي سكوت كرد و در حالي كه دوباره با دستش بخار شيشه را پاك مي كرد گفت: آره، اما اگه زودتر نرسيم. اونا سر ميرسن.
مي دانستم، منظور پدرم، كاميار و پسرهايش بودند. وقتي ۵ ساله بودم، پدرم شكارچي زبردستي بود و خيلي وقت ها، من را با خودش به كوه مي برد. اما وقتي سه سال پيش يآخرهاي اسفند، يك ميش وحشي را شكار كرد و بعدا متوجه شد كه بچه اي در شكم ميش است تا يك هفته اشك مي ريخت. رفتارش مثل ديوانه ها شده بود. مدام خودش را سرزنش مي كرد. مادرم مي گفت كه او را چشم زده اند و بارها برايش اسپند دود كرده بود. اما درست در روزي كه فكر مي كرديم، حال پدرم بهتر شده است. او كله سحر وقتي همگي خواب بوديم، از جايش برخاست و افتاد به جان خانه، اول از همه، كله هاي شاخدار چند كل و ميش را كه روي ديوار خانه مان، كنار يك قاليچه تحفه حاجي عمو، نصب كرده بود، كند و بعد هم، تفنگش را داخل جلد برزنتي اش جا داد و گذاشت توي انباري.
از آن سال به بعد، هر وقت برف سنگين مي آمد، پدرم بابت شكارها غصه دار مي شد و مقداري عليق را با قاطرهاي رضوان الله كه بلد كوهنوردان است، تا بالادست مي برد و توي برف ها پخش مي كرد و خودش ساعت ها با رضوان الله كنار آتش در كوه مي ماندند و از دور با دوربين، مي پائيدند و وقتي كه شكارها مي آمدند، سر وقت علوفه، به سمت پايين دست حركت مي كردند. اما، يكي دوبار در اين سالها، پدرم با كاميار و دو پسرش كه با سه تفنگ شكاري، مي رفتند سراغ شكارهاي در برف مانده، درگير شده بود. حتي يكبار تفنگش را برداشته بود و كم مانده بود، كارشان به تيراندازي بكشد.
آن شب تا صبح خواب هاي وحشتناك مي ديدم و دلشوره داشتم كه مبادا، دعوا و تيراندازي بشود. هوا تاريك روشن بود كه پدرم آمد بالا سرم و مثل آنوقت ها كه مرا با خودش براي شكار مي برد، بيدارم كرد. باروبنه را برداشتيم و وقتي ديدم تفنگش را برداشته، دلواپس شدم و تا بالاي كوه كه غرق در برف و مه صبحگاهي بود، چشم از او بر نداشتم. آتش را افروختيم و كتري آب را روي اجاق گذاشتيم. در آن حفره غار مانند بارها همين كار را كرده بوديم.
پدرم در حالي كه فنجان لعابي را كه هنوز نصف آن چاي بود، آهسته زمين مي گذاشت، با چشماني نگران گوش فرا داد و گفت:
- صداشونو مي شنوي.
كاميار و پسرانش بودند كه گپ زنان مي آمدند، نزديك ما.
اما آنها راهشان را كج كردند و به مسير ديگري رفتند. وقتي رضوان الله با قاطرهايش علوفه ها را آورد. ما به سرعت دست به كار شديم و علف هاي خشك را تا آنجا كه مي توانستيم روي برف ها پخش كرديم و دوباره برگشتيم به طرف غار كه تا آنجا، حدود يك ساعت راه بود. پدرم قرار و و آرام نداشت و مدام مي رفت بالاي صخره ها و دوربين مي كشيد. رضوان الله، از خاطرات شيرين گذشته مي گفت و من با لذت گوش مي دادم. ناگهان صداي شادمانه پدرم را شنيديم كه فرياد مي زد: آمدند!
نيم ساعتي را با دوربين به تماشاي شكارها نشستيم. پدرم مثل بچه ها، از خوشحالي توي پوستش نمي گنجيد. اما ناگهان عبوس شد و در حالي كه دوربين را مي چرخاند گفت: كاميار....
دلم هري ريخت. مي ترسيدم خواب هاي بدم تعبير شوند. پدرم، دوربين را كنار گذاشت. تفنگش را برداشت و گفت: يالله راه بيافتيم.
رضوان الله هم ترسيده بود. كاميار تهديد كرده بود كه اگر يكبار ديگر سرراهش سبز شويم، به ما شليك مي كند.
پس از آنكه از يك سربالايي تيز و نفس گير بالا رفتيم. ناگهان با كاميار و دو پسرش روبرو شديم. او رو به پدرم كرد و گفت:
- خسته نباشين!
بعد خنده كنان ادامه داد:
- دوباره تفنگ دست گرفتي، نكنه پشيمون شدي و باز مي خواي بري شكار؟
پدرم سكوت كرد.
كاميار، تفنگش را به سمت پدرم دراز كرد و گفت: بيا «ستار» ، اينهم مال تو.
بعد رو كرد به پسرانش و گفت: اونا هم تفنگاشونو، حبس كردن! پدرم باز سكوت كرده بود.
كاميار دستهايش را بهم ماليد و گفت: ماشاالله چقدر عليق ريختين، ما هم عليق آورديم، اما نه به اندازه شما، آخه ما علوفه را روي كولمان آورديم بالا...!
پدرم، ناگهان كاميار را در آغوش كشيد و مثل بچه ها شيون سر داد.
همه جا توي شهر پيچيده بود كه شكارچي هاي قهار، تفنگ هايشان را كنار گذاشته اند.
هنوز گفت وگوي پدرم با كاميار را وقتي كه از كوه سرازير شده بوديم به خاطر دارم:
- هر كي يك تفنگ ورداشته و افتاده به جون حيووناي زبان بسته،  ديگه چيزي از كل و بز و ميش نمونده...
كاميار مي گفت: حق ميگي، ستار! خدا عمرت بده كه باعث و باني شدي تا منم، تفنگمو كنار بذارم.
بهنام صبوري _ شاهرود

از ميان پيام ها
تماس: ۹ تا ۱۱ صبح- ۲۲۰۲۱۱۳۰
حمايت از كاركنان
از اقدام وزير صنايع در اهداي خودرو به برندگان جشنواره فيلم فجر كه نوعي حمايت فرهنگي- هنري و در جهت رشد و اعتلاي فرهنگ و هنر در ايران است، تشكر مي كنيم؛ اما متوقع هم هستيم كه به مشكلات و نيازهاي رفاهي كاركنان وزارت صنايع به ويژه آنان كه با حقوق ناكافي بايد با مشكلات اقتصادي زندگي دست و پنجه نرم كنند نيز عنايتي داشته باشند.
كارمند وزارت صنايع
بحران آب و...
مسئولان آب اعلام كرده اند كه وضعيت سفره هاي آب زيرزميني تهران بحراني است. ظاهراً به دليل ساخت و سازهاي بي رويه و گسترش غيراصولي شهر چنين مشكلي پيش آمده است. آيا نبايد با اين بحران برخورد ريشه اي كرد؟!
تفنگچي
سد معبر
قرار بود سازندگان بنا، از ايجاد مزاحمت و سدمعبر در پياده روها بپرهيزند؛ اما در برخي مناطق همچنان اين تخلفات ادامه دارد.
پوريا
زباله در قلب جنگل
وجود انبوه زباله در قلب جنگل عباس آباد تنكابن و در مسير جاده اي كه به سمت كلاردشت ادامه دارد، هر بيننده اي را متأسف مي كند. چرا با ثروت هاي بزرگ طبيعي كه در حقيقت مواهب پروردگار مي باشند چنين رفتاري داريم؟
نورمحمدي
تا فرصت باقي است
تا فرصت باقي است براي تأمين ميوه و تره بار شب عيد چاره انديشي كنيد، تا مسائل سال گذشته تكرار نشود.
زماني
چرا دامن مي زنند
اهانت كنندگان به ساحت مقدس پيامبر اكرم(ص)، تمامي ارزش هاي انساني را زير سؤال مي برند. بعضي از كشورهاي غربي كه اين همه داعيه تمدن دارند، چرا چنين مسائلي را دامن مي زنند؟
سليمي فر
فروش ديوار
بعد از فروش تراكم بسيار در تهران كه مسائل و مشكلات خودش را داشت و اميدوارم منسوخ شده باشد، شايعاتي درباره فروش ديوار سيار به گوش مي رسد كه اميدوارم صحت نداشته باشد، چون بخش هاي دلالي را به جان باقيمانده منابع و اراضي طبيعي اين كشور مي اندازد.
م-ن-تهران
توجه به معلمان
معلمي يك حرفه مقدس و حساس است و تأمين احتياجات و رفاه معلمان بايد در رأس برنامه هاي دولت باشد؛ اگر چنين نباشد، لطمه آن متوجه نسل هاي آينده خواهد شد.
كاشي فر
يك كار خوب
استاندارد اجباري براي پيمانكاران حمل زباله تهران موجب تشكر است. شايد به اين ترتيب شهروندان ريزش انواع زباله از كاميون ها را در معابر شهري نظاره گر نباشند.
رئوفت
از زيان هاي ترافيك
يكي از زيان هاي اصلي ترافيك پيچيده تهران به خطر افتادن رفت و آمدهاي فاميلي يا به عبارت صحيح صله ارحام است. شهر هر چقدر بزرگ تر و ترافيك آن سنگين تر شود مردم از اين موهبت بيشتر محروم خواهند شد.
مير آقايي
دفاتر همراه و دريغ از همراهي
«تلفن همراه» آن قدر كه در اين سالها مايه كمك و تسهيل در امور بوده مايه دردسر هم بوده است. تا خط آن وصل است آنتن نمي دهد. شبكه گنجايش ندارد و يا... و وقتي قطع مي شود  نيز عذاب آور است كه در جامعه ما منجر به بروز و ظهور شركت هاي با رنگ و لعاب ولي بعضاً بي خاصيتي براي به اصطلاح تسهيل امور مشتركين شده است. نمونه اش همين هفته قبل در دفتر شماره {...} در خيابان انقلاب قابل ديده شد. در حالي كه اين دفاتر قول مساعد مي دهند كه پس از دريافت اصل قبض واريزي تا بعد از ظهر همان روز تلفن مربوط وصل شود اما به دليل سهل انگاري و گم كردن اصل فيش ها چنين امري محقق نشد و مدير دفتر مربوطه در مواجهه با اعتراض مشتري گفت: «همينه كه هست» !
جالب تر اين كه تماس با شماره تلفن هايي كه ۱۱۸ و ۰۹۹۹۰ براي شكايت از اين قبيل موارد پيش بيني شده به جايي نرسيد زيرا تلفن هاي شكايات تلفن همراه اصلاً جوابگو نبودند.
«مشترك تلفن همراه»
بخشنامه مافوق قانون
در سال ۱۳۶۱ وزير وقت آموزش  و پرورش طي بخشنامه اي ساعت كار دبيران را از ۲۲ ساعت در هفته به ۲۴ ساعت در هفته افزايش داد و شايد با قاطعيت گفت كه اين تنها بخشنامه اي است كه همچنان دست نخورده باقي مانده و سر و گردني بالاتر از قانون دارد.
طبق قانون و آيين نامه اجرايي طرح طبقه بندي مشاغل معلمان، كساني كه به سن ۲۰ سال سابقه تدريس و يا ۵۰ سالگي مي رسند، ساعات موظف آنها از ۲۲ ساعت به ۱۸ ساعت در هفته كاهش مي يابد، ولي  اين بخشنامه حق ۲۳۰ هزار معلم را تحت الشعاع قرار داده است و اين معضل ۱۵ ساله تاكنون حل نشده است، گرچه ديوان عدالت اداري در اين مورد تصميم هايي به نفع معلمان گرفته است، ولي چرا مسئولان براي حل اين مشكل اقدام نمي كنند.به عنوان مثال يكي از دبيران بالاي ۲۰ سال سابقه تدريس كه حالا بايد ۲۰ ساعت در هفته حضور يابد، مي گويد به خاطر ۲ ساعت تدريس بايد كلي راه را طي كند.
حسين رضا جمشيدي
دبير دبيرستان باهنر خرم آباد لرستان

اگر اسكناس تقلبي به دستتان رسيد...
003246.jpg
حدود ۲۰ روز پيش از بانك صادرات يافت آباد ۲۰۰ هزار تومان پول نقد دريافت كردم. ضمن خرج كردن پول در جريان خريدهاي روزانه متوجه شدم يك اسكناس ۲هزار توماني تقلبي در ميان پول ها وجود دارد. براي كسب اطلاعات و تعويض احتمالي اسكناس تقلبي با شعبه موردنظر تماس گرفتم. مسئول مربوطه گفت كه حداكثر بايد يك روز پس از تحويل گرفتن پول ها مراجعه مي كردم، در غير اين صورت تعويض اسكناس مقدور نيست.به باندرول دور اسكناس ها دقت كردم، مهر «كارمند ما» روي آن نقشه بسته بود. تا آنجا كه مي دانم كارمندان هر شعبه از بانك بايد باندرول پول را با نام و نام فاميلي خودشان ممهور و مشخص كنند، اما ظاهراً به دليل تراكم كار و شلوغي، بانك پول ها را با همان باندرولي كه از مشتري دريافت كرده به من تحويل داده بود.
وقتي به مسئول مربوطه توضيح دادم كه خرج كردن چنين مبلغي براي يك خانواده كم درآمد ساكن يافت آباد زمان مي برد و به همين اندازه زمان لازم است تا صاحب پول متوجه پول تقلبي شود، وي گفت: «اين مشكل شماست؛ ما فقط وظيفه داريم وقتي اسكناس تقلبي را آورديد، آن را سوراخ كنيم» .
تصميم گرفتم به بخش بازرسي بانك مراجعه كنم تا شايد به راه حلي برسم. متأسفانه يكي از بازرسان بانك با اين توضيح كه اين قبيل اسكناس ها اغلب توسط باند هاي جاعل در مناطق مرزي تهيه و چاپ مي شود و كارمندان هم دقت كافي براي شمارش اسكناس ها را ندارند به سئوال من پاسخ داد.به او توضيح دادم كه مشكل بر سر ۲ هزار تومان پول نيست. خطرات و پيامدهاي چنين تخلفاتي متوجه اقتصاد ملي ما مي شود و بنا به وظيفه شرعي و اخلاقي به شما مراجعه كرده ام.ولي او هم پاسخ روشني نداد.
به هر صورت نتيجه اي عايدم نشد. فقط اين سؤال مي ماند؛ بانك ها لازم است كنترل دقيق و پيشرفته براي جمع آوري اسكناس هاي تقلبي داشته باشند تا مشتري ناخواسته از طريق دريافت پول تقلبي متضرر نشود.
معصومه بيات

چرا عدالت زيبا است؟
قبل از اينكه از زيبايي عدالت سخن به ميان آوريم و با استناد به شهودها و واقعيت هاي روزمره و حوادثي كه عينا با آن روبرو هستيم زيبايي عدالت را به اثبات رسانيم لازم است معني عدالت را بيان داريم. فكر مي كنم واژه اي به زيبايي عدالت خلق نشده كه عبارت است قراردادن هر چيزي سر جاي خود. مي دانيم كه جود و كرم، عملي بسيار پسنديده و زيباست و باعث رفع بسياري از كاستي ها و نجات انسانها و جامعه شده، ليكن به زيبايي عدالت نيست. گويا وقتي از حضرت علي(ع) قضاوتشان را در جود و كرم بيان مي دارند، آن حضرت عدالت را زيبا مي دانند. اگر نيك بنگريم جهان هستي جلوه گاه عدالت بزرگ است و خداوند عادل در خلقت جهان و هستي احسن عمل نموده و در قرآن مي فرمايد آن هفت آسمان طبقه به طبقه بيافريد در آفرينش خداي رحمان هيچ خلل و بي نظمي نمي بيني پس بار ديگر نظر كن آيا در آسمان شكاف مي بيني؟
يعني اصل خلقت بر مبناي عدلت صورت پذيرفته و نيز خداوند در سوره انعام آيه ۱۱۵ مي فرمايد: و مشيت پروردگار تو با صدق و عدالت بر جريان افتاده است و اين عدالت در زمره عدالت وجود است. يادآور مي شود درك ما از عدالت خداوندي، كامل نيست و اين مشيت خداوند كه با صدق و عدالت به جريان افتاده، فوق قوانيني است كه در حيطه درك ما و فراتر از معلومات بشري است، آيه چهارم سوره ملك مي فرمايد: بار ديگر چشم باز كن و بنگر نگاه تو خسته و درمانده به سوي تو باز خواهد گشت.
در خصوص گفته آقاي رئيس جمهور نيز كه چرا عدالت زيباست و رابطه عدالت با پيشرفت كشور مطالبي را ذكر كرده اند، به فرموده اي از حضرت علي(ع) استناد مي شود كه فرمودند: به خدا اگر كارگزارانت ظلمي را مرتكب شود، اگرچه به اندازه محل غروب خورشيد با تو فاصله داشته باشد، گناه او ميان او و تو مشترك خواهد بود.
وقتي صحبت از عدالت مي شود، به ياد نامي مي افتيم كه با عدالت قرين است و سيره و روشش در طول ۵ سال حكومت اسلام بر مبناي عدالت بود و بس. عادل بودن فرد به متقي بودن و دوري گزيدن از گناهان كبيره نيست، حضرت علي(ع) خواستار عدالت اجتماعي بوده و با افتخار شهيد آن شد.
ختم كلام اينكه نبايد بهره تو از حكومت اين باشد كه مالي را بدست آري و نه خشم خود را درمان كني، بلكه بهره تو بايد ميراندن باطل و زنده كردن حق باشد.
هنده داداش خواه

حوادثي كه نمي بينيم
مطابق هر روز و با هيجاني بيشتر جهت خريد كادوي فرزندم راهي محل كارم شدم. در راه مشغول شمردن وقايع تكراري و هر روزه بين راه بودم: ترافيك، شلوغي و اوقات انتظار كشيدن و... تا بالاخره بر اساس دوربرگردان هايي كه در خيابان ها اجرا شده است، زير پل ترمينال جنوب كمي راه بازتر شد و نفس راحتي كشيدم كه ناگهان موتورسواري را در حال عبور از عرض خيابان مشاهده كردم. او قصد داشت از فاصله ميان بلوك هاي چيده شده ميان دو طرف خيابان بگذرد و چاره اي جز ترمز گرفتن نداشتم كه پيامد آن هم به برخورد ماشين با بلوك هاي سيماني كنار خيابان بود. بنا به اقتضاي محيط، جمعيت فراواني گرد ما جمع شدند كه از آن جمله پليس راهنمايي و رانندگي بود.
پليس مشغول بررسي ماشين و ميزان خسارت وارده بر آن شد، متوجه شديم كه موتورسوار ناپديد شده است و من مانده ام و پذيرش تاوان خسارت فراوان ماشينم و البته هزينه جرثقيل، هزينه محل پارك اتومبيل، كرايه پاركينگ و... تمام هيجان شيرين آن روز من، همه به آشفتگي تبديل شد تا راهي براي تأمين اين هزينه ها پيدا كنم. چند روز پيش و با سپري شدن دو ماه از تاريخ تصادف ياد شده، مطابق گذشته مشغول كار شدم و بسيار تأسف بار است كه بگويم وضعيت خيابان محل تصادفم به همان شكل باقي مانده است.
امير نصيري پويا

حمل و نقل تهران و ضرورت دورنگري
ستون آخر همشهري كه به ابتكار سردبير روزنامه همشهري ايجاد شده به سهم خود، امكانات تازه اي براي برقراري ارتباط دوسويه ميان مردم و روزنامه فراهم كرده است. نامه اي كه مي خوانيد نگاه ديگري به معضل ترافيك تهران و راه هاي برون رفت از اين مسأله ملي مي باشد كه نويسنده در استقبال از ستون آخر و سهيم شدن در گفت وگوي دوسويه، براي همشهري ارسال كرده است:بحران ترافيك تهران فراتر از بحث هاي روزمره و راه حل هاي ارائه شده، مشكلي است كه به طور روزافزون تشديد مي شود و پيامدهاي آن به صورت زيان هاي سنگين حتي جبران ناپذير متوجه شهروندان مي گردد. تدبيرهاي دورنگر از جمله ساماندهي به حمل و نقل همگاني و راه حل هاي خلق الساعه مانند ساخت بزرگراه هاي جديد، اعمال محدوديت رفت و آمد و جريمه هاي جديد و احداث دور برگردان هاي غيراستاندارد و همچنين قطع بسياري از درختان كهنسال پايتخت براي تعريض غيراصولي خيابانها در برابر سيل روزافزون خودروهاي جديد و غيراستاندارد به سوي تهران رنگ باخته و ناچيز مي نمايد. اين كه شهرداري تهران به تنهايي چنين بار سنگيني را بر دوش كشد و خودروسازي ها هم، كار خودشان را بكنند، قدري عجيب و دور از ذهن است. يك برنامه ريزي جامع و كلان نگر با حضور تمامي دستگاه هاي ذيربط لازم است تا به طور هماهنگ، بحران ترافيك سنگين تهران و زيان هاي هولناك آن را كاهش بدهند. ملزم ساختن صنايع خودرو سازي به توليد خودروهاي استاندارد و همچنين اولويت بخشيدن توليد خودروهاي بزرگ همگاني مثل اتوبوس به خودروهاي سواري، در چارچوب همين برنامه ريزي جامع امكان پذير مي باشد.توزيع عادلانه اعتبارات ميان استانها بويژه استانهاي محروم براي كاهش مهاجرت به تهران نيز از طريق همين برنامه هاي جامع و كلان نگر تحقق خواهد يافت.
سيدعبدالرضا ميرخان

|   اجتماعي    |    ادب و هنر    |    اقتصادي    |    دانش فناوري    |    بـورس    |    حوادث    |
|   خارجي    |    سخنگاه    |    سياسي    |    داخلي    |    شهر    |    شهرستان ها    |
|   شهري    |    ورزش    |    يادداشت    |    صفحه آخر    |

|    صفحه اول    |    آرشيو    |    شناسنامه    |    بازگشت    |