سه شنبه ۲۰ خرداد ۱۳۸۲- سا ل يازدهم - شماره ۳۰۷۲ - jun . 10, 2003
خاطرات يك معلول
تجربه مدرسه عادي
017905.jpg
زماني كه قرار بود وارد مقطع ابتدايي شوم روزي به همراه پدر و مادرم به مدرسه توانخواهان رفتيم. من در انديشه كودكانه خود مي پنداشتم، چقدر خوب است انسان در جايي درس بخواند كه همه مانند خود او معلول باشند.
اما آن روز ناراحتي و نگراني فراواني در چهره پدر و مادرم موج مي زد. همين موضوع باعث شد كه آنها كار ثبت نام مرا در آن مركز پيگيري نكرده و مصمم شوند كه پسر معلولشان بايد در مدارس عادي درس بخواند. آن زمان از اين كار پدر و مادرم خيلي خوشنود نبودم و نمي دانستم چرا آنها سعي دارند ساليان سال يك تنه در مقابل سختي هاي اين راه بايستند و اصلاً چه هدفي را دنبال مي كنند.
بعداز درگيريهاي پدر و مادرم با نظام آموزشي آن دوره اسم من در يكي از دبستان هاي عادي نوشته شد. مشكل اصلي اين بود كه به دليل چند معلوليتي بودنم همواره با عقب ماندگان ذهني اشتباه گرفته مي شدم و همين كه براي ثبت نام وارد دفترمدرسه اي مي شديم، قبل از اينكه حرفي بزنيم نشاني مدارس مخصوص را روي كاغذ مي نوشتند و به ما مي دادند.
سرانجام وارد مدرسه عادي شدم، امااين آغاز داستان بود. يعني، آغاز مبارزه من، پدر و مادرم براي ماندن يك كودك چند معلوليتي در مدارس عادي.
كودكي كه جز پدر و مادر و تنها خواهرش كسي با نوع حرف زدن او آشنايي نداشت و خط او نيز به خاطر ناتواني دستش به آساني خوانده نمي شد. در حركت تعادل زيادي نداشت و به همين دليل زنگهاي تفريح به او اجازه نمي دادند به حياط برود.
در اين ميان مادرم راه همه بهانه جويي ها و اشكال تراشي هاي مسئولان مدرسه را مي بست. صبح مرا به مدرسه مي آورد و ظهر به خانه مي برد. زنگ هاي تفريح نيز در كنارم بود و در تغذيه و رفتن به دستشويي كمكم مي كرد.
بارها مي شد كه به دليل خط ناخوانايم نمره كمي به من مي دادند و باز مادرم بود كه نوشته هايم را براي معلم مي خواند و نمره ام از اول بسيار بالاتر مي شد.
در مقطعي از تحصيل پدرم در امر اياب و ذهابم زحمت فراواني كشيد و باورودم به مقاطع بالاتر او بود كه اين بار در مقابل معلمين و مسئولان مدرسه از ضايع شدن حقم جلوگيري مي كرد. از همه اين ها كه بگذريم حمايت من در امتحانات نهايي كه اوراق به دست معلمين ناآشنا به خطم تصحيح مي شد پروژه عظيم ديگري بود كه پدر و مادرم به خوبي از عهده آن برآمدند. اعتراف مي كنم كه امروز فهميدم اين رياضت ها و پافشاري ها به چه دليل بود، امروز كه مسئولين بعداز سال ها به انديشه پدر و مادرم رسيده اند و همه جا صحبت از عادي سازي و تحصيل معلولان در مدارس عادي است.
حقيقتي كه شانزده سال پيش پدر و مادرم آن را دريافتند و به جرأت مي گويم يك حقيقت اجتماعي است و آن اينكه يك معلول كه به هر حال بايد روزي وارد بطن جامعه شود دليلي ندارد كه در كودكي و نونهالي در محدوده اي به نام مدارس مخصوص حبس شود.
اين امر نوعي حاصل دوسويه دارد. يعني از سويي خود معلول وقتي خود را در ميان انسان هاي عادي مي يابد سعي مي كند خود را با شرايط وفق دهد و فاصله خود را با ديگران كم كند. از طرفي وقتي در هر كلاس يك معلول باشد انسان ها از كودكي معلوليت را مي شناسند و ياد مي گيرند كه چگونه با معلولين رفتار كنند و در خيابان به تمسخر و آزار او نپردازند.
پدر و مادرم بنيانگذار شيوه اي بودند كه اگر امروزه در ايران به خوبي پياده شود مي تواند بسياري از مشكلات اجتماعي، روحي و رواني معلولين را كاهش دهد. امروزه معلولين در جامعه ما منزوي شده اند و با انسان هاي عادي روابط كمي دارند و همين امر باعث افسردگي مضاعف آنها مي شود. حال آنكه عادي سازي اولين گام براي حضور حقيقي معلول در جامعه است.
سيد محسن حسيني طاها

جايگاه روانشناسان در باز تواني معلولان
روانشناسي معلولان سنگ بناي نظام توانبخشي
017910.jpg
بررسي خصوصيات روانشناختي و رفتاري كودكان و نوجوانان معلول به ما مي آموزد كه چگونه با آنان تعامل كنيم
توانبخشي فرآيندي است منسجم، مستمر و پويا، چرا كه وقتي سخن از قادرسازي فرد معلول به ميان مي  آيد، نه تنها نظام خانواده و آموزش و پرورش بلكه سازمانهاي حمايتي، طراحان معماري شهري، رسانه هاي ارتباط جمعي، صاحبان مشاغل و نظام آموزش عالي و ... هر كدام به نوعي مي كوشند تا زيرساختهاي توانبخشي بر اساس اركان زندگي اجتماعي شكل يافته و در نهايت، اين فرآيند توانمندسازي بر پايه عناصر موجود در ساختار جامعه امروز محقق گردد. حال بد نيست تا به نقطه آغازين اين سلسله تلاشها بازگرديم.
از زماني كه معلوليت يك فرد براي خانواده محرز مي گردد، نه تنها شخص مبتلا بلكه والدين و ساير اعضاي خانواده نيز عملاً  وارد حوزه توانبخشي مي شوند. تأمين سلامت رواني خانواده هاي داراي فرزندان معلول مهمترين موضوعي است كه در اين مرحله از توانبخشي مدنظر روانشناسان و متخصصان بهداشت رواني قرار دارد، زيرا مادام كه والدين آگاهي لازم را در خصوص علل زيست- محيطي و اجتماعي معلوليت فرزندان خود و شيوه برخورد با آنان به دست نياورند، از انگيزه لازم براي مشاركت در فعاليتهاي توانبخشي برخوردار نخواهند بود. اينجا است كه روانشناس با استعانت از اصول روانشناسي معلولان و بهره مندي از شيوه هاي مؤثر در زمينه مشاوره خانواده،  مي كوشد تا از خلال بحث و گفت وگو با پدران و مادران و با توجه به نوع ارزشها، اعتقادات و ميزان دانش و آگاهي آنان، معلوليت فرزندان را براي آنان تشريح نمايد. روانشناسان همچنين مي كوشند تا با بررسي نوع رابطه ساير اعضاي خانواده (اعم از خواهران و برادران و ديگر بستگان) با فرد معلول، بافت ارتباطي مناسبي را در محيط منزل ايجاد كنند تا عضو معلول خانواده بتواند در سايه چنين روابطي، خود را براي كسب استقلال در زندگي آتي مهيا سازد. بنابر اين جايي براي انكار اين واقعيت نيست كه روانشناسي معلولان، سنگ بناي نظام توانبخشي است زيرا تا زماني كه سلامت رواني والدين فرزندان معلول تضمين نشود، ارائه خدمات اجتماعي و توانپزشكي به فرد داراي معلوليت و خانواده وي بي معنا خواهد بود. بديهي است كه قرار گرفتن والدين در مدار توانبخشي نيز از اعتقاد آنان نسبت به اثربخشي اين فعاليتها منبعث مي گردد.
فرد معلول نيز همچون سايرين، مراحل مختلف تحول را پشت سر مي گذارد و با ورود به مرحله نوجواني، ذهن و روان خود را با مسائل تازه اي مواجه مي يابد. آيا وي مي تواند همچون ديگر دانش آموزان آزادانه رشته تحصيلي خود را انتخاب كند؟ جاذبه فردي و اجتماعي وي تا چه اندازه متأثر از معلوليت او خواهد بود؟ چگونه مي تواند با جنس مخالف ارتباط برقرار كند و آيا اساساً موفقيتي در اين رابطه خواهد داشت؟ اينها بخشي از سؤالاتي هستند كه روانشناس متخصص در امور معلولان مي كوشد تا با توجه به گستره دانش و آگاهي خود، پاسخي مقتضي براي آنها يافته و روح و روان نوجوان معلول را از رنج ناشي از ناآگاهي نسبت به اين مسائل برهاند. وي تلاش مي كند تا والدين انتظارات خود را با قابليتهاي فرزند كم توان ذهني خود متناسب سازند، شيوه آموزش رفتارهاي اجتماعي به نوجوانان نابينا و ناشنوا را بياموزند و فرزندان داراي مشكلات جسمي و حركتي را به منظور افزايش مشاركتهاي اجتماعي ترغيب كنند. آنچه بر اهميت كار روانشناسان در اين دوره مي افزايد وجود اين حقيقت است كه نوجوانان داراي معلوليت و خانواده هاي آنان، به منابع آموزشي خاص اين دوره از رشد، (بويژه در خصوص كودكان و نوجوانان مبتلا به نارساييهاي ذهني، حسي و حركتي) دسترسي چنداني ندارند و بهره مندي از مشورت توأم با همدلي مشاوران و روانشناسان، تنها امكان ارزشمندي است كه آنان مي توانند در اين مرحله از زندگي از آن بهره  گيرند.
گستره موضوعات روانشناسي معلولان تنها به مراحل كودكي و نوجواني افراد داراي معلوليت محدود نمي گردد. رشد و تحول شخصيت فرد معلول و ورود وي به مرحله جواني، بستري نو براي طرح مسائل تازه تري فراهم مي كند كه از مهمترين آنها مي توان به مقوله ازدواج و چگونگي سازگاري شغلي و اجتماعي اشاره نمود. روانشناسان مي كوشند تا جوانان معلول را نسبت به قابليتها، محدوديتها و نقش و پايگاهي كه در جامعه قادر به احراز آن مي باشند، آشنا سازند و به آنها بياموزند كه چگونه در تمامي گزينش هاي خود در طول زندگي، از اين شناخت استفاده كنند. يك روانشناس يا مشاور حوزه توانبخشي به فرد داراي معلوليت مي آموزد كه با توجه به شرايط خاص خود، در انتخاب همسر چه نكاتي را لحاظ نمايد و چگونه به خودباوري لازم در اين رابطه دست يابد. وي همچنين نيازمند آن است تا براساس علائق و ويژگي هاي شخصيتي خويش، شغلي را با تمامي محدوديتهاي موجود برگزيند و علاوه بر آن چگونگي سازگاري با محيط كار و ايجاد روابط انساني مؤثر با افرادي را كه در مدار تعامل با وي قرار دارند،  فراگيرد. در اينجا نيز يك روانشناس متعهد تلاش مي كند تا مددجوي وي،  به تفسير درستي از موقعيتهاي پيرامون خود دست يافته و با مشكلات موجود به نحو شايسته اي سازگار شود. براساس آنچه گفته شد به نقش محوري روانشناسي معلولان و متخصصان اين علم در حوزه توانبخشي پي مي بريم و اينجا است كه مي توانيم روانشناسي حوزه معلوليت را به واقع، زيربناي نظام توانبخشي قلمداد كنيم.
بررسي خصوصيات روانشناختي و رفتاري كودكان و نوجوانان معلول به ما مي آموزد كه چگونه با آنان تعامل نماييم، محتواي برنامه هاي آموزشي را از چه طرقي با ويژگي هاي شناختي و عاطفي اين دسته از مهارت آموزان منطبق ساخته و در نهايت چگونه آنان را با زندگي و فراز و نشيبهاي آن سازگار نماييم. باور به اهميت نقش و جايگاه روانشناسان و مشاوران در عرصه فعاليتهاي توانبخشي، ما را بر آن مي دارد تا به طور جدي به خلئي كه در زمينه ارائه خدمات مشاوره روانشناختي به افراد معلول وجود دارد بينديشيم. از آنجا كه تا به حال هيچ گونه برنامه مشخصي براي فعاليت روانشناسان شاغل به كار در مراكز توانبخشي ارائه نگرديده است، آموزش خانواده و مشاوره با مددجويان معلول، چنانكه بايد، مورد توجه واقع نشده و در نتيجه، اين تلاشها تنها به صورت موردي و در قالبي كاملاً سليقه اي در مراكز مزبور صورت مي  پذيرد. پرواضح است كه راه حل اين مسأله را نه در اين مجتمع ها، بلكه بايد در مراكز ستادي سازمان بهزيستي جست وجو كرد. در نخستين گام بايد مديران و مسئولان امر را نسبت به ضرورت ترويج اصول روانشناسي معلولان در زمينه توانبخشي توجيه نمود. گام بعدي آن است كه با ايجاد تغييرات لازم در ساختار تشكيلاتي حوزه معاونت توانبخشي، شرايطي را فراهم نمود تا هر يك از گروههاي تخصصي مراكز ستادي اعم از تيمهاي كارشناسي امور ناشنوايان، نابينايان، معلولان جسمي و حركتي و ضايعات نخاعي و... بتوانند با روانشناسان متخصص در امور معلولان تعامل نموده و در سايه اين تعاملات، به تدوين برنامه هاي آموزشي جامع و كاربردي به منظور آموزش و مشاوره با افراد معلول و خانواده هاي آنان اقدام نمايند. باشد كه در راستاي اين تلاشها بتوانيم توانبخشي معلولان و استعدادهاي شگرف اين افراد را چنانكه بايد، به جامعه امروز معرفي نماييم.
علي خواجه حسيني
عكس ازفرزانه اسعديان

معلولين
اجتماعي
اقتصادي
آموزشي
انديشه
خارجي
سخنگاه آزاد
سياسي
شوراها
شهري
علمي فرهنگي
محيط زيست
ورزش
ورزش جهان
صفحه آخر
همشهري اقتصادي
انفورماتيك
همشهري جهان
|  اجتماعي   |   اقتصادي   |   آموزشي   |   انديشه   |   خارجي   |   سخنگاه آزاد   |   سياسي   |   شوراها   |  
|  شهري   |   علمي فرهنگي   |   محيط زيست   |   معلولين   |   ورزش   |   ورزش جهان   |   صفحه آخر   |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   شناسنامه   |   چاپ صفحه   |