سه شنبه ۷ شهريور ۱۳۸۵ - سال چهاردهم - شماره ۴۰۷۱ - Aug 29, 2006
شهر تماشا
Front Page

به بهانه فيلم به نام پدر
كدام بدهي به نسل امروز؟
سعيد مستغاثي
013797.jpg
بدهي براي دفاع از وطن؟!
به راستي اگر نسل ديروز آن دفاع هشت ساله را نمي كرد و در مقابل تجاوز ارتش صدام، فقط و فقط بخشي از خاك وطن را واگذار مي كرد (بگذريم كه صدام در همان آغاز جنگ در مقابل دوربين هاي تلويزيوني قرارداد الجزاير را پاره كرد و وعده داد كه 3 روز ديگر در تهران است)، چه جوابي بايستي به نسل امروز و آينده مي داد ؟ اين درحالي است كه شاهديم تمامي تاريخ گذشته و حال و آينده اين سرزمين معترض و طلبكار قراردادهاي خفت باري مانند گلستان و تركمانچاي و از دست دادن بخش هايي از خاك ايران هستند. آيا نسل امروز مي داند كه پدرانش در دفاع هشت ساله خود (يكي از طولاني ترين نبردهاي تاريخ ايران) حتي يك وجب از خاك كشور را واگذار نكردند؟ آيا اين نسل مي داند كه اين تنها جنگ تاريخ اين مملكت بوده كه هيچ بخشي از خاكش به تاراج نرفته است؟ اين چه بدهي براي نسل ديروز ايجاد مي كند؟ نسل امروز طلبكار چه چيزي مي تواند باشد ؟

به نظر مي آيد ابراهيم حاتمي كيا پس از طي 15 سال و ساخت 9 فيلم و يك سريال تلويزيوني، مجددا دچار ترديدي شده كه در فيلم وصل نيكان از نظر برخي منتقدان و كارشناسان سينمايي نشان داده بود. نمي دانم اين ترديد نسبت به چيست ؟ قطعا نسبت به آرمان ها نيست كه حاتمي كيا خود بهتر از من و ما، آرمان ها و اعتقادات را مي شناسد و به آنها پايبندي خود را نشان داده است. چنانچه در فيلم وصل نيكان حتي او نسبت به ادامه دفاع مقدس پس از تصوير جنگ ناعادلانه شهرها و به خاك و خون كشيده شدن بي گناهان ترديدي نشان نمي داد، بلكه همه شك و ترديدهاي او نسبت به نوع ادامه نبرد بود. همان عدم يقيني كه كاراكتر اصلي آن فيلم نسبت به ماندن در شهر و خنثي كردن موشك هايي كه خانه ها و كوچه هاي شهرها را زير آهن پاره هاي خود له مي كرد و پيوستن به دوستان رزمنده اش در جبهه ها داشت.
اما سؤال هاي بدون پاسخ حاتمي كيا در به نام پدر از نوع ديگري است. او برخي پرسش هاي رايج ( و شايد القاء شده ) بخشي از نسل امروز را مطرح مي كند كه خود را قرباني اعمال و رفتار نسل ديروز مي دانند كه چرا بايد انقلابي را كه شما كرديد، قبول كنيم ؟! چرا بايد عواقب جنگي را كه شما انجام داديد، تحمل نماييم؟! چرا بايستي تنگناي محاصره اقتصادي ناشي از مقاومت و عصيانگري شما را ما بر دوش بكشيم ؟ !
در فيلم به نام پدر ، دختر يك رزمنده سابق جبهه هاي دفاع مقدس كه عضو يك گروه باستان شناس دانشجويي در ميان خاك ها به دنبال ميراث گذشتگان است ، به روي ميني مي رود كه از قضا پدرش براي دفع تجاوز دشمن در دوران دفاع مقدس كاشته و خنثي نشده بود.
دختر در فيلم مي گويد جنگي كه پدرش در آن شركت داشته ، ربطي به او نداشته و نبايستي گريبانش را مي گرفته است! پدر مي گويد : ...جنگ، صلح ، بشريت ، مدنيت ... اينا چه ربطي به پاي تو داره ؟! و دختر مي گويد : ...مگه نگفتين آتش بس آخر جنگه ؟ ...من نرفته بودم بجنگم ...هيچ كس پرچم سفيدمو نديد ، هيچ كس نظر من را نپرسيد... ! و پدر فرياد مي زند: ...جنگ خيلي وقته تموم شده، ديگه جنگي در كار نيست ...چرا اين جنگ دست از سر من برنمي داره؟
در فيلم به نام پدر ، پدر، يعني سمبل نسل ديروز آشكارا بدهكار نسل امروز است كه چرا در مقابل تجاوز بيگانه ايستاده است؟ چرا جان و مالش را براي دفاع از آب و خاك اجدادي همين نسلي كه به دنبال يافتن سرنيزه اي زنگ زده از عهد باستانش، زمين ها را مي كاود، به خطر انداخت؟ بيش از صد هزار شهيد داد و صدها هزار نفر ديگر آواره و مجروح و اسير (كه هنوز آثار رنج هاي بي پايانشان در زندان هاي صدام بر چهره ها و روح و روانشان پيداست) و جانباز و مجروح شيميايي ( كه هنوز در گوشه هاي اين مملكت مثل شمع آب مي شوند و لحظه لحظه مي سوزند و هر روز خبر شهادت يك يا چند نفرشان را مي شنويم) برجاي گذارد؟
به راستي نسل ديروز چه بدهي به اين نسل دارد ؟ آيا نبايست در مقابل تجاوز دشمني كه هزاران كيلومتر از خاك ايران را تصرف كرده بود ، مي ايستاد ؟ آيا اشتباه كرد در برابر تهاجم ناجوانمردانه صدام مقاومت كرد كه آن روز همه دنيا پشت سرش ايستاده بود و امروز به محاكمه اش مي كشند ؟ آيا بايد نظر نسل بعدي را براي دفاع از خانه و كاشانه اش يعني مهد تولد همين نسل امروز مي پرسيد تا اينكه بجنگد يا نجنگد و دشمن را با همه قدرت و پشتيبانانش از خاك وطن بيرون كند و يا خير ، دست روي دست بگذارد و استيلاي صدام و اعوانش را بر وطن شاهد باشد ؟
به نظرم تنها بدهي نسل ديروز به جوانان امروز اين است كه برايشان توضيح نداد، چرا انقلاب كرد ، چرا در برابر قدرت هاي استعمارگر ايستاد و چرا هشت سال جنگيد و چرا هنوز با امپرياليست ها درگير است؟ شايد نسل ديروز كه خود با پيگيري و تفحص در تاريخ، به لزوم مبارزه براي آزادي و استقلال رسيد، فرصت نكرد آن را براي فرزندانش تشريح نمايد. فرصت نكرد توضيح دهد يك بعد از ظهر آخر تابستان در خانه هايمان نشسته بوديم كه هواپيماهاي عراقي تا روي فرودگاه مهرآباد آمدند و شهرهايمان را بمباران كردند و ارتش شان هم از يك مرز هزار كيلومتري ظرف چند روز به عمق خاكمان نفوذ كرد ، خرمشهر را تصرف كرد، آبادان را محاصره نمود و تا پشت دروازه هاي اهواز پيش آمد، ولي كوچكترين صدايي از سازمان ملل و شوراي امنيت و هيچ محفل و مدعي حقوق بشري بلند نشد. فرصت نكرديم توضيح دهيم كه در آن روزها عده قليلي از جوانان اين مملكت با ساده ترين سلاح ها به جنگ مجهزترين ارتش خاورميانه رفتند تا مانع از دستيابي اش به كوچه پس كوچه هاي شهرهايمان و خانه هاي مادران و خواهران و برادرهايمان شوند. توضيح نداديم كه بي خبر، جاده اهواز دزفول را تصرف كرده بودند و هر  كس از آنجا عبور مي كرد اعم از مرد و زن و كودك و پير و جوان، يا به گلوله مي بستند و يا به اسارت مي گرفتند؛ اسارت هايي كه بعضا 10 سال طول كشيد. توضيح نداديم كه آواكس هاي آمريكا از خاك عربستان ارتش صدام را راهنمايي مي كرد كه چگونه شهرهاي ايران را موشك باران كنند، نگفتيم در حالي كه ما از زمين و هوا در محاصره بوديم و حتي يك قطره نفت نمي توانستيم صادر كنيم و ذخيره گندم سيلوهايمان به چند روز رسيده بود، فرانسه، جنگنده هاي خود را در اختيار صدام مي گذاشت و آلمان به او سلاح شيميايي مي داد . توضيح نداديم كه براي تسليم كردن ما، آمريكايي ها هواپيماي مسافري مان را روي آب هاي خليج فارس با موشك زدند و زنان و مردان و كودكان بي گناه را روي هوا پرپر كردند و از اين دنياي پر از ادعاي حقوق بشر، هيچ صدايي درنيامد. به راستي نسل ديروز بايد تاوان كدامين گناهش را بپردازد؟ اينكه نخواست فرزندانش در زير فرمان و يوغ آمريكايي و اسرائيلي و عرب و يا هر بيگانه ديگري باشد؟ اينكه به قول مرحوم عليقلي حتي آن ريگي را كه از خاكش ربودند، از دشمن پس گرفت ؟
اما هنوز فرصت هست كه برايشان شرح دهيم اگرچه شما جنگ نمي خواهيد و پرچم سفيد بالا برده ايد، اما بيخ گوشتان بزرگترين مدعي دموكراسي و حقوق بشر در دنياي امروز، علنا اعلام كرده كه جنگ صليبي تازه اي آغاز شده و به بهانه مبارزه با تروريسم، دنيا را به خاك و خون كشيده است . بايد برايشان بگوييم كه اگر شما هم نايستيد، نخواهند گذاشت كه آتش بس، آخر جنگ ها باشد . همچنان كه دو قدم آن طرف تر از سرزمين تان با شعار امنيت اسرائيل، بدون تعارف كودك و زن و مرد را در زير آوارها دفن مي كنند و هيچ قطعنامه اي هم صادر نمي شود ! بايستي توضيح دهيم كه اگرچه شما با جنگ ميانه اي نداريد ولي در فاصله كمي از مرزهايتان اعلام كرده اند كه براي برپايي سرزمين موعود يهود، غير يهودي ها را بايد از ميان برد و يا به بردگي كشيد.
متاسفانه حاتمي كيا اگرچه به اين واقعيت ها باور دارد ولي آن را از زبان قهرمانش براي نسل امروز توضيح نمي دهد. او نمي گويد كه در طول تاريخ اين مملكت تمامي نسل هاي آزاده و شريف، ميراث دار مبارزات اسلافشان بودند و حركت ها و اقدامات آن اسلاف نه تنها مخمصه اي براي اخلافشان ايجاد نكرد، بلكه همواره سرمشق و الگو و باعث سرافرازي و سربلندي آنان بود . همچنانكه همين امروز هم تمام افتخار گذشته ما نه به آن سرنيزه هاي زنگ زده عهد باستان بلكه به نهضت تحريم تنباكو و انقلاب مشروطه در يكصد سال پيش است كه آن را نشانگر آگاهي و آزادگي ديرين ملت ايران به شمار مي آوريم، به مبارزاني همچون ميرزاكوچك خان و شيخ محمد خياباني و محمد تقي خان پسيان و رئيس علي دلواري و ...است كه از ميهن شان در مقابل استبداد و سلطه بيگانه دفاع كردند، به نهضتي است كه صنعت نفت را از چنگ انگليس درآورد و ملي اعلام كرد و به 25 سال مقابله خستگي ناپذير با حكومت كودتا و استعمار افسارگسيخته آمريكايي است كه در مجموع ملت ما را در طول تاريخ يكصد سال اخير در ميان ملت هاي آزاده ديگر مثل ويتنام و الجزاير و كوبا و لبنان و نيكاراگوئه و شيلي و فلسطين و كنگو و ... سربلند و سرافراز جلوه مي دهد .

نگاه
تغيير ريل در سينماي حاتمي كيا
چكمه ها، ساق ها، مين ها
ابراهيم زاهدي مطلق
فيلم هاي حاتمي كيا- تا پيش از به نام پدر- مشخصه هايي داشت كه مي شد از آن با نام سينماي حاتمي كيا ياد كرد. اما در آخرين فيلم اين كارگردان، ظاهراً ريل عوض مي شود و تراولينگ سينماي حاتمي كيا به سوي بازيگرانش مي چرخد.
آنچه در به نام پدر پررنگ تر از حضور حاتمي كيا و تفكر سينمايي اوست، بازيگري پرستويي و حتي گلشيفته فراهاني و مهتاب نصيرپور است.البته فعلا به چند پاره بودن فيلمنامه نمي پردازيم .
در اين فيلم شخصيت فيلم (گلشيفته فراهاني) نيست كه روي مين مي رود، بلكه حاتمي كيا روي ميني پا مي گذارد كه البته خودش زيرپاي خودش نكاشته است. جريان ضد دفاع مقدس و ضدجنگ اعم از سياسي ها و سينمايي ها- آنقدر بر حرف خود اصرار كرده اند كه حتي حاتمي كيا هم به اين باور رسيد كه نسل جنگ زير پاي نسل امروز مين كاشته و بايد پاسخگوي عمل مجرمانه اش باشد! سينماي حاتمي كيا با عبور از مرزهايي كه در از كرخه تا راين يا آژانس شيشه اي يا مهاجر و يا حتي روبان قرمز ترسيم كرده بود به سرزميني رسيده است كه در آنجا پدر نمي تواند پاسخ اين سؤال دخترش را بدهد: چرا پاي من بايد روي مين هايي برود كه شما كاشته ايد ؟ در سرزمين جديد حاتمي كيا، پدر قادر نيست به فرزندش بگويد: اين مين ها براي شكستن ساق هايي كاشته شد كه داخل چكمه هاي تجاوز رفته بودند .
شخصيت تخريب چي در فيلم به نام پدر كه همان پرويز پرستويي باشد، قادر نيست از اتفاقي به سادگي دفاع از سرزمين   دم بزند؛ اين انفعال، البته بازتاب انفعال اجتماعي بازماندگان جنگ است در سالهاي اخير. اما وظيفه فيلمساز به عنوان يك هنرمند پيشتاز، پيدا كردن پاسخ براي سؤالاتي است كه نسل جديد مطرح مي كند؛ هنرمند- به صرف هنرمند بودن- مي بايست جلوتر و فراتر از تفكر رايج را بفهمد. او نبايد مثل خبرنگار، عين ماجرا را گزارش دهد. اتفاق هنري بايد از مرحله ديدن هنرمند تا نمايش هنرمندانه بيفتد تا اثر به جرگه آثار هنري راه يابد. اگرچه در انتخاب لوكيشن هاي به نام پدر از طبيعت، نگاه زيباشناسانه حاتمي كيا را مي توان ديد، اما اين زيباشناسي از جنس زيبايي هاي حاتمي كيا نيست، مگر اين كه او را به دو بخش حاتمي كياي سابق و كنوني تقسيم كنيم.
او كه خود را در كارش به حق و شايسته- سردار مي داند، بايد زيرك تر از آن باشد كه آستين هايش را بالا نزده به سراغ ميدان مين برود. او ناچار است به نسل بعد بگويد هرگاه چكمه پوشي را ديديد كه شما را به انسان دوستي دعوت مي كند و پرهيز مي دهد از كاشتن مين زير پاي فرزندانتان، به هوش باشيد كه او به فكر حفظ چكمه ها و ساق پاي خود است.

|   اجتماعي    |    ادب و هنر    |    اقتصادي    |    دانش فناوري    |    بـورس    |    زادبوم    |
|   حوادث    |    بين الملل    |    فرهنگ و آموزش    |    سياسي    |    شهر تماشا    |    سلامت    |
|   شهري    |    ورزش    |    صفحه آخر    |

|    صفحه اول    |    آرشيو    |    شناسنامه    |    بازگشت    |