دوشنبه ۲۲ خرداد ۱۳۸۵ - سال چهاردهم - شماره ۴۰۰۷ - Jun 12, 2006
گفت وگو با ايرج كريمي، كارگردان باغ هاي كندلوس
دغدغه اي شرقي
سارا برومند
عكس: گلاره كيازند
001113.jpg
سومين ساخته بلند ايرج كريمي در تداوم ديگر تجربه هاي او قرار دارد. فيلمي كه با حضور بازيگران نام آشنا، بيش از ساير ساخته هاي كريمي كنجكاوي تماشاگر را برمي انگيزد. در باغ هاي كندلوس مي شود همان دغدغه هايي را كه كريمي منتقد، در نوشته هايش مد نظر داشت، دنبال كرد. مفاهيمي چون عشق، تنهايي و مرگ كه ريشه در علايق كريمي به سينماي هنري اروپا و آثار فيلمسازاني چون برگمان و كيشلوفسكي دارد. آنچه در زير مي خوانيد گفت و گويي است بااين كارگردان سينماي ايران.
***
* مفاهيم ثابتي چون عشق، تنهايي و مرگ در فيلم هايتان تكرار مي شوند. دغدغه اين مفاهيم از كجا مي آيد؟
- به طور مشخص نمي توانم بگويم اين دغدغه ها از كجا مي آيد. چون انتخاب خودآگاه و منطقي نيست كه تصميم بگيرم در ارتباط با اين مفاهيم فيلم بسازم. چه بسا زماني كه فيلم بلند نمي ساختم هم به مرگ پرداخته ام، ولي تصور نمي كنم به شكل سياه و صادق هدايت وار به سراغ اين موضوع رفته باشم. بالشخصه ترجيح مي دهم تصور كنم اين به نوعي يك دغدغه شرقي است كه سعي دارم در متن زندگي مدرن و معاصر جا بيندازم و زندگي در پرتوي از مرگ را به تصوير بكشم. همان گونه كه در انديشه شرقي وجود دارد و در فرهنگ كلاسيك خودمان هم داريم،  ارزش  هاي دنيا را براساس پوچي زندگي بنا كنيم. در اين صورت به نوعي مي توانيم بهترين جنبه هاي اخلاقيات كلاسيك مان را حفظ و احيا كنيم.
* در باغ هاي كندلوس سكانس هاي محكمي دارد حتي سكانس هايي كه در سينماي ايران بِي سابقه است ولي تركيب اين سكانس ها خوب نيست كه شايد ناشي از تدوين آن باشد، مثل تكه هاي زيبايي كه درست كنار هم چيده نشده اند و اين به فيلم لطمه زده است.
- من چنين اعتقادي ندارم. فيلم ساختار نو و مدرني دارد. الگوهاي روايتي كلاسيك براي من راضي كننده نيست و فكر مي كنم پاسخگوي نيازهاي امروز هم نيستم. منتها پرهيز از اين ساختار كلاسيك عمومي نيست. براساس خوانده ها، شنيده ها، تجربه هاي شخصي و شرايط تاريخي و اجتماعي يك نوع گرايش هاي خاص در هر فرد شكل مي گيرد كه حاصلش در فيلم هاي من رسيدن به چنين ساختاري است. من اعتقادي به اين گسيختگي در فيلم ندارم. فقط فكر مي كنم ايجاد چنين احساسي در برخي تماشاگران شايد ناشي از عادت به الگوهاي كلاسيك باشد كه همه وقايع در يك زنجيره علت و معلولي پشت سرهم قرار مي گيرند تا يك روايت را پيش ببرند. من چنين الگويي را دنبال نمي كنم ولي فكر مي كنم به هر حال نوعي زنجيره بين سكانس ها وجود دارد البته از نوع آن زنجيره هاي علت و معلولي كلاسيك نيست كه فقط در خدمت پيشبرد روايت باشد.
* در باغ هاي كندلوس يك نوع مطلق گرايي حاكم است. آدم هاي سياه و سفيد،  باغ هاي كندلوس كه مثل بهشت است و تهران جهنم! اين مطلق گرايي در فيلمي كه المان هاي فيلم هاي هنري را دارد توجيه پذير نيست.
- من با اين نظر موافق نيستم و شما اولين كسي هستيد كه معتقديد آدم ها به بد و خوب تقسيم شدند مثلاً آدم بد فيلم را چه كسي ديديد؟
* به عنوان مثال علي كه نقشش را آقاي كرامتي بازي مي كند به صورت يك شخصيت مادي تصوير مي شود.
- علي آدم بد فيلم نيست و خودش به مادي بودنش اعتراف مي كند و خودش مي گويد من تئاتر را كنار گذاشتم چون به درد نمي خورد و تمام فيلم به نحوي در ذهن علي مي گذرد زيرا كه در پايان مي بينيم كه علي زنده مانده و 2 دوست ديگر مرده اند. پس اين سفر سفري بوده كه به نحوي در درون علي گذشته است من چنين تقسيم بندي در اين فيلم نكردم. ضمن اينكه كندلوس را كه در چند كيلومتري كلاردشت قرار دارد بهشت فرض نمي كنم. در واقع آن يك جاي سمبليك است كه كاوه به آبان مي گويد كندلوس بهشت است و تو نوشته هستي يك مفهوم نمادين است و به اين معنا نبوده كه من بگويم تهران جهنم است و شيراز به عنوان مثال بهشت است. اينگونه نيست منتها من به مسائل تهران اشاره مي كنم به اين خاطر كه مي خواستم فيلم عينيت داشته باشد. نمي خواستم به ورطه يكسري انديشه هاي مجرد و انتزاعي بغلتم.
* سكانس نماز از كجا آمده است؟
- اين ايده قبل از آنكه اصلاً به فكر اين سناريو بيفتم پيش آمد. مادرم چند سالي هست كه به خاطر ابتلا به آرتروز مجبور است كه پشت ميز نماز بخواند. يك بار هنگامي كه ايشان داشتند نماز مي خواندند دفترچه تلفن روي ميز كنار ايشان بود من همانجا به دنبال شماره تلفن مي گشتم وقتي كه خم شدم تا شماره اي را بهتر ببينم اين با سجده رفتن مادرم تقارن پيدا كرد. اين همزماني يك تداعي شاعرانه براي من داشت. احساس كردم او شماره اش را گرفته و مكالمه اش هم برقرار است. ولي من هنوز دارم شماره را جستجو مي كنم اين ايده از آنجا آمد بعد استحاله پيدا كرد و تقارن آيين عاشقانه كاوه با عبادت و نيايش آبان تبديل شد، در واقع به دنبال آن بودم كه نوعي نماز عشق را تصوير كنم و مكاني بود كه خيلي ها هنگام خواندن فيلمنامه آن را دوست داشتند و حتي محمدرضا فروتن شيفته اين سكانس شد و اصلاً به خاطر اين سكانس آمد و با شرايط سهل و ساده و بدون دريافت دستمزد در فيلم بازي كرد.
* از محمدرضا فروتن صحبت كرديد.او هميشه نقش مردان رمانتيك را خوب ايفا مي كند.
- من در حال نگارش يك مقاله در ارتباط با ايشان هستم كه در عين حال حاوي تجربه هاي همكاري خودم با فروتن نيز هست به همين نكته اشاره مي كنم كه در مورد بعضي بازيگرها مي شود يك خط اصلي را در كاراكترهاي مختلف و در بازي هاي متفاوتشان دنبال كرد و اين خط اصلي را تشخيص داد. در مورد فروتن هم اين خط اصلي وجود دارد و آن شور عشق است كه اين شور عشق را چه نسبت به زن و يا چه نسبت به يك وسوسه با حرارت آن را نشان مي دهد.
* با اين حساب بايد فروتن اولين گزينه شما بوده باشد؟
- دقيقاً. به همين دليلي كه گفتيد فروتن را انتخاب كردم. نه فقط به اين دليل كه رمانتيك بود بلكه به اين دليل كه از شدت رمانس تهديدگر هم مي شود من دلم مي خواست چنين تهديدي در عشق كاوه به آبان وجود داشته باشد زيرا من معتقد هستم مردها هيچگاه بزرگ نمي شوند و اگر خانم ها كم سن و سال تر از آنها باشند باز هم مردها در ارتباطشان به دنبال يك پناه و حمايت شايد بتوان گفت مادرانه مي گردند و من دلم مي خواست چنين چيزي در كاوه وجود داشته باشد و وقتي از بيماري مرگبار و كشنده آبان آگاه مي شود ما احساس مي كنيم كه مي خواهد آبان را تنبيه كند كه چرا به اين راحتي مي ميرد و او را تنها مي گذارد دلم نمي خواست فقط عجز و لابه باشد مي خواستم چنين تهديدي هم باشد.
* انتخاب خزر معصومي بر چه اساسي صورت گرفت؟
- هنوز خانم معصومي فيلم اولشان به نمايش درنيامده و ما شناختي از ايشان و تجربه شان در به رنگ ارغوان نداشتيم خود ايشان هم هنوز فيلم را نديده است. من نسبت به نقش آبان خيلي وسواس داشتم؛ راستش را بخواهيد، هم به دليل مضيقه مالي كه به ما اجازه نمي داد كه به بعضي از بازيگرها كه دستمزدهاي بالا دارند فكر كنم وهم بعضي بازيگرها كه مناسب نقش نبودند. در جستجوهاي فراوان دوستي به خانم معصومي اشاره كرد كه من فقط يك عكس سياه و سفيد با كيفيت خيلي بد از ايشان در مطبوعات ديده بودم از ايشان دعوت كرديم و به دفتر آمدند در همان جلسه گفت وگويي كه داشتيم احساس كردم كه از لحاظ ظاهر لااقل براي آبان مناسب است در طول كار هم، همكاري خوبي داشتيم. چون خزر معصومي به طور ذاتي جوهره بازيگري را دارد.
* در فيلم هايتان تعدادي بازيگر هميشه حضور دارند بهناز جعفري، فريبا كامران، شاهرخ فروتنيان و... اين مسئله علت خاصي دارد؟
- نه علت خاصي ندارد اين خاطره هميشه براي من محترم است . در بچگي به خاطر دارم كه به آن مي گفتند تروپ تئاتري كه يك گروه ثابت بازيگر بودند كه نمايشهاي مختلف را كار مي كردند بعدها كه سن و سالم بالاتر رفت و آگاهانه تر با مقوله هنر و سينما برخورد كردم آدمهايي مثل برگمان و يانچو برايم جالب بودند. آنها معمولاً با گروه بازيگرهاي ثابتي كار مي كردند. به عنوان مثال يك بازيگر كه در يك فيلم نقش اصلي داشت و در فيلم ديگر در يك صحنه كوتاه گذرا ممكن بود حضور داشته باشد اين برايم شيرين و جالب بود.  آدم هنگامي كه با يك گروه به طور مستمر كار مي كند به يك نوع همزباني مي رسد و راحت تر حرفهاي هم را مي فهمند اين از اتلاف انرژي جلوگيري مي كند و باعث سرعت و بازده خوب كار مي شود ولي نمي شود. هميشه چنين كاري كرد چون هر هنرپيشه اي مناسب هر نقشي نيست .
* نگارش فيلمنامه هايتان را خودتان به عهده مي گيريد، علت خاصي دارد؟
- در سؤال اولتان هم به اين مسئله اشاره كردم. براي من نوگرايي در جهت يافتن بيانها و فرمهاي تازه خيلي اهميت دارد و اين بايد از مرحله فيلمنامه شروع شود. چون من به دنبال تغييرات جزيي نيستم و اين سينمايي كه در اين 3 فيلم به تصوير كشيده ام من را ارضا مي كند و براي چنين كاري خودم بايد دست به قلم شوم. ضمن اينكه دغدغه هاي شخصي  هم برايم مهم است. من جز در ارتباط با خودم نمي توانم فيلم بسازم و به نحوي مايه هايي از خودم در همه كاراكترهاي فيلم هايم نه فقط آقايان بلكه خانمها و شايد بيشتر در خانمها هست به همين دليل كار سختي پيش رو دارم كه اين سختي فقط به خودم مربوط نمي شود بلكه به مخاطب فيلم هايم در سينماي ايران هم مربوط است. چون به چنين چيزي عادت ندارند. در غرب اين سنت وجود دارد كه اثر هنري را شخصي ببينند ولي متأسفانه در ايران اين طور نيست. اثر هنري را بايد در يك زمينه اجتماعي قرار دهند زيرا كه فيلم هاي اجتماعي اينجا محبوبيت بيشتري دارد و من خود به سهم خودم تلاش مي كنم اين فرديتي كه هرگز در فرهنگمان وجود نداشته است جا بيفتد و به رسميت شناخته شود و من اين كار را از راه آفرينش هنري شخصي انجام مي دهم كاري كه هدايت هم انجام داد ولي جلال آل احمد زماني كه مدير مدرسه را مي نوشت با اين كه ظاهراً مدير مدرسه به خودش خيلي نزديك بود ولي عملاً هدفش مسائل اجتماعي و نه درونيات شخصي خودش بود. به نظر من تا به درك عيني از فرد و فرديت پيدا نكنيم در فرايندهاي اجتماعي و تاريخي جز آن كه به دور خودمان بچرخيم و شكستها و ناكاميها را تكرار كنيم راه به جايي نمي بريم به نظر ما اين حرف ساده مي آيد كه فرديت زمينه ساز به فرض دموكراسي است. گفتنش خيلي ساده است ولي  تولد فرديت مسئله دردناكي است.
* در فيلمهاي خوب هميشه يكي دو ديالوگ خوب هست ولي فيلم هاي شما سرشار از ديالوگهاي ناب و شعرگونه است اين همه جملات زيبا از كجا مي آيد؟
- اين جزو محورهاي اصلي است كه در جهت نوگرايي به كار مي برم، زيرا من ديالوگ نويسي را چه در سينما و چه ادبيات داستاني مان با يك استثنا هاي خيلي ناچيز و عوامانه مي بينم براي اينكه معتقدم درك درستي از درام وجود ندارد. اين اعتقاد وجود دارد كه همه چيز بايد در حد كنشهاي ظاهري و خيلي ابتدايي روزمره اتفاق بيفتد. با اين حساب بايد پاسخگوي اين مسئله باشند كه آثار شكسپير چه مي شود كه در هر لحظه با شعرهاي نغز، حتي به جاي ديالوگ عالي ترين مفاهيم انساني را بيان مي كنند؛ ولي در عين حال لطمه اي به درام نمي خورد و شكسپير يكي از مظاهر ملو درام است حتي همان طور كه گفتم چون مي توانم فقط در ارتباط با خودم و آدمهاي دوروبرم فيلم بسازم. كاراكترهايي كه انتخاب مي كنم آدمهاي تحصيلكرده با طبقه متوسط هستند و خيلي از آنها را مي شود روشنفكر به حساب آورد؛ هنرمند، آرشيتكت يا پزشك اينها تيپ آدمهايي هستند كه كتاب خوانده اند به نحوي فرهيخته هستند و به طبع اين نوع آدمها نوع ديالوگشان و بيانشان با مردم كوچه و بازار متفاوت است و مهمتر از همه اينها مسائل دروني پيچيده تري دارند، اشراف بيشتري به اين مسائل دارند و از عهده بيان اين مسائل برمي آيند. خيلي از منتقدهايمان كه معتاد هستند به همان عوام گرايي و كنش ظاهري و ابتدايي و روزمره ديكته شده سينماي آمريكا فكر مي كنند اينها در حد شعارگويي  است در حالي كه هيچ كدام از اين كاراكترها تمهاي فيلم را بيان نمي كنند. دارند با هم صحبت مي كنند و بسياري از منتقدها چه بسا در نقدهايشان مفاهيم ديگري را آشكار مي كنند كه در حرف و بيان اينها نبوده است. بنابراين اينها پرچم به دست نگرفته اند تا پيام فيلم را به گوش تماشاگر برسانند. البته اين مقاومت موجود برايم طبيعي است به اعتقاد من هر نوع تلاش براي نوگرايي با هر درجه از موفقيت با مقاومتها روبه رو مي شود. تاريخ نشان داده است كه اين فرم ها جا مي افتد و اي بسا روزي كه خيلي هم دور نيست تبديل به نوعي كليشه هاي عادي و رايج سينمايمان شود.

شهر تماشا
اجتماعي
اقتصادي
دانش فناوري
بـورس
زادبوم
حوادث
خارجي
فرهنگ و آموزش
سياسي
سلامت
شهري
علمي فرهنگي
راهنما
ورزش
صفحه آخر
همشهري ضميمه
|  اجتماعي   |   اقتصادي   |   دانش فناوري   |   بـورس   |   زادبوم   |   حوادث   |   خارجي   |   فرهنگ و آموزش   |  
|  سياسي   |   شهر تماشا   |   سلامت   |   شهري   |   علمي فرهنگي   |   راهنما   |   ورزش   |   صفحه آخر   |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   شناسنامه   |   چاپ صفحه   |