است من وكار جنازهكسب
ادبيات حاشيه
سرآمده پروري شاگرد دوران
است من وكار جنازهكسب
هولمز شرلوك قصههاي مجموعه دركانندويل سرآرتور داستاني جهان به كوتاه نگاهي
خرم يزداني مهدي
مولفهها ميان در
هولمز كه عناصري و
دارد سروكار آنها با
كمترين مرگ
هراسي و واهمه
نمياندازد مخاطب دل به
همان به توجه با دويل
خود ژورناليستي نگاه
از را ارزشگذاري
رمانها لحظات تمام
داستانهايش و
است كرده دور
خارقالعاده هندسه
هولمز شرلوك ذهن
داستانها دل به
شده منتقل
را عنصري هيچ و
نميدهد برتري ديگري بر
فيلسوف اين ".نميدانند ديگران كه است چيزهايي دانستن كارماست هولمز شرلوك من اسم"
بيست قرن اوايل و نوزده قرن اواخر در جهان مردم از بسياري بيرحم جهان قهرمان كوچك ،
در هم پليسي ژانر سرسخت منتقدان حتي كه است شده كلاسيك آنقدر هولمز شرلوك.است بوده
سايه برلندن چنان آن سنگينش عصاي و بدبو پيپ آن با كه مردي.ميكنند سكوت او مقابل
هولمز.ميگشتند شماره 212 بيكر خيابان در خانهاش دنبال به مردم گاهي كه بود انداخته
برخي كه ميكرد حيرتزده را مخاطبانش چنان آن خود بشري فوق استنتاج و مشاهده قدرت با
.هستند طرف انگليسي شيطاني با ميپنداشتند اوقات
شخصيتي سايه نيايد ، نظر به چنان آن خود آفريده مقابل در شايد "دويل كانن سرآرتور"
سال به ماجراجو انگليسي اين.است كرده پنهان او سر پشت را نويسنده هولمز ، مانند جاودان
نام به شخصيتي تفنني صورت به پزشكي رشته در تحصيل از پس است ، آمده دنيا به ميلادي 1859
اقبال از پس.مينويسد جواني سنين در را او داستانهاي نخستين و ميآفريند را هولمز
در و مينويسد را قصهها اين تدريج به او ميآورد دست به هولمز داستانهاي كه وحشتناكي
و آدمها سراغ به داشت قصد كه دويل.ميرساند قتل به را هولمز زرد سيماي كتاب
بالا قدري به اعتراض دامنه.ميشود روبهرو مردمي اعتراض با برود ديگري داستانهاي
سال در دويل !كند زنده دوباره را دوستداشتني شخصيت اين ميشود مجبور كه اين تا ميگيرد
چهار و كوتاه داستان شصت به قريب كه هولمز داستانهاي و ميرود دنيا از ميلادي 1930
داستانهاي از غير به دويل آرتور.شدهاند چاپ تجديد بار صدها امروز به تا است رمان
ترجمه فارسي زبان در.است كرده منتشر...و بومي تاريخي ، رمان فراواني تعداد هولمز
فارسي به دويل آثار بار دهها امروز به تا و ميگردد باز قاجار دوره به هولمز آثار
از پس هولمز ، شرلوك ماجراهاي از اصلي داستان بيست مترجم امامي كريم.است شده برگردانده
كتابهاي مجموعه قالب در كه مجلد چهار كرد ، چاپ تجديد را كتابها اين دوباره سال چند
طلايي دور عينك و زرد سيماي نقرهاي ، برق بوهم ، در رسواييشدهاند منتشر نو طرح سياه
اثر چهار نيز معاصر ، فعال مترجم دقيقي ، مژده.است خاطرهانگيز بسيار چهارگانه اين نام
منتشر (هرمس نشر به وابسته) آگاه كتابهاي توسط كه كرده ترجمه را هولمز ماجراهاي از
جعبه و وحشت دره چهار ، نشانه لاكي ، قرمز در اتو از عبارتند كه رماني چهارشدهاند
.مقوايي
نخستين از يكي.است پو ادگارآلن داستانهاي فرزند كه است شخصيتي هولمز شرلوك
باقي جاودان امروز به تا توانسته كمنقص روايت يك با كه جهان پليسي صرفا داستانهاي
در جالب نكته نكنيد شك اين در است ، قهرمان يك هولمز:ما عصر قهرمان هولمز ، شرلوك.بماند
كنيم ، دقت دويل كانن آرتور دوره به كمي اگر.است داستاني تيپ اين تبارشناسي بحث اين
از.است شده متولد اروپايي كلاسيك قهرمانهاي ميان در هولمز مانند قهرماني كه ميبينيم
ادبياتي هولمز ادبيات ;انگليسي فراگير رمانتيسم تا گرفته داستايوفسكي و تولستوي آدمهاي
در هم آن داستاني ، تيپ يك عنوان به هولمز شرلوك كه ميآيد پيش سوال اين پس.است فراگير
قهرمانهاي انبوه ميان را خود جاي چگونه بود محدودي دايره و نوپا ژانري كه پليسي قصه
آدمهاي با مسايل پارهاي در داستاني ساختار لحاظ از هولمز.ميكند باز نوزده قرن ادبي
.ميكنم بنا خاص محور سه ويژگي اين برايدارد تفاوت خود دوره ادبيات
خود تاريخي كاركرد كلاسيك قهرمانهاي كه ميكند ظهور دورهاي در خصوصي كارآگاه اين - 1
طور به و كمكم نوزده قرن اواخر در انگليس ادبيات واقع درميدهند دست از كمكم را
اشرافيت و طرفي از فرمگرا دغدغههاي.ميشود غيرخطي روايتي و قهرمانزدايي دچار محسوسي
كرده دلسرد ادبيات به نسبت را مردم توده ديگر ، طرف از دوره آن قصههاي بيشتر درون جهان
تيپ نماد ، انگليسي مدرنيسم به رو جامعه و ندارد وجود ديگر پيش قرون محبوب جونز تام.است
خواهش دو به شرايط اين به توجه با هولمز.نمييابد خود با همذاتپنداري براي آرماني يا
بيرون سر كارگري و مرموز لندن اعماق از ميتواند او كه اين اول.ميدهد پاسخ مخاطبش
مهمترين.است انگليسي مخاطب روزمره جنس از پيچيدگي وجود با كه بگويد قصههايي و آورده
دوره ادبي تيپ از او شدن دور و فرار نوعي هولمز شرلوك داستاني شخصيت شناسايي در نكته
قابل مردمند عامه قشر كه مخاطبش براي او شخصيت و نيست اشرافي هولمز ادبيات.است خود
فضاي.ميشود انگليسيها قهرمان نياز دو اين به پاسخ و مشخصه اين با هولمز.است احترام
پس.گرفته قرار شهري مدرنيسم سيطره تحت ادبي ، شده شناخته عناصر كه است فضايي هولمز دوره
تضاد دچار خود دوره رئاليسم با است انگليس ادبي سنت ادامهدهنده كه اشرافي ادبيات جهان
دويل كانن بنابراين ، .ميكند دور ادبيات فضاي از را مردم عامه قشر دوپارگي اين.ميگردد
.كند بازآفريني اكشنروايي يك قالب در را خود زمان هولمز شرلوك از تصويري با ميكوشد
.است خود دوره فرزند كاملا تيپ اين.است من اول بحث ادامه در هولمز ويژگي دومين - 2
ويژگيهاي هستند ، جنايت درگير كه اين وجود با دويل آدمهايژورناليستي شخصيت يك
بلنديهاي مهم رمان در برونته اميلي مثلا شخصيتهاي شايد.دارند شدهاي طبقهبندي
منطق با چنان آن نوزده قرن اواخر در ايشان كنشهاي اما نباشند هولمز پيچيدگي به بادگير
خود دوره روزمره آدمهاي انبوه ميان در هولمز.نيست سازگار مخاطب گزارشي و ژورناليستي
آنها با وي كه مصاديقي و مسايل.است آدمها همين بازتاب قهرمان اين امااست قهرمان يك
ديگر دويل تعريف با "جنايت".است بريتانيا جامعه شهري مدرنيسم پيامدهاي است روبهرو
...و اجتماعي فلسفي ، بنمايههاي تا نميكوشد اينجا در هولمز بنابراين نيست ، فاجعه
جنايت معماي كشف پي در تنها خود دوره جامعه فرزند عنوان به او بلكه كند فرياد را جنايت
نماد يك و مصلح اوميرود ديگري ماجراي سراغ به راحتي به مرحله اين طي از بعد.است
همه اين دل در خود او بلكه ندارد را منجلابش از انسان نجات حوصله اصلا و نيست اجتماعي
قصه به نويسنده عميق توجهكند گزارش را نكبت اين مولفههاي تا ميخواهد و زيسته نكبت
در كه راسكلنيكوفي ميسازد ، انگليسي راسكلنيكوف يك هولمز از ژورناليستي ، قصه و ضدپيام
مرزهاي از او دارد ، توجه هيجانانگيز و اداري مفهومي عنوان به موضوع خود به فقط اينجا
از واقع در !نيست او وظايف حيطه در بشري رنج و درد درمان و است گذشته وجود براي گريستن
انساني عظمت و شكوه از آن در كه دانست دايرهاي را وقايعش و هولمز ميتوان ديگر نگاهي
دارد ، كار سرو آنها با هولمز كه عناصري و مولفهها ميان در كه است اين جالب.نيست خبري
نگاه همان به توجه با دويل.نمياندازد مخاطب دل به هراسي و واهمه كمترين مرگ
هندسه.است كرده دور داستانهايش و رمانها لحظات تمام از را ارزشگذاري خود ژورناليستي
برتري ديگري بر را عنصري هيچ و شده منتقل داستانها دل به هولمز شرلوك ذهن خارقالعاده
و ميكند تبديل انفعالي حالت به عاطفي حالت از را نويسنده متن تكنيك اين.نميدهد
آدمها و كرده پاره را مرموز پردههاي روزمره انفعال اين ميان در دوستداشتني كارآگاه
قصههاي تمام در خوانش از برخاسته و ناشي حيرت اين.ميگذارد باقي حيرت و بهت در را
.كند خالي شانه آن از نميتواند كسي و است او با هولمز
قوي قد ، بلند مردي او قصهها ، راوي واتسن ، دكتر تعريف طبق كيست؟ هولمز شرلوك اين - 3
فيزيك مواد ، جغرافيا ، شيمي ، رشتههاي انواع در وسيع دانش با مرتب ، بسيار كشيده صورتي با
.است ناتواني انسان مقوله سه در هولمز دارد ، را قهرمان يك سلاحهاي تمام او است...و
متحرك كارخانه اين.ميشود عاشق هيچگاه نه و ميآورد در سر ادبيات و سياست از نه او
مفهوم من منظور)است خود دوره پوپوليستي و آبكي رمانتيسم دشمنان بزرگترين از يكي
كه معادلاتي حل در هولمز (است بيزار خود دوره مردمي ادبيات از دويل بلكه نيست رمانتيسم
كنشهاي و رويكردها تمامي اصولا و ميبرد سود استنتاج و خرد از است روبهرو آنها با
با او كرد ، بزرگ ريسك يك آدم اين خلق با دويل.است "عقلاني" پيرامونش جهان به نسبت او
پس در.رفت خود دوره مردمي ادبيات با مبارزه به غيرعقلاني و اروتيك احساسي ، عناصر حذف
در لندن غليظ مه ميان از كه مغرور بسيار مردي.است تنها قهرمان يك هولمز شرلوك دويل ذهن
ماجراهايش تمام سير در و (لاكي قرمز در اتو) ميكند ظهور آزمايشگاهي لوازم انبوه ميان
علاقهاي چنان آن شايد و است بيزار خود گذشته از نوعي به او.است عيار تمام فردگراي يك
مرگ معني اصلا تدريجي محو اين و ميشود گم آمده كه طور همان هولمز.ندارد آن روايت به
اصولا و شر جنگ به خود جهان در كه است ادبي قهرمانان معدود از يكي شايد اونميدهد
فاجعه و جنايت مقابل در را او كه است زندگي اين او ، تعريف به بلكه نميرود ، عيني جهان
و پستي با را زندگي همه او ندارد ، اعتباري هولمز ذهن جهان در شر و خير مفهومداده قرار
سود ساده هارموني نوع يك از شخصيت اين قطعات آفرينش در دويل.ميكند روايت بلنديهايش
است ، قابليتهايش اين و دارد وجود هولمز كه ميكند ثابت مخاطب به ابتدا او.است برده
كه بود درخشان قدر آن تكنيك اين كه است اين جالب.ميگذارد تنها مخاطب با را او سپس
مقبرهاش سراغ و ميدانند واقعي انساني را او هولمز شرلوك داستانهاي مخاطبان از بسياري
مبدل تمامعيار حرفهاي يك به را او اصول اين و دارد اصولي خود براي هولمز.ميگيرند را
تحقير از يا ميكند مصرف كوكايين شدت به او مثلا است ، ضداخلاق حتي اصول اين ميكند ،
كه مدرنيسم لايههاي ميان از موجودي.است جاهطلب يك او كلي طور به ميبرد ، لذت آدمها
.نيست فروتن وجه هيچ به اودارد خودآگاهي "قدرت" از و ميبيند جهان قله بر را خود
اصلا او داستانهاي در عشق فقدان كه است اين جالب و شده دور او از احساس كه قهرماني
كاملا موجود او مييابيم در كنيم نگاه آدم اين به عميقتر كمي اگر.نميشود احساس
ارزشي انساني رفاه و اجتماعي مدرنيسم هولمز براي.است اعتنا و باور قابل اما مكانيكي
دورهاي در دويل.است او غرور و جاهطلبي سر از صرفا ميجنگد ، تبهكاران با اگر.ندارد
.بود نابودي حال در او جامعه در هم و ادبيات در هم باشكوه انسان مفهوم كه كرد خلق را او
انگليسي شكوه با انسان از پرترهاي ويژگيهايش ، و خصايص تمام با كه آفريد ، را مردي او
اين.ميجويد سود آن مولفههاي از و ايستاده جهان مقابل در كه باهوش انساني.است
به و ناشناخته مفهوم يك هولمز جهان براي زن دارند ، مختلفي و متفاوت مولفههاتاثيرهاي
از يكي در كه است زني هم او و ميستايد را زن يك تنها او.است شده انداخته دور
همواره هولمز.ميگذارد احترام موجود اين به او و داده شكست حدودي تا را او داستانهايش
ساختار اين راستاي در و دليل همين بهاست او بودن اصل كه مبارزهاي ;است مبارزه حال در
است اين جالب.ميكند لگدكوب نمايد بازدارنده و حسي رويكردهاي دچار را او آنچه هر فكري
خصوصي كارآگاه اين داستانهاياست نداده ارائه خشني چهره خود محبوب شخصيت از دويل كه
او زندگي مسير در چه آن هر شده باعث جهان از هولمز تعريف زيرا نيست ، خشن وجه هيچ به
پا پيش امري منطق اين در خشونت.باشد خاصي ارزشگذاري و برجستگي فاقد ميافتد اتفاق
همه روايت ، طي.نميكند خود به معطوف و متوجه را خواننده ذهن دليل همين به است ، افتاده
خود از غير محوريتي ميشود موجب پردامنه و باز نماي اين ميشود ، روايت لانگشات در چيز
را هولمز خود ، داستاني قسمتهاي از بسياري در دويل.باشد نداشته وجود داستان در هولمز
هولمز حضور از فصول نصف نزديك چيزي در وحشت دره رمان در مثال طور به ميكند ، پنهان هم
خود جهان براي هولمز.كرد حس جهان اين گستره در ميتوان را او وجود سايه اما.نيست خبري
غير در باشي پيروز كن سعي:است او ماجراهاي تمام جوهر تعريف اين و دارد ساده تعريف يك
ميانهاي حد و موجودند واقعيتهاي تنها باخت و برد او رياضي در ميخوري ، شكست صورت اين
روز و هستند خسته خود جهان از كلاسيك قهرمانهاي كه دورهاي در.نيست تصور قابل او براي
اين با عيار تمام مبارزهاي به و است زنده هولمز شرلوك ميشوند ، دورتر آن از روز به
.ميرود جهان
كنم ، اثر روايت در دويل شاهكار به اشارهاي بايد مقاله اين پايان در:ديد زاويه و روايت
هولمز هميشگي همراه واتسن دكتر.ميرسد بالا نقطهاي به هولمز داستانهاي در روايت هنر
در و هولمز خانه هم ابتدا در است ، احساساتي و عادي پزشكي كه او.است او داستانهاي راوي
دكتر ديد زوايه از روايت بر دويل تاكيد.ميشود محسوب او داستانهاي نويسنده پايان
نتواند مخاطب تا ميشود موجب كنش اين - دارد10 همراه به خود با را مهم جنبه دو واتسن
هاله آن شايد بود ماجراهايش راوي هولمز خود اگر.شود نزديك هولمز درون به چنان آن
كنار در را مخاطب فاصله يك با دويل.نميآمد وجود به درونش رمزگونگي آن و اسطورهاي
هم او حتي كه ميانگارد مبهوت ناظري هولمز كنار در را واتسن او.ميدهد قرار هولمز
نطفه.ميكند گزارش او صرفا همين براي.كند نفوذ شخصيت اين متن درون به نميتواند
تحسين و ستايش به وادار مخاطب كه است اينجا در و ميشود بسته اينجا در ادبي اسطوره
.است باهوش همچنين و پيشبيني غيرقابل نيافتني ، دست موجودي او زيرا ميشود هولمز
مقابل در او كندذهني و حماقت است ، هولمز شرلوك بر مخاطب احساس از نمونهاي رمان راوي
نظر به باورپذير و موجه هولمز فردگرايي كه ميشود باعث و ميكند ايجاد هارموني يك هولمز
معتاد هولمز اسطوره به كه است فردي هزاران از نمونه يك واقع در اثر راوي پس.بيايد
طي - كند20 نفوذ او داستاني شخصيت به فردي نميدهد اجازه وجه هيچ به دويل.شدهاند
فضاي يعني مخاطب نياز به او ميكند ، بازي را دوربين يك نقش واتسن دكتر پيچيده ماجراهاي
هولمز دنبال به داستان ، شخصيتهاي معرفي همچنين و فضا اين طرح از پس.است واقف داستاني
را هولمز و ميداند را ماجراها او.ميكند گزارش را وقايع اكشن و مستندوار و ميافتد
به اثر و كرده جمعبندي را قصه واتسن پايان در.كند رو را خود معادلات ميكند وادار
خوبي به را نقش اين و پذيرفته كلاسيك كاملا راوي عنوان به را خود نقش او.ميرسد پايان
كند ، همذاتپنداري هولمز با نميتواند مييابد در مخاطب كه است سير اين در.ميكند ايفا
.مينمايد ستايش و گزارش را وي واتسن مثل هم او بلكه
دويل كانن سرآتور آثار در ماجرا ديالكتيك به نتوانستم كوتاه گفتار اين در:پايان در
جايي براي بماند باشم داشته گفتهاي او فرعي شخصيتپردازي هنر درباره همچنين و بپردازم
ناله نكبت جهان اين در كه دليل اين به فقط دارم دوست را هولمز شرلوك.ديگر فرصتي و
راسل برتراند.ندارد زيادي اهميت او شكست يا پيروزي ميجنگد ، قدرتها تمام با و نميكند
پيدا دست اين از پليسي آثار خواندن به عجيبي علاقه و شور خود عمر پاياني سالهاي در
"!كرد پيدا ميتوان آثار اين در را حقيقت":ميگويد او.بود كرده
ادبيات حاشيه
حقوقي محمد و جلالي بيژن*
و بيست جمعه عصر جلالي بيژن بنياد شعر برگزيده پژوهشگران و منتقدان جايزه اهداي مراسم
بيبيسي ، شبكه زبان فارسي بخش گزارش به بناشد برگزار او خاطره و ياد با ماه دي هفتم
جوايز منتقد عابدي ، كاميار و پژوهشگر و شاعر لنگرودي ، شمس شعر ، منتقد و شاعر حقوقي محمد
بيژن زندگي و شعر از بهبهاني سيمين مراسم ، اين آغاز دركردند دريافت را بنياد دوره اين
خواندن او جواني دوران عمده واقعه":گفت بهبهاني.كرد نقل او از خاطراتي و گفت جلالي
رفت پاريس به جواني در جلالي.بود روكنندهاي و زير كتاب برايش كور بوف و بود كور بوف
آشنا ادبي مكاتب با و آورد روي ادبيات به كتاب همين خواندن اثر بر شايد اما شود پزشك تا
و كرد شركت او تدفين مراسم در.شد آشنا الوار با.خواند را والري و بودلر آثار.شد
در او حساس روح ضمنا.آورد روي ادبيات به و واگذاشت را پزشكي آموزش سوداي سرانجام
پرداخت ، شعر نوشتن به و شد آزاردهنده نوسانهاي دچار مسير تغيير اين و انتخاب اين كشاكش
به رسيدن براي و است گرانبهايي تجربه خودش قول به كه اتوماتيك نوشتن و آزاد تداعي يعني
كه گفت ميتوان تقريبا و نوشت شعرهايي هم فرانسه به.كرد گذر راه اين از بايد مدرن شعر
".است كرده تجربه فارسي شعر در را آزاد تداعي كه بود كساني نخستين از
اشاره ضمن آن در كه كرد قرائت را داوران هيات بيانيه مجابي جواد بهبهاني ، سيمين از پس
حضور كه بود شده تاكيد نكته اين بر ادبي نظريهپردازان و پژوهشگران و منتقدان نقش به
در.است ضروري سخت و لازم گسترده انتخابهاي و عمومي ذوق به رساندن ياري براي نقادان
تشويق و جايزه چشمداشت به هرگز كه شد يادآور و گفت سخن شعر درباره حقوقي مراسم ، طول
است معتقد گفت و كرد ايران شعر تاريخ به اشاراتي شعر منتقد بهعنوان او.است نزده قلم
گفت او.ميكند پيدا را خود جايگاه كس هر و نميشود پايمال هيچكس حق ادب ، تاريخ در كه
شاعر يك بكشيم را خودمان اگر":كرد اضافه و داريم فارسي زبان در يك درجه شاعر چهار ما
آن از فارسي شعر جاي چكاد گفت او "دهيم قرار آنها كنار در نميتوانيم را دوم درجه
را او و كرد معرفي را لنگرودي شمس مجابي جواد آنگاه.است حافظ و مولانا سعدي ، فردوسي ،
پايان در مجابياست كشيده دوش به هم را شعر پژوهش و نقد بار كه خواند قريحهاي با شاعر
بيژن از خاطراتي جايزه ، دريافت از پس نيز شمس و برشمرد را لنگرودي شمس آثار خود سخنان
عابدي كاميار جايزه اهداي و معرفي.كرد بيان او از را خود آموختههاي و كرد نقل جلالي
داوران هيات.بود پژوهشگران و منتقدان جايزه برنامه بخش پايان محيط احمد دكتر طرف از
كامران خرمشاهي ، بهاءالدين جليلي ، محمد دكتر تقيزاده ، صفدر از بودند عبارت جايزه اين
.فريار امير فرخ و مجابي جواد فاني ،
منتقدان ميان در ليل بانوي*
نامزد يلدا جايزه و مطبوعات منتقدين سوي از كه بهارلو ، محمد نوشته ليل بانوي رمان
.شد نقد و بررسي گلها فرهنگ خانه در شد ، هم سال رمان بهترين جايزه دريافت
كتاب اين:گفت منتقد ، سليماني ، بلقيس شد ، برگزار كتاب نويسنده حضور با كه جلسه اين در
تشكيل را كار سطح كه لذتبخشي ظاهري لايه از صرفنظر و دارد را پليسي اثر يك جذابيت
داستان دوم لايه.ميبخشد غنا و عمق داستان به كه هست آن در ديگري لايههاي ميدهد ،
.است باورها و سنن و آداب به نويسنده مردمشناختي نگاه سوم لايه.است نوشتن لايه همان
منظر از قنواتي.ميكند فعاليت خوزستانشناسي زمينه در كه بود قنواتي جلسه ديگر منتقد
صحبت "زار" و "باد" به مربوط تحقيقي آثار درباره و پرداخت ليل بانوي رمان به مردمشناسي
كه است ايراني مشهور نويسنده مدرسي تقي با زار به پرداختن تقدم:گفت قنواتي.كرد
نيز خسروي خسرو و آلاحمد جلال.شد چاپ صدف مجله در سال 1338 ، در زمينه اين در مقالهاش
همراه كه داد انجام ساعدي غلامحسين را اساسي كار اما نوشتهاند ، مطالبي باره اين در
اين در هم را قصه اولين.رفتند جنوب پژوهشي سفر اين به عاشوري داريوش و تقوايي ناصر
و شده چاپ آرش مجله در سال 44 در قصه اين.دارد نام چاه كه نوشته تقوايي ناصر زمينه
است مدرسي تقي با تقدم حق كه است درستاست گرفته "زار" كه ميدهد شرح را جاشويي زندگي
پايان در قنواتي.دارد بيبديلي نقش ساخته زمينه اين در كه فيلمهايي با تقوايي اما
شيوه به بيماري اين موضوع بار اولين براي ليل بانوي در اكنون كه كرد نتيجهگيري
.است شده داستان بافت و ساخت وارد مردمشناسانه
اليوت اس تي شعر جايزه*
شعر.كرد خود آن از "دارت" شعر براي را سال 2003 اليوت اس تي شعر جايزه اسوالد آليس
و اسوالد ساله سه تلاش حاصل شده سروده دون در دارت رودخانه از الهام با كه "دارت"
پر شعر اين كه آن نتيجه.ميكنند كار و زندگي رودخانه اين كنار كه است مردمي با گفتوگو
و تاريخي گذشته با شعر اين معاصر شخصيتهاي.است منطقه اين آدمهاي متنوع اصطلاحات از
نيز را او شخصي آواي بودن چندصدايي وجود با اسوالد شعرخوردهاند پيوند آن اسطورهاي
كانديد سال 1997 در نيز قبلي مجموعه و است اسوالد شعر كتاب دومين "دارت".دارد همراه
اليوت شعر بنياد برگزاري سال دهمين امسال.بود شده نيز اليوت اس تي شعر جايزه دريافت
مجموعه بهترين به جايزه اينبود سال 1953 در بنياد اين موسسين از يكي خود اليوت.بود
.بود جايزه اين گذشته سال برنده كارسون آن.ميگيرد تعلق ايرلند و انگلستان در شعر
سرآمده پروري شاگرد دوران
2 شاعر بهبهاني ، سيمين با گفتوگو
صفاييتبار حامد
آن و برداشت جلو به ديگر قدمي بهبهاني سيمين آتش ، از و سرعت ز خطي يعني بعدي كار در
براي جديدي فضاي اوزان اين با غزل پيوند.بود لختي دو و نشده تجربه اوزان به قطعي ورود
انتخاب كوتاه و پاره دو مصرع هر در را وزنها اين":ميگويد او.كرد فراهم او شعر
بعضي شادند ، بعضي دارد ، تفاوت معمولي رقصان اوزان آن با كه است لنگي وزن غالبا ميكنم ،
.است زده جرقه ذهنم در كه مطلبي با متناسب كلي طور به و آرام بعضي تندند ، بعضي غمگين ،
مثلا.كرد تقطيع عروضي افاعيل با ميتوان را نوشتهاي هر كه است چنان فارسي كلام ماهيت
فعلاتن ، مستفعلن":كنيم تقطيع چنين ميتوانيم "شد انتخاب دولت ، هيات امروز" بنويسيم اگر
آن افاعيل به يا وزن به هرگز ميرسد ذهنم به شعري آغاز كه هنگامي من اما "نع فاعلات
از مهمتر و باشد داشته گوشنوازي موسيقي اگر باشد ، داشته دلچسبي محتواي اگر نميانديشم
نميانديشم پيش از و ميگيرم را آن دنبال و ميدهم قرارش كارم مبناي باشد كوتاه اگر همه
پيش را مسيري خودش كه ميدانم بياورم آن براي دليلي بتوانم كه بيآن.ميرسد كجا به كه
نوزاد مثل.كرد خواهد هدايت را آن فراطبيعي نيروي يك مثل اول پاره همان كه گرفت خواهد
با مطابق و ميرود سو آن به خودش.نميكنيم هدايت كمال و رشد به را نوزاد ما.است
شعري كه ميافتد اتفاق غالبا ميآيد در بايد كه خويي و خلق و شكل آن به موروثي ژنهاي
هم كاري ميميرد نكرده رشد كه است ناقصي نوزاد مثل شعر اين.ميكنم رها نيمهكاره را
.كرد نميتوان
تنگناي در كه بوده مفهوم ، شاعري و وزن در غزل از متفاوت تجربههاي با "بهبهاني سيمين"
كه محدوديتي درباره او.نميديده خود براي محدوديتي حيث اين از و نگرفته قرار واژه
دسترسي اثر بر شدن محدود":ميگويد ميكند ، ايجاد شاعر براي غزل بسته اوزان ميگويند
است معماري مثل شود ، شاعر واژه هزار حداكثر با ميخواهد كه كسي.است واژهها به نداشتن
بايد مقيد يا آزاد خواه شعري هر در اصولا.بسازد خانه يك آجر هزار با ميخواهد كه
موسيقي در اما هستند شريك معنا در چه اگر مترادفها.باشيم داشته ذهن در زيادي واژههاي
با مناسبتر كه را آن بايد شاعر.هستند متفاوت ذهني حساسيت ايجاد و حروف خشونت يا رقت و
ميشود ايجاد وقتي مقيد يا آزاد شاعر براي محدوديت.كند انتخاب است شعر منظور و محتوا
شعر يك نداند را آنها رواني و حسي و موسيقايي كاربرد يا باشد نداشته را واژهها اين كه
نميتوان را حماسه همچنين و سرود دارند خشن حروف كه واژههايي با نميتوان را عاشقانه
ميكنم تاكيد واژه روي قدر اين كه اين.كرد حماسه دارند ، آرام و نرم حروف كه واژگاني با
خود تاثرات و ميكنيم جدل و بحث واژه با.ميانديشيم واژه با اصلا ما كه است جهت آن از
.آموختن و خواندن طريق از است دانشها بر احاطه واژه منشاء و ميكنيم بيان واژه با را
و عاشقانه شعر زمينه در هم و اجتماعي شعر زمينه در هم كه است كساني جمله از بهبهاني
اشعار به مخاطبانش از بعضي اقبال رو اين از.است داشته خوبي بسيار تجربههاي ليريك
او خود.دانستهاند اوج در را او عاشقانه اشعار ديگر بعضي و بوده او سياسي يا و اجتماعي
يا اجتماعي مسائل درگير من كه اندازه همان به كه اينجاست مسئله":ميگويد باره اين در
مرا سياسي و اجتماعي شعر مخاطبي چنين كه است مسلم.باشد درگير هم من مخاطب هستم سياسي
همانها حتي هستند خود خصوصي و عاطفي مسائل درگير بيشتر مردم اكثر اما.ميپسندد بيشتر
شعر كه است معلوم حساب اين بااست زندگيشان عمده ركن سياسي و اجتماعي مسائل كه
".عاشقپيشهتريم غربيها نسبت به ايرانيها ما و دارد بيشتري برد عاطفي و عاشقانه
:بگويد كه اين از است خوشحال ميپرسم اخيرش سالهاي غزلهاي تاثير درباره او از وقتي
به متعلق كه "سپيد خانه" به پيش شب چند من.ميپردازند غزل به امروز جوانها از خيلي"
و آنجا مدير معيني آقاي با و كرد دعوت مرا مهرگان آقاي بودم ، رفته است روشندل جوانان
جوان پسر و دختر پانزده از بيشتر شدم آشنا بودند شاعر دو هر كه همكارشان سرشار آقاي
بگويم بهتر يا سپيد شعر هم تا دو يكي بودند سروده غزل همه.خواندند شعر برايم روشندل
".داشت زيبا و تازه حرفهاي و بود نو و بود خوب شعرشان هم همه اتفاقا و آزاد شعر
آن مبدع من كه وزنهايي در كه نميكنم توصيه من:ميگويد معاصر غزل اوزان درباره او
از و كردهاند كار وزنها آن در جد به يا تفنن به بعضيها.كنند كار هم ديگران بودهام
براي كس هر و باشد متفاوت بايد ادبي منظرهاي كه است اين مسئله اما برآمدهاند هم عهده
سر به داشتن حواري و شاگردپروري و مكتبداري دورانباشد داشته را خود خاص شيوههاي خود
ادبيات كه خطري.باشند مبدع و مبتكر خودشان كه كنيم تشويق را جوانان بايد.است آمده
.است يكديگر به كارها وحشتناك شباهت و تمايز عدم ميكند تهديد را ما شعر خصوصا و مدرن
|