جمعه ۱۹ ارديبهشت ۱۳۸۲ - سال يازدهم - شماره ۳۰۴۴
نگاهي به نمايشگاه عكس علي زارع
تطهير ابزار و تكنولوژي
رضا جلالي
003510.jpg

اوايل ارديبهشت ماه جاري نمايشگاهي از آثار عكس علي زارع در گالري آبتين برگزار شد.
نخستين چيزي كه هنوز هم برايم حل نشده است چرايي برگزاري چنين نمايشگاهي است.
آثار علي زارع كه بالغ بر ۱۶ اثر هستند بيش از هر چيز شائبه عكس هاي صنعتي را در ذهن مخاطب ايجاد مي كنند. آثاري كه مي شد هم جايگاه ديگري براي ارائه آنها در نظر گرفت و هم با ارائه يك چيدمان و روال صحيح، توجيه هاي منطق پذيرتري براي مخاطب ايجاد كرد. اولين عكس ورق هاي آهني را نشان مي دهد كه روي يكديگر قرار دارند و عكاس با استفاده از قرار دادن اين برهم قرارگيري آنها در يك پرسپكتيو آبي رنگ اثري جالب توجه خلق كرده كه به عنوان نخستين عكس يك نمايشگاه جذاب به نظر مي رسد. در ادامه با سه عكس از لوله هاي كاغذي روي هم چيده شده مواجه مي شويم كه از زواياي مشترك و تنها تحت نورهاي مختلف ثبت شده اند. جالب آنكه تا اين جاي كار به هيچ وجه نمي شود بين اين سه اثر و عكس اول نمايشگاه ارتباطي برقرار كرد و در شيوه عكاسي آن نه جذابيتي وجود دارد و نه خلاقيتي بيشتر به نظر مي رسد عكاس در يك حالت شيفتگي لحظه اي آنها را ثبت كرده است حالتي كه مي شود به راحتي از آن گذشت و حتي ارزش ثبت كردن را هم ندارد. هر چند كه خالق اثر در به وجود آوردن اثر آزاد است و مي تواند هر آنچه را كه در لحظه خوشايند باشد به وجود آورد اما ذاتاً يك هنرمند علاوه بر همه صفات خلاقيت ذاتي كه دارد خود اولين گزينشگر و منتقد اثري است كه خلق مي شود و عموماً در اين مرحله آن اتفاق نهايي كه بايد در خلق يك اثر رخ مي دهد.
در ادامه اثري كه جلب توجه مي كند يك صفحه مدارهاي الكترونيكي است كه ميان دو اثر از سرمته هايي غول پيكر قرار گرفته است. اثري كه خود به تنهايي يك عكس تبليغاتي صرف است، نه چيزي بيشتر و مي شود از آن براي تزئين اتاق هاي انتظار و يا راهروهاي عبوري مجتمع هاي الكترونيكي استفاده كرد و نه اثري كه بشود قسمتي از ديوار يك نمايشگاه را براي آن اشغال كرد.
در ادامه پس از يك وقفه باز هم عكس ديگري از صفحات مدارهاي چاپي را مي بينيم كه مسلماً از تكنيك عكاسي خوبي برخوردار است. نكته قابل ذكر آنكه اين دو اثر تنها عكس هاي اين نمايشگاه هستند كه هر چند با فاصله از يكديگر قرار گرفته اند اما به سوژه اي مشترك اشاره دارند. در ادامه چند عكس انتزاعي از پروفيل ها و لوله هاي آهني قرار دارد كه متاسفانه برخلاف آثار پيشين تا حدي نيز از ضعف تركيب بندي صحيح و ايستا برخوردارند. در نهايت نمايشگاه به چند اثر ديگر ختم مي شود كه در اين ميان عكس چنگال هايي كه در اتمسفر قرمز رنگ قرار دارند از همه جالب توجه تر است.
نمايشگاه عكس هاي زارع را مي شود از چند جنبه مورد بررسي قرار داد اول در شاخه عكس هاي هنري، دوم از ديدگاه يك عكس تبليغاتي و سوم از ديد يك اثر تزئيني صرف.
در حالت نخست متأسفانه عكس ها به دليل آنكه به هيچ وحدتي اشاره ندارند و كليت معنايي خاصي را در ذهن مخاطب به وجود نمي آورند نمي شود براي آنها بار معنايي خاصي در نظر گرفت. فقط شايد بشود با اغماض فراوان آنها را عكس هايي ضد تكنولوژيك دانست. ورق هاي فولادي كه در فضايي سرد قرار دارند و در كنار آن تصاوير انتزاعي وخشني از سرمته هاي تيز و برنده كه مخاطب مي پندارد قادر به از بين بردن هرچيزي هستند در كنار علم الكترونيك يادگار به يادماندني وگريز ناپذير هزاره دوم كه هزاره سوم بر آن بناشده است كه همه اين نتايج را بايد با كلي فرضيه چيني هاي پيش از نمايشگاه در ذهن و همچنين در كنار هم گذاردن شانسي آثار و حذف تعدادي از آن ها بدون هيچ دليل مشخص و واضحي (عكس كاغذها) به دست آورد. غلبه تكنولوژي و صنعت بر زندگي انسان معاصر يكي از مباحث گريزناپذير است كه نمي شود به راحتي از آن گذشت اما پرداختن تكراري و گنگ به آن در جايگاهي كه هزاران هزار بار به شيوه هاي مختلف و باديدگاه هاي موافق و مخالف به آن پرداخته شده است كمي جاي تأمل بيشتر مي طلبد.
003520.jpg

بحثي نيست كه چنين حضوري براي ما تأثير گذار است اما آيا مي شود با يك شيوه بياني الكن و تنها به صرف افزايش ضريب تكنيكي، عكس هايي قابل قبول در قالب يك نمايشگاه، ارائه داد. به هر حال مخاطب در يك فضاي بسته با تعدادي اثر روبه رو است كه آن ها را به شكل يك كليت واحد مي بيند، مجموعه اي كه نشان از ذهنيت صاحب آن دارد. اما از ديدگاهي ديگر مي شود آثار فوق را صرفاً عكس هايي تبليغاتي دانست كه متأسفانه در اين ميان نيز تكراري بودن آثار لطمه بزرگي به آن ها وارد كرده است.
عكس هايي كه نمونه هاي آن در كاتالوگ ها و بروشورهاي صنعتي به وفور يافت مي شود. نكته حائز اهميت در اين ميان سوق يافتن آثار به سوي آثار كاربردي در عرصه گرافيك است.
عكس هاي موجود در اين نمايشگاه داراي فضاهايي هستند كه به نظر مي رسد به يك عنصر ديگر بصري احتياج دارد تا تكميل شود و اصولاً اين گونه عكس ها با قصد استفاده در يك بروشور و يا پوستر گرفته مي شوند تا در نهايت با آرم يا لوگوهاي مختلف به فضاهاي منفي شان هويت مستقلي داده شود تا كليت اثر جلب نظر كند. اما در حال حاضر آثار بيشتر در اين حيطه لخت و تخت به نظر مي رسند. به طور مثال مي شود در اين زمينه تفاوت پوستر و عكس هاي موجود در نمايشگاه كه همان پروفيل ها را از زواياي ديگري نشان مي دهد اشاره كرد. مسلماً پوستر نمايشگاه از لحاظ گرافيكي اثر قويتري است تا عكس هاي مورد اشاره و مشابه.اين بدان معني است كه فضاي مثبت و يا نقطه اصلي مورد توجه عكاس در سايه فضاهاي خالي گرافيكي اثر گم شده اند و اثر لازم را بر مخاطب نمي گذارند.
در نهايت آثار اين نمايشگاه را مي شود صرفاً به عنوان عكس هايي تزييني ديد، كه در اين بخش موفق تر از موارد فوق هستند. اين عكس ها جاي آن دارد تا با قرارگيري در قاب ها ياتركيب بندي هاي مناسب به عنوان آثار تزييني در مراكز يا دفاتر مربوط به آن حرفه مورد استفاده قرار گيرند. چرا كه با توجه به فرم هاي تخت و رنگ هاي تقريباً يك دست آثار مثل قرمز، آبي، زرد و يا قهوه اي و قضاهاي لختي كه محوريت را به شكلي تصنعي متوجه سوژه به تنهايي كرده اند و ناتوان از ايجاد فضاهاي معنايي هستند، تنها مي شود اين عكس ها را مناسب قرار گرفتن در دكور مراكزي كه ذكر شد، داشت.
در نهايت نمايشگاه علي زارع حاوي يك مجموعه عكس است كه از تكنيك بالايي در ثبت برخوردارند اما چون با ذهنيت هاي بسيار پراكنده و دور از هم عكاسي شده اند هنگام قرارگيري در كنار يكديگر هيچ سنخيتي با يگديگر ندارند و تنها مي شود آن را به صورت آثاري مستقل و تزييني در نظر گرفت. وي درباره دليل برپايي چنين نمايشگاهي مي گويد: پيش از اين قصد داشتم كه نمايشگاهي از ديگر عكس هايم برگزار كنم اما به دلايلي منصرف شدم. و شروع اين مجموعه با عكس چنگال ها (كه يك عكس از آن در نمايشگاه ارائه شده) و باقي آثار حاصل گشت و گذارهاي من به مراكز صنعتي براي تهيه عكس هايي است كه از آن ها در كارهاي گرافيكي و درآمدزايم استفاده مي كنم و گذشته از همه اينها قصد داشتم كه فعاليتم را به عنوان يك عكاس در ادامه با برگزاري يك نمايشگاه پي گيري كنم.
زارع در پاسخ به پرسشي مبني بر اعتقاد به لزوم در نظر گرفتن يك كليت در نمايشگاه گفت: بيشتر دلم مي خواهد كه عكس ها انتخابي باشند اما با يك وجه مشترك. به هرحال عكس هاي موجود در مرحله اول صنعتي هستند و دوم آنكه همه آن ها انتزاعي اند.
روند اين نمايشگاه هدفي را دنبال مي كند كه بر اساس يك اتفاق شكل گرفت و نه يك فكر اوليه و من پس از حدود گذشت ۳۰ درصد از شروع كار فهميدم كه چه كار بايد كرد. اين هنرمند همچنين معتقد است: اين عكس ها بيشتر يك نوع كنايه به صنعت و ابزارهاي صنعتي است و اين نزديكترين چيزي است كه به ذهنم مي رسد. ابزارها آنقدر هم كه ما آدم ها فكر مي كنيم خشن نيستند. مي شود آن ها را مثل يك آدم از لحاظ عاطفي پذيرفت و با آن ها ارتباط برقرار كرد. شايد به نوعي مي خواستم به آن ها يك حس زنده بدهم. مي شود همانگونه كه با يك آدم رفتار مي كنيم در مورد آن ها كنش داشته باشيم. بيشتر به آن ها بپردازيم نه فقط زماني كه احتياجشان داريم. علي زارع در خاتمه افزود: ادامه اين روند در عكاسي ممكن نيست مگر آنكه يك كانسپت از اين ابزار برگزار كنم، يك كار حجمي كامل. چون در هر حالت ديگر اين كارها تكراري خواهند بود. در نهايت نيز اميدوارم اين نمايشگاه من را از ديگر كساني كه بسيار سردستي كار مي كنند متمايز و مشخص گرداند. اين نمايشگاه جلوه اي از مبارزه دروني من با محيط است، مستقيم نيستم كه آثار فوق العاده هستند اما به هر حال اين يك حركت است.
•••
به هر حال آثار زارع داراي شبهات فراواني است و اين كه آيا عكس هاي اين مجموعه با استفاده از رنگ ها و فرم هاي خشن قصد در تطهير ابزارهايي دارند كه انسان را خرد مي كند يا نه قضاوتي است كه پرداختن به آن مشكل است.

يك غروب تاريك و باراني
003525.jpg
ترجمه: چنگيز محمودزاده
نمايشگاهي با عنوان «چهره آسيا - عكس هاي استيو مك كيوري» از ۳ فروردين (۱۹ آوريل) در موزه بين المللي عكس و فيلم آمريكا افتتاح شد.
به گزارش آرت ديلي، اين نمايشگاه بزرگ ترين نمايشگاه عكس هاي مك كيوري در دوران ۲۵ سال فعاليت حرفه اي او است. موزه بين المللي عكس و فيلم، نخستين موزه اي در ايالات متحده است كه آثار اين عكاس خبري را به نمايش مي گذارد. در اين نمايشگاه علاوه بر عكس هاي استيو مك كيوري در افغانستان، هند و كامبوج، آخرين عكس هاي او از تبت نيز به نمايش گذاشته شده است. همچنين در اين نمايشگاه، معروف ترين عكس مك كيوري با نام «دختر افغان» به چشم مي خورد. استيو مك كيوري در فيلادلفيا متولد شد و با درجه عالي از كالج هند و معماري دانشگاه پنسيلوانيا فارغ التحصيل شد. پس از آنكه دو سال در روزنامه هاي محلي به عكاسي پرداخت، تصميم گرفت وارد عرصه بين المللي فتوژورناليسم شود. سال ۱۹۸۰ و در اولين سفر خود، به هندوستان رفت. در هندوستان بود كه مك كيوري ياد گرفت بايد با صبر به زندگي مردم نگاه كند. او به اين نتيجه رسيد كه: «اگر صبر كنيد، مردم دوربين شما را فراموش مي كنند و روح آنان به نمايش درمي آيد. » زماني كه فعاليت حرفه اي او به اوج خود رسيد با لباس مبدل محلي از مرز پاكستان گذشت و وارد افغانستان شد. مك كيوري پيش از ورود نيروهاي روسي به افغانستان وارد شد و زماني كه از اين كشور خارج مي شد، حلقه هاي فيلم بسياري را در آستر لباس هاي خود به همراه آورد.
در سال ۱۹۸۴ و در يكي از اردوگاه هاي جنگ زدگان افغاني، او دختر جواني را ديد كه در يك كلاس نشسته بود. «آن دختر چشم هاي عميقي داشت. چيز عجيبي در او بود كه فرد را به خود جذب مي كرد. » اين عكس با نام «دختر افغان» پس از مدتي كوتاه به يك نماد تبديل شد. «دختر افغان» ابتدا بر روي جلد نشريه NationalGeographic جاي گرفت و پس از آن بر روي جلد تعداد زيادي از نشريات سراسر دنيا، چاپ شد. مك كيوري به نقاط مختلف دنيا سفر كرد و در جنگ هاي داخلي بسياري حضور داشت. او در نبردهاي بيروت، كامبوج، فيليپين، جنگ خليج ايران و عراق و از هم پاشيدن يوگسلاوي سابق و افغانستان حضور داشت. او در عكس هاي خود بيشتر بر آسيب هاي انساني ناشي از جنگ تاكيد مي كند. مك كيوري مي گويد: «اغلب تصاوير مورد نظر من در خود مردم قرار دارد. » اين عكاس آمريكايي در دوران فعاليت حرفه اي خود از يك تصادف دريايي از پيش طراحي شده از خفه شدن در ميان يك جمعيت متعصب مذهبي در يكي از فستيوال هاي هندوستان و كشته شدن به دست مجاهدان نجات پيدا كرد و تاكنون دو بار اخباري درباره كشته شدن او منتشر شده است. مك كيوري از سرما خوشش نمي آيد و به همين دليل همواره در حال سفر به نقاط گرم دنيا است. جنوب شرقي آسيا و شبه قاره هند بيش از هر جاي ديگر مورد علاقه او قرار دارد. چنين كشورهاي محلي اي است كه او براي جست وجوي نور ملايمي كه به آن علاقه دارد به آنجا سفر مي كند. «نور مورد علاقه من در هواي ابدي وجود دارد. در روزهاي آفتابي مردم چشم هاي خود را مي بندند. من فصل باران را دوست دارم؛ يك غروب تاريك و باراني. » مك كيوري با انتشار چهار كتاب و برپايي تعداد بي شماري نمايشگاه بين المللي، مجموعه كاري بسيار ارزشمندي از خود بر جا گذاشته است. او جايزه بهترين عكاس نشريات، بهترين عكس خبري دنيا و مدال طلاي «رابرت كاپا» را به دست آورده است. او در مورد حرفه خود مي گويد: «وقتي در اينجا [هندوستان] كار مي كنم، انگار در زمان به عقب بازمي گردم. هندوستان مرا افسون مي كند، چرا كه احساس مي كنم اين كشور مانند نيمه تاريك ماه است. . . بسيار متفاوت از جايي كه من در آن رشد كرده ام. » «ويك هاك» مدير نمايشگاه «چهره آسيا» در مورد اين نمايشگاه مي گويد: «از «چهره آسيا» به شكل هاي مختلف مي توان لذت برد. مي توان به اين عكس ها به عنوان توصيفي جذاب از اماكن شگفت انگيز دنيا نگاه كرد. مي توان در اين مجموعه، پرتره هاي غمخوارانه اي از مردمي را ديد كه از فرهنگ و زندگي ما بسيار دور هستند و يا به سادگي مي توان به تماشاي يك نمايش تصويري قدي در قالب عكس هاي رنگي دلپذير پرداخت. »

نقد سيما
جاي خالي
ارتباط كتاب و تلويزيون
رضا آشفته
ارتباط بين كتاب و تلويزيون در كشورمان چندان محسوس نيست، يعني تلويزيون بهاي زيادي براي كتاب و كتابخواني قائل نيست. اين گفته را مي توان براساس مقدار برنامه هايي كه به اين امر مهم و حياتي اختصاص يافته است، بيان كرد. در ۶ شبكه تلويزيوني كه اين روزها شبكه آموزشي نيز به اين مجموعه افزوده شده است، جايي براي كتاب و كتابخواني وجود ندارد.
به لحاظ فرهنگي عادت به كتابخواني در ايرانيان درصد كمتري را در بر گرفته است، در عين حال با نبودن تلويزيون و راديو توجه به رسانه هاي مكتوب در گذشته بيشتر از امروز بوده است. اگر تعداد با سوادان كمتر بود، بي سوادان گرد آدم هاي باسواد جمع مي شدند تا آن ها برايشان حسين كرد شبستري يا شاهنامه بخوانند. بنابراين واژگان سليس فارسي از طريق گوش دادن به شعرها و داستان هاي ايراني به ذهن منتقل مي شد. اما امروز تلويزيون و راديو به لحاظ كاربرد زبان با اشكالات عديده اي مواجه است كه اين معضل هم با به كارگيري گروهي از ويراستاران خبره برطرف خواهد شد.
روانشناسان معتقدند كه شخصيت آدمي در دوران كودكي شكل مي گيرد و اين شخصيت بر مبناي تعداد واژگان ذخيره شده در مخزن كلامي ذهن فكر مي كند، حرف مي زند و مي نويسد. حالا اگر اين مخزن تهي باشد، ديگر فاجعه دردناكي گريبانگير همه خواهد شد. يا اگر واژگان غلط در آن گسيل شده باشد، آن وقت ارتباطات بي محتوا و ميان تهي بين آدم ها حاكم خواهد شد. مگر ضرباتي كه سريال هايي مانند زيرآسمان شهر بر ذهن و روح كودكان وارد ساخته اند، به اين زودي ها پاك خواهد شد. مطمئناً هيچ نظارتي بر چنين برنامه هاي جلف و سبك نمي شود وگرنه اين ها مثل خوره به جان مردم نمي افتند كه به تدريج ساختار اجتماعي را به سوي نوعي لمپنيسم شيك و به اصطلاح مدرن سوق دهند. هزينه اي كه صرف ساخت زير آسمان شهر شده است، اگر صرف يك برنامه درباره معرفي يا نقد كتاب مي شد، نتيجه و برآيند فرهنگي سنگيني را عايد افراد جامعه مي ساخت. امروز همه مي نالند كه عادت به كتابخواني ندارند، در صورتي كه هيچ رسانه اي نمي تواند جايگزين آن شود. حضور كتاب در خانواده ها مي تواند، گره گشاي بسياري از معضلات و مشكلات باشد. اگر ناداني بر پيكره جامعه حس مي شود، به دليل عدم ارتباط صحيح، اصولي و دائمي با كتاب است. وگرنه نرخ كتاب در ايران نسبت به تمام كشورهاي دنيا پائين تر از استاندارد معمول است، در ثاني يارانه خاصي براي اين رسانه موثر و فرهنگ ساز صرف مي شود كه تا حدي بر همه گير شدن كتابخواني مفيد واقع خواهد شد. البته تلويزيون به دليل احاطه كامل بر خانواده ها مي تواند به عنوان مبلغ و آموزش دهنده بيشتر از پيش مردم را به سوي كتاب بكشاند. بايد ضرورت و نحوه كتابخواني براي مردم روشن شود، تا آن ها نيز زير بمباران تبليغاتي كتابخوان شوند. بايد قبول كنيم كه تلويزيون هم در شبانه روز براي چند ساعتي محدود مي تواند براي استفاده كردن مفيد باشد. اگر زمان مصرف تلويزيون زيادتر از حد معمول باشد، به مرور شاهد بحران هاي غريب روحي خواهيم بود. تلويزيون بايد مخاطبش را آگاه سازد كه به چه شيوه اي از اين رسانه عمومي استفاده كند و در ضمن براي آنكه تعديل بر ذهن ها مستولي شود، چاره اي جز گنجاندن برنامه هاي ديگر مانند كتابخواني نيست. اگر كتاب در خانه اي وجود نداشته باشد، اين وجود توام با كتابخواني است، براي آنكه بسياري هستند كه براي تزيين و خودنمايي كتاب هاي نفيس و گران قيمت را در قفسه هاي چوبي خود در معرض ديد عموم قرار داده اند. كتاب با خواندن معنا پيدا مي كند و حضور موثر آن در خوب خواندن و فهميدن آن احساس خواهد شد. والدين يا آگاه به امر كتابخواني نيستند، يا مشكلات و دغدغه هاي روزمره مانع از عادت به كتابخواني آنان مي شود، در نتيجه فرزندان نيز الگوي درستي براي كتابخواني ندارند. در مدارس نيز كمتر معلمي به ضرورت كتابخواني و ترويج آن واقف است، بنابراين هيچ نوع آموزش سازنده اي نيز در اين باره داده نمي شود. حالا مي ماند تلويزيون كه بايد به عنوان يك رسانه فراگير و قدرتمند با بهره گيري از توانايي ها، امكانات و تكنيك هاي خود به چالش با اين بحران همگاني بپردازد. تلويزيون بايد مبارز قويي اي در جهت رفع بحران ها باشد. اگر در اين مسير حركت نكند، به مرور تبديل به جعبه اي صرفاً سرگرم كننده و بي خاصيت خواهد شد. در مقابل مي تواند شاهد تاثيرات ارزشمند و مفيد باشد. هرازگاهي برنامه هايي به نقد و معرفي كتاب پرداخته اند، اما به صورت پيگير و پيوسته هنوز برنامه اي در برنامه هاي شبكه هاي تلويزيوني نيازهاي مخاطبان را برآورده نكرده است. آدم ها چند بعدي هستند و اگر كتاب تغذيه كننده روح آن ها است، اين تغذيه روحي نيز از تنوع خاصي برخوردار است. بنابراين معرفي و نقد انواع كتاب هاي فلسفي، مذهبي، علمي، ادبي و هنري مي تواند از زواياي مختلف نيازهاي مردم را برآورده سازند. خواندن كتب مذهبي به اندازه كتب علمي يا هنري در تقويت روحيه و هويت دهي موثر هستند. بنابراين يك انسان سالم نمي تواند براي خود خط قرمزهاي بيهوده بكشد و با پرهيز از برخي از كتب بتواند در جهت كمال گام بردارد. انسان چند بعدي بايد با تنوع مطالعاتي و در عين حال پژوهش هاي تخصصي در جهت سازندگي حركت كند. جامعه سالم نياز به افراد سالم دارد و افراد سالم علاوه بر توجه به نيازهاي مادي ـ خوراك، پوشاك و مسكن ـ بي توجه به نيازهاي روحي و رواني خود نيستند.
مخلص كلام، اگر عادت به كتابخواني در جامعه تبديل به بحران همگاني شده است، مسئولان ذيربط بايد تلويزيون را متوجه اين قضيه كنند و با برنامه ريزي هاي اصولي به حل اين بحران بپردازند.

نقد تئاتر
پرسه زدن در شهر
003515.jpg
سام فرزانه
اگر براي تماشاي تصوير در شهر تهران پرسه بزنيد با چيزهاي قشنگي روبه رو مي شويد. از تصويرهاي تئاتري گرفته تا تصويرهاي باندپيچي شده و. . .
تئاتري ترين پرسه اي كه در هفته گذشته داشتم مرا به سوي تماشاي اولين اجراي عمومي نمايش «سبز، سهراب، سرخ» برد. نمايشي كه در شب اختتاميه بيستمين جشنواره تئاتر فجر در سال ۱۳۸۰ خورشيدي تعجب بسياري را برانگيخت. چرا كه بيشتر كساني كه در ساخت اين نمايش دست داشتند آن شب براي دريافت جايزه به روي صحنه تالار وحدت رفتند و كساني كه در جايگاه تماشاگران بودند آرزو مي كردند كه اي كاش اين نمايش را ديده بودند. براي همين با پچپچه هايي پشت خط جايزه به دنبال كسي مي گشتند كه كار برگزيده جشنواره را كه از شهرستاني در شمال شرقي ايران آمده بود، ديده باشد. اجراي عمومي اين نمايش در سالن شماره ۲ تئاتر شهر به منتقدان داوري تئاتر در سال هاي اخير فرصتي مي دهد تا با تماشاي «سبز، سهراب، سرخ» خود و داوران را قضاوت كنند.
اين نمايش مانند هزار و يك نمايش ديگر كه هر ساله سه يا چهار تاي آنها به روي صحنه مي رود، درباره زندگي رستم و سهراب است. اين نمايش از آنجا آغاز مي شود كه رستم، سهراب را مي كشد و در طول اجرا براي نجات جان فرزند در بيابان هاي ايران سرگردان است. آنچه تماشاي اين نمايش را در ذهن ما جاودانه مي كند، تصاوير زيبايي است كه در جاي جاي آن خلق شده است و با بازي گرفتن ذهن مخاطب لذت كشف را به او مي دهد. براي نمونه به صحنه اي مي توان اشاره كرد كه زني براي نشان دادن تصوير شوي خود به رستم مي گويد كه او بايستي به كنار نهر رود و در آن بنگرد.
رستم اين كار را مي كند و دو بازيگر پرده اي سرخ رنگ را از دو طرف مي كشند و رستم صورتش را بر آن فشار مي دهد. برجستگي صورت او روي پرده ساخته مي شود. انگار كه رودخانه از حالت افقي به عمودي تغيير شكل داده است. يا صحنه اي كه كيكاوس مي خواهد فرمان دهد و تاج عظيمي بر سرش مي گذارند. نمونه اي ديگر: صحنه اي كه دسته مرگ با پرده اي سياه به روي صحنه مي آيند و رستم با دست آنها را عقب مي راند. تقريباً در تمام صحنه هاي اين نمايش چنين لحظات نابي به چشم مي خورد. به تصويرهاي زيبايي كه طراحي صحنه «سبز، سهراب، سرخ» را ساخته اند هم نگاهي بياندازيد. روي لته اي رخش با طناب كشيده شده است، طناب لته اي ديگر مي رود كه نقش ديو و رستم با طناب آنجا حضور دارد و ريسمان به لته سوم مي رود كه سيمرغ آنجا نقش شده است. گويي همه اينها در ارتباط با هم هستند و همگي ساخته از يك جنس و رنگ. به تصويرهايي كه بازيگران مي سازند هم نگاه كنيد به آن بازيگري كه نقش زن بازي مي كند و بعد به نقش مردي درمي آيد كه مي گويد رستم است و قبل از همه اينها نقش تلخك را بازي مي كند. يا به تصويري كه بازيگر رستم، همان كه جايزه اول بازيگري سال ۸۰ را از آن خود كرد، در صحنه مياني نمايش مي سازد و بدون صدا نعره اي مي زند كه مو به تن تماشاگر راست مي شود.
•••
اگر شيفته ديدن تصاويري زيبا هستيد و در شهر تهران قدم مي زنيد سري هم به نگارخانه سعدآباد بزنيد. چندين و چند قطعه عكس از بناهاي تاريخي به همراه اجرام آسماني در آنجا به نمايش درآمده اند.
عكاس هاي اين مجموعه عكاسي را به صورت تجربي آموخته اند و با كنار هم قرار دادن ستاره ها و مكان هاي تاريخي تركيب هاي زيبايي خلق كرده اند.
بيشتر عكس هاي اين مجموعه در شب گرفته شده اند. با اين حال رنگ هاي قشنگي در آن به چشم مي خورد كه بد نيست آنها را ببينيد.
•••
و اگر شيفتگي تماشاي تصويرها همچنان در شماست و اگر بدتان نمي آيد يك فنجان چاي هم بنوشيد هفتم هر ماه به يكي از كافي شاپ هاي تهران كه در بلوار كشاورز است سري بزنيد. هفتم هر ماه «ژينوس تقي زاده» در اين كافي شاپ طرح هايي اجرا مي كند كه به هنر مفهومي نزديك است. در ماه ارديبهشت، تقي زاده تمام اشيا و حتي آدم هاي درون كافي شاپ را باندپيچي كرد تا. . . نمي دانم چه اتفاقي بيافتد. او با باندپيچي صندلي ها، تابلوها، ميزها و. . . مغازه را به بيمارستان اشيا تبديل كرده بود. به طوري كه پسري دو ساله با تعجب به مادرش مي گفت: «مامان همه چيز اينجا اوف شده». چقدر خوب است كه برخي مغازه ها تصويرهاي جالبي به مشتريان خود عرضه مي كنند.
•••
حالا نوبت شما است كه تصويرهايي براي خود بسازيد. كاست «زي بازي» با آهنگسازي رامين بهنا و خوانندگي «هومن جاويد» را درون دستگاه پخش صوت قرار دهيد. روي زمين بنشينيد. چشم هايتان را ببنديد و با آهنگ هايي كه ريتم افغاني دارند، تصاوير افغانستان را در ذهن خود بسازيد. شايد يك روز قرار شد كه براي اين آهنگ ها ويدئوكليپي تهيه كنيد. پس از همين حالا به فكر ساختن تصاوير آن كليپ باشيد. شايد در ذهن خود!

هنر
ادبيات
اقتصاد
ايران
تكنيك
جامعه
رسانه
زمين
شهر
علم
كتاب
ورزش
يادداشت
صفحه آخر
|  ادبيات  |  اقتصاد  |  ايران  |  تكنيك  |  جامعه  |  رسانه  |  زمين  |  شهر  |
|  علم  |  كتاب  |  ورزش  |  هنر  |  يادداشت  |  صفحه آخر  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   شناسنامه   |   چاپ صفحه   |