پنجشنبه ۳ اسفند ۱۳۸۵ - سال چهاردهم - شماره۴۲۱۳ - Feb 22, 2007
ميزگردي با كارگردان هاي مطرح جهان
هاليوود، خلاقيت را له مي كند
ترجمه: اميررضا نوري زاده
014973.jpg
اخيراً نشريه معتبر هاليوود ريپورتر از شش كارگردان برجسته سينماي جهان خواست تا در ميزگردي شركت كرده و به سؤالاتي پيرامون شرايط فعلي سينماي جهان پاسخ دهند. كارگردانان حاضر در اين ميزگرد جاناتان دايتون و والري فاريس(ليتل ميس سان شاين)، گيلرمو دل تورو(هزار توي پن)، اميليو استوز(بابي)، ننسي مايرز(تعطيلات) و ديويد لينچ(Ilad Rmpire) بودند.
***
* چه خصوصيتي در كارگرداني بيش از هر خصيصه ديگري مورد توجه شماست؟
ديويد لينچ: تا قبل از حضور در اين حرفه هرگز تصور نمي كردم كه كارگرداني تا اين حد جذاب باشد و مرا به دنيايي تازه راهنمايي كند. من از نقاشي به فيلمسازي روي آوردم و در ابتدا همه چيز تجربي بود تا اينكه جذابيت سينما را كشف كردم.
اميليو استوز: من خيلي خوش شانس بودم كه از كودكي مي توانستم در سر صحنه فيلم هاي ارزشمندي حضور پيدا كنم. براي مثال در سال 1973 در سر صحنه فيلم Bad lads از ترنس مالينگ بودم و در سال 1976 شش ماه در فيليپين در لوكيشن فيلم اينك آخر الزمان از فرانسيس فورد كاپولا بودم. اين حضور باعث شد تا از همان زمان با تنش ها و دشواري ها و البته جذابيت هاي كارگرداني آشنا شدم.
* جاناتان و والري، شما به اتفاق هم فيلم ليتل ميس سان شاين را كارگرداني كرديد!
جاناتان دايتون:  نتيجه كار براي خود ما هم جالب بود چون از ابتدا چنين قصدي نداشتيم. ما دو نقطه نظر متفاوت درباره فيلمنامه داشتيم. ولي عشق ما به فيلمسازي باعث شد تا شرايط كارمان چندان دشوار نباشد.
والري فاريس: من هميشه به نظرات جاناتان احترام مي گذاشتم، البته من نمي دانستم كه نتيجه كار چه خواهد بود ولي از اين فيلم ياد گرفتم كه بايستي در ابتداي كار، پاسخ همه سؤالات احتمالي را داشته باشيد و وظيفه بقيه عوامل را تعيين كنيم ولي خب، در بعضي اوقات براي برخي مشكلات پاسخي نداشتيم.
* آيا نويسنده و كارگردان بودن تفاوتي در فيلم  نهايي ايجاد مي كند؟
- ننسي مايرز: به هنگام نگارش فيلمنامه هميشه تمركز كاملي دارم و اجازه نمي دهم هيچ اتفاقي اين تمركز را به هم بزند و حتي براي چند ماه رابطه ام با دوستان و آ شنايان به حداقل مي رسد. اما در خلال ساخت فيلم شما با هم در ارتباط هستيد و آن تمركز دوران فيلمنامه نويسي را نداريد. به همين خاطر من سعي مي كنم تا حتي الامكان به فيلمنامه وفادار باشم و از قبول پيشنهادات ناگهاني پرهيز مي كنم.
* آيا موقعيتي را تجربه كرده ايد كه چيزي روي كاغذ منطقي باشد ولي در عمل چندان جالب نباشد؟
ننسي مايرز: من شخصاً چنين تجربه اي نداشتم ولي تصور مي كنم گاهي اوقات بخشي از فيلمنامه تا زماني كه در سر صحنه اجرا نشده، نمي تواند مورد قضاوت قرار گيرد. من در چنين مواقعي حداكثر دو روز قبل از فيلمبرداري، فيلمنامه را بازنويسي مي كنم. چون اگر سكانسي فيلمبرداري شود فرصت براي جبران آن بسيار كم است.
* پس شما فيلمبرداري مجدد انجام نمي دهيد؟
ننسي مايرز: خير هرگز!
* شما خودتان را بيشتر فيلمنامه نويس مي دانيد يا كارگردان؟
ننسي مايرز: فيلمنامه نويس! 
* ديويد، تو چطور؟
ديويد لينچ: من از ايده ها استقبال مي كنم و وقتي كه با ايده اي سينمايي روبه رو مي شوم، آن را يادداشت مي كنم و سعي مي كنم آن را گسترش دهم. اين گونه برخوردهاي ذهني هميشه برايم جالب بوده چون بعضاً منجر به داستان هاي خوبي شده است.
* منظور شما يك ايده بصري جديد است؟
ديويد لينچ: اين ايده مي تواند هر چيزي باشد، از يك شخصيت تا يك جمله و يا يك لوكيشن خاص.
* فيلم  نهايي شما با ايده اوليه فيلم چقدر فاصله دارد؟
ديويد لينچ: فيلم نهايي بسيار وفادار به ايده اوليه است ولي با حضور در لوكيشن برخي شرايط عوض مي شوند و اگر لوكيشن مناسب فيلمنامه باشد، همه چيز مرتب خواهد بود.
*  گيلرمو، شما تا چه حد خودتان را براي حوادث پيش بيني نشده در حين فيلمسازي آماده مي كنيد؟
گيلرمو دل تورو: من وسواس عجيبي در اين قضيه دارم و به همين خاطر از پيش همه چيز را مهيا مي كنم و سعي مي كنم براي هر چيزي يادداشت بردارم و تا زماني كه اين يادداشت ها از نظرم كامل نباشد، احساس آرامش نمي كنم.
* چه نكته جالبي در مورد كارگرداني وجود دارد؟
لينچ: همه چيز در مورد كارگرداني جالب است!
دايتون: در فيلم هاي تجاري شرايط تا حدي نااميدكننده است. چون در سر صحنه فيلم علاوه بر شما تهيه كننده و افرادي در استوديو هم تعيين كننده هستند. 
* ساخت يك فيلم استوديويي را تجربه بزرگي مي دانيد؟
مايرز: هميشه در سر صحنه فيلم هاي استوديويي سعي مي كنم آرامش خودم را حفظ كنم چرا كه فلسفه كاري ام با سايرين متفاوت است. من در سر صحنه هميشه نگران هستم و حتي تغذيه ام دچار اختلال مي شود، اما با اين همه ظرف همه اين سال ها در نهايت از فيلمسازي لذت مي بردم و چون نويسنده هستم، دوست دارم كارگرداني كنم.
* اكثر شما كارگردان- فيلمنامه نويس هستيد. چرا؟
لينچ: من از دنياي نقاشي به سينما رفتم. در نقاشي شما يك ايده را در نظر مي گيريد و نقاشي مي كنيد. در سينما هم يك ايده را انتخاب مي كنيد و فيلمي بر اساس آن مي سازيد.
دل تورو: يكي از اولين قوانيني كه در هاليوود شنيدم و خوشحالم كه هرگز به آن عمل نكردم، اين بود كه هرگز در فيلم خودم سرمايه گذاري نكنم. اما من متوجه نمي شوم اگر واقعاً حاضر به سرمايه گذاري در فيلم خودم نباشم، چطور انتظار دارم شخص ديگري براي تماشاي آن پولي بپردازد؟
* ديويد، آيا خصوصيتي در كارگرداني وجود دارد كه تو هنوز فاقد آن باشي؟
لينچ: پول!
* يعني يافتن سرمايه گذار تا اين حد مشكل است؟
لينچ: نه تا اين حد ولي به هر حال پول جزو اولويت هاست.
* اين تجربه را در فيلم جاده مالهالند داشتي؟
لينچ: در آن فيلم خير، چون آن را براي تلويزيون ساختم ولي آنها فيلم را نخواستند و بعد از كانال پلاس مبلغي گرفتم و آن را تكميل كردم. من هميشه به فرانسوي ها علاقه داشتم چون هميشه از هنر حمايت كرده اند. آنها به هنر اعتقاد دارند و اين بسيار زيباست. اما بر خلاف آنها سيستم استوديويي خلاقيت را له مي كند و زماني كه شما كنترلي بر نسخه نهايي فيلم تان نداريد، در واقع يك كارگردان مرده ايد.
* آيا تا به حال فيلمي ساخته ايد كه دخالتي در نسخه نهايي آن نداشته  باشيد؟
لينچ: بله، فيلم Due در سال 1984 كه به خاطر آن دو بار مردم! يك بار به خاطر عدم دخالت در نسخه نهايي و يك بار وقتي كه فيلم نتوانست در گيشه موفق باشد. اما با نام من به عنوان كارگردان بازاريابي شده بود.
* اگر اختيار تام به شما داده شود، يك فيلم استوديويي مي سازيد؟
لينچ: هنوز نمي توانم به آنها اعتماد كامل كنم و ترجيح مي دهم با بودجه اندك كار كنم ولي آزادي عمل داشته باشم.
استوز: فيلمسازي براي استوديو، مقابله با شيطان است. حتي در زماني كه حق ابراز عقيده در مورد نسخه نهايي را به شما مي دهند، شما امكان استفاده از آن را در عمل پيدا نمي كنيد.
* چرا سيستم استوديويي ديگر كارايي گذشته را ندارد؟
دايتون: اين سيستم هنوز شانس فعاليت را دارد ولي بايد خود را با شرايط وفق دهد.درست مثل شرايط دنياي موسيقي در 30سال گذشته. در آن زمان خوانندگان بزرگ استوديويي علاقه مندان را به استاديوم ها مي كشاندند ولي ناگهان خوانندگان پانك راك به صحنه آمدند و باعث شدند تا ژانر جديدي در موسيقي مطرح شود كه مستقل از استوديو ها بود. اكنون هم ما سايتي مثل يوتيوب را داريم كه به آماتورها اجازه مي دهد تا فيلم هاي خاص را توليد كنند كه گرچه با آثار استوديويي فاصله دارد، ولي به هر حال تماشاچي خاص خودش را دارد.
دل تورو: اما نگراني من از اين بابت است كه جامعه در رويكرد به اين رسانه جديد كمي كند است و عكس العمل جامعه آماتوري سينماگران به مراتب سريع تر از مخاطبان است. اما خوشحالم كه شرايط مثل قبل نيست كه مديران استوديوها همچون دايناسورها در خيابان ها قدم بزنند و احساس خطر نكنند. آنها به دليل فرم سازماندهي، عكس العمل كندي نسبت به اين پديده داشته اند و اكنون اين دايناسور خودخواه دچار بحران هويت شده است.
* اگر قرار بود در يك دوره تاريخي ديگر فيلمسازي كنيد، كدام دوره را انتخاب مي كرديد؟
دل تورو: دهه 60. هميشه دوست داشتم در اين دوره باشم تا ساختارشكني كنم!
مايرز: هميشه دوست داشتم يك نويسنده قراردادي در دهه هاي 30 و 40 بودم.
لينچ: من تقريباً هر دوره اي را به جز دهه 70 دوست دارم.
استوز: اواخر دهه 60 و اوايل دهه 70. البته قبل از جنگ هاي ستاره اي و آرواره ها؛ زماني كه همه دوست داشتند فيلم غيرتجاري نگاه كنند.
* كدام صحنه از فيلم هاي قديمي را دوست داريد؟
لينچ: زماني كه گريس كلي و جيمز استوارت راز خانه روبه رويي را در فيلم پنجره عقبي(1954) كشف مي كنند.
دل تورو: صحنه بريده شدن چشم در فيلم سگ آندلسي از لوئيس بونوئل(1929).
دايتون: داستين هافمن در كليسا در فيلم فارغ التحصيل(1967).
استوز: چهار دقيقه آخر فيلم راننده تاكسي(1976).
مايرز: صحنه اي در فيلم بزرگ كردن بچه  (1938) جايي كه كاترين هيپورن تور پروانه گيري را روي سر كري گرانت مي گذارد.
فاريس: كل فيلم ناپلئون از آبل گانس (1929) اولين بار كه فيلم را در دهه 80 در لس آنجلس ديدم، تقريباً گريه ام گرفته بود!
منبع: هاليوود ريپورتر، 10 فوريه

نگاهي به جشنواره فيلم برلين
فستيوال بي رونق
گروه ادب و هنر - پنجاه و هفتمين دوره جشنواره بين المللي فيلم برلين در شرايطي به پايان رسيد كه فيلم كم اميد عروسي تويا ساخته وانگ كوانان از چين جايزه برتر جشنواره خرس طلايي را دريافت كرد. اين در حالي بود كه همچون سالهاي اخير، تحليلگران و منتقدان سينمايي شانس اول خرس طلا را براي فيلم هاي بهتري چون من به پادشاه انگلستان خدمت كردم (از جري منزل) و يلا (از كريستين پتزولد) قائل بودند. در مجموع جشنواره امسال فاقد فيلم هاي جنجالي و پر سر و صدا بود و از اين رو يكي از آرام ترين دوره هاي جشنواره در سال هاي اخير بود اگر چه درنامه هايي از ايوجيما (از كلينت ايستوود) و 300 (از زاك اسنايدر) اكران افتتاحيه اروپايي خود را در اين جشنواره داشتند اما در مجموع فيلم چندان مطرحي در برنامه امسال به چشم نمي خورد. در جشنواره امسال حدود 1600 ميهمان و خبرنگار از نقاط مختلف جهان حضور داشتند و شبكه 3Sat آلمان هر روز گزارش هاي مستقيمي را از كاخ محل برگزاري جشنواره پخش مي كرد. در خلال برگزاري جشنواره حدود 400 فيلم به نمايش درآمد كه دويست هزار بليت توسط تماشاگران خريداري شد. تناقض در جشنواره امسال به شكل بارزي به چشم مي خورد و در جايي كه رسانه هاي آلماني پوشش خوبي از اين مراسم داشتند، حاميان ملي جشنواره نيز شرايط مناسبي را براي سينماگران و تماشاگران به وجود آورده بودند، بازار فيلم برلين خلوت تر از گذشته و فيلم ها عادي تر از هميشه بودند و حتي دعوت از ستارگان سينماي جهان از جمله كلينت ايستوود، مت ديمون، رابرت دنيرو، جودي دنچ، كيت بلانچت، جي بال، تيموتي هاكون، جوزف فانيس و سام نيل نيز چاره ساز نبود هر چند كه ديتر كاسليك مدير جشنواره امسال را از حيث حضور ستارگان بي نظير خواند.اما كاسليك از محتواي برنامه امسال دفاع كرد و آن را ملغمه اي از فيلم هاي پرخرج استوديويي و آثار مستقل و كم خرج خواند و تاكيد كرد: تا زمان ابقاي او در اين مقام، جشنواره با همين سياست به كار خود ادامه خواهد داد. او همچنين لبخند آرتور پن را يكي از خاطره انگيزترين لحظات زندگي اش توصيف كرد كه اشاره به جايزه ويژه به آرتور پن براي يك عمر فعاليت هنري داشت.
قبل از نمايش فيلم ها، بسياري از آنها بر روي كاغذ آثاري جنجالي و ارزشمند به نظر مي رسيدند ولي تعداد انگشت شماري از آنها موفق شدند حتي به عنوان آثاري متوسط جلب توجه كنند. در بين فيلم هاي قابل قبول مي توان به ديگري روياي صحرا، اشاره كرد و فيلم هايي چون مزرعه كنار درياچه (از برادران تاوياني)، خداحافظ بافانا (از بيل آگوست) و به تبر دست نزن (ژاك ريوت) كاملاً نااميدكننده بودند. اما اگر اين دوره جشنواره برلين در خاطر علاقمندان باقي مانده باشد تنها به خاطر چند بازي فراموش نشدني از هنرپيشگان اروپايي و آسيايي از جمله ماريان نيت فول (در فيلم ايرنيا پالم) و جودي  دنچ (يادداشت هايي بر يك رسوايي) از انگلستان، نينا هاس (يلا) و كارل ماركوويچ (جاعلان) از آلمان و يوو نان (عروسي تويا) از چين بوده است. از طرفي گرچه برخي از ميهمانان آسيايي و آمريكايي از زمان بندي و محل نمايش فيلم ها ابراز نارضايتي كردند اما ميهمانان اروپايي كمتر از اين بابت گله داشتند.عدم استقبال مناسب از بازار فيلم برلين، مسئولان اين جشنواره را بر آن داشت تا تدابير جديدي را براي رفع اين مشكل در سالهاي آتي در نظر بگيرند. بكي پروست مدير بازار فيلم برلين قصد دارد بدين منظور مشاوراني را به استخدام درآورد و حتي قانوني را براي دوره هاي بعدي در نظر بگيرد كه طبق آن شركت فيلمساز تنها مجاز به ارائه آثار جديدشان خواهند بود نه فيلم هايي كه در جشنواره هاي معتبر ديگر در طول سال از جمله جشنواره هاي كن و ونيز به نمايش درآمده است.

بازتاب
توضيح و تصحيح و اعلام برائت!
يادداشتي، با عنوان قاعده اي وجود ندارد به نام من در صفحه 22 روز يكشنبه 29 بهمن، چاپ شده كه مايه حيرت نگارنده شد. خبرنگاري كه با من تماس گرفت. براي گزارشي در باره داوري امسال جشنواره، چند سؤال محدود پرسيد و چند پاسخ محدود شنيد تا از آنها به عنوان نقل قول در گزارش استفاده شود، اما در كمال تعجب، مقاله اي تنظيم شد با مقدمه و مؤخره و تيتر و... كه بيش از نيمي از محتويات آن، نمي تواند از صافي ذهن هيچ آدم اهل فني گذشته باشد.
سعيد قطبي زاده

چشم اند از
بازي موش و گربه
014994.jpg
گروه ادب و هنر- تلويزيون براي آخر هفته فيلم هاي متنوعي را تدارك ديده كه در ميان شان بوينس آيرسي ، تغيير مسير و كوهستان سرد شاخص تر از بقيه به نظر مي رسند. بوينس آيرسي كه روز پنجشنبه و در برنامه سينما يك روي آنتن مي رود، يك اثر سياسي، اجتماعي خوش پرداخت است. تغيير مسير يك اثر مفرح هاليوودي است كه روز جمعه از شبكه 3 و در قالب برنامه صد فيلم پخش خواهد شد. كوهستان سرد هم كه همين روز در شبكه تهران روي آنتن مي رود با ستاره هايي چون جودلاو، نيكول كيدمن و
رنه  زلوگر مي تواند توجه بيننده هاي زيادي را به خود جلب كند.
بوينس آيرسي
بوينس آيرسي فيلمي از سينماي معاصر آرژانتين است. سينمايي با حال و هواي سياسي، اجتماعي كه به شدت از جامعه معاصر آرژانتين متأثر است. آشفتگي و به هم ريختگي كه در فيلم مشاهده مي شود در واقع معادل هايي تصويري از بحران عظيم اقتصادي است كه چند سال پيش در آرژانتين رخ داده بود.
بوينس آيرسي ماجراي جواني به نام زاپاتاست، جواني قفل ساز كه در آرژانتين در حومه بوينس آيرس زندگي مي كند. پالاكو صاحب فروشگاهي كه زاپاتا در آن شاغل است او را به يك اداره دولتي مي فرستد تا صندوقي را باز كند. يك روز بعد زاپاتا به اتهام دزدي دستگير مي شود. با ضمانت عموي زاپاتا كه پليسي بازنشسته است او آزاد مي شود و كمي بعد به نيروهاي پليس مي پيوندد.
در فيلم نوعي شلختگي به چشم مي خورد كه كاملاً تعمدي است. اين شلختگي چه در نحوه روايت داستان وجود دارد و چه در ساختار بصري. دوربين نظاره گر پابلو تراپرو مي كوشد به جاي روايت يك داستان پر فراز و نشيب، صرفاً اتفاقات جامعه اش را بازتاب دهد.
سينماي سياسي، اجتماعي آرژانتين در سال هاي اخير چهره هاي مستعدي را معرفي كرده است كه پابلو تراپرو يكي از آنهاست.
بوينس آيرسي ستايش منتقدان را در پي داشت و نمايش اش در چندين جشنواره بين المللي موفقيت آميز بود. لحن صميمانه بوينس آيرسي و سبك بصري رها و روان اش با آن حركت هاي سيال دوربين، تماشاگر را جذب آدم ها و محيط فيلم مي كند.
تغيير مسير
هاليوود به عنوان كارخانه روياسازي، هر ساله تعداد زيادي فيلم هاي مفرح و پرهيجان مي سازد كه تغيير مسير هم يكي از آنهاست. تغيير مسير بدون اين كه اثري فوق العاده باشد، فيلم استاندارد و خوش ساختي است. بن افلك در نقش يك وكيل جوان و كمي حواس پرت بعد از تصادف با يك كارمند بيمه پرونده دادگاه را در محل تصادف جا مي گذارد. نقش كارمند بيمه را هم ساموئل ال جكسون بازي مي كند كه در راه دادگاه خانواده است، چون همسرش از او تقاضايي كرده است. تصادف ابتدايي فيلم، زندگي آنها را به هم پيوند مي دهد. تغيير مسير بخش عمده انرژي اش را از بازي بن افلك و ساموئل ال جكسون مي گيرد. فيلم محصول 2002 است، دوراني كه بن افلك تازه به عنوان بازيگر ستاره اي مستعد مطرح شده بود.
بازي سيدني پولاك كارگردان معروف هم در يكي از نقش هاي مكمل از ديگر ويژگي هاي قابل ذكر تغيير مسير است.
اين ساخته راجر ميشل تماشاگر را تا انتها با خود همراه مي كند. بازي موش و گربه افلك و ال جكسون، عملاًبرگ برنده و عامل پيش برنده داستان است.
كوهستان سرد
كوهستان سرد زمان فيلمبرداري برباد رفته معاصر خوانده مي شد. فيلمي كه قرار بود عظمت اين ساخته كلاسيك را تداعي كند. منتها آنتوني مينگلا كه در اين جا بيشتر با فيلم بيمار انگليسي شناخته شده، در مقام كارگردان يك پروژه عظيم تاريخي كاملاً ناموفق نشان مي دهد.
مشكلات اصلي از فيلمنامه پر از اغراق و ايراد اثر آغاز مي شود و البته كارگرداني مينگلا هم بر مشكلات مي افزايد. داستان فيلم در قرن هجدهم رخ مي دهد. در اواخر جنگ داخلي در آمريكا، شمالي ها زيرزمين جنوبي ها را منفجر مي كنند.
درست مثل برباد رفته در ميانه اين جنگ، ماجراهايي عاطفي رخ مي دهد كه قرار است بيننده را به خود جذب كند. جودرا در نقش اصلي چندان جذاب به نظر نمي رسد و نيكول كيدمن هم كاملاً معمولي است. تنها رنه زلوگر حضور فوق العاده اي دارد كه به خاطرش اسكار بهترين بازيگر زن مكمل را هم دريافت كرد.

شهر تماشا
اجتماعي
ادب و هنر
اقتصادي
دانش فناوري
بـورس
زادبوم
حوادث
بين الملل
سياسي
سلامت
داخلي
شهري
دانش
ورزش
صفحه آخر
همشهري ضميمه
|  اجتماعي   |   ادب و هنر   |   اقتصادي   |   دانش فناوري   |   بـورس   |   زادبوم   |   حوادث   |   بين الملل   |  
|  سياسي   |   شهر تماشا   |   سلامت   |   داخلي   |   شهري   |   دانش   |   ورزش   |   صفحه آخر   |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   شناسنامه   |   چاپ صفحه   |