چهارشنبه ۲۰ دي ۱۳۸۵ - سال چهاردهم - شماره۴۱۷۹ - Jan 10, 2007
ميكروفن، حرمت دارد
احسان ناظم بكايي
جواد آتش افروز - مجري باسابقه راديو و تلويزيون- بعد از مدت ها با يك راديو به تلويزيون آمده است. او از اجراي بعضي مجري هاي جوان راديو ناراضي است.
009591.jpg
خيلي از ما بچه كه بوديم صبح  ها با صداي او در برنامه راديويي سلام صبح به خير بيدار مي شديم و به مدرسه مي رفتيم. جواد آتش افروز، آدم را ياد خاطرات دهه 60 و برنامه هاي تا هشت ونيم و بعد از خبر مي اندازد كه در دهه 70، پديده هاي جذاب تلويزيوني بودند.مدتي خبري از او نبود تا اين كه او را پشت دم و دستگاه يك فرستنده راديويي در برنامه مردم ايران سلام ديديم. داشت با حرارت، يك راديوي تك نفره را مي چرخاند. مثل قديم ها پرانرژي بود اما مقداري شكسته تر و پيرتر به نظر مي رسيد. براي همين شال و كلاه كرديم و رفتيم شبكه۲ با او در رستوران، عدسي خورديم و گپ زديم؛ از نام فاميلش (كه چون كار پدرانش، ريختن زغال در ديگ قطار بوده به آنها آتش  افروز مي گفتند) تا موج جديد مجري هاي جوان راديو.
***
* خيلي وقت بود در تلويزيون نبوديد. چي شد با مردم ايران سلام برگشتيد؟
- من و شهيدي فرد سال هاست همديگر را مي شناسيم. رفيق هستيم. نگاه برنامه سازي مان يكي است. هر دوي  ما مشهدي هستيم و وقتي تنها هستيم با هم مشهدي حرف مي زنيم. درباره آش  شله (شله قلم كار) كه آش سنتي مشهد ي هاست و چيزهاي ديگر. شهيدي فرد وقتي گفت همچين برنامه اي پيشنهاد شده، مي آيي؟ قبول كردم.
* حالا چرا داريد وسط برنامه تلويزيوني، برنامه راديويي اجرا مي كنيد؟
- راستش ديدم دوست دارم همان نقش راديويي را در اين برنامه تلويزيوني ايفا كنم. من مي خواهم راديو باشم؛ بدون تصوير. اين ايده اوليه بود كه بعد به صورت جمعي پخته شد و به اينجا رسيد.
* همه كارهايش را هم كه خودتان مي كنيد.
- آره! اين يك نوع راديوي يك نفره است كه من خيلي دوستش دارم. قبلا هم در راديو اين كار را كرده بودم. الان خيلي ها در همه جاي دنيا، راديوي يك نفره دارند. مثل مجله مي ماند. به يك نفر امتيازي در يك فركانس خاص و در يك ساعت مشخص مي دهند. الان اينترنت پر است از اين جور راديوهاي يك نفره كه به  آن پادكست مي گويند. پادكست ها دنيايي دارند. الان همين موبايل ها هم رسانه اند.
* برعكس آدم هاي ميان سال كه در برابر تكنولوژي مقاومت مي كنند، اطلاعات تان خيلي به روز است؟
- اگر از چيزهاي تازه دور باشيم كه نمي  شود. من بايد بدانم چه اتفاقي افتاده تا از آنها استفاده كنم. من الان با كامپيوتر، وله و كارهاي موسيقي مي سازم. تكنولوژي راحتمان كرده. من در راديو يك برنامه 10دقيقه اي داشتم به اسم هدهد . آن كار اولين تجربه كار با كامپيوتر در راديو بود كه ميكس صدا را با نرم افزار انجام داديم. اما خب،  آسيب پذيري اين سي دي ها خيلي بيشتر است. به هر حال كامپيوتر با اين كه حسمان را نسبت به قديم كمتر كرده ولي به روز است.
* چه حسي؟
- مزه راديو، مزه قديم است. آدم را ياد بچگي مي اندازد. آن وقت ها راديو روزي سه تا چهار ساعت برنامه داشت. تو با كسي كه فقط صدايش را مي شنيدي دوست مي شدي و چهره اي از او مي ساختي كه از نزديك اصلا شبيه او نبود. داستان هاي شب راديو، آدم را فوق العاده درگير مي كرد. مزه راديو از تلويزيون شيرين تر است چون فردي تر است و تخيلات را پرورش مي دهد. راديو رفيق است. هميشه و هر جا همراه است. البته تلويزيون جذابيت خودش را دارد.
*كه شما را جذب خودش كرد و آمديد.
- نمي دانم چرا فريب خوردم. نمي دانم چي شد كه سر برنامه بعد از خبر براي اولين بار آمدم تلويزيون. آن برنامه را عبداللهي و عيوضي تهيه مي كردند و براي اولين بار بود كه دو تا مجري در تلويزيون در عرض 15دقيقه با هم كل كل مي كردند.
* شما كه اين قدر از راديو تعريف مي كنيد، اين روزها با وجود تلويزيون، شنونده زيادي ندارد.
- نه! خيلي شنونده دارد. راديو پيام و تهران خيلي شنونده هاي پيگير دارد. البته حتما تلويزيون تأثير گذاشته. تلويزيون مي گويد بيا چيزي را كه نشانت مي دهم ببين. راديو تعيين تكليف نمي  كند؛ مي گويد هميشه كنارت هستم. مخاطبان راديو وفادارند، چون با همه حس وحالشان گوش مي دهند. شايد مخاطبان راديو كم شده باشند ولي مي شود رويشان حساب كرد. ما در راديو رفيق زياد داريم. همه به هم ايده مي دهند. الان راديو جوان، هر برنامه اش شنونده  هاي ثابتي دارد.
* اما برنامه راديويي، زماني خوب است كه بتواند مخاطب تلويزيون را هم جذب كند.
- اگر برنامه اي خوب باشد، مخاطبش را از تلويزيون مي قاپد؛ مثل فرشيد منافي. او تازه وارد بود ولي كارش گرفت. او ارتباط خوبي برقرار كرد. هر كس هر جا مي نشست مي گفت: شنيدي يك برنامه جديدي تو راديوئه؟ . اين طوري او تلويزيوني ها را هم جذب كرد. برنامه خوب، تأثيرش را مي گذارد و مثل مجله خوب اگر قطع شود، مخاطب دنبال مي كند تا ببيند قضيه چي بوده. به طور كلي راديو، باسوادتر از تلويزيون است. آدم هاي راديو مدام مي نويسند و مي خوانند؛ در نتيجه باسوادترند. آن چيزي كه به تلويزيون حيات جديدي داد، سرعت بالاي انتقال افراد از راديو به تلويزيون بود. در اوايل دوره لاريجاني كه شبكه هاي تلويزيوني جديد درست شد، اين اتفاق افتاد.
* اما حالا مجري ها بايد يا راديو را انتخاب كنند يا تلويزيون را. چون طبق قانون صداوسيما، مجري هايي كه تصويرشان در تلويزيون پخش شود، حق اجرا در راديو را ندارند.
- من با اصل اين قانون موافقم؛ چون نبايد تخيل و چيزي را كه شنونده از گوينده ساخته خراب كرد. اما يك نكته است و آن هم اشكالي است كه در راديو وجود دارد. پولي كه راديو مي دهد خيلي كم است. اختلاف دستمزدها بين راديو و تلويزيون زياد است. اگر تمام وقتت را براي راديو بگذاري، نمي تواني زندگي ات را بگذراني.
* الان در روزنامه ها و نشريات، همه عكس هاي گوينده ها را ديده اند و مصاحبه هايشان را خوانده اند؛ پس اصلا اين حرف كه مردم مجري هاي راديو را نبايد ببينند تا تخيل شان به هم نريزد، قانع كننده نيست.
- اين حرف را قبول ندارم، چون ديدن عكس با ديدن اجراي زنده تلويزيوني فرق دارد.
*برويم سراغ بعضي از اين مجري هاي جديد راديويي كه نوع حرف زدن و اجرايشان و كلماتي كه استفاده مي كنند، انگار همه اش اداست.
- اين نكته اي است كه قديمي هاي راديو هم به آن انتقاد دارند. همين كه شما هم براي تان مسأله است و مي پرسيد، يعني خيلي به چشم آمده. ببينيد آدم هاي  جديدي كه وارد شده اند شايد به دليل گسترش راديو، تربيت خوبي نشده اند. به آنها نگفته اند اين ميكروفن حرمت دارد و تو داري براي يك جامعه حرف مي زني. راديو گفت وگوي خصوصي دو نفره نيست كه هر جور خواستي و به هر لحن خياباني و لاتي حرف بزني.
* آخر شبكه هاي راديويي زياد شده اند. پس چه جور مخاطب جذب  كنند؟
- اين كارها مثل يك آرايش سطحي است كه دو روز جواب مي دهد. روز سوم مردم مي  گويند خب محتوا چي شد؟ شما مي خواهيد با مردم حرف بزنيد پس بايد خودتان را آماده كنيد. من با شما هم عقيده و موافقم. بعضي اهميت راديو را نمي دانند.
* ببينيد! آنها دليل شان شايد اين باشد كه حرفي كه از دل برآيد، بر دل مي نشيند. اين كه ما با لحن كوچه-خياباني حرف مي زنيم تا صميمانه تر باشد و با مردم بيشتر ارتباط برقرار كند.
- من اعتقاد به كنترل بر حرف زدن دارم؛ هر چيزي مرزي دارد. ما مقيد به حفظ شأن مخاطب هستيم. نمي شود راديو را در برابر خانواده روشن كني و حرف هاي نامربوط بشنوي. اما اين به معناي خشك بودن نيست. من برنامه اي مي سازم خيلي جذاب ولي محترمانه.
* شايد هم هدفشان شكستن يك سري تابوهاي غلط و بيش از اندازه خشك باشد.
- ما برنامه هاي صميمي داشتيم كه با حفظ همه شئونات، خيلي مفرّح بودند. قرار نيست براي صميميت، از كلمات خياباني استفاده كرد.
* شايد هم اين واكنش، مربوط به دوراني باشد كه بيشتر برنامه هاي راديو و تلويزيون، خشك، رسمي و عصاقورت داده بودند.
- موافقم. برنامه هاي خود من هم متفاوت شده اند اما اين تغيير به معناي هر چيزي گفتن نيست. در برنامه مفرح قرار نيست هر كس، هر حرفي بزند. ما راه هاي زيادي براي جذب مخاطب داريم.
* پس چرا مجري هايي كه اين قدر هم عيب دارند، در راديو زياد هستند؟
- شبكه ها در راديو هم زياد شده اند، بنابراين احتياج به آدم زيادي داريم. نمي توانيم منتظر بمانيم. مي آييم مي گوييم تو اين كار را انجام بده بعدا درست مي شود. اين يك دايره است كه راه به جايي نمي برد. الان هر آدمي راحت ميكروفن دستش است.
* اين ميكروفن چطور به دست شما رسيد؟
- به سختي. ورود به راديو زمان ما سخت بود. حتما صدا و سواد را كنترل مي كردند. بعد برنامه هاي كوچك مي دادند در حد يك يا دو خط. بعد اعلان ها را مي خوانديم. مرحله به مرحله مواظب بودند. اما به هر حال بايد آدم تازه بيايد. نمي شود پيرها تا آخر بمانند.
* خودتان چطور وارد ماجرا شديد؟
- از بچگي در برنامه كودك راديو مشهد بودم. دوبله هم كار كردم. صبح مي آمدند دنبالم و مي بردندم راديو. از دوم دبيرستان بود كه كار، جدي شد. در راديو مشهد، همه كار مي كردم؛ از اجرا تا تهيه كنندگي. بعد از انقلاب، ديگر كار هرروزه ام راديو شد. سال۶۳ آمدم تهران و سلام صبح به خير را راه انداختم كه 7سال طول كشيد.
* يعني در اوج جنگ؟
- آره! موقع موشك باران تهران، ما در زير ساختمان شيشه اي تلويزيون كه آن موقع نبود و زيرش پناهگاه بود، در چادر مي خوابيديم و برنامه را اجرا مي كرديم. در حالي كه بچه هاي ما زير موشك بودند، با انرژي در راديو بوديم؛ چون فكر مي كردم اين طور مي شود خدمت كرد. كنار دستمان يك تلفن سياه بود كه وضعيت قرمز را اعلام مي كرد. آن موقع چند تا از روزنامه هاي اروپايي از كار ما گزارش گرفتند و نوشتند وقتي در تهران بمباران است، راديو با موسيقي و صداي شاد، مردم را به زندگي دعوت مي كند.
* بعد از جنگ چي؟
- يك مدتي صبح هاي جمعه با منوچهر نوذري، علي عمراني و والي زاده، صبح روز تعطيل را كار كردم. راه شب جمعه شب ها را با صالح علاء مي گفتم. بعدش با صالح علاء آمديم تلويزيون و برنامه تا هشت ونيم را ساختيم؛ من تهيه كننده بودم و صالح علاء كارگردان. شهيدي فرد هم آنجا يك سري گفت وگوي خاص با بيننده ها داشت. با طبيعت را تهيه كردم؛ با اجراي اينانلو و اسماعيل ميرفخرايي. دكور برنامه هم كار مجيدميرفخرايي(برادر اسماعيل و طراح صحنه خيلي از فيلم ها و سريال ها) بود كه نگاهي مردمي به محيط زيست داشت.
بعد هم بعد از خبر . همين جوري آمديم جلو تا امروز. الان هم يك برنامه در شبكه جام جم دارم به اسم همراه با ايرانيان كه سراغ ايراني هاي مقيم خارج مي رويم و همين مردم ايران سلام .
* اين ايده اجراي يك برنامه راديويي در تلويزيون، در بين بيننده ها بازتاب هم داشته؟
- خيلي ها پرسيده اند اين برنامه شما روي كدام موج راديو است!
برگرفته از هفته نامه همشهري جوان‎/ شنبه 16 دي

سايه روشن
بحران اجرا
گروه ادب و هنر - انگار همين ديروز بود. روزهايي كه مجريان تلويزيون خشك و عصا قورت داده روبه دوربين مي نشستند و مشروح برنامه هاي سيما را به سمع و نظر بينندگان محترم مي رساندند. روزگاري كه ادبيات رسمي حرف اول و آخر را در برنامه هاي صدا و سيما مي زد و مجريان هم تابعي از اين سياست كلي بودند. شايد به همين خاطر بود كه ادبيات خودماني بهرام شفيع، گزارشگر ورزشي و مجري برنامه ورزش و مردم آن قدر با استقبال مردم مواجه شد. شفيع از معدود مجريان صدا و سيما بود كه در اجرايش معمولاً لحن رسمي مرسوم و متداول به چشم نمي خورد. چنانكه در راديو هم برنامه سلام صبح بخير به خاطر ادبيات صميمانه اش ميان مردم گل كرد. اينها البته حكم استثنا را داشتند. بيش از يك دهه صدا و سيما سياست جديت در اجرا را دنبال مي كرد تا اينكه با آغاز دهه هفتاد، آرام آرام موسم تغييرات فرا رسيد. افزايش شبكه هاي راديويي و تلويزيوني مطلعي به اين تغييرات بودند. ناگهان حجم برنامه هاي راديو و تلويزيون رشد قابل ملاحظه اي كرد. افزايش برنامه ها با تنوعي همراه شد كه پيش از آن سابقه نداشت. نياز انبوه برنامه هايي كه توليد مي شدند با مجريان صدا و سيماي محدود دهه 60، برطرف نمي شد و اين چنين بود كه سر و كله آدم هاي تازه اي پيدا شد.
نسيم تغييرات در اجرا با برنامه هاي ويژه نوجوانان و جوانان وزيدن گرفت و خيلي زود دامن ديگر برنامه هاي صدا و سيما را هم گرفت. كار چنان پيش رفت كه حتي برخي از بخش هاي خبري هم با اجراي صميمي برگزار شدند. اين هم فقط شامل بخش هاي خبري تازه مثل برنامه بيست و سي نشد، بلكه در اجراي ديگر بخش هاي خبري سيما هم تغييرات محسوسي ايجاد شد. توليد برنامه هايي كه كاملاً مجري محور بودند نيز در همين سال ها اتفاق افتاد. برنامه هايي كه در آن مجري در سيماي ستاره برنامه ظاهر مي شد و با دستي باز هر چه كه دل تنگش مي خواست، مي گفت. برنامه هايي كه گاهي اوقات به مثابه تيغ دودم عمل مي كردند و اين گونه مي شد كه يك مجري تلويزيون تقريبا به يك اندازه، علاقه مند و منتقد سرسخت داشت.
افزايش برنامه ها، همچنين باعث شد تا برخي سخت گيري هايي كه قبلاً در مورد انتخاب مجريان لحاظ مي شد، ديگر چندان اعمال نشود. به اين ترتيب كساني كه فاقد حداقل فاكتورهاي لازمه يك مجري بودند به راديو و تلويزيون آمدند و پشت ميكروفن كوشيدند تا با لحني برخاسته از كوچه و بازار، جلب توجه كنند. كار به جايي رسيد كه در ايام برگزاري جام جهاني، يك برنامه راديويي SMSهايي كه عليه كاپيتان تيم ملي ساخته شده بود را خواند. يا مجري يك برنامه ديگر با سؤالاتي كه ادبياتش شبيه نشريات زرد بود، ستارگان سينما را رنجاند. در كنار اينها، البته بوده اند مجريان مسلطي مثل مرتضي حيدري و عادل فردوسي پور، كساني كه عيار سكه مجري گري را همچنان بالا نگه داشته اند. منتها در انبوه مجريان صدا و سيما، بي تعارف، تعداد آدم هاي اين چنيني خيلي كمتر از آني است كه بايد باشد.

شهر تماشا
اجتماعي
ادب و هنر
اقتصادي
دانش فناوري
بـورس
زادبوم
حوادث
بين الملل
فرهنگ و آموزش
سياسي
سلامت
داخلي
شهري
صفحه آخر
همشهري ضميمه
|  اجتماعي   |   ادب و هنر   |   اقتصادي   |   دانش فناوري   |   بـورس   |   زادبوم   |   حوادث   |   بين الملل   |  
|  فرهنگ و آموزش   |   سياسي   |   شهر تماشا   |   سلامت   |   داخلي   |   شهري   |   صفحه آخر   |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   شناسنامه   |   چاپ صفحه   |