بازتاب
پل شكسته سد راه «رشته شهر»شد
صبح از خواب بلند مي شوي و خودت را آماده مي كني تا ساعت ۵/۳ بعدازظهر بروي حوزه امتحاني و با اين غول بي شاخ و دم گلاويز شوي. يك صبحانه كامل و البته با آب پرتقال طبيعي مامان. چند ساعت بعد هم يك ناهار سبك و مقوي. بايد بروي شمال شرق استان تهران.
يادت مي آيد موقع انتخاب رشته چند نفري گفته بودند رشته اولت را بزن رودهن. ظرفيت دانشگاه بالاست و ترازها پايين، راحت قبول مي شوي. تو هم براي اطمينان رشته/ شهر اولت را رودهن مي زني. شايد با ماشين باباجون، يا با خطي هاي تهران- رودهن كه با پيكان هاي مدل ۶۳ در جاده پرواز را به شما نشان مي دهند، شايد هم با ميني بوس هاي رودهن كه هم به صرفه هستند و هم اطمينان بيشتري دارند، به هر حال راه مي افتي به سمت رودهن. يكي از خيابان پاسداران و اختياريه و يكي از فلاح و امامزاده حسن؛ همه پيش به سوي دانشگاه آزاد رودهن.
پل بابايي را رد مي كني، ماشين ها با سرعت كم حركت مي كنند. به خودت اميد مي دهي به خاطر ماشين هايي كه از شمال به طرف تهران در حركتند، جاده كمي شلوغ است، اما هر چه قدر از سرعت ماشين ها كمتر مي شود، اضطراب توست كه بيشتر و بيشتر مي شود. به جايي مي رسي كه ديگر ماشين ها حركت نمي كنند. ۴۵ دقيقه به شروع امتحان باقي مانده و تو هنوز در جاده هستي. آفتاب مستقيم به جاده مي تابد.
همه از ماشين ها پياده شده اند و به جلوتر چشم مي اندازند تا شايد دليل اين ترافيك را بفهمند. بعضي ها نيز ماشين ها را بي خيال شده اند و به سمت جلوي جاده مي روند.
يواش يواش خبرهايي به گوش مي رسد، تصادف شده. دو تصادف سنگين و بدفرم. يك ماكسيما با يك پرادو تصادف كرده. جلوتر هم يك تانكر قيچي كرده. اين ها را چند نفري كه رفته بودند ببينند چه اتفاقي افتاده، مي گويند، اما خبرها دائم در حال تغيير است، نمي داني شايعه است يا راست مي گويند. چند نفري خبر آورده اند پل ريزش كرده. همه مي پرسند كدام پل؟ پل جاجرود. تمام بدنت يخ مي زند. جاده بسته شده و كسي نمي تواند از آن عبور كند.
خيلي هاي ديگر مثل تو كنكور دارند و حالا در اين ترافيك گير افتاده اند. حالا ديگر ۲۰ دقيقه وقت داري تا شروع كنكور. يكي از ميان جمعيت فرياد مي زند: بايد تا پل را پياده برويم. بعد از پل سوار ماشين بشويم. تا پل ۴ تا ۵ كيلومتر مانده، اما خب! چاره اي نيست!
همه مداد و پاك كن و كارت هاي امتحاني را برمي دارند و به سمت پل جاجرود مي روند. استرس كه مي گويند همين جاست. همه نگرانند. بعضي راه مي روند و با هم صحبت مي كنند.
بعضي هم ترجيح مي دهند به جاي صحبت كردن مروري داشته باشند بر كتاب ها و تست ها. به پل كه مي رسي، حجم عظيمي از داوطلبان كنكور را مي بيني؛ كساني كه مثل خودت منتظر درست شدن پل هستند و يا مي خواهند به هر ضرب و زوري خودشان را به رودهن برسانند.
رودهن- حوزه امتحاني- داخلي
ساعت دقيقاً ۴ بعدازظهر است. همه آماده هستند تا سؤال هاي كنكور پخش شود تا شروع به تست زدن بكنند، اما... بلندگوهاي حوزه مي گويند به دليل ريزش پل جاجرود، كنكور با نيم ساعت تاخير برگزار مي شود.
همه منتظر مي شوند تا اين نيم ساعت نيز بگذرد. پدر و مادرها در حياط دانشگاه رودهن نشسته اند و براي موفقيت فرزندانشان دعا مي كنند. ساعت چهار و نيم است و كنكور شروع مي شود، اما هر چند دقيقه مي توان چند نفري را ديد كه به سرعت از سمت در اصلي دانشگاه به سمت ساختمان محل برگزاري كنكور در حركت هستند. مي ترسند نتوانند كنكور بدهند، اما رئيس دانشگاه اعلام كرده كه هر كسي بعد از شروع كنكور به حوزه رسيد، مي تواند وارد حوزه شود و شروع به تست زدن بكند.
دقيقه پشت دقيقه، ساعت را سپري مي كنند. حالا ساعت ۳۰:۶ است. امتحان بايد ساعت ۳۰:۵ تمام مي شد، اما به دليل اتفاق رخ داده، اين وقت تا ساعت ۳۰:۶ به طول انجاميده.
هنوز هم هستند كساني كه از در اصلي به سمت ساختمان حوزه مي دوند، داخل حوزه شلوغ شده و كساني كه كنكورشان تمام شده، اجازه خروج ندارند تا ساعت ۴۵:۶ دقيقه كه درهاي حوزه باز مي شود. داوطلبان يكي پس از ديگري از حوزه خارج مي شوند، بعضي تازه به حوزه امتحان رسيده اند، اما ديگر به كسي اجازه ورود داده نمي شود.
پدر و مادرها اصرار مي كنند و مراقبان اجازه ورود نمي دهند.
دكتر اعتماد، معاون آموزشي دانشگاه از حوزه خارج مي شود تا به شكايت كساني كه بعد از خروج داوطلبان به حوزه آمده اند، رسيدگي كند. بعضي اشك در چشمانشان حلقه بسته و نمي توانند حرفي بزنند. پدر يكي از داوطلبان فرياد مي زند و مي خواهد تا پسرش وارد حوزه شود.
دكتر اعتماد پدر و مادرها را به آرامش دعوت مي كند. يكي از داوطلبان التماس مي كند و صورت دكتر اعتماد را مي بوسد، اما پاسخ اعتماد منفي است. مي گويد: نمي شود، چون داوطلبان از حوزه خارج شده اند، نمي شود، ما تا يك ربع پيش صبر كرديم، اما ديگر نمي شود.
همه نااميد شده اند. پدر و مادرها به فرزندان دلداري مي دهند. بعضي گريه مي كنند و برخي ديگر فقط و فقط نگاه مي كنند و فكر مي كنند به يك سالي كه درس خوانده اند و بد و بي راه مي گويند به پل جاجرود. حالا بايد تا سال آينده صبر كني.
بهنام صابر نعمتي
|