چهارشنبه ۲۹ آذر ۱۳۸۵ - سال چهاردهم - شماره۴۱۶۳ - Dec 20, 2006
نگاهي به چند فيلم خارجي حاضر در جشنواره فيلم فجر
آثارتلخ اجتماعي
اميررضا نوري زاده
006882.jpg
در ميان فيلم هاي خارجي كه حضورشان در بيست و پنجمين جشنواره فيلم فجر قطعي شده؛ نمونه هاي جالب توجهي وجود دارد. تسوتسي كه برنده اسكار بهترين فيلم خارجي 2006 شده، يك درام اجتماعي تأثيرگذار است كه در آن تصويري تازه از آدم هاي فرودست ژوهانسبورگ به دست داده شده است.
بابل كارتازه آلخاندرو گونزالز از نوعي افسردگي و پريشان احوالي مي گويد كه معضل انسان معاصر است. ويژگي بارز بابل مثل كارهاي قبلي سازنده اش شيوه اي تازه براي روايت داستان است.
مرد خرس  قهوه اي كاري از ورنر هرتزوك كارگردان شاخص آلماني مستندي تكان دهنده و تأثيرگذار است. راهي به گوانتانامو هم اثر افشاگرانه مايكل وينتر باتم يكي از پرسر و صداترين فيلم هاي امسال جهان به شمار مي آيد. كوكب سياه اثر تازه برايان دپالما، يك نوآر با حال و هواي خشونت بار و فضايي غم زده است.
درواقع فصل مشترك اين فيلم ها، حال و هواي تلخ و متأثركننده شان است. چه در درام اجتماعي تسوتسي ، چه در نوآري چون كوكب سياه و چه در فيلم متفاوت بابل اين تلخي هر دم فزاينده است كه هر حرف اول و آخر را مي زند.
بابل
آلخاندرو گونزالز پس از دو فيلم Amores perros و 21 گرم، اين بار نيز به دنبال مجموعه اي از اتفاقات و عكس العمل ها و ارتباطات غريب در فيلمي است كه برخلاف دو اثر قبلي، داستان آن در چند كشور مختلف مي گذرد. در بابل كه جايزه بهترين كارگرداني را در جشنواره فيلم كن براي گونزالز به همراه داشت، ما شاهد وقوع چهار داستان به ظاهر بي ربط هستيم.
ماجرا از مراكش آغاز مي شود؛ جايي كه دو كشاورز قصد دارند بزهايشان را از شر شغال ها حفظ كنند. از سوي ديگر يك زن مكزيكي همراه دو كودك آمريكايي، قصد شركت در عروسي پسرش را دارد. در جايي ديگر يك دختر ژاپني ناشنوا به نام چيكو پس از مرگ مادر قصد دارد تا بر انزوا و افسردگي اش در خيابان هاي توكيو فائق آيد.
همچنان كه يك زوج توريست آمريكايي كه به تازگي فرزندشان را از دست داده اند، مشكلاتي دارند.
شليك يك گلوله زندگي اين آدم ها را به هم ربط مي دهد. آدم هايي كه فصل مشتركشان تنهايي و ناتواني در برقراري ارتباط با اطرافيان است.
گونزالز نام بابل را از داستاني كه در بخش اول انجيل عهد عتيق آمده، گرفته است. در اين داستان چنين روايت مي شود اولين جامعه انساني كه در شهر بابل زندگي مي كردند و داراي زبان و فرهنگ واحدي بودند، تصميم مي گيرند برجي بلند بسازند تا از طريق آن به بهشت راه يابند. هنگامي كه آنها در حال نزديك شدن به بهشت بودند اعمالي را مرتكب مي شوند كه مجازات پروردگار را به دنبال دارد. مجازات ساكنان بابل اين است كه بعد از آن بايد هر كدام به زباني متفاوت صحبت كنند، به طوري كه هيچ كدام از اهالي شهر نتوانند با ديگري صحبت كنند. مردم بابل دست از ساختن برج مي كشند و در سراسر دنيا پراكنده مي شوند.
گونزالز كه با دو فيلم قبلي اش به قولي ساختار روايت در سينما را متحول كرده؛ در بابل هم كوشيده تا داستانش را به شيوه اي نو تعريف كند.
در بابل نوعي غم تنهايي موج مي زند. تنهايي و غربتي كه كارگردان با انتخاب آدم هايي متعلق به نقاط مختلف دنيا كوشيده تا آن را به سراسر جهان تعميم دهد.
زيبايي فيلم در فيلمنامه آن نهفته است، جايي كه گونزالز با توجه به جزئيات، تماشاگر را دائماً در تعليق نگه مي دارد. نكته ديگر شيوه استفاده گونزالز از ستارگان سينماست. براد پيت و كيت بلانشت در بابل متفاوت  ترين نقش هايشان را ايفا كرده اند و هيچ شباهتي به پرسوناي ستاره گونشان ندارند. گارسيا برنال هم در يك نقش كوتاه، فوق العاده است.
راهي به گوانتانامو
اكران فيلم راهي به گوانتانامو در سطح جهان كمي پس از خودكشي سه تن از زندانيان گوانتانامو صورت گرفت و همين نكته موجب توجه بيش از حد جهانيان به فيلم مستند گونه مايكل وينتر باتم پيرامون زندگي سه مسلمان انگليسي حاضر در اين زندان شد. البته اين نخستين بار نيست كه وينتر باتم تكنيك هاي سينماي مستند و فيلم داستاني را با يكديگر تركيب مي كند و البته او در حذف مرز بين قصه گويي و بيان حقيقت، تنها نيست و به نظر مي رسد كه بيش از هر چيز از فيلم هاي ايراني كلوزآپ و خانه دوست كجاست براي ساخت اين فيلم الهام گرفته است.
درواقع وينتر باتم در سبك فيلمسازي متأثر از كيارستمي به نظر مي رسد، هر چند به لحاظ مضموني، فيلم ارتباطي با كارهاي كيارستمي ندارد. در راهي به گوانتانامو فضاي غير انساني گوانتانامو با سرهاي تراشيده و لباس هاي نارنجي زندانيان، هر تماشاگري را ناچار به موضع گيري مي كند.
كوكب سياه
زماني كه شنيده شد برايان دپالما قصد ساخت فيلمي براساس يكي از بهترين آثار جيمز الروي به نام كوكب سياه را دارد، انتظارات همه علاقه مندان سينما مشاهده فيلمي همچون پرونده محرمانه لس آنجلس يا لااقل جكي براون بود، اما فيلم دپالما درباره تحقيقات يك كارآگاه پليس به نام دويات بيلچرت پيرامون مرگ مرموز هنرپيشه اي به نام بتي شورت چنان موفقيت آميز نبود.
فيلم كوكب سياه ، هرگز نتوانسته فضاي نوآر دهه 1940 كه در فيلم هاي قبلي براساس آثار الروي شاهد بوديم را مجدداً خلق كند. دپالما در اين فيلم سعي داشته تا با الگوبرداري از بهترين فيلم هاي ادوارد جي رابينسون چون سزار كوچك و همچنين بهره گيري از داستان پازل گونه الروي، تماشاگر را تا به انتها حفظ كند، ولي انبوه اطلاعات شخصي كه عمدتاً در تحقيقات بيلچرت درباره سابقه مظنونين ارائه مي شود موجب سرگرمي تماشاگر شده تا اينكه بتواند به حل معماي قتل اين هنرپيشه كمك كند.
مرد خرس قهوه اي
آخرين مستند تحسين شده ورنر هرتزوك درباره زندگي تيموتي تردول است كه 13 تابستان را بين خرسهاي وحشي پارك ملي كاتماي آلاسكا زندگي كرد، ولي در اوايل پاييز 2003 يكي از خرس ها او را به قتل رساند و بعد تكه تكه كرد. فيلم هرتزوك مستندي منحصر به فرد است كه در عين اينكه زندگي و رفتار تردول را تأييد نمي كند، درباره حيوانات نيز احساساتي عمل نمي كند. اين فيلم از قريب 90 ساعت ويدئويي كه تردول در طبيعت فيلمبرداري كرده بود، انتخاب شده است و هرتزوك علاوه بر آن با چند نفر از دوستان و نزديكان تردول از جمله جول پالواك، دوست صميمي تردول گفت وگوهايي را انجام داده است و گفتار روي فيلم نيز توسط خود هرتزوك و براساس همين اطلاعات تهيه شده است. مرد خرس قهوه  اي يك مستند شگفت انگيز است كه نمايش آن در جشنواره را مي توان يك اتفاق مهم دانست.
سايلنت هيل
سايلنت هيل، اقتباس ديگري از يكي از مشهورترين بازيهاي كامپيوتري است كه البته نتوانست انتظارات را برآورده سازد. داستان فيلم در شهر سايلنت هيل مي گذرد، جايي كه تعدادي از شهروندان قصد دارند تا جادوگران را بسوزانند. البته مردم اين شهر همگي مرده اند و تعداد اندك افراد زنده اين شهر حكم زندانيان جادوگران را دارند. در فيلمنامه تلاش شده تا با عنوان كردن پيشينه قهرمانان فيلم و گذشته شهر اطلاعات قابل استفاده اي در اختيار تماشاگراني كه با اين فضا و بازي آشنايي نداشته اند، گذاشته شود اما متأسفانه شايد كل فيلم براي همان علاقه مندان قديمي بازي لذت بخش باشد. حتي جلوه هاي ويژه خوب فيلم نيز نتوانسته فيلم را براي تماشاچي ها در سينما قابل تحمل سازد و فروش نازل فيلم در سطح بين المللي مؤيد همين نكته است.
تسوتسي
قهرمان اين فيلم آفريقاي جنوبي كه اسكار بهترين فيلم خارجي را در سال گذشته دريافت كرد، يك نوجوان بزهكار است. تسوتسي (با بازي پرسلي چونياگ) همچون بسياري از جوانان فقير ژوهانسبورگ سرنوشت تلخي دارد. او به واسطه رقابت در بين بزهكاران حتي دست به قتل مي زند، اما اين خشونت او براي تماشاچي توجيه شده است، چرا كه به ناچار مسئوليت مراقبت از نوزادي را مي پذيرد و عوض رها كردن او در كليسا، تصميم به مراقبت از او مي گيرد. كارگردان فيلم سعي ندارد تا با استفاده احساساتي از فقر توجه تماشاچي را جلب كند و اگر ما در نهايت قهرمان فيلم را تحسين مي كنيم به دليل خوب بودن او نيست، بلكه به دليل تلاش فراوان او براي دوري از بدي هاست. اين فيلم براساس رمان پرفروشي از آتول فوگارد توسط گاوين هود ساخته شده است.
مرد حصيري
ايده ساخت اين فيلم روي كاغذ جذاب به نظر مي رسد و نيكلاس كيج تهيه كننده و بازيگر اصلي فيلم، آن را به دوستي كه نسخه اصلي فيلم را در دهه 1970 به او معرفي كرد، تقديم مي كند، دوستي به نام جاني رامون (خواننده متوفي گروه رامونز). فيلم اصلي در دهه 1970 اثري ميني ماليستي درباره پليسي است كه در جست وجوي يك دختر گمشده راههاي تازه اي را امتحان مي كند. اما نيل لابوت- كارگردان و نويسنده نسخه فعلي- انتخاب غيرمنتظره اي براي اين فيلم بوده است. او تلاش كرده تا تغييرات كاربردي در فيلمنامه نسخه اصلي ايجاد كند، از جمله لوكيشن داستان را از اسكاتلند به واشنگتن منتقل كرده و كاراكتر لرد سامريسل بدل به خواهر سامريسل در فيلم تازه شده است. اما اين تغييرات بيش از آنكه بر جذابيت هاي فيلم بيفزايد، موجب سردرگمي داستان و ايجاد محدوديت هايي براي نيل لابوت شده است و به همين خاطر فيلم لابوت تنها در حد همان ايده اوليه باقي مي ماند كه عليرغم بازي خوب نيكلاس كيج، چندان راضي كننده نيست.

چشم انداز
گفت وگو با پيتر با گدا  نوويچ
هنر در سينماي امروز نيست
گروه ادب و هنر- پيتر با گدانوويچ چه در مقام منتقد و روزنامه نگار و چه در مقام فيلمساز، هميشه يك عاشق بي قرار سينما بوده است. چه در روزهايي كه درباره جان فورد و اورسن ولز مطلب مي نوشت و چه در دهه هفتاد كه فيلم هاي به ياد ماندني چون تازه چه خبر دكتر جون ، ماه كاغذي و آخرين سانس نمايش را مي ساخت.باگدا ?نوويچ همچنان پرانرژي و فعال است. مستندهايي درباره فيلمسازان مورد علاقه اش ساخته و در كنار فيلمسازي همچنان مي كوشد تا ميراث گران قدر سينماي كلاسيك را براي نسل هاي بعدي حفظ كند.اين منتقد قديمي، عاشق سينماي كلاسيك است و اعتقاد دارد كه در سينماي معاصر دنيا چيزي به نام هنر به ندرت يافت مي شود.
* در شرايط فعلي، توجهي كه شما به تاريخ سينما و آثار كلاسيك نشان مي دهيد كمي غيرعادي است. به نظرتان براي مردم هم سينماي گذشته تا اين اندازه اهميت دارد؟
- مي دانم و مي پذيرم كه براي مردم اين سينما آن قدرها اهميت ندارد ولي اين نكته تأثيري بر من نمي گذارد. من وظيفه خودم مي دانم شعله اي را كه باعث ادامه حيات سينما طي تمام اين سال ها شده حفظ كنم يا دست كم روايت خودم را بازگو كنم.حتي عده زيادي در استوديوهاي فيلمسازي نمي دانند اين فيلم ها مثل يك گنجينه مي مانند و بايد حفظ شان كرد؛ آثاري كه ما وظيفه داريم آن را به نسل بعدي انتقال بدهيم. در واقع اين يك ميراث گرانقدر است. براي درك اين موضوع كافي است به اين نكته توجه كنيد چرا فيلم هاي امروزين تا اين اندازه ضعيف اند. اگر در گذشته ما آن همه فيلم درخشان و تماشايي داشتيم به اين واسطه بود كه آدم هاي زيادي وجود داشتند كه در ساخت اين گونه آثار توانمند بودند. در سينماي امروز تعداد چنين آدم هايي به حداقل رسيده است.
* چه طور مي توانيم اين حرف را بپذيريم در حالي كه در آن موقع هم فيلم  هاي بد و پيش پا افتاده فراواني ساخته مي شد؟
- به هيچ وجه نگفتم كه در گذشته كارگردان بد نداشتيم. تعداد آدم هاي بي اطلاع در آن زمان هم كم نبود.
* بي اطلاعي از چه؟
- از هنر و از مفاهيم عميق فيلمسازي. البته در آن زمان تعداد فيلمسازان بي دانش از امروز بسيار كمتر بود. يك آمارگيري ساده به شما همين را مي گويد. دوران طلايي سينما در دهه هاي 1930 و 1940 سندي براي اين موضوع است؛ روندي كه تا دهه هاي 1950 و 1960 هم تداوم يافت.افت كيفي سينما اصلاً و ابداً تصادفي نيست. در آن زمان، صحنه هاي خشن و الفاظ زشت در فيلم ها خيلي كمتر از حالا بود. به جاي اينها، فيلم ها مي كوشيدند به انتقال پيام بپردازند. در سينماي امروز با اين حجم حرمت شكني و صحنه هاي غير اخلاقي، ديگر جايي براي انتقال پيام سالم باقي نمانده است. نكته عجيب اين جاست كه سينماگران امروز، تمام رفتارهاي زشت و مضامين نادرست را در فيلم هايشان به كار مي گيرند و بعد مي گويند مخاطبشان نوجوانان و جوانان اند. اين خيلي زشت است كه شما اين كارها را براي گروه هاي سني اي انجام دهيد كه محصول توليد شده براي آنها بايد چيزي به كل متفاوت از اينها باشد.
* مي گويند زماني شما سالانه 800 فيلم مي ديده ايد كه ميانگينش مي شود روزي 5/2 فيلم. اين مسأله صحت دارد؟
- بله. همين طور است، اين البته به زماني مربوط مي شود كه كارم نوشتن نقد فيلم بود. براي نقد نويسي خودم را موظف مي دانستم كه هر فيلمي را ببينم. وقتي خودم شروع به كارگرداني كردم، آمار فيلم ديدنم پايين مي آيد و به سالي 300 فيلم رسيد.
*  الان چه؟
- الان از اين هم پايين تر آمده است. فكر مي كنم در سال به زحمت 200 فيلم مي بينم. يك دليلش مشغله هاي فراوان من است و دليل ديگر كه البته مهم تر هست پايين آمدن تعداد فيلم هايي است كه ارزش ديدن دارند.

سايه روشن
صدر گيشه
در اختيار ويل اسميت
006900.jpg
گروه ادب و هنر- در اين هفته ويل اسميت هنرپيشه سياه پوست حدنصاب جديدي ثبت كرد. ششمين فيلم او به شكل پياپي در هفته نخست اكران در صدر جدول فيلم هاي پرفروش هفته قرار گرفت.
اين فيلم كه در جست وجوي خوشبختي نام دارد با فروش 27 ميليون دلاري در مكان نخست جاي گرفت.
فيلم جديد ويل اسميت كه داستان زندگي واقعي يك مرد بي خانمان ساكن سانفرانسيسكو و پسر خردسالش است در 2852 سينما به اكران درآمد و توانسته در دو شاخه از جمله بهترين هنرپيشه درام (ويل اسميت) كانديداي دريافت جايزه گوي طلايي شود. مجموع فروش 5 فيلم قبلي ويل اسميت در سطح جهان 7/1 ميليارد دلار بوده است و در جست وجوي خوشبختي مي تواند دهمين فيلم او باشد كه فروشي بالاي يكصد ميليون دلار دارد.
از سوي ديگر استوديو سوني با توزيع اين فيلم، سيزدهمين فيلم خود را در مكان نخست جدول پرفروش ها در سال 2006 ديد تا يك حدنصاب جديد داشته باشد.
اما فيلم اراگون با بازي ريچل وايز، جان مالكوويچ و جرمي آيرونز با وجود هزينه 130 ميليون دلاري در هفته نخست اكران نتوانست انتظارات را برآورده كند و با فروش 5/23 ميليون دلاري در مكان دوم جدول جاي گرفت.
استوديو فاكس اميدوار بود تا در نبود فيلم هايي چون هري پاتر و ارباب حلقه ها، اين فيلم تخيلي- اسطوره اي بتواند توجه كودكان و نوجوانان را جلب كند، اما چندان در كسب اين هدف موفق نبود. ديگر فيلم جديد اين هفته تار شارلوت نام داشت كه براساس كتاب مشهور كودكان ساخته شده است. اين فيلم با بازي داكوتافانينگ و صداپيشگي جوليارابرتز و جان گلينر داستان رفاقت يك خوك و عنكبوتي به نام شارلوت در يك مزرعه پرماجراست. اين فيلم كه با نقدهاي مثبت فراواني مواجه بود، در اين هفته 12 ميليون دلار فروش داشت و استوديو پارامونت اميدوار است با فروش قابل توجه آن بتواند هزينه 80 ميليون دلاري فيلم را جبران كند.
اما انيميشن پاهاي شاد با افت فروش 34درصدي در اين هفته 5/8 ميليون دلار فروش داشت تا با فروش كلي 149 ميليون دلار در رتبه هشتم فيلم هاي پرفروش سال 2006 قرار گيرد.
كمدي جديد جودلاو و كامرون دياز به نام تعطيلات نيز در هفته دوم اكران با افت 36 درصدي فروش فقط 2/8 ميليون دلار فروخت تا مجموع فروش آن تنها به 25 ميليون دلار برسد، در حالي كه فيلم در ديگر قاره هاي جهان حدود 7/59 ميليون دلار فروش داشته است. اما صدرنشين هفته گذشته فيلم اپوكاليتپو از مل گيبسون با افت فاحش فروش به مكان ششم جدول سقوط كرد و در اين هفته فقط 7/7 ميليون دلار فروخت. ديگر فيلم خشن هفته به نام الماس خون با بازي لئوناردو دي كاپريو كه نامزد دريافت دو جايزه گوهر طلايي است با فروش 3/6ميليون دلاري در مكان هفتم جاي گرفت.
در انتهاي جدول فروش اين هفته نيز فيلم هاي كازينورويال و داستان ولادت قرار گرفتند. اما فيلم آلماني خوب با بازي جورج كلوني و به كارگرداني استيون سودربرگ نيز در اين هفته اكران محدود داشت و در 5 سينما فروش 79 هزار دلاري داشت تا به نامزدي احتمالي در اسكار امسال اميدوار باشد.

شهر تماشا
اجتماعي
ادب و هنر
اقتصادي
دانش فناوري
بـورس
زادبوم
حوادث
بين الملل
فرهنگ و آموزش
سياسي
سلامت
شهري
ورزش
صفحه آخر
همشهري ضميمه
|  اجتماعي   |   ادب و هنر   |   اقتصادي   |   دانش فناوري   |   بـورس   |   زادبوم   |   حوادث   |   بين الملل   |  
|  فرهنگ و آموزش   |   سياسي   |   شهر تماشا   |   سلامت   |   شهري   |   ورزش   |   صفحه آخر   |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   شناسنامه   |   چاپ صفحه   |