فاجعه و تاريخ پايان مجازي ، واقعيت
بخش واپسين _ فرانسوي معاصر فيلسوف ;بودريار ژان نگاه در پايان
انديشه
:اشاره
درآمده ، نگارش به سوم هزاره فرارسيدن آستانه در كه مقاله اين بخش نخستين در ريار بود ژان
پيشرفت خطي تك سير فروپاشي را آن و كرد تعبير مدرنيته پايان به دوم هزاره پايان از
نوميدوار و داده دست از پيشرفت انديشه به را اتكايش نقطه انسان وي نظر از.دانست تاريخي
.آيد برمي ديگر تكيهگاههايي -شايد - درپي شده فراموش و زده واپس گذشتههاي در
را مستقيماش تماس آدمي و انجاميده واقعيت زوال به اطلاعات جهان سيطره بودريار نظر از
(Virtualisatiou) مجازيسازي فراگرد با همواره او.است داده دست از (واقعيت) آن با
.ميكند زندگي مجازي واقعيت عرصه در كه شده مجازي است انساني او.روبروست
تبديل وانموده چيزي به و شده دور خود اصيل واقعيت از اشياء و انسانها وضعيت اين در
گويا واقعيت آن در كه سينماييميداند سينما را جهان بودريار شايد رو اين از.ميشوند
!مينشيند انتظار به را فاجعهاي آن هر آدمي و برخاسته هوا به و غبارشده تماما
:خوانيم مي هم با را مطلب دنبال
انديشه و فرهنگ گروه
مدرنيته.ميگذاريم فروش معرض در را تاريخمان كه است جايي قرن اين پايان معنا يك به
گذشته ، در !برود بايد چيز همه يعني ;است يافته خاتمه نيز پارتي و عياشي.است يافته خاتمه
و پررونق ساله همه حراجيها امروزه.ميافتاد اتفاق رسمي تعطيلات از قبل بزرگ حراجهاي
.برسانيم اتمام به را اندوختهها همه بايد.است حراج معرض در پارتي هستند ، حتي داغ
-سرمايه) زندگي پساندازهاي بايد.كنيم تمام را (زمان -سرمايه) زمان پساندازهاي بايد
براي معكوس شمارش اكولوژي حيطه در.دارد حضور جا همه معكوس شمارش.كنيم تمام را (عمر
همه و دارد وجود مرگ معكوس شمارش ايدز ، شدن فراگير با.دارد وجود سيارهمان منابع اتمام
روي نيست ممكن عملا اينها از يك هيچ باز ولي ميدهد ، روي سال 2000 سايه در اينها
.دهند
. نيست ;كلاركس آرتورسي داستان از بهتر تمثيلي هيچ ساز سرنوشت معكوس شمارش اين براي
وجود اسم بيليون نه.هستند ديني اسماء رونويسي و انتخاب متصدي تبتي راهبان از دستهاي
و كشيده زير به اسم آخرين دفعه يك معكوس ، شمارش اين پايان در پيشبيني اين براساس.دارد
و ميگذارند فرار به پا تمام خستگي با راهبان اين حال اين در.رسيد خواهد پايان به جهان
نجات براي كامپيوترها از دستهاي با كه ،IBM كارشناسان به آنان ميروند سريعتر
كه جهان تاريخ گويي.ميرسد پايان به ماه سه عرض در كار اين.ميآورند روي ميشتابند ،
.ميشود مجازي واقعيت مياني در پا مديون ميرفت ، نابودي به ثانيه چندين عرض در داشت
تكنيسينهاي اكنون.ميكند حكايت واقعي زمان در جهان نابودي از نيز مساله اين بدبختانه
(نداشتند باور داستان اين از كلمهاي به قبلا كه حالي در) كوه از بازگشت راه در IBM
.باشند آسمان ستارگان تكتك نابودي نظارهگر ميتوانند
راIBMتكنيسينهاي برخي ما.است كنونيمان وضعيت براي خوبي تمثيل اين نيز ، بار اين
پيشاپيش ما.كردند وصل برق پريز به جهان اتوماتيك تخريب براي را رمزي آنها و فراخوانديم
اشيا.داريم قرار واقعيت وراي مجازي رايانهايو رقمي ، فناوريهاي مداخله دليل به
داخل لذا برسند ، پايان به نميتوانند ديگر آنها.دارند قرار نابوديشان وراي پيشاپيش
.ميافتند فرو (بيپايان اقتصادي بيپايان ، بحران سياست بيانتها ، تاريخ) بيانتها گودال
تاريخ زمان ، در خاص نكتهاي وراي" ;كنتي نظر طبق.ندارد وجود كنتي روياي تحقق جز چيزي
.كرد ول را واقعيت آن ، به بخشيدن تحقق بدون كامل نژادانسان.داد دست از را واقعيتاش
.نداشت وجود آن تحقق براي راهي بلكه ;باشد حقيقي نميتوانست ديگر داد ، روي هرچه پس آن از
به اينكه جز نداشتيم چارهاي.برگردد زمان در خاص نقطه همان به دوباره كمترتوانست..
".دهيم ادامه حال زمان تخريب كار به شدت
را تاريخي و ميكنيم جهان اين انهدام صرف بيپايان طور به را انرژيمان ما درحقيقت ،
طور به(گذارد نابودي به رو يا) دهد خاتمه خودش به نميتواند ديگر كه ميسازيم تباه
ميتوان را چيزي هر.ميرساند مدد ما به وظيفه انجام براي پيشرفتهاي فناوري فزايندهاي
گسترش اينسازيم متوقف را فراگرد اين نميتوانيم ديگر ما.داد گسترش نامتناهي بهطور
روي تصاعدي شتاب صورت به بيپايان نظري پژوهش يك در و واقعيت بدون عبارتي به و ما بدون
امر اين.ميدهد روي واقعي حادثه هيچ بدون و واقعي رويداد هيچ بدون كار اين.ميدهد
.كردهايم گم را آن پايان همچنين و را تاريخ ما.است بيپايان دوراني كار يك صرفا
ما به كه است پايان فقط و پايان.است كردن تصاحب براي چيز گرانبهاترين پايان تصاحب
.هستيم اطلاعات اوج در ما شد ، گفته آنچه برخلافاست داده رخ حقيقت در چيزي كه ميگويد
ميدهد؟ روي چيزي آيا كه بگوييم نميتوانيم ديگر.شدهايم دفن رسانهها عمق در ما
شايد -ميگويد كنتي چنانكه -باشد آن كثير ترفندهاي از يكي فقط تاريخ پايان شايد اما
پايان به را ما ميكند سعي تاريخ شايد.نداديم تشخيص را آن اما يافته ، پايان پيش مدتها
.است برگشته عقب به ديگر جهت در پيشاپيش كه صورتي در.سازد متقاعد خود
مكرري موقعيتهاي بيپايان ، چرخشي عمل اين با همراه افراطآميز پديدههاي تصاعدي شتاب
قبيل از تكراري اوضاع.نيستند وصول قابل (تاريخي عقل) عقل با ديگر كه ميآفريند را
ميتوانيم.ميآيند بهوجود هميشه ديني و مليگرايانه شورشهاي قومي ، اختلافات جنگها ،
در را آنها ميتوانيم كه ميكنيم گمان كه زماني حتيبناميم رويدادها -شبح را آنها
معاني ضرورتا مشابه اتفاقات.نيستند شيء همان ديگر بشناسيم ، قبلي رويدادهاي با مقايسه
يا دهند ، روي تاريخ نزولي يا صعودي مرحله در اينكه به باشند وابسته چه ندارند ، يكساني
يك از بخشي يا باشند ، ساز و ساخت حال در تاريخ يك از بخشي اينكه به باشند وابسته چه
را خودش كه تاريخي داريم ، قرار معيوب تاريخ يك وسط در ما امروز.ساز و ساخت بدون تاريخ
.شبحاند رويدادها اين دليل اين به.برميگرداند عقب به
"كوچكتر" ناپلئون همان يعني ;ميشناسيم داده ارائه سوم ناپلئون از ماركس كه را تحليلي ما
كم تابشي باز مضحك ، تقليدي با مقايسه در او.اول ناپلئون بيمعني و مضحك كپي عنوان به
حال رود ، جلو تا ميبرد كار به را بيمعني و مضحك كپيبرداري فن اين تاريخاست ارزش
و ".ميشود كمدي ميكند ، بازسازي را خودش تاريخ وقتي".برميگردد عقب به واقع در اينكه
دوره ".ميشود تاريخ ميكند ، بازسازي را خودش كمدي وقتي":كه كنيم اضافه ميتوانيم ما
مدرنيته اوليه رويدادهاي فرسوده و كمارزش كپيهاي اين از را متعددي مثالهاي كنوني
"پستمدرن" معنا اين بهناميد "مدرن پست" ميتوان تنهايي به را عصر اين.ميدهد نشان
رسانههاي فقط صحنهاش كه است رويدادهايي روحوارگي يا جعل وضعيت همان آن وضعيت كه است
كه هستند تاريخي رويدادهاي آنها.هستند دوم دست اجناس مثل مدرن پست رويدادهاي.است خبري
جز چيزي بازيگران آن در كه غيرواقعي تاريخي.كنند احياء را خودشان نميتوانند ديگر
.ميدهد نشان ما به را وضعيتي چنين يك از دراماتيك مثالي بوسني جنگنيستند لشكر سياهي
سكون فرناندز ماسدونيو قول به.بود تاريخ خود عجز نماد بلكه ;نبود رويداد يك ديگر بوسني
كار نيروي كه معنا اين به چيست؟ "رويدادها شوك" استعاره از مراد.بود "رويدادها شوك" يا
سوگواري عمل يك كه است هم نيز معنا اين به لكن.است كرده نيرو اعمال كار از خارج تاريخ
.ميگيرند عهده به خبري رسانههاي را كار اين كه معناست اين به نيز گاهي و ميشود شروع
سرمايه كه طور همان درست.بسازند را آن و بگيرند عهده به را رويداد اين بايد رسانهها
چشماندازهاي تمام از پارادوكسيكال بازگشت امر اين.كند ايجاد كار تا ميشود متقبل
كار عمل ميكند ، خود ايجاد را كار سرمايه وقتي جديد ، وضعيت اين براساساست ما كلاسيك
.(سازد واژگون را سرمايه قوام ميتواند اتفاق اين و) ميدهد دست از را معنايش كردن
كه راهحلي يگانه.ندارند تاريخي بار ديگر كه است رسانههايي محصول اينرويداد همچنين
را آنچه هر شدن مجازي.ميشود مجازي رويداد اين.رسانههاست بصري حل راه باقيمانده ،
.ميكند ويران خواند ، ميتوانيم تاريخ واقعي حركت
آنجا در كه است حوزهاي اينميشويم فراتاريخي يا فراسياسي قلمرو وارد ما اينجا ، در
.نميدهند رخ واقعيت در "واقعي زمان " در استقرارشان و توليد خاطر به ديگر رويدادها
خلايي در فراسياسي رويدادهاي همچون آنها.كرد تجسم فراسياسي نحو به ميتوان فقط را آنها
رويدادها اينكه وجود با آنجا ، در كه است فضايي اطلاعاتي حوزه.گشتهاند گم اطلاعات از
رويدادها اين و گذاشتهاند جاي به مصنوعي جاذبه يك خود از شدهاند ، خالي جوهرهاشان از
به يا.ديد واقعي زمان يك در را آنها نميتوان آنجا در كه شدهاند فرستاده پشتمداري به
اين ميتوان اكنون دادند ، دست از را تاريخشان سرزندگي و شور اينكه از پس ديگر ، عبارت
است چيزي شبيه امر اين.كرد پخش خبري رسانههاي فراسياسي صحنه روي دوباره را رويدادها
از او تحليل و فوكو يادآور مساله تاريخ اگر.ميدهد رخ سينمايي فيلم يك ساختن در كه
قدرت كه نيست امر اين نشانه پيشاپيش آيا ميكند ، قدرت تحليل به شروع وي وقتي.است قدرت
داده دست از را هدفش قدرت ديگر كه نيست اين نشانه امر اين آيا ندارد؟ سياسي معناي ديگر
خود.شدهاند محو پيشاپيش آنها كه ميگويد اوليه جوامع به نگاه با قومشناسي وقتي است؟
.است نابودي فراگرد اين از بخشي نيز تحليل اين
بسيار هميشه آنها:كافكاهستند مسخ شبيه انتقادي ، تفكر كل بهطور شايد و انتقادي آگاهي
چيزي انتقادي آگاهي.مينروا جغد مثل غروب ، هنگام جرم ، ارتكاب از بعد يعني ;ميرسند دير
ديوار بر آنها سايه و افلاطون تنديسهاي يادآور و نيست گذشتهنگرانه پيشبيني يك جز
ميگويند سخن زمان درباره مردم وقتي.است (تاريخ) غار داخل (رويدادها ديوار) پشتي
استفاده فرعي راههاي از تاريخ.است گشته ناپديد پيشاپيش زمان بگويد داشت عادت آپولينا
.ميكند چنين انتقادي تحليل تنها.نميكند
برخلاف -كه انديشهاي دارد؟ وجود پارادوكسيكال انديشه ديگر ، انديشه براي جايي آيا پس
دارد وجود انديشهاي آيا ميكند؟ مطرح را ناشدني حل مسائل و پرسشها قاطعانه -ماركس گفته
چه بود؟ نخواهند حاضر هم هرگز و نباشد حاضر قبلا آن ماديراهحل شرايط كه
يك در را جهان كار اين در و ميكند مشكلآفرين را پيشين مكشوف راهحلهاي تمام باز كسي
مخاطرهآميز تقدير اين آيا كه نميداند هيچكس ميكند؟ رها گيجكننده بلاتكليفي
تاريخ سرنوشت كه همانطور درست ميشود ، خودش پيشبيني قرباني سرانجام كه نيست انديشهاي
بيفتد؟ خود دام به بايد كه است اين
|