مدرنيته به شووان نقدهاي
فلسفي پرسش يك و صد
خصوصيسازي بهجاي دانشگاهها به كمك
مدرنيته به شووان نقدهاي
سنتگرايان ديدگاه از تجدد نقد" سمينار در ملكيان مصطفي سخنراني متن ميآيد پي در آنچه
مدرنيته به كلي انتقاد هفت شووان.است "مدرنيته به شووان نقدهاي" عنوان تحت ،"معاصر
ذكر از پس شد موفق تنها اندكش ، وقت دليل به سخنراني اين در ملكيان اما است كرده وارد
كامل متن پژوهش ، و دانش توسعه موسسه.بپردازد انتقادها و ايرادها اين از يكي به مقدمات
.كرد خواهد منتشر را است كرده آماده عنوان همين تحت ملكيان كه مقالهاي
بردارند دست شووان گفتن سخن طرز از بايد رشدكنند بتوانند اينكه براي سنتگرايان
ملكيان مصطفي
جديد انسان زندگي وجوه همه بر سنتگرا يك و مابعدالطبيعي عالم يك عنوان به شووان
هنر بر جديد ، علم بر جديد ، فلسفههاي يا فلسفه از غير به اواست كرده وارد نقدهايي
سخنراني اين در.است كرده نقدهايي جديد ، انسان زندگي فرهنگي حوزههاي ساير بر و جديد ،
جديد فلسفههاي يا فلسفه بر او نقدهاي به فقط و شد نخواهد پرداخته نقدها ساير به اصلا
.كرد تقسيم ميشود كلي دسته دو به هم را جديد فلسفههاي بر شووان نقدهاي.ميكنيم توجه
و جديد فلسفي نحلههاي همه بر الورودند مشترك كه هستند نقدهايي شووان نقدهاي از بعضي
بر يكسان به ميتوان شووان خود گمان به كه اشكالاتي ;ندارند فلسفي نحله يك به اختصاص
نهضت بر كه ميزان همان به كانت ، مكتب بر مثلا جديد فلسفي نهضتهاي و مكتبها همه
سه يا دو يا يك هر كه نقدهايياند شووان نقدهاي دوم دسته.دانست وارد اگزيستانسياليسم ،
مكتب بر اختصاصي نقدهاي ;دارند جديد فلسفي نحلههاي از يكي به اختصاص آنها از تا چند يا
يا امپريسيسم بر اختصاصي نقدهاي و اگزيستانسياليسم نهضت بر اختصاصي نقدهاي كانت ،
بحثم فقط و نميپردازم هم اختصاصي نقدهاي اين به من.جديد مكتبهاي ساير و تجربهگرايي
هم وجه هيچ به كه ميكنم معطوف جديد معناي به فلسفه بر شووان نظر از عام نقدهاي به را
غرب در دكارت از پس از كه معنايي به فلسفه حكيم ، اين نظر از.نيست مابعدالطبيعه با معنا
بعضي تعبير به يا و "متافيزيكس" يا مابعدالطبيعه با نبايد را هستيم وجودش و حضور شاهد
فيلسوفان برخلاف شووان اين بر علاوه چيزند دو اينها.گرفت معادل "متافيزيك" مترجمان از
جديد فلسفههاي در.نميكند محسوب هم فلسفه شاخههاي از يكي را مابعدالطبيعه جديد
ذهن ، فلسفه معرفتشناسي ، مابعدالطبيعه ، منطق ، فلسفه مثل شاخههايي به را فلسفه معمولا
از.ميكنيم تقسيم فلسفه شعب ساير و سياست فلسفه دين ، فلسفه اخلاق ، فلسفه زبان ، فلسفه
مغايرت همين يعني مغايرت همين نيست هم فلسفه شاخههاي از يكي مابعدالطبيعه شووان نظر
به مدخل همين از من و است فلسفه بر شووان نقدهاي مدخل بهترين مابعدالطبيعه و فلسفه بين
هستيم خودمان درون در قوهاي يا نيرويي داراي ما شووان نظر از.شد خواهم وارد بحث اين
عقل استدلالي ، عقل استدلالگر ، عقل استدلالگر ، نيروي به كرد تعبير آن از ميشود كه
چيزي استدلال و است استدلال كارش نيرو اين (Reason) ريزن يا انديش منطقي عقل يا منطقي
گزاره آنها از ما كه قديم گزارههاي اين.نيست قديم گزارههاي از جديد گزاره استنتاج جز
گزارههايي ميتوانند باشند ، مفروض صرفا گزارههايي ميتوانند ميكنيم استنتاج جديدي
صرفا كه باشند گزارههايي ميتوانند اعتقادند ، مورد بلكه نيستند مفروض فقط كه باشند
گرما استدلال نيروي يا ريزن اما.معلومند يا علماند مورد بلكه نيستند هم اعتقاد مورد
برسيم جديدي گزاره به آنها از است قرار كه قديم گزارههاي كه ندارد اين به كاري اصلا
را معامله همان مفروض گزارههاي با ريزن.معلومند يا اعتقادند مورد يا مفروضند آيا
را معاملهاي همان هم اعتقاد مورد گزارههاي با و اعتقاد مورد گزارههاي با كه ميكند
گزاره دسته سه فينفسالامر گزاره دسته سه اين اينكه با.معلوم گزارههاي با كه ميكند
به قديم گزارههاي از آيا كه است اين دغدغهاش فقط و فقط ريزن متفاوتند كاملا
"است الفب" كه ميكند حكم شما و من به ريزن مثلا.نه يا رسيد ميتوان جديد گزارههاي
ب" هم و باشد كاذب "است ب الف" هم ولو رسيد ، "است جيم الف" به ميتوان "است جيم ب" و
جيم" و "است ب الف" از ديگر سوي از.باشد كاذب "است جيم الف" هم و باشد كاذب "است جيم
"است دال جيم" هم باشد صادق "است ب الف" هم ولو رسيد نميتوان "است دال الف" به "است دال
به مقدمات از استدلالي در بشود اگر بله ، .باشد صادق "است دال الف" هم و باشد صادق
لحاظ به استدلال اين اگر.است معتبر استدلالي منطقي لحاظ به استدلال اين رسيد ، نتيجه
.باشند هم صادق مقدماتش همه بايد البته وقت آن باشد هم صحيح بخواهد معتبر ، منطقي
يكي ;استدلال منطقي اعتبار يكي:كنيم خلط هم با نبايد را مختلف مفهوم سه ما بنابراين
كه است معتبر استدلالي.استدلال سقم يا صحت سوم و ;استدلال آن مقدمات صدق عدم يا صدق
بايد باشد هم صحيح بخواهد اگر معتبر استدلال اين.برد راه نتيجهاش به مقدماتش از بشود
اما باشد معتبر استدلالي است ممكن بنابراينباشد صادق نتيجهاش طبعا و مقدماتش همه
را خودش منطقي اعتبار صورتش ، و هيات لحاظ به اينكه عين در استدلال وقتي.نباشد صحيح
استدلال آن نتيجه نيستند ، صحيح مقدماتش از بعضي يا همه ولي است داشته نگه محفوظ
استدلال منطقي اعتبار به اهتماماش تمام ريزن واقع در اما.باشد صحيح ضرورتا نميتواند
استدلال منطقي اعتبار به فقط و ندارد كاري استدلال صحت به چون و استدلال صحت به نه است
گرفته كار به استدلال اين مقدمه در كه موادي كه ندارد را اين دغدغه بنابراين دارد كار
گذار فقط اينكه يعني ;است استدلال اعتبار ريزن دغدغه همه.كاذباند يا صادقاند شدهاند
عقل معناي به ريزن ، .است ريزن كار و منطق كار اين.باشد موجه منطقا نتيجه به مقدمات از
فقط و فقط معنا اين به و ميكند جولان و حركت منطق قواعد محدوده در استدلالگر ،
ريزن اين از غير اما.نكند تخطي و عدول صوري منطق استنتاج قواعد از كه است اين دغدغهاش
را اينتلكت (Intelect) اينتلكت به كرد تعبير آن از ميشود كه هست ما در ديگري چيز
"شهود" صرفا يا "عقلي شهود" يا "عقلاني شهود" يا "شهودي تعقل" يا "شهودي عقل" ميشود
گزارههاي به قديم گزارههاي از من كه است اين دغدغهاش همه كه ريزن برخلاف.كرد ترجمه
به قديم گزارههاي از كه ندارد اين به كاري اصلا اينتلكت نه ، يا برسم ميتوانم جديد
و حقيقت بيواسطه و مستقيم شهود فقط و فقط اينتلكت شان.نميرسيم يا ميرسيم جديد گزاره
لحاظ به هم ;است اينتلكت از غير واقعا ريزن معنا اين به و است آن واسطه بدون دريافت
فقط و است كرده فراموش را اينتلكت جديد انسان شووان نظر به.مصداقي لحاظ به هم و مفهومي
و است منطق به التفاتش فقط و كرده فراموش را شهود ديگر عبارت به و است ريزن به التفاتش
قبول به تلقي جديد فلسفه از را گنون تعريف اين موضع يك از بيش در شووان لحاظ اين از
اهتمام فقط اهتمام جديد فلسفه در "نيست منطق جز چيزي بالمال جديد فلسفه" كه است كرده
.ندارد التفات ديگري چيز به جديد فلسفه همين.باشند معتبر استدلالات اينكه ;است منطقي
به حد از بيش التفاتي شهود ، سپردن فراموشي به قيمت به جديد فلسفههاي در ما واقع در
بر بدهيد قرار منطق بر را كارتان آغاز نقطه اينكه جاي به شما اگر.دادهايم نشان منطق
به فلسفه تفاوت بنابراين.داريد سروكار مابعدالطبيعه با شما وقت آن بدهيد قرار شهود
شروع منطق از خودش جديد معناي به فلسفه كه است اين در مابعدالطبيعه با جديدش معناي
تا و ميكند شروع شهود با مابعدالطبيعه اما ماند خواهد منطق ركاب در هم آخر تا و ميكند
ارجاع مابعدالطبيعه و فلسفه تفاوت واقع در اينجا تا.داشت برنخواهد شهود از دست هم آخر
ابتناء اين اينكه براي خب ، "شهود بر ابتناء" و "منطق بر ابتناء" تفاوت به شد تحويل و
.بيفزايم مقدمه سه بيانيه اين به بايد من شود داده توضيح بيشتر شهود بر ابتناء و منطق بر
مراتب ذو را هستي كه طور همان سنتگراياناست انسان وجودي ساعات به مربوط اول مقدمه
به فعلا من.ميدانند ذومراتب هم را انسان ميدانند ذومراتب را معرفت و ميدانند
ايضاحي مقدمه.ندارم كاري هم معرفت دانستن ذومراتب به.ندارم كاري هستي دانستن ذومراتب
.است انسان دانستن ذومراتب باب در من اول
وجودي مرتبه چهار ادق تعبير به يااست مختلف ساحت چهار داراي سنتگرايان نظر به انسان
مرتبه يعني است "ذهن" مرتبه دوم مرتبه.است واضح كه است "بدن" مرتبه اول مرتبهمختلف
.بدهم توضيح آن درباره اينجا در نميتوانم وقت ذيق دليل به من باز كه آگاهي - سيالي
هويت و شخصي وحدت كه انسان از است مرتبهاي آن نفس مرتبه.است "نفس" مرتبه سوم مرتبه
.دارد بستگي ما نفس به اين هستي ، تو تو ، و هستم من من ، اگر.است مرتبه آن به انسان شخصي
سياله آن حامل البته كه است نفس اين.است من نفس قائممقام وحدت و من هويت بنابراين
تعبير به يا و بيخوبن در نفس اين واقع درهست نيز كرديم تعبير ذهن به آن از كه آگاهي
يكسان و ثابت ميشود ، ما عارض زندگي طول در كه دگرگونيهايي همه پشت پس در شايد بهتري
هم ذهنمان ناحيه در.بشويم دگرگوني گونه هر دستخوش بدنمان در ميتوانيم ما.ميماند
يك عنوان به نفس ذهني ، و جسماني دگرگونيهاي اين همه پشت پس در اما.بشويم ميتوانيم
.است نفس آن قائممقام من ، شخصيت و من شخصي هويت لحاظ اين از و ميماند باقي ثابت امر
مراتب نفس ، مرتبه و ذهن ، مرتبه بدن ، مرتبه يعني مرتبه سه اين.است سوم مرتبه هم اين
.هستم شما از غير من ميگوييم ، سخن مرتبه سه اين حوزه در كه وقتي تا يعني هستند ما تفرد
من ، نفس ;او ذهن تو ، ذهن من ، ذهن ;او بدن تو ، بدن من ، بدن:بگويم ميتوانم لحاظ اين از
مرتبه ديگر مرتبه آن كه دارد وجود چهارمي مرتبه و چهارم ساحت ما در اما.او نفس تو ، نفس
حالا.است "روح" مرتبه مرتبه ، آن.نيست هم شدن واقع مضاف قابل بنابراين و نيست ما تفرد
روح ، .من روح بگوييم من نفس و من ذهن من ، بدن ميگفتيم كه طور همان نميتوانيم ديگر
آن در من كه است مرتبهاي آن روحنيست تو و من به اضافه قابل.نيست بردار تو و من ديگر
به.ميپيوندم هستي بيكران به واقع در و ميآيم بيرون خودم تفرد حصار از ديگر مرتبه
ساحت در اما ميشويم مرتبط خدا با نفس طريق از ما.است خدا همان روح شووان ، دقيق تعبير
در كه مرتبهاي.است چهارم مرتبه به مربوط اتحاد اين.اتحاد نه داريم وحدت خدا با نفس
به چه و بدانيم خدا را آن ديني تعبير به چه موجود ، آن و هستيم موجود يك ما همه آن
از من هدف.نيست بيشتر چيز يك حال هر به بنهيم ، آن بر ديگري نام مابعدالطبيعي تعابير
دارد ، تعلق ما وجودي مرتبه چهار از دوم مرتبه به ريزن كنم روشن كه بود اين اول مقدمه اين
اسپريت مرتبه به يعني دارد وابستگي آخر مرتبه به اينتلكت اما.ذهن مرتبه به يعني
توقف ذهن بر جديد فلسفههاي چون كه است اين دوم ايضاحي مقدمه.روح مرتبه به ;(Spirit)
.ميطلبد دماغي و ذهني استعدادهاي سلسله يك فقط فلسفهها اين در شما رشد و پيشرفت دارند ،
ديگر ما دارد ، توقف ما درون اسپيرتيوس ساحت بر و براينتلكت چون مابعدالطبيعه اما
سلسله يك كه اينجاست در.كنيم پيشرفت آن در دماغي و مغزي استعدادهاي با فقط نميتوانيم
.است لايتخلف شرط اينجا در فضيلت شووان تعبير به.است لازم هم معنوي و اخلاقي استعدادهاي
را آن چندان بتابد سياهي ديوار بر هم اگر بنابراين و نميكند عبور كدر ديوار از نور
كه نشويد مدعي شديد هم برف يا بلور اگر ولي.برف يا شد بلور بايد يا.نميكند نوراني
نه نشويد برف يا بلور تا ولي است ديگري جاي از نور حال هر به.است نور همان برف يا بلور
يا بلور اين براي.كنيد پيدا را نور ميتوانيد نه و بدهيد عبور خود از را نور ميتوانيد
اما.صداقت بدون و احسان بدون تواضع ، بدون بود فيلسوف ميشود.است لازم فضيلت شدن برف
راس در مخصوصا.ديگر فضايل بدون و تواضع بدون احسان ، بدون بود مابعدالطبيعي نميشود
فضيلت.كردم عرض خدمتتان كه است فضيلتي سه همين است شووان تاييد مورد آنچه فضايل ، همه
خود گويي كه ببينم چنان را شما من يعني احسان فضيلت.صداقت فضيلت و تواضع فضيلت احسان ،
يعني صداقت فضيلت و شماييد گويي كه ببينم چنان را خودم يعني تواضع فضيلت.هستيد من
و شكافي گونه هيچ هستي مراتب اين بين و ببخشم انطباق هم بر را هستي مراتب همه من اينكه
.كلمه دقيق معناي به صداقت يعني اين.نكنم ايجاد شقاقي
را فضايل اين بايد ما هستند لازم هم ديگري فضايل شدن مابعدالطبيعي براي حال هر به اما
ايضاحي نكته هم اينبود خواهد ناكافي دماغي و مغزي استعداد گونه هر والا باشيم داشته
دارند واگرايي روبه فلسفهها كه است اين كنم عرض ميخواهم كه سومي ايضاحي نكته.بود دوم
فرصت ولي است دوم ايضاحي مقدمه نتيجه هم اين.دارند همگرايي روبه مابعدالطبيعهها اما
مابعدالطبيعيان ، دقيقتر لسان به و مابعدالطبيعهبدهم شرح را امر اين چگونگي كه نيست آن
تفكر طي در هرچه فيلسوفان اما مييابند نزديكتر هم به را خودشان ميروند پيشتر چه هر
در همگرايي اين.ميبينند دورتر هم از را خودشان ميروند پيشتر خودشان فلسفي
مصداق يك داراي را مابعدالطبيعه بايد اصلا شووان نظر به كه است جايي تا مابعدالطبيعه
جاودان يا خالده حكمت يعني لوييزدان ، پرنيا يا پرنيز سوفيا شووان ، لحاظ اين به و دانست
غرب در كه است درست است گفته شووان جايي در.ميداند مابعدالطبيعهها همه مصداق را ، خرد
نظام يكي) كردهاند ظهور هم از دار فاصله بسيار ظاهر به مابعدالطبيعي نظام چهار
مابعدالطبيعي نظام يكي ;هستند آن در مندرج هم افلاطونيان نو كه افلاطوني مابعدالطبيعي
پالاماس گرگوري مابعدالطبيعي نظام يكي ;مدرسيان مابعدالطبيعي نظام يكي ;ارسطويي
ظهور عديدهاي مابعدالطبيعي نظامهاي هم شرق در كه است درست و (يوناني الهيدان
يا توحيدي مابعدالطبيعي نظام يكي آنها مهمترين از نظام دو شووان نظر به كه) كردهاند
عين در اما (ماهايانا بودايي مابعدالطبيعي نظام ديگري و وداهاست بر مبتني وجودي وحدت
.است ظاهري صرفا دارند هم ناسازگاري و تعارض اگر مابعدالطبيعي نظامهاي اين همه حال
جلوه و ميدهند تجلي مختلف مظاهر و مختلف مجاري به را پيام يك بنمايه و بن در آنها
از مراد و دارند تفاوت هم با واقعا فلسفهها.نيستند گونه اين فلسفهها اما ميدهند
كه مطلبي دو آن و نكته سه اين براساس حال.است جديد فلسفههاي گفتم كه طور همان فلسفه
كه است اين شووان نقد بزرگترين واقع در.ميكنم مطرح را شووان نقدهاي كردم ، عرض قبلا
منطق با اينكه نه بمانيم ، وفادار خودمان شهودهاي به هم آخر تا و كنيم آغاز شهود بايد ما
شهودهاي نميتوانند كه هستند كساني بله.بمانيم وفادار منطق به آخر تا و كنيم آغاز
بيان).بدهند قرار منطقي دفاع مورد يا كنند منطقي تبيين كنند ، منطقي بيان را خودشان
مابعدالطبيعياني (است منطقي دفاع از غير هم منطقي تبيين.است منطقي تبيين از غير منطقي
بودنشان مابعدالطبيعي از را آنها موضوع اين ولي بكنند نميتوانند را كار اين كه هستند
يك كه است آن بهتر البته مابعدالطبيعيند حكيمان اينها بالاخرهنميكند ساقط
از استفاده با يعني منطقي قوالب در است دريافته شهود به كه را آنچه بتواند مابعدالطبيعي
كند ، منطقي دفاع و كند منطقي تبيين كند ، منطقي بيان ذهني مقولات و ذهن ، كاركرد ذهن ، ساخت
انتقاد هفت انتقاد اين از اما است انتقاد اصل اين.نيست مهم نكرد اگر حال هر به ولي
هم خلاصهوار را انتقاد هفت اين حتي نميتوانم ديگر ظاهرا من كه ميشوند زاده كوچكتر
به توجه عدم فرزند جديد فلسفههاي بر شووان انتقاد هفت هر است تمام من وقت.كنم مطرح
تامل هفت شووان سخنان بر هم من خود البته.است منطق به بيوجه انحصاري التفات و شهود
وجود هم آنها بيان براي فرصت.برميگردد شووان مدعيات به واقع در كه بودم كرده يادداشت
نكته دو در بنده انتقاد هفت واقع در اما دارم همدلي شووان خود مدعيات با من.ندارد
در را واحد مدعاي اين و هست او مدعيات در كه ابهاماتي از بعضي در يكي.ميشود خلاصه
من نظر به.شووان گفتن سخن طرز در هم يك.است كرده بيان مختلف صور به مختلف جاهاي
به.بردارند دست شووان گفتن سخن طرز از بايد كنند رشد بتوانند اينكه براي سنتگرايان
صادر اعلاميه حالت با و مرشدوار حد اين تا نه بگويند سخن معلموارتر كمي كه معنا اين
.كردن
فلسفي پرسش يك و صد
عضو اهداي
كوهن مارتين
صالحي آرش:تدوين و ترجمه
و 2 پيوند 1:هشتم و بيست و هفتم و بيست مسئله يادآوري
و نوين روشي بيشتر درآمدزايي براي شده ، خصوصي تازگي به كه سانيلندز بيمارستان بنياد
رسيدند ، سالگي سن 50 به دانشجويان وقتي بنياد طرح براساس.گرفت پيش در زيركانه
زيرا.شد خواهد خريداري بدن اعضاي بانك در ذخيرهسازي براي آنها ، بدن اندامهاي
ديگر طرف از و استفادهاند قابل هنوز سن اين در بدن اندامهاي معتقدند ، كارشناسان
است اين طرح اين مزاياي از.ميدهند تن معامله اين به كه رسيدهاند جايي به اهداكنندگان
بميرند ، سالگي سن 50 از قبل اگر و داشت نخواهند تعهدي هيچ سال 2040 تا فروشندگان كه
چنين آيا اما.داشت نخواهد ادعايي هيچ و ميپذيرد را آن زيان و ضرر سانيلندز بنياد
است؟ اخلاقي برنامهاي
پرشور دانشجويان و جوان اقشار استقبال با طرح اين نباشد ، چه و باشد اخلاقي ميخواست چه
.كند دنبال گستردهتر چه هر را خود طرح توانست سانيلندز بنياد ترتيب بدين.شد مواجه
اهداكنندگان ، براي زيرا.بود كم بسيار مغز و قلب مانند اندامهايي پيشفروش هنوز اما
ناچاري روي از بعد ، سال چند در آن ، پيشفروش با و داشته حياتي نسبتا ارزشي اعضا ، اين
و پيري دوران مردم تا بالاتر ، ببرند را قيمت كرد پيشنهاد سانيلندز عامل مدير.ميمردند
فرهنگي كارهاي يكسري طرح ، موفقيت براي اين بر علاوه.بفروشند خاطر آسوده را خود كهولت
با مردم ، از زيادي تعداد و رسيد موفقيت به فوق طرح سرانجام.شد گرفته نظر در هم
دوراهي سر بر ليبرال دولت اما.گذشتند عمرشان بقيه خير از خود بدن اصلي اعضاي پيشفروش
هميشه براي را فردي آزادي اين و بگذارد پا زير را خود اصول بايد آيا.است گرفته قرار
كند؟ محدود
هشتم و بيست و هفتم و بيست مسئله درباره بحثي
با شستشان حتما سانيلندز بنياد مديران.است بدن اعضاي اهداي از ديگري جور هم اين
.برسانند سوددهي به را پزشكي كارهاي و كسب ساير ميتوانند ، طريق اين از كه است شده خبر
مقصد معمول طبق و ميشود فروش و خريد انسان ، كليههاي كشورها ، برخي در هم ، حالا همين
دچار مردم ، از بدن اعضاي خريداري در پزشكي كمپانيهاي غرب در.است غربي كشورهاي نهايي ،
مادران همچنين و ماده ، و نر جنسي سلولهاي اهداكنندگان غربي كشورهاي در.هستند محدوديت
را اخلاقي مرزبنديهاي موضوع ، اين مورد در.برخوردارند مالي حمايتهاي از ميانجي ،
دنبال به و است تغيير حال در پيوسته تكنيكي قابليتهاي كردزيرا مشخص دقيقا نميتوان
.ميكنند تغيير مدام نيز اخلاقي مرزبنديهاي و خطوط آن
خصوصيسازي بهجاي دانشگاهها به كمك
طولاني قاسم
افتادن خطر به از دانشگاهها خصوصيسازي معايب مهمترين به اشاره ضمن پيشين شمارههاي در
معايب مهمترين عنوان به دانش و علم اعتبار رفتن ميان از همينطور و دموكراسي اركان
.برديم نام مقوله اين به مادي نگاه داشتن
دانشگاههاي كردن داير فكر به عدهاي جهان كشورهاي از برخي در است شده باعث آنچه
براساس.است بوده كشورها اين در دانشگاهي تحصيلات از روزافزون استقبال بيفتند ، خصوصي
از.يافت خواهد افزايش آينده در دانشگاهها فارغالتحصيلان به نياز شده انجام مطالعات
نيست معنا بدان اين اما.است برخوردار كليدي اهميت از بخش اين در سرمايهگذاري رو اين
بخش شدن وارد ترديد بدون.شود حاكم بخش اين در كاسبمابانه و تجاري نگاه دهيم اجازه كه
بخش اين در سرمايهگذاري حد در چنانچه دانشگاهي آموزش بخش در تجاري شركتهاي و خصوصي
بخش ترتيب بدين.هست هم مطلوب بلكه نيست بد نهتنها باشد كارآمدتر نيروهاي تربيت هدف با
.كند عمل آموزشي خدمات ارائه در دولتي بخش مكمل عنوان به ميتواند خصوصي
ايجاد درآمد كسب و دانشجويان از شهريه دريافت هدف با تنها خصوصي دانشگاههاي اگر اما
خصوصي بخش ميشود باعث چه آن كه است واضح البته.ميآيند بهشمار بزرگ تهديدي شوند
آزاد بازار اقتصاد منطق اين اصولا و است بيشتر سود دستيابي به اميد شود عرصه يك وارد
يك دانشگاهي آموزش بخش در سرمايهگذاري كه داشت توجه نكته اين به بايد اما.است
نيروهاي گرفتن كار به طريق از بايد خصوصي بخش سخن ديگر به.است درازمدت سرمايهگذاري
از.يابد دست خود موردنظر سود و سرمايه به است كرده تربيت خود دانشگاههاي در كه ماهري
خود براي دانشگاههايي جهان سراسر در بزرگ شركتهاي از بسياري ميبينيم كه است رو اين
تربيت را خود نياز مورد ماهر نيروهاي آموزشي خدمات بهترين ارائه ضمن و ميكنند داير
.مييابند دست توجهي قابل سود به نيروها اين از بهرهگيري با و كرده
نياز مورد متخصص نيروهاي تربيت محل از خصوصي دانشگاههاي كه كرد تصور ميتوان حتي
براين كارشناسان هرحال به.يابند دست توجهي قابل درآمد به ديگر سازمانهاي و شركتها
به.گرفت نظر در را مشخصي مرز و حد بايد دانشگاهها خصوصيسازي مقوله در كه هستند باور
است پذيرفتني آموزشي نظام در خصوصي بخش حضور از مشخصي و محدود بسيار حد تنها ديگر عبارت
يادآور ديگر بار يك.گيرد صورت شده شناخته اصول و موازين رعايت با بايد هم آن كه
از و ندارد علم عرصه با چنداني سنخيت آزاد بازار اقتصاد آموزههاي اصولا كه ميشويم
حالت بهترين.كرد عمل محتاطانه بسيار بايد دانشگاهها خصوصيسازي با ارتباط در رو اين
دانشگاه استاد وايلر ، پروفسور.است دانشگاهي آموزش در دولتي بخش و خصوصي بخش تعامل
ميكنند جانبداري دانشگاهها خصوصيسازي از كه كساني:ميگويد باره اين در استنفورد
آموزش سرنوشت نميتوان هيچگاه كه چرا.شوند بخش اين از دولت عقبنشيني خواستار نبايد
.سپرد خصوصي بخش به كمال و تمام طور به را دانشگاهي
بلكه است ، زده كنار آموزشي عرصههاي از را دولت خصوصي بخش آمريكا متحده ايالات در حتي
به جهان كشورهاي بقيه از بيشتر مراتب به آمريكا متحده ايالت دولت:برعكس كاملا
كه ميكند كمك دانشگاهها به نسبت همان به خصوصي بخش و ميكند كمك كشور اين دانشگاههاي
وجود جهان كشورهاي ديگر با متحده ايالات دانشگاهي نظام ميان كه ديگري تفاوت.دولتي بخش
به خصوصي شركتهاي از بيشتر مراتب به ثروتمند شهروندان آمريكا در كه است اين دارد
به كمك صرف را خود مالي امكانات از توجهي قابل بخش نيز خيريه.ميكنند كمك دانشگاهها
فعال بسيار دانشگاهها به كمك در نيز آمريكايي بزرگ شركتهاي البته.ميكنند دانشگاهها
چهارصد سال يك در تنها آمريكا _ پاكارد هيولت _ رايانهاي غول مثال عنوان به.هستند
.است كرده كمك استنفورد دانشگاه به دلار ميليون
مستعد دانشجويان انتخاب
مراكز اين موفقيت راز و كرده رامعرفي جهان دانشگاههاي معتبرترين داريم قصد پس اين از
معتبر دانشگاه ميرويم ، آن سراغ به كه دانشگاهي اولين.دهيم قرار بررسي مورد را آموزشي
اين ولي است ، خصوصي دانشگاه يك استنفورد دانشگاه.است آمريكا متحده ايالات در استنفورد
امور دستاندركاران از برخي نظر مورد خصوصي دانشگاههاي با شباهتي گونه هيچ دانشگاه
.ندارد ما كشور در آموزشي
استادان از دانشگاه اين.دارد سرمايه دلار ميليارد هشت از بيش استنفورد دانشگاه
پليس حتي استنفورد دانشگاه.ميكند استفاده جهان سطح در برجستهاي بسيار و سرشناس
استنفورد دانشگاه.است نفر هزار چهارده حدود دانشگاه اين دانشجويان شمار.دارد اختصاصي
جهان دانشگاههاي معتبرترين از يكي دانشگاه ، اين دارد ، قرار آمريكا كاليفرنياي ايالت در
اما.است جهان ديگر دانشگاههاي از سختتر مراتب به دانشگاه اين در تحصيل.ميشود محسوب
.پيوست خواهد نخبگان جرگه به ترديد بدون شود ، التحصيل فارغ دانشگاه اين از بتواند كه كسي
محيط از ما تصورات با كه جهاني آكادميك ، جهان يك از است گزارشي.ميخوانيد چه آن
جهان در خصوصي دانشگاههاي موفقترين از استنفورد دانشگاه.است بيگانه كلي به دانشگاه
سان نزديكي در و (سيليكوني دره) "ولي سيليكون" قلب در بزرگ دانشگاه اينميشود محسوب
.دارد قرار فرانسيسكو
تمام پرينستون يا ييل ، هاروارد ، چون معتبري دانشگاههاي همانند نيز استنفورد دانشگاه
از دانشگاه اين:دارد اختيار در باشد ، داشته بايد معتبر دانشگاه يك را چيزهايي آن
دانشگاه ;ميشود محسوب عالي دانشگاه يك خود نوع در و است برخوردار جهاني اعتبار
اختيار در خود آموزشي برنامههاي انجام براي كافي پول و است مستقل دانشگاهي استنفورد
استنفورد التحصيلان فارغ.ميكنند تحصيل دانشگاه اين در متعددي بسيار دانشجويان.دارد
.نميكنند فروگذار خود سابق دانشگاه به كمكي گونه هيچ از و هستند قدرشناسي انسانهاي نيز
چهرههاي جهان سطح در آنها از بسياري كه دارد سرشناس استاد استنفورد 1247 دانشگاه
.ميشوند محسوب شناختهشدهاي
|