دوشنبه ۱۶ مرداد ۱۳۸۵ - سال چهاردهم - شماره ۴۰۵۴ - Aug 7, 2006
شهر تماشا
Front Page

يادداشتي درباره فيلم به آهستگي
تناقض منطقي!
تهماسب صلح جو
010251.jpg
تنش در قلمرو آرامش
در سينماي ايران پرداختن به موضوع خانواده را اغلب مترادف با رفتن به سمت ملودرام مي دانند؛ ملودرامي كه البته با قواعد ژانر تعريف نمي شود و بيشتر شبيه پاورقي هاي مجلات عامه پسند است؛ چه در نحوه روايت و چه در شخصيت پردازي. به همين خاطر، دو ركن اساسي در اين نوع فيلم ها به چشم مي خورد؛ محافظه كاري و احساسات گرايي. اينگونه است كه دروغ هاي شيرين به مخاطب القاء مي شود و حرف هاي كليشه اي هزار بار گفته شده در باب كانون گرم خانواد ه و تكرار.
در كنار اينها، سينماي متفاوت ايران همواره كوشيده است تا آن روي سكه را به نمايش بگذارد. از فيلم هاي زن محور مهرجويي چون سارا و ليلا گرفته تا همين به آهستگي مي توان شاهد نقد فيلمساز از شرايط اجتماعي و كوشش براي تعريف دوباره برخي مناسبات حاكم بر خانواده بود؛ فيلم هايي كه از تنش در قلمرو آرامش خبر مي دهند و كانون خانواده را در دل بحران به تصوير مي كشند.
اگر دلتان خواست، مي توانيد اين نوشته را نقد فيلم به حساب نياوريد، يادداشتي است به بهانه نمايش يك فيلم سينمايي كه جدا از شكل و ساختار و شيوه روايت و اوج و فرود دراماتيك و تكنيك فيلمبرداري و .... نكته اي را درباره شرايط اجتماعي هشدار مي دهد و تمركز اين يادداشت بر همان نكته است.
فيلم به آهستگي ساخته مازيار ميري به رغم روايت تو در تو و پيچيده اش، پيام روشن و سرراستي دارد و مي كوشد بر پاره اي ناهنجاري هاي جامعه پرتو بيفكند. اما در بيان ديدگاه سازنده اش به تناقض مي رسد. البته تناقض منطقي! حتماً خواهيد گفت: تناقض منطقي ديگر چه صيغه اي است؟! براي روشن شدن قضيه بايد پيرامون درونمايه فيلم درنگ كنيم:
داستان به آهستگي بر شالوده قضاوت بدبينانه آدم ها نسبت به چند و چون زندگي يك زن و شوهر جوان شكل مي گيرد و حديث مكرر فروپاشي خانواده را باز مي گويد و نقش جامعه و قضاوت هاي بدبينانه را در اين فروپاشي، مؤثر مي داند و نكوهش مي كند. اما در روند ماجراها و سير تكوين حوادث، رفته رفته ما تماشاگران نيز از آدم هايي كه با قضاوت تنگ نظرانه، كاه را كوه مي سازند بدمان مي آيد و به همان سادگي كه آنها درباره زندگي  زن و شوهر جوان قضاوت كرده اند و باعث از هم گسيختن تار و پود رابطه شان شده اند، ما هم قضاوت بدبينانه مي كنيم و تك تك شان را زير سؤال مي بريم. يكي را فضول مي پنداريم، ديگري را دروغگو و آن ديگري را دهن بين و... با تمام وجود اسير وسوسه بدبيني مي شويم و نتيجه مي گيريم به مردم نبايد اعتماد كرد. حتي وقتي فيلم به پايان مي رسد و همراه تماشاگران مي خواهيم خود را به خروجي سالن سينما برسانيم، از نگاه كردن به همراهانمان اكراه داريم. سنگيني نگاهشان را تاب نمي آوريم احياناً زير لب مي گوييم: چه مردم بي شرمي! زودتر مي خواهيم از ازدحام جمعيت بگريزيم و در خلوت و تنهايي نفس راحتي بكشيم.
وقتي يك فيلم تا اين حد تماشاگرش را تحت تأثير قرار مي دهد، بي ترديد اثر موفقي است و به آهستگي اين موفقيت را به بهاي تناقضي ناخواسته كسب مي كند. چون بر خلاف پيام اجتماعي و تأكيدش بر نكوهش قضاوت بدبينانه ما را به قضاوت بدبينانه وامي دارد.
قضاوت، در سرشت هنر است. هنرمند با اثر خود درباره جهان هستي و واقعيت و زندگي قضاوت مي كند؛ گاه خوش بينانه، گاه بدبينانه. حافظ مي گويد:
جهان و كار جهان جمله هي چ در هيچ است
هزار بار من اين نكته كرده ام تحقيق
و سعدي مي سرايد:
به جهان خرم از آنم كه جهان خرم از اوست
عاشقم بر همه عالم كه همه عالم از اوست
مي بينيد. هر دو درباره جهان قضاوت كرده اند. يكي آن را هيچ در هيچ مي بيند و ديگري خرم ... به هر حال در قلمرو هنر از قضاوت گريزي نيست.
پس تناقض ناخواسته به آهستگي بايد منطقي باشد؛ طعم تلخ را با واژه تلخ مي توان نوشت.
اغلب ما در قضاوت عجول هستيم. مثل فيلم به آهستگي با همان تناقض  منطقي اش. اگر كسي موافق ميل مان حرف بزند و گشاده رو تحويل مان بگيرد، او را آدمي معقول و متين و فرهيخته و دانشمند مي دانيم و اگر رهگذري هنگام رد شدن از كنارمان ناغافل تنه اش به تنه مان بخورد و راه خود را ادامه دهد و بي اعتنا دور شود، او را بي نزاكت، جاهل، ابله، گيج و مردم آزار مي دانيم. در حالي كه شايد آن آدم معقول و متين و فرهيخته و دانشمند ، شياد و كلاهبردار باشد و اين رهگذر بي نزاكت، جاهل، ابله، گيج و مردم آزار ،  موجودي دردمند و بي پناه و مستأصل... طبعاً در چنين صورتي آن قضاوت هاي عجولانه برآيند سوءتفاهم ماست.
سال هاست در سينماي ايران، بر اساس سوءتفاهم، ملودرام خانوادگي مي سازند تا بحران خانواده را هشدار دهند و گره از كار
فرو بسته ما بگشايند و چون در ارزيابي ها و حكم صادركردن ها عجولانه و ساده انگارانه قضاوت مي كنند حاصل كارشان در نهايت فقط شبهه برمي انگيزد و بر بدبيني ها و تلخ انديشي ها دامن مي زند. به آهستگي مي كوشد در مقابل موج ملودرام هاي احساساتي عامه پسند، سرچشمه زهرآگين ناملايمات زندگي خانوادگي را در زواياي پنهان جامعه بيابد و با همه لكنت ها و نارسايي ها بر نكته حساسي انگشت مي گذارد و پاره اي عادت ها و اخلاقيات اجتماعي را نشانه مي گيرد كه انگار از وراي قرون و اعصار، همچنان حكم مي رانند. فضاي
تيره و تار رويدادها و بناهاي فرسوده و اشياي غبار گرفته و مستعمل و چهره هاي عبوس چركين، بيش از آنكه يادآور پايگاه طبقاتي آدم هاي دنياي به آهستگي باشند، نماد جامعه اي ايستاست و گويي نبض زمان در آن نمي تپد. با چنين فضايي حقيقت همواره ناشناخته مي ماند، مثل راز حضور زني به نام پري كه معصوميت چهره و متانت رفتارش او را از ديگران متمايز نشان مي دهد.
آدم هاي جامعه به آهستگي ، هيچ يك سيرت پليدي ندارند. همه مي خواهند خوب باشند و خوبي كنند و مدد برسانند اما ترازوي قضاوتشان زنگار بسته و حقيقت را درست اندازه  نمي گيرد. حالا اگر با خودمان رو راست باشيم، همه مثل قصاب و نجار و حاجيه خانم به آهستگي هستيم. حتي مازيار ميري كارگردان و پرويز شهبازي نويسنده فيلمنامه و ديگران...

پرسوناژ
كاظم معصومي
پايان سرگشتگي
سعيد مروتي - كاظم معصومي كه اين روزها طبل بزرگ زير پاي چپ را بر پرده دارد، بيش از دو دهه است كه در سينماي ايران فعاليت مي كند. طبل بزرگ زير پاي چپ اولين تجربه اين فيلمساز با سابقه، در عرصه سينماي جنگ به شمار مي آيد و جالب اين كه خيلي ها آن را خوش ساخت ترين كار او مي دانند.كاظم معصومي سال 1364 با دزد و نويسنده به سينما آمد. فيلم چنان كه از نامش برمي آيد به رابطه يك نويسنده با يك دزد مي پردازد. دزدي كه به طمع پول، كيف او را سرقت مي كند، غافل از اين كه در داخل كيف، تنها دست نويس آخرين رمان نويسنده وجود داشته. دزد و نويسنده نسبت به سينماي آن سال ها، هم سوژه تازه اي داشت و هم در اجرا و كارگرداني حرف هايي براي گفتن. كاظم معصومي در گام اول، فيلم سازي خوش قريحه و مسلط بر ابزار نشان داد. هر چند در ادامه مسير نتوانست به آنچه استحقاقش را داشت دست يابد.
وقتي راز كوكب دومين ساخته معصومي در گيشه شكست خورد، او تداوم حضورش در سينما را از دست داد. در سوءظن معصومي به سراغ دوست قديمي  اش رفت؛ كسي كه در دزد و نويسنده دستيارش بود و حالا به عنوان بازيگري پولساز به شهرت رسيده بود: ابوالفضل پورعرب، هر چند سوءظن گيشه چندان قابل قبولي هم نداشت.در طول دهه هفتاد معصومي فيلمسازي نشان داد كه در پي تثبيت موقعيت در گونه هاي مختلف تجربه اندوزي مي كند. تجربه هايي كه البته حاصلي جز شكست را براي سازنده اش به همراه نداشت.
بادام تلخ با حضور فريبرز عرب نيا در واقع تقليدي از سلطان كيميايي بود. آوازخوان را منتقدان ملودرامي ضعيف و كم حاصل ارزيابي كردند و دبستان شوكت هم هرگز رنگ پرده را به خود نديد. ازدواج غيابي هم كه قرار بود با حضور احمدرضا عابدزاده، بمب گيشه باشد، چنان از كار درآمد كه معصومي حاضر نشد نام خود را بر آن ثبت كند.معصومي كه با دزد و نويسنده اميدهايي را برانگيخته بود در سال هاي بعد، فيلمسازي كاملاً از دست رفته نشان داد؛ فيلمسازي با آثار كم اهميت كه با وجود تلاشش نتوانسته بود به جايگاهي تثبيت شده دست يابد.با اين پيش زمينه، كسي انتظار نداشت طبل بزرگ زير پاي چپ فيلم قابل توجهي از كار درآمده باشد. شايد به همين خاطر بود كه وقتي اين فيلم در جشن خانه سينما كانديداي دريافت تمام جوايز اصلي شد، همه متعجب شدند؛ تعجبي كه البته با ديدن فيلم كاملاً برطرف مي شود.
طبل بزرگ.... با ساختاري محكم و سينمايي و با كاراكترهايي محدود، فصل تازه اي را در سينماي جنگ رقم مي زند. ويژگي مهم فيلم، تمركز فيلمساز بر شخصيت ها و كنش هايشان است و نظرگاه كاملاً سينمايي اش؛ چنان كه تماشاگر نام كارگردان را به خاطر مي سپارد و در انتظار ساخته بعدي اش مي ماند.

بازي
Hard truck :
Apocalypse
سيستم: PC
سبك: رانندگي
010248.jpg
دراثر سانحه عده زيادي از انسان ها در زمين از بين رفته اند و حالا شما با يك وسيله نقليه(كه بيشتر شبيه زره پوش است) بايد به باقيمانده آنها آذوقه برسانيد. ابزار بازي يك ماشين سواري جنگي است و اكثر مأموريت ها به صورت حركت از يك شهر به شهر ديگر براي رساندن تجهيزات و مواد غذايي است.در بين مسير بايد با راهزن ها وارد مبارزه شويد يا از دست آنها فرار كنيد. ماشين شما در ابتدا مجهز به مسلسل است. با پيشرفت و دريافت پول در ازاي مأموريت هاي محول شده، مي توانيد وسيله نقليه تان را ارتقا بخشيده و به سلاح ها و زره هاي جديدتر و قوي تر مجهز كنيد يا اينكه يك خودروي جديدتر با امكانات بيشتر و قوي تر خريداري نماييد.متأسفانه بازي عليرغم ايده خوب و نسبتاً جالب خود داراي نكات منفي هم هست. اولين چيزي كه به نظرتان مي رسد، گرافيك نه چندان قوي صحنه هاست. بافت ها چندان با كيفيت نيستند و طراحي خودروها كمي توي ذوق مي زند. نقشه ها چندان بزرگ نيستند و از همه بدتر سيستم ارتقا  دادن سلاح ها است كه در آن شما چندان تغييري احساس نمي كنيد.
Loco Roco
سيستم:PSP
سبك: پلاتفورم
010245.jpg
شركت سرگرمي هاي سوني هميشه بهترين كارها را براي كنسول هاي ساخت خودش(يعني سوني) ارائه مي دهد. از آنجا كه اين شركت كاملاً به امكانات سيستم هاي خودش واقف است (مثل بازي هايي كه شركت نينتندو براي كنسول هاي خودش طراحي مي كند) اين بازي ها همواره سرشار از نوآوري و ابتكار مي باشند.يكي از اين شاهكارها بازي Loco Roco است. اين بازي عليرغم ظاهري كودكانه و ساده، شما را تا ساعت ها سرگرم مي كند. همانند بازي Katamari Damacy در اين بازي هم در هر مرحله تنها يك كار بايد انجام دهيد. ماجرا از اين قرار است كه Loco Roco ها كه موجوداتي گرد و كاملاً انعطاف پذير هستند، در اثر حمله موجودات فضايي در كل زمين پخش مي شوند. حالا شما بايد در هر مرحله آنها را كه درون يك نوع گل پنهان شده اند پيدا كنيد. بازي، دو بُعدي بوده و در طول هر مرحله شما تنها از سه دكمه دايره L و R استفاده خواهيد كرد.

|   اجتماعي    |    ادب و هنر    |    اقتصادي    |    دانش فناوري    |    بـورس    |    زادبوم    |
|   حوادث    |    بين الملل    |    سياسي    |    شهر تماشا    |    سلامت    |    شهري    |
|   دانش    |    ورزش    |    صفحه آخر    |

|    صفحه اول    |    آرشيو    |    شناسنامه    |    بازگشت    |