اسلام جهان در سياسي فلسفه
فارابي سياسي فلسفه به نگاهي
انديشه انحطاط ايده طرح كنوني ، سياسي و اجتماعي جغرافياي در رايج بحثهاي از يكي:اشاره
فيلسوفانكلاسيك و انديشمندان واقع در.است اسلام جهان در فلسفهسياسي تعطيل يا سياسي
وارسطوبه افلاطون فلسفه اتكاءبه بعضابا ونيز ديني متون از پيروي اسلاميبا
نظر به اما ;عقلانيميانديشيدند امور حيانيبا و حقايق آميزش بر مبتني سياسي ساختار
ناميد ، اسلام درجهان سياسي فلسفه بنيانگذار حق به بايد را او كه فارابي از پس كه ميرسد
.ميگرديد اخلاق فلسفه به محدود مدني انديشه و حكومت باب در بعدي فيلسوفان عمدهتوجه
او.دراندازد راستا اين در نويني طرح بودكهميخواست فردي نخستين فارابي حكيم بيشك
از.بود سعادت به رهنمون و فضيلت داراي جامعهاي ايجاد پي در افلاطون فلسفه از پيروي با
زيرنگاهي مطلب.نيست امكانپذير عقل و شرع پيوند سايه در جز ويفضيلت نظر رو ، به اين
.فارابي سياسي فلسفه به دارد
انديشه و فرهنگ گروه
.برد نام فارابي محمد ابونصر از بايد پرداختهاند ، سياسي فلسفه به كه مسلمان فيلسوفان از
سپاه فرماندهان از پدرش و آمد دنيا به ماوراءالنهر فاراب در هجري سال 259 در وي
و گزيد اقامت حلب در سال 330 در و آموخت بغداد در را منطق و فلسفه فارابي.بود سامانيان
.درگذشت دمشق در هجري سال 329 در سرانجام
جهان در كه است فاخري بناي بنيانگذار هجري ، چهارم سده فلسفي شخصيت پرآوازهترين فارابي
با كه است اسلامي دوره بزرگ انديشمند نخستين وياست يافته شهره "سياسي فلسفه" به اسلام
انسان ارتباط و مدينه سرشت در ژرف تاملي به افلاطون ، بويژه يوناني فيلسوفان اقتداءبه
به او ژرفاي به هيچكس شايد اسلام ، جهان در تاريخفلسفه سراسر در.است پرداخته باآن
خود از بعد دانشمندان و فيلسوفان در او تاثير.است نپرداخته سياست باب در انديشهورزي
.است بوده بيمانند
"است؟ كدام او مشكل":است اين سوال اولين سياسي پرداز نظريه يك افكار فهم براي معمولا
تفكر تاتعمقو برانگيخته را او چيزي چه است؟ مخرب و فاسد خطرناك ، چيزي چه او نظر به
چه است؟ كدام هدفش.درآورد تحرير رشته به واساسي منسجم سياسي نظريه صورت رابه ذهني
درمان براي فيلسوف يك حتم طور به (1)كند؟ درمان ميخواهد را مشخصي بينظمي و نارسايي
قدم انديشهورزي وادي به است درگير آن با جامعهاش كه مشخص ، كاملا و ضروري مسالهاي
.ميگذارد
اينكه يكي:است بوده مواجه اساسي پرسش دو با خود زمان در فارابي كه ميرسد نظر به
چگونگي ديگري (2).دارد وجود "وحي" و "عقل" و "فلسفه" و "دين" ميان نسبتي چه اساسا
:ميگويد ابنخلدون چنانكه.است بوده تغلب پادشاهي به آن تبديل و خلافت بحران مساله
گرايش پادشاهي و سلطنت به اسلام در سياسي نظام الگوي اولين عنوان به خلافت بهتدريج
(3).بود كرده پيدا
تاثير تحت شدت به "فلسفه" و "دين" نسبت يعني خود زمانه پرسش به پاسخ پي در فارابي
تا قبل سال پنج و بيست حدود از كه اسكندراني مكتب يهودي معروف فيلسوف ;"فيلون" انديشه
كه پاسخي با كه است كسي اولين او شايد.است گرفته قرار ميزيست ، ميلاد از بعد سال چهل
.است كرده خود وامدار وادي اين در را آيندگان داده فلسفه و دين ميان نسبت پرسش به
در و ميگويند سخن حقيقت يك از دو هر يوناني فلسفه و "مقدس كتاب" كه بود معتقد فيلون
همچون فارابي (4).است بوده "دين" و "فلسفه"و "عقل" و "وحي" ميان سازش به معتقد نهايت
است فلسفه آن باطن كه حقيقتي".است حقيقت يك از وجه دو فلسفه و دين كه است معتقد فيلون
در تلاشها پرمعناترين از يكي را او نبوت نظريه ميتوان عبارتي به (5) ".دين آن ظاهر و
.شمرد دين و فلسفه سازش و تلفيق راه
و حقيقتفلسفه فارابيميدهد شكل را فارابي فلسفه اساس دين ، به عقلاني پردازش واقع در
.هست هم مدني فيلسوف ، بلكه نيست مابعدالطبيعه فيلسوف تنها فارابي.ميداند يكي را ديانت
وي باره اين دراست داده اختصاص خود به را خاصي جايگاه فارابي ، فلسفي نظام در سياست
(6).ميخواند فلسفه امام را او خود ، كه بود افلاطون نظريات پيرو بيشتر
دوره سدههاي نخستين سياسي نظام در بحران وجود فارابي سياسي فلسفه خاستگاه طرفي از
سلطنت سوي به و شده منحرف خودش آرماني شكل از خلافت سياسي نظام آن كهدر است اسلامي
پاسخ.بود شده تبديل مطلقه پادشاهي ابنخلدونبه بيان بهبود كرده ميل
پرسش كنار در سياسي پرسش فارابي ، نزد در.است فلسفي پاسخي خلافت ، بحران به نسبت فارابي
در چيز هر از پيش افلاطون فلسفي انديشه همچون فارابي فلسفي انديشه".ميشود مطرح فلسفي
به يوناني فيلسوف و ايراني اماحكيم شد ، آبداده و خودگداخته زمانه سياسي بحران كوره
كه زنوعي ا سياسي ، چنبرهبحران از آمدن بيرون كه بردند پي نكته اين به درستي
فلسفي درك مجراي از جز شدهبود ، آندرگير در اسلامي خلافت و آتني دموكراسي
فاضله مدينه رياست فارابي ، ابونصر كه است دركي چنين برپايه.شد نميتواند چارهانديشي
امام همان او و باشد داشته توامان را رياست حكمتو كه ميكند تفويض شخصي رابه
(7).است گرفته قرار تفسير مورد يوناني فلسفه عقلي الزامات با وي مقام كه است شيعيان
قرار فلسفهوجود افق در كه ميكند طرح خودراچنان مدني علم يعني سياسي بحث فارابي
آفرينش ، در همچنانكه.ميگردد آغاز موجودات مراتب در بحث با فارابي مدني فلسفه.ميگيرد
نيز مدينه وجود مييابند ، نظام آن وسيله به و شده صادر (خدا)او ازوجود موجودات كليه
مطابق نظمي مدينه رو اين ازاوست مديون را خود سامان و است اول رئيس وجود به وابسته
و نشده سياست از بحث صرفا فارابي كتابهاي از يك درهيچ"رو اين ازدارد هستي عالم نظم
(8)".است شده بيان آن بر مبتني و نظري علوم مباحث دنبال به سياست مبحث هميشه
گذاشت را جديدي سياسي فلسفه شالوده فاضله مدينه فلسفي طرح ازراه فارابي محمد ابونصر
به فارابي سياسي فلسفه.ميشود تعبير اسلام جهان در"سياسي فلسفه تاسيس" به آن از كه
اصلي موضوع.دارد سروكار برين فضيلت و آرماني جامعه شكل بهترين با انتزاعي گونهاي
راه فارابي.است فضيلت مجراي ز ا "سعادت"كسب ارسطو و افلاطون همچون فارابي سياسي فلسفه
است آن انسان وجود در فضيلت ايجاد راه":ميكند چنينبيان اين سعادترا و فضيلت ايجاد
مشتركا همگان و باشد شايع و شهرهارايج در پيوسته فاضله ، سنن و افعال كه
.اجتماع در مگر نيست امكانپذير فضيلت و سعادت اين و (9).بندند كار رابه آن
آن انواع و اجتماع ضرورت
.اجتماعبدهد تشكيل نخست كه است مجبور سعادت به رسيدن براي انسان كه است ، معتقد فارابي
به رسيدن يعني خود ، كار از نتيجهگيري بهترين براي كه شدهاند خلق طوري طبيعتا آدميان
دسته چند اجتماعاتبشريرابه وي.اجتماعهستند تشكيل تعاونو سعادتنيازمند
.غيركاملند كه اجتماعاتي و كاملند كه اجتماعاتي:ميكنند تقسيم
كمال و سعادت به بخواهد اگر ولي دارد ، امكان انسان براي انفرادي زندگي":ميگويد فارابي
(10)."است مدني اجتماع كامل اجتماع.كند زندگي تعاون اساس بر بايد شود نايل برتر
حاصل -ناقصتر و كمتر اجتماعي نه -مدني اجتماع وسيله به نخست نهايي كمال و افضل خير پس
.است انسان براي كمال مرتبه نخستين مدينه تشكيل بنابراين.ميآيد
كه ميرسد نظر بهاست سعادت تحصيل ميآورد دست به اجتماع تشكيل از انسان كه اعلايي هدف
به رسيدن اجتماع تشكيل از هدف.هدف نه است اجتماعوسيله تشكيل فارابي سياسي فلسفه در
جز فضيلت و سعادت اينگونه.شود تامين بدان آخرت و دنيا سعادت كه است برين فضيلت و كمال
.تحققنيست فاضلهقابل مدينه در
فاضله ساختارمدينه و ويژگيها
فارابي زيباي شهر يا
برينياري سعادت به رسيدن در را انسان كه ندارد را آن قابليت اجتماعي هر فارابي نظر به
كه مدينهاي آن پس "است سعادت اجتماع در تعاون از نهايي هدف شد گفته چنانكه.دهد
است ، آدمي سعادت به وصول و حصول موجب كه بود اموري بر تعاون آن در اجتماع از حقيقي مقصود
اجتماع شود حاصل تعاون سعادت به رسيدن براي آن واسطه به كه اجتماعي و بود فاضله مدينه
جامعه در تنها مطلق خير عنوان به فارابي فلسفي انديشه در سعادت پس (11). "بود فاضله
.است تحققپذير فاضله
او خود زمان در خلافت سياسي نظام از وي نااميدي حاصل فارابي ، سوي فاضلهاز مدينه طرح
مسلمانان سياسي نظام الگوي اولين عنوان به خلافت شد آورده پيشتر چنانكه.است بوده
بحران اين به پاسخفارابي.كردهبود پيدا سوق مطلقه سلطنت طرف به شدهو بحران دستخوش
از.سردرميآورد اول رئيس استيلاي تحت فاضله مدينه طرح از نهايت در كه است فلسفي پاسخي
هدف كه خود زيباي شهر ترسيم با فارابي.است فعال عقل به اولمتصل رئيس فارابي ديدگاه
از تاسي ويبا.است بوده افلاطون تاثير تحت بهشدت است ، برين فضيلت و سعادت آن غايي
بود بدني مانند فاضله مدينه".ميكند تشبيه انسان بدن به را فاضله مدينه افلاطون
و تماميت راه در آن اعضاء همه كه بود بدني گونه آن مانند به و[تندرست و] تامالاعضاء
فطرت لحاظ از تن اعضاي كه همانطور" و(12)."ميكنند تعاون آن حفظ و حيواني زندگي ادامه
از آن متشكل اجزاي كه مدينه حال است طور همين..و مختلفاند و متفاضل طبيعي قوتهاي و
(13)".بودند متفاضله و مختلف فطرت لحاظ
رياست ديگران بر كه است كسي هم مدينه در دارد ، رياست بدن اعضاي همه بر قلب همچنانكه
اشخاص خادم اشخاصي نيز مدينه در ديگرند ، برخي خادم بدن اعضاي از بعضي كه همانطوري.دارد
قواي از ناشي ميدهند انجام بدن اعضاي راكه آنچه كه تفاوت اين با ولي.هستند ديگري
داراي مدينه اعضاي اين بر علاوه.آنهاست اراده از ناشي مدينه اهل اعمال ولي است طبيعي
.شدهاند گماشته خاصي كار جهت هركدام و گوناگون فطرتهاي
بر يكي رياست و متفاوتند فطري طور به توانايي و استعداد لحاظ از فارابي مدينه افراد
آنان فطرت يا انساني تواناييهاي"ميشود ناشي توانايي استعدادو در تفوق همان از ديگري
انجام ديدگاه اين از ديگر برخي بر آدميان از برخي رياست توجيه و است متفاوت و گوناگون
(15)."است كامل و ناقص ميان رابطه آدميان ، ميان رابطه.ميگيرد
روسا از نخستمينهد روي اخص اعمبه از فاضله ، مدينه ايجاد و جامعه اصلاح براي فارابي
در و ميگويد سخن دارند جاي فروتر رتبتي در كه آنها از آنگاه و همسران و اكفا از سپس و
چرا.دارد تقدم آن مردم بر فاضله ، مدينه اول رئيس لذاميپردازد آدمي نفس سياست به آخر
بايد نخست بنابراين.مييابد سامان مدينه فضيلت و كمال كه اوست فضيلت و كمال محور بر كه
ساماني چنان ايجاد پادشاه ، عنوان به مدينه رئيس وظيفه".يابد استقرار فاضله مدينه رئيس
ميان ترتيبي چنان و يافته پيوند يكديگر با خاصي نظام با مدينه اعضاي كه است مدينه در
.كنند همكاري خوبيها آوردن دست به و بديها زدودن براي بتوانند هم با كه شود برقرار آنان
كه را تاآنچه كند نظر نيك نيز ميشود ، اعطاء سماوي اجسام سوي از آنچه در بايد او
است ، زيانآور آنچه و بيفزايد بدان و نگهدارد است آدميان سعادت در موثر و ملايم سازگار ،
نابودي براي نبود ، امكانپذير اگر اما آن ، كردن سودمند براي امكان صورت در
(16)."كند كوشش آن از كاستن يا
يا فيلسوف.ميكند كسب طريقوحي از مستقيم طور معرفترابه فاضله ، مدينه رئيس لذا ،
با بيشتري شباهت و هماهنگي ميكند ، بيان ويژگي و خصوصيات اين با فارابي كه اولي رئيس
دليل اين به است مشرب فيلسوفشيعي يك فارابي واقع در.دارد شيعه انديشه در امامت نظريه
لذا و بود يافته شيعيان امام وجود در ميدانست ، لازم حاكم براي كه ويژگيهاييرا كه
(17)."است هماهنگ تشيع دروني منطق و ساختار با او فلسفه دروني ساختار"
در ولي افلاطون ، فيلسوف -شاه با فارابي اول رئيس شباهت عليرغم كه شد يادآور بايد
است ، فيلسوف اينكه صرف به فيلسوفرا افلاطون خلاف بر فارابينيستند يكي دو اين مجموع
فيلسوف بر علاوه آنكه مگر نميداند ، جامعه شهروندان مقدرات گرفتن دست در براي شايسته
.باشد بهرهمند اخلاقي منش و سيرت كمال از بودهو پيامبر همسان لااقل يا پيامبر بودن ،
.ميرود فراتر "صرف ماب يوناني فيلسوف" حد خوداز پيامبر -حكيم نظريه در فارابي
فاضله ضد مدينههاي
است مدينه در انسانهافقط و ميدهد تشكيل سعادت را مدينه پايه و اساس فارابي ديدگاه از
اراده طريق از خير و سعادت كه همانطوري.شوند نايل برتر فضيلت و سعادت به ميتوانند كه
و...".ميشود حاصل اختيار و اراده به نيز شرور و ميشود ، بديها حاصل آدمي اختيار و
است شرور كه غاياتي و هدفها از پارهاي به وصول تعاون وسيله مدينهها كه هست امكان اين
فارابي است مانده دور راستين و واقعي سعادت از كه را مدينهاي چنين.گيرند قرار
(19). "ميكند معرفي جاهليه يا غيرفاضله
;دارد نوع دو نيز رهبري ميشود ، تقسيم دروغين نوعراستينو دو به سعادت همچنانكه
حقيقي سعادت آن ، در ارادي ملكات نشستهاو كارهاو همه غايت كه جامعهاي نخسترهبري
است جامعهاي رهبريدومرهبري فاضلهنامدارد ، مدينه رياست فارابي ، اصطلاح در و است
آنكه حال و است حقيقي سعادت روشهايشان و كارها غايات كه ميكنند گمان چنان افرادش كه
تقسيمبندي.مينامد جاهليه رهبريرارياست گونه اين فارابينيست چنين امر واقع در
صورت فضيلت و سعادت معيار نيزبراساس مدينهها از فارابي
فعال ، عقل به متصل اول حكومترئيس سايه در كه است مدينهاي فاضله مدينهاست گرفته
از جاهليه مدينههاي كه حالي آوردهدر ارمغان به خود جامعه اعضاي براي واقعيرا سعادت
سرآمد عنوان به فارابي ، مجموع در.ناتوانند خود اعضاء براي راستين فضيلت و سعادت تامين
در شرع و باوحي يوناني فلسفي عقل آميزش و تلفيق درپي اسلام جهان در سياسي فلاسفه
مجزاازدينو و خود استقلال در فلسفه و عقل فارابي نزد در رو اين از بوده اسلام
نگرش اين با خود ، سياسي فلسفه در مسلمان ، فيلسوف يك عنوان به فارابينيست مطرح شريعت
.است نموده حكم نبوت و فلسفه سازش و تلازم به دارند واحد مقصدي و منشا شرع و عقل كه
و مستقيم" بهطور هرگز اسلام ، جهان در سياسي فلسفه" كه باشد فارابي تاثير تحت شايد
(20)."است نموده عمل"شريعت وساطت" با همواره و نشد وارد مسلمانان سياسي زندگي در "مباشر
ايزدي عظيم
موجوداست روزنامه دفتر در ماخذ و منابع
|