گفت و گو با مهدي آذر سينا به بهانه انتشار رديف ميرزا عبد الله با كمانچه
كه به جان دادمش آب
|
|
مهدي آذرسينا دانش آموخته استادان رحمت الله بديعي و علي اصغرخان بهاري كه آشنايي با نورعلي خان برومند را اتفاقي مبارك در زندگي هنري اش مي داند، از جمله هنرمنداني است كه تسلط و اشتهار در موسيقي را موجب بي نيازي و استغنا از تلمذ و تحقيق و تعليم در رشته هاي ديگر، نمي داند و خوشبختانه همفكران او روزافزونند و در كارنامه هنري او آثاري چون سخن تازه، چليپا، مال كنون، سياوشانه، سياه مشق،... و كتابهايي در باب كمانچه و كمانچه نوازي و پيركمانچه ايران (استاد بهاري) وجود دارد، نوازنده و آهنگ سازيست اصول گرا و معتقد و متكي بر فرهنگ ريشه دار و غني صوتي ايراني مبتني بر ظرايف و دقايق موسيقي رديف ايران زمين با نگاه و نگرش جدي و تعصبي مثبت بر اصالت و عمق موسيقي ايران كه همچون بسياري از اهل موسيقي بر حرمت موسيقي تأكيد و اصراري جالب توجه دارد. او اعتلا و ارتفاع و ژرفاي موسيقي را دليل حرمت مي داند و به لحاظ نفاست و قداست موسيقي اصيل ايراني معتقد است كه تنها محرمان و اهالي دل و درد شايسته دم زدن و قدم زدن در فضاي اهورايي موسيقي نجيب و شريف ايراني هستند. به تازگي آلبومي كه شامل ۶ نوار و حاوي كمانچه نوازي رديف ميرزا عبدالله به روايت مرحوم برومند است، توسط انتشار سروش به بازار نشر و نوا ارائه شده است و حقير به دليل اعتقاداتش و سخت گيري هاي او نسبت به اجراي صحيح و سالم موسيقي (بويژه كار مزبور كه جنبه آموزشي و آكادميك دارد) انتظار اجرايي خشك و كم روح و مدرسه اي و بدون ظرايف و ملاحت در ذهن داشتم، اما پس از شنيدن صداي اولين آرشه ها، نواي ناميراي دلنشين و دلكشي كه راوي قرن ها رنج و شادي و بيم و اميد هنرمند ايراني است با پيوند فرخ زخم و زخمه در تبلور حس و عاطفه و دست مهربان ناز و نوازش را بر طفل سيم گيسوي كمانچه مي كشيد، مرا از ذهنيت قبلي بيرون آورد.
شكوه شكوه هاي آرشه از سيم
رهايم ساخت از اقنوم و از اقليم
با وجود تأخير بسيار در عرضه مجموعه نوارها به دوستداران هنر و اهل فرهنگ، بايستي اشاره كنم كه مجموعه يادشده به همراه كتابي كه حاوي نگارش نتها و علامات و مقدمه و... است، مي تواند مآخذي معتبر و اساساً به عنوان مرجع رديف ميرزا عبدالله براي كمانچه قرار گيرد.
* لزوم نوشتن و نواختن رديف هاي بيشتر چيست؟-
- اينكه چه كسي شاگرد كلاس رديف است و توانش در گرفتن مطلب چيست بسيار تعيين كننده است. در شرايط درست استاد ظرايف و پي و بست هاي رديفي را كه درس مي دهد تشريح مي كند، اما اين شاگرد است كه در نهايت دريافتي را خواهد داشت و اينكه جمله هاي صيقل خورده و پرداخته رديف با چه هيبتي و با چه نظمي و حس و حالي در ذهن شاگرد بنشيند، مسأله مهمي است. يقيناً شاگردي كه از وزن و رقص اصوات در شكل گيري يك زنجيره يا يك گوشه، چيزي دستگيرش نشود درك و روايتي درست از رديف نخواهد داشت. مي دانيد رديف در جدول هاي دو چهارم و سه چهارم و هفده شانزدهم... نمي گنجد. ظاهراً فارغ از اين قيد و بندهاست، ولي در اصل نظامي بسيار حساب شده و دقيق دارد كه تنها مي شود فهميد چندان شرح دادني نيست.
پس اول اينكه نوشتن رديف و روايت آن با هر سازي كه هست كاري است كارستان و كار كتابسازان و آرتيست هاي بساز و بفروش سفره خانه اي نيست كه نوشته هاي آقاي ژان دورينگ را يا آقاي داريوش طلايي را دستكاري بكنند و به نام رديف جديد ارائه كنند و ديگر اين كه شعور موسيقايي روايتگر در اينجا تعيين كننده است.
* رديفي كه شما نوشته ايد طبيعتاً سازي است و براي سازهاي كششي.در اين باره بگوييد.
- بحث رديف سازي و آوازي و مضرابي و كششي تا حد زيادي براي جنجال هاي سرگرم كننده و به بيهودگي و بطالت كشاندن فرصت اهل موسيقي مناسب است. بعد از حدود۴۰ سال كه بر سر انتخاب يك ريشه و الگوي ارزشمند براي موسيقي اصيل ايران تلاش شده است و فرقه هايي هم بدشان نيامده است كه اين بلاتكليفي و سردرگمي براي موسيقيدان جست وجوگر باقي بماند، امروز مي بينيم كه رديف ميرزا عبدالله مقبول طبع اغلب موسيقيدانان شده است. محققين و هنرجويان انديشمند موسيقي ارزش ايجاز و الماس گونگي اين رديف را چشيده اند و اما تاكنون هر چه كه از طريق شاگردان مكتب برومند نقل شده يا نوشته و اجرا شده است، به دست نوازنده هاي سازهاي مضرابي بوده است و اين بار من كه خود از شاگردان مستقيم جناب برومند بوده ام،با درك و دريافتي متفاوت اين رديف را به مدت ۳۰ سال آموخته ام، اجرا كرده ام و براي نواختن با ساز كمانچه پيراسته و پرداخته كرده ام و روايت ديگري را تقديم داشته ام.
اين رديف از نگاه و فهم خطي است نه نقطه اي و در اينجا نحوه به هم پيوستن برش ها و تركيب نت ها، بيان ديگري از ريتم در هم تنيده فراز و نشيب هاي اين رديف، فهميدن ديگريست از حس و حال اين رديف. تا چه قبول افتد و چه در نظر آيد. اين رديف اگر چه به ظاهر براي كمانچه و ويلن و يا ديگر سازهاي كششي مناسب تر به نظر برسد و نغمه نگاري هم بر مبناي كوك اين سازها صورت گرفته است ولي براي تمام كساني كه مي خواهند رديف روايت آقاي برومند را بشناسند اعم از نوازندگان سازهاي مضرابي و حتي آوازخوانها بررسي اين رديف ضرورت خواهد داشت. مطالعه مقدمه نسبتاً مفصلي كه نوشته ام اين مطلب را روشن تر خواهد ساخت.
* اجراي شما صرفاً آموزشي است؟
- من البته رديف نوازي كرده ام و لحظه اي خارج از آنچه به عنوان رديف مي شناسم اجرا نكرده ام ولي اصل مطلب اينجاست كه اساساً اين رديف شنيدني است و من سعي كرده ام كمانچه من اينچنين باشد، رديف تراشيده ترين، موزون ترين و دل انگيزترين نغمه هاي موسيقي اصيل و انديشمندانه ايران است.
* همه رديف ها را اجرا كرده ايد؟
- بله .تمام دستگاهها و آوازها و ضربي ها را در ۶ كاست يك ساعته اجرا كرده ام.
* از كارهاي در دست اجرا بگوييد.
- بعد از اجراي كار گروهي چهارگاه با نام «سياوشانه» با آواز خواننده ۲۰ ساله آواز ايران عليرضا شاه محمدي، مجموعه شور را با نام «سياه مشق» براي انتشار به شركت مشكات داده ايم. اين بار با آواز شاه محمدي ۲۲ ساله.
تصميم دارم همايون را با اين گروه و همخواني سپيده رئيس سادات و مهدي آذر سينا اجرا كنم و تصميم دارم اگر آقاي شهرام ناظري از كار سفرها و كنسرت ها فراغتي پيدا كند ، مجموعه ناتمام راست پنجگاه را كه ۱۲ سال پيش آغاز كرده ايم تمام كنيم.به قول نيما :
نازك آراي تن ساق گلي كه بجانش كشتم و بجان دادمش آب
اي دريغا به برم مي شكند
* نگاه شما به موسيقي جدي چگونه است؟
منظورم از موسيقي جدي هنري موسيقي اي است كه براي لحظه به لحظه اش بايد زحمت كشيد. طرح اوليه كار، انتخاب محمل مناسب براي تأثيري كه در نظر است، انتخاب شعر يا كلام مناسب براي كل كار، در نظر گرفتن نكات فني و ارزشي موسيقي مورد نظر و تكيه بر اصالت در حالي كه اسير آن نيستي، ابداع و نوآوري بي آن كه به دام لغزش هاي پست ذوقي و يا آرتيست بازي هاي بي سر و ته بيفتي، مقوله هاي زيادي هست كه براي عرضه يك كار حساب شده و داراي فرم و يكدست بايد به آنها توجه داشت.
در يك كار گروهي موسيقي، هيچ يك از اجراكننده ها را نمي توان دست كم گرفت. البته طبيعي است كه نقش ها متفاوت و اصلي و فرعي است، براي مثال نقش خواننده بسيار مهم است.
من در كارهايم آوازخوان را در خدمت شعر تصور نمي كنم، برخلاف آنچه كه اين روزها و از گذشته هاي دور هم سعي بر القاي اين تفكر داشته اند كه آوازخوان بايد شعر را تحويل بدهد آقا! و در اين طرز تفكر اصلاً خواندن بدون شعر مطرح نيست. اما من آواز را خلق نغمه هايي فني و زيبا مي دانم كه با ساز حنجره كه كامل ترين است اجرا مي شود و از كلام هم براي تأثير بيشتر استفاده مي كند و باز برخلاف همان نگاه پرتعصب و جامد، به تحريرها و فنون مختلف زيبايي صدا در قسمت هاي بدون كلام اهميت زيادي مي دهم. در حالي كه تلفيق را هم نه در حد صرفاً مناسب خواني شادي و غم بلكه در ظريفترين صورتهايش و در حرف به حرف كلام در نظر مي گيرم. ولي نه به خاطر كلام براي ارائه يك جمله موسيقايي درست و تأثيرگذار از طريق حنجره آواز خوان.
اين ترفندها را در تمام كار در تمام آوازها و تصنيف ها مي توانيد پيدا كنيد. زماني من مقاله اي در همين زمينه نوشتم كه در «ابرار هنري» چاپ شد و چند مقاله هم در اين اواخر در ماهنامه مقام. آن گفته ها را و همين نظريات را شما در قطعه «سياه مشق» ملاحظه مي كنيد. دو بيت شعر سعدي انتخاب شده (سلسله موي دوست...) شايد با۱۰ ملودي يا بيشتر اين بيت خوانده مي شود. همه اين ملودي ها براي خود زمينه اي اصيل و كلاسيك دارند، ولي هدف هر سه در هم رفتن ملودي ها و تداعي سياه مشق گونه اي است از موسيقي به همان صورتي كه در اصل سياه مشق در خوشنويسي مطرح است، به ندرت كلماتي سالم و كامل شنيده مي شوند. بنابراين، ضمن رعايت هزاران نكته تلفيقي شعر و موسيقي تلاش بر اين بوده است تا به بهانه شعر و ابزار شدنش يك موسيقي پر ازدحام ساخته شود، همان طوري كه در خوشنويسي شعر را به خدمت مي گيرند تا تصويري زيبا و هنري عرضه كنند.
مهارت آوازخواني در اينجا به خوبي مشهود است، نوازنده هايي كه در گروه نوازي ها همكاري كرده اند به كمال از عهده برآمده اند و هيچ لحظه سبك و بي مغزي در اجرايشان ديده نمي شود.
تمام كار آهنگسازي شده و حتي يك جمله از آثار گذشتگان استفاده نشده است و اگر محض معرفي كار تلقي شود، عرض مي كنم كه مثل تمام كارهاي ديگر من كمترين تأثيرپذيري از دو سه نفر آهنگساز مطرح موسيقي دستگاهي ايران در آن نيست. اتفاقاً يكي ديگر از نشانه هاي موسيقي جدي همين است كه اين كار با حال و هواي امروز ساخته شده است و كلكي در كار نيست، از يادآوري و ايجاد خاطره استفاده نكرده است در ضمن شباهتي به برنامه گلها هم كه اين روزها بهشت گمشده بعضي هاست ندارد.
در مقايسه با كاست قبلي «سياوشانه» كه جنبه حماسي و عصياني و غرورآميز آن به تبع زمينه چهارگاهيش در نظر بود، جنبه هاي تغزلي و عاشقانه شور در اينجا مطرح است گلزار حسيني كه به خاطر گوشه حسيني و خصلت هاي عصياني آن رجزخواني ها خود را نشان مي دهد، در « به چنگ رودكي و توسن سمرقندي» به اوج مي رسد و در «غلام سنبل آن زلف ياسمن بويم» فروكش مي كند و در تغزل فراهم مي آيد.
عليرضا پور اميد
|