اشاره؛ دكتر شيرين هانتر مدير برنامه اسلام در مركز مطالعات بين المللي و راهبردي در واشنگتن است. در اين مقاله كه نشريه گروه روابط بين الملل دانشگاه كلمبيا از دكتر هانتر درج كرده است، وي به بررسي عملكرد كلي سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران در آسياي مركزي پرداخته است. وي در اين مقاله دو نكته را به عنوان پيش فرض در نظر گرفته و در پايان رد مي كند: اول آن كه سياست ايران در آسياي مركزي در تقابل با سياست تركيه قرار داشت و دوم آن كه سياست ايران در اين منطقه منبعث از ايدئولوژي اسلامي حاكم بر نظام جمهوري اسلامي است.
اين دو پيش فرضي است كه كارشناسان غربي از سالهاي پس از فروپاشي اتحاد شوروي در مورد سياست ايران در آسياي مركزي مطرح مي كردند ولي تهران آن را به رسميت نشناخت. با اين حال خانم هانتر با شروع كردن از اين دو پيش فرض، در نهايت نتيجه مي گيرد آنها درست نبوده اند.
ديدگاههايي كه اين كارشناس ايراني تبار آمريكايي در مورد ايدئولوژي زدايي از سياست خارجي ايران، بهره هاي ناشي از بهبود روابط ايران و آمريكا براي ايران و سوءاستفاده روسيه از روابط با ايران مطرح مي كند، طبعاً نظريات وي است و مورد تأييد همشهري نيست.
نويسنده: شيرين هانتر
ترجمه: وحيدرضا نعيمي
تا اواسط دهه ۱۹۹۰، به طور فزاينده اي روشن شد كه اتحاد شوروي به صورتي كه در آن هنگام ساختار پيدا كرده بود، نخواهد پاييد و بسياري از جمهوريهاي تشكيل دهنده آن از جمله جمهوريهاي آسياي مركزي و قفقاز دير يا زود مستقل خواهد شد. دو پرسش ذهن تحليلگران و دولتها را به خصوص در غرب به خود مشغول كرده بود. اول، كدام چارچوب فلسفي در مقام اصل سازماندهي كننده جوامع دوران پس از شوروي جايگزين كمونيسم خواهد شد و گرايش خارجي آنها را هدايت خواهد كرد؟ دوم، در مورد جمهوريهاي اكثراً مسلمان نشين جنوبي، كدام يك از همسايگان دور يا نزديك آنها با پيوندهاي قومي و فرهنگي، بيشترين نفوذ را در منطقه پيدا خواهد كرد و بالقوه به صورت الگويي براي سازماندهي اجتماعي و سياسي آنها عمل خواهد كرد؟
رقابت ايدئولوژيك
غربي ها در بيشتر نوشته هاي خود در اواخر دهه ۱۹۸۰ و اوايل دهه ۱۹۹۰ رقابت بين ايران و تركيه را براي نفوذ در منطقه متصور مي ديدند. يك جنبه مهم اين سابقه، ايدئولوژيك بود. در يك سو ايران قرار داشت كه الگوي اسلامي به شمار مي آمد، الگويي كه عده اي از آن بيم داشتند. بيم آن بود ايران كه در پي صدور برداشت خود از دولت و نظام سياسي اسلام مدار به جمهوري هاي مسلمان نشين پس از شوروي است، ممكن است در منطقه اي كه پس از ۷۰ سال اختناق فعال شاهد تجديد حيات اسلامي است، با اقبال روبه رو شود. در ديگر سو، تركيه قرار داشت كه نمونه اوليه يك حكومت مسلمان دموكراتيك، سكولار و مدرن بود. در حالي كه تركيه متحد غرب بود، ايران همچنان تهديدي براي منافع غرب تلقي مي شد. از اين رو غرب از تركيه به عنوان الگويي براي تقليد حمايت مي كرد و طرفدار گسترش نفوذ تركيه در مناطق مسلمان نشين اتحاد شوروي سابق بود و در عين حال مي كوشيد روابط بين ايران و جمهوريهاي تازه استقلال يافته مسلمان را ناكام گذارد.
به خصوص ايالات متحده كمر به جلوگيري از ايجاد حضور جدي ايران در آسياي مركزي و قفقاز بسته بود. جيمز بيكر وزير خارجه آمريكا اين نكته را به طور روشن در جريان سفر به آسياي مركزي در ژانويه ۱۹۹۲ بيان كرد، در سالهاي بعد اين امر به جزئي از راهبرد گسترده تر آمريكا براي مهار و منزوي كردن ايران در چارچوب سياست «مهار دوگانه» دولت كلينتون تبديل شد.
اين تفكر كه رقابت ايدئولوژيك بين ايران و تركيه تكامل داخلي و گرايش خارجي جمهوريهاي مسلمان نشين دوران پس از شوروي را رقم خواهد زد، ساده نگرانه و بسيار ناقص بود. تحليل گران در آن زمان ضعف اين نگرش را خاطر نشان كردند. ايران وتركيه از امكانات لازم براي نفوذ مؤثر در منطقه بي بهره بودند. نفوذ بازيگران اصلي بين المللي- بويژه ايالات متحده و نيز روسيه و اروپا- وزن بيشتري داشت. كشورهاي آسياي مركزي دريافت كننده منفعل عقايد و الگوهاي توسعه نبودند، بلكه به طور فعال در فرآيند پيچيده و پوياي ملت سازي مشاركت داشتند. افزون بر اين، سياست خارجي و اولويتهاي داخلي ايران دستخوش دگرگوني هاي اساسي شد. در نظر گرفتن ايران به منزله يك تهديد اسلامي ناديده گرفتن تغييرات گسترده اي بود كه اين كشور پس از جنگ هشت ساله با عراق و جنگ خليج فارس در سال ۱۹۹۱ به خود ديده بود.
در پايان جنگ ايران و عراق در اگوست ۱۹۹۸ (مرداد ۱۳۶۷)، ايران به تحكيم سياسي داخلي و بازسازي اقتصادي خود پرداخت.
وخامت محيط امنيتي
در اين شرايط، آنچه ايران بيش از هر چيز به آن نياز داشت ثبات و پيش بيني پذيري در همسايگي مرزهاي خود بود. با اين حال، اين آرامش از آن گريزان بود، تحولات در مرزهاي جنوب و شمال شرايط بي ثباتي را پديد آورد كه تهديدي براي امنيت و تماميت ارضي آن بود. در جنوب جنگ خليج فارس آغاز شد و در شمال اتحاد شوروي در حال از هم پاشيدن بود. سقوط حكومت محمد نجيب الله در افغانستان در آوريل ۱۹۹۲، آغاز جنگ داخلي افغانستان و متعاقب آن رشد طالبان ضد ايران چالشهاي تازه اي را در شرق ايجاد كرد.
تأثير حضور آمريكا و فروپاشي شوروي
در جنوب جنگ با ائتلاف بين المللي به رهبري آمريكا عراق را وادار كرد سربازانش را از خاك كويت بيرون ببرد. با اين حال پس از جنگ، صدام حسين در قدرت باقي ماند و حس امنيت ايران بهبود چنداني نيافت. به علاوه، جنگ به حضور نظامي بيشتر و آشكارتر آمريكا در خليج فارس انجاميد.
به رغم بي طرفي ايران در طول جنگ خليج فارس،روابط ايران با ايالات متحده عادي نشد. بنابراين اصلاً تعجب آور نبود كه تهران حضور تقويت شده آمريكا را در منطقه با نگراني مي نگريست. با اين حال از هم گسيختگي اتحاد شوروي امنيت مرزهاي شمالي ايران را مخدوش كرد. پس از ديدار ادوارد شواردنادزه وزير خارجه شوروي از تهران در فوريه همان سال و ملاقاتش با آيت الله امام خميني(ره)، ايران بالاخره از جانب مرز شمالي احساس امنيت كرد. اما اين احساس امنيت گذرا بود: جابه جايي در توازن قدرت بين جناحهاي درگير در كرملين و تجديدنظر در روابط گذشته شوروي با كشورهاي مختلف خاورميانه به پايين آمدن سطح روابط شوروي با ايران منجر شد.
در خلال دو سال پس از فروپاشي اتحاد شوروي، روابط روسيه و ايران به وخامت گراييد، چرا كه رهبري روسيه در دوره پس از شوروي به خصوص آندره كوزيرف اصرار داشت تهديد اسلامي كه از ايران ناشي مي شود، واقعي است. با وجودي كه تا اوايل ۱۹۹۴ وضعيت بهبود يافت، انگيزه ايران از گسترش روابط با روسيه عمدتاً ناشي از نبود گزينه هاي امكان پذير و گرفتاريهاي سياسي داخلي خود بود.
پيامدهاي اضمحلال اتحاد شوروي نيز از عوامل اصلي مشكلات امنيتي ايران بود كه تا حدي ناشي از تيرگي روابط ايران با غرب به خصوص ايالات متحده بود. حتي بدون رابطه مخاصمه آميز بين آمريكا و ايران، سقوط شوروي براي ايران مشكل ساز بود. ايران بزرگترين سرزمين خاكي است كه بين امپراتوري شوروي سابق و روسيه كنوني با خليج فارس وجود دارد. اين اهميت راهبردي زيانهاي آشكاري داشت. اين امر توجه بيش از حد و مداخله بي جا از جانب قدرتهاي خارجي را در پي داشت، اما اين امتياز را داشت كه پيش و در طول جنگ سرد، قدرتهاي بزرگ رقيب بقاي ايران را به عنوان سرزمين حائل بسيار مهم مي دانستند. به استثناي عراق كه پس از انقلاب۱۹۵۸ گرايش طرفداري از شوروي را اتخاذ كرد، همسايگان ديگر ايران بقا و استقلال ايران را از اتحاد شوروي براي امنيت خود بااهميت مي پنداشتند. حتي در خلال دهه پرتلاطم ۱۹۸۰ و به رغم نگراني ها در مورد گسترش بالقوه عقايد اسلام انقلابي، هم تركيه و هم پاكستان كوشيدند روابط نزديكي با ايران داشته باشند.
اما با فروپاشي اتحاد شوروي، اهميت ايران به عنوان منطقه حائل كم رنگ شد و موقعيت راهبردي آن بين خليج فارس و درياي خزر و توانمنديهاي وسيع (هر چند محقق نشده) آن بيشتر به صورت يك محنت درآمد تا نعمت.
بازيگران عمده عرصه بين الملل و قدرتهاي منطقه اي هر دو ايران را به صورت مانع بالقوه دستيابي به منويات خود يا رقيبي براي نفوذ فضاي پس از شوروي مي ديدند.
بازيگران منطقه اي همچون تركيه و پاكستان نيز موضع خود را در برابر ايران تغيير دادند. آنها كوشيدند موقعيت خود را تقويت و ارزش راهبردي خود را نزد قدرتهاي بزرگ به خصوص ايالات متحده حفظ كنند. اين كشورها كوشيدند خود را مانع گسترش عقايد اسلام انقلابي به سبك ايران به آسياي مركزي و قفقاز نشان دهند. حتي پيش از اين كه نيروهاي مجاهدين افغان به رهبري احمدشاه مسعود، فرمانده تاجيك رژيم اين كشور را در آوريل ۱۹۹۲ سرنگون كنند، محمد نجيب الله رئيس جمهوري افغانستان خدمات خود را به عنوان مانعي سر راه بنيادگرايي اسلامي به ايالات متحده عرضه كرد.
به طور خلاصه، تغييرات سيستمي هم در سطح بين الملل و هم منطقه اي ناشي از برتري نظامي و اقتصادي ايالات متحده پس از فروپاشي اتحاد شوروي به بدتر شدن موقعيت ژئوپليتيك ايران وتنگ شدن دايره گزينه هاي سياست خارجي آن شد. اكنون نوبت استيلاي سياستها و عقايد تعيين كننده اي بود كه درچارچوب آن ايران مي توانست در آسياي مركزي عمل كند و همچنين رويكرد كشورهاي آسياي مركزي در قبال ايران را رقم بزند. سياستهاي واشنگتن حتي بر رويكرد روسيه نسبت به ايران تأثير داشت. افزون بر اين ديناميك روابط ايران- آمريكا بر سياستهاي آمريكا در قبال آسياي مركزي و افغانستان مؤثر بود. برخي تحليلگران معتقدند تمايل آمريكا نسبت به حذف نفوذ ايران از افغانستان و جلوگيري از بسط حضور آن در آسياي مركزي و به خصوص مسدود كردن مسير صادراتي گاز آسياي مركزي از طريق ايران منجر به تصميم پاكستان براي ايجاد طالبان شد. ايالات متحده به سياست پاكستان و عربستان سعودي براي ايجاد طالبان رضايت داد، اگر نگوييم همانگونه كه عده اي مدعي هستند، در واقع آن را تشويق كرد.
از هم گسيختگي اتحاد شوروي يك رشته مناقشات بين قومي و ارضي را در پي داشت كه برخي از آنها به طور خطرناكي به مرز ايران نزديك بود، به خصوص مناقشه ناگورنو- قره باغ بين ارمنستان و آذربايجان . ايران كه زير بار فشار شمار زياد آوارگان قرار داشت، از سرازير شدن سيل آوارگان از قفقاز نگران بود. بي ثباتي بالقوه در تركمنستان به نگراني آن مي افزود.
ادامه دارد