زرين لوح گمشدن
دارند دوستش كه آنجاست آدمي موطن
داريوش طلايي اشكهاي
3 جهاني فرهنگ
فرهنگي يادداشت

زرين لوح گمشدن
كه شد افشا هنگامي تختجمشيد حفاريهاي در شده كشف سيمين و زرين كتيبه دو شدن ناپديد راز
در باستان كتيبههاي ساماندهي و جمعآوري به تصميم فرهنگي ميراث سازمان مسئولان
گرفتند محل يك
روز اعتماد روزنامه بالاخره تختجمشيد ، زرين لوح كردن آب شايعه گشتن دهن به دهن مدتي از پس
زرين لوح روي خون لكههاي" عنوان با كرد منتشر گزارشي صفحه 10 مرداد 1381 ، اول سهشنبه
سيمين و زرين كتيبه دو شدن ناپديد راز":گزارش اين بنابر.برداشت ماجرا از پرده و "هخامنشي
به تصميم فرهنگي ميراث سازمان مسئولان كه شد افشا هنگامي تختجمشيد حفاريهاي در شده كشف
كتيبه دو اين شدند متوجه كارشناسان و گرفتند محل يك در باستان كتيبههاي ساماندهي و جمعآوري
"...است رفته سرقت به نقره و طلا باستاني
كه "نصرت" نام به ميراثفرهنگي سابقه با كارشناسان از يكي تحقيق ، اوليه مراحل در.."
به لب تحقيقات جريان در سرانجام وي.شد بازداشت بود گنجينه و كتبيهها تحويل و نگهداري مسئول
در را سيمين كتيبه كه كرد اعتراف وي".است رفته سرقت به كتيبهها كه كرد عنوان و گشود سخن
ديگر كارش ، دفتر جابهجايي و سمت ارتقاي از پس و است كرده مخفي و جاسازي سابقش كار دفتر گنجه
.بود نكرده پيدا بود شده جاسازي ماهرانهاي شكل به كه را كتيبه درآوردن امكان
سابق كار دفتر گنجه جستوجوي به تحقيق ماموران فرهنگي ، ميراث سابق كارشناس اين اعترافات با
ايران گنجينه به آن بازگرداندن و هخامنشي سيمين لوح كشف به موفق سرانجام و پرداختند وي
كردن خارج و سرقت از پس وي كه داشت اظهار پرونده اصلي متهم تحقيق ، جريان در....شدند باستان
از پس و كرده قطعه قطعه را لوح وي كمك به و برده برادرزنش خانه به را آن گنجينه ، از طلا لوح
ضمن...وي برادرزن...است فروخته تومان ميليون يك مبلغ به را موجود طلاي آن ، كردن ذوب
نام به فردي به را آن كتيبه ، كردن ذوب از پس:گفت هخامنشيان ، طلاي كتيبه كردن ذوب به اعتراف
به و دستگير بود سالهاي پيرمرد 85 كه هم را خريدار آگاهي ماموران.است فروخته "ع.سيفالله"
".شد متهمان از طلا خريد منكر كلي به وي اما.فرستادند دادگاه
شد بيمار آزادي از پس بود ، پرونده ديگر متهم دو از شده ذوب طلاي خريد به متهم كه سيفالله"
جمعه روز در خانهاش ، به انتقال از پس اما..كردند منتقل بيمارستان به را وي خانوادهاش و
".درگذشت ماه فروردين 27
:است افتاده اتفاق هم قتلي ماجرا اين در ظاهرا البته
كه وي..بردند نام مطلع نام به ديگري فرد از پرونده ، اصلي متهم دو بازجويي ضمن در"
لوح سرنوشت از بياطلاعي اظهار ضمن بازجوييها جريان در ميرود ، شمار به پرونده متهم پنجمين
(نصرتالله برادرزن) داريوش دوستان از يكي زرين ، كتيبه سرقت با همزمان:است گفته... زرين ،
.است رسيده قتل به باستانشناسي حفاريهاي مخصوص كلنگ با ميبرد ، سر به زندان در اكنون هم كه
وي قتل احتمال است ، بوده مطلع كتيبهها سرقت جريان از مقتول كه مسئله اين كردن مطرح با وي
".كرد مطرح را داريوش توسط
آماري ارائه با فرهنگي ميراث سازمان سابق ، كارشناس بازداشت پي در..":گزارش همين بنابر
اشياي از قطعه پنجاه حدود سيمين و زرين كتيبه دو بر علاوه كه كرد اعلام قضايي مراجع به
اطلاعات اساس بر.است شده مفقود بود ، متهم تحويل كه تومان ميليون چهل ارزش به هم گنجينه
از قطعه چندين سرقت به باستاني كتيبههاي سرقت به اعتراف بر علاوه "م.نصرت" آمده ، بهدست
قول از:(مرداد چهارشنبه 2) بعد روز روزنامه همين ".است كرده اعتراف نيز گنجينه طلايي اشياي
:نوشت شود ، فاش نامش نخواست كه ملي موزه كتيبههاي تالار كارشناسان از يكي
كتيبههاي جمعآوري تالار اين هدف.شد تشكيل پيش سال چهار ايران ملي موزه كتيبههاي تالار"
"اموال امين" دراختيار هنوز كتيبهها ، اين شد مشخص اوليه ، پيگيريهاي يكسري از بعد.بود كشور
معاونت پژوهشكده باستانشناسي بخش به محل اين از قبل سالها وي اينكه وجود با و.دارد قرار
سازمان كه هم بار هر و نداده تحويل را اموال هنوز شده ، منتقل فرهنگي ميراث سازمان پژوهشي
بالاخره.ميرفت طفره آنها تحويل از مختلف ، بهانههاي به وي ميكند ، را اموال بازگشت تقاضاي
.داد اكيد دستور وي به اموال دفاتر انتقال براي فرهنگي ، ميراث سازمان رئيس بهشتي ، مهندس
بعدا كه كسي و است خالي كتيبهها اين نگهداري محل كه شد مشخص و 79 سالهاي 78 بين سرانجام ،
به را (زرين و سيمين) كتيبه دو اين كه كرد اعتراف بياطلاعي ، ابراز از بعد است ، سارق شد مشخص
".است كرده تكه تكه و ربوده طلايي كتيبه و زينتي اشياي تعدادي همراه
ملي موزه تحويل اموال و باز مسئولان توسط "اموال امين" دفتر تذكر ، بارها از بعد نهايتا ، "
".شد ايران
گزارشهاي در وي كه ميشد شنيده بسياري شايعات شخص اين مورد در:گفت پايان در وي.."
".است ميكرده سرقت هم حفاريها در شده كشف آثار از احتمالا و نبوده صادق حفاريها ، به مربوط
باستان ايران موزه مدير كارگر محمد سروقت (مرداد پنجشنبه 3) بعد روز روزنامه همين باز ، و
آن چگونگي و سرقت تاريخ مورد در (ملي) باستان ايران موزه مدير كارگر ، محمد":است رفته (ملي)
لوحها اين تعداد.است رفته سرقت به انقلاب از بعد درست يعني 57- سالهاي 60 حدود":ميگويد
آن امااست موجود موزه در هم حاضر حال در و شده ثبت ملي موزه در آن تاي دو كه بوده عدد چهار
آن وضعيت از كه فردي توسط شد ، منتقل موزه اين به آزادي موزه از اينكه از بعد ديگر تاي دو
سرقت به غلط ، گزارشهاي ارائه و اسناد در بردن دست با بود ، كرده استفاده ،(انقلاب زمان) دوره
به تا.شدهاند منتقل باستان ايران موزه به موزه آن از كه نيستند آثاري تنها لوحها اين.رفت
استفاده با بوده ، ملي موزه اموال امين كه آنجا از وي.كردهايم دريافت نفيس اثر حدود 160 حال
اشياي با حرفهاي شكل به را اثر دو اين و كرده ثبت را آثار تمام سالها آن در خود موقعيت از
رسيدگي چون طرفي از.ميكند گزارش قلابي اثر اين براي را آثار آن ثبت شماره و كرده عوض ديگري
مسئولين و نميشود سرقت اين متوجه نيز موزه ميگيرد ، صورت بار يك سال چند هر آثار ، كنترل و
مشكل با سارق ماجرا ، اينجاي تاميدادند گزارش مقامات به ايشان گزارشهاي به توجه با هم وقت
سال 77 اماميكند مكان نقل هم فرهنگي ميراث سازمان از ديگري بخش به و نبوده روبهرو خاصي
كتيبههاي جمعآوري هدف با را كتيبهها تالار گرفت تصميم باستان ايران موزه كه زماني يعني
امين شد مشخص گرفت ، انجام كه پيگيريهايي با و شديم لوح دو اين غيبت متوجه كند ايجاد مختلف ،
در ابتدا اثر يك":ميافزايد كارگر محمد ".است برده سرقت به را آثار اين موزه زمان آن اموال
ميشود ثبت دارايي و اقتصاد وزارت در بعد و فرهنگي ميراث سازمان اداري بخش در سپس موزه ، دفتر
به موزه يك از اثر يك انتقال براي حتي.بدهد كوچكي تغيير اموال اين در نميتواند هيچكس و
مذكور فرد و كردند كمتوجهي مسئولان گويا زمان آن در اما.است لازم مقامات اجازه ديگر ، موزه
.باشيم داشته صدر سعه قدري بايد مسائلي چنين با من اعتقاد به".است برده سرقت به را آثار اين
آن بعد و كنند بررسي روزه 10- مثلا 12 دوره يك طي را مدارك و اسناد تمام بايد هم خبرنگاران
امر يك مسئله اين موزهداري براي و شده انجام كه است سرقتي تنها سرقت ، اين.كنند منتقل را
سرقت به اثر يك كه زماني البته و هستند مواجه مشكل اين با دنيا موزههاي تمام.است بديهي
مدارك ، تمام ما.گرداند خواهد باز سال هزار از بعد حتي را اشيا اين بينالملل پليس ميرود ،
اختيار در بوديم ، حقايق كشف پيگير كه 77- سالهاي 79 همان در را موجود شواهد و اسناد
خوشحاليم و برسند بهتري نتايج به موجود ، و محكم سرنخهاي با بتوانند آنها تا گذاشتيم مسئولين
را پرونده اين ابتدا از خود نوبه به نيز ماباشند امر اين پيگير قضاييه قوه و مطبوعات كه
از ميشود ، مربوط پرونده متهم محكوميت به كه ماجرا اين از خبر آخرين".كردهايم دنبال
:است شرح اين به مرداد 1381 پنجشنبه 10 تاريخ به اعتماد روزنامه
لوح كه كشور باستانشناسي پژوهشكده و ملي موزه سابق كارشناس معتمدي ، نصرتالله محكوميت مدت"
دادگاه در است ، كرده شمس به تبديل را آن موجود اظهارات طبق و كرده سرقت ملي موزه از را زرين
".يافت كاهش تجديدنظر
جور عقل با ;كه است شده شايعه - آن كردن شمش به تبديل لوح كردن آب - ماجرا اصل مورد در اما
به را آن او نتيجه ، در.باشد بوده خبر بي لوحها ارزش از بوده كارشناس كه متهم نميآيد در
كه حالا و ندارد را آن ابراز جرات جان بيم از و است فروخته خارج يا داخل خصوصي مجموعهداران
اين اميدواريم كه ما برد ، پي ماجرا حقيقت به نميتوان است ، گذشته در هم شده ادعا مالخر
چطور؟ شما.باشد داشته صحت شايعه
دارند دوستش كه آنجاست آدمي موطن
دبيري بهرام
اي گفتم را ، جهان تمام و را مصر غرفه و را ايران غرفه و ديدم را "لوور" موزه وقتي
.را بناها و اشيا بقيه و بودند برده را جمشيد تخت تمامي كه بود شدني كاش
ستايش را هنر كه آنها هنرآفرينان ، دسته ، يك.آفريد دسته دو را آدميان خداوند ميكردم ، فكر
را هنري آثار كه آنها ميدهند ، سفارش را آن كه آنها ميخرند ، را هنر كه آنها ميكنند ،
.ميكنند نگهداري
.آوردند بيرون غار از را آدميزاد كه هستند اينها ميدانند ، جانوري را زندگي هنر بدون كه آنها
ندارد ، اهميتي برايشان هنر كه آنها نميفهمند ، را هنر نميخواهند ، را هنر كه آنها دوم ، دسته
را هنري آثار تاريخ طول در كه هستند همانها اينهانميبينند ضرورتي را هنر كه آنها
در را بودا مجسمه كه بود روزي سپتامبر يازده - سوزاندهاند كردهاند ، ويران شكستهاند ،
هنر كتابهاي و كردند سنگ فلورانس در سالها آن در را آنژ ميكل داوود - ريختند فرو افغانستان
كردند رولپلاك بلندگو ساله هزار چند ستونهاي سر بر و كشيدند سياه ماژيك را ما دانشجويان
هست حرفي اگر.ندارد هم غرب و شرق ندارد ، جنوب و شمال دارند ، وجود جهان تمام در گروه دو اين
موزهها اينها.دارند دخالت دارند ، وجود حكومت در اول دسته غرب ، يا شمال در كه است اين در
ميشوند موفق اغلب و (بود دوگل فرهنگ وزير مالرو آندره).ميدهند گسترش را هنر ميسازند ، را
اين در و دريافتهاند را كار اين ضروري اقتصاد آنهاكنند كنترل يا كنند تربيت را دوم دسته
در تاريخي بناهاي و موزهها زايران ميدانيد خودتان.شعور و آوردهاند مردمشان براي ثروت راه
.ندارد پايان فلورانس در آنژ ميكل داوود زايران صفاست ميزان چه به جهان
آن ستايش و معرفي و نگهداري در كه معني اين به حداقل است ، اول دسته مال هنر بگويم ، رفت يادم
.دارد اهميت برايشان كوشند ، سخت
.ميخوردم تاسف و بردهاند است ايران كه كشور اين از هنري آثار چقدر.ميكردم فكر روزگاري
اي گفتم را ، جهان تمام و را مصر غرفه و را ايران غرفه و ديدم را "لوور" موزه وقتي بعدها اما
.را بناها و اشيا بقيه و بودند برده را جمشيد تخت تمامي كه بود شدني كاش
ميراث اينها ميگيرند ، قرار باشند كه جهان كجاي هر از آدميان حافظه در محترمند ، اينها آنجا
كاموافروش ، و بلبرينگفروش و مسافركش در است غرق كنيد ، نگاه را باستان ايران موزهاست بشري
بوي و دارند فضا با آنجا نياكانمان مقدس ارواح كه وحشتناكي غربت احساس از نشويد ، داخل
است انباشته را ساله هزاران غريب آثار اطراف فضاي و ميپزد موزه كارگران چراغ بر كه آبگوشتي
مانده متروك آنجا در باشعور و فاخر باشكوه ، معصوميتي (.باشيد اول دسته از اگر) ميكنيد وحشت
.(- ماني - ميگريم خود نگارههاي اندوه بر.مدفون فله صورت به موزه انبارهاي در و است
هزارساله دو زريني لوح و ميرسد دستش است ، دوم دسته از معمولا كه ماموران از يكي هم گاهي
طول در بدانيد تا كنيد ، نگاه "كردن آب" اصطلاح اين به ميفروشد ، و ميكند "آب" و ميدزدد را
تاريخ ما تاريخ بسا اي.كردهاند آب را هنري اثر و سكه و مجسمه ميزان ، چه كشور اين تاريخ
.باشد دوم دسته پاي ويرانگري
و است عزيز برايشان كه برسد كساني دست به تا ميفروختند را كارها بيآسيب ، كاش اما
يك داشتن آرزوي و ميبينند گنج خواب كه كساني نيستند كم كشور اين در وگرنه تحسينبرانگيز ،
.بزنند كوزهاي هر به تيشه تا خلوت فرصتي و دارند ، سر در گنجياب
شرف ذرات كه قومي آن نزد"
خونشان خانه در
دگر چيز هر بهر از جا كرده
تنگ آدميت براي حتي
گفتن سخن نياكاني از دارد خنده
".گفتم من كه
ثالث اخوان
داريوش طلايي اشكهاي
سپانلو محمدعلي
روي كه ملي خاطرات تخريب شيوه اين از را ايرانيان نفرت و ننگ احساس نميتواند نيرويي هيچ
دربياورد كلمه به ميكند ، سفيد را طالبان
خاك ، ژرفناي در عتيق ، تنديس:نوشتم پيش سالها كه بود شعري عنوان "زيرخاكي مجسمههاي"
در حفار دستگاه يك بلند ميله عاقبت ، ;بيفتد نااهل دست به و شود كشف كه اين از ميترسد
.است خام نفت اشكها اين ميكند فوران مجسمه اشكهاي و ميخلد او چشمخانه به پناهگاهش

ثروتهاي نياكانمان ، ميراث ما.رسيدهام چيزي چه به دريافتم كه بود شعر پايان از پس تازه
اميدهاي ريزش اشكهاميبريم بين از هميشه براي و ميكنيم خرج بيملاحظه را تاريخمان
از هخامنشي ، داريوش اشكهاي شايد مجسمه ، آن صاحب اشكهاي نميكردم گمان هرگز اما.است ناكام
.باشد طلا جنس
شنيدهايم گفت و كرد تلفن من به آدينه ، مجله وقت سردبير سركويي ، فرج روزي پيش سال هشت هفت
آشنايي نميدهند ، راه را ما خبرنگار است ، زده دزد را (ايران ملي موزه) "باستان ايران موزه"
.بشوي متوسل سلام يا اطلاعات و كيهان روزنامههاي به مثلا ميتواني اما خير ، گفتم نداري؟
.بكنند اقدامي و بدهند تشخيص ملي مسئلهاي بحق ، را مسئله آنها شايد شما ، با مخالفتشان عليرغم
پاسخ.بيابد موزه به راهي توانست سلام روزنامه خبرنگار سرانجام و داد نتيجه سردبير تلاش
گفته هم بامزه جمله يك و بودند كرده تاييد را دزدي فقط.بود مبهم و بسته سر وقت مسئولان
هر اطلاعرساني گونه اين "!نوشتهاند انقلابي ضد شعارهاي دزدها موزه ديوارهاي روي":بودند
جمله آن از ميكنند ، پنهان را چيزي دارند آنها كه برميانگيخت گمان اين به نيز را سادهلوحي
.ميشد تلقي آتشپرستي نمادهاي ايران كهن تمدن آثار كه بود دورهاي دوره ، .را خودشان تقصيرات
به اهلش ، به را آنها حداقل و بدانند را مسروقه اشياء قدر دزدها كه ميكرديم دعا دل در تنها
.باشد گرانبهايي گنجينه چنين تصاحب شايسته آن صاحب كه بفروشند دنيا از جايي در خصوصي موزهاي
اميدواري اين قليل ، شواهد همان و باشد زده دستبرد موزه اشياء به چراغي با دزد بوديم اميدوار
جمله از و عتيقه آثار كارشناسان از يكي دزد شد فاش بعد سالها چنانكه ميكرد تاييد را ما
به امين شخصي جاي به را گنج حفاظت كه نبود شگفتآور شايد.است بوده موزه مديران يا كارمندان
درآيد آب از ناخلفي ناكس فرهيخته دزدي كه بزند حدس ميتوانست كسي چه اما ;باشند سپرده طراري
شكل به و كند ذوب آن بيجانشين و تخمينناپذير ارزش به توجه بدون را هخامنشي طلاي لوحه كه
شيوه اين از را ايرانيان نفرت و ننگ احساس نميتواند نيرويي هيچ.برساند فروش به طلا قطعات
كلمه به ميكند ، سفيد را طالبان روي كه انساني ضد "وانداليزم" نوعي ملي ، خاطرات تخريب
كبير داريوش جملات ياد به را ما است شده نابود اكنون كه تختجمشيد زرين لوحه دربياورد ،
"...پارسي پسر پارسي بزرگ ، سرزمين اين شاه داريوش ، من اهورامزدا ، فضل به":مياندازد
ياد به ديگر بار.ميآيد شمار به سنگنوشتههايش و الواح تمامي در او تاريخي امضاي كه عبارتي
پدرانمان امانت كه نداشتيم موزههايي اصلا كاش.بود نشده كشف اصلا كاش.ميافتم شعر همان
!بسپريم موشها دست به يكجا و دربياوريم خاك زير از را
سكههاي گنجينه شدن جابهجا مسئله حتي ديگر ، موزههاي درباره هست بسياري شايعات اكنون هم)
سرجمع كه دريابيم تا شود حسابرسي دقت به كه رسيد نخواهد آن وقت آيا (بانكها از بعضي قديمي
كه امانتي در خيانت است ، شده بيعاطفه دزداني پامال قديمي ملت يك تاريخي هويت از مقدار چه
ميكند؟ نابود را ملت يك تاريخ
از اشكهايي نفت جاي به او چشمخانه از.ميانديشم داريوش زيرخاكي تنديس تصوير به همچنان
من":ميخواند خويش ناسپاس و بيخاطره اعقاب گوش در گويي و ميكند هق هق.است جاري عتيق طلاي
"...پارسي من..پارسي پسر پارسي من...پارسي پسر پارسي
3 جهاني فرهنگ
اميركبير دانشگاه در مرديها سيدمرتضي آموزشي دوره از گزارشي
تاريخ پايان
كلانتر كيانوش:تنظيم
اين در مرديها.بوده جوامع تحول سير جلسه موضوع.شد برگزار تيرماه سيويكم در كلاس سوم جلسه
و خواهشگري مشخصه به توجه با او تاريخي تحول سير و تاريخ طول در انسان ردپاي درباره جلسه
:است بوده روبهرو اساسي مسئلهاي با تاريخ طول در انسان كه:گفت او.كرد صحبت ابزارسازي
:است شده مواجه واقعه دو با مسئله اين به واكنش در و دهد؟ پاسخ بهتر را خود خواهشهاي چگونه

آن از را بيشتري سهم و كند لذت انحصار نبود ، ممكن اگر و كند لذت انبوه توليد بود ، ممكن اگر
كه را زمين و كند توليد بيشتري لذايذ و محصولات باغداري ، و كشاورزي با مثال براي.كند خود
.كند تصاحب نيست ، ممكن آن توليد
يا طبقه كه ميخوريم بر طبقاتي جامعهاي به مدتي از پس چپ ، كلاسيك تعبير به راستا ، اين در
است طبقهاي طبقه ، اين.دارند خود انحصار در يا و ميكنند توليد يا را لذت انبوه طبقههايي
به بردهداران.ميكنيم ملاحظه بردهداري دوران در را پديده اين اوج.دارد لذت مصرف مازاد كه
برده زمين پديده آن از پس.بودند مردمان لذتجويي مانع عمدهترين زمان ، آن مقتدر طبقه عنوان
دوران دوراني ، چنين.ميشدند فروش و خريد نيز رعيتها يا بردهها زمين ، همراه كه داريم را
پاپ ;(سياسي اقتدار) حكومت و پادشاه ;هستيم مواجه اقتدار عنصر سه با آن در كه است فئوداليته
سه زمان ، اين در گويي (اقتصادي اقتدار) زمينداران و فئودال اشراف ;(آييني اقتدار) كليسا و
اين برده اگر كه بود بردهدار طناب قبلا كه حالي در.است شده بسته Serf رعيت گردن بر طناب
پس دوره كه اوليه سرمايهداري در.دهد پاسخ را خود خواهشگري ميتوانست ميكرد ، پاره را طناب
پيش نگرش اين هم باز و است متمول چهره يك خواهشها ، برابر در مانعتراش چهره است ، فئودالي از
در ماركسيستي تئوري واقع در.داد پاسخ را خواهشگريها ميتوان او بردن بين از با كه ميآيد
و شد خواهد منجر انقلاب به ميشود ، متراكم ازلذت محروميت كه هنگامي ;گرفت شكل شرايطي چنين
- گسترده طور به حداقل -انقلابهايي چنين كه اين اصلي علت اما.پاشيد خواهد هم از سرمايهداري
شرايط.گرفت پيش در را متعادلتري روشهاي و شد عاقل سرمايهداري كه بود اين نيفتاد اتفاق
بازدارنده كه موانعي شكستن و شده گذشته از پيچيدهتر بسيار (متاخر سرمايهداري) جهان كنوني
اين است توجه مورد شده ارائه بحث در آنچه.است شده مشكلتر است ، لذتها توليد و توزيع باز
به انسانها لذتجويي موانع ;ميگيرد؟ صورت چگونه مانعشكني و مانعتراشي ديالكتيك:كه است
ميگيرد؟ صورت چگونه لذتجويي موانع شكستن ;ميشوند؟ ايجاد شيوهاي چه
بوده انسان خواهشگريهاي به دادن پاسخ و جويي لذت مانع كه چيزي آن ميشود مشخص بررسي اين در
پخش و شدن محو سپس و تعدد تكثر ، سمت به متشخص و متراكم متعين ، حالت يك از تاريخ ، طول در
دوره در.است برده بين از نيز را اعتراضي و شورشگرانه حركتهاي زمينه نتيجه در و كرده حركت
شدن
سه به تبديل يك ، اين فئوداليته ، دوره در و بود بردهدار بازدارنده و اقتدار عامل بردهداري ،
پادشاه يقه ميتوانستيم قبلا !ندارد وجود مشخصي عنصر هيچ متاخر سرمايهداري در اما ;شد عامل
موانع كه اين نهنيست مشخص ما بدبختي عامل امروز اما.(گرفتيم كه اين كما) بگيريم را
بود ، مبرز لذتجويي مانع شيوههاي و چهرهها قبلا كه است اين صحبت شدهاند ، حذف لذتجويي
پايدارترين و بهترين دموكراسي ليبرال ميگويند كه است همين براي.نيست طور اين امروز ولي
آن در متراكم لذتجويي موانع چون ;كند پياده جوامع اداره براي ميتواند بشر كه است سيستمي
انسانها ، خواهشگري راه در امروزي موانع.است رسيده خود شكل غيرمتعينترين به يا ندارد وجود
موانع برداشتن.ساختاري موانع يا است طبيعي موانع يا بلكه !نيست ديروزي دستساز موانع ديگر
داد تغيير بلندمدت پروسه يك در ميتوان تنها نيز را ساختاري موانع و است ناشدني بعضا طبيعي
پايدار جهاني فرهنگ عناصر و است شده بسته اساسي تغييرات در ديگر ، عبارت به.كرد تعديل و
پايان" نظريه از استدلالات اين ارائه با مرديها ، است جهان پاياني فرهنگ فرهنگ ، اين ;ميماند
اساسي تحول آن ، متضمن فرهنگ و سيستم اين در بتواند كه بديلي هيچ:گفت و كرد دفاع "تاريخ
آن ، از بخشي كه است داشته همراه به را تبعاتي و پيامدها شرايط ، اينندارد وجود كند ، ايجاد
تركيب كه فرقههايي وسيع رشد و پوچگرايانه فلسفي نگاه گسترش ;است كنوني جهاني فرهنگ همان
آرمانگرايي و خيالبافي گذشته ، درهستند غيره و Meditation و Sex و مسيحيت موسيقي ، از عجيبي
قبيل اين به متوسل مجبورند انسانها هماكنون ولي ميداد ، انگيزه انسانها به مانعشكني ،
موانع نميتواند بگيرد نميتواند هم را كسي يقه ولي نيست ، راضي امروز ، انسان.شوند چيزها
و پوچگرايي افسردگي ، :ميكند نابود را خود مواقع برخي در لذا و كند نابود را لذتجويي
اگر.كرديم مشاهده كانادا و فرانسه مثل كشورهايي در را آنها نمونه كه دستهجمعي خودكشيهاي
كامجويي مانع نماد عنوان به (Bastille) باستيل به انقلابيون فرانسه ، كبير انقلاب در
و !كنند حمله بايد كجا به نميدانستند انقلابيون فرانسه ، شورش 1968 در كردند ، حمله انسانها ،
انسان نتوانستن گذشته ، در.پرداختند جنجال و جار به و ماندند باقي خيابانها در همين براي
اين عليه شورش با كه بود قراردادي محدوديتهاي از ناشي خواهشگرياش به پاسخگويي براي
ارضا را خود خواهشگري نميتواند انسان امروز ولي.براندازد را آنها ميتوانست قراردادها ،
برخي به سياهپوستان ورود گذشته ، در اگر ندارد ، وجود آن فيزيكي و واقعي امكانات چون كند ،
معمول طور به _ هم باز ولي است شده برداشته منع اين امروز بود ، ممنوع متحده ايالات در هتلها
مجاز چيزي چنين گذشته در اگر.بروند نميتوانند چون نميروند ، هتلها اين به سياهپوستان
.است بوده غيرممكنها به غيرمجازها تبديل سمت به تاريخي تحول سير ;نيست ممكن امروز نبوده ،
فرهنگي يادداشت
يعه...حقا
عظيمي عبدالعلي
بايد چه شنيدنش با نميداند آدم كه است خبرهايي آن از هم اين.است شده گم تختجمشيد زرين لوح
"راقيه ممالك" در اگر كشور يك فرهنگي ميراث اشياء باارزشترين از يكي رفتن دست از.بكند
سياستهاي در كلي بازبيني به كم دست نينجامد مسئولي و وزير استعفاي به اگر بيفتد اتفاق
خطاها همه.است عادي "جاها بقيه مثل" چيز همه اما اينجا درانجاميد خواهد آنجا ميراثداري
معمول خطاهاي انجام اجازه كه كساني تنها ظاهرا:ميشود شمرده سيستمها همه معمول خطاهاي جزء
يا و رفت خواهد ديگران اين جزء وقت چه كه ميداند كسي چه راستي و.اند"ديگران" ندارند را
شد؟ خواهد دستگاهها معمول خطاهاي درصد گرفتار
يا فاصلهاي است ، جاري و ساري آن بر قوانيني كه سرزمين اين در حقيقت ، و شايعه بين سالهاست
خبر پيش سال يك دستكم"حقايعه" بگويند بايد يا ميگويند اين به _ است اندك بسيار يا نيست
خنديديم نكنيم گريه تا و "!اموال امين" _ كي؟ _ كردهاند آب را تختجمشيد زرين لوح كه شديم
شب هر را لوح بود ، زنده باستان ايران موزه پير دربان تا بوديم شنيده و !اموال امين !هه كه
دستبرد از كتيبه بود ، زنده او تا.ميخوابيد و بالش و تشك زير ميگذاشت و ميپيچيد پارچه لاي
دست ميديد ، را خوابش مدتها كه ناكسي نازنين ، و ناشناس پير آن مرگ از پس اما بود ، امان در
اما است؟ ممكن مگر.كارشناس و بود "اموال امين" كه او هم.كرد آبش و داشت برش و بالش زير برد
.است گربه كه انشاالله !است محال !نه كه بود قرص دلمان ته خوب
گزارشي آدينه مجله هم سالها اين از پيش _ زد كنار را پرده اعتماد روزنامه پيش ، روز ده
به هنوز بازرگان مهندس نظر بود ، پرسيده را كارشناسان نظر و بود كرده چاپ موزه از دزدي درباره
روزي چندنيست اينجا طرحش جاي كه بود كرده مطرح بيمحابا را نظري عادت آمد خلاف كه هست يادم
نه مسئولان ، از نه ،"وويي" يا اي "واي" يك از دريغ اما پرداخت ، ماجرا اين به اعتماد روزنامه
.روشنفكران از
بايد لابد باشد ، هم جيب توي دستمان و بچرخانيم خودمان را صفوي عهد اقتصاد اين بناست اگر
لوح و پدرش استخوان بين بود بنا اگر لابد كه باشد دلسوختهاي دل پير هم گذشتگان ميراث پاسدار
.ماست نياكان استخوانهاي استخوان اين ميدانست چون ميكرد ، انتخاب را لوح بپايد ، را يكي
به و يدكي لوازم روي بكشد را ساتش و سيور خرج و كرايه و گمركي عوارض ميخواهد واردكننده
يدكي لوازم و لنت و لاستيك گراني ميخواهد هم تاكسي راننده ببرد ، بالا را سودش هم نسبت همان
خونريزي و خون "دزد" صفت از هم احدي ديگر.بگيرد مسافران از را گواهينامه جلو و پشت هزاري و
_ گرفتهاند برعهده روشنفكران را عالي آموزش زنده و فعال بخش.نميكند هم كمكش حتي نميكند ،
زلزله.ميدهند انجام منزل در مادر و پدر هم را پرورش و آموزش _ ميشوند هم عقوبت تازه
را پسكوچه كوچه امنيت.ميشتابيم سيلزدگان كمك به ميآيد سيل زلزلهزدگان ، كمك به ميآيد ،
محله در كه ميگويم نشوم ، عمومي اذهان تشويش به متهم اينكه براي _ ميكنيم تضمين خودمان هم
پرسه دست به چوب صبح تا شب كه كردهاند اجير شبپا تعدادي اهالي _ (غرب) قدس شهرك _ من فعلي
ما كه بخوابيد !ايهاالناس كه ميدمند سوتشان در هم ساعت ربع به ساعت ربع هر و ميزنند
افتاده ، اتفاق فاجعه كه حالا و كند محافظت نگراني پيردل بايد هم فرهنگي ميراث از !بيداريم
در نشده ، چيزي كه هست هم گلهمند تازه موزه مدير و مسئول _ شود آشفته شبشان خواب روشنفكران
موزه يك ايشان ;ميآورد مثال را دنيا معتبر موزههاي و است بديهي امري مسئله اين موزهداري
.باشند كرده نابود را اثر يك كه بياورند مثال را
تشويش جرم به بزنيم حرف كلامي تا كه كار؟ چه ميخواهيم دولت پس است ، خودگرداني بنابر اگر
ميدانند چونعمومي اذهان تشويش جهت اكاذيب نشر جرم به حتي نه _ بدهيم پس عقوبت عمومي اذهان
.ميشود برملا روزي كه است حقيقت همان شايعه اينجا.نيست كار در اكاذيبي نشر
ميدانسته بوده ، كارشناس بابا اين !نكنيد باور نه ، كه آنور از و اينور از ميشنويم هم حالا
به را زرين لوح "اموال امين" آقاي اين احتمالا كه ميگويند و است چقدر لوح اين قيمت
دليل ، همين به.بياورد را او نام ندارد جرات جان ترس از كه داده دمكلفتي و سرشناس مجموعهدار
طلاي خريد اما كرده تسليم جانآفرين به جان بازجويي از پس كه داده لو را مرگي به رو پيرمرد
.آمين.باشد داشته صحت هم شايعه اين كه ميكنيم آرزو دل ته از هم باز است نكرده قبول را كذايي
|