شنبه ۱۶ دي ۱۳۸۵ - سال چهاردهم - شماره۴۱۷۶ - Jan 6, 2007
توانايي  برقراري ارتباط و ايجاد مناسبات اجتماعي از جمله مهمترين مهارت هاست
آنها كه گوش مي دهند
ليلا سليقه دار
009150.jpg
آدمي در قرن حاضر به توانايي هاي متعددي نياز دارد كه هر كدام مي تواند به نوعي در روند زندگي و كار او تاثيرگذار باشد. از اين ميان، توانايي  برقراري ارتباط و ايجاد مناسبات اجتماعي از جمله مهمترين مهارت هاست. همه ما در هر پست و منزلت شغلي، مطمئناً با افراد زيادي روبه رو هستيم كه شايد نيمي از زمان حضورمان در اجتماع به آنها اختصاص دارد و مهمترين پل ارتباطي ميان ما از طريق گوش دادن صورت مي گيرد.
در مهارت گوش دادن چنان قدرتي نهفته است كه به واسطه آن مي توان از بسياري از موانع گذشت، افراد زيادي را در اختيار داشت و در انزواي ناخواسته روزگار نو درگير نماند. در اين نوشته تلاش شده راهكارهايي در باب گوش دادن موثر بيان شود تا قدرت پنهاني اين مهارت آشكار گردد.
هر نكته به شكلي بيان شده است كه شما مي توانيد با توجه به نوع عملكرد خود در حين گوش دادن و شناسايي نقاط ضعفتان در اين زمينه، جمله اي را كه توجه به آن منجر به قوت توانايي گوش دادن در شما مي شود انتخاب كرده و روي يك برگه نوشته و در مكان مناسبي كه در معرض ديدتان باشد، قرار دهيد. به اين ترتيب با مراقبت از رفتارتان و توجه بر نكته ياد شده مي توانيد به سرعت به مهارت گوش دادن در خود قوت بيشتري ببخشيد.
***
در حالت كاملاً عادي، گوش كردن بيش از هر فعاليت ديگر زمان بيداري فرد را به خود اختصاص مي دهد. مطالعه بر روي افراد شاغل در زمينه هاي متفاوت، نشان داده است كه 70 درصد لحظه هاي بيداري افراد به برقراري ارتباط مي گذرد. از اين زمان نوشتن 9 درصد، مطالعه 16 درصد، صحبت كردن 30 درصد و گوش كردن 45 درصد را به خود اختصاص مي دهد. اما با اين وجود، متاسفانه فقط عده معدودي از افراد شنوندگان خوبي به شمار مي روند. محققان مدعي اند كه حتي در سطوح اطلاعاتي خاص و وقتي كه شنونده براي كسب معلومات گوش مي دهد نيز 75 درصد ارتباط كلامي ناديده گرفته مي شود، اشتباه درك مي شود و يا به سرعت فراموش مي شود. توانايي گوش كردن، براي درك معناي عميق آنچه افراد مي گويند، از اين هم نادرتر است و شايد بر همين اساس بوده كه نقل مي كنند حضرت عيسي(ع) فرمود: اگر چه يك گوش تو كاملاً شنواست، اما گوش ديگرت ناشنواست.
بيشتر اوقات حرف هاي گوينده از يك گوش وارد مي شوند و از گوش ديگر خارج مي شوند. در جامعه ما يكي از دلايل عمده گوش كردن نامناسب، آن است كه بيشتر ما آموزش مقدماتي بسيار عميقي را براي گوش نكردن دريافت مي كنيم.
در دوره پيش دبستان، تاكيد والدين به توجه نكردن به آنچه خوب نيست و در سال هاي اوليه تحصيل پرداختن و تاكيد صرف بر خواندن، از سويي ديگر آغاز الگوبرداري ما از همان سال هاي نخست كودكي از بزرگترهايي كه خود هرگز درست گوش نمي دهند همه از جمله عوامل ياد دهنده گوش نكردن هستند. نتايج بررسي ها نشان مي دهد كه عدم استفاده صحيح از اين مهارت، موجب ناتواني افراد در حل مشكلات اعم از خانوادگي و يا شغلي مي شود. اما اين مهارت نيز همچون ساير مهارت ها، كسب كردني و آموختني است، كافي است به برخي نكات و اصول لازم در اين خصوص توجه و عمل كنيم تا از نيروي حاصل از آن در پيشگيري از مسائل و حل مشكلات موجود و نيز برقراري روابطي سازنده بهره مند شويم. از جمله اين نكات مي توان به موارد زير اشاره كرد. اين نكات ساده در قالب جملاتي بيان شده است كه توجه به آنها در رفتار عملكرد موجب تقويت گوش دادن فعالانه و موثر مي شود.
* در حين رويارويي با هر مراجعه كننده اي اعم از همكاران و يا اعضاء خانواده ام تا زماني كه كاملاً متوجه موضوع نشده ام، زمان گفت وگو را به بعد موكول نمي كنم.
* در طول صحبت كردن طرف مقابل، مشغول قضاوت و ارزش گذاري كلام او در ذهن خودم نيستيم.
* بدون پيشداوري و فارغ از شنيده هاي قبلي ام به سخنان طرف مقابل گوش مي كنم. به اين ترتيب ذهن من با نگاهي تازه به تحليل مسئله مورد نظر مي پردازد.
* بعد از اتمام حرف هاي طرف مقابل به خودم فرصت فكر كردن مي دهم. من مجبور نيستم بلافاصله تصميم بگيرم و يا چيزي بگويم.
* كوتاه و روشن سخن مي گويم تا فرصت لازم براي درك كلامم و نيز صحبت كردن از طرف مقابل وجود داشته باشد.
* براي ذكر مصاديق در حرفهايم از خاطرات دور و دراز خود كه تعريف آنها زمان زيادي صرف مي كند و رشته كلام را نيز از هم مي گسلد، پرهيز مي كنم.
* در حين گفت وگو با حركات سر و كلمات مناسب تمايل و علاقمندي خود را به شنيدن نشان مي دهم.
* در طول گفت وگو تلاش مي كنم كه اصل كلام و منظور طرف مقابل را درك كنم و به برداشت ذهنم اكتفا نكنم.
* مي دانم خشم مانع فهم درست معاني خواهد شد، بنابراين در اين زمان تلاش مي كنم با سكوت بيشتر و توجه به بيان و احساس گوينده موجب كنترل خشم در خود شوم.
* در مواقعي كه احساس مي كنم دقيقاً متوجه منظور طرف مقابل خود نشده ام، با جملات واضح تر و با استفاده از كلمات گوينده سوال مي كنم.
* تا حد امكان سخن گوينده را قطع نمي كنم. اما اگر از نظر زمان در تنگنا باشم، اين مورد را با لحن مناسبي مطرح مي كنم و حتماً قرار گفت وگوي بعدي را معين مي كنم.
* در هنگام شنيدن با بدني مايل به جلو و در فاصله اي مناسب رودرروي طرف مقابل قرار مي گيرم و با وضعيتي گرم و پذيرا، هشياري همراه با آرامش خود را به او انتقال مي دهم.
* در حين گوش دادن سعي مي كنم عوامل محيطي مزاحم را به حداقل برسانم مثلاً تلويزيون و راديو را خاموش كنم، گاهي حتي تلفن را قطع كنم و يا در را ببندم.
* در گفت وگو با طرف مقابلم سعي مي كنم سؤالات كمتري بپرسم تا او وقت بيشتري براي سخن گفتن داشته باشد و هدايت مكالمه به دست او باشد.
* در صورت نياز به پرسش، از سؤالات باز استفاده مي كنم، يعني سؤالاتي كه به پاسخي بيشتر از يك كلمه احتياج دارند.
* همواره به ارزش سكوت در گوش دادن فكر مي كنم و مي دانم كه نقطه آغاز فرد، سكوت و گام دوم آن گوش دادن است.
* در هنگام سكوت به سخنان طرف مقابلم مي انديشم و سعي مي كنم احساس او را بفهمم.
* مي دانم كه زماني بايد ساكت بود و زماني بايد سخن گفت و من مراقب هستم تا سكوت نامطلوب ميان ما ايجاد نشود.
* تظاهر به فهميدن نمي كنم و هر زمان كه به هر علت مثل خيال پردازي و فكر كردن به آنچه او قبلا گفته بود، متوجه باقي حرفهاي او نشدم، از او مي خواهم كه سخنش را تكرار كند.
* مي دانم گفتن اين جمله كه دقيقا مي دانم چه احساسي داري مانع سخن گفتن او مي شود. بنابراين تلاش مي كنم كه همراه او باشم.
* همدلي گوش دادن با قلب و سر است، بنابراين گرمي و صميميت و تن صدا و نحوه بيان من مي تواند همدلي مرا نشان دهد.
* فراموش نمي كنم گوش دادن فعالانه گاهي تنها كاري است كه در كمك به برخي از افراد براي رسيدن به حل مشكلاتشان لازم است، بنابراين گوش كردن من گاهي بسيار موثرتر از ارائه راه حل يا تلاش براي مشكل گشايي است.
منابع:
۱ بولتون، رابرت. روان شناسي روابط انساني. ترجمه حميدرضا سهرابي. رشد. 1384
۲ تي وود. جوليا. ارتباطات ميان فردي. ترجمه مهرداد فيروزبخت. مهتاب. 1380
۳ هارجي. اون و همكاران. مهارت هاي اجتماعي در ارتباطات ميان فردي. رشد. 1377
۴ كول. كريس. كليد طلايي ارتباطات. ترجمه محمدرضا آل ياسين. هامون. 1379.

خبر
دو شهر،
پايتخت فرهنگي اروپا
در سال جديد
آي پي اس - روماني از اول سال ميلادي جديد به عضويت اتحاديه اروپا درآمد. در سال 2007، افتخاري ديگر نيز در اين ارتباط نصيب اين كشور شد. شهر سيبيو در مركز روماني به همراه لوگزامبورگ به عنوان پايتخت فرهنگي اروپا در سال جديد، ميزبان يك رشته رخدادهاي فرهنگي گوناگون خواهد بود.
اين نخستين بار است كه دو شهر به طور مشترك واجد اين عنوان مي شوند. سيبيو شرايط خاصي دارد كه آن را با لوكزامبورگ متصل مي كند. سيبيو تا قرن ها با نام آلماني آن يعني هرمانستاد شناخته مي شد. اين شهر در سال ۱۱۹۰ توسط آلماني هايي ساخته شد كه از لوكزامبورگ فعلي آمده بودند. سيبيو در فاصله 290كيلومتري از بخارست پايتخت روماني و در حدود همين فاصله از بلگراد پايتخت صربستان قرار دارد اما لوكزامبورگ در 1400كيلومتري شمال غرب آن واقع است.
شهرداري سيبيو تا به حال 130ميليون دلار صرف بهسازي چهره شهر كرده است كه حدود 180هزار نفر جمعيت دارد.
سال آينده صدها رخداد فرهنگي در اين شهر برگزار خواهد شد. شعار شهر اين است: طبيعي؛ سيبيو . اين شعار علت خوبي دارد. تاريخ معاصر شهر متلاطم بوده است. 17سال قبل در جريان چند هفته ناآرامي كه به سقوط نيكولاي چائوشسكو ديكتاتور سابق انجاميد،  هزار نفر از اهالي شهر كشته شدند.
۹۵درصد از جمعيت شهر رومانيايي، 2درصد مجاري و 6/1درصد آلماني تبار هستند.

نگاه آموزگار
ييلاق يا شلاق؟
بهنوش بحراني
نوشته اي كه در پي مي آيد توسط خانم بهنوش بحراني آموزگار كلاس پنجم شهرستان داراب به دفتر روزنامه ارسال شده است. وي اعلام داشته كه در 19سال سابقه تدريس خود، تجارب متعددي را پشت سرگذاشته، ولي تجربه اي كه براي روزنامه ارسال كرده، در نوع خود كم نظير و آموزنده است. نوشته آغازين اين خانم آموزگار و انشاي دانش آموزش را بخوانيد.
در يكي از ساعات درس انشا، در سر كلاس خود به دانش آموزانم در كلاس پنجم انشايي دادم با اين عنوان: نامه اي به پدر خود بنويسيد و از او خواهش كنيد كه شما را به ييلاق ببرد. و از آنها خواستم كه آن را براي جلسه ديگري نوشته و به كلاس بياورند. البته هدف از دادن اين موضوع انشا، اين بود كه چون در ساعت قبل جغرافيا داشتم و درسمان به زندگي ايلات و عشاير و ييلاق و قشلاق مربوط مي شد، مي خواستم از اين طريق متوجه شوم كه آيا شاگردانم ييلاق و قشلاق و مطالبي را كه من به آنها تدريس كرده ام، فراگرفته اند يا خير.
روز بعد در ساعت انشا از شاگردانم خواستم كه به ترتيب پاي تابلو بيايند و انشاي خود را بخوانند. ابراهيم، يكي از دانش آموزان، انشايي خواند كه من و شاگردان كلاس را سرجايمان نشاند. اين انشا نشان مي دهد كه بچه هاي ابتدايي تجلي تمام نماي صداقت و يكرنگي اند. پس خوب است آنها را درك كنيم و سعي نماييم به عنوان معلم و يا پدر و مادر از طريق غيرمستقيم از مشكلات آنها با خبر شده و درصدد رفع آنها برآييم.
نامه اي به پدر خود بنويسيد
و از او تقاضا كنيد كه شما را به ييلاق ببرد
به نام خدا
پدرم، پدر خشن و تندخويم! معلم ما نفسش از جاي گرمي بلند مي شود. او نمي داند كه من در چه جهنمي به نام خانه زندگي مي كنم. او از تندخويي و خشونت شما و از بدبختي و نكبت من خبر ندارد. او بدون توجه به زندگي تيره و تار ما دستور داد نامه اي به شما بنويسم و از شما خواهش كنم كه در تابستان مرا به ييلاق ببريد.
ييلاق، چه كلمه قشنگي! مرا به باغ ها ببريد تا بازي كنم، گل بچينم، از درخت بالا روم، آب روي هم بازي هايم بريزم. تاب بخورم و از كوه بالا بروم.
چه آ رزوهايي! معلم اينها را از شما خواسته است. او نمي داند كه ييلاق شما چگونه است؟ او خبر ندارد كه شما به جاي ييلاق، مرا با شلاق مي زنيد و با لگد مرا از خواب مي پرانيد كه بلند شوم و نان بخرم. او نمي داند كه به جاي آرامش خانوادگي چه غرش مهيبي سراسر خانه ما را گرفته است. او نمي داند كه شما دائما با مادرم دعوا مي كنيد و مادرم به شما نفرين مي كند و اين من بدبخت هستم كه بايد مانند گندم در ميان سنگ هاي آسياب له و لورده شوم. معلم براي من بدبخت، هوس ييلاق مي كند. پس من هم بايد ريا كنم و دروغ بنويسم و مثل بقيه شاگردان از شما پدرجانم بخواهم كه مرا به ييلاق ببريد نه من ييلاق نمي خواهم، فقط دلم يك جو مهرباني و نوازش مي خواهد آرزو مي كنم كه مرا آرام از خواب بيدار كند به من فحش ندهد. مرا در تاريكي كوچه به دنبال خريد نفرستد و اگر پنير و گوشت و يا نان خريدم، به آن ايراد نگيرد. دكاندارها مرا مسخره مي كنند، متلك مي گويند و من تحمل اين همه تحقير را ندارم. نه من ييلاق نمي خواهم، فقط دلم مي خواهد يك روز مرا به بازار نفرستد مرا به دكان بقال و قصاب و نانوا نفرستد كه آنها را پس بدهم. آنها مرا تحقير مي كنند و من زور ندارم كه كتكشان بزنم، خرد مي شوم، دلم مي شكند، گريه مي كنم. مگر چقدر مي شود گريه كرد؟
پدرجان! من ييلاق نمي خواهم، فقط آرزو مي كنم يك روز با مادرم دعوا نكنيد. من هم شما و هم مادرم را دوست دارم تكليف من در اين كشمكش چيست؟آيا با مادرم هم صدا شوم و شما را نفرين كنم ويا با شما گام بردارم و با مادرم دعوا كنم.
نه، من ييلاق نمي خواهم، فقط دلم مي خواهد گرمي خانواده را حس كنم.
***
در حالي كه كلاس به لرزه افتاده بود، من ديدم كه قطره اشكي بر روي دفتر حضور و غياب افتاده و گفتم بس است! ابراهيم، جيگرم را آتش زدي، ديگر بس است.

فرهنگ و آموزش
اجتماعي
ادب و هنر
اقتصادي
دانش فناوري
بـورس
زادبوم
حوادث
بين الملل
سياسي
شهر تماشا
سلامت
داخلي
شهري
ورزش
صفحه آخر
همشهري ضميمه
|  اجتماعي   |   ادب و هنر   |   اقتصادي   |   دانش فناوري   |   بـورس   |   زادبوم   |   حوادث   |   بين الملل   |  
|  فرهنگ و آموزش   |   سياسي   |   شهر تماشا   |   سلامت   |   داخلي   |   شهري   |   ورزش   |   صفحه آخر   |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   شناسنامه   |   چاپ صفحه   |