يكشنبه ۳ دي ۱۳۸۵ - سال چهاردهم - شماره۴۱۶۶ - Dec 24, 2006
مصائب فيلمساز شدن
مروري بر كارنامه منتقداني كه به فيلمسازي روي آورده اند نشان دهنده اين نكته است كه بسياري از آنها براي تداوم حضور حرفه اي
آرمان هاي دوره نقدنويسي را به فراموشي سپرده اند
007470.jpg
منتقداني كه فيلمساز شدند
وقتي گدار، تروفو، شابرول و ديگر منتقدان جوان كايه دوسينما با حمايت پدر معنوي شان آندره بازن، بنيان هاي سينماي محافظه كار فرانسه را به لرزه درآوردند و هنگامي كه كشف سينماي آمريكا(كه آن زمان كسي جدي اش نمي گرفت) به ابداع تئوري مولف ختم شده خون تازه اي در رگ هاي سينما جريان يافت.
منتقدان جواني چون تروفو و گدار كه تندترين نقدها را در كايه دوسينما عليه كارگردانان قديمي فرانسوي نوشتند، وقتي خود به فيلمسازي روآوردند، نشان دادند كه در عرصه عمل هم به سينمايي متفاوت مي انديشند. به اين ترتيب موج نو سينماي فرانسوي به همت گروهي منتقد جوان كه به فيلمسازي روي آورده بودند، شكل گرفت. گروهي كه همچنان مشهورترين و موفق ترين منتقداني هستند كه در مجراي فيلم و نقد فيلم به كارگرداني رسيدند.
گروه ادب و هنر- بي وفا كه اين روزها روي پرده سينماست، توسط اصغر نعيمي ساخته شده است. نعيمي با بيش از يك دهه فعاليت در مطبوعات و نگارش نقد و مطالب سينمايي؛ اين فيلم را به عنوان اولين تجربه بلند سينمايي اش مقابل دوربين برده است. تله ديگر فيلم روي پرده نيز توسط فيلمساز كهنه كاري ساخته شده كه در سال هاي دور به عنوان سينمايي نويس و منتقد به فعاليت مي پرداخت. الوند در اواخر دهه چهل با نشريات سينمايي همكاري مي كرد. فيلمنامه تله هم توسط ايرج افشار نوشته شده كه او نيز تا يكي دو سال پيش به عنوان منتقد سينما در مطبوعات قلم مي زد. به تازگي ستاره است هم روي پرده آمده كه سازنده اش فريدون جيراني  است كه سالها سابقه سردبيري نشريات سينمايي را دارد. به بهانه اكران اين فيلم ها، نگاهي گذرا داريم به فعاليت منتقداني كه فيلمساز شده اند.
در دهه 30 فرخ غفاري جزو معدود آدم هاي تحصيل كرده اي بود كه شناخت درستي نسبت به سينما داشت. او مدتها در فرانسه و در مجلات معتبري چون پوزيتف، نقد فيلم نوشته بود. غفاري با فرهنگ غني سينمايي اش وقتي به ايران آمد با ديدگاهي نخبه گرايانه نقد ننوشت و كوشيد تا واقع بين باشد. او وقتي هم پشت دوربين ايستاد يكي از اولين فيلم هاي متفكرانه سينماي ايران را مقابل دوربين برد. در واقع فيلم جنوب شهر همان ديدگاه هاي غفاري نويسنده و منتقد را بازتاب مي داد.
اگر از فيلم فارسي مبتذل عروس كدومه گذر كنيم، شب قوزي و زنبورك ديگر ساخته هاي غفاري هم سر و شكلي روشنفكرانه و متفاوت داشتند.
يكي از جالب توجه ترين منتقداني كه به فيلمسازي روي آورد دكتر هوشنگ كاووسي است. كاووسي كه در فرانسه سينما خوانده بود وقتي به ايران آمد به واسطه انتقاد تند و تيزش از سينماي فارسي به شهرت رسيد. وقتي تصميم  به فيلمسازي گرفت خيلي ها منتظر بودند تا ببينند او كه كليت سينماي ايران را زير سوال مي برد، خود چه فيلمي را مي سازد. هفده روز به اعدام اگرچه فيلم فارسي از كار در نيامد ولي انتظاراتي هم كه از كاووسي مي رفت را برآورده نكرد. ضمن اينكه كاووسي به واسطه نقدهايش دشمنان زيادي براي خودش دست و پا كرده بود و آنها در زمان اكران فيلم كوشيدند تا اين نكته را به اثبات برسانند كه اين منتقد ايرادگير، در مقام فيلمساز خود نيز فيلمي پر ايراد ساخته است. كاووسي چند سال بعد خانه كنار دريا را كارگرداني كرد كه اين فيلم هم اثر موفقي از كار درنيامد.
روبرت آكهارت سردبير ستاره سينما، از اواسط دهه 40 به فيلمسازي روي آورد. فيلم هايي چون وحشي جنگل ، بازو طلايي و تعقيب تا جهنم كه آكهارت آنها را تحت تاثير نمونه هاي خارجي مي ساخت، آثار چندان موفقي از كار درنيامدند. خسرو پرويزي هم كه مدتي در ستاره سينما قلم مي زد همين دوران فعاليت فيلمسازي را آغاز كرد. او در مدتي نسبتا طولاني فيلم هاي زيادي را مقابل دوربين برد،  فيلم فارسي هايي مثل كشتي نوح ، سكه دورو و اكبر ديلماج .
بهرام ري پور ديگر منتقدي بود كه پس از ساخت چند فيلم كوتاه و مستند به سينماي حرفه اي آمد و فيلم بلند سينمايي ساخت. سه جوانمرد اولين ساخته ري پور تفاوتي با فيلم فارسي هاي مرسوم آن دوره نداشت. ري پور در ساخته هاي بعدي اش هم متاثر از جريان مسلط سينماي تجربي نشان مي داد و هرگز نتوانست تشخصي را كه به عنوان منتقد داشت در فيلم هايي كه مي ساخت حفظ كند. هوشنگ حسامي منتقد روزنامه كيهان هم در تنها تجربه عملي اش در سينما،  فيلم قيامت عشق را ساخت كه شكستي همه جانبه برايش بود و باعث شد تا او ديگر فيلمي نسازد. پرويز نوري منتقد و سردبير ستاره سينما هم در مقام كارگردان، جز در لحظاتي از فيلم رشيد ، چيزي فراتر از اندازه هاي يك فيلم فارسي ساز نشان نمي داد. نوري كه تحليل هايش در باره هيچكاك و آنتونيوني هنوز هم خواندني است، در مقام كارگردان فيلم هاي پيش و پا افتاده اي مثل سه تا جاهل ، حكيم باشي و عيالوار را كارگرداني كرد.
هژير داريوش اما در تنها ساخته اش بي تا شخصيت خود را به عنوان منتقدي فرهيخته حفظ كرد.
سيروس الوند كه او را مي توان ديرپاترين منتقدي دانست كه به فيلمسازي روي آورده، پس از مدتي نقدنويسي و فعاليت مطبوعاتي از راه فيلمنامه نويسي به سينما آمد و خيلي زود كارگردان شد. الوند به سرعت توانست به قامت فيلمسازي حرفه  اي درآيد؛ فيلمسازي كه مي كوشد در دل سينماي متداول، آثاري آبرومند بسازد.
پوراحمد كه در دهه پنجاه در مجله فيلم و هنر نقد فيلم مي نوشت پس از پيروزي انقلاب و سالها فعاليت در كانون پرورش فكري، به سينماي حرفه اي آمد. او با مجموعه قصه هاي  مجيد و فيلم شب يلدا مبدل به يكي از محبوب ترين فيلمسازان در ميان منتقدان شد. هرچند پوراحمد در ساخته هاي اخيرش با گرايش به سينماي بازاري تا اندازه اي خاطره خوش شب يلدا و قصه هاي مجيد را مخدوش كرد.
ابوالحسن داوودي كارگردان نام آشناي اين سالها، در دهه 60 منتقد مجله سروش بود. او پس از نگارش چند فيلمنامه با سفر عشق كارگرداني را آغاز كرد. فيلمي كه در آن دغدغه هاي داوودي به عنوان منتقد، قابل مشاهده بود. منتها او در ادامه براي تداوم حضور در سينماي حرفه اي كوشيد تا خود را با الگوهاي سينماي تجاري تطبيق دهد. حاصل اين تطبيق و تطابق ساخت فيلم هايي چون سفر جادويي ، جيب برها به بهشت نمي روند ، من، زمين را دوست دارم و نان، عشق و موتور 1000 بوده است. او البته فيلم هاي جدي مرد باراني و تقاطع را هم در كارنامه خود دارد؛ فيلم هايي كه استقبال همكاران سابق داوودي را به همراه داشته است.
فريدون جيراني كه سابقه مطبوعاتي اش به سالهاي پيش از انقلاب باز مي گردد، جزو نسلي به شمار مي آيد كه پس از پيروزي انقلاب به سينما آمد. جيراني نوشتن در مطبوعات سينمايي را تقريبا همزمان با فيلمنامه نويسي آغاز كرد.
او در سال هايي كه سردبيري چند نشريه سينمايي را به عهده داشت، پركارترين فيلمنامه نويس سينماي ايران هم محسوب مي شد. ويژگي بارز مقالات سينمايي جيراني، پرهيز از نخبه گرايي و رويكردي جامعه شناختي به سينماي ايران بود؛ نوعي سليقه و بينش كه جز در تجربه ناكام و ناموفق صعود (كه باعث شد يك دهه ميان فيلم اول و دوم جيراني فاصله بيفتد) در تمام آثار اين منتقد فيلمساز مشهود است.
جيراني با قرمز توفيقي همه جانبه را تجربه كرد. آب و آتش ، صورتي ، شام آخر و سالاد فصل مبين تلقي جيراني از سينماي مطلوبش هستند. كوشش براي حرفه اي بودن و جذب مخاطب با سينمايي استاندارد و مبتني بر قواعد ژانر، در آثار جيراني فيلمساز قابل پيگيري است؛ هر چند در سه گانه ستاره ها جيراني قدري خلاف قاعده حركت كرد. ستاره مي شود روايتي محنت بار از يك عشق سوخته قديمي و علاقه مندي براي ورود به سينماست. ستاره بود فيلمي كاملاً شخصي است؛ نزديك ترين فيلم به جيراني منتقد و تاريخ نگار كه شايد تنها فيلم او باشد كه بدون هيچ چشمداشتي به گيشه ساخته شده است. ستاره است كه اين روزها بر پرده سينماهاست، نسبت به دو قسمت ديگر، نزديكي بيشتري به ساخته هاي قبلي جيراني دارد ولي ضعيف ترين بخش از سه گانه ستاره هاست.
احمد اميني نيز پس از سال ها نقدنويسي و دبيري صفحات نقد در تنها نشريه سينمايي دهه،۶۰ به فيلمسازي روي آورد. سايه هاي هجوم اولين ساخته بلند سينمايي اميني، اثري متفاوت در حيطه سينماي جنگ بود. اميني در نوشته هايش علاقه خاصي به سينماي كلاسيك آمريكا نشان مي داد و سايه هاي هجوم هم با چنين سليقه اي ساخته شده بود. در عوض غريبانه فيلم بعدي اميني، هيچ ارتباطي با دنياي ذهني او نداشت و به نظر مي رسيد كه او اين فيلم را براي حضور در سينماي حرفه اي كارگرداني كرده است.
با چتري براي دو نفر و به خصوص اين زن حرف نمي زند اميني به همان وقار و تشخّص سال هاي نقدنويسي اش بازگشت. او كه در اين سال ها به صورت توأمان در تلويزيون و سينما فعال بوده، با سريال اولين شب آرامش هم توفيقي تازه را تجربه كرد. جالب اين كه اميني با وجود آن كه حالا فيلمسازي تمام وقت است، همچنان به فعاليت مطبوعاتي نيز ادامه مي دهد.
ايرج كريمي را شايد بتوان تنها منتقدي دانست كه وقتي فيلمساز شد، ذره اي از فضاي نوشته هايش دور نشد. كريمي فارغ از كيفيت فيلم هايش موفق شده شخصيت خود را به عنوان منتقدي فرهيخته در آثارش نيز حفظ كند. از كنار هم مي گذريم ، چند تار مو و باغ هاي كندلوس كاملاً با مقالات سينمايي كريمي همخواني دارند. اين فيلمساز نسل جادويي را به تازگي و گويي در تداوم همان دلمشغولي هاي هميشگي اش ساخته است.
اصغر نعيمي كارگردان فيلم بي وفا بيش از يك دهه فعاليت مطبوعاتي را در كارنامه دارد. در اين سال ها نعيمي، هم فعاليت هاي متعارف روزنامه نگاري داشته و هم نقد فيلم نوشته است. چيزي كه از نوشته هاي نعيمي استنباط مي شود، نگاهي واقع بينانه به سينماي ايران و پرهيز از هر نوع نخبه گرايي است. به همين خاطر است كه بي وفا به واسطه اين كه متعلق به سينماي موسوم به بدنه است، نزديكي بيشتري به نوشته هاي نعيمي دارد تا فيلم كوتاه و روشنفكرانه ديروقت ها . بي وفا به خاطر اين كه يك فيلم تجاري آبرومند و بي ادعاست، با تمام ضعف ها و ايرادهايش، اثري پذيرفتني از منتقدي است كه در نوشته هايش هيچ گاه از موضع بالا با فيلم هاي ايراني برخورد نمي كرد.

نگاه
از آرمان تا واقعيت
سعيد مروتي
سال ها پيش محسن مخملباف در مصاحبه اي منتقدان را فيلمسازان شكست خورده دانست؛ كساني كه چون نتوانسته اند فيلمساز شوند، منتقد شده اند. در دهه۶۰ معمولاً فيلمسازان در پاسخ به نقدهايي كه در تنها مجله سينمايي آن دوران چاپ مي شد، مي گفتند: گر تو بهتر مي زني بستان بزن و البته كم نبودند منتقداني كه وقتي روي صندلي كارگرداني نشستند نشان دادند كه اصول فيلمسازي را بلدند؛ دست كم از خيلي از فيلمسازاني كه فيلم هايشان را پر از ايراد دانسته اند بهتر بلدند؛ هرچند كم نبودند منتقداني كه وقتي كارگردان شدند تنها مايه شرمساري همكاران مطبوعاتي شان را فراهم كردند.
ما شاءالله ناظريان كه در مقام منتقد، حتي به فيلمي چون گوزن ها هم خرده مي گرفت،  وقتي كارگردان شد فيلمي چون يك اصفهاني در سرزمين هيتلر را مقابل دوربين برد كه فيلمي مبتذل و بازاري بود.م.صفار سردبير ستاره سينما در دهه۵۰ هم چند فيلم ساخت كه با وجود تمام تلاش صفار براي متفاوت از كار درآمدنشان، تفاوت ماهوي با ديگر محصولات فيلمفارسي نداشتند.
آرش معيريان كه در فصلنامه هاي تخصصي سينما، مقالاتي درباره سينماي كلاسيك مي نوشت، وقتي پشت دوربين رفت فقط فيلمفارسي ساخت.
آن همه نوشتن درباره جان فورد و هيچكاك و هاكس به ساخت فيلم هايي از جنس شارلاتان و چپ دست انجاميد؛ اين دقيقاً همان فاصله اي است كه ميان آرمان و واقعيت وجود دارد.منتقد معمولاً آرمان گراست و فيلمساز با واقعيت هاي موجود سر و كار دارد. يكي از اين واقعيت ها هم گويي اين است كه با هر ميزان از سواد و بينش سينمايي، اگر قصد حضور مداوم در سينماي حرفه اي داريد، بايد فيلمي بسازيد كه مخاطب داشته باشد.و در اين سال ها بسياري از فيلم هاي پرمخاطب ما، آثار آبرومندي نبوده اند و بعضي از آنها را هم كساني ساخته اند كه زماني منتقد سينما بوده و مو را از ماست بيرون مي كشيدند.
سال ها پيش فيلمسازي در يك مصاحبه با طعنه از يك فيلم روي پرده كه سازنده اش سابقه نقدنويسي هم داشت ياد كرد و گفت: فيلم دوست تان را هم ديديم ! فيلمي كه آن كارگردان با تمسخر از آن اسم مي برد، گرچه ايرادهايي داشت، اما هرچه بود مبتذل نبود.
فيلمسازي و نقدنويسي دو مقوله كاملاً متفاوت است. مي توان از منتقدي كه به فيلمسازي روي آورده انتظار داشت فيملفارسي نسازد ولي براي فيلم خوب ساختن، سابقه نقدنويسي هيچ كمكي نمي تواند بكند. ساختن فيلم خوب، نياز به شرايط مطلوب و قريحه فيلمسازي دارد. ممكن است يك منتقد فرهيخته، چون فاقد قريحه فيلمسازي است هرگز نتواند اثر قابل قبولي بسازد، منتهي از كسي كه در دوران نقدنويسي از كوبريك و فليني پايين تر نمي آمده، مي شود توقع داشت كه اگر شاهكار نمي سازد لااقل فيلمفارسي هم نسازد.

شهر تماشا
اجتماعي
ادب و هنر
اقتصادي
دانش فناوري
بـورس
زادبوم
حوادث
بين الملل
سياسي
سلامت
شهري
ورزش
صفحه آخر
همشهري ضميمه
|  اجتماعي   |   ادب و هنر   |   اقتصادي   |   دانش فناوري   |   بـورس   |   زادبوم   |   حوادث   |   بين الملل   |  
|  سياسي   |   شهر تماشا   |   سلامت   |   شهري   |   ورزش   |   صفحه آخر   |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   شناسنامه   |   چاپ صفحه   |