غرب در شرق
شرقي انديشه جاذبه
فلسفي پرسش يك و صد
آشوري داريوش نقد به پاسخي
1- طلبي صلح
غرب در شرق
آمريكايي تفكر در شرقي انديشههاي
جانسون.تي كارل
بشيريه حميد:ترجمه
كه است آمريكايي تفكر در شرقي انديشههاي مقاله از بخش نخستين خوانيد مي كه را مطلبي
.كنيد مطالعه صفحه همين در فرد روزهاي توانيد مي را آن بعدي هاي بخش
***
نوزدهم قرن آمريكادر فرهنگ بر شرقي انديشههاي تاثير
اكتشاف و كاوش از طولاني حكايتي نوزدهم قرن در آمريكا به شرقي انديشههاي ورود سرگذشت
ناحيهاي همچنين و بود مانده ناشناخته كامل طور به تقريبا شرقي تفكر سال 1800 در.است
بيشتر براي هنوز شايد شرقي تفكر سال 1900 در.ميشد تصور فكر دنياي در نامكشوف و دوردست
رموز از بسياري روي از پرده زمان آن تا كه چند هر ميرسيد ، نظر به معما يك آمريكاييان
.بود گرفته قرار نقشهبرداري مورد ناتمام شكلي به نيز شرقي سرزمينهاي و شده برداشته آن
بسي كه چرا _ كند كسب را بزرگي فكري جنبش ابعاد نتوانست هيچگاه شرقي اكتشافات چه اگر
بسيار آن تاثيرات حال اين با اما _ شود جذب سرعت به كه بود آن از ناشناختهتر و غنيتر
جنبشهاي از بسياري برخلاف و.ميشد تصور كه است بوده چيزي آن از ژرفتر و گستردهتر
فلسفه به امروزين علاقه پيشينه:است گذاشته اثر نيز بيستم قرن آمريكاييان بر نوزدهم قرن
.يافت نوزدهم قرن اوايل در ميتوان را شرقي هنر و يوگا بودايي ، ذن شرقي ،
.شود ترسيم آمريكاييان توسط شرق كشف روند برجسته نقاط تا است شده كوشش زير بررسي در
بوده معلوم نيز آغاز همان در است ممكن كه است كرده ايجاب را خاصي محدوديتهاي امر اين
استفاده مورد اينجا در دليل دو به اما مينمايد ، مبهم "شرقي" اصطلاح اينكه با.باشند
.ميگيرد قرار
درست اينجا در آن كاربرد شايد و بود ، متداول و عام اصطلاحي نوزدهم قرن در اينكه نخست
بدين دوم و ميدهد ، نشان را نوزدهم قرن در شرق مفهوم ابهام كه است مناسبتر جهت بدين
مورد حد اين به برگيرد در را شرقي متنوع فرهنگهاي بتواند كه بهتري اصطلاح هيچ كه دليل
و چين هند ، به كامل طور به تقريبا اصطلاح اين حاضر مقاله در.است نگرفته قرار پذيرش
.بود خواهند مذهبي عقايد شامل اساسا نيز بحث مورد انديشههاي.شد خواهد محدود ژاپن
واقع توجه مورد نوزدهم قرن در نيز شرقي فرهنگهاي اجتماعي و اقتصادي سياسي ، آراء البته
به پرداختن اينجا در.بود مذهبي و اخلاقي تفكر به معطوف همواره اصلي توجه اما ميشود ،
اين در مطرح جنبشهاي و افراد از معدودي تنها.بود خواهد انتخابي شيوهاي به بحث موضوع
از دقيقتري و مفصلتر ارزيابي كه نگرش اين با گرفت ، خواهند قرار دقيق تحليل مورد زمينه
آنها همه از سطحينگري حال عين در و طولاني فهرستنويسي از آموزندهتر موارد ، مهمترين
آن انديشههاي و شرق نوزدهم سده آغاز در اگرچه كه شد يادآور بايد سرانجام ، .بود خواهد
.بود ديگر گونهاي به وضع زمين مغرب ديگر جاهاي در اما بود ، مانده شناخته آمريكا در عملا
مانند فكري پيشوايان ;داشت بسيار رواج شرقي افكار هجدهم ، و هفدهم سدههاي اروپاي در
كيش و چين تزئيني هنرهاي ;ميستودند را چيني تفكر ولف كريستيان و لايبنيتز ولتر ، كنه ،
و ;داشت بسيار خريدار اروپايي پيشرفتهتر جوامع از افرادي بين در خردمند كنفوسيوس
سر و دوپرون آنكتيل چون دانشوراني زيردستان از شرقي كلاسيك آثار ترجمههاي نخستين
ادامه همچنان نيز سال 1800 از پس اروپا بر شرقي انديشه تاثير.آمد بيرون جونز ويليام
ضمن ما كه افتاد ، موثر آمريكاييان واكنش بر خود نوبه به اروپاييان اثرپذيري و ;يافت
چشم آمريكا به شرقي انديشههاي انتقال در اروپا نقش بيان از آن ، اهميت از آگاهي
.ميپوشيم
دهه 1800 اوايل در موجها نخستين
سده طي.است درك قابل نوزدهم سده از پيش تا شرقي انديشههاي به آمريكاييان علاقه عدم
تثبيت و ايجاد گران بار زير در كه ميرفت شمار به ابتدايي جامعهاي هنوز آمريكا هفدهم ،
تنگناهاي و فشارها درگير نيز هجدهم قرن آمريكاي ;بود كرده خم كمر غربي تمدن اوليه شرايط
.داشت وجود شرقي تفحصات براي وقتي نه و نيرويي نه زمان آن در.بود انقلاب و جنگ از ناشي
به اما شد ، برخوردار بسيار محبوبيت از هجدهم سده آمريكايي نشريههاي در شرقي داستانهاي
وضع ناگهاني تغيير.يافت ناچيز اهميتي شرقي مستند انديشههاي انتقال براي معبري عنوان
.آورد همراه به خود با را التهابهايي هجدهم ، سده پاياني دهههاي در آمريكا اقتصادي
كشور بقاي كه تجارت براي تا بود ساخته ناچار را سرزمين اين نوخاسته ملت آمريكا انقلاب
و هند با تجاري روابط برقراري آن پي در.بدوزد چشم انگلستان فراسوي به بود ، آن گرو در
توجه چه اگر.كرد شرق متوجه را آمريكاييان بار نخستين براي و 1790 ، دهههاي 1780 در چين
به نيز ناپيدايي فرهنگي جوانههاي اما بود ، روابط اين اقتصادي جنبههاي بر بيشتر آنان
مذهبي ، مبلغ هياتهاي اعزام مشوق كالا ، مبادله بر علاوه شرق با تجارت.ميشد شكوفا تدريج
از روزافزوني تعداد واردات و دوردست ، نواحي مردمان متفاوت و جالب رسوم به علاقهمندي
شرق از آمريكايي دريانوردان كه ريزي و خرد اجناس.شد دور خاور به مربوط كتابهاي
در) "سالم" شهر.برميانگيخت را خانهنشين آمريكاييان فكري كنجكاوي بيشك ميآوردند
شكوفايي در برجستهاي موقعيت دور ، خاور با تجاري مبادلات اصلي بندر عنوان به (ماساچوست
شد ، تاسيس سال 1799 در "سالم شرقي هند دريانوردي انجمن".يافت شرق به آمريكاييان علاقه
جانسون ساموئل كه است جالب.ميشد نگهداري آنجا در آمريكا شرقي اشياء مجموعه نخستين و
برجسته مدافع فنولوسا ارنست و شرقي ، اديان درزمينه آمريكايي دانشپژوهان نخستين جمله از
.يافتند پرورش شهر آن در دو هر نوزدهم ، سده آمريكاي در شرقي هنر
كه است ترديد جاي اما برانگيخت ، را شرق به عمومي علاقه بيشك زمين خاور با تجارت
و انديشه به چنداني دلبستگي شدند پيشه اين وارد كه آمريكايي بازرگانان و دريانوردان
براي كردند پيدا علاقهاي شرقي ، تفكر به كه آمريكايياني نخستين.باشند يافته شرقي فرهنگ
آنان دسترس در نيز منبعي خوشبختانه كه ميزدند ، سر جايي هر به ميبايست اطلاعات يافتن
آمريكاييان دانش منابع نخستين دو هر آمريكايي و انگليسي نشريههاي ميرسد نظر به.بود
در بود ، آنها برجستهترين زمينه اين در شايد كه ريويو ادينبارو.بودند شرق درباره
نورث.پرداخت شرقي افكار و مسائل بررسي به گستردهاي بسيار شكل به سالهاي 1800 نخستين
همان از آمريكايي شاخص مجله اين.بود آمريكا زمان آن علمي مجله معتبرترين ريويو آمريكن
و بررسي ، و نقد برگزيده ، قطعات مقالهها ، از متوالي مجموعهاي سال 1815 در كارش آغاز
اكتشافي سفرهاي از كوتاه گزارشي آن دوم شماره در.كرد منتشر شرق درباره را سفرنامه
از كه رسيد چاپ به انتقادهايي از شرحي با همراه دوپرون آنكتيل فرانسوي پيشگام شرقشناس
و سالهاي 1817 بين.بود شده وارد او بر جونز سرويليام انگليسي مشهور شرقشناس جانب
رخ ، لاله:جملهاند آن از كه كرد عرضه خوانندگانش به را مهمي مقالههاي مجله اين 1828 ،
روي موهون رام روايت به هندوان ، خداشناسي ;چنيگز تايرل ادوارد اثر شرقي عاشقانه داستان
و رسومات چيني زبان دستور ;پارسونز تئلوفيلوس تاليف هند سنن و آداب تيودر ، ويليان نوشته
هنر و ;گري چيپمن جان از طوطي1 منقار سرزمين ;اروت هيل الكساندر از دو هر چينيان آداب
اندازه تا و توضيح و معرفي به اساسا نخستين گزارشهاي.اورت ادوارد اثر هندي نمايش
اطلاعات آمريكا فرهنگ در آنها جذب و ارزيابي از پيش اما ;داشت اختصاص تحليل به ناچيزي
.بود نياز مورد بيشتري
شرق و متعالي2 فلسفه
.بود تعيينكننده رويدادي دهه 1830 ، اواخر در شرقي تفكر از متعالي فلسفه پيروان آگاهي
و ;برميداشتند شرق جانب به جدي و بلند گامهايي كه بود بار نخستين براي آمريكاييان
و درآميخته خود فكري ديدگاههاي با را شرقي تفكر از ويژهاي خطوط پيشين كاوشگران برخلاف
پيروان از تن چندين البته اما ;بودند آنان شاخص چهرههاي تورو و امرسون.ميپذيرفتند
مانكيور جانسون ، سامويل كلارك ، فريمن جيمز آنان جمله از و _ فكري نحله اين ملايمتر
بروكس اكتاويوس و چنينگ ، هنري ويليام لانگفلو ، سامويل هيگينسون ، نتورث و توماس كانوي ،
فكري جنبش اين با كه _ فلسفه اين حاشيهاي پيروان ديگر)داشتند اهميت نيز _ فروثينگام
عبارت _ ميدادند نشان علاقه نيز شرقي انديشههاي به و داشتند نزديك تماس نيوانگلند در
وندل اليور هريس ، توري ويليام چايلد ، ماريا ليديا آبوت ، الينگوود فرانسيس:از بودند
دلمشغولي شرقي انديشه اگر.(جينز جورج ولوييس ميلز ، برار دو شارل چدويك ، جان هولمز ،
چهرههاي همه ميان در مشتركي عامل دستكم اما باشد ، نبوده نيز متعالي فلسفه پيروان اصلي
تعاليم اندازهاي تا و هندو كيش متوجه بيشتر اصلي علاقه ابتدا در.است بوده شده ياد
علاقه اين نوزدهم سده پاياني دهههاي در بعدها تا ميرفت كه بودايي كيش.بود كنفوسيوس
.شد انگاشته ناديده آغاز در كند ، جلب خود به را
نشان شرقي تفكر به خوشايندي واكنش متعالي فلسفه پيروان تا شد سبب عوامل از مجموعهاي
.بودند يافته را نو انديشههاي پذيرش آمادگي فكري لحاظ از مكتب اين سخنگويان.دهند
و خردمدار ، يكتاباوري3 كالوينيستي ، مسيحيت عليه عصيان در فكري جنبش اين پيشوايان
آماده بود ، حاكم نيوانگلند انديشهورزان ذهن بر زمان آن در كه لاك پيروان ماترياليسم
كه بودند چيزي خواستار آنان.شدند زمين مشرق ايدهآليستي فكري جريانهاي پذيرش
نو انديشه در مثال ، عنوان به _ غربي انديشه از معيني خطوط در را آن ميتوانستند
نيز شرق جانب به ضمن در اما مييافتند ، هم اغلب و بيابند نيز _ غربي عرفان يا افلاطوني
.داشت هماهنگي آنان فكري موضع با شرقي انديشه شهودي و معنوي بسيار كيفيت.مينگريستند
آنان.بود [شرق به آنان مساعد واكنش] عامل دومين نيز متعالي فلسفه پيروان التقاطي روش
ديدگاههاي با شرقي برگزيده انديشههاي تلفيق در چنداني مشكل التقاطي متفكراني عنوان به
جذب و ورود امكان ميبودند ، سختگير و استوار خود فكري مواضع در آنان اگرنيافتند خود
موضعگيري بر آنان انديشه مسير هم و فكري شيوه هم.ميشد كمتر بسيار شرقي انديشه
از شدهتر شناخته شرق دهه 1830 ، اواخر در باز و گذاشت تاثير شرق برابر در موافقشان
معمولي مجلههاي از بيش چيزي به دسترسي دهه 1830 ، پايان در.بود سده آن نخست سالهاي
سرچشمههاي به بتوان تا آورد پديد را امكان اين بار نخستين براي آمريكايي و انگليسي
.يافت دست شرقي تفكر
:پينوشت
نقشه شكل دليل به كه كامبوج از بخشي و ويتنام جنوبي ناحيه قديمي نام Cochin China _ 1
.م _ است گرفته نام طوطي منقار منطقه فارسي در آنجا ، جغرافيايي
از آدمي معرفت كه باور اين بر مبتني و ايدهآليستي ، فلسفهاي Transcendentalism _ 2
.م _ عيني تجربه از تا ميآيد حاصل شهودي منابع و مكاشفه راه
.م _ ندارند اعتقادي تثليث به كه مسيحيان از فرقهاي عقايد Unitarianism _ 3
شرقي انديشه جاذبه
معظمي علي
از تاريخنويسان.است ديرآشنا ايرانيان ما براي ميخوانند شرقياش انديشه امروز آنچه
معناي به زرتشتي روحانيان براي كه نفوذي ;ميگويند ساساني دوران در بودايي كيش نفوذ
نشان موجود گزارشهاي حال اين با.داشتند آن كردن محدود در سعي و بود ارتداد گسترش
گسترش آن از بيش حتي و نشد متوقف مسيحي آيين نفوذ همچون نيز آيين اين نفوذ كه ميدهد
كه ميدهد نشان (ع)علي امام زمان كوفه از مسلمان تاريخنويسان گزارشهاي دستكم.يافت
.بودهاند آشنا او تنديسهاي و بودا با عراق زمان آن ايراني ساكنان
مياني سرزمينهاي در بوداييان جمعيت كمي سبب به اگرچه نيز ايران به اسلام ورود از پس
از ماوراءالنهر و شرقي سرزمينهاي در اما نداريم دست در ايشان از چنداني آثار ايرانشهر
برمكيان كه ميدانيم همچنين.داريم گزارشهايي جديد دين با آنجا بودايي ساكنان برخورد
گذشته اينها از.داشتهاند بودايي تباري بودند عباسي خلفاي وزيران پرنفوذ خاندان كه
و محققان از پارهاي كه است بوده اندازه آن تا خراسان در شرقي كيشهاي قوت و مجاورت
اما.بپردازند آن شكلگيري و خراسان تصوف بر آيينها اين تاثير جستوجوي به مستشرقان
در مسلمانان نخستين روياروييهاي از پس.نبودهاند يكسويه جرياني هيچگاه تاثيرها اين
هندوان از توانست تا كه هند به غزنوي محمود بعد قرن چند لشكركشيهاي نيز و اوليه فتوحات
به را خود جاي تيغ مدتي براي آن در كه رسيد فرا دوراني كشت ، سرزمينها آن بوداييان و
كه آمدند كساني بلكه باشند برداشته دست خود آيين تبليغ سر از مردمان اينكه نه ;داد زبان
در اسلام گسترش.گفتن سخن و ميدانستند ربودن دل سينهها از دلها آوردن در جاي به
اما داشتند خود آيين گرو در سر كه بود بازرگاناني و صوفيان همت يمن به شرقي آسياي
.كنند جدا تني از را سري آن براي نميخواستند
داستاني او دست به بوداييان و هندوان آوردن اسلام و چشي معينالدين خواجه داستان
آنها از او بود كشته هندوان از محمود كه آنقدر هر كه گفتهاند او دربارهاست پندآموز
را او نجات خدا اماكردند را او جان قصد كاهنان كه رسيد آنجا به كار و كرد مسلمان
اجمير در را او مزار ديار آن مسلمانان امروزه كه گرفت بالا آنجا تا كارش و ميخواست
.ميخوانند "هند كعبه"
ادبيات.است دلكش و دنبالهدار داستاني اسلامي فرهنگ تاريخ در هندوان و صوفيان داستان
حكايت از مملو يافتهاند گسترش اسلامي شرق در كه صوفيانهاي طريقتهاي از مانده جا به
اين عطف نقطه.است يكديگر براي آنها آوردن حجت و گفتوگو و جوكيان و دراويش مواجهه
بابري خاندان از كه او.يافت دارالشكوه محمد شاهزاده آثار و احوال در ميتوان را ارتباط
تحقيق و طريق طي كار در و درآمد قادري درويشان سلك در بود ، جهان شاه پدرش وليعهد و هند
وحدت نوعي به او.دانست اسلامي رواداري اوج ميتوان را دارالشكوه.گذاشت مايه جان از
و بود رسيده عرفاني ديدگاههاي حقيقي وحدت نوعي به واقع در و اديان حقيقي و ذاتي
.ميدانست هماهنگ مسلمان صوفيان شهود و كشف با را هندو آيين تعبيرهاي و روايات و مشاهدات
و بود آمده فراهم هندو و مسلمان عارفان همنشيني مجال او همت به البته و او زمانه در
از مهمتر و زد دست وحدتگرايانه ديدگاه همين با آثاري تاليف كار به نيز دارالشكوه خود
.برگرداند فارسي به "اكبر سر" عنوان با را اوپانيشادها همه
;كند كار خويش آراي پيشبرد براي سلطاني كسوت در كه نيافت مجال آنقدر اما داراشكوه
دوران ترتيب اين به و برداشت ميان از را او و گرفت را ارتدادش فتواي زيپ اورنگ برادرش
.آمد سر به شرقي فرهنگهاي با اسلامي فرهنگ مجاورت
است بوده غالب نزاع فرهنگي بعد در آن تبع به و اجتماعي زمينه در امروز به تا آن از پس
و است كرده جفا اغلب و يافته تفوق ديگري بر آن زماني و اين زماني همنشيني مناطق در و
جزيره شبه در آيينها اين پيروان بين هرازگاهي امروز كه را درگيريهايي كه گفت ميتوان
برگرديم هجري دوم هزاره راس به اگر.است نشده خاموش و مانده زمان همان از ميبينيم هند
و سنت جاده به (ص) احمدي آيين آوردن باز به كمر كه (ره) سرهندي احمدي خواجه كه ميبينيم
مجاوران اين آزار از خواندند اش"سنه الف مجدد" رو همين از و بود بسته بدعت و غلو طرد
تعمير آنجا در و مينمايند مساجد هدم بيتحاشي هندو كفار":بود فغان به غيرهمكيش
اكثر دراجراي مسلمانان و ميآرند جا به كفر مراسم برملا كفار...ميسازند خود معبدهاي
آن در دارند اهتمام مينمايند شرب و اكل ترك كه هنود ايكادسي روز.عاجزند اسلام احكام
در و.نفروشند و نپزد طعام و نفروشد و نپزد نان بازار در مسلماني هيچ اسلام بلاد در روز
آن منع اسلام زبوني از كس هيچ و ميفروشند و ميپزند نان برملا رمضان مبارك ماه
و زبوني اين به فقيران ما و ماست از وقت پادشاه !افسوس هزار صد افسوس ، .كرد نميتواند
"!خرابي
خود بار و ميكنيم خود كار نيستيم ، پيشينيان اين از يك هيچ مكان بر ما امروز باري ،
به بار يك سالي دستكم و باشيم فرهنگي محفلهاي و موسيقي و كتاب اهل اگر اماميبريم
مربوط سيديهاي و نوارها و شرقي ، آيينهاي كتابهاي شمار با بزنيم سري كتاب نمايشگاه
پيروان آيين و كريشنايي هندو ، مذاهب متون امروز.شدهايم مواجه طريقتهايشان اذكار به
امروز ما كه نوشتهها اين كه است اين جالب نكته اما.دارد بسيار خوانندگان مهاراشي
تعجب جاي چه و هستند نويس"آمريكايي" و نويس"غربي" نوشتههايي اغلب ميخوانيم و ميبينيم
منتقل آمريكا به را خود تبليغي مركزيت آيينها اين از بسياري بدانيم كه وقتي است
و نگاه است توجه درخور كه چيزي آيينها اين فردگرايانه جاذبههاي سواي.كردهاند
به.داشتهاند كيش اين با كه است تاثري و تاثير و آنها به غربي مختلف جريانهاي اهتمام
غربيان بدانيم دستكم است خوب باشد داشته كه انگيزهاي هر چشمداشت و توجه اين حال هر
باز را فهمي چه انعكاس ما و يافتند چه آنها در و شدند آشنا انديشهها اين با چگونه
.ميخوانيم
فلسفي پرسش يك و صد
كوهن مارتين
صالحي آرش:تدوين و ترجمه
سلطاني كلاغ:سيوسوم مسئله
دربار ، نامدار فيلسوف مجيزالسلطن ، ييلاقي عمارت سردر جلوي تفنگچي ، و سوار چند
به سفر عزم و بربسته رخت مبارك ، دستخط سواد رويت محض به مجيزالسلطن ، .منتظرند
:ميآيد مجيزالسلطن به سلطان نامه متن اينجا در.ميكند دارالسلطن
همايون شخص و شده سپرده ما باكفايت كف به مملكت اين سعادت و ترقي سررشته كه آنجا از"
ما ملوكانه مراحم كه آنجا از و است ، مملكت اين اهالي قاطبه منافع و مصالح حافظ ما ،
از آن ترويج و علم كسب كه همانطور و هست ، و بوده مجيزالسلطن خاصه فلاسفه ، شامل هميشه
ثابت و نماييد غور دقت به حضرتعالي ميفرماييم ، دستخط اين موجب به لذا است ، واجبات اوجب
:كنيدكه
"سياهاند كلاغها همه"
هر نيز شما.شود گشوده رعيت كار از گرهاي و گرديده بهرهمند آن ثمرات از مردم كافه تا
مواجبتان فرموديم مقرر ضمنا.شد خواهيد برخوردار ملوكانه ذات مرحمت و رافت از بيشتر چه
".شود برابر دو
اين حلهاي راه به و شد دارالسلطن راهي قاطرش بر سوار سواران ، معيت در مجيزالسلطنه
.ميكرد فكر مسئله
كه ببيند و كند وارسي بودهاند ، حال و گذشته زمان در كه را دنيا كلاغهاي همه بايد او
بررسي نيز را آينده كلاغهاي كه است اين ايدهآل حالت اما.نه يا سياهاند آنها همه آيا
.نميكند صرف اصلا و ميبرد زيادي زمان راه ، اين كه ميكند فكر خود پيش مجيزالسلطن !كند
در كلاغي آيا كه ببيند و كند بررسي را غيرسياه چيزهاي همه كه است اين هم ديگر راه يك
!نه يا هست آنها ميان
به اي"افتاد چالهاي در قاطرش كه بود فرورفته سلطان وعده روياي در سخت مجيزالسلطن
آنها همه و كنيم وارسي را كلاغها همه اگر حتي كه است اينجا مسئله..پدرت..قبر
همين اما "...باشد سبز مثلا و شود پيدا كلاغي آينده در دارد احتمال باشند ، سياه نيز
.رسيد او خاطر به فكري شد پيدا دور از دارالسلطن دروازههاي كه
اقدس پاي خاك تصدق":بودند مجيزالسلطن منتظر زيادي عده سلطان قصر تالار در بعد روز
را كلاغ ما كلاغ ، تعريف موجب به چون.سياهاند كلاغها همه كه شد محقق.شوم همايونت
كلاغ شبيه خيلي خصوصياتش تنها پرنده اين پيداشد ، هم سبزي كلاغ اگر اما.ميدانيم سياه
اين كه ميگوييم تمامتر چه هر قطعيت با (تعريف بنابر) نيست سبز كلاغ چون اما است ،
".سياهاند كلاغها همه كه راستي به !نيست كلاغ موجود
به شروع عريضه نبودن خالي براي حضار شد ، گفته محكم خيلي مجيزالسلطن كلمات آخرين چون
داشت دست در را مردني پرندهاي كه حالي در سلطنتي غرابدار حين اين دركردند زدن كف
:گفت و آمد پيش به قدمي
چه ميشود ، رنگ سبز ، موقتا پرهايش و گرفته مريضي كه بيچاره كلاغ اين به شما پس
ميگوييد؟
نيست؟ كلاغ ديگر پرنده اين آيا
آشوري داريوش نقد به پاسخي
پاياني و دوم بخش
شناس حق محمد علي
نوشته " هزاره فرهنگ" بر آشوري نقد به شناس حق كه است پاسخي قسمت دومين خوانيد مي آنچه
.خوانديد هفته همين شنبه سه را نوشته اين پيشين بخش.است
***
فلسفي و علمي اصطلاحات مشكل
واژگان حوزه در كه است اين آشوري ، زعم به ،"دوزبانه فرهنگنويسان" همه مشكل و ما مشكل
و بردهاند كار به مترجمان كه را نهادههايي برابر همه"...مدرن فلسفي و علمي و فني
يك است ، شده گردآوري كارشان ، ارزش از ارزيابي بيهيچ ها ، "فرهنگ" و نامهها"واژگان" در
.واگذاريم خواننده خود به را انتخاب و بگذاريم هم كنار جانبداري يا مسئوليت بيهيچ جا
سخن اين ميگوييم جواب در ".گرفتهاند پيش در نيز هزاره فرهنگ مولفان كه است روشي اين
هيچ از را برابري هيچ گفتهايم ، "پيشگفتار" در كه گونه همان ما:است بياساس پاك آشوري
بيهيچ" كه نيست چنين پس نپذيرفتهايم ، ارزيابي و سنجش و بينقد واژهنامهاي يا فرهنگ
;باشيم گذاشته "هم كنار...را نهادهها برابر همه" "مسئوليت احساس بيهيچ" و "ارزيابي
رخنه ما فرهنگ در هم آشوري خود هاي"نهاده برابر" خواهناخواه ، بوديم ، كرده چنين اگر چه
با كه آنها مگر نكرده رخنه هزاره فرهنگ در در او نهاده برابر هيچ آنكه حال ;بود كرده
گواه.گذاشتهاند ما سختگيرانه شدت به ارزيابيهاي از و آمدهاند در جور ما سنجههاي
و "نابودخواه" abolitionist برابر در فيالمثل ، ما ، كه همين نيز مدعا اين درستي
برابر در و ;نياوردهايم "نباشندگي" absenteeism برابر در و ;نياوردهايم "لغوخواه"
"اندركشيدگي" absorption برابر در و ;نياوردهايم "باوري استبدادي" absolutism
abstract برابر در و ;نياوردهايم "پرهيزي باده" abstimence برابر در و ;نياوردهايم
تازه و ;نياوردهايم "بيتك" و "مغاكوار" abysmal برابر در و ;نياوردهايم "برآهنجيده"
فرهنگ از اول صفحه سه همان در فقط آشوري هاي"نهاده برابر" از معدودي بسيار شمار همه اين
خود فرهنگ از شده ارزيابي و سنجيده و دانسته ما كه است (تا 5 صفحه 3 از) او انساني علوم
بلكه ;نبوده محدود آشوري هاي"نهاده برابر" به فقط سختگيري اين و.گذاشتهايم كنار
گواه.است شده كشيده هم _ حقشناس _ من خود ساختههاي بر به حتي موارد همه به آن دامنه
برابر در يا ;نياوردهايم "قيدگون" adverbial برابر در مثلا كه ، همين هم مدعا اين درستي
"پيچه" curve برابر در يا ;نياوردهايم "بافهبندي" و "انبوه" و "بافه" bundle
با همراه را اينها آنكه حال ;نياوردهايم "نوواژه" nonce برابر در يا ;نياوردهايم
در ميدهم حق خود به كه من و.ساختهام مقال ضرورت به خود ، من ، ديگر ، نوواژه انبوهي
و _ نميدهم را اجازه اين خود به بسازم ، بدانم لازم را چه هر هست خودم ساخته بر كه متني
در دهنم از و گذشت ذهنم از چه هر است همگان به متعلق كه فرهنگي در كه _ بدهم كه ندارم
و مرا آشوري ، منصفم ، و نازنين دوست كه است شرايطي چنين در كه ميبينيد.كنم وارد آمد
بيمسئوليتي به داشتهاند ، مرا منفصل وجدان حكم حقيقت به همگي كه مرا ، سختگير همكاران
فرهنگي و فكري سلامت و علمي انضباط به و ميشناسم را آشوري من شكر را خدا.ميكند متصف
كنم اضافه ضمنا.كنم منسوب تهمتزني به را او ميدادم حق خود به گرنه و ;واقفم سخت او
.هستيم "دوزبانهنويس فرهنگ" بلكه ;نيستيم "دوزبانه فرهنگنويسان" ما كه
انگليسي يكزبانه فرهنگ هفت از همزمان استفاده خطاي
نسبت ما به را خطا اين كه شدهايم سبب خود هزاره ، فرهنگ مولفان ما ، كه ميكنيم اقرار
هم كه جايي تا ;است آمده در كار از گمراهكننده متاسفانه پيشگفتارمان در ما توضيح.دهند
طور به ما كه كردهاند برداشت چنين _ خزاعيفر علي دكتر جمله از _ ديگران هم و آشوري
ماخذ متفاوتاند هم با روش و هدف و حجم نظر از كه را انگليسي يكزبانه فرهنگ هفت" موازي
يكزبانه فرهنگهاي همه از يعني ;نكردهايم كاري چنين ما حال ، هر به.دادهايم "قرار
از و دادهايم قرار پايه و مبنا را آنها از يكي بلكه ;نكردهايم موازي و همعرض استفاده
منظور به يكي:منظور دو به عمدتا ;گرفتهايم بهره جنبي منابع عنوان به ديگر فرهنگهاي
منظور به يا و پايه ، يكزبانه فرهنگ همان در موجود مدخلهاي معاني كردن روشنتر چه هر
آمده ديگر فرهنگهاي در پايه فرهنگ مدخلهاي براي كه تازهاي كاربردهاي و معاني افزودن
به ديگري و ;شود اضافه هزاره فرهنگ به بايد كه ميدادهايم تشخيص جهاتي به ما و بوده
به فارسيزبانان ما براي وجودشان ميكردهايم احساس كه تازهاي مدخلهاي انتخاب قصد
.است ضروري آن جز و جغرافيايي تاريخي ، فرهنگي ، علمي ، جهات
آخر نكته و
سخت ;هيچ اينكه نيستيم ، و نبودهايم كمال وهم در هزاره فرهنگ درباره هرگز و هيچگاه ما
و عمودي جهات در و شود اصلاح مختلف جنبههاي از بايد فرهنگ اين كه معترف و معتقديم هم
در كه فرهيختگان همان رهنمودهاي همت به هم ، را كار اين و.شود داده گسترش و بسط افقي
در مولفان ، ما از ، كه هم ، معاصر فرهنگ موسسه.ميكنيم داريم كرديم ياد آنان از سخن آغاز
اسباب اينك است ، كارتر به حاضر و سختكوشتر و سختگيرتر ديگرش آثار و اثر اين تكميل
.خواهد چه حق تا ;است آورده فراهم كمابيش را كار اين
:نوشت پي
برگرفته "هزاره فرهنگ نقد" مقاله از ندادهايم دست به را آنها منبع كه قولها نقل همه
.است شده
1- طلبي صلح
طلبي صلح فلسفي نظريه
موزلي آلكس
بهلولي محسن:مترجم
عنوان با فلسفه اينترنتي دايرالمعارف از را مقالهاي ترجمه صفحه اين در پس اين از
بررسي و طرح.ميپردازد نظريه اين فلسفي مباني توضيح به كه خواند خواهيد "صلحطلبي"
گفتار در جايي رفته رفته نظريه اين كه كرده پيدا ضرورت آنجا از صلحطلبي نظري مباني
.شود بررسي دقت به آن نظري مباحث كه دارد جا و است يافته معاصر روشنفكران
***
روابط ميبايد متخاصم و خشن روابط جاي به آن اساس بر كه است نظريهاي صلحطلبي
يا كردن واگذار داوري ، چون راهحلهايي و باشد حاكم بشري گفتوگوهاي بر مسالمتآميز
از جزيي كه اندازه همان به صلحطلبي.روند كار به مشاجرات حل براي ميتوانند مهاجرت
اين پايه بر است ، "عادلانه جنگ نظريه" مفهوم از بخشي هم ميزان همان است غربي انديشه
كه حالي در.باشد مسلح نيروهاي داراي ميتواند اخلاقي و قانوني لحاظ به دولت كه استدلال
به (اروپا تاريخ بيشتر شهداي يا) جنگ مخالفين ميپذيرند ، را جنگ ضرورت انسانها اغلب
قرار ويژه سپاس مورد مسلح ، نيروهاي به گرويدن دعوت رد در اخلاقيشان شجاعت واسطه
.است گسترده طرح اين متنوع وجوه بررسي مستلزم صلحطلبي فلسفي مطالعه.گرفتهاند
پليسهاي مسئله و داخلي ستمهاي به كه است مرتبط جنگ با اندازه همان به صلحطلبي
وظيفهشناسانه ارزش يك همچون انسجاماش حسب بر ميتواند صلحطلبي.است مرتبط هم سركوبگر
مطالعه مورد نيز سودمندانهاش نتايج واسطه به همينطور و شده گرفته درنظر ذاتي ارزشي يا
اخلاقي مفاهيم از وسيعي قلمرو سوي به را ما توجه نظريه ، اين گسترده بررسي.گيرد قرار
نظريه.بگيرد نظر در بايد منتقد يا متعهد صلحطلبي كه ميكند جلب موضوعاتي و ممكن
نظريات سنجش آن و است مواجه راهي دو يك با چيز هر از پيش و ابتدا در مطلق صلحطلبي
.است "صلحطلبي آيين" و مشروط صلحطلبي انعطافپذيرتر
:كلي صلحطلبي
خشونت ، اشكال تمامي كه است مطلقگرا استدلال اين صلحطلبي ، تحليل براي سرآغاز بهترين
و مسالمتآميز كاملا بايد اجتماعي مبادلات كه است اين پيشنهادي آرمان.جنگاشتباهاند
خشن روشهاي به توسل جاي به بايد را برآورند ، سر است ممكن كه نزاعهايي و باشند غيرخشن
يا ذاتا كه است چيزي صلح كه است مدعي مطلقگرا صلحطلبي.كرد حل سازش و داوري طريق از
نظريهها اين مطابق و شود ، مراعات بايد پيامدگرايي دلايل اساس بر يا و تكليف يك بسان
اخلاقي ارزيابي.است مفيدتر آدمي رفاه و سعادت براي زور يا خشونت كاربرد گونه هر از صلح
آن مطابق كه است سنتي چارچوبي كننده مهيا - پيامدگرا و وظيفهشناسانه - ديدگاه دو اين
دارد ، جنگ ضد موضعي شيوهها اكثر در صلحطلبيميكنند بررسي را صلحطلبي اخلاقگرايان
منفعل مقاومت خشونت ، عدم نظريات از مركب كليتر نظريه يك عنوان به ميتواند همچنين اما
مورد نظريه يك عنوان به صلحطلبي بودن ضدجنگ اگرچه.شود گرفته نظر در اخلاقي ، خلوص و
.است يادآوري نيازمند نظريه اين جزيي تفاوتهاي ساير اما است ، مقاله اين توجه
وجه سه كند ايفا ميبايد صلح كه نقشي بر صلحطلبي تاكيد با است ، اين پيشرو موضع اولين
خشونت مطلق منع دومي جنگ ، مطلق منع اولي.ميشود نتيجه مسالمتآميز روابط ماهيت از كلي
تداخل يكديگر با مطمئنا اخلاقي پژوهش گانه سه حوزههاي.كشتن مطلق منع سومي و (زور يا)
را جنگ و كشتن از آنها نفرت كه معتقدند خشونت از عاري اخلاقي به صلحطلبان اغلب و دارند
زور كاربرد اما هستند جنگ براي اخلاقي اعتبار گونه هر منكر سايرين اما ، ميكند ، تقويت
به نيز برخي ميپذيرند ، ميكند ، تصديق قانون كه شرايطي تحت را (كشتن حتي و) خشونت يا
صلحطلبان منحصرا صلحطلبان ، ساير كه حالي در هستند ، خشونت از عاري كاملا زندگي دنبال
سوي به روي پيش از بيش.نه را اتمي جنگ اما ميپذيرند ، را غيراتمي جنگ كاربرد اتمي ،
مورد را بيگناهان و زور خشونت ، كشتن ، همچون مفاهيمي بايد صلحطلبي ، از اخلاقي تحليل
.داد قرار بازنگري
قتل
منظور به اما.است جداگانه بررسي شايسته و پيچيده و بغرنج موضوعي كشتن اخلاقي ، لحاظ به
نميتوانند صلحطلبها كه گفت مجموع در ميتوان صلحطلبي ، از متنوع ممكن قرائتهاي سنجش
زندگي تقدس بر خاص ، اخلاقي نگرش يك براساس آنان عقايدبگيرند ناديده را كشتن موضوع
ديگري كشتن يا بازداشت كردن ، وارد زيان رساندن ، آسيب آن ، مطابق كه دارد تاكيد آدمي
.هستند كشتن براي توجيهي هرگونه منكر مطلق صلحطلبان.است قوي توجيهات ارائه مستلزم
سرآغازي و است شده افكن طنين غرب فلسفه و فرهنگ سرتاسر در ،"مكن قتل" ;(ع)موسي فرمان
بخش دو به كشتن مسئله اخلاقي ، لحاظ به غرب فلسفي سنت در انسانها كشتن مطلق منع بر است
.ميشود تقسيم ديگر شده پيشبيني انواع و غيرعمد و عمد قتل مثابه به غيرارادي و ارادي
.است خاص حوزههاي اين با كلياش اخلاقي نگرش ميان كردن برقرار ارتباط نيازمند صلحطلب
از دفاع در كشتن و ترحم روي از كشتن شامل كشتن اشكال تمامي صلحطلب آيا مثال ، عنوان به
يا بيگناهان كشتن تنها يا ميكند منع صلحطلب را كشتني نوع هر آيا ميكند؟ منع را خود
ميان تمايزي صلحطلب آيا يا نميپذيرد؟ را ميكنند زندگي خارجي سرزمينهاي در كه كساني
پذيرفتني اخلاقي لحاظ به ميتواند كشتن كه ضمني اشاره اين با ميشود؟ قائل قتل و كشتن
شخص يك عمدي قتل كه حالي در ،(اعدام مجازات ،(euthanasia) ترحمي مرگي:قبيل از) باشد
شود مدعي منطقا ميتواند صلحطلب حالت ، اين در حتي.است غيراخلاقي عملي مطلقا بيگناه
جبران خليل جبران.ميدهد ترجيح باشد كرده بلند خودش از صيانت در كه مشتي بر را مرگ كه
عزيزتر و سزاوارتر مرگ پس شود ، ديگري نابودي باعث من بقاي اگر":ميگويد (شاعر آواي در)
".است
|