افتخار راههاي
ميخنديم چرا
باران در آواز
افتخار راههاي
است مهم هنوز استراسبرگ لي روش چرا
.است آشنايي نام ميكنند دنبال را بازيگري مقوله كه كساني همه براي استراسبرگ لي نام
كلاسهاي در و بود آن مبدع او كه بازيگري در است روشي شيوهگرا بازيگري يا اكتينگ متد
مملو هميشه اكتورزاستوديو كلاسهاي.داد تعليم شاگردانش به را آن اكتورزاستوديو در درسش
تئاتر و سينما در كار و بياموزند را بازيگري تازه شيوه ميخواستند كه بود هنرجوياني از
.كند ابداع بازيگري براي را علمي روشي تا كوشيد آغاز همان از استراسبرگ.كنند آغاز را
به مغز كاركرد درباره بارها. داشت توجه بسيار او درونيات و بازيگر فيزيك به او
رهاييسازي كلاس شروع از پيش كه ميكرد توصيه آنها به هميشه و گفت را چيزهايي شاگردانش
كتاب دو دوساله يكي اين در.سازند جدا مشغولند كه چيزهايي همه از را خودشان و كنند
درسهاي از بخشهايي كه تاليفي بود كتابي اولي شد منتشر فارسي به متداكتينگ درباره
بخشي ميخوانيد آنچه.بود بازيگري استاد اين درسهاي كامل متن دومي و داشت را استراسبرگ
جايزه دريافت هنگام پاچينو كه استادي.استادش روش درباره است پاچينو ال سخنراني از
.كرد تقديم استادش بزرگ روح به را آن "زن خوش بوي" فيلم براي اسكار
پاچينو ال
آزرم محسن:ترجمه
چيزي همان ميكنم فكر و هستم راضي خودم بازي از كردم بازي خوب هم من "پدرخوانده 2" در
چون استادي كمك به بازي آن كه است اين است مهم كه مسئلهاي اما باشد بايد كه است
آمد دست استراسبرگبه
آدمهايي دست آن نميآورداز تاب مقابلشان در كس وهيچ بودند نافذ شدت به چشمانش
كنيد ولش ديگر بود محال ميشديد روبهرو او با بار يك اگر كه بود
ايمان كنيد قطع را بازي حتما هستيد متوسط يا ميكنيد بازي بد داريد كه ديديد زماني اگر
نه يا است خوب بازيتان كه ميدانيد ديگري كس هر از بهتر شما خود كه باشيد داشته
آنكه از پيش حرفهاي بازيگر هر كه ميگفت "استانيسلافسكي" قول از هميشه "استراسبرگ لي"
تاكيد هميشه جمله اين روي استراسبرگ.است بوده تماشاگر يك شود بازيگري دنياي وارد
بقيه و من.بياوريد زبان به را جمله اين كنيد سعي بيكاري مواقع در ميگفت و ميكرد
.بود ما زبان ورد جمله اين.ميكرديم گوش نصيحتاش به مينشستيم او كلاس سر كه كساني
حتي.ميكنيم بر از را عادي كاملا جمله يك داريم كه ميرسيد نظرمان به كار اوايل البته
كلمهها ميخواهد است ، استراسبرگ روش اين ميگفتند هنرجوها از نفر دو يكي كه است يادم
.نبود او خواسته همه اين اما داشت ، مدنظر هم را مسئله اين حتما او.بچرخند زبانمان روي
شدن بازيگر از پيش ما.ميشود دستگيرمان توجهي جالب چيزهاي كنيم دقت او حرف عمق به اگر
خوب ، بازيهاي عالي ، بازيهاي:كردهايم تماشا را زيادي بازيهاي بودهايم ، تماشاگر
.ضعيف بازيهاي و متوسط بازيهاي
يك كه كاري.بد يك كدام و است خوب بازي كدام ميگويد ما به كه داريم معياري بنابراين
چيست ، حرف اين معناي ميداند بازيگري هر.كند بازي خوب كه است اين بكند بايد بازيگر
ميكند بازي بد كه بازيگري.دارد معنايي چه حرف اين ميداند تماشاگري هر كه طور همان
كردن بازي.دارد خبر بودناش خوب از خودش هم ميكند بازي خوب كه بازيگري و ميداند خودش
روي ميخواهيد شما كه نميكند هم تفاوتي.است سختي كار كردن بازي خوب نيست ، سختي كار
بازي.كنيد بازي دوربين جلوي است قرار اينكه يا و شويد ظاهر آدم صدها چشم مقابل صحنه ،
مايه بايد كنيد ، بازي خوب بخواهيد وقتي دارند ، را خودشان سختي دو هر سينما و تئاتر در
بازيتان و نباشد خوش حالتان شب يك تئاتر در است ممكن.كنيد خرج جان و دل از و بگذاريد
زدن حرف و باشيد كشيده را دندانتان شايد برويد ، راه درست نتوانيد شايد.كند تغيير
.باشيد فروريخته دفعه يك و باشند داده شما به ناگواري خبر هم شايد باشد ، دشوار برايتان
صورت با بازي.داريد ديگري مشكلات حتما اما باشيد نداشته را مشكلات اين شايد سينما در
نزديك ، نماهاي.دارد بيشتري اهميت سينما در بازي جور اين مسلم قدر اما است ، مهم تئاتر در
.كنيد رفتار خواست دلتان جور هر نميدهند اجازه شما به عدسيها انواع و بسته نماهاي
بسته و باز چشمهايتان ، .دارد اهميت رفتنتان راه اندازه به درست شما چهره و صورت
مياندازيد پيشاني به كه چينهايي و است مهم شدت به زدنتان پلك كند يا تند و شدنشان
هميشه خطها اين اما ميشود خط از پر پيشانيتان حيرت فرط از گاهي.نبريد ياد از هم را
را چينها اين از سايهاي اول ، رديف تماشاگر شايد تئاتر در.نميخورند شما كار درد به
به رسد چه نميبيند ، را چين اين اصلا است آخر رديف در صندلياش كه تماشاگري اما ببيند
اما شدند؟ سبز او پيشاني روي كجا از يكدفعه چين همه اين !خدايا:بگويد خودش با اينكه
را چينها اين نفر ميليونها باشند ، كرده فيلمبرداري را شما نزديك نماي اگر سينما در
حال هر به آنچه !است شده پير قدر چه:كه ميدهند تكان هم سري حتما بعضيشان و ميبينند
هستيد ، متوسط يا ميكنيد بازي بد داريد كه ديديد زماني اگراست كردن بازي خوب است مهم
كه ميدانيد ديگري كس هر از بهتر شما خود كه باشيد داشته ايمان.كنيد قطع را بازي حتما
داريد واقع در چون بگذاريد ، كلاه را ديگران سر كه نكنيد هم سعي.نه يا است خوب بازيتان
.ميزنيد گول را خودتان
استاد خير به روز
را او كه اول بار همان از.ديدهام كه بود بازيگراني قدرترين از يكي "استراسبرگ لي"
در كس هيچ كه ميكردند نگاه جوري و بودند نافذ شدت به چشمانش.ميكرديد حيرت ميديديد
روبهرو او با بار يك اگر كه بود آدمهايي دست آن از استراسبرگ.نميآورد تاب مقابلشان
شما به را تازهاي درس ميتواند كه بوديد مطمئن هميشه.كنيد ولش ديگر بود محال ميشديد
به همهشان پس از و بوديد بر از را درسها تمام هنرجوها همه قول اگربه حتي.بياموزد
و ميكرد صحبت به شروع آهسته او.داشتيد نياز او به هم باز برميآمديد ، شكل بهترين
به را بازيگر هر دانستنشان كه مهم و ريز نكتههايي.ميآورد زبان به را تازهاي چيزهاي
و ميشد بلند پايش پيش ميشد ، داخل كلاس در از وقتي استراسبرگ.ميكند نزديكتر موفقيت
گاهي و را "شكسپير" نمايشنامههاي از سطرهايي گاهي:مينوشت تخته روي را چيزهايي
از طرحهايي.ميكشيد سياه تخته روي را شكلهايي هم گاهي.را انگليسي شاعران از شعرهايي
حرف دربارهاش هم كلمه يك حتي و ميكشيد را طرحها اين گاهي.ميكنند بازي كه آدمهايي
آن درباره ميخواست هنرجوها از كه بود اين ميكرد كه كاري اولين بعدش جلسه اما نميزد ،
كه نبود يادش كس هيچ.خوردند رودست همه كرد ، را كار اين وقتي اول باركنند صحبت طرح
دارم عمر تا كه نوشت را كلمهاي تخته روي و شد بلند جا از او بعد بوده ، چه قبل هفته طرح
بازيگري گفت و زد حرف حافظه از ما براي كه بود اين از پس."حافظه":نميكنم فراموشاش
و ميگذاشتم سرش به سر گاهي شدم صميميتر او با كه بعدها.ندارد معنايي حافظه بدون
،"پدرخوانده 2" فيلمبرداري زمان است يادم.ميدادم تحويل خودش به را خودش حرفهاي
كنده را پرش و بال كه بود مرغي مثل واقع در ندارد ، آراموقرار كه ديدم را استراسبرگ
زير هم چيزهايي.زد دور بار چند را اتاق.طرف آن به طرف اين از ميرفت ، راه مدامباشند
دارد يا بياورد ، زبان به فيلم در بايد كه است گفتوگوهايي همان نميفهميدم كه ميگفت لب
سعي.كردم تماشايش و ايستادم من اما.نميديد مرا اول نظرم به.ميكند مكالمه خودش با
و من به رو برگشت دفعه يك.كردم نگاهش دقت به و او به زدم زل.كنم پرت را حواساش كردم
زيادي.كنم فراموش را گفتوگوها ميترسم.است فاجعه واقعا ال ، جايي؟ اين تو ال ، ":گفت
.كرد سكوت دفعه يك بعد و بافت هم به را زمان و زمين زد ، حرف دقيقهاي ده "نه؟ شدهام هول
كه ميدانند همه.كرد شروع را كارش دوباره و ميرفت راه داشت اول كه جايي همان برگشت
بازي.كند بازي ميتواند بازيگر يك كه شكلي بهترين است ، عالي "پدرخوانده 2" در او بازي
او درس كلاسهاي از حتي كه چيزهايي خيليميداد ياد من به را چيزها خيلي او كنار در
فكر و هستم راضي خودم بازي از كردم ، بازي خوب هم من "پدرخوانده 2" دربودم نگرفته ياد
كمك به بازي آن كه است اين است مهم كه مسئلهاي اما باشد ، بايد كه است چيزي همان ميكنم
را ايرادها.ميگرفت ايراد او و ميكردم بازي من.آمد دست به استراسبرگ چون استادي
را آنها و ميگشت من بازي در جزئياتي دنبال او.ميكردم بازي دوباره و ميكردم تصحيح
!جزئيات يعني كلي نگاه يك در بازيگري اما نداشتم ، آنها به توجهي خودم كه ميديد
ال نه ، جوري اين
تمرينهاي دارم ، ياد به خوب را كنم بازي استراسبرگ روبهروي ميخواستم كه باري اولين
هنرجوها از يكي.ميكردند بازي هم روبهروي دو به دو هنرجوها و بازي كارگاه بود ، كلاس
هستم ، تنها من ديد كه استراسبرگ و زد من بخت.بود كم نفر يك بنابراين بود ، نيامده روز آن
و لرزيد پايم و دست نه ديدم خودم روبهروي را استراسبرگ وقتي.ايستاد من روبهروي خودش
هم او.بگويم چيزي نميتوانم كردم احساس.شد قفل زبانم بالعكس ، رفت ، بالا بدنم حرارت نه
اخراج كارخانه از را او اينكه از ناليد ، بد زندگي از:كرد شروع خودش و ديد مرا حالت
برايش اندكي پول كرد اعتراف بدهد ، را بچهاش و زن خرج تا ندارد پولي ديگر و كردهاند
.بود شده قفل زبانم من اما.ميشود پياپياش نوشيدنيهاي خرج دارد هم آن كه مانده
چيزي اقلا !لامصب:گفت و گرفت را يقهام دفعه يك نميزنم ، حرفي من كه ديد استراسبرگ
شروع و شد باز دوباره زبانم.بود شوك يك مثل درست او حركت اين !باشد خوش دلم كه بگو
خوشام آن از حسابي و بودم ديده را تئاتري "برادوي" در قبلاش هفته.زدن حرف به كردم
بريدهبريده مقطع ، :ميزد حرف غريبي و عجيب شيوه به فرعياش بازيگران از يكيبود آمده
شروع.كنم بازي لحن آن با گرفتم تصميم دفعه يك.ميانداخت فاصله حرفهايش ميان كلي و
بعد ،!فردا بيخيال كن ، حال مانده كه همين با !رفيق بيخيال گفتم بريدهبريده و كردم
حرف طرز چه اين":گفت و كرد نگاهم.من به زد زل و كرد قطع را بازياش استراسبرگ ديدم
و آمده خوشام بازيگر آن بياني شيوه از كه دادم توضيح برايش صادقانه خيلي "پسر؟ زدنه
:گفت بود نااميدي از سرشار كه لحني با و داد تكان سري او.بزنم حرف او مثل داشتهام دوست
تو.تو نه اوست ، بياني شيوه اين.كني بازي او مثل تو نيست قرار !ال نه ، جوري اين !واي"
براي ببرد من از نامي كه آن بدون او بعد جلسه ".خودت مثل فقط.بزني حرف خودت مثل بايد
شيوه شما ، بازي نوع ميگفت او.كنند بازي ديگري كس مثل نبايد كه داد توضيح هنرجوها
را چيزها اين نميشود.ميآيد شما خود از چيز همه خلاصه و رفتنتان راه نوع بيانيتان ،
كن سعي ميآيد خوشت كسي بياني شيوه از اگر حتي گفت من به استراسبرگ.بگيريد ديگر كسي از
نه ميزند حرف دارد ال شوند مطمئن همه كه بزني حرف جوري بايد.بسازي را آن دوباره تا
جزئيات جز چيزي بازيگري كه ميگرفتيم ياد ما و ميگفت را چيزها اين استراسبرگ.ديگر كسي
شود شخصي شود ، دروني بايد تاثيري هر ميگفت اما نميكرد ، انكار را گرفتن تاثير او.نيست
را خاطره اين "زن خوش بوي" فيلمبرداري زمان بعد سالها.باشد داشته تعلق خودتان به و
كرده كاري چنان من كه نميكرد باور.شد حيرتزده برست.كردم تعريف "برست مارتين" براي
باشد ، داده گافها اين از است ممكن راهش ابتداي در بازيگري هر كه دادم توضيح برايش.باشم
اصلا كه اين يا و ميروند طفره يا ديگر بعضي و ندارند چيزها اين گفتن از ابايي بعضي
ميشناختم كه كوري روي از را حركاتم ميخواستم اول "زن خوش بوي" در.ميشوند قضيه منكر
رمز.كردم دروني را رفتارها آن افتادم ، استراسبرگ حرفهاي ياد وقتي اما كنم ، تنظيم
.بود نابينايي عين در نفس به اعتماد موفقيت ،
ابد تا فرمان سه
باورشان كه فرمانهايي.داشت را خودش خاص فرمانهاي پيامآور يك مثل درست استراسبرگ
كلاس در او راه به چشم وقتي بار يك.باشيم داشته باورشان تا ميخواست ما از و داشته
هميشه مانند.شد وارد كشيشها جامه با استراسبرگ و شد باز در كه ديديم بوديم ، نشسته
تخته به رو و كرد تشكر ما از او."استاد بخير روز":گفتيم صدا يك و شديم بلند ازجا
چرا او بدانند ميخواستند و ميكردند نگاه هم به هنرجوها.ننشست صندلياش روي.ايستاد
و برداشت گچ كوچكي تكه آرام استراسبرگبود سكوت در غرق كلاس.پوشيده را كشيشها جامه
:نوشت تخته روي
:اكتورزاستوديو در هنرجويانش به است استراسبرگ لي فرمان اين"
.باشيد داشته باور ميكنيد چه آن به كه باشد - 1
.باشيد داشته ايمان رفتارتان به كه باشد - 2
".گيريد كار به را تخيلتان قوه كه باشد - 3
تا كشيد طول دقيقهاي چند.رفت بيرون كلاس از و نوشته را فرمان سه اين استراسبرگ
درس كلاس براي هميشه كه لباسهايي همان.بود تنش عادي لباسهايي بار اين.برگشت دوباره
سه فرمان ده جاي به او چرا كه نكته اين دادن توضيح ما براي كرد شروع بعد.ميكرد تن به
تمرين آن در كه زد اتاقي ديوار به و نوشت درشت بايد را فرمان سه اين چرا و دارد فرمان
.باشد باور قابل بايد چيز آن كنيد ، باور را چيزي كه آن براي ميگفت استراسبرگ.ميكنيم
سر چيز همه كه هستيد مطمئن و است راحت آن بابت از خيالتان يعني داريد ، ايمان شما وقتي
اينها از.است وابسته فرضي موجودي خلق به تخيل ميگفت ، نيز تخيل درباره.است خودش جاي
و صراحت با چنان خيالي ، محركهاي مقابل در كه است اين اصلي هدف:ميرسيد نتيجه يك به هم
استراسبرگ كه بودند ويژهاي عامل سه اينها.هستند واقعي گويا كه دهيد نشان واكنش قاطعيت
.دارد سروكار آنها با بازيگري هنر ميگفت و بود معتقد آنها به
موقعيتي در ما.بود "رهاييسازي" ميكرد بازيگرياش كارگاه در استراسبرگ كه كاري اولين
پيدا داشتند تنش كه را بدنمان از نقطههايي بعد و داشتيم دوست كه ميگرفتيم قرار
جلوي كه است زايدي انرژي تنش.كرد برداشت را آن منفي معناي فقط نبايد تنش از.ميكرديم
دچار را او اندام در مطلوب حسي واكنشهاي و ميگيرد را بازيگر در انديشه طبيعي جريان
استراسبرگ اما كرد برطرف كامل طور به را تنش نميتوان كه است طبيعي ميكند ، اختلال
مشهوري جمله او.كرد كنترل را تنشها ميشود كه دهد نشانمان تا ميكرد ما با تمرينهايي
كردن كوك مانند رهاييسازي ميگفت.هستند بر از شاگردانش همه كه داشت رهاييسازي درباره
به فاجعه نباشد ، كوك سازش اگر اما باشد ، كمال و تمام استادي نوازنده يك شايد است ، ساز
و ميبرد بالا نيز را اجرا حين در انعطاف رهاييسازي ، ميگفت استراسبرگ.ميآيد بار
در و ميزند هم ذهني كنش يك به دست ميكند ، اجرا را صحنه دستورهاي كه همانگونه بازيگر
ذهني ، رهايي كه داد ياد ما به او.ميكند كنترل آگاهانه شكلي به هم را انرژياش حال عين
تنش يا انقباض ذهني ، تنش رفع با ميتوان گاهي حتي و است جسمي رهايي از سختتر بسيار
"تمركز" بر مقدمهاي حكم رهاييسازي چون است ، كار اول اين تازه و برد ميان از را عضلاني
...هيچ يعني تمركز بدون بازيگري و دارد را
* * *
امروز ميرفت؟ پيش چگونه بازيگري نبود ، استراسبرگ لي اگر كه ميكنم سوال خودم از گاهي
آن استراسبرگ بدون بازيگري دنياي كه است اين واقعيت ميشد؟ چه آيندهاش و داشت وضعي چه
به را آنها كرد سعي و آورد بازيگري براي تازهاي روشهاي او.هست اكنون كه نبود چيزي
.ديدهايم امروز به تا كه بود بازيگراني بزرگترين از يكي استراسبرگ.بدهد ياد ديگران
نيستند حاضر كه بچههايي مثل شايد داشت ، دوست را كردن بازي چون ميكرد بازي كه بازيگري
استانيسلافسكي ، قول از بارها او.بگذرانند ديگري چيز با بازي به جز را كودكيشان دوران
به او كه بود هديهاي متد ، بازيگري.است بشر روحي زندگي بازيگري كه ميگفت استادش ، يعني
كار شيوه اين با كه بزرگي بازيگران بدون و متد بازيگري بدون.بخشيد بيستم قرن در سينما
بازي براي كه گاهي.نيست تصور قابل اصلا سينما دادند ، ارائه را بازيها بهترين و كردند
كه كنم مجسم را او ميكنم سعي و ميافتم او ياد نميكنم درك را نقش و ميشوم مشكل دچار
".حله چي همه باشي ، خودت اگر.ال باش ، خودت:ميگويد آخر دست و ميدهد گوش حرفهايم به
ميخنديم چرا
ابراهيمي افشين
Stealing Harvardهاروارد دزديدن
كالوچ مك بروس:كارگردان
پن كريس فارينا ، دنيس گرين ، تام لي ، جيسن:بازيگران
تا منتظرند نامزدش همراه به و كرده ازدواج قصد مدتهاست كه است سادهاي جوان (لي) جان
درست امابروند زندگيشان سر و بخرند خانه آن با تا برسد دلار هزار به 30 پساندازشان
كه ميرسد خبر است ، آماده خانه خريد براي چيز همه و ميشود جور نظر مورد پول كه وقتي
در بوده داده قول قبل سالها كه جان.است شده قبول هاروارد دانشگاه در جان خواهرزاده
صرف سرمايهاش تمام كه ميشود متوجه بدهد ، را تحصيلش هزينه دانشگاه ، به او راهيابي صورت
با كه ميدهد پيشنهاد او به جان چل و خل دوست (گرين) داف حال همين در.شد خواهد كار اين
.بدهند دانشگاه شهريه بابت را پولش و كنند دزدي هم
تا كه او.است شده شناخته فيلمنامهنويس عنوان به بيشتر فيلم ، كارگردان كالوچ ، مك بروس
"شب شنبه زنده" برنامه با ساله دو دوره دو طي است ، شده امي جايزه نامزد بار سه حال به
.است داشته همكاري
شد قرار.كرد تغيير "دايي" به بعد كه باشد "استنفورد دزديدن" بود قرار ابتدا فيلم اسم
"قول" كه رسيدند نتيجه اين به بعد اما.بگيرد "د دزديدن" را جايش و كند تغيير هم اسم اين
دزديدن" نام با فيلم كه هم حالا حتي.دادند تغيير "دادي قول" به هم را آن و است بهتر
!كنند عوض را اسمش هم باز نيست بعيد شده ، داده نمايش "هاروارد
* * *
بنويسد ، خوبي كمدي فيلمنامههاي هركس كه است اين براي دليل بهترين "هاروارد دزديدن"
زنده" مجموعه با همكاري اعتبار با حتي كالوچ مك.ساخت نخواهد خوبي كمدي فيلمهاي لزوما
به اينكه به برسد چه..كرد تحمل را آن بتوان حتي كه بسازد فيلمي نميتواند هم "شب شنبه
قابل اعتبار هم آن نويسنده كه شده اضافه ضعيفي فيلمنامه به كالوچ مك بيمايگي !خنديد آن
.بود "آمريكايي محبوبهاي" اثرش آخرين كه تولان پيتر:دارد كمدي متنهاي در توجهي
به را فيلم كمدي بار نميتوانند تنهايي به يك هيچ داف ، و جان فيلم ، اصلي شخصيت دو اما
و شده خوشقلب و ساده جوانهاي كليشه به تبديل اخيرش فيلمهاي در لي جيسن.بكشند دوش
تقريبا" و "ايمي تعقيب" مثل فيلمهايي در زيبايش نقشآفرينيهاي از نشاني ندرت به ديگر
فقط بودن بامزه جاي به كه است نچسبي شخصيت همان معمول طبق هم گرين تامميبينيم "مشهور
آنها تضاد كه است آن از كمتر هم فيلم در شخصيت دو اين متقابل حضور.ميكند مهوع كارهاي
تجاري شكست است ممكن كه است اين فيلم اين مثبت نكته تنها اما.كند ايجاد طنزي بتواند
!شود سينما در او كار پايان باعث و باشد گرين تام براي خلاصي تير بتواند آن ، شديد
* * Lilo * Stitch استيچ و ليلو
دوبوا دين سندرز ، كريس:كارگردان
ريمز وينگ اسكاتلي ، جيسن سندرز ، كريس چيس ، ديوي:صداها
"استيچ و ليلو" با بود ، نوشته ديزني براي را "مولان" فيلمنامه اين از پيش كه سندرز كريس
تازه دوبواي دين و خودش توسط او اوليه ايده.كرد تجربه هم را كارگرداني بار اولين براي
اين بر علاوه سندرز.گرفتند عهده به را كارگرداني هم نفر دو همين و شد نوشته كار
به كه است فضايي موجود يك استيچ.است بوده هم استيچ براي صداسازي عهدهدار مسئوليتها ،
پنهان با او.ميكند فرار زمين به و شده محكوم وحشيانهاش و كنترل غيرقابل رفتار دليل
يتيمي دختر ليلو.ميشود خانگي حيوان و زده جا سگ يك را خودش دستش ، شش از دست دو كردن
رفتار ليلو ، به دادن روحيه ضمن استيچ.ميكند زندگي جوانش خواهر با كه است هاوايي اهل
ديگر طرف از و ميريزد هم به را خواهر دو زندگي ناخواسته اما ;ميكند عوض هم را خشنش
.هستند او دستگيري دنبال به هم فضايي ماموران
از را آن و گرفته دست به را هواپيماي 747 يك كنترل ليلو كه داشت وجود فيلم در صحنهاي
.شد حذف كلا سپتامبر يازده واقعه از بعد قسمت اين.ميكند رد هونولولو آسمانخراش دو بين
* * *
معلوم استعداد ، با مجموعه يك از نفر يك رفتن از بعد كه آمده پيش زياد موسيقي عالم در
و است بلكسبت از موفقتر آزبورن آزي:است بوده گروه كل از بزرگتر تنهايي به او كه شده
تجربهاي چنين سينما در اما.ميگيرد قرار پريست جوداس از فراتر هلفورد راب ساختههاي
واحد راس از كتزنبرگ جفري رفتن كنار اينچنيني ، اتفاق مهمترين و ندارد سابقه زياد
انيميشن بلند فيلمهاي توليد به شروع وركس دريم در او وقتي.بود ديزني استوديوي انيميشن
:آتلانتيس") ديزني اخير كارهاي و بگيرد پيشي ديزني مجموعه تمام از توانست راحتي به كرد ،
درخشان حال و حس يك هيچ (...و "استيچ و ليلو" ،"امپراتور تازه عادت" ،"شده گم امپراتوري
مقابل در.ندارد را (...و "شاه شير" ،"علاءالدين" ،"دلبر و ديو") كتزنبرگ دوران آثار
از بالاتر گردن و سر يك "استيچ و ليلو".موفقترند ديگري از يكي وركس دريم انيميشنهاي
فاصله فرسنگها قديمي درخشان آثار با هم باز اما ميگيرد ، قرار ديزني اخير انيميشن چند
و كند كمك فيلم اين به نتوانسته هم الويس ترانههاي از درخشان استفاده حتي.دارد
.است كرده متوسط فيلمي به تبديل را آن تخيلي - علمي با كودكانه بخشهاي دوپارگي
باران در آواز
شده شليك تازه تفنگ لوله دو
جواهريان نگار
معاصر كارگردانان مطرحترين از يكي عنوان به بلندش فيلم اولين ساختن با "ريچي گاي"
مدارس در آكادميك تحصيلات نداشتن عليرغم كه است كارگرداني اوشد مطرح بريتانيا
عاري را آنها از بسياري و ميكند رد را رشته اين فارغالتحصيلان آثار راحتي به سينمايي
"ريچي".را بريتانيا سينماي در شده ساخته فيلمهاي جمله از ميخواند ، خلاقيتي هرگونه از
.بيافريند خلاق و ناب آثاري دارد سعي و ميداند مسئول سينما اين برابر در را خود
اين اثر اولين عنوان به "شده شليك تازه تفنگ لوله دو و قنداق ضامن ، " فيلم حال هر به
"تارانتينو كوينتين" اثر "سگداني" با مقايسه در كه بود تحسينبرانگيز قدر آن كارگردان
براي "ريچي" عموما كه خاصي شيوه حال عين در و داستان محكم زيربناي و ساختار.گرفت قرار
پرورش جهت در هوشمندانه بسيار گرفته ، نظر در "قاپزني" بعدياش فيلم و فيلم اين تدوين
.ميكند حركت تماشاگران تخيل قوه
دومش فيلم از كه انتظاراتي شد باعث آورد وجود به برايش "ريچي" اول فيلم كه فضايي
با كارگردان يك دوم فيلم چشم به و يابد ارتقا ميرود ، (انگلستان محصول 2000 ، ) "قاپزني"
.نشوند روبهرو اثر اين
اين ;ميآورد وجود به پرنوساني احساسات مخاطب در آني شكل به كه است فيلمي "قاپزني"
لحظات برخوردارند ، فناناپذير انرژي از فيلم لحظات كليه گويي:است انرژي فوران يك فيلم
در بعد و فيلم داستاني خط در "ريچي" كه غافلگيرانه شيوه.ميجهند بلكه نميگذرند ،
نحوه حتي و گفتوگوها نوع ميگيرد ، پيش - گرفته انجام "هريس جان" توسط كه - آن تدوين
همسو غريب طرزي به همه فيلم ، پوياي بسيار فيلمبرداري و موسيقي بازيها ، شيوه آنها ، بيان
تماشاگر براي را لحظاتي و احساسات چه ميخواهد كه ميداند خوبي به "ريچي".ميكنند حركت
.نيست تماشاگر به چيزي آموختن وجه هيچ به او هدف.كند خلق
همراه به انگشتي چهار فرانكي.است سرقت يك داستان "ريچي" قبلي فيلم مثل نيز "قاپزني"
سرقت آن از و ميشوند يهودي بزرگ جواهرفروشي يك وارد يهودي چهار هيبت در ديگر نفر سه
فرانكي و ميشود پيدا جواهرات ميان در قيراطي مرغوب 86 بسيار الماس قطعه يك.ميكنند
و بفروشد او به و برساند است نيويورك در دلالي كه "آوي عمو پسر" دست به را آن ميخواهد
آوردن دست به دنبال به عدهاي و ميافتد متفاوتي آدمهاي دست به الماس اين ميان اين در
.ميزنند دلخراشي فجايع به دست آن
در چند هر كه بازيهايي.است تحسينبرانگيز بازيهاي فيلم ، درخشان بسيار نقاط از
.بحثاند قابل بسيار اما ميشوند ، ديده كوتاه نقشهايي
از البته كه فيلم اصلي نقش يعني "انگشتي چهار فرانكي" نقش در "تورو دل بنيچيو" بازي
بسيار ميشود ، سكانس هشت يا هفت نزديك به محدود و دارد فيلم در كوتاه حضوري زماني نظر
فرانكي شخصيت قدري به كوتاه بسيار زماني در تقديرش قابل بازي با "تورو دل".است ماهرانه
كماكان مرگاش صحنه از پس حتي كه ميكند عجين آنها با را او و ميشناساند تماشاگر به را
".نيست ممكن است ، نمرده نه" كه ميدهيم وعده خود به و ميگرديم او دنبال به
اين ميكنم تصور و است خلاقانه و ناب بسيار "اونيل ميكي" نقش در "پيت برد" بازي همچنين
مادرش اتاقك كه سكانسي در او بازي.ميدرخشد بسيار "پيت برد" بازيگري كارنامه در فيلم
.است ناشدني فراموش ميسوزد ، آتش در - است بوده او كس تنها كه - مادرش و سوزاندهاند را
به شخصيتها معرفي صرف نويسنده كه كوتاهي زماني مدت عليرغم - فيلم كل در كه چيزي
و بازي شيوه.است تماشاگر براي اشخاص بودن لمس قابل ميخورد ، چشم به - ميكند مخاطب
و باشند باور قابل بيننده براي اشخاص تمام كه است گرفته پيش را سويي (كارگرداني البته)
به فيلم در كه مسائلي ديگر از.ميكنيم باور (را آنها همه) را آنها كه هم راستي به
عقيده به - كه است كارگردان خود هوشمندانه حاضرجوابي و جسارتها ميكند ، بروز نو طرزي
فيلمهايش در "تارانتينو" جسارت با را او جسارت اين بخواهيم اگر چند هر.اوست خاص - من
نميتوان و متفاوتند هم با ساختارشكني نوع دو اين.كردهايم بيهودهاي كار كنيم ، مقايسه
كه جسورانه طنزي با "قاپزني" فيلم در حال هر به "ريچي".كرد محسوب هم جنس از را آنها
مخاطبش براي را ناب لحظاتي غافلگيرانهاش و پيدرپي قطعهاي و است جاري فيلم كل در
.ميآفريند
انگليسي كارگردان ،"ريچي گاي" كه ميفهماند ما به فراوان پويايي و انرژي با "قاپزني"
گيرم.است اتفاقاتي آوردن پديد حال در و دارد حضور سينما عرصه در كه واقعيتي عنوان به
.نشدهباشد روبهرو كردهاند تاييد را او حال به تا منتقدانيكه اقبال با او تازه فيلم كه
|