سفيد كاغذ از ترس و نوشتن
منتقد نگاه
ندارد وجود ناشعرتعريفي و شعر
سفيد كاغذ از ترس و نوشتن
چوبها اركستر همنواييشبانه نويسندهرمانقاسمي رضا با گفتوگويي
محقق ، قاسمي رضا نوشته "چوبها اركستر شبانه همنوايي" حيرتبرانگيز ، رمان پيش چندي
به فرانسه ساكن ايراني آهنگساز و داستاننويس شاعر ، تئاتر ، كارگردان و نمايشنامهنويس
همه از مهمتر و كارساز نقدي وجود عدم علت به متاسفانه و شد منتشر آتيه نشر همت
درباره كه بپيوندد آثاري جمع به نيز رمان اين تا ميرفت ادبي محافل و مطبوعات بيتوجهي
رضا.ميداد نويد را حرفهاي نويسندهاي تولد محكم ساختاري با رماناست شده سكوت آنها
رمان است گفتني.كرده مهاجرت پاريس به سال 1365 در و است اصفهان متولد 1332 قاسمي
_ باران نشر توسط پيش چندي او اثر ديگر "بابل چاه"و است او رمان اولين...همنوايي
.است شده منتشر _ سوئد
جز نيست چيزي رمان واقع در چون فيلسوف آن يا اين باشدنه خودش نگاه تابع بايد نويسنده
دقيق و روشن كارتبيين فلسفه و علم كه حالي در نميآيند نوشتندر به كه چيزهايي نوشتن
چيزهاست
محمودي هادي
تا.كنيم شروع جنابعالي هنري و فرهنگي پيشينه از را گفتوگويمان بگذاريد قاسمي جناب *
و نمايشنامهنويس باشيد شاعر و نويسنده يك كه آن از پيش شما ميدانم من كه جايي
روي به تهران در خودتان كارگرداني و نوشته به نمايشي اثر چند و بودهايد تئاتر كارگردان
با كه است اين من سوال حالبود شده شما كارهاي از نيز خوبي استقبال ظاهرا و رفته صحنه
داديد؟ مهاجرت به تن و نداديد ادامه كار به چرا موفقيتها اين وجود
و نوشته به شهر تئاتر در سال 1365 در "معمار ماهيار معماي" عنوان تحت من كار آخرين
انرژي بيشتر كردم احساس ميدادم انجام را كارم آخرين وقتيرفت صحنه روي خودم كارگرداني
كار راه سر كه ميشد موانعي با رفتن كلنجار صرف ;شود خلاقيت صرف كه اين جاي به من
.داشت قرار هنريام
برشمريد؟ را موانع اين از نمونهاي ميتوانيد*
.بود فرهنگي مسئولان كلي طور به و شهر تئاتر مسئولان همكاري عدم موانع اين از نمونه يك
قلم يك كه داشتم امكاناتي به نياز خود كار اجراي براي من.بزنم عينيتر مثالي بگذاريد
در نمايش اجراي جهت را شمعها اين از (عدد 50) درصد ده تنها ولي.بود شمع عدد آن 500 از
صحنه نور همه از بدتر حتي يا بود نمايش براي من بودجه تنها اينگذاشتند اختيارم
دليل همين به.كردهاند اعتصاب شهر تئاتر كاركنان كه بهانه اين به تنها هم آن نداشتم
تنها مسائل اين تمام.كنم تهيه خودم را نمايش اجراي براي لازم وسائل تمامي كه شدم مجبور
.داشتم "معمار ماهيار معماي" نمايش اجراي براي من كه بود مشكلاتي از شمهاي
بود؟ چه مسائلي چنين يك اصلي دليل ميكنيد فكر*
خم كسي پيش را سرم كه هستم آدمي من اصولازد حدس ميتوان اما.نميدانم را دليلش
.بدهم دست از را آن نميخواستم قيمتي هيچ به و داشتم را خودم مستقل شخصيت نميكنم
تا هفتادي دهه عبارتي به يا سوم نسل نويسندگان آثار با.داستان حوزه به ميگرديم بر *
ميخوانيد؟ و خواندهايد را نويسندگان از قشر اين آثار آيا هستيد آشنا حدي چه
اين اماميكنم دنبال را آثارشان مرتب طور به و دارم آشنايي آنها آثار با بيش كما
.هستم آشنا همه با كه نيست معنا بدان
داريد؟ آنها به بيشتري خاطر تعلق كه ببريد نام را نويسندگان از نمونهاي ميتوانيد*
اين طي كردهام دنبال من كه جايي تا اما خواندهام را كارها همه كه كنم ادعا نميتوانم
با همه از بيش كارهايش كه كسي اما ميشود منتشر درايران خوبي بسيار كارهاي سالها
.است نجدي بيژن مرحوم است همخوان من ادبي سليقه
كارهايش؟ همه يعني*
را نويسنده يك آثار همه نميتوان گاه هيچ.كنم روشن برايتان را مسئلهاي بگذاريد
هر اساسا و است سليقهاي مسئله يك اول نگاه در پسند و ارزشگذاري اين.پسنديد
.ضعيف هم و دارد قوي داستان هم نويسندهاي
به و) مهاجراني مشخصه اصليترين ظاهرا.چوبها اركستر شبانه همنوايي رمان به ميرسيم*
كنشهاي پشت كه است نهيليسمي آمدهاند گرفتار شما رمان جزيره در كه (تبعيدياني شما قول
.كنيد صحبت نهيليسم اين درباره ميخواهم حال.مانده مخفي ديالوگهايشان حتي و اجتماعي
...يا است؟ غربت خاص معضل اين آيا
مشخصات از عظيمي بخش.نيست غربت خاص مسئله اين.نه كه بگويم بايد سوالتان جواب در
و رفتارها از بسياري پس در من گمان به.است نهيليسم همين ايرانيها ما امروز وجودي
.است مستتر نهيليسم اين ايرانيها ما فردي حتي و اجتماعي كنشهاي
مسئله يك اين كه خصوصا است؟ امكانپذير شرايطي چه در مسئله اين شناخت و رديابي*
تفاسير اين همه با و دارد اجتماعي واكنشهاي و كنشها بررسي به نياز و است رفتارشناختي
ميشود؟ امكانپذير چگونه غربت در نهيليسم اين دقيق شناخت
.شود موضوع با عقلاني برخورد يك تا شده باعث غرب اين.داريم مشترك درد يك همه ما
براي كرد رسم بوم روي بر را نقشي كه زماني نقاش يك.بزنم عينيتر مثال يك بگذاريد
حتي و ميكند نگاه را خود اثر دورتر فاصلهاي از كارش ايراد و عيب يافتن و بهتر ارزيابي
آن از يكي.داشت مثبتي جنبههاي من براي حداقل كشور از بودن دور اين.ديگر زاويهاي از
خودم اجتماع و مردم به و خودم به دور فاصلهاي از توانستم كه بود اين مثبت جنبههاي
.بنگرم دقيقتر
.شد دقيق آن به غربت با بتوان كه هست هم ديگري خود مگر خود؟ به چرا*
اول برخورد در مهاجرت و تبعيد.اوست خود اول گام در ملتش از نويسنده يك شناخت ابزار
ميشود فردي دغدغه اصليترين هويت بحران دليل همين به و ميبرد سوال زير به را شخص هويت
تو از كس هيچ ايران توي.ميزنم ساده مثال يك من.است افتاده دور خود موطن و كشور از كه
و سوال اين با دائم جا كهاين حالي در است كدام تو مليت و هستي كجايي نميپرسد
رضا است؟ كشوري جور چه كجاست؟ ايران هستي؟ كجايي:هستيم روبهرو دست اين از سوالهايي
.آدم خود سوال به ميشود تبديل سر آخر طبيعتا سوالها اين چيست؟همه قاسمي و چه يعني
كه زماني فقط و نميكند فكر آن ماهيت به هرگز است آب در كه وقتي تا كه ماهي مثل درست
.Ho2 از است تركيبي آب كه موضوع اين به كند فكر است ممكن افتاد بيرون آن از
در كه است طنزي اثر ، جذابيت براي شما تمهيدات از ديگر يكي.كتاب به برميگرديم *
همان به ميگردد بر نيز طنز اين ميكنم فكر من البتهاست پنهان رمان دروني لايههاي
چيست؟ شما نظر.هيچانگاري
اين به.فاصله همان به ميگردد بر طنز اين:كه كنم اصلاح طور اين را شما جمله بگذاريد
واقع در چون.بگيرد فاصله هم كارش از كه ميگيرد ياد غربت در نويسنده كه معنا
.است متن از فاصلهگرفتن طنز شرط ابتداييترين
به شروع من كه وقتي:كه است اين گفت اثر در جاري طنز درباره ميشود كه ديگري نكته
بودم شاهد و داشتم آشنايي مهاجرت داستانهاي از بسياري با كردم "..همنوايي" نوشتن
يك براي كه را دردهايي نميشد كه حال عين در.ناله و آه از است پر مهاجرت ادبيات كه
نگاه مسائل به بالا از كه شد باعث هم مسئله اين خود.انگاشت ناديده است مطرح تبعيدي
.كنم
شما با (سرتيپي سياوش توسط) كه مصاحبههايي از يكي در من.كرديد صحبت انگيزه درباره*
يك با است شوخي سري يك كرده پيدا ربط و خط اصل در كتاب اين كه خواندم بود شده انجام
قضيه پس در شوخيهايش و نامهها اين كه ميكنم فكر اما.قضايا باقي و نويسنده دوست
.دارد قرار پيچيدگي اين با رماني نگارش انگيزه
سفيد ، كاغذ از ترس ميدانم من كه جايي آن تا و است ترسناك امر يك نوشتن خود ببينيد
نوشتن به شروع قبلي تصميم يك با من بود قرار اگر طبيعتا دارد وجود نويسندهها همه براي
.آب ميان شوم پرت كه دارم نياز نوشتن براي من.نميافتاد اتفاق اين هرگز شايد كنم رماني
ميشود تبديل ذرهذره كه غريزهاي است اتفاقي كردن شنا ديگر وقت آن آب توي افتادم وقتي
شده كه هم شوخي شوخي كسي كه داشتم نياز من دليل همين به.آب در شنا يادگرفتن لذت به
.كرد من با را اي شوخي چنين نامهها آن.آب توي كند پرتم
جنس وجود ميشود ديده يكسان طور به مرد نويسندگان آثار در عموما كه مسائلي از يكي*
و ادبيات خاص اين البته.آشناست زنان از دسته دو با اغلب ايراني مرد نويسنده.است مخالف
هم ترفندي هيچ به و شده شروع باستان ايران فلسفه در ماني با.نيست مشخص طور به داستان
هدايت كه است نويسنده مرد براي زن از مشخص تعريف دو لكاته و اثيري.نميشود خير به ختم
نيز ميانهاي ميبايد كه است حالي در اين.كرده نهادينه را تعاريف اين خود كور بوف در
...شده تمام من اعتقاد به كردن نگاه جور اين دوره ديگر كه چرا باشد داشته وجود
لكاته و اثيري دسته دو به را زن كه نگاهي نوع اين كه بوده اين كارهايم در من تلاش تمام
.رمان تا است شاعرانه روايت يك بيشتر واقع در كور بوف معتقدم كه چرا.بشكنم ميكند تقسيم
اما.است همخوان داده انجام كور بوف در هدايت كه كاري با تقسيمبندي نوع آن نتيجه در
به را زن كه نگاه آن كند ، حفظ خود در را رمان جنبههاي تمام ميكوشد كه رماني يك براي
پيشامدرن رويكرد يك نگاه نوع اين مضافا.ندارد كاربرد ديگر ميكند تقسيم لكاته و اثيري
.است
سنتي؟ نگاه يك يعني پيشامدرن؟*
من بر صفت دو به او:كه ميگويد خرقاني ابوالحسن درباره بسطامي بايزيد ببينيدبله
.ميكشد عيال بار كه اين دومي (نيست يادم اولي).دارد برتري
در ازدواجش چون ايراني مرد.دارد اشاره ايراني مرد ذهن واقعيت يك به بايزيد عبارت اين
همواره معشوق آن بنابراين ;نبوده عاشقش كه كرده وصلت كسي گرفته ، با صورت سنتها چارچوب
.داده ادامه زندگي به او ذهن در اثيري زن صورت به
تجلي (هدايت) ايراني نويسندگان مدرنترين از يكي نوشتههاي در سنتي نگاه اين حالا و*
...نويسندگان همه او از پس و ميكند پيدا
ميكرد اشاره هدايت رويكرد كه بود اين شد هدايت پيشنهاد از كه استقبالي علت من گمان به
و رشد با خصوص به و مدرنيته با ما برخورد هنگام از ولي.ايراني مرد ذهن واقعيت يك به
حالا و.شد تحول و تغيير دچار نيز زن و مرد ارتباط طبيعتا شهرنشين ، متوسط طبقه گسترش
.كند تعديل زن به نسبت را خود نگاه ميبايد رمان
.است موضوع همين كرد اشاره آن به "...همنوايي" رمان در ميتوان كه مواردي از يكي*
مواجه است (ولكاته اثيري) رويكردها از يكي نماد كدام هر كه زن دو با هم رمان اين در ما
رعنا ديگري و فريباست هم و سرسخت هم عشق در كه اثيري نمادزن ر الف م.اولي.هستيم
هستيد؟ زنموافق تقسيمبندي اين با حدي چه تا شما.لكاته زن نماد
_ دارد وجود زن دو فقط كه هم كور بوف برخلاف _ شويد دقيق هم اثر همين متن در اگر
زن) ماتيلد بنديكت ، راوي ، زن خاتون خود جمله از:دارد حضور زن چندين كه ديد خواهيد
به راوي تازه.دوم گروه در نه و ميگيرند جاي اول گروه در نه كه...و (صاحبخانه
قرارم سر بر من":ميبيند خودش در را اشكالات همه و ميدهد حق رعنا جمله از شخصيتهايي
".بود شده گم رودخانه در كه دختري بودم ، ديگري زن جستوجوي به او با
به ولي ميزند سوزن يك همه به...همنوايي رمان راوي كه كنم عنوان بايد حال عين در
.جوالدوز خودش
در مگر) حتي و دارد را خودش خصوصيات كه گفتهايد سخن ترسي از رمان جايجاي در شما*
كه است راوي ذهن خاص ترس اين آيا كه است اين من سوال حال.نميشود هم درك (تجربه صورت
تمامي زندگي در يا و شده متجلي رمان كاراكترهاي ديگر شخصيت در يافته تعميم صورتي به
نه و تبعيدي چرا كه بحث اين بماند دارد؟ جريان _ تبعيديها شما قول به و _ مهاجران
.مهاجر
از بخشي متاسفانه.ترس اما و.اين از اين.مهاجر هم و هست تبعيدي هم طبقه آن در
كه را مردي آن داستان حتمابرميگردد پارانويا و ترس همين به ايرانيها ما ويژگيهاي
مرد كشتن براي را شمشيرش تا و برود او تا بود مانده مغول سرباز انتظار به مغول زمان در
من و.است معني تمام به (Paranoya) پارانوياك يك واقع در من راوي.هست يادتان _ بياورد
.ايرانيها ما هستيشناسي به بزنم نقبي خواستهام پرسوناژ اين طريق از
ظاهرا.بود "بنديكت" جنسيت مسئله شدم متوجه كتاب دوم خوانش از پس كه مسائلي از يكي*
شباهت زنها به وي رفتار و اعمال از كدام هيچ كه حالي در است مونث كاراكتر اين جنسيت
دارد طور اين كه است زن يك كاراكتر اين كه نميشود متوجه نكند دقت تا خواننده و ندارد
در آيا.ندارد كشيدن نفس جرات زن اين فحاشيهاي ترس از هم راوي كه طوري ميزند حرف
است؟ غربي جامعه مولفه يك اين يا بوده تعمدي كاراكتر اين جنسيت ماندن حاشيه
خيلي عليالاصول كه غربي زن مولفههاي به برميگردد بنديكت واكنشهاي و كنش از جنبه يك
رنگ خودشان را خانهشان كه زناني نيستند كم [غرب] اينجا در.ندارد "زنانه" رفتار
ميدهند انجام خودشان است مردها عهده بر ما جامعه در كه را كارهايي از بسياري و ميكنند
محدوده در بخواهيم اگر اما او خارجيستيزي جنبه به برميگردد بنديكت خشونت ديگر وجه
.است خانه ديوانه يك ششم طبقه كه بگويم بايد بزنيم حرف رمان
.كرد معرفي غربي جامعه نماينده را بنديكت ميتوان حساب اين با پس*
دارند وجود هم ديگر نفر چند ميان اين در.نيست غربي جامعه نماينده تنهايي به بنديكت
پسر و صاحبخانه ;اشميت فرانسوا اريك صاحبخانه ، زن ;ماتيلد چك ، اهل نوازنده ;"ميلوش" مثل
.كرد عنوان غربي جامعه نمايندگان عنوان به را اينها مجموعه بتوان شايد.گزيدهاش خلوت
دقيقتر عبارتي به و انساني جامعه يك از نمادي عنوان به را ششم طبقه بشود ميكنم تصور*
انسان استيصال و دغدغهها ميتوان آن در كه جهاني.پذيرفت ميكنيم زندگي آن در كه جهاني
كاراكترها اين از يكي:كرد رديابي را مدرن انسان (صحيحتر عبارتي به باز) يا و معاصر
را فلسفهاي ديگري آن و را زيادهخواهي ديگري ميكشد ، يدك به خود با را مدرن عصر بيماري
قبول را نظر اين حد چه تا شما.بپردازد خود پيراموني جهان تبيين به آن با بتواند كه
داريد؟
رمان نوع دو معمولا.شده اشاره آن به كمتر كه موضوع.بردي پي موضوع به دقيقا ;كاملا
نمونه يك كه بيافرينند جهان خرده يا (Microcosm) يك قادرند كه رمانهايي:ميشود نوشته
.است ماركز تنهايي سال صد يا و كوندرا ميلان خداحافظي مهماني رمانها از دسته اين اعلاي
(جهان خرده يا) ميكروكاسم اين نتيجه در و است محدود بسيار مكان رمانها از سري اين در
كه _ ادعايي چنين من البته.هستي كل از استعارهاي به كند بدل را رمان جهان است قادر را
به فرانسوي جامعه و غرب به نگاه كم دست ولي ندارم _ بدهم انجام را كاري چنين توانستهام
اريك ساختمان ششم ، طبقه واقع در.بوده من مدنظر مختلف مليتهاي با مهاجراني همراه
ميكروكاسمي مجموع در دارند ديگري مليتهاي كه مهاجراني و فرانسوا وجود با اشميت فرانسوا
اشميت بودن كه معنا اين در هست ، نيز هستي به نويسنده نگاه بازتاباننده كه ميسازد
قانون فتح ، كه آنجايي رمان ، نهايي صحنه و سو يك از همسرش بودن فراموشكار و (صاحبخانه)
مشغول درون از اتاقها تصرف با بيرون از گلدانهايش با بنديكت و ميشود طبقه اين روز
.غرب امروز وضعيت به زدن نقب براي باشد كليدهايي ميتواند طبقهاند تسخير
منتقد نگاه
باشيم خود زمانه زبان فرزند
حيدري يعقوب
و تعابير وجود موضوع ، دارند دخالت سروده يا شعر يك ارزش تعيين در مختلفي ويژگيهاي
شعر يك دلنشيني و زيبايي در كه است ويژگيهايي جمله از...و كلام رواني تازه ، تصاوير
"شعري زبان" ديگر ، ويژگي دهها و مذكور موارد بر علاوه.ميگذارد منفي يا و مثبت تاثيري
ماندگاري و پذيرش نهايت در و زيبايي شيوايي ، بر بسياري تاثير كه است مهمي موارد از يكي
.دارد سروده يك
;ميكند بيان را خود سروده آنها از استفاده با شاعر كه است كلماتي شعري زبان از منظور
در كه ميدهند دست از را خود كاربرد زمان گذشت جمله از مختلف علل به كلمات از برخي چون
گفتاري و نوشتاري ادبيات از كلي به يا و ميگردد آنان جايگزين تازه واژهاي يا صورت اين
در فقط را آنها وسيع كاربرد كه ميشوند متوقف خاص دورهاي در و ميشوند خارج زمان يك
.كرد مشاهده ميتوان قديمي متون
معنايي قوي بار چند هر ندارند كاربردي امروز زبان در كه واژهها گونه اين از استفاده
كلماتي مثلانباشد برخوردار روز به زباني از سروده كه ميشود باعث است نهفته آنها در
بسياري كهنگي داراي طرف يك از كه هستند واژههايي..و كجاوه ساقي ، مركب ، ;مانند
بيشتر در بلكه نميگيرند قرار عمومي استفاده مورد تنها نه امروز ديگر طرف از و هستند
به موارد بيشتر در امروزه مثال عنوان به.است گرديده آنها جايگزين نو واژههايي موارد
قديمي و كهنه الفاظ استعمال نگارنده.ميشود استعمال "شاپرك" واژه ،"پروانه" كلمه جاي
كهنه كلمات تشريح در.ميداند شعري منفي ويژگي يك و كهنهگرايي نوعي امروزي ، شعر در را
زبانها فارسي ما خود براي حتي كه است واژههايي منظور كه شد متذكر بايد را توضيح اين
(سراپرده معناي به) "تتق" مانند كلمهاي مثلا.بفهميم را آن معني تا شود ترجمه بايد نيز
براي كه كلمهاينيست امروزي انسان و جوان گوش آشناي آن امثال و نيست مستعمل امروز كه
امروزي شعر يك در حضور شايستگي وجه هيچ به است نياز لغت فرهنگ به آن ابتدايي معناي فهم
.ندارد را
سنتي زبان از استفاده عدم به پيشنهاد ;كه اين آن و است لازم فوق مطلب مورد در تبصرهاي
واژهاي امروزي واژههاي كنار در بتواند شاعري گاه هر بلكهنيست آن مطلق معناي به
كلماتي و قديمي واژه يك تركيب از و بياورد معنايي نظر از واضح و زيبا قدر آن را قديمي
.دارد قرار ستايش مورد بايد را وي عمل كند ، خلق دلپذير و سليس و روشن تازه ، تركيبي معاصر
سعدي ، با مخالفت سنتي ، زبان استعمال با مخالفت كه ميكنند مطرح را انتقاد اين برخي
در.ميدانند نگارنده نظر بطلان بر دليل را آنان شاعري و شعر عظمت و است...و حافظ
از استفاده با را غزل شيواترين و نغزترين امروز كسي اگر كه كرد تشريح بايد خصوص اين
حافظ غزل ضعيفترين اندازه به مقبوليتي هرگز فوق غزل بسازد ، حافظ استفاده مورد كلمات
در مثال مورد شخص اين ولي.است سروده خود زمان در و خود زبان با حافظ كه چراندارد
.است كرده غزلسرايي گذشته زبان با امروز زمان
ندارد وجود ناشعرتعريفي و شعر
اكبرياني هاشم محمد
بسياري بر حاكم امر اين جديد دنياي در اصولا و است كرده پيدا عجيبي وضعيت شعر امروزه
مشخص جايگاهي پديده يا شي هر سنتي دنياي در اگر.است ادبيات و هنر بخشهاي و شاخهها از
تعريف ، در محدوديت اين تجدد ورود با ميشد ، ارائه آن از معيني تعريف و داشته هستي در
مقفي غالبا و موزون سخن" را شعر زماني اگر.شد حاكم اصل تعريفناپذيري و دگرگون كاملا
شعر كه ميدانستند آن در نظم با را آن تفاوت و ناميده "دارد تخيل و احساس از حكايت كه
اين در كسي ديگر ما عصر در ،"مقفي و موزون است كلامي" نظم و "متخيل و موزون" است كلامي
ايراني هوشنگ نوشتههاي از كه است دليل همين به درست.نميرود شعر سراغ به تنگ قالب
در همگي شاملو دروني وزن داراي و فخيم كلام تا فروغ گونههاي نثر از و نيما تا گرفته
.ميگيرند قرار شعر زمره
است؟ ساخته مواجه عجيبي وضع چنين با را ما كه دارد وجود عناصري چه شعر ، امروزي تعريف در
را امروز شعر و شاعر سرگرداني.ميشود آغاز ها"تعريف" همين از درست بحث گفت بايد
وضع شناخت كه است عزيمتي نقطه بررسي ، اينكرد جستوجو هم شعر تعريف چگونگي در ميتوان
كمك آن موقعيت تبيين به پديده هر تعريف كه همچنانميكند دقيقتر و مشخصتر را موجود
خواهد موثر آن از آگاهي در نيز است شده عرضه شعر از كه هايي"تعريف" شدن روشن ميكند ،
.بود
آن محتواي اعظم بخش حتي و فرم تكليف برميآيد ، شعر از گذشتگان تعريف از كه همچنان
روشن زيادي اندازه تا نيز آن كه است احساس و تخيل تشخيص در اختلاف حداكثر.است معلوم
يا سعدي و مينامند شاعر را حافظ شعر ، از سنتي تعريف دادن قرار معيار با كه زماني.است
مناقشه چندان نيز احساس و تخيل بحث در حتي كه دريافت ميتوان (شاعر نه و) ناظم را نظامي
حالت در شعر از تعريف و نبوده اينگونه وجه هيچ به شرايط ما ، زمانه در اما.ندارد وجود
:مينويسد آشوري داريوشميبرد سر به دگرگوني كاملا
شعر حد اما..نهادن حد معناي به منطق در و است شناساندن معناي به لغت در تعريف"
اين اگر":نميشود قائل سوال اين براي پاسخي وي "ميشود؟ آغاز كجا از شعر - نا و كجاست؟
از جدا ميتوان را آنها ابژه كه باشد ممكن منطق و رياضي و طبيعي علوم حوزه در نهادن حد
- ميان باشندگي يك شعر زيرا ميتوان؟ چگونه شعر مورد در انگاشت ، دريابنده ذهن يا سوژه هر
1.است ذهني
شعر تعريف به ميخواهند كه كساني همه روي به را در ابتدا همان از آشوري ترتيب اين به
به را شعر تعريفناپذيري كه شعر تعريف به نگاهي چنين عيني نتيجه.ميبندد گمارند همت
.ميشوند عرضه شعر نام به كه باشيم شاهد را هايي"متن" تنوع كه شد خواهد آن ميكشد ميان
در اين و ميكنند اطلاق خود اثر بر شعر نام خاصي توجيه با يك هر متنها ، اين صاحبان
نگاهي با هم شاملو.شد خواهد شمرده طبيعي امري باشد نداشته وجود شعر از تعريفي كه زماني
نتيجه اين به ميتوان راست و رك":ميكند معرفي تعريف غيرقابل را شعر آشوري به شبيه
شمار به علم نيست مشخصي قواعد و اصول تابع شعر ، جمله آن از و هنري ، موضوعات چون كه رسيد
اثبات ميتوان چگونه شعر تعريف به رويكردي چنين با نيست2 تعريف قابل لاجرم و نميآيد
شعر سپهري مثلا به متعلق "متن" و نيست شعر براهني مثلا سوي از شده ارائه "متن" كه كرد
بالعكس؟ يا است
اين شود ، داده هم تعريفي شعر از اگر حتي ميدانند ، نشدني تعريف را شعر كه كساني نظر به
.دارد وجود زمينه اين در "نسبيگرايانه" باوري ديگر عبارت به.نيست مطلق تعريف ،
شرايط به بستگي و است نسبي كاملا ميشود ارائه شعر از گروه اين نظر به كه تعريفهايي
ارائه تصويري شعر ، چيستي از خود كه كدكني شفيعي محمدرضا دكتر.دارد خود خاص ذهني و عيني
ديگري عقيده عصر ، امروز همين يا فردا ، است ممكن":كه ميكند اشاره همه از پيش ميدهد ،
3...باشم داشته
در كه آگاهيهايي تناسب به هركس" او نظر به چون ميكشد؟ پيش را موضوعي چنين شفيعي چرا
از پس و ميكند عرضه شعر از تعريفي دارد يكديگر از زباني ساحتهاي تمايز و شناخت جهت
دگرگون شعر از نيز تعريفش زماني ، ساحتهاي تمايز از او آگاهي ميزان تغيير اثر بر چندي
4.ميشود
دست به شعر از كه تعريفي هر":ميكند بيان آشكارتر را آن شاملو كه است نسبيتي اين و
و شخصي برداشت مثل محدودههايي مختلف ، متعدد محدودههاي در بوده تعريفي شده ، داده
همين به و 5.ديگر موضوع هزار و اجتماعي روانشناسي و اقليمي خلقيات و فرهنگي جغرافياي
به شمول زمان تعريفي هنري هيچ از نميتوان" كه شعر از تنها نه او نظر به كه است دليل
6.داد دست
در.است نبوده بيتعريف كاملا نيز شعر تعريفناپذيري به معتقدان نگاه از حتي شعر اما
را متني بتوان تا آورد فراهم را امكان اين كه نيست گونهاي به تعريفها اين حال همين
.نه را ديگر متني و ناميد شعر
:پينوشت
ص 80 - سوم 1380 چاپ - نشرمركز - انديشه و شعر - داريوش آشوري ، (1
چهارم چاپ - آويشن نشر - حريري ناصر كوشش به - ادبيات و هنر درباره - احمد شاملو ، (2
ص 22 - 1377
ص 13 -ششم 1379 چاپ - آگاه انتشارات - شعر موسيقي - محمدرضا كدكني ، شفيعي (3
ص 6 همان (4
و 21 صص 20 به 1 شود رجوع (و 6 5
|