تاويل آموزگار
مدرنيته و سنت برزخ
فرهنگ حاشيه
11_ ايراني هرمنوتيك
تاويل آموزگار
فلسفه و حكمت انجمن ابنعربيدر سمينار از گزارشي
ادبي محمدجواد
كتاب دو با او.است اسلامي نظري عرفان پدر ابنعربي محيالدين اكبر شيخ بسياري باور به
سالك هيچ كه نهاد بنيان را عظيمي بناي چنان آن (مكيه فتوحات) و (فصوصالحكم)
جاري سال ماه بهمن هفتم و ششم.نيست تافتن بر روي راه آن به ورود از را معرفتآموزي
و حكمت انجمن اسپانيا ، سفارت فرهنگي بخش ماندگار ، چهرههاي ستاد همت به نكوداشتي همايش
مدعوين و داخلي اساتيد حضور با فرهنگي ، مفاخر آثار انجمن و هنر و انديشه خانه فلسفه ،
.نكوداشت اين به است نيمنگاهي ميآيد ، پي در آنچه.شد برگزار اسپانيا دانشگاههاي
سخناني در وي شد ، افتتاح لاريجاني دكتر سخنراني با سيما و صدا همايشهاي مركز در همايش
وي.پرداخت اسلامي عرفان مشرب در او افكار و آرا تاثير و شيخ گرانبهاي ميراث به چند
.بود بزرگداشت اين صبح سخنران تنها
سخنراني اولين ديناني ابراهيمي دكتر.شد منتقل فلسفه و حكمت انجمن به همايش ظهر بعداز
نقلقولهايي و تطبيق با وي.پرداخت ملاصدرا متعاليه حكمت در ابنعربي تاثير به كه بود
آنتونيو.پرداخت سخنراني ايراد به آن ابواب و فصوصالحكم پيرامون بزرگ ، دو اين از چند
ارتباط و پديدارشناسي سلسله موضوع به كه بود بعدي محقق اسپانيا سويل دانشگاه از آنتون
فلسفه كنار در خاصش وجوه با را نظري عرفان و كرد نظر عطف رسمي فلسفه و ابنعربي بين
مستقل كتابي خود كه هم جهانگيري محسن دكتر.داد قرار مداقه مورد آن شاخصههاي و رسمي
ويژه جايگاه و ابنعربي آثار در زن مقام به بود نگاشته سال 1359 در ابنعربي پيرامون
ويكتور دكتر.پرداخت خداوند تجلي مظاهر برترين از يكي عنوان به ابنعربي ديدگاه در زن
و ابنعربي در ايراني فرهنگ بازتاب به كه بود سخنراني آخرين بارسلونا دانشگاه از پالژا
.نمود بيان را توجه قابل مطالبي تاريخي شواهد از استمداد با او از ايرانيان شناخت
تناقضگونهاي شكل به خودش سرزمين در ابنعربي ميراث
بسيار نقدهاي و
گرفت قرار اساسي توجه مورد كمتر
شد تعاليماشوارد و او بر شديدي
در وجود افراد و اقطاب و وجود) موضوع با را همايش خواجوي محمد استاد هم سهشنبه روز
باب معرفي در بهخصوص و شيخ مكيه فتوحات باب در و آغازيد حكمت انجمن در (ابنعربي كشف
و مطلقه ولايت تا مقيد و مطلق وجود از و كرد بيان را مطالبي مكيه فتوحات سوم و هفتاد
در است موجودي هر عين او است ، معين خلق عين مطلق حق":پرداخت سخنراني ايراد به مقيده
كارمنا دكتر او از پس ".است منزه امر اين از و نيست موجودات ذات عين و تجلي و ظهور مقام
كساني كه شديدي انتقادات و مسلمان علماي ميان در ابنعربي ارزيابي به مورسيا دانشگاه از
شكل به خودش سرزمين در ابنعربي ميراث":پرداخت ميكردند وارد شيخ بر ابنتيميه مثل
تعاليماش و او بر شديدي بسيار نقدهاي و گرفت قرار اساسي توجه مورد كمتر تناقضگونهاي
بسازند سپري محيالدين ولايت مقام با توانستند محيالدين پيروان حال اين با.شد وارد
."ميداشتند روا شيخ بر كه عنيفي اتهامات برابر در
فرقه به نسبت سوگيري و سمت در ابنعربي انديشه بررسي در هم اعواني غلامرضا دكتر
با ابنعربي ديدگاههاي تفاوتهاي تحليل به و دانست ملامتي را محيالدين ملامتيه ،
زمان به ملامتيه ابنعربي ، نظر از":پرداخت (مسلمي ابوعبدالرحمن) معروف ملامتي نظريات
اهل ثروتمندان ملامتيه بلكه نيست بايزيد و قصار حمدون آنها شيخ ندارد ، تعلق خاصي مكان و
خداوند به خدا با بيعت هنگام در را خود نفس كه است كسي ملامتي هستند ، قوم حكماي و طريق
"...ميفروشد
به كه ابنعربي نامه تحليل به كه بود دادبه دكتر هم همايش بعدازظهر سخنران اولين
و فخر ديدگاههاي تبيين در نامه آن مطالب نقد به و پرداخت بود ، شده نوشته فخررازي
.كرد سخنراني ايراد اكبر شيخ با او مشرب اختلاف
وي.پرداخت تفسير و تاويل در ابنعربي روش به كه بود داماد محقق دكتر هم بعدي سخنران
:گفت و كرد عنان عطف ميكند بيان را وحي طمرق كه شوري سوره آيه 51 به خود سخنان در
اينجا بشر و است پيامبر خود بلكه نيست جبرئيل آيه اين در (رسول) است معتقد محيالدين"
بهشتي شهيد دانشگاه استاد ".است ميان در قرآن طريق از بشريت گفتوگوي پاي و است بشريت
مستقيم و مستمر سخن قرآن محيالدين ديدگاه از كه پرداخت موضوع اين به سخنانش ادامه در
ميتوان ديدگاه اين با كه كرد پيشنهاد او.ميشود شنيده پيامبر حلقوم از كه است خداوند
درست مسيحيت عقيده در نبوت با قرآني عقيده در نبوت مقايسه كه پرداخت مفهوم اين تطبيق به
و تجسد عنوان به قرآن خود و مصحف با خداوند تجسد عنوان به را عيسي حضرت بايد بلكه نيست
.گرفت نظر در (incarnated) خداوند تجسم
ايراني و اسپانيايي محققان شده بيان مسائل پيرامون پاسخهايي و پرسش و وي سخنان از پس
از بهرهگيري و محيالدين كنوني نقش پيرامون ميزگردي به معنوي فضايي با صميمانه جمعي در
در.گذاشتند نظر و نقد معرض به را خود نظرات نقطه و پرداختند مدرن دنياي با تقابل در او
:كه داد پايان سخن اين با را گفتمان الخطاب فصل ديناني ابراهيمي دكتر نيز كلام خاتمه
به ميتوانيم كه است پرگلش گلزار در سلوك و سير با و محيالدين عالم به ورود با ما"
"بيابيم مدرن بشر امروزين دردهاي براي كارساز نوشدارويي و يابيم راه معنا عالم
فضل اهل نكنند ور كنند گر ترا وصف
را آرام دل روي نيست مشاطه حاجت
اما شد برگزار اينچنين مرسيه بزرگ صوفي رباني ، علوم ترجمان اكبر شيخ نكوداشت همايش
انجام فراختر بسي ميبايست شيخ اكرام زيرا تنگدل ، هم شادمان هم / خجل هم رويم تازه دهم
را راهي كيفي و كمي لحاظ به كه ميآمد طبع موافق زمان آن نكوداشتي چنين برگزاري !ميشد
عجولانه اطلاعرساني حال عين در و صحيح تبليغات عدم !ميشد دلالت جايي به برميگرفت كه
در بماند ، باقي (گوشهاي در نشسته جهاني) مهجوريتش در شيخ بازهم كه شد امر اين باعث
مخاطبين بايد چرا است نيفتاده در طنين از هيچگاه معرفتش و عرفان طبل نواي كه كشوري
خارجي و داخلي مدعوين اگر شايد شوند ، ظاهر كمرمق بس برجستهاي عارف چنين همايش
تفريق همايش در حاضرين ميزان از را حكمت انجمن دانشجويان و (دستاندركاران و اساتيد)
و مرز اين در عرفان محققين و دانشجويان مگر !!نميگرديد بالغ هم سي و بيست به عدد كنيم ،
آثاري عرضه آيا (مگر؟ شد خواهد بيدار ما خوابآلود بخت) !كمند؟ شهر همين در حتي يا بوم
همايشهاي مركز همان در همايش دبدبه پر افتتاح كنار در رسيده چاپ به شيخ از تاكنون كه
در شتاب آيا نبود؟ خبري چرا حوزه علماي و اساتيد از بود؟ دشوار و سخت كاري سيما و صدا
در صحيح؟ تبليغ و اطلاعرساني عدم يا بود دانشجويان و اساتيد كم استقبال مانع برگزاري
نداشت؟ وجود هم شيخ جناب معرفي براي اوليه بروشوري يا كوچك كتابچهاي حتي همايش اين
بخش) ذيربط بخشهاي بقيه و ماندگار چهرههاي ستاد شدن متولي با نكوداشتي چنين برگزاري
باشكوهتر بسي كه بود زيبنده (...و فرهنگي مفاخر و آثار انجمن اسپانيا ، سفارت فرهنگي
كه ايكاش اما !است دستمريزادي و قدرداني درخور نيز حد همين تا كه هرچندميشد برگزار
زانوي بعديه ، تجربيات در كه باشد !ميشد داشته روا بيشتري درنگ او رنگ رنگ گلستان در
.بگشاييم درخور خاطري قسمت با را آتي همايشهاي و ببنديم بيشتري توكل با را اشتر
وجود تسبيح محراب دل كرده نامت نقش
داشت محراب در روي تسبيحگويان سحر تا
مدرنيته و سنت برزخ
پاياني بخش _ جهانبگلو رامين با گفتوگو
راعي سعيد
را دو اين اينكه يا نشدهايم قائل تفكيك ميراث و سنت بين ما بگوييد ميخواهيد شما *ش
.كردهايم ميراث نقد و سنت حفظ سنت ، نقد و ميراث حفظ جاي به يعنيگرفتهايم اشتباه
است؟ يك كدام شما منظور
موضوع به نگاهي چنين اصلا و ندادهايم انجام را تفكيك اين اصولا ما من ، نظر به
ميتوان بودن ، مدرن عين در كه درمييابيم بگيرد ، صورت تفكيكي چنين وقتي زيرا.نداريم
هويت ميتوانيم مدرن و جهاني ذهني فضاي يك از برخورداري ضمن يعني.كرد حفظ نيز را ميراث
نه و ميشود شناخته ميراث با هويت مسئله زيرا كنيم ، بازشناسي خود ميراث با را خود
تشكيل خاصي اجتماعي روابط و هنجارها معيارها ، از سنتها كه چرا خاص ، سنتهاي با الزاما
اما ميگيرند ، قرار تغيير و بازبيني مورد فرهنگ يك تاريخي سير در حال هر به كه شدهاند
ميمانند ، باقي اصولا ميدهند ، تشكيل را فرهنگي هويت و تمدن يك اصلي ستونهاي كه ميراث
به ميراث از جزيي...و "مولوي" ،"حافظ" ،"شاهنامه" ،"اوستا" ايراني هويت براي مثلا
بخش اين بر اگر آنكه حال و نداريم را آن دغدغه اصولا كه است چيزي اينميآيد شمار
.برسيم مدرن فضاي به ميتوانيم بهتر و بيشتر كنيم ، تاكيد
برزخ اينداريم قرار مدرنيته و سنت ميان برزخ در ما كرديد ، اشاره نيز شما كه همانطور *
حال در است سال دويست حدود در ما ميگويند و ميكنند تعريف گذار ويژگي همان بهعنوان را
اين با آيا اينكه دوم.خير يا هستيد قائل گذار وضعيت اين به آيا اولا.هستيم گذار
يافت؟ خواهد پايان برزخي چنين شرايط
مسئله گريبان به دست و چالش در جامعهاي بلكه نيست ، گذار حال در ما جامعه من ، عقيده به
مدرن ذهني فضاي و خود ذهني فضاي ميان برزخي در گفتم كه همانطور يعني.است مدرنيته و غرب
است ، آن حاصل نوعي به و داشته خود براي مدرنيته كه چالشهايي تمام امروز.ميبريم سر به
مطرح ايراني ذهنيت براي (گرفته قرار پستمدرنيته نقد مورد آنچه تمام يا) فناوري جمله از
به جامعه روسيه و ايران جنگهاي از بعد كه شد آغاز زماني از ايران مسائل واقع در.شده
ظاهر به نهادهاي كردن وارد با آن از بعد و شد آشنا غرب با نخبگان طريق از ذهني صورت
را بحرانهايي و چالشها ما براي مسائل اين.شد غرب گريبان به دست "رضاخان" توسط مدرن
عيني فضاي به اگر مثال بهعنوان.زده رقم صورت اين به را امروز وضعيت كه آورده وجود به
را چالشها و بحرانها اين از بسياري ميتوانيد كنيد ، نگاه امروز تهران ذهني حتي و
فرهنگ و اسلام كه ما گذشته لايه دو بر مدرنيته تمدني لايه خاص مقطع يك در پس.ببينيد
تمدني ، عنصر سه پايه بر ايران هويت شناخت امروز.شد اضافه بود ، اسلام از قبل ايران
كه نحوي به.است شده بنا ميشود ، ناميده مدرن فرهنگ آنچه و ايراني فرهنگ اسلامي ، فرهنگ
عدهاي حال هستند ، آشنا غربي مدرن دنياي نمودهاي از بسياري با افراد ايران تمام در
دارند بيم غرب از نيز ديگر عدهاي هستند ، آن به بردن پناه دنبال به و شدهاند آن شيفته
.برآمدهاند آن از گريز درصدد و
از را ما كه بيابيم راهكارهايي مدرن فرهنگ به مواجهه اين در ميتوانيم آيا حال هر به *
خير؟ يا كند رها وضعيت اين
مسئلهاي كنيم ارائه راهكار مدرن فرهنگ با مواجهه در ميتوانيم اندازه چه تا ما
اينكه
گذار وضعيت يا شرايط شما آنچه كه است اينصورت در تنها زيرا پرداخت آن به بايد كه است
به و چيست آن مقتضيات و مدرن دنياي ندانيم ما كه زماني تا.مييابد پايان ميگوييد ،
دوران به آنچه.هستيم چالشها و بحرانها درگيرهمين نباشيم ، آگاه آن قوت و ضعف نقاط
تمام تا شود گذاشته سر پشت بايد _ ذهني لحاظ به خصوصا _ كه است دوراني معروفشده ، گذار
.شود نهادينه ايراني فرهنگ و هويت براي و ايران در يافته جهاني وجههاي كه معيارهايي
اين در تا بيفتد جا دوران اين خاص فردي هويت و حقوق مدني ، اجتماعي مناسبات و روابط يعني
سنتي تماميتگراي و اقتدارطلبانه روابط و جايگزيننگرش كاربستهايي و مفاهيم چنين راستا
كه ميرسد پايان به زماني گذار وضعيت اين آن تبع به و اينمسائل:گفت بتوان شايد.شود
انتقادي عقل به معاصر جهان شناخت با و شويم خارج صرف عقلابزاري شيفتگي و بندگي از ما
ذهنيت ، اين بكوشيم و كنيم معرفي جامعه به را جهان اين با مناسب ذهنيت و بياوريم روي
شكل روند اين اگر.دهيم بهبود را فردي ميان روابط اجتماعي و عيني لحاظ به و شود نهادينه
و ميشود پررنگتر و قويتر آن حقوقي جنبه و ميگيرد شكل عقلمحور مدرن فرديت بگيرد ،
.ميكند تغيير وضعيت كلي بهطور
به.كرديد اشاره جهاني فرهنگ كلي بهطور و مدرنيته مثبت و منفي جنبههاي شناخت به شما *
منفي جنبههاي نهادن فرو و مثبت جنبههاي كردن گلچين براي را شناخت اين كه نميرسد نظر
اما نيست ، ميسر باشد ، مطلوب اگر حتي موضوع اين به گزينشي نگاه حال هر به.بدانيد مفيد
ما جامعه مسئله و مبتلابه موضوع يك كه آنجايي.است مشكلساز نيز كلي برداشت مقابل در
كرد؟ بايد چه مسئله اين با مييابد كاريكاتوري جنبه قضيه و ميشويم مواجه مشكل با نيست
و به مبتلا موضوعات از شما منظور اما داشت ، مسئله به گزينشي نگاه نميتوان اساسا بله ،
چيست؟ نميشوند ، مربوط جامعه به كه موضوعاتي
"ماركس" وقتي مثلا انديشه انطباق بحث در يا "لند ديزني" و "لاسوگاس" بحث همان مثلا *
ما زيرا ميشويم ، مواجه مشكل با برميآييم جامعه در آن تحليل درصدد و ميكنيم مطالعه را
ندارد ، كاربردي هيچ اينكه ضمن مسائل ايننداريم ماركسي مفهوم آن به كارگر طبقه اساسا
كرد؟ بايد چه مسائل اين با.ميبخشد بحث كليت به نيز كمدي وجهه نوعي
تاكيد آن بر نيز من كه است موضوعي همان اين.ميشويم مواجه مشكل با جنبه اين در ما بله
روسيه انقلاب در "تروتسكي" و "لنين" مثلا.است كاذب بحثها اين از بسياري زيرا دارم ،
يا شخص اين ميگفتند آنها.بودند كاذب انطباقي دنبال به جامعه در مفاهيم از سبدي با
پاسخگو كلي طور به بحثها اين.ميناميدند پرولتاريا را ديگري يا است بورژوا خرده گروه
.نبود موفق آنها كار نيز نهايت در.نداشتند انطباق زمان آن شرايط و جامعه با و نبودند
داريم ، مفاهيم كردن ايدئولوژيك به عادت ما.است صادق نيز ما جامعه مورد در مسئلهاي چنين
آن كه اينجاست.شده منفك بحث اين گيرودار از روشنفكران چهارم موج گفتم كه طور همان اما
حركت نقادي و انتقادي عقل چنين سمت به بايد ما.ميشود كارآمد نقاد ذهنيت و انتقادي ديد
حتي و ندارد موضوعيت ما جامعه براي مسائل و هنجارها معيارها ، از بسياري يعني.كنيم
جامعه در نميتواند "لند ديزني" يا "وگاس لاس" چون چيزي مثلا.نيست نيز بحث و طرح قابل
(Malls) "مالهاي" مانند نميتواند شرايط اين تحت ما تجاري مراكز حتي يا بگيرد شكل ما
مانند كارگر طبقه تحليل نيز ذهني جنبه ازاست قضيه عيني جنبه اين.باشد شمالي آمريكاي
پل ژان" چون فيلسوفي و روشنفكر ايران در نميتوانيم يعني است بيمعنا ما براي "ماركس"
و ميشناسد را شخصيتهايي چنين جامعه نه زيرا دهيم ، پرورش "فوكو ميشل" و "سارتر
از يكي.ميدهد را طرح اين در افرادي اجازه ما علمي موقعيت و دانشگاهها نه و ميپذيرد
مسئله موضوعات و مفاهيم اين معرفي براي روشنفكر و متفكر پرورش زمينه در مشكلات
وجود مستلزم..و "چامسكي" ،"فوكو" ،"سارتر" چون متفكراني پرورش.است كشور دانشگاههاي
فضاي يك از است..و "سوربون" ،"كمبريج" ،"هاروارد" ،"آكسفورد" چون علمياي مراكز
بايد ماكند نااميد را ما نبايد مسئله اين اما ساخت ، پويا تفكر نميتوان منجمد و بسته
را آن گرفته ، شكل روند اين كه طور همان كنيم سعي يعني.دهيم ادامه را خود تلاش همچنان
.بيفزاييم خود شناخت به و كنيم پيگيري
فرهنگ حاشيه
نو نگاه در رالز جان *
جان مورد در دارد فولادوند عزتالله از مطلبي (55) خود اخير شماره در نو نگاه نشريه
رالز جان انديشه و زندگي به مقاله اين در فولادوند."انصاف فيلسوف" عنوان با رالز
فولادوند ترجمه به رالز جان خود از را مقالهاي همچنين نو نگاه شماره ايناست پرداخته
سياسي فلسفه محوري مفهوم به كه "عدالت نظريه در اصلي انديشه" عنوان با است كرده چاپ
"عدالت نظريه" كتاب از برگرفته مقاله اين.ميپردازد انصاف مثابه به عدالت يعني رالز
هم بار اين ظاهرا و است شده ترجمه فارسي به هم رالز "عدالت نظريه" كتاب قرار از. است
ارائه من هدف":ميكند آغاز اينگونه را فصل اين رالز!كردهاند را كار اين مترجم دو
در مثلا چنانكه را اجتماعي [قرارداد يا] پيمان مالوف نظريه كه است عدالت از برداشتي
براي.دهد ارتقا انتزاع از بالاتري حد به و بخشد تعميم ميشود ، ديده كانت و روسو و لاك
به ورود منظور به كنيم تلقي پيماني نبايد را اوليه [قرارداد يا] پيمان كار ، اين
اين ميرويم پيش آن راهنمايي به كه انديشهاي حكومت ، از خاص شكلي تاسيس يا خاص جامعهاي
اشخاص كه اصولي.است جامعه اساسي ساختار براي عدالت اصول اوليه ، توافق از مقصود كه است
بنيادي شروط مشخصكننده عنوان به را آنها خويشند منافع پيشبرد فكر در كه عاقلي و آزاد
را بعدي توافقهاي كليه اصول ، اين.ميپذيرند برابر اوليه موقعيت يك در خود همگروهي
و شد آنها وارد ميتوان كه را اجتماعي همكاريهاي اقسام و درميآورد ، قاعده و نظم تحت
به عدالت من را عدالت اصول از تلقي نحوه اين.ميكند معين را تاسيس قابل حكومتي شكلهاي
...ناميد خواهم انصاف معناي
نظريه در طبيعي وضع با دارد مطابقت برابر اوليه موقعيت انصاف ، معناي به عدالت در
طريق به و تاريخي ، واقعي وضع اوليه موقعيت اين البته اجتماعي ، [قرارداد يا] پيمان سنتي
تلقي فرضي صرفا وضعيتي بلكه نميشود ، انگاشته فرهنگي ، بدوي احوال و اوضاع از يكي اولي
وضعيت اساسي ويژگيهاي از يكي.بينجامد عدالت از معيني برداشت به كه اوصافي با ميگردد
خويش اجتماعي منزلت يا طبقاتي مقام يا جامعه در خود جايگاه از كس هيچ كه است اين مذكور
مانند و نيرو و هوش از يعني طبيعي ، ضعفهاي و قوتها از خود سهم از كس هيچ و ندارد ، خبر
از يا خير از خويش تصورات از [قضيه ي] طرفها كه كرد خواهم فرض حتي من.نيست مطلع آنها ،
بيخبري يا ناآگاهي از حجابي پشت عدالت اصولندارند آگاهي خود ، ويژه رواني گرايشهاي
هيچكس به نظر ، مورد اصول گزينش در كه ميشود حاصل اطمينان امر اين با.ميشوند برگزيده
"...نرسد زياني يا سود اجتماعي تصادفي شرايط يا طبيعي اتفاقات پيامد رهگذر از
11_ ايراني هرمنوتيك
افقها امتزاج
يوسفي روحالله
يا و ارتباطي هيچ مرادش ابتدائا و دارد بالاستقلال واقعيت "متكلم مراد" ميرسد نظر به
و عينا مراد آن نيز و ندارد ، مترجم و خواننده نيت يا و شخصيت يا و افكار به تكيهاي
فهم يك و مفهوم و سادهاند عبارات و متون و كلام از بسياري كه چرا) است فهم قابل كاملا
است ممكن چند هر دارد ، اعتبار گويندهاش اعتبار به همواره فهم آن نهايت در (ندارند بيش
ممكن ديگر عبارت به.باشد نداشته قبول را مراد و نظر آن اثر بعدي خواننده و مخاطب كه
كرده اشتباه "ماهيت" باب در يا و خود "مثل" نظريه در افلاطون بگوييم امروز شما و من است
آنگاه و است افلاطون نظر و حرف اين ميگوييم اول اما نيست دفاع قابل او مدعيات و
قابل متكلم مراد و مولف نيت واقعا اگرندارم قبول من يا و نيست قبول قابل ميگوييم
از 25 پس امروز چگونه اوست ، معاصر و مستقيم مخاطبان به مربوط فقط هست اگر يا و نيست فهم
را ارسطو "سياست" شود بنا اگر اساسا ميگوييم؟ سخن افلاطون نظريه و نظر و اثر از قرن
به ميدهيم؟ نسبت ارسطو به را كتاب چرا بشناسيم ، او مفسر يا شارحان مترجم نام به امروز
شود؟ بحث آن از همه آن كه دارد اهميتي چه (درستترين ولو) امروزي شخص فلان نظر علاوه
فلسفه ، منطق ، ادبيات ، از بخشي مانند) منابع و متون اكثر كه ميكنم تاكيد ديگر بار
يا و هستند سهلالفهم (...و اديان مقدس كلام يا فقهي متون از بخشي تاريخ ، رياضيات ،
به توجه با باز ميآيد ، ذهن به معنا يك از بيش هم اگر يا و ندارند بيشتر معنا يك جز
و ادبي و علمي روشهاي از استفاده با نيز و "متن مركزي پيام" اصطلاح به و متن آن محكمات
مدلل ترجيح حد در اينكه ولو دريافت را متكلم مراد ميتوان متن ، ساختار و زبان قواعد
قابل بخش حتي است حجت و مصاب (اجتهاد حوزه در) شرعا حتي و منطقا و عقلا كه باشد
و) ندارند بيشتر معنا يك اينكه دليل به و سهمالفهمند فارسي ادبيات در غزليات از توجهي
ميگويد حافظ وقتي مثلا.ميآيد خواننده چنگ به مقصود گوهر سادگي به (معنا دو حداكثر
"ميكنند ديگر كار آن ميرسند خلوت به چون _ ميكنند منبر و محراب در جلوه كاين واعظان"
فهم قابل هجري ، قرن 15 آدمهاي تا هجري هفتم قرن آدمهاي از خواص ، تا عامي از همه براي
به بازآيد گمگشته يوسف" ميسرايد وقتي يا و.ندارند واحد فهم و برداشت آن از همه و نيست
خلوت و فقر كنج در حافظا..مخور غم سامان به آيد باز شوريده سر وين _ مخور غم كنعان
است روشن خيلي حافظ مراد و معاني ،"مخور غم قرآن و درس و دعا وردت بود تا _ تار شبهاي
همين وقتي حال عين در.دارند و داشته واحدي فهم سال ششصد اين طول در ابيات آن از همه و
بنا و بگيرد قرار مختلف افراد اختيار در بينالاذهاني ، اجتماعي فهم داراي و روشن ابيات
بديهي كنند ، "بازسازي" يا "بازخواني" را آنها واقع در بنويسند تفسير و شرح آن بر شود
و ميكند دخالت مستقيما مفسران و شارحان ذوقيات و گرايشها و معلومات و افكار كه است
اين در كه ميكنند عرضه را حافظ مراد خاص بسطي و شرح با و زباني با و گونهاي به هركدام
و فعال حضور مولف كنار در نيز قاري و شارح و است نقشآفرين "افقها امتزاج" مسئله مرحله
ميگوييم لذا و حافظ نه است آنها خود نام به ديگر شرح هم دليل همين به و دارد اثرگذار
و مخاطب تفسير و برداشت يا متكلم مراد بگويم ميخواهم يعني"حافظ اشعار بر سودي شرح"
و كرد جدا هم از را آنها بايد منطقا و تفكيكاند قابل (عمدتا حداقل و) كاملا شارح
وسيله به مصاديق يقين كلام در اختلاف عوامل از يكي كه داشت توجه بايد تازه ، ميكنيد
كه است مصاديق يقين همين و متكلم مراد و متن قطعي معناي نه است شارحان و خوانندگان
عصري تفسير موسعترين در گاه را آن و ميكند خارج خود جايگاه از را اصلي معناي غالبا
...مخور غم كنعان به آيد باز گمگشته يوسف" ميخوانم فعلي شرايط در وقتي مثلا.ميكند
از خودم آزادي براي بشارتي آسان و راحت خيلي ميبينم ، خودم براي حافظ فال در را آن و "
"...و فقر كنج در حافظا" ميخوانم غزل همين پايان در وقتي يا ميبينم ، زندان
تا 3 روزي 2 فعلا هم من كه چرا) ميكند تطبيق من كنوني زندگي با كاملا كه ميبينيم
اين.مينويسم ساعت حدود 3 و ميخوانم ، دعا و نماز ساعت دو حدود ميخوانم ، قرآن جزء
برائه استبد من":داريم روايت در يا.ندارد حافظ مراد به ارتباطي هيچ و است مصاديق يقين
مقابل در و "استبداد نفي" معناي به اجتماعيمان شرايط و ذهني فضاي با امروز ما و "هلك
و تعبيرات اين صدور زمان ميدانيم كه حالي در ميگيريم ، آن تاييد و "دموكراسي اثبات"
شوري امرهم و" آيات يا.آنها امثال و استبداد نه بود دموكراسي و آزادي از صحبت نه كلمات
معناي به (مشروطيت از پس) و اخير سال صد طول در را قرآن "فيالامر شاورهم و" و "بينهم
و هزار قرآن گفتهايم و دانستهايم دموكراتيك و "شورايي نظام" يا و "پارلمان" اثبات
اصلا و است كرده تاييد را پارلماني يا انتخاباتي و شورايي نظام قبل سال چهارصد
هذه" ميگويد تنبيهالامه در نائيني كه چنان) گرفتهاند ما از را مفاهيم اين فرنگيها
تعيين يا و استناد يا استدلال شيوه اين كه نيست اين منظور البته "الينا ردت بضاعتنا
ارتباطي فهمها و تفاسير نوع اين هست ، چه هر حال هر به ولي نه يا است درست مصاديق
شرايط مقتضاي به عصري تفسير با داريم حق ما البته و ندارد متكلم مراد به (مستقيم حداقل)
خارج مكان و زمان قيد از را متكلم مراد موسع تفسير با واقع در و مكان و زمان نيازهاي و
مسلم مباني براساس عصرمان اجتماعي و فكري معضلات به مصاديق و شمول حوزه گسترش با و كنيم
واحد متون از متفاوت فهمهاي دلايل در) باشد روشن منظورم اميدوارم.دهيم پاسخ ديني
(.داد خواهم بيشتر توضيح
|