شنبه ۲۰ خرداد ۱۳۸۵ - سال چهاردهم - شماره ۴۰۰۵ - Jun 10, 2006
قطعه ناتمام
به آهستگي آنجا كه بايد به تماشاگر اطلاعات بدهد از اين كار امساك مي كند و جايي كه نياز به ايجاز دارد به اطناب روي مي آورد
حميدرضا اميدي سرور
عكس: سپيده شاهوردي

000591.jpg
ميان فيلم اول و دوم مازيار ميري فاصله زماني نسبتاً زيادي وجود دارد، اين مسئله را هم مي توان به گزيده كاري او تعبير كرد و هم به عدم موفقيت مورد انتظار از فيلم نخستش قطعه ناتمام ؛ فيلمي كه اميدهاي زيادي به آن بسته شده بود اما نمايشش اين اميدها را نقش برآب كرد. چرا كه پيش از نمايش صحبت از مضمون كم و بيش جسورانه آن در ميان بود. پرداختن به مسئله ممنوعيت آوازخواني زنان همراه با استفاده از صداي آواز زن موضوع جذابي به حساب مي آمد. مميزي قطعه ناتمام و حذف اين صدا و همچنين صحنه هايي از فيلم بر شهرتش افزود همچنين صحبت از كاري متفاوت و تازه در ميان بود و...
اما زماني كه فيلم به نمايش درآمد، پرداخت سينمايي اش نااميدكننده بود، فيلمي تخت و كند كه به نظر مي رسيد ايده خوبش را حرام كرده است. به آهستگي از چند و چون مشابهي برخوردار است. ماجراي مردي كه در شهر ديگري دور از همسرش كار مي كند، هنگامي كه او به خانه برمي گردد در مي يابد همسرش چند وقتي است خانه را ترك كرده است و ... اين بار هم مازيار ميري ايده خوبي را دستمايه كارش قرار داده اما باز هم به نتيجه مطلوبي نرسيده است.
اما دو فيلم مازيار ميري نشانگر اين مسئله است كه او يك مسير مشخص را دنبال مي كند؛ مسيري كه با قطعه ناتمام آغاز و با به آهستگي دنبال شده است. هر چند در نگاه اول اين دو فيلم شايد ربطي به هم نداشته باشند، مضامين متفاوت در اين دو فيلم دلالت بر اين مسئله دارد اما اگر درونمايه آنها را كنار گذاشته و به فرم كلي فيلم ها و تا اندازه اي چگونگي روايت آنها توجه كنيم شباهت هاي آنها آشكار مي شود.
هر دوي اين فيلم ها عقبه جرياني به حساب مي آيند كه روزگاري گل سرسبد جشنواره هاي خارجي به حساب مي آمد، جرياني كه توليداتش در داخل كشور به عنوان فيلم هاي جشنواره اي شناسايي مي شوند. اما متأسفانه با وجود اينكه چند سالي است جشنواره هاي خارجي  عنايتي به اين گونه فيلم ها ندارند، اما معلوم نيست كه چرا هنوز برخي از فيلمسازان به دنباله روي از آن ادامه مي دهند.
ويژگي هاي اين دست فيلم ها در چند مورد مي تواند خلاصه شود. روايت ساده و مستقيم در اغلب اين فيلم ها ديده مي شود.
اكثريت قريب به اتفاق آنها از اوج و فرود چنداني برخوردار نيستند، تخت و كند پيش مي روند، شكست زماني و پيچيدگي هاي روايتي در آنها وجود ندارد. ميزانسن هاي اين آثار معمولاً ساده است، نماها بيشتر طولاني هستند و به ندرت از خرد كردن نماها و از زواياي متنوع دوربين بهره گرفته مي شود. ظاهراً اين مسئله براي رسيدن به نوعي واقع گرايي است كه در نهايت حاصلي جز عدم جذابيت و كندتر به نظر رسيدن فيلم ندارد. از آنجا كه در اين فيلم ها بار دراماتيك اهميتي ندارد، از جزييات مرتبط به آن نيز خبري نيست، جزيياتي كه رابطه علّي و معلولي درستي ميان اتفاقات فيلم برقرار مي كند. به جاي جزيياتي كه حول محور تم اصلي اثر متمركز باشند معمولاً شاهد جزييات بي اهميتي هستيم كه قابل حذف يا كوتاه شدن هستند.
فيلم هاي مازيار ميري و به خصوص به آهستگي هم تقريباً همين ويژگي ها را دارند. مثلي قديمي مي گويد آزموده را آزمودن خطاست. عدم موفقيت به آهستگي نيز چنين حكايتي دارد. مسيري كه يكبار پيش از اين با عدم توفيق طي شده، حالا دوباره از سر گرفته شده است.
ريتم فيلم كند است. روابط شخصيت ها عمق چنداني ندارند حتي شخصيت هاي اصلي فيلم كه در پايان قرار است شاهد تحولي در نوع نگاه آنها به زندگي شان باشيم، روابط سرد و بي حس و حالي است، آن هم در محله اي كه آدم هايش لابد سرشان توي زندگي هم است. البته همه اين مشكلات هم ناشي از پرداخت سينمايي به آهستگي نيست.
برخي از ضعف هاي فيلم از فيلمنامه جايزه برده اش ناشي شده است. براي نمونه عدم شخصيت پردازي درست آدم هاي فيلم و روشن نبودن انگيزه هاي آنها و همچنين غيرقابل قبول بودن پاره اي اتفاقات فيلم آن هم در حالي كه كليت آن دلالت بر شيوه واقعگراي آن دارد.
اين مسئله در مورد شخصيت  پري شكل حادتري دارد به خصوص اينكه عمده اتفاقات فيلم براساس تصميمي كه او گرفته و خانه را ترك مي كند شكل گرفته است. اما به روشني معلوم نيست انگيزه او از چنين اقدامي چيست.
در فيلم گفته مي شود كه او ناراحتي اعصاب دارد، اما از اين مسئله و تأثيرات احتمالي آن بر زندگي خصوصي اش چيزي نشان داده نمي شود. اما اينكه همين ناراحتي باعث شود كه او به دنبال دعانويس راهي مشهد شود نيز قابل توجيه به نظر نمي رسيد. آيا امكان آن وجود نداشت كه او با اطلاع شوهرش همراه او و يا به هر شكل ديگري پي اين ماجرا را بگيرد؟ از سوي ديگر آرامشي كه او به دنبال آن است معلوم نيست در مشهد چگونه به دست مي آورد و ... به هر حال اين مسئله همان قدر گنگ و غيرقابل پذيرش در فضاي فيلم است كه تصميم ناگهاني محمود (شوهر) در پايان فيلم.  به اين ترتيب تنها در فيلمنامه مي توان يك ايده زيبا پيدا كرد كه از پرورش خوبي برخوردار نشده است و به شكل گنگ و غيرقابل پذيرش پيش مي رود.
بر اين اساس تنها نيم ساعت اول فيلم است كه كم و بيش خوب از كار درآمده است. اما هر چه فيلم پيش مي رود افت بيشتر و بيشتري پيدا مي كند. آغاز در به آهستگي و مدت زماني كه تا روشن شدن اتفاق اصلي فيلم وجود دارد، فرصت خوبي بوده تا فيلمساز به تماشاگر اطلاعات بدهد و آنها را درگير فيلم كند اما به نظر نمي رسد توجه چنداني به اين مسئله شده باشد. چرا كه در اين زمان كه هنوز تماشاگر ظرفيت تحمل كردن ريتم كند فيلم را دارد. آن بهره برداري لازم براي همراه كردن مخاطب با ادامه فيلم صورت نمي گيرد. بدين ترتيب آن اتفاق هايي كه مي توانست به عنوان يك نقطه اوج براي فيلم محسوب شوند خنثي از كار درآمده اند و به دور از آن تأثيرات لازم به نظر مي رسند. به ظاهر به آهستگي فيلمي متفاوت نشان مي دهد اما به واقع اين گونه نيست. شايد قطعه ناتمام از اين جهت داراي ويژگي هايي بود و لااقل شيوه جلو رفتن فيلم و روايت از جنبه هاي چنين كيفيت هايي را داشت. براي مثال پيگيري ماجراي زندگي آن خواننده زن كه توسط جوان تهراني صورت گرفته بود. كيفيتي گزارشي و مستند گونه به آن داده بود. اما در به آهستگي چنين ويژگي هايي وجود ندارد. مي  توان كليت فيلمنامه را به سه بخش تقسيم كرد كه توسط دو نقطه عطف در فيلم صورت گرفته است. نقطه عطف اول ماجراي ترك كردن خانه توسط پري است و نقطه عطف دوم روشن شدن زنده بودنش و بازگشت به خانه كه در واقع پس از آن بخش گره گشايي در فيلمنامه است.
حد فاصل زماني تا نقطه عطف نخست فيلم، فرصتي است كه شخصيت ها به مخاطب معرفي مي شوند، فضا و نوع زندگي آنها روشن مي شود. اين مسئله تا اندازه اي در فيلم رعايت شده و اتفاقاً تنها قسمتي است كه با ايجاز نسبي موفق از كار درآمده است. اما پس از نقطه عطف اول آن تقابلي كه بايد به وجود آيد تا متناسب با كشش فيلم باشد، وجود ندارد. مشكل از آنجا شروع مي شود كه كيفيت قصه به گونه اي نيست كه نيرويي مقابل جهت حركت شخصيت اصلي وجود داشته باشد. بنابراين عناصري را مي طلبد كه به اشكال مختلف در كنار هم قرار گيرند تا به نوعي چنين كشمكشي را به وجود آورد.
حتي اگر اين مسئله ازشكل بيروني برخوردار نيست مي تواند كيفيتي دروني داشته باشد. مثل همان درگيري هايي كه شخصي همانند محمود مي تواند در برابر ترك خانه توسط همسرش از خود نشان بدهد. اما در به آهستگي شخصيت اصلي فيلم با بي حالي و در واقع به آهستگي! از كنار همه چيز مي گذرد و اين سردي تعمدي كه بر فضاي فيلم و آدم هايش سايه انداخته است نه تنها غير ضروري به نظر مي رسد بلكه به فيلم لطمه اساسي زده است.
شايد قصه اي همانند نفس عميق به خاطر نوع شخصيت ها و فضاي ذهني شان آن سردي فيلم و حتي گاه كندش را ضروري مي ساخت اما در به آهستگي چنين مسئله اي مشاهده نمي شود. چرا كه فيلم در مورد زندگي آدم هايي است كه نوع زندگي شان چنين سردي را در روابط برنمي تابد.به هر حال درست پس از نقطه عطف اول به جاي اينكه تماشاگر با تقابل و كشمكش هاي لازم با فيلم همراه شود با همان سردي و بي حالي آدم هاي اثر با آن روبه رو مي شود.
اما ضعف در فيلم زماني بيشتر خود را به رخ مي كشد كه نقطه عطف دوم واقع مي شود يعني مقطعي كه زمان گره گشايي در فيلم مي باشد. پري باز مي گردد اما به جاي اينكه گره هاي فيلم را باز كند بر ابهام آن مي افزايد.
همراه شدن با مردي كه شناختي از او ندارد. چند روز نشستن بالاي تخت مادر مريض او،  چند روز اقامت در خوابگاه دانشجويي،  بدون اين كه از جا و مكان خودش اطلاعي بدهد، به شناسايي او مي انجامد. به اين ترتيب جايي كه بايد گره گشايي براي تماشاگر صورت گيرد، بيشتر به سردرگمي و ابهام مي انجامد. به همين خاطر به آهستگي نمي تواند مخاطب را راضي نگه دارد. اما با همه اينها فيلم از لحظات خوبي هم برخوردار است كه به همراه ايده اصلي فيلمنامه امتيازاتي براي آن به ارمغان آورده اند. اما اين لحظه ها چنان پراكنده اند كه گاه در كليت فيلم گم شده اند. براي نمونه مي توان به ايده گذاشتن كليد در بالاي در اشاره كرد كه در طول فيلم به موسيقي براي نشان دادن غيبت زن در خانه بدل شده است. شخصيت پدر محمود كه گويي بي خبر از همه چيز در عوالم خاص خود به سر مي برد.
ايده جستجوي محمود براي يافتن تسكيني براي مشكلاتش كه در نهايت به نماز خواندنش ختم مي شود و با توجه به شخصيت محمود در آن موقعيت خاص خوب جا مي افتد. و يا ماجراي كاسب هاي محل و نگاه خواهرانه شان به همسر محمود! بويژه حكايت روبه رو شدن يكي از آنها با پري در مشهد كه دوبار از دو زاويه ديد مختلف روايت مي شود و به شكلي جذاب و غيرمستقيم به اين مسئله ارجاع مي دهد و ... اينها نمونه هايي از صحنه هايي هستند كه حاصل كار توأم با ظرافت و جزييات فيلمنامه نويس و فيلمساز هستند و اگر فيلم از چنين لحظه هايي بيشتر برخوردار مي شد بي شك به كيفيتي متفاوت با آنچه هست دست مي يافت.

نقد
آرامش در غياب ديگران
احسان ميلاني- از سوي عده اي از اهالي سينما، همه محصولات سينماي متفاوت و مستقل با يك چوب رانده مي شوند. به اين آثار عنوان فيلم هاي جشنواره اي الصاق شده است. دامنه فيلم هايي كه تحت پوشش اين عنوان قرار مي گيرند آن قدر گسترده است كه گاهي اوقات به نظر مي رسد هر فيلمي كه الزاماً به قصد گيشه ساخته نشده باشد، از ديد عده اي فيلم جشنواره اي و مخاطب خاص است.با اين توجيه كه اين فيلم ها براي نمايش در جشنواره ها ساخته شده اند، امكاني كه براي اكران فيلم هاي سينماي بدنه وجود دارد، براي اين آثار لحاظ نمي شود. فيلم هاي اين دسته بي سر و صدا اكران مي شوند، آن هم در سينماهايي معدود و در زماني محدود. با اين توجيه كه براي سازندگان اين فيلم ها اكران داخلي اهميتي ندارد. در مورد برخي از فيلمسازان اين جريان اين نكته كاملاً درست است. كساني كه همچنان از سينماي كيارستمي تقليد مي كنند و با استفاده از نابازيگر و فيلم ساختن در فضاهاي چرك و سياه نمايي قصد جلب اعتناي مديران جشنواره هاي فرنگي را دارند. اين جريان در سال هاي اخير به دلايل متنوعي كه در حوصله اين يادداشت نيست، به بن بست  رسيده است.اما فيلم هايي هم هستند كه گرچه متعلق به سينماي موسوم به بدنه نيستند، اما نمي توان آنها را در زمره آثار جشنواره اي قرار داد. فيلم هايي كه در عين رفتن به فستيوال هاي بين المللي، توانايي جذب مخاطب داخلي را هم دارند. اين فيلم ها در فضايي متفاوت از سينماي متداول ولي در فضايي كاملاً حرفه اي مقابل دوربين مي روند. به جاي نابازيگر هم از بازيگر شناخته شده و گاهي اوقات حتي ستاره استفاده مي كنند. به آهستگي ساخته مازيار ميري را مي توان چنين فيلمي دانست. فيلمي كه بازيگر اصلي اش محمدرضا فروتن است. فروتن اين فيلم البته شباهتي به آنچه از او در كارهاي قبلي اش ديده شده، ندارد. فروتن در به آهستگي نقش يك كارگر معمولي را بازي مي كند. رگ هاي برافروخته و بغض هاي معروف اين بازيگر در به آهستگي جاي خود را به چهره اي بهت زده داده است. فيلم از تقابل فرد با اجتماع سخن مي گويد. مردي كه زنش ناپديد شده و در مسير اين جست وجو در كنار يافتن همسرش (كه تجربه اي عرفاني را پشت سر گذاشته) به درك تازه اي از پيرامون خود مي رسد. زوجي كه در انتهاي فيلم آرامش را نه در حضور كه در غياب ديگران جست وجو مي كنند... .
به آهستگي كه در تدوين مجدد، لكنت هاي بياني اش كمتر شده، فيلمي است روان كه با ساختار متفاوتش مي تواند طبقه متوسط شهري را به خود جلب كند. اين فيلم در كنار آثاري مثل باغ هاي كندلوس نشان مي دهد همه راه هاي سينماي متفاوت به جشنواره هاي خارجي ختم نمي شود و هستند فيلم هايي كه در فضايي دور از سينماي گيشه پسند به جذب تماشاگر داخلي مي انديشند.

شهر تماشا
اجتماعي
اقتصادي
دانش فناوري
بـورس
زادبوم
حوادث
خارجي
فرهنگ و آموزش
سياسي
سلامت
شهري
علمي فرهنگي
راهنما
ورزش
صفحه آخر
همشهري ضميمه
|  اجتماعي   |   اقتصادي   |   دانش فناوري   |   بـورس   |   زادبوم   |   حوادث   |   خارجي   |   فرهنگ و آموزش   |  
|  سياسي   |   شهر تماشا   |   سلامت   |   شهري   |   علمي فرهنگي   |   راهنما   |   ورزش   |   صفحه آخر   |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   شناسنامه   |   چاپ صفحه   |