چهارشنبه ۱۷ اسفند ۱۳۸۴ - سال سيزدهم - شماره ۳۹۴۰ - Mar 8, 2006
با دقت نظر كارآگاه اداره دهم آگاهي تهران بزرگ
ابهامات سقوط مرگبار يك دكتر داروساز فاش شد
گروه حوادث: بعد از گذشت شش ماه از سقوط مرگبار يك پسر جوان از بالاي پل اتوبان نيايش با دقت نظر يكي از كارآگاهان اداره دهم آگاهي تهران، پرونده اي كه مي رفت تا مختومه شود وارد مرحله اي تازه شد.
سقوط مرگبار از بالاي پل اتوبان نيايش
عصر يكي از روزهاي شهريورماه ناگهان در مقابل چشمان متعجب رانندگان خودروهاي عبوري پيكر پسرجواني از بالاي پل اتوبان نيايش به پايين سقوط و با ضرب محكمي روي آسفالت سياه اتوبان افتاد. صورت پسر جوان در اثر شدت برخورد متلاشي شد. دقايقي بعداز وقوع اين حادثه مأموران كلانتري محل درصحنه حاضر شدند. در بررسي اوليه از جسد هيچ مدركي كه نشانگر هويت وي باشد كشف نشد. مراتب به اطلاع بازپرس كشيك ويژه قتل رسيد. كارآگاهان اداره دهم آگاهي تهران بزرگ نيز در صحنه حضور يافتند. تحقيقات اوليه انجام شد و در نهايت با دستور قضايي جسد به پزشكي قانوني انتقال يافت تا با انجام آزمايشات علت تامه مرگ اين پسر جوان مشخص شود.
پليس تمام جوانب موضوع را در روز حادثه بررسي كرد و تنها يك شيء كوچك كه راز يك واقعه تلخ را در خود جاي داده بود،  آن روز از دقت نظر پليسي مراجع قضايي به دور ماند و تنها به عنوان يك شيء همراه متوفي در كيسه اي قرار گرفت.
جسد اين پسر مجهول الهويه در پزشكي قانوني تحت بررسي دقيق قرار گرفت و پزشكان بعد از انجام آزمايشات علت مرگ وي را اصابت چندين جسم سفت بر سرش و سقوط مرگبار پس از فوت از بالاي پل عنوان كردند. اين موضوع پليس را بر آن داشت كه با يك پرونده جنايي مواجه است. بدين ترتيب تحقيقات براي كشف هويت مجهول اين پسر جوان و در نهايت دستگيري عامل يا عاملان اين جنايت آغاز شد.
حضور زوج ميانسال در كلانتري سيدخندان
چند ساعت بعد از سقوط پيكر پسر جوان از بالاي پل اتوبان نيايش، زوج ميانسالي مضطرب از غيبت غيرعادي پسرشان به كلانتري سيدخندان مراجعه كردند و با نگراني از پليس خواستند جست وجو براي يافتن پسر جوانشان به نام كاوه را كه دكتر داروساز بود آغاز كنند. اين زوج به پليس گفتند: «شش ماه قبل كاوه با دختر جواني آشنا شد و در اين مدت علاقه زيادي به اين دختر پيدا كرد به صورتي كه قصد ازدواج با او را داشت ولي دو روز پيش ما متوجه شديم كاوه با پسر جوان ديگري كه گويا رقيب عشقي وي بود درگير شده است و وقتي امروز چندين بار با تلفن همراه وي تماس گرفتيم و كاوه پاسخگو نبود، نگران شده و احتمال وقوع يك حادثه تلخ را مي دهيم.» شكايت اين زوج در كلانتري تنظيم شد و پليس در اولين اقدام خود بعد از شناسايي پسرجواني كه كاوه ۴۸ ساعت قبل از فقدانش با وي درگير شده بود از وي خواست به كلانتري مراجعه كند. پسر جوان بعد از حضور در مرجع قضايي در حالي كه يكي از انگشتان دستش را باندپيچي كرده بود به پليس گفت: دو روز پيش با كاوه درگير شدم و او انگشت دست مرا در ميان دعوا شكست و خود من از او شاكي هستم و از شما مي خواهم بعد از يافتن او به ماجراي درگيري ما نيز رسيدگي كنيد تا قادر به گرفتن ديه انگشت شكسته ام شوم.
با بيان ادعاهاي اين پسر جوان پرونده در آن زمان ابعاد ديگري به خود گرفت و پليس تصور كرد درگير يك اختلاف احساسي شده است و احتمال اينكه خانواده كاوه پسرشان را پنهان كرده باشند وجود دارد. ولي والدين نگران، فارغ از فرضيه هاي پليس تمام بيمارستان ها و مراكزي را كه امكان حضور پسرشان در آن مكان ها بود تحت جست وجو قرار دادند تااينكه با پاهاي لرزان به پزشكي قانوني رفتند. مسئول بخش رايانه پزشكي قانوني تمام عكس هاي اجساد مجهول الهويه اي را كه از زمان ناپديد شدن كاوه به پزشكي قانوني انتقال يافته بود به زوج ميانسال نشان داد ولي والدين كاوه نتوانستند در ميان اجساد، پسرشان را شناسايي كنند و در نهايت با تصور اينكه اتفاق دردناكي براي كاوه رخ نداده است پزشكي قانوني را ترك كردند، غافل از اينكه چهره پسرشان آنقدر تغيير كرده بود كه حتي آنان نتوانستند او را بشناسند.چند روز پس از ناپديد شدن كاوه، دختر مورد علاقه وي به منزل والدين وي مراجعه كرد. در دستان اين دختر جوان كيف دستي كاوه و كلاهش ديده مي شد. دختر با چهره اي رنگ پريده و مضطرب به مادر كاوه گفت: روز حادثه من و كاوه با يكديگر بيرون رفته بوديم، اطراف اتوبان نيايش كاوه بعد از آنكه كيف دستي و كلاهش را به من داد به قصد رفتن به يك مهماني مرا ترك كرد. من به خانه آمدم و پس از آن ديگر خبري از او ندارم.
آن دختر با چهره اي اشك آلود در ادامه سخنانش به والدين كاوه گفته بود:« من نگران كاوه هستم، حتي فرداي روزي كه ناپديد شد به بالاي پل نيايش رفتم.» آن روز كسي اهميت اين جمله دختر جوان را نفهميد تااينكه شش ماه بعد يكي از كارآگاهان زبده اداره دهم آگاهي تهران بزرگ زماني كه پرونده جسد مجهول الهويه پسر جواني كه از بالاي پل نيايش به پايين سقوط كرده بود را در مرحله مختومه شدن ديد با بررسي اوراق آن پرونده به نكته جالبي رسيد و اين موضوع موجب شد بعد از شش ماه هويت مجهول آن جسد كشف شده و دو مظنون در پرونده بازداشت شوند.
كشف هويت مجهول يك جسد بعد از شش ماه
اوايل اسفند ماه پرونده مسكوت مانده سقوط مرگبار پسرجوان مجهول الهويه اي كه از بالاي پل نيايش به پايين سقوط كرده بود با دستور قضايي پليس در مرحله مختومه شدن بود كه يكي از كارآگاهان اداره دهم با نگاهي به اوراق آن پرونده كم قطر متوجه يك پرينت تلفن همراه در پرونده شد.
پرينت تلفن همراه، از بررسي از شيء كوچك كه از بازرسي بدني از جسد مجهول الهويه شش ماه پيش كشف شده بود. پرينت تماس هاي پسر جوان از مخابرات اخذ شده بود ولي به دليلي نامعلوم شش ماه هيچ اقدامي بر روي اين پرونده انجام نشده بود.
با اولين تماس ،هويت جسد مجهول الهويه كه متعلق به كاوه .س.ه فارغ التحصيل رشته داروسازي بود كشف شد. كارآگاه مذكور به خانه والدين نگران اين پسر كه شش ماه اضطراب لحظه اي رهايشان نكرده بود مراجعه كرد. دقايقي بعد از حضور كارآگاهان درخانه آنان فضاي منزل دگرگون شد. مادر كاوه مي گريست و پدرش ناباورانه به صحبت هاي پليس گوش مي داد. آنها شش ماه اميد داشتند كه بار ديگر در منزل گشوده شده و كاوه به خانه بازخواهد گشت ولي اكنون با بررسي نظريه پزشكي قانوني، با پرونده قتل پسرشان مواجه شده بودند.
بازداشت دختر و پسري جوان
در پرونده سقوط مرگبار كاوه
زوج ميانسال بعد از آنكه توانستند كمي بر خود مسلط شوند از آشنايي پسرشان با آن دختر جوان و درگيري با رقيب عشقي اش سخن گفتند. دختر جوان به خواسته كارآگاه با يك تماس تلفني به منزل كاوه فراخوانده شد ولي عدم حضور اين دختر شك پليس را برانگيخت.
پس از آن با جمع آوري پرونده درگيري كاوه با رقيب عشقي خود از كلانتري سيدخندان و در كنار هم قرار دادن اوراق پرونده سقوط مرگبار كاوه از بالاي پل نيايش، افسر پرونده در ابتدا دختر جوان را به عنوان يكي از مظنونين يا مطلعين چگونگي وقوع اين حادثه در اداره دهم آگاهي تهران تحت بازجويي قرار داد. پليس آگاهي در مرحله بعدي طي چند تماس تلفني از پسر جوان كه ۴۸ ساعت قبل از مرگ كاوه با وي درگير شده بود خواست تا به اداره دهم آگاهي تهران مراجعه كند. در ابتدا پسر حاضر به حضور در دايره ويژه قتل نبود ولي با ترفندهاي خاص پليس، به آگاهي تهران آمد.
بر پايه آخرين اخبار اين پرونده پرماجرا، اكنون حدود ده روز است كه اين پسر و دختر جوان در اداره دهم آگاهي تهران به عنوان اولين مظنونين ارتكاب و همدستي در وقوع قتل كاوه تحت بازجويي تخصصي قرار دارند.
بازپرس حسيني كه رسيدگي قضايي ،بر روي اين پرونده را در دادسراي امور جنايي تهران برعهده دارد، روز گذشته در اين خصوص گفت: امكان دارد فردي جدا از اين دو مظنون بازداشت شده اين قتل را مرتكب شده باشد ولي در هر حال اين دو جوان به عنوان اولين مظنونين اين جنايت در اداره آگاهي تهران بزرگ در حال بازجويي هستند. تحقيقات تا فاش شدن راز حقيقي اين حادثه تلخ و دستگيري عامل يا عاملان قطعي اين جنايت از سوي كارآگاهان ادامه خواهد يافت.

نوازنده جوان مقابل پنج قاضي دادگاه كيفري
مواد مخدر اراده من را سلب كرده بود
007323.jpg
گروه حوادث: نوازنده جواني كه به دلايل نامعلوم دوستش را در پارك پرديسان به قتل رسانده بود، صبح ديروز درحالي محاكمه شد كه وكيل متهم به قتل از دادگاه خواست تا پرونده به پزشكي قانوني ارجاع شود.
به گزارش همشهري، ناله هاي مادر در غم از دست دادن فرزند، فضاي سالن اجتماعات دادگاه كيفري را پوشانده بود. قاضي عزيزمحمدي و چهار قاضي عاليرتبه در جايگاه قرار گرفتند و حيدري _ نماينده دادستان- به قرائت كيفرخواست پرداخت.
اميرحسين (۲۴ ساله) فاقد سابقه كيفري، متهم به قتل عمدي آرمين با چاقو است. اين حادثه در تاريخ ۳ شهريور ماه سال ۸۴ در پي اعلام گزارش پليس ۱۱۰ مبني بر كشف جسدي در پارك پرديسان در دستور كار پليس جنايي تهران قرار گرفت. در محل كشف جسد ماموران با پيكر خونين مرد جواني روبه رو شدند كه چاقويي در ناحيه كمر وي وجود داشت. در بررسي هاي مقدماتي هويت وي به نام آرمين آشكار شد. پدر مقتول در بازجويي مقدماتي عنوان كرد كه آخرين بار پسرش با فردي به نام اميرحسين ملاقات داشته است. بنابراين در تحقيقات مشخص شد كه اميرحسين پس از وقوع جنايت و سرقت خودرو آرمين به شهر نوشهر رفته است.
كارآگاهان با گرفتن نيابت قضايي متهم را در شمال دستگير كردند و او را به تهران انتقال دادند. متهم نزد بازپرس پرونده مدعي شد: روز چهارشنبه ۲ شهريور ۸۴ آرمين از خانه خودشان به من تلفن زد و براي ساعت ۷ بعدازظهر همان روز نزديك خانه قرار گذاشت. ما از ساعت ۷ تا ۹ شب در پاركي نزديك خانه مان بوديم و به پيشنهاد آرمين به طرف تپه هاي پرديسان حركت كرديم. حدود ساعت ۱۰و۳۰ دقيقه شب ،
در حال برگشت به سمت ماشين بوديم كه با هم درگير شديم. ابتدا يك ضربه به كتف چپ وي وارد كردم. ضربه زياد محكم نبود. آرمين برگشت و گفت: چه كار مي كني، فرار كرد رفت بالاي تپه ها. وقتي به هم رسيديم من يك ضربه به سينه اش زدم وقتي به خودم آمدم، ديدم آرمين به زمين افتاده و چاقو در كمرش فرو رفته است. او را رها كردم و با برداشتن خودرو از پارك پرديسان به طرف چالوس رفتم.حيدري ادامه داد: طبق نظريه پزشكي قانوني، علت فوت اصابت جسم نوك تيز به ناحيه قلب اعلام شده است. متهم در آخرين دفاع ،صحنه وقوع حادثه را تشريح كرده ولي مدعي شد پس از زدن ضربه اول، ديگر چيزي نفهميدم. هم اكنون با توجه به محتويات پرونده و اظهارات متهم به متن درخواست صدور حكم قانوني را دارم.
در ادامه جلسه محاكمه، مادر آرمين كه به سختي راه مي رفت به همراه پدرش در جايگاه قرار گرفتند و از دادگاه درخواست قصاص نفس (اعدام) را كردند.
سپس نوازنده جوان در جايگاه ايستاد. پس از تفهيم اتهام قتل عمدي، وي خطاب به پنج قاضي دادگاه كيفري استان گفت: قتل را قبول دارم. اصلاً متوجه نشدم چه اتفاقي افتاد. وقتي در نوشهر دستگير شدم بلافاصله به قتل اعتراف كردم. من دروغي ندارم كه بگويم. بدون قصد و نيت قبلي اين كار را كرده ام .
قاضي: از جزئيات روز حادثه تعريف كنيد و به حاشيه نرويد.
متهم: ظهر روز حادثه، آرمين به من تلفن كرد و قراري را براي بعدازظهر گذاشت. حدود ساعت ۷ بعدازظهر به او تلفن كردم و همديگر را مقابل خانه شان ملاقات كرديم. به همراه چند نفر از دوستانمان به پارك رفتيم. بعد از چند ساعتي دوستانمان رفتند و من و آرمين تنها شديم.
هر دو مواد مخدر مصرف كرده بوديم. در حال قديم زدن در پارك بوديم كه به طرف تپه ها رفتيم. در همان لحظات بود كه آرمين آهنگي را گذاشت كه مرا آزار مي داد. چند بار آن را گوش داديم. از او خواستم، آهنگ را عوض كند. آهنگ متعلق به يك نوازنده بود كه با پيانو شروع مي شد و خواننده آن خودكشي كرده بود. يك لحظه حالم بد شد و دستم را داخل كوله پشتي ام بردم تا آب بردارم، اما چاقو به دستم خورد، آن را بيرون آوردم، ناگهان چاقو به كتف آرمين خورد. ضربه كاملاً سطحي بود، ديگر نمي توانستم خودم را كنترل كنم. دائماً مي خواستم به آرمين بگويم فرار كن، اما نمي توانستم حرف بزنم.
آرمين به من گفت: چه كار مي كني؟ اختياري نداشتم. فكر مي كنم به خاطر موادي بود كه مصرف كرده بودم. حالت طبيعي نداشتم يك ضربه ديگر به قفسه سينه اش زدم. او به طرف بالاي دستشويي رفت. ديگر نمي دانم چه شد.
قاضي: ضربه سوم را كي زدي؟
متهم: من دو ضربه را به ياد مي آورم. نمي دانم ضربه سوم را كي زدم. آقاي قاضي بعد از ضربه دوم ديگر هيچ چيز را به ياد نمي آورم. حالت طبيعي نداشتم.
قاضي: چهار ضربه به مقتول وارد شده است. دو ضربه ديگر را چطور توجيه مي كنيد؟
متهم: من دروغ نمي گويم. انگار چاقو از دستم مي پريد، دائماً مي خواستم به آرمين بگويم فرار كن، اما دهانم قفل شده بود.
قاضي: چه مدت از دوستي شما با آرمين مي گذشت؟
متهم: آرمين را براي اولين بار ۱۰ اسفند ۸۳ در يك كافي شاپ ديدم. بعد هم در مراسم چهارشنبه سوري بعد از آن ديگر او را نديدم تا اين كه اوايل تير ماه او طرح دوستي با من ريخت. ما تنها سه ماه با يكديگر دوست بوديم.
قاضي: شب حادثه چه مصرف كرديد؟
متهم: وقتي به پارك مي رفتيم حشيش و شيشه مصرف  كرديم. آن شب علاوه بر اين دو تاتوره هم مصرف كرديم.
قاضي: سابقه جنون داريد؟
متهم: خير. اما دوبار اقدام به خودكشي كرده ام. دليل آن هم به خاطر وضعيت جسمي و جراحي هاي متعددي بود كه انجام داده بودم.
قاضي: اين كه مي گوييد من در آن لحظات چيزي نفهميدم يعني چه؟ مگر در اثر مصرف اين مواد اتفاقي مي افتد؟
متهم: وقتي مواد مصرف مي كرديم، حس عقلاني خود را كمتر احساس مي كرديم. يكي از دوستانم كه مهندسي پزشكي مي خواند هميشه به ما حركاتي فيزيكي را مي گفت تا انجام دهيم. آن شب هم ما حالمان بسيار خراب شده بود. واقعيت همان است مجازات من اعدام است آن را مي دانم، من هيچ سوء قصدي نداشتم.
قاضي: آنچه شما از انگيزه مي گوييد قابل توجيه نيست.
متهم: من واقعيت را مي گويم. هيچ انگيزه اي نداشتم. حالم بسيار بد شده بود.
قاضي: شما دو انگيزه را در مراحل بازجويي عنوان كرده ايد: يكي انتقام از خانواده كه خود روي تو را فروخته بودند و دومي خساراتي كه آرمين به ماشينت وارد كرده بود. آن را قبول داريد؟
متهم: خير. قبول ندارم.
در ادامه جلسه محاكمه طاهري وكيل تسخيري متهم به قتل در جايگاه قرار گرفت و ضمن اشاره به ماده ۵۱ قانون مجازات اسلامي از دادگاه خواست تا وقت بيشتري براي رسيدگي قائل شوند. وي گفت: طبق اين ماده درجاتي از جنون اشاره شده است. با توجه به پيشرفت علم روانشناسي متهم داراي درجاتي از بيماري رواني است. متهم داراي سابقه بيماري رواني است و تاكنون دو بار مبادرت به خودكشي كرده است. پرونده باليني وي نزد دكتر همايون است كه براي دادگاه قابل بررسي است. از طرفي موكلم داراي اعتياد شديد به مواد مخدر بوده است و هر شخص عادي كه استعمال مواد مخدر مي كند به درجاتي از عدم تعادل روحي مي رسد. كاملاً  مشخص است كه در چنين درجاتي از جنون، متهم بار مسئوليت كيفري را به دوش كشيده است. واقعيت اين است كه وي هيچ گونه انگيزه اي نداشته و پس از مصرف مواد مرتكب جنايت شده است.
از طرفي متهم دچار بيماري پوكي استخوان مادرزادي است و بارها به اين دليل تحت عمل جراحي قرار گرفته است. او قادر نيست تا با كسي درگير شود و اين تنها يك اتفاق بوده است. همچنين طبق قانون اگر كسي مشروبات الكلي مصرف كرده و در حالت مستي دچار جرم شود رافع مسئوليت كيفري است. در اين حادثه نيز جز زوال عقل هيچ آثار ديگري وجود نداشته است.بنابراين تنها درخواست دارم تا با بررسي پرونده باليني متهم به قتل و انتقال وي به پزشكي قانوني، با دقت نظر بيشتري اقدام به صدور رأي كنيد.
در پايان قاضي عزيز محمدي پس از اخذ آخرين دفاع گفت: اميدوارم خداوند دانشجويان و جوانان ما را از هر گونه بلا و اتفاقاتي اينچنيني به دور نگه دارد. قرار است حكم ظرف مدتي قانوني صادر شود.

حوادث
اجتماعي
اقتصادي
دانش فناوري
بـورس
زادبوم
خارجي
سياسي
داخلي
شهرستان ها
شهري
علمي فرهنگي
راهنما
ورزش
صفحه آخر
همشهري ضميمه
همشهري ايرانشهر
|  اجتماعي   |   اقتصادي   |   دانش فناوري   |   بـورس   |   زادبوم   |   حوادث   |   خارجي   |   سياسي   |  
|  داخلي   |   شهرستان ها   |   شهري   |   علمي فرهنگي   |   راهنما   |   ورزش   |   صفحه آخر   |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   شناسنامه   |   چاپ صفحه   |