يكشنبه ۱۹ آذر ۱۳۸۵ - سال چهاردهم - شماره۴۱۵۴ - Dec 10, 2006
گفت وگو با گيلرمو آرياگو، فيلم نامه نويس 21 گرم به بهانه پخش از سينما ماورا
او هيچ وقت به منزل برنمي گردد
ترجمه:كيكاوس زياري
يك تصادف ناخواسته
005379.jpg
در 21 گرم جك يك خانواده را اداره مي كند، اما آنچه برايش رخ مي دهد يك تصادف ناخواسته است. نكته غم انگيز اين است كه وي قربانيان تصادف را به حال خودشان در خيابان رها كرده است. او مي توانست در صحنه تصادف بماند، اما تصميم به فرار مي گيرد. نوع رفتار شما بعد از تصادف است كه كاراكتر واقعي تان را رو مي كند. مي خواستم در قصه فيلم نامه اين تناقض ها را داشته باشم و تناقض هاي رفتاري كاراكترهايم را دوست دارم. به همين دليل تماشاگران فيلم نمي توانند با قاطعيت بگويند اين كاراكتر آدم خوب ماجراست و آن يكي آدم بد ماجرا. آنها مي گويند اين كاراكترها يك سري آدم معمولي هستند كه در زمان هاي مختلف، واكنش هاي مختلف و متفاوتي از خودشان نشان مي دهند.

گيلرمو آرياگو همكار هميشگي آلخاندرو گونزالس ايناريتو در كار نگارش فيلم نامه هايش بوده است. اين دو همكاري مشترك خود را از مكزيك و با فيلم تحسين شده آمروس پروس شروع كردند و در 21 گرم و بابل (كه به صورت محصول مشترك و به زبان انگليسي توليد شدند) ادامه دادند. آرياگو فيلم نامه 21 گرم را برخلاف فيلم نامه هاي معمول سينمايي نوشته است. لحن روايتي قصه فيلم نامه شكننده و غيرمستقيم است. حوادث فيلم نامه يك شروع، ميانه و پايان ندارند و تماشاچي از اول فيلم، خود را در اواسط و يا حتي پايان قصه مي بيند و به تدريج هر چه قصه جلوتر مي رود، او به اول ماجرا نزديك مي شود.آرياگو در فيلم نامه 21 گرم يك بار ديگر مكاشفه اي در اخلاقيات پيچيده و معماگونه آدمي مي كند و اين مكاشفه به واسطه پيگيري مسائل گروهي از آدمهاست كه براثر يك تراژدي زندگي شان به هم گره مي خورد. در لحن غيرروايتي و غير خطي 21 گرم با سه آدم مختلف روبرو مي شويم كه هيچ ارتباط يا نسبتي با هم ندارند، اما دست تقدير آنها را به هم مي رساند و باعث مي شود تا براي حل مسائل و مشكلات خود به يكديگر تكيه و اعتماد كنند. نقش اين 3 كاراكتر را شان پن، نيامي واتس و بنيسيو دل تورو بازي كرده اند.
* چرا نام فيلم 21 گرم است؟
- اين نام اشاره اي به ميزان وزني است كه يك آدم دقيق در لحظه مرگ خود از دست مي دهد، البته نمي توانم بگويم اين جمله حقيقت محض است. برخي از دكترها وزن آدم هاي در حال مرگ را محاسبه كرده و اندازه مي گيرند و به همين دليل مي گويند در لحظه مرگ اين مقدار از وزن آن ها كاهش مي يابد. هدفم از استفاده از اين نام استعاره اي در اين جهت بود كه وقتي كسي مي ميرد، چه تاثيري بر روي آن ها كه زنده مانده اند مي گذارد. بعضي وقت ها شما اين مقدار وزن را در تمام طول زندگي تان با خود حمل مي كنيد.
* درباره خاستگاه اوليه فيلم نامه كمي بيشتر صحبت كنيد.
- تمام عمرم در مكزيك زندگي كرده ام و فقط اين چند سالي را كه با ايناريتو كار مشترك سينمايي داشته ام به خارج از آن سفر كرده ام. دانشگاهم هم در ليون در نزديكي پايتخت بود. يك روز - كه اتفاقاً روز تولدم بود تا دير وقت سر كار ماندم. مي دانستم كه همسرم در منزل منتظرم است. تعدادي از دوستانم هم مهمان ما بودند و من دير كردم. در حال رفتن به خانه بودم و چون ديروقت بود از مسير بزرگراه رفتم. يك ماشين گشتي پليس را ديدم و فهميدم كه تصادفي رخ داده است، توقف كردم زيرا مي دانستم اين همان جاده اي است كه بسياري از دانش آموزان براي بازگشت به خانه هايشان از آن استفاده مي كنند. ديدم كه مردي در گوشه جاده افتاده و مرده است. يكي به او زده و گريخته بود. مامور پليس كيف جيبي مرد را از جيبش بيرون كشيد تا متوجه هويت او بشود، در كنار كارت شناسايي مرد، عكسي بود كه او را در كنار يك خانم خندان نشان مي داد كه يك دختر كوچولو را در بغلش داشت. آن مرد مرده بود و من با خودم فكر كردم الان خانواده اش در خانه منتظر او هستند و وي هيچ وقت به منزل برنمي گردد. شايد خانواده او در اين لحظه در خانه مشغول خوردن شام و بگو و بخند هستند، آن زن دارد با دختر كوچكش بازي مي كند و خبر ندارد كه همسرش ديگر هيچ وقت در آستانه در ظاهر نخواهد شد. ايده مرگ اين مرد با جشن سالگرد تولد من گره خورد و همين مسئله پايه و اساس خط اصلي قصه فيلم نامه 21 گرم شد.
در عين حال پسرم سانتياگو هم يكي از انگيزه هاي اصلي نگارش فيلم نامه است. اسم او را بر روي كاراكتري گذاشتم كه دل تورو در فيلم بازي مي كند. سانتياگو در زبان انگليسي جك است. وقتي چهار يا پنج ساله بود يك بار از من پرسيد: اگر من بميرم آيا تو دوباره در زندگي ات لبخند خواهي زد؟ پسر خاله اش وقتي كه او دو ساله بود در آب استخر غرق شد و سانتياگو چند سال بعد ديد كه خاله اش دوباره دارد لبخند مي زند. او نمي توانست درك كند كه چطور مي شود بعد از يك چنين اتفاق هولناكي خاله اش دوباره بگويد و بخندد، براي همين اين سؤال را از من پرسيد، فيلم نامه 21 گرم پاسخ من به پرسش اوست.
* جمله قصاري از شما نقل مي كنند كه گفته ايد كارتان درباره تاثيرات مردگان بر روي زنده هاست. چرا اين طور است؟
- تقريباً تمام كارهاي من چنين مضموني دارند. حتي قصه هاي كوتاه و نوول هايم نيز از چنين حال و هوايي برخوردارند. مادر بزرگم وقتي پانزده سالم بود مرد، يعني سني كه تو هيچ وقت نمي تواني معني مرگ را درك كني. چيزي كه با مرگ او ياد گرفتم درك اين نكته بود كه هويت ما توسط كساني خلق شده است كه دور و بر ما هستند و ما را احاطه كرده اند. براي مثال در 21 گرم هويت كاراكتر اصلي زن فيلم كه نيامي واتس نقش او را بازي مي كند، مربوط به اعضاي خانواده اش است. خانواده او هويت او هستند، زماني كه او خانواده اش را از دست مي دهد، هويت او در هم شكسته مي شود. خيلي وقت ها، وقتي كسي مي ميرد هويت شما وارد مسير ديگري مي شود و اين هويت معني تازه اي پيدا مي كند. شما نمي توانيد آدمهاي مرده را فراموش كنيد. آنها متعلق به شما و بخشي از وجود شما هستند و اين بخش وقتي آنها مرده و شما زنده ايد، به حيات خود ادامه مي دهد. آدمهاي مرده بعضي وقت ها در غيبت خودشان بسيار پرقدرت تر از زماني كه زنده اند عمل مي كنند، همان طور كه مي توانند خيلي پرقدرت تر از حضور واقعي خودمان عمل كنند.
* هر دو فيلم نامه شما اخلاقيات را مورد بررسي و آزمايش قرار مي دهند و به نظر مي رسد شما به اين مسئله علاقه ويژه اي داريد. اين مورد به ويژه در 21 گرم - كه كاراكترها نه خوب خوب هستند و نه بد بد - به چشم مي آيد. اين فيلم فاقد پروتاگونيست و آنتي گونيست هميشگي و سنتي فيلم هاي سينمايي است.
- چيزي كه از همان روزهاي اول كار نوشتن به عنوان يك داستان نويس ياد گرفتم اين است كه تو هيچ وقت نمي تواني كاراكترهايت را مورد قضاوت قرار دهي. هميشه لازم است كه آنها را دوست داشته باشي و دركشان كني تا بتواني آنها را باورپذير خلق كني. تصورم اين است كه حس اوليه انساني همان حس تضاد است. هر چه كاراكتر تو ضد و نقيض داشته باشد انساني تر است. در حقيقت، هيچ وقت سياه و سفيد وجود نداشته و ندارد. آدمها عمدتاً خاكستري هستند. براي مثال در آمروس پروس من كاراكترهايي وحشتناك و احمق خلق كردم كه انگيزه هايي احمقانه داشتند. اما تماشاگران آنها را مي فهميدند و درك مي كردند. يك آدم كش حرفه اي هميشه يك موجود شرور و وحشتناك است، اما من مي خواستم تماشاگران جنبه ديگر اين آدم را بفهمند.
* چرا قصه هاي چند خطي با لحن روايتي غيرمستقيم را دوست داريد؟
- براي اين فيلم نامه به ويژه به دنبال يك چنين لحني بودم. هميشه در جست وجوي اين هستم كه به چه روشي مي توان يك قصه را تعريف كرد. قصد نداشتم قصه را با چنين ساختاري بنويسم، اما كتابي قديمي از خودم را خواندم كه هيچ وقت كار نگارش آن را تمام نكردم. اين كتاب مربوط به بيست و چهار يا بيست و پنج سالگي ام مي شود. كتاب مرا به گذشته ها برد. بجز اين اخيراً قصه كوتاهي از من منتشر شد كه زمان در آن به هم ريخته است و شما در آن شاهد روايت خطي و تعريف قصه براساس زمان دقيق ماجراها نيستيد. لحن اين قصه هم مثل آن كتاب ناتمام بود. فكر مي كنم ما در زندگي روزمره مان هم قصه ها را به همين شكل تعريف مي كنيم و در آنها توالي زمان و مكان را رعايت نمي كنيم. ما هيچ وقت هنگام تعريف اين قصه، ماجراها را مستقيم تعريف نمي كنيم. هميشه از يك زمان و مكان به يك زمان و مكان ديگر مي پريم و با دست بردن در زمان، با آن بازي مي كنيم. براي مثال، اگر من بخواهم به شما بگويم كه همسرم را چگونه ملاقات كرده و با او آشنا شدم، هيچ وقت ماجرا را از همان ابتدا شروع نمي كنم. تصورم اين است كه راه و روشي طبيعي براي قصه گويي است. نگراني ام اين بود كه مبادا در اين نوع روايت آن حس و حال خاص احساسي را از دست بدهم و اين حس در جريان كار ادامه نيابد. ما هميشه اطلاعات روايتي زيادي در اختيار داريم، اما من مي خواستم كه احساس نهفته در بطن قصه در طول كار و اين لحن غيرمستقيم ادامه داشته باشد. براي همين به دقت تلاش كردم تعادل تمام صحنه ها و هر صحنه در ارتباط با صحنه ديگر حفظ شود و در همان حال باعث خلق تضادهاي لازم در دل قصه بشود.
منبع:Ciemaspeak.com

سايه روشن
مؤلفان تازه سينما
گروه ادب و هنر- در شكوفايي سينماي معاصر مكزيك و كلاً آمريكاي لاتين فيلم 21 گرم سهمي فراتر از ديگر آثار نسل نوين سينماگران مكزيك داشته است. در واقع دنيا فيلمسازان خلاق آمريكاي لاتين را با فيلم 21 گرم به جا آورد. هر چند الخاندرو گونزالز ايناريتو كارگردان 21 گرم پيش از آن هم با فيلم آموروس پروس نشان داده بود كه فيلمساز خوش قريحه اي است؛ كارگردان جواني كه زندگي پر فراز و نشيبي هم داشته است. او در 16 سالگي از مدرسه اخراج شد. مدتي به ملواني پرداخت و بعد به راديو رفت و برنامه هاي زنده اجرا كرد. او در همين حين به تحصيل در رشته سينما و تئاتر پرداخت. آهنگسازي براي چند فيلم، تهيه كنندگي در تلويزيون مكزيك و ساخت تيزرهاي تبليغاتي از ديگر تجربيات ايناريتو در آن سالها به شمار مي آيد.
يك اتفاق ساده باعث تغيير مسير حرفه اي ايناريتو شد. او با گيلرمو آرياگا فيلمنامه نويس جوان، آشنا شد؛ آشنايي كه خيلي زود به يك رفاقت عميق انجاميد. آنها سالها روي قصه هايي كه فكر مي كردند مناسب سينماست كار كردند. قصه هايي كه از دل آنها فيلمنامه سه اپيزودي آماروس پروس بيرون آمد.
فيلمي كه براساس سه قصه مستقل از هم در سال 2000 ساخته شده تا پاي دريافت اسكار بهترين فيلم خارجي پيش رفت.چيزي كه ستايش منتقدان و داوران فستيوال هاي اروپايي را در پي داشت شيوه تازه و متفاوت آلوروس پروس در روايت بود. سه كاراكتر اصلي فيلم با سه داستان مجزا از هم به وسيله يك تصادف با همديگر پيوند مي يابند.
ايناريتو پس از اين فيلم، چند فيلم كوتاه ساخت و بعد 21گرم را با حضور بازيگراني چون شان پن، نيامي واتس و بنيچيو دل تورو مقابل دوربين برد. فيلمنامه اين فيلم هم توسط گيرمو آرياگو نوشته شد. در 21 گرم سبكي كه آرياگو و ايناريتو در آموروس پروس دنبال كرده بودند، با ظرايف و بداعت هاي بيشتر، به چشم مي خورد. فيلمي تلخ و تقديرگرايانه درباره مرگ و جوهره هستي. 21 گرم  كه برخي از منتقدان آنها را بديع ترين فيلم يك دهه اخير سينما خوانده اند، باعث شد تا ايناريتو بيشتر در كانون توجهات قرار بگيرد. به همين خاطر بود كه بابل فيلم تازه  او از همان ابتداي كليد خوردن بازتاب رسانه اي گسترده اي داشت. در سومين همكاري مشكرت ايناريتو و آرياگو باز هم با داستاني اپيزوديك روبه رو هستيم. چهار داستان مجزا از آدم هايي كه يك فصل مشترك دارند و آن غم تنهايي است.
ايناريتو به همراه دوست فيلمنامه نويسش آرياگو، در مقام مؤلفان تازه سينماي معاصر حاضر شده اند. فيلم هاي آموروس پروس ، 21 گرم و بابل هر سه آثاري تلخ با ساختار اپيزوديك و روايتي غير خطي اند. انبوه فيلم هايي كه به تقليد از اين آثار در سراسر جهان ساخته شده است، ميزان تأثيرگذاري آنها را بر سينماي معاصر جهان نشان مي دهد.

شهر تماشا
اجتماعي
ادب و هنر
اقتصادي
دانش فناوري
بـورس
زادبوم
حوادث
بين الملل
فرهنگ و آموزش
سياسي
سلامت
شهري
علمي فرهنگي
ورزش
صفحه آخر
همشهري ضميمه
|  اجتماعي   |   ادب و هنر   |   اقتصادي   |   دانش فناوري   |   بـورس   |   زادبوم   |   حوادث   |   بين الملل   |  
|  فرهنگ و آموزش   |   سياسي   |   شهر تماشا   |   سلامت   |   شهري   |   علمي فرهنگي   |   ورزش   |   صفحه آخر   |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   شناسنامه   |   چاپ صفحه   |