كامبوزيا پرتوي
بيشتر از اينكه كارگردان باشد يك فيلمنامه نويس است. از او به عنوان يكي از استعدادهاي فيلمنامه نويسي سينماي كلاسيك نام برده مي شود. كامبوزيا پرتوي همواره در دنياي فيلمسازي و فيلمنامه نويسي در نوسان است.
بعد از ساختن فيلم ننه لالا و فرزندانش به مدت 7 سال كارگرداني را كنار گذاشت و فيلمنامه نويسي پركار شد و حالا با فيلم درخور توجه كافه ترانزيت به عرصه سينماي ايران بازگشته است. در سال 1334 در رستم آباد رشت به دنيا آمد. دانش آموخته رشته هنرهاي دراماتيك دانشگاه تهران است. فعاليت هنري خود را با ساخت فيلم هاي كوتاه در سينماي آزاد دماوند آغاز كرد و در دوران دانشجويي چند فيلم كوتاه مستند و داستاني براي تلويزيون كارگرداني كرد. در همان سال ها بود كه نخستين فيلم بلند داستاني اش را با نام عينك براي شبكه دوم تلويزيون ساخت. اين ساخته پرتوي يكي از بهترين ساخته هاي او با رويكرد اجتماعي تلخ بود، اما به عنوان ملاك ورود به سينماي حرفه اي پذيرفته نشد.
او كارگرداني در سينماي حرفه اي را با فيلم ماهي (1367) آغاز كرد. سال بعد گلنار را ساخت. گلنار داستان دختري بود كه به دنبال دستمال يادگاري مادرش به جنگل تاريكي راه پيدا مي كند. پرتوي با ساختن فيلم مفرح گربه آوازه خوان در سال 1370 نشان داد به فيلم هايي با محوريت كودكان و نوجوانان و مواجهه آنها با مفهوم خير و شر علاقه فراواني دارد. بازي بزرگان، افسانه دو خواهر و ننه لالا و فرزندانش فيلم هايي بودند كه پرتوي از سال 71 به فاصله دو سال از هم كارگرداني كرد.
پرتوي بعد از آن از فيلمسازي فاصله گرفت و فيلمنامه هاي كارگردانان بزرگي مثل ابوالفضل جليلي(شيرك) و جعفر پناهي (دايره) را نوشت. او همچنين در نوشتن فيلمنامه هاي برخورد، گروهبان، ايستگاه متروك و من ترانه 15 سال دارم نيز به موفقيت چشمگيري دست پيدا كرد. فيلم گلنار پر فروش ترين فيلم سال 1368 بود كه با رقمي برابر با 17 ميليون تومان با ميانگين بهاي بليت 20 تومان به فروش رسيد. اين فيلم كانديداي بهترين نمونه فيلم (آنونس) از هشتمين جشنواره فيلم فجر شد.
ديشب بابا تو ديدم آيدا و من ترانه 15 سال دارم، دو اثر شاخص اجتماعي از رسول صدرعاملي هستند كه پرتوي نگارش فيلمنامه آنها را بر عهده گرفته است. او با پشتوانه اي قوي مثل درخشش در يكي از مسابقه هاي فيلمنامه نويسي آن سوي مرز و همكاري در نگارش يك توليد غيرايراني به نام خاك و خاكستر (محصول مشترك فرانسه و افغانستان) باز هم وارد عرصه سينماي داخلي شد. در فيلم كافه ترانزيت ريحان زني ست كه تصميم مي گيرد قهوه خانه متروك همسر از دست داده اش را بازگشايي كند. او يك تنه در برابر سنت هاي غلط و برادر شوهر سرسختش مي ايستد.
پرتوي در اين فيلم از بازي نافذ همسرش فرشته صدرعرفايي بهره فراوان برد؛ كاري كه اخيرا در ميان فيلمسازان مطرح كشور به صورت يك رسم درآمده است. اغلب فيلم هاي پرتوي ساختار بسيار رواني دارد. او حتي از بسياري از تكنيك هاي كليشه اي كهنه شده در سينماي كلاسيك استفاده مي كند. اگرچه توجه به موقعيت يك زن، همواره يكي از جنبه هاي مهم كاري پرتوي ست و بعضا در نگارش فيلم هايش نيز به مسئله دفاع از حقوق زن مي پردازد، اما هرگز نمي توان از او به عنوان يك فيلمساز فمينيست نام برد.
پرتوي اگرچه از اول به عنوان يك سينماگر كلاسيك شناخته شده است، اما از اوايل دهه 60 و 70 با آشنايي با فيلمساز هايي مثل كيارستمي و جعفر پناهي به جرگه سينماي روشنفكري پيوست.
فرشته صدر عرفايي
|
|
فرشته صدرعرفايي برنده گمنام جشنواره فيلم فجر سال گذشته لقب گرفته است. او به خاطر بازي در فيلم همسرش كافه ترانزيت سيمرغ بلورين بهترين بازيگر نقش اول زن را از آن خود كرد. او در اين فيلم توانست بحق، نقش زن شوهر مرده اي را بازي كند كه با مشكلات زيادي دست و پنجه نرم مي كند. مي گويند كامبوزيا پرتوي، كارگردان اين فيلم براي يافتن بازيگر اين نقش با وسواس زيادي برخورد كرد و در نهايت رسيد به همسرش فرشته صدرعرفايي. او متولد سال 1341 است. مدرك ديپلم را گرفت و در سال 1353 فعاليت نمايش عروسكي خود را در كانون پرورشي فكري كودكان و نوجوانان آغاز كرد. او به خاطر بازي در فيلم بادكنك سفيد ، جايزه بهترين بازيگر نقش دوم زن را نصيب خود كرد. او با كامبوزيا پرتوي، نويسنده و كارگردان سينما ازدواج كرد و فعاليت سينمايي او با زندگي خانوادگي اش گره خورد. پيش از اين در فيلم قابل تحسين زير نور ماه نوشته رضا ميركريمي نقش كوتاهي را ايفا كرد. همچنين در فيلم دايره ساخته جعفر پناهي نيز خوش درخشيد، اما به دليل توقيف اين فيلم هرگز به جشنواره راه پيدا نكرد. دايره در چندين جشنواره خارجي به نمايش درآمد و مورد تحسين منتقدان واقع شد. مي گويند او خوشحال ترين بازيگر سال است، چون هم سيمرغ دريافت كرد و هم همسرش پس از سال ها دوري به عرصه سينما بازگشت. صدرعرفايي مي گويد: حال پس از گذشت دو سال از اين فيلم، فكر مي كنم از ريحان (شخصيت اصلي داستان كافه ترانزيت) جدا شده ام، اما به هر حال تجربه زندگي او هميشه با من است.