اخلاقي نسبيگرايي دربرابر اخلاقي خردگرايي
منطقي استدلالهاي از استفاده ، با ما كه معتقدند خوشبينانه خردگرا فيلسوفان
: اشاره
.برسيم يقين به اخلاقي اصول درباره يا جهان درباره ميتوانيم مشابه ، استنتاجهاي انواع و
درنظر را شك افراطي صورتهاي است يقيني پايه چه تا اعتقاداتشان كه اين اثبات براي آنان
.ميگيرند
از برخي باشند؟ يقيني كاملا همواره نادرست و درست درباره اعتقاداتمان است ممكن آيا
يافتن پي در كه ميكوشند ميپردازند ، اخلاقي امور به كه خردگراياني يعني فيلسوفان ،
كه كرد ثابت بتوان اگر اما.برآيند خود اخلاقي اعتقادات براي منطقي استدلالهايي
بايد ديگر جامعههاي اخلاقي اعتقادهاي پس درستند ، خاص جامعهاي اخلاقي اعتقادهاي
يك به جوامع همه اخلاقي اعتقادات كه ميكنند گمان اخلاقي نسبيگرايان.باشند نادرست
.مخالفند اخلاقي خردگرايي با اينرو از و درستند اندازه
از بسياري باشيم؟ داشته خود پيرامون جهان درباره يقيني اعتقاداتي ميتوانيم آيا
و تاييد مورد منطقي استدلالهاي با فقط نميتوان را مادي جهان درباره اعتقاداتمان
پاسخ زير سئوالهاي به ميشود سعي حاضر مقاله در موضوع اين بررسي برايداد قرار حمايت
:شود داده
است؟ استوار بيطرفي اصل بنياد بر غالبا اخلاقي خردگرايي چرا*
دهند؟ كاهش و افزايش را جامعهاي عدالت ميتوانند عواملي چه *
رساند؟ اثبات به را آرماني جامعهاي نوع ميتواند كه ميكند گمان طور چه افلاطون *
كدامند؟ اخلاقي نسبيگرايي مخالف و موافق استدلالهاي*
باشيم؟ داشته بايد اخلاقي فلسفه از انتظاري چه *
ديگران دربرابر حد از بيش آزادي از [كه ]...بخواهد مشتاقانه انسان هرگاه:هابز تامس
كه ميداند جايز پس دارند ، اشتياقي چنين نيز ديگران كه جايي باشد ، در برخوردار
باشند داشته حد از بيش آزادي او خود برابر در هم ديگر انسانهاي
اخلاقي خردگرايي جاذبههاي
كنيد فرض يا.است شايستهاي كار معمولا كودكان دادن شكنجه كه برد گمان كسي كه كنيد فرض
آن وضع باشند ، برخوردار كمتري آزادي از كشور يك شهروندان قدر هر كه برد گمان كسي كه
شايد كه نادرستند آشكارا چنان آري ، نادرستند آشكارا عقايدي چنينبود خواهد بهتر كشور
پس.ننهد گردن عقايد آن به كه كرد خواهد متقاعد را كس هر انديشه اندكي كه كنيد تصور
علم ، حوزه مثل اخلاق حوزه در و.علم در هم و است امكانپذير اخلاق در هم خردگرايي
است مدعي اخلاقي خردگرايي قوي بسيار نوع يك.دارند وجود نيز قويتر و ضعيفتر صورتهاي
.كنيم كشف استنتاج طريق از صرفا را درست سياسي و اخلاقي عقايد ميتوانيم ما كه
نوع اخلاقي خردگرايي.رسانيم اثبات به رياضيات در موجود قضيههاي مثل را آنها ميتوانيم
استدلال نيروي بر و است اخلاقي امور درباره منطقي و روشن تفكر وجود ضرورت موانع ضعيفتر
بردن پي راه و كنيم رد را بيفايده اخلاقي عقايد كه كند كمكمان تا ميكند تاكيد عقلي
.بفهميم را بهتر عقايد به
مربوط موضوعهاي بر كه ميكند جلوه پذيرفتني و موجه فوقالعاده هنگامي اخلاقي خردگرايي
كند تبليغ را شغلي و كار كسي كه كنيد فرض مثلا.شود برده كار به برابري و دادگري به
و نامنصفانه است ممكن امر اين.ورزد خودداري زن داوطلبان به كردن توجه از اما
بنابراين.نميشود رفتار يكسان نحوي به داوطلبان همه با زيرا آيد ، نظر به غيرعادلانه
در.ميدهد انجام را نامنصفانهاي رفتار چنين چرا كه دهد توضيح بخواهيم او از است ممكن
مگر است نامنصفانه نابرابر رفتار:ميجوييم توسل كلي بسيار اصل يك به ما امر اين اجراي
بسيار اخلاقي حقيقت يك به اصل اين.باشد داشته وجود آن براي مناسبي و خوب توجيه كه آن
.باشد مخالف آن با است ممكن منگ و گيج شخص يك فقط كه چيزي"است دايره قطر
براي مناسب دليلي كه آن مگر است غيرمنصفانه نابرابر رفتار كه كنيم ثابت ميخواستيم اگر
.نمائيم استنتاج بنياديتر بسيار اصول از را آن كه ميكوشيديم شايد باشد ، داشته وجود آن
چنين بگويد ، دروغ خودش سپس اما كند ، سرزنش دروغگويي سبب به را ديگري كس كسي اگر مثلا
كه بگويد است ممكن.ميدهد انجام ميكند محكوم كه را كاري او.است رياكاري به متهم شخصي
ويژگي يك از گفتن ، دروغ با اما."من براي نه است نادرستي كار ديگران براي دروغگويي"
براي است ، درست شخص يك براي آنچه.كرد خواهد عدول -بيطرفي و كليت يعني -اخلاق اساسي
.ميناميم بيطرفي اصل را اين.است درست نيز دارند قرار موقعيت همان در كه اشخاصي همه
را نابرابر رفتار بودن نامنصفانه و (است كانتي اخلاق ويژگيهاي از يكي اصل اين)
به را امر اين اخلاقي نظامهاي اكثر.انگاشت ميتوان اصل اين از خاصي مورد بهعنوان
چنان ديگران با":"طلايي قاعده" به شبيه دارند اصولي نظامها اين زيرا ميشناسند رسميت
پرداختن و ساختن در است ممكن آدمي پس."كنند رفتار آنگونه تو با ميخواهي كه كن رفتار
مسائل براي پاسخهايي سپس و ميشود آغاز واضحي اصول چنين با كه بكوشد اخلاقياي نظريه
.ميكند استنتاج ميشويم روبهرو آنها با كه سياسياي و اخلاقي
طلايي قاعده چهار
اخلاق علم پايه بهعنوان چنان را بيطرفي اصول مذهبي ، انديشمندان و فيلسوفان از بسياري
اصول همه ميتوانيم كه ميشويم كشانيده فكر اين وسوسه به غالبا كه كردهاند پيشنهاد
اندكي كردن اضافه بخش اين اصلي نكته.كنيم استنتاج "طلايي قاعده" چنين يك از را اخلاقي
.است احتياط
".مپسند هم ديگران براي نميپسندي خود براي كه را آنچه":كنفوسيوس
در هم تو دهند ، انجام تو مورد در آدميان ميخواهي كه را كاري هر پس":(ع)مسيح عيسي
(متي 127)."است پيامبران قانون اين كه زيرا:بده انجام آنان مورد
حد از بيش آزادي از [كه]...بخواهد مشتاقانه انسان هرگاه:(15881679) هابز تامس
جايز پس دارند ، اشتياقي چنين نيز ديگران كه جايي باشد ، در برخوردار ديگران دربرابر
....باشند داشته حد از بيش آزادي او خود برابر در هم ديگر انسانهاي كه ميداند
نيز تو كنند ، تو با ديگران ميخواهي آنچه:است شده بيان انجيل كهدر قانوني آن است اين
".كن همان آنان با
احوال و اوضاع در كه كنيم رفتار گونه بدان انساني هر با پس" ،(16751729)كلارك ساموئل
طور به و ;كند رفتار گونه همان ما با هم او كه باشيم داشته انتظار بتوانيم منطقا مشابه
را انسانها همه خوشبختي و رفاه موجبات كه ميكوشيم ، عام ، نيتي حسن ساس برا ما ، كلي
".آوريم فراهم
عنوان به را بيطرفي اصول گونه اين نظير فراواني افراد چرا كه است اينجا توجه شايان
به شبيه اصلي كه ميكنند هم تاكيد اوقات از بسياري و پذيرفتهاند خود اخلاق شالودههاي
"است پيامبران قانون اين" كه ميگويد (ع)مسيح كه وقتي.است اخلاقي اصول بنيادين جزو آن
بنابر را آنچه بتواند كه ميكند هدايت راهي به را آدمي قانون اين كه ميگويد واقع در
افراد اين از برخي.كند ارزيابي ميآيد شمار به نيكو او زمان يهودي اخلاقي سنت
زمينههاي بر اخلاقي كه ميكوشند كلارك و هابز مثل هم عدهاي و مذهبي هستند انديشمنداني
اصول از اخلاقي قوانين استنتاج با كه ميكوشد حقيقت در كلارك ، .نهند بنياد مذهبي غير
.كند بنا اخلاقي خردگرايي نوعي رياضيات با سنجيده مقايسه در بديهي ، موضوعه
طلايي قاعده "آن" بيان راههاي اين همه كه است اهميت شايان نيز نكته اين به توجه اما
:بسنجيد هم با داده قرار يكديگر برابر در را زيرين دعويهاي.نيستند يكسان دقيقا
برايشان را كار آن بايد هم شما دهند ، انجام كاري برايتان كه بخواهيد مردم از اگر (1)
.دهيد انجام
برايشان را كار آن نبايد هم شما دهند ، انجام كاري برايتان كه نخواهيد مردم از اگر (2)
.دهيد انجام
را اعمالي بايد هم شما باشد ، نفعتان به كه بخواهيد را اعمالي اجراي مردم از اگر (3)
.باشد آنان نفع به كه دهيد انجام
اعمالي نبايد هم شما باشد ، زيانتان به كه نخواهيد را اعمالي اجراي مردم از اگر (4)
.باشد آنان زيان به كه دهيد انجام
از بعضي.ميشوند يافت چهارگانه قولهاي نقل از يك كدام در اينها از يك كدام
.كنند القا را قواعد اين از تا دو است ممكن نقلقولها
قاعدهها كه دريافت ميتوان پرسش اين با را نكته اين.متفاوتند (4) تا (1) قاعدههاي
آدم دو كه كنيد فرضميسازند ملزم گوناگون موقعيتهاي در اعمالي چه اجراي به را آدميان
مجلس به كه نميخواهد و ميخواهد قهوه فنجاني راما.سيتا و راما نامهاي به باشيم داشته
.نميخواهد قهوه فنجاني اما.شود برده مهماني مجلس به كه ميخواهد سيتا.شود برده مهماني
مجلس به را سيتاراما و بدهد سيتا به قهوه فنجان يك راما كه ميكند ايجاب (1)قاعده
ميسازند؟ ملزم كاري چه به را دو آن از يك هر (4) و (3) ،(2) شمارههاي.ببرد مهماني
اين كه است رفتاري نحوه موجه شرح (4) تا (1) موردهاي از يك كدام سيتا ، و راما مثال در
باشند؟ داشته يكديگر با بايد دو
.يكسانند عقيده دو آن كه است مدعي يك هر و ميكنند ابراز مختلف عقيده دو هابز و كلارك
كه است ضروري صورتي در عام نيت حسن كه است مدعي كلاركباشند يكسان كه نيست معلوم اما
كه باشيد داشته انتظار شايد كه كنيد رفتار گونهاي اشخاصبه از يك هر با شما باشد قرار
:كرد بيان صورت اين به ميتوان را عام نيت حسن.كنند رفتار گونه آن شما با آنان
.دهيد انجام را آن بايد پس باشد كسي نفع به عملي اگر (5)
استنتاج آنها از يكي از آيا است؟ يكسان (4) تا (1) موارد از يكي با (5) مورد آيا
.ميشود
(.ساخت محقق را امر اين ميتوان سيتا و راما مثال نوع از مثالهايي به انديشيدن با)
:يكسانند قاعده دو كه است مدعي هابز
.كن همان آنان با نيز تو كنند ، تو با ديگران ميخواهي آنچه (آ)
براي آزادي اين دانستن روا و ديگران ، برابر در حد از بيش آزادي داشتن از رضايت (ب)
.[خود]برابر در ديگران
همان ميدانيد روا هم ديگران براي كه حد آن تا فقط آزادي كردن طلب كه است اين هابز سخن
طور اين.دهند انجام شما براي هم آنها ميخواهيد كه ديگران براي است كاري دادن انجام
زير در كه (6) از ديگري تعبير را (ب) و بينگاريد (1) از ديگري تعبير را (آ)مورد نيست؟
:درميآيند صورت اين به (ب) و (آ)ترتيب اين به.كنيد فرض ميشود ، ذكر
برايشان را كار آن بايد هم شما پس دهند ، انجام برايتان كاري مردم كه ميخواهيد اگر (1)
.دهيد انجام
بدانيد جايز نبايد پس دهد ، انجام خاصي عمل شما مورد در كسي كه نميدانيد جايز اگر (6)
.دهيد انجام ديگر كسي مورد در را عمل آن هم خودتان كه
تنها نه راما كه كنيد فرض.آوريد نظر در را سيتا و راما ديگر بار يكسانند؟ اينها آيا
مجلسي چنين به را او كه نميدهد اجازه هم كسي به بلكه برود مهماني مجلس به نميخواهد
به قهوه فنجان يك كسي كه ميدهد اجازه نميخواهد ، قهوه فنجاني چه اگر سيتا ، اما.ببرد
ايجاب (6)مورد دهند؟ انجام اعمالي چه سيتا و راما كه ميكند ايجاب (1)مورد.بدهد او
يكسانند؟ اعمال اين آيا دهند؟ انجام اعمالي چه سيتا و راما كه ميكند
دادگري و برابري
يك درباره خردگرايي بودن پذيرفتني ميزان به تا شود كمك شما به كه است نظر در بخش اين در
.ببريد پي دادگري و برابري ميان رابطه موضوع يعني اخلاقي ، خاص موضوع
:است شده تقسيم گروه سه به جامعه اين.آوريد تصور به را نابرابر بسيار جامعهاي
."پايينيها" و "ميانيها" ،"بالاييها"
در است مهمي عامل شخص هر گروه و ميكنند تعيين را مردم زندگي اساسي جنبههاي گروهها
اين معيارهاي حسب بر جامعه اين مقررات چرخ.دارند خود درباره گروهها آن كه فكري طرز
واز دارند اختيار در را قدرت و ثروت حد بيشترين بالاييها".درميآيد حركت به گروهها
عنوان به را قدرت و ثروت از جزيي كه گروهي ياري از يعني بهرهمندند ، "ميانيها" ياري
كه دارند قدر آن فقط "پايينيها".كمتر بسيار مقداري به اما ميكند ، دريافت پاداش
.ندارند هم قدرتي عملا و ;ميميرند گرسنگي از گاهي واقع ، در.نميرند و بخورند
و است نامنصف كه ميرسد نظر به بيدادگر رو آن از.ميرسد نظر به بيدادگر جامعه اين
.نيست آساني كار "منصف" و "دادگر" واژههاي تعريف.است نابرابر كه است نامنصف رو آن از
جامعهاي هر كه بگوييم حال.ميكنند كار گوناگوني بسيار تعريفهاي با گوناگون فيلسوفان
اشخاص كه مهمي چيزهاي آن مقادير ميان تفاوتهاي از يك هر براي آن در كه است منصف گاه آن
بگوييم باز و.باشد داشته وجود موجهي و مناسب دليلهاي ميكنند دريافت زندگي در مختلف
مردم با كه رفتاري نحوههاي براي مناسب دلايلي كه است دادگر گاه آن جامعهاي هر كه
امر اين عكس اما هست ، هم دادگر باشد منصف گاه هر جامعه پس ، .باشد داشته وجود ميشود
.نيست صادق لزوما
تصور بتوانيد كه نيست جامعهاي بيدادگرترين ميرسد ، نظر به بيدادگر چه اگر جامعه ، اين
دادگرترين به و باشيد داده صفر نمره ممكن جامعه بيدادگرترين به كه كنيد فرض.كنيد
نمرهاي چه است ، شده داده بالا در كه شرحي بربنياد جامعه ، اين به نمره 10 ممكن جامعه
ميدهيد؟
راه پنج اينجا در.افتادهاند قلم از مقتضي عوامل از زيادي تعداد جامعه اين شرح در اما
.داد تغيير يا بسط را جامعه شرح ميتوان آنها در كه ميشود ذكر
دارد ادامه
مورتون ادم:نويسنده
مجيدي فريبرز:ترجمه
|