سه شنبه ۲ ارديبهشت ۱۳۸۲- سا ل يازدهم - شماره ۳۰۳۰ - April . 22, 2003
به بهانه انتشار آلبوم «فرياد»استادان شجريان و عليزاده
تجسم روشن يك رؤيا
پيش از شروع مطلب اصلي بحث، با پوزش از اهالي فن لازم مي دانم چند نكته را در مورد نقد آثار هنري به طور كلي و همچنين نقد آثار موسيقي به عنوان زمينه اصلي اين مبحث يادآور شوم. بنابر نظريه فلاسفه هنر، هر اثر هنري از دو جز اصلي تشكيل مي گردد كه بقيه اجزاء، هر يك به نوعي زير مجموعه يكي از اين دو جزء هستند. فرم و محتوي.
در آثاري كه محتوا نقش بسيار بارز و نماياني را ايفا مي كند، مواجهه اوليه با اثر، غالباً تحت تأثير محتوا قرار مي گيرد. مثلاً در يك تئاتر حتي در انتزاعي ترين نوع آن، معمولاً  توجه اوليه ما به اين نكته معطوف مي شود كه بيان محتوايي اثر چيست يا به زبان ساده تر آن اثر چه مي خواهد بگويد، يا در موسيقي با كلام خواه ناخواه تمركز اوليه بر روي شعر و ليريك اثر قرار مي گيرد و در مرحله بعد است كه به فرم و شيوه اجرا و... مي پردازيم و اين امر با كمي تفاوت در بخشهاي آگاهانه  ادراك، در بين مخاطبان عام و خاص مشترك است. نظريه غالب امروزي در مورد نقد هنري آن است كه يك منتقد هنگامي مي تواند به تحليل و آناليز دقيق تر و كارشناسانه تري نائل شود كه مرحله اوليه مواجهه را پشت سر بگذارد و به مرحله اي از درك اثر برسد كه بتواند فرم و محتوا را موازي و همزمان با هم در نظر بگيرد. (فاصله گرفتن احساسات و تأثيرات از بخش ناخودآگاه و نزديكتر شدن آنها به بخش آگاه ذهن).(۱) هر چه سهم نوآوري و خلاقيت و بدعت گذاري در شيوه هاي ارائه فرم و محتوا در يك اثر بيشتر باشد فاصله بين مواجهه اوليه (ناخودآگاه) و مواجهه آگاهانه با اثر بيشتر مي شود و برعكس هر چقدر كه ما براي شناسايي يك اثر و برقراري ارتباط حسي و آگاهانه با آن بيشتر به آرشيو خاطرات و سوابق ذهني خود رجوع كنيم، (يعني شيوه هاي جديد فرميك و محتوايي آن اثر كمتر باشد)، زودتر به اين حس آگاهانه دسترسي پيدا مي كنيم. مرحله قضاوت و تحليل دقيقاً در همين جاست. زيرا ذهن ما كدهاي شناسايي را در جاهاي خود قرار داده و اكنون مي تواند با فراغ بال به پردازش و تحليل آنها و بررسي نقاط قوت و ضعف اثر بپردازد. البته در مورد آثار موسيقي، اختلاف آراء بسياري در زمينه تفكيك فرم و سوژه (محتوا) وجود دارد و يگانه بودن هنر موسيقي در بين تمامي رشته هاي هنري به همين آميختگي تنگاتنگ سوژه و فرم باز مي گردد كه انتزاع و تخيل را به اوج خود مي رساند و غالباً به تعداد مخاطبان يك اثر موسيقي، مي توان سوژه ها و موضوعات گوناگون براي آن تعريف كرد.
من شخصاً  اين تجربه را در مواجهه با بسياري از آثار بديع هنري داشته ام و از آن بسيار لذت برده ام، تا آنجا كه هر بار پس از طي اين مرحله از مواجهه ناخودآگاه به آگاهانه اين انتظار شيرين را تا تولد اثر بديع ديگر و تكرار همان تجربه لذتبخش به جان خريده ام. اگر بخواهم از چند نمونه نام ببرم، مي توان به آثاري چون: كارمينا بورانا(كارل ارف)، مقام صبر (پرويز مشكاتيان)، تركمن (حسين عليزاده)، زمستان است (شجريان ، عليزاده و ...)، سه گانه اعتراف (جك لندن)، طعم گيلاس (عباس كيارستمي) و حاجي واشنگتن (مرحوم علي حاتمي) و ... اشاره كرد.
نكته بسيار جالب و قابل تأمل، در اينجاست كه در مواجهه اوليه با برخي از آثار ذكر شده خصوصاً  «كارمينا بورانا» و «زمستان است»، اين احساس را داشتم كه هيچ دريافت حسي و منطقي و هيچ گونه لذت هنري را از مواجهه با آنها در خود سراغ ندارم. خواهشي كه از مخاطبين بلند سليقه و فهيم آثار هنري دارم اين است كه در اين مرحله كار را تمام شده نپنداشته، پرونده مواجهه خود با اثر را مختومه ندانند، چه در اغلب موارد به قضاوت عجولانه و نادرستي رسيده و خود از آن بي خبرند. زيرا همان گونه كه ذكر كردم، هر قدر مرحله تسلط بر فرم و محتواي يك اثر سريعتر طي شود و زودتر به لذت و ارتباط حسي با آن برسيم، بدان معناست كه سهم تفكر عميق و بديع در آن اثر كمتر و سهم خاطرات و احساسات آشنا بيشتر است و نظريه پردازان، پايين ترين سطح لذت هنري را لذات خاطره آميزي مي دانند- البته اين معيار هرگز مطلق نيست- زيرا ممكن است زمينه آشنايي با فضا و حالات يك اثر در پس زمينه هاي ذائقه و سليقه احساسي ما موجود باشد.
مثال بارز اين تغيير ادراك را به غير از خودم در چند تن از دوستان سراغ دارم.
دوستي پس از انتشار آلبوم «زمستان است» نظر مرا درباره آن جويا شد و من كه تازه در مرحله اول بودم، از اظهار نظر خودداري كردم، ولي او با قطعيت كامل، اعلام كرد كه آن يك، اثر دم دستي و كم مايه و تكراري است بر ايده هاي گذشته و قبلاً  اجرا شده آهنگساز و خواننده. من صرفاً  به او گفتم براي قضاوت به زمان بيشتري نياز دارم. جالب است بگويم آن دوست كه خوشبختانه انسان خوش ذوق و منصفي است اكنون بارها و بارها به اين اثر گوش سپرده و شيفته بيان بسيار قوي و فرم خيره كننده در اجراي جملات موسيقي و ارائه درخشان حالات گوناگون كلام در آن مي باشد و طي اين مراحل را يكي از زيباترين و شگفت انگيزترين تجربيات خود به عنوان يك مخاطب موسيقي مي داند.
با پوزش از اين مقدمه طولاني، اكنون به موضوعي كه انگيزه نوشتن اين مطالب بوده رجوع مي كنم. با اين توضيح كه قصدم از نگارش سطور زيرين نقد اثر «فرياد» نيست، چرا كه با وجود اين كه تاكنون دهها بار آن را مرور كرده و به دقت فراوان شنيده ام، نقد كامل و همه جانبه اين اثر عميق و بزرگ را مستلزم تحقيق و بررسي بيشتري مي دانم، همان گونه كه معتقدم پديدآورندگانش چنين رنج و زحمتي را در آفرينش آن برخود هموار نموده اند. تنها ميل دارم تجربه تازه اي را كه در مواجهه با يك اثر بديع و نو از مرحله ناخودآگاه ذهن به مرحله حظ و لذت آگاهانه طي نموده ام با شما در ميان بگذارم و دليل به كار رفتن واژه ها و عبارات احساسي كه در نقد متداول نيست نيز همين موضوع است كه اساساً  اين يك نقد نيست.
قطعه آغازين آلبوم فرياد، مقدمه اي بسيار دلنشين و ملايم است كه پس از آن آواي مخملين شجريان آغاز مي شود. هماهنگي حسي بين اين مقدمه كوتاه و آواز استوار و پرصلابت و در عين حال متيني كه استاد در راست پنجگاه ارائه مي دهد قابل تحسين است: هر كه سوداي تو دارد چه غم از هر دو جهانش... نكته قابل تأمل در آواز شجريان اين است كه هر بار استاد مقام يا دستگاهي را كه براي اجرا برمي گزيند با حس و رنگ آميزي نو و بديعي ارائه مي گردد و تا آنجا كه اگر كسي به درستي با خصوصيات و دقايق موسيقي ايراني آشنا نباشد، شايد هرگز متوجه نشود كه مثلاً قطعه آوازي نخستين در آلبوم «بي تو بسر نمي شود» در همان مد و دستگاهي اجرا شده است كه آواز نخستين آلبوم «نوا و مركب خواني» و اين از ويژگي هاي منحصر به فرد آواز شجريان است كه آن را از رديف خواني صرف فراتر برده و در حد يك قطعه موسيقي كامل با تمام ظرافتها و وسواسي كه يك آهنگساز در كار خود به خرج مي دهد، قابل ارائه مي سازد. از اين دست نمونه ها در كار استاد به حدي فراوان است كه بررسي و تحليل آنها مجالي جداگانه مي طلبد. پس از اجراي گوشه پروانه، اشاره اي ظريف در قالب آوازي به گوشه نغمه انجام مي شود و پس از آن ضربي نغمه را به همراه آواز عراق مي شنويم كه باز هم ردپاي ذوق شجريان در آن مشهود است:
به جفايي  و قفايي نرود عاشق صادق... بعد از پايان ضربي نغمه و فرود به راست  پنجگاه ترانه زيباي سمن بويان ساخته جناب كلهر آغاز مي شود. از نكات قابل ذكر در اين قطعه آن است كه با اين كه اين شعر را بارها و بارها با اجراهاي مختلفي شنيده ايم و مطابق روال معمول ذهن به آنچه عادت كرده است، تكيه بيشتري دارد، اما لطافت و ذوق به كار رفته در ساخت و اجراي اين ترانه، بوجود آورنده فضا و احساس لذت بخشي است كه استفاده از تحرير آوازي فرود راست  پنجگاه نيز به ملاحت آن افزوده است. در كنار اجراي استادانه «شجريان بزرگ»(۲)، اجراي پراحساس و سرشار از «شور جواني»(۳) همايون نيز ستودني است. خصوصاً  همزماني دقيق و بي نقص خوانندگي و نوازندگي نشان از تسلط شجريان كوچك بر كارش دارد كه نويد از پرورش خواننده اي خوش ذوق و با آتيه در محضر آن استاد بي بديل مي دهد. تنها نكته اي كه توجه بيشتر به آن مي تواند روند پيشرفت و بالندگي همايون عزيز را درخشانتر سازد، مداقه و وسواس بيشتر در اداي كامل و واضح كلمات شعر خصوصاً در هنگام اجراي آوازهاست كه البته و به ظن يقين از نظر تيز بين و بلندمرتبه استاد بزرگمان به دور نيست.
در پايان اين ترانه، اشاره اي به درآمد و پس از آن حركت بسيار ملايم جملات به سمت گوشه نيريز با تار استاد عليزاده انجام گشته و سپس آواي حنجره جادويي استاد با شاهكار ديگري از خواجه شيراز عجين مي گردد:
ز تندباد حوادث نمي توان ديدن
در اين چمن كه گلي بوده است ياسمني
در اين قسمت مدگردي بسيار ظريف و استادانه اي را از گوشه عراق به مقام دشتي شاهد هستيم كه در اصل مد عراق راست پنجگاه معادل عراق افشاري يا نوا در نظر گرفته شده بر پايه آن، دشتي در فاصله سوم پايين تر از عراق (پنجم بالاتر از شور مادر افشاري يانوا) بنا مي گردد. (معكوس همين اتفاق را در مصراع از فراز بامها شان شاد... در ترانه فرياد از دشتي به عراق شاهد هستيم). اين مدگرديها همه نشان از گونه گوني و تنوع مدهاي مختلف موسيقي ايراني و ارتباطات ظريف و بي نظير آنها با يكديگر دارد كه ما را در مقابل گنجينه  بزرگي از نغمات و ملوديها و حالات حسي گوناگون قرار مي دهد.
و اما ترانه فرياد... چه بگويم از عظمت و غناي بي نظير اين اثر بزرگ كه خود به تنهايي مقال و مجال جداگانه اي را مي طلبد. استاد شجريان با مجموعه ترانه ها و تصانيفي كه به جامعه موسيقي عرضه نموده اند، در كنار هنرهاي بي شمار ديگر، خود را در زمره بزرگترين نغمه پردازان موسيقي ايراني در حيطه تلفيق ضربي شعر و موسيقي قرار داده اند. توانايي بي نظير ايشان در بيان حالات گوناگون كلام به وسيله موسيقي، ترانه ها و همين طور آوازهاي او را كه همگي از ريتم بسيار قوي دروني و بيروني برخوردار هستند، در نزد مخاطب به روشني و درخشش خيره كننده اي مي رساند. بارها در حين گوش سپردن به اين شاهكار بي نظير كه البته حاصل همدلي و برآيند احساسات اين گروه كوچك، ولي به واقع بزرگ و اثر جاوداني زنده ياد اخوان ثالث است، تصاوير بمانند تجسم روشن  و زنده يك رؤياي شفاف از برابر چشمانم گذشته اند: من به هر سو مي دوم گريان، از اين بيداد مي كنم فرياد، اي فرياد... موسيقي زيباي سكوت را در بيهوشي بنگريد: ... و زلهيب آن روم از هوش... و ناگهان: ... زان دگر سو شعله برخيزد...
در شروع قسمت دوم، ساز و آوازي اصيل و كلاسيك با تمام خصوصيات و ويژگي هاي اين نوع، ارائه مي گردد. خصوصاً ويبراسيون منحصر به فرد استاد به روي سيلاب «ره» در مصراع «عتاب يار پريچهره عاشقانه بكش» يادآور ظرافت و زيبايي يك قطعه پارچه نفيس ترمه دوزي شده ايراني است و پس از آن اجراي سيال و زيباي ترانه «چهره به چهره» با حس و بياني تازه و با طراوت، تمام لذات ناب يك اثر كلاسيك را به ياد مي آورد. اين حس در چهار مضراب بسيار زيبا و پرخروش ابوعطاي استاد عليزاده كه به همراه كمانچه استاد كلهر و تنبك نوازي پر قدرت و درخشان همايون رنگ آميزي جديد و شنيدني به خود گرفته است، ادامه مي يابد تا اين كه ناگهان در آن عرصه پرخروش و غوغا، آوايي ملكوتي انگار از آسمان برخاسته و مي گويد: زملك تا ملكوتش حجاب برگيرند
هر آن كه خدمت جام جهان نما بكند
اين تقسيم بنديها در ميان جملات آوازي و چهار مضراب با نهايت سليقه و ذوق انجام گشته و در جمله پاياني كه گويي يك اركستر بزرگ و عظيم آن را اجرا مي نمايند، به اوج و خاتمه اي پرابهت مي رسد.
... سكوتي پر از انتظار با زمزمه اي در زمينه، ولي به كوتاهي يك لحظه ... و سپس همخواني و همراهي زيباي شاگرد و استاد، هم نشيني لذت بخش پختگي و رسيدگي با شور و شوريدگي:
چه عاشق است كه فرياد دردناكش نيست؟
چه مجلس است كزو هاي و هو نمي آيد؟
ترانه يار دلنواز يك قطعه مدرن در ترانه سازي ايراني ولي كلاسيك در آثار عليزاده است. شيوه بيان اين اثر، كشش سيلابها و فراز و فرود عبارتها، سبك و روش منحصر به استاد عليزاده و البته عده اي از شاگردان مكتب ايشان است كه بايد با آن آشنا باشيد تا بتوانيد لذت كافي و ارتباط حسي را در آن پيدا كنيد.
اما تركمن،... به قول دوستي نام اين قطعه با آن كه يادآور رنگ و بوي موسيقي و آواز تركمنها و دشتها و مراتع و سواركاري و ... آنهاست، در تلفيق با شعر فرياد و اين حس و حال بايد چيز ديگري مي بود. اين شكوه و عظمت و اين طغيان، چيزي را در خور خود مي طلبد. البته به او توضيح دادم كه اين نام قطعه اصلي در آلبوم تركمن است و در بروشور پس از آن آمده: «آواز فرياد با قطعه تركمن» كه دومي به نظر من همان فرياد است!  حركت آن يادآور قدرت و هيبت و عصيان يك آبشار عظيم و بلند و استيصال نهفته در آن تجسم كننده درماندگي سمندي وحشي در اسارت است. خلاقيت بي نظير استاد عليزاده در خلق قطعه زيباي تركمن، جذبه ايست كه حتي فارقان و ناآشنايان با حس و حال موسيقي ايراني را نيز در خود فرو مي برد و ايكاش زنده ياد مشيري در ميان ما بود و مي ديد كه «خسرو آواز ايران»(۴) با شعرش چه كرده است: ... چاره درد مرا بايد اين داد كند... روانش شاد باد.
پس از اين هنگامه تلاطم و هياهو، فرداي آرام و زيبا به راست پنجگاه: تضاد ميان دو قطعه فرياد و بوسه هاي باران را پر مي كند، چون باراني كه آتش را خاموش كرده خاك را براي رويش و زايش مهيا مي سازد. يك ترانه زيبا و لطيف از عليزاده بر روي غزلي به لطافت شبنم صبحگاهي از استاد شفيعي كدكني.
در اين فضاي نااميدي و كم كاري و كمبود خلاقيت در عرصه هنرهاي ملي مان، خلق اين اثر زيبا، دلنشين، پرعظمت و سرشار از تنوع را بسان پرتوي اميدبخش در شب تيره مافياي هنر تجاري و بي اصالت و ... بر ديده نهاده اميد داريم همدلي و مهر و دوستيتان جاودانه باشد و هر لحظه در انتظار آفرينشي جديد و گذراندن لحظاتي ناب در فضاي آن باشيم.
«تا آواز باد و باران در اين زمانه باقيست، نغمه محبتتان ماندگار باد.»
هومن اشكبوس
پانوشتها:
۱- بخشي از سخنراني آقاي دكتر رامين در دانشگاه تهران در خصوص فرم. البته فاصله گذاري با مخاطب شيوه اي در اجراي هنرهاي نمايشي است كه توسط برتولت برشت نمايشنامه نويس آلماني مطرح گرديد.
۲- تعبير استاد زنده ياد فريدون مشيري در سخنراني ايشان در اجراي اركستر موسيقي ملي
۳- تعبير استاد عليزاده در بروشور آلبوم «بي تو بسر نمي شود.»
۴- رجوع به شماره ۲.

گفت وگو با حسين يوسف زماني، آهنگساز نامي ايراني
موجيم كه آسودگي ما عدم ماست
درآمد: استاد حسين يوسف زماني از موسيقيدانان پيشكسوت و برجسته ايران و برخاسته از خاك پاك هنر پرور كردستان است. وي فارغ التحصيل دوره عالي كنسرواتوار جهاني موسيقي (هنرستان عالي) در رشته آهنگسازي و نوازندگي ويلن است.
011150.jpg

يوسف زماني از سال ۱۳۳۷ تا هم اكنون با راديو ايران، راديو تلويزيون ملي و صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران همكاري داشته و در مراتب نوازندگي ويلن، آهنگسازي، رهبري اركستر، تدريس موسيقي و كارشناسي و عضويت در شوراهاي موسيقي خدمات ارزنده اي به فرهنگ موسيقايي اين مرز و بوم نموده است. مطلبي كه پيش رو داريد حاصل گفتگويي است با ايشان كه مي خوانيد.
گفت وگو:  عليرضا پوراميد
* آقاي يوسف زماني! قدري بيشتر از آنچه ما گفتيم و مردم در مورد شما مي دانند صحبت كنيد و بفرمائيد در شرايط فعلي چه مي كنيد و چگونه روزگار مي گذرانيد؟
- من روزانه نيم ساعتي پياده روي مي كنم و هفته اي دو روز در شوراي عالي موسيقي صدا و سيما حضور پيدا مي كنم و دوشنبه هاي هر هفته كلاس تدريس ويلن دارم. روزهاي ديگر را هم مثل اكثريت خانواده ها به زندگي ساده و بي تكلفم ادامه مي دهم.
* پس كار خلاقه هميشگي شما يعني آهنگسازي چه مي شود؟
- من و امثال من كه كلاً زندگي را وقف و صرف كار موسيقي كرده ايم در زمينه موسيقي هيچگاه بدون انديشه و كار و فعاليت نيستيم:
ما زنده از آنيم كه آرام نگيريم
موجيم كه آسودگي ما عدم ماست
مثلاً من لحظه به لحظه زندگي ام مترصد شكار ملودي و نغمه هاي خوش هستم تا آن را دستمايه كار آهنگسازي ام قرار دهم.
* گرچه من منطق و خوي هنرمندان واقعي را تا حد زيادي مي شناسم و مي دانم ادعاهاي بي مورد ندارند اما مي خواهم بدانم شما در اين چهل و شش هفت سال فعاليت هنري تان چه اندازه موفق بوده ايد؟
- چند سال قبل يعني ۲۷ ارديبهشت ۱۳۷۴ به مصاحبه كننده روزنامه ارجمند همشهري عرض كردم، قله اي براي فتح و پيروزي نداريم زيرا موفقيت و پيروزي ما همان تلاش مقدسي است كه مي كنيم و رنجي است كه مي بريم.
* تلاش و كوشش به خاطر اعتلاي فرهنگ و هنر بسيار ارزنده و بجاست، اما رنج چرا؟
- اگر مي خواهيد برخلاف اكثر مصاحبه  و نقد و بررسي هاي موسيقايي، به شما پاسخ درست و صادقانه بدهم راستش اين است كه من علاوه بر عشق و علاقه مفرطي كه به حرفه و كار خود دارم، اكثراً به خاطر بعضي مسايل رنج مي برم و هميشه با خود مي انديشم، اگر تلاش و كوششي كه براي تخصص در زمينه موسيقي كرده ام، در راه به دست آوردن تخصص هاي ديگر از قبيل پزشكي، مهندسي و... صرف مي كردم بدون ترديد علاوه بر به  دست آوردن چندين تخصص، حالا موفق تر و كامرواتر بودم.
* استاد شما كه در بيشتر آثاري كه خلق كرده ايد مثل رها، پيغام دوست، اوج، موج، سوگ سهراب و آخرين كارتان «بوي باران» كه براي صداي استاد شجريان ساخته ايد و استقبالي كه مردم شريف و هنرشناس ايران از اين آثار كرده اند فكر مي كنم خيلي موفق و كامروا بوده ايد اين طور نيست؟
- چرا همين طور است و همين جا است كه به قول حافظ بايد بگويم:
درويشم و گدا و برابر نمي كنم
پشمين كلاه خود را به صد تاج خسروي
* چه خوب است در همين جا كه از بوي باران صحبت كرديم قدري هم در مورد شيوه كار آهنگسازي خودتان صحبت كنيد زيرا شما نوار «بوي باران» را با دو شيوه متفاوت ساخته ايد؟
- نوار بوي باران به طور كلي شامل دو قسمت (چهارگاه و افشاري) است. بخش دوم اين نوار يعني افشاري كه به نام ني زن معرفي شده است كه بر روي شعري از فروغي بسطامي و برمبناي آواز افشاري و گوشه هايي از همين آواز ساخته ام و سازبندي و اركستراسيون آن ايراني است، اما بخش نخست يعني بوي باران كه بر روي شعري از زنده ياد فريدون مشيري در دستگاه چهارگاه ساخته شده است و به خاطر پرهيز از يكنواختي و ايجاد تنوع مدلاسيوني به دستگاه ماهور مي شود و طي چند فرازي مجدداً به چهارگاه رجعت و در چهارگاه خاتمه پيدا مي كند، نوعي اركستراسيون و سازبند اين بخش با اركستراسيون و سازبندي افشاري كاملاً متفاوت است يعني چهارگاهي است تعديل شده (ربع پرد ه ها به نيم پرده كاهش يافته است) و در حد لزوم از سازبندي اركستر سمفونيك و هارموني كلاسيك غربي استفاده كرده ام و روي اين اصل شنوندگاني كه تا حدي گوش و درك موسيقايي داشته باشند، اين دو گونه متفاوت نوشتن را درك و دريافت خواهند كرد.
* دليل نوشتن چهارگاه براي اركستر سمفونيك را بفرماييد؟
- به دو دليل عمده و منطقي، اولاً چهارگاه دستگاهي است كه ربع پرده هاي آنرا خصوصاً در بخش اركستر مي شود تعديل و به نيم پرده كاهش داد و در نتيجه آهنگساز براي اركستراسيون و نوشتن موسيقي پوليفونيك (چند صدايي) دستش بازتر خواهد بود، ثانياً چون شعر زنده ياد فريدون مشيري شعري است نيمايي و نو است، فكر كرده ام كه اگر فضاي اركستر يك فضاي پوليفونيك باشد با شعر نو هماهنگ تر و همگن تر خواهد بود و حتي آقاي شجريان براي همراهي آواز اين بخش ساز پيانو را مناسب تر ديدند.
* آقاي يوسف زماني! من فكر مي كنم افكار و انديشه هنرمندان در زمانهاي مختلف عوض مي شود، مثلاً ممكن است فكر و انديشه شما نسبت به پنج يا حتي دو سال قبل گونه اي ديگر باشد، اگر اين حدس من درست است بفرمائيد در اين موقعيت سني چه تصميم و انديشه اي براي ادامه كار داريد؟
- بله حدس شما كاملاً درست است و من در شرايط فعلي دوست دارم خيلي آزادتر و رهاتر از سالهاي قبل كار كنم و خودم باشم و چهارچوب ذهنيتم.
* خواهش مي كنم قدري شفاف تر بفرمائيد؟
- همان طوري كه قبلاً گفتم نزديك به نيم قرن پيش براي ادامه تحصيل به تهران آمدم و همزمان با تحصيل در كنسرواتوار بين المللي (هنرستان عالي موسيقي) با راديو ايران هم شروع به همكاري كردم و در دراز ناي اين چهل و شش، هفت سال از اركسترهاي مختلف راديو تلويزيون ملي، صدا و سيماي جمهوري اسلامي، هنرهاي زيبا، فرهنگ و هنر، فرهنگ و ارشاد اسلامي گرفته تا اركستر سمفونيك و اپراي تهران با نوازندگي ويلن، رهبري اركستر، تدريس آهنگسازي، كارشناسي موسيقي و عضويت در شوراهاي مختلف موسيقي خدمات فرهنگي انجام داده ام و در اين مسير طولاني موسيقي هاي باكلام و بي كلام زيادي براي اركسترهاي ملي و سمفونيك و محلي و جاز نوشته و اجرا و پخش شده است، اما با كمال تأسف بايد بگويم در بيش از دو سوم خلق اين آثار آن آزادي مطلق و واقعي را نداشته ام.
* چرا؟
- از كوزه همان برون تراود كه دراوست، يعني در اوقات توليد آن تصنيفات، آزادي روحي و رواني كاملي كه لازمه خلاقيت هنرمند است در من وجود نداشته يا بهتر بگويم به قول امروزيها غم نان آزادي را از من سلب كرده بود و بيشترين زمان و اوقات عمرم را هزينه ساختن موسيقي هايي كردم كه مي شد صرف آثار كمتر با كيفيت بهتر كرد.
* پس اين طور كه برمي آيد شما از توليد كارهاي گذشته خود راضي نيستيد يا رضايت كامل نداريد.
- البته منظورم عدم رضايت كامل نيست، زيرا به هر طريق بيكار ننشسته و كم كاري هم نكرده ام.
* پس منظورتان چيست؟
- منظور من اين است كه هميشه يك سري مسائل و عوامل جاري و ساري وجود دارد كه در ساختار روحيه ذهنيت، شخصيت و خلاقيت هنرمند تأثيرگذار است و اين تأثيرگذاري دو گونه است منفي و تخريب كننده يا مثبت و رشد دهنده.
011155.jpg

* اگر ممكن است به اين عوامل و مسائل به قول شما جاري و ساري اشاره اي بفرمائيد؟
- من به راستي يك مثنوي سخن ناگفته دارم كه بي ترديد اگر گفته شود صد در صد كارساز خواهد بود، اما همان طوري كه شما فرموديد، من فقط يك اشاره موجز و گذرا به چند بعد مهم اين عوامل تأثيرگذار مي كنم و شرح مفصل و روشن و دقيق آنها موكول مي شود به وقتي كه وسائل ارتباط جمعي ما از صدا و سيما گرفته تا وزارت فرهنگ و ارشاد و روزنامه ها و مجلات قدري به خود بيايند و به رسالت عظيم و انساني خود پي ببرند و گونه اي ديگر با اين هنر خدايي و اصحاب آن برخورد كنند يعني به دور از هرگونه روابط، نظريه هاي ما را چاپ كنند، حال عرض مي كنم.
۱- عدم نقد منصفانه و متخصصانه ۲- عدم وجود هيأتي از صاحب نظرها و آگاهان براي بررسي و سنجش انواع موسيقي هاي توليد شده سال به سال و ده سال به ده سال در سطح كل كشور و در نهايت پيدا كردن نقاط ضعف و قوت موسيقيدانها و شناسايي استعدادهاي خلاق ۳- نابود كردن و برهم زدن و جلوگيري از بساط تيو بازي و رفيق بازي، يعني اگر مجله اي با صفحاتي از مجله يا روزنامه اي اختصاصي به موسيقي داير مي شود مربوط به همه اهالي موسيقي باشد نه تيو چندنفر ۴- عدم توجه به جوانان تحصيلكرده، البته در همين جا كه از جوانان دفاع مي كنم بلافاصله بايد بگويم كه جوانان داناي دانش پذير/ سزد گر نشينند بر جاي پير. ۵- كارگزاران موسيقي از اشخاص شايسته و واجد شرايط و دلسوز به موسيقي و موسيقيدان باشند.
البته همين پنج قسمت كه به طور خيلي مختصر گفتم و يك سري مسائل ديگر را كه مخرب فرهنگ موسيقايي و جامعه موسيقي است اگر شكافته شود و مفصلاً بيان نمائيم همان مثنوي كه قبلاً عرض كردم مي شود و مسلماً كارگشا هم خواهد بود.
* هرازگاهي در رسانه هاي عمومي بحث جهاني كردن موسيقي ايران مطرح مي شود، قدري در اين خصوص توضيح بدهيد؟
- موسيقي ايراني كه عبارت باشد ازموسيقي هاي رديفي، تعزيه، محلي و غيره چيزي است كه با تمام موسيقي هاي كشورهاي ديگر متفاوت و داراي ويژگيهاي خودش است و به نام موسيقي ايراني در بين موسيقيدانهاي جهان متمايز شناخته شده است.
* البته اينكه موسيقيدانها به ضرورت حرفه اي بايد شناختي از موسيقي كشورهاي ديگر داشته باشند، امري است طبيعي، اما منظور من اين نبود، منظورم اين است كه موسيقي ايراني طوري عرضه شود كه قابل درك باشد و در جهان جايگاهي خاص و علمي داشته باشد.
- همين گروه هاي به اصطلاح سنتي كه در كشورهاي مختلف به اجراي كنسرتهايي مي پردازند، كم و بيش جايگاهي دارند اما اگر منظورتان يك جايگاه علمي است بايد عرض كنم در حال حاضر موسيقي جهاني يك نوع موسيقي است كه به آن موسيقي سمفونيك مي گويند و آثاري كه قابل اجرا با اركستر سمفونيك باشد به آن موسيقي علمي گفته مي شود و بحث آن در اين مجال نمي گنجد، اما براي مزيد اطلاع شما و خوانندگان عرض مي  كنم كه آهنگسازان تحصيلكرده ايراني كه آشنا به مباني آهنگسازي علمي، يعني ساز شناسي و مسائل هارموني و كنترپوان و هماهنگي باشند، مي توانند با دستمايه قرار دادن تم ها و آهنگ هاي ايراني و به كمك دانش مختلفه آهنگسازي آثاري خلق كنند كه قابل اجرا با اركستر سمفونيك كه علمي ترين شكل اركستر در جهان است باشد و پارتيتور (كتاب حاوي شكل نوشتاري موسيقي) آنرا جهت اجرا به هر كشور جهان كه مايل باشند ارسال نمايند، تا مثل تمام آثار سمفونيك و با اركسترهاي سمفونيك در عرصه هاي جهاني به نام يك موسيقي ايراني اجرا شود و افتخارآفرين براي كشورمان باشد، ضمناً همان طوري كه گفتم بحث در خصوص آهنگسازي علمي بحثي است دراز دامن و فرصت و مجال كافي مي خواهد.
* آيا آهنگسازان ايراني در اين زمينه تاكنون آثاري توليد كرده اند يا نه؟
- سؤال بسيار ارزنده اي طرح فرموديد، بله عده معدودي از آهنگسازان برجسته ايراني آثاري براي اركستر سمفونيك تصنيف كرده اند اما با كمال تأسف اكثر اين آثار سمفونيك موسيقيدانان ايراني به دست فراموشي سپرده شده بود كه خوشبختانه آقاي پروفسور منوچهر صهبايي موسيقيدان ايراني و رهبر اركستر سمفونيك كه معرف خاص و عام است و چهره ايست جهاني، بهترين و بيشترين خدمت را در مورد معرفي آهنگسازان ايراني به جهانيان انجام داده است، يعني ايشان بر مبناي عشق و علاقه مفرطي كه به ايران و فرهنگ موسيقايي ايران دارند از چندين سال قبل، فكر و ذكرشان اين بوده است كه آثار سمفونيك آهنگسازان ايراني را كه متأسفانه چهره بعضي از اين آثار را گرد فراموشي پوشانده بود، دوباره زنده كنند كه به همت و پايمردي پرفسور منوچهر صهبايي، غبار فراموشي از روي آنها زدوده شد و در كنار آثار آهنگسازان بزرگ جهان در برنامه هاي مختلف در اروپا اجرا كرده اند، از اين قبيل اند آثاري از عليرضا مشايخي، دكتر محمد تقي مسعوديه، حسين دهلوي، حسين ناصحي، حسين يوسف زماني، ثمين باغچه بان، مصطفي كمال پورتراب، حشمت سنجري، مرتضي حنانه، سعيد شريفيان كه به زودي اين آثار به صورت سي دي در دسترس علاقه مندان قرار خواهد گرفت.
* شما در شرايط فعلي از پروفسور صهبايي چه اطلاعي داريد؟
- تا آنجايي كه من خبر دارم در حال حاضر ايشان استاد رشته هاي رهبري اركستر، ساز ابوا و موسيقي مجلسي كنسرواتوار شهر فلدكيرش در اتريش است و رهبري چند اركستر بزرگ اروپايي را به عهده دارد.
ضمناً سال گذشته ايشان از هفتم تا دوازدهم دي ماه ۸۱ در تهران كلاس فشرده (ماستركلاس) براي رهبري ساز ابوا و رهبري اركستر برگزار كردند كه اميدوارم جوانان عاشق موسيقي از وجود ايشان بهره شايسته را برده باشند.
* استاد چرا از آقاي صهبايي و امثال ايشان حتي براي چند روز اجرا، دعوت نمي شود، در حالي كه ما شاهد كنسرت  ماهانه آقاي چكناوريان هستيم؟
- تنها مي توانم بگويم كه عدالت حداقل در اين بخش اصلاً رعايت نشده وگرنه حد هنري آقاي صهبايي (منوچهر) بسيار فراتر از معرفي توسط بنده و... مي باشد و ارادت و علاقه بي رياي ايشان به موسيقي ايراني و اشتياق به اجراي كنسرت در كشور خويش بر همه اهل هنر روشن و مشخص است. سخن در اين مورد بماند تا بعد، فقط تأكيد مي كنم كه انتظار عدالت و بي طرفي نسبت به همه هنرمندان را از مسئولين موسيقي كشور داشته و خواهم داشت.

موسيقي
اجتماعي
ادب و هنر
اقتصادي
آموزشي
انديشه
خارجي
سخنگاه آزاد
سياسي
شوراها
شهر
شهري
علمي فرهنگي
معلولين
ورزش
ورزش جهان
صفحه آخر
همشهري اقتصادي
انفورماتيك
همشهري جهان
|  اجتماعي   |   ادب و هنر   |   اقتصادي   |   آموزشي   |   انديشه   |   خارجي   |   سخنگاه آزاد   |   سياسي   |  
|  شوراها   |   شهر   |   شهري   |   علمي فرهنگي   |   معلولين   |   موسيقي   |   ورزش   |   ورزش جهان   |  
|  صفحه آخر   |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   شناسنامه   |   چاپ صفحه   |