دوشنبه ۸ خرداد ۱۳۸۵ - سال چهاردهم - شماره ۳۹۹۷ - May 29, 2006
جذابيت هاي پرده عريض و تحليلي بر سخنان وزير ارشاد
سينما فقط يك در دارد
مسعود پويا
005370.jpg
ضيافت براي صندلي هاي خالي؟
سينما رفتن در سال هاي نه چندان دور، يك آيين بود؛ يك آيين جمعي كه خيلي از خانواده ها معمولاً در آخر هفته آن را به جا مي آوردند. سال ها گذشت. با بالا رفتن گرفتاري هاي روزمره كه ديگر دل و دماغي براي سينما رفتن باقي نمي گذاشت، تلويزيون هم پخش برنامه هاي سرگرم كننده اش را گسترش داد.سينما با افت مخاطب مواجه شد و اوايل دهه هشتاد مرتباً در رسانه ها خبر تعطيلي سالنهاي سينما منتشر مي شد. سالن هاي سينما در حالي تعطيل مي شدند كه ما از نظر كيفيت فاصله زيادي با استانداردهاي جهاني داشتيم و داريم. از نظر كيفي هم بيشتر سالن هاي ما فاقد حداقل امكانات و تجهيزات رفاهي هستند. وقتي در تهران فقط چند سالن سينماي استاندارد داريم، تكليف سينماهاي شهرستان ها ديگر كاملاً مشخص است. به مجموعه اين مشكلات عدم جذابيت فيلم هاي ايراني را هم اضافه كنيد. گاهي اوقات پيش مي آيد كه هيچ كدام از فيلم هاي روي پرده، اعتنايي را براي تماشا برنمي انگيزند. مردمي كه پاي تلويزيون منزلشان نشسته اند و با فشار دادن يك دكمه برنامه اي براي پركردن اوقات فراغتشان مي يابند، براي سينما رفتن نياز به انگيزه هاي بالاتري دارند. شايد به همين خاطر است كه برخي از دوستداران سينما هم ترجيح مي دهند به جاي ديدن فيلم روي پرده، مدتي صبر كنند و بعد نسخه ويدئويي آن را تماشا كنند. سينماي ايران در حال حاضر رقباي قدرتمندي دارد كه يكي از آنها تلويزيون است؛ تلويزيوني كه بخش عمده اي از اوقات فراغت مردم را پر مي كند، ولي پر بيننده بودن فيلم ها و مجموعه هاي تلويزيون نبايد به صندلي هاي خالي سينما بينجامد. سينما و تلويزيون دو رسانه كاملاً متفاوتند. دو رسانه اي كه مخاطب با سطح توقعي متفاوت به سراغشان مي رود. بايد پيش از هر كاري اين تفاوت ها را شناخت.


وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي، اخيراً در اظهارنظري گفت: سينماهاي بسياري از شهرستان ها در حال تعطيلي است كه چرايي اين تعطيلي جاي مطالعه دارد. در آن مناطق شايد بتوان گفت تلويزيون به جنگ سينما آمده است.
به اعتقاد صفار هرندي، در اغلب شهرستان ها مردم ترجيح مي دهند در خانه خود بنشينند و زحمت رفتن به بيرون و پول خرج كردن را به خود ندهند.
وضعيت اسفناك سالن هاي سينما در شهرستان ها، وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي را به اين نتيجه رسانده كه برنامه هاي پرتعداد تلويزيون چنان اوقات فراغت مردم را پر كرده كه ديگر كمتر كسي حاضر است به سينما برود.
در خصوص علل افت مخاطبان سينماي ايران در سال هاي اخير، تلويزيون، يك مورد قابل مطالعه است؛ به خصوص اينكه سير نزولي مخاطبان سينما دقيقاً از زماني شدت مي گيرد كه تلويزيون به توليد و پخش برنامه ها و فيلم هاي جذاب تر مي پردازد و شبكه هاي سيما گسترش قابل توجهي مي يابند.
در دهه شصت، تنها دو شبكه تلويزيوني داشتيم كه معمولاً پخش برنامه هايشان را از بعدازظهر آغاز مي كردند و حجم برنامه هاي سرگرم كننده شان هم بسيار اندك بود. روزگاري كه در طول هفته، فقط سه شنبه ها سيما فيلم سينمايي پخش مي كرد كه خيلي وقت ها آن فيلم هم تكراري بود.
زماني كه پخش مجموعه ژاپني سال هاي دور از خانه باعث خلوت شدن خيابان ها مي شد؛ اتفاقي كه بعيد است در اين سال ها براي مجموعه اي با آن كيفيت اتفاق بيفتد. يا مجموعه ضعيف آينه عبرت كه در آن سال ها طرفداران زيادي داشت؛ به اين دليل واضح كه در كمبود برنامه هاي سرگرم كننده، هر مجموعه يا فيلمي كه تا اندازه اي از چنين ويژگي برخوردار بود با استقبال مواجه مي شد. در آن سال ها طبيعي بود كه سينما جذابيت هاي بيشتري را براي مردم داشته باشد. در دهه شصت فيلم هايي چون اجاره نشين ها و عقاب ها با استقبال فوق العاده اي مواجه شدند. فيلمي چون عقاب ها در سال 1364، شانزده ميليون تومان در اكران اول تهران فروخت؛ با در نظر گرفتن قيمت بليت، اگر فيلمي در حال حاضر به اندازه عقاب ها تماشاگر بيابد، به فروش بالاي يك ميليارد تومان دست پيدا مي كند؛ رقمي كه در حاضر رويايي و غيرقابل دسترس به نظر مي رسد. در آن ايام فيلم هايي كه در تهران به نمايش درمي آمدند با يك سال تأخير در شهرستان ها اكران مي شدند ولي حتي اين تأخير يك ساله هم مانع از استقبال سينماروهاي شهرستاني نمي شد. به عنوان مثال افعي در سال 72 در تهران به نمايش درآمد و سومين فيلم پرفروش سال شد. اين فيلم يك سال بعد در شهرستان ها اكران و پرفروش ترين فيلم اكران 73 در شهرستان ها شد.
در حال حاضر فيلم هاي اكران تهران يا به صورت همزمان در شهرستان ها به نمايش درمي آيند يا با فاصله زماني كوتاهي و به شهادت آمار، هر سال فقط فيلم هاي انگشت شماري با استقبال مواجه مي شوند. حاصل اين اتفاق، كاهش شديد مخاطبان و به تبعش تعطيلي يا در آستانه تعطيلي قرار گرفتن سالن هاي سينماست.
اين معضل در شهرستان ها عمق بيشتري نسبت به تهران دارد. به خصوص اينكه وضعيت سالن هاي سينما در شهرستان به نسبت، اسفبارتر است. در پايتخت به هر حال سالن استاندارد به اندازه انگشتان يك دست وجود دارد ولي چنين امكاني را بسياري از مراكز استان ندارند؛ چه رسد به شهرهاي كوچك و دور از مركز. اين چنين است كه برنامه ها و فيلم هاي تلويزيون در بسياري از نقاط كشور جذاب تر از فيلم هاي روي پرده به نظر مي رسد؛ به خصوص در شرايط فعلي كه با گسترده شدن شبكه هاي تلويزيوني، هيچ روزي نيست كه از تلويزيون چند فيلم سينمايي و سريال داستاني پخش نشود. آنچه در دهه شصت تنها در طول يك هفته در كنداكتور پخش قرار مي گرفت حالا با حجمي به مراتب بيشتر در يك روز روي آنتن مي رود.به اين ترتيب به جاي شال و كلاه كردن و رفتن به سينما مي توان در محيط امن و راحت منزل ماند و در كنار خانواده و آشنايان، اوقات فراغت را با ديدن فيلمي از تلويزيون سپري كرد.مشابه چنين اتفاقي در ديگر كشورهاي صاحب سينما هم به نحوي وجود دارد. اخيراً شاهد بوده ايم كه برخي از فيلم هاي آفريقايي همزمان با اكران در سينما، نسخه هاي DVD اش هم پخش مي شود. شكست خوردن يكي دو تجربه اينچنيني باعث شد تا در هاليوود نيز چنين عنوان شود كه مردم ترجيح مي دهند فيلم ها را در منزل خودشان ببينند؛ روي پرده بزرگ سينما، هر چند عده اي چنين نظري ندارند. يكي از آنها جورج لوكاس است. او در اين باره مي گويد: سينما رفتن مثل تماشاي يك بازي فوتبال است. چه كسي در دنيا حاضر است در سرماي 20 درجه زير صفر به استاديوم برود و در موقعيتي بازي را تماشا كند كه تازه به زور بازيكني را مي بيند؟ بازي هاي فوتبال را همزمان از تلويزيون نشان مي دهند و اين امر به هيچ وجه از تعداد علاقه مندان فوتبال و كساني كه به استاديوم مي روند، نكاسته. اين مسئله در مورد سينما نيز صادق است. كساني كه واقعاً عاشق سينما هستند، به هر حال شنبه شب ها به سينما خواهند رفت.
به اعتقاد لوكاس، مردم تحت هر شرايطي از اكران فيلمي كه آنها جذاب و تماشايي بدانند استقبال مي كنند و پخش نسخه هاي DVD و رقباي قدرتمندي چون شبكه هاي تلويزيوني نمي توانند آتيه سينما را تهديد كنند.
اين صحبت ها البته درباره سينمايي گفته مي شود كه هزاران سالن استاندارد و مجهز و استوديوهايي عظيم دارد. به اين ترتيب وقتي به سراغ سينماي ايران مي آييم نمي توان با چنين اعتماد به نفسي سخن گفت؛ سينمايي كه با وجود تمام تلاش هايي كه در اين سال ها صورت گرفته، هنوز بسياري از بديهيات در آن رعايت نمي شود. از سويي بسياري از فيلمسازان نمي توانند همپاي سليقه و خواست عمومي حركت كنند و به همين خاطر جذابيتي براي مخاطب ندارند و از سوي ديگر امكان مطلوبي براي اكران فيلم ها وجود ندارد. چنان كه در بالا هم به آن اشاره شد، مهم ترين مشكل سخت افزاري سينماي ايران در حال حاضر كمبود سالن هاي استاندارد و مجهز است. در بسياري از شهرستان هايي كه مردمش ديگر سينما رفتن را به فراموشي سپرده و به فيلم ها و مجموعه هاي تلويزيوني قناعت كرده اند، يا سينمايي وجود ندارد و يا اگر هم هنوز سالني وجود داشته باشد، فاقد شرايط مطلوب براي فيلم ديدن است.
سال ها پيش وقتي تلويزيون به ميدان آمد بسياري از صاحبان استوديوها احساس خطر كردند. آنها نگران از اين بودند كه جعبه جادو، سينما را به ورشكستگي برساند. اينكه روزي برسد كه ديگر همه ترجيح بدهند در خانه فيلم ببينند تا روي پرده سينما. با اين همه تلويزيون آمد و مخاطب گسترده اي هم يافت ولي سينما هم تماشاگرانش را از دست نداد. چون خيلي ها بودند كه حاضر نبودند آيين فيلم  ديدن در سالن سينما را با فيلم ديدن در صحنه كوچك تلويزيون عوض كنند. به اين ترتيب با وجود تلويزيون، سينما ماند و دوام آورد. سينما دوام آورد چون كوشيد تا با زمانه پيش برود؛ چه به لحاظ تجهيز سالن هاي سينما و چه در ريزترين جزئيات تكنيكي. چنان كه تأثيرات تلويزيون را به سينما به راحتي مي توان در بسياري از فيلم هاي دهه هفتاد هاليوود مشاهده كرد. بسياري از كارگردان هاي بزرگ از تلويزيون به سينما آمدند و برخي از عادت هاي اين رسانه تازه را نيز با خود آوردند. فيلمسازاني چون آرتورپن و جان فرانكن هايمر از جمله اين چهره ها بودند. به اين ترتيب سينما كوشيد تا همچنان جذابيت هايش را حفظ كرده و در برابر رقيب قدر قدرتي چون تلويزيون، كم نياورد. سينماي ايران در دهه شصت هم بي رقيب بود (چون بزرگترين رقيبش در دهه پنجاه، يعني فيلم خارجي كاملاً به كنترل دولت درآمده بود و تلويزيون هم چندان براي عموم برنامه سرگرم كننده پخش نمي كرد) و هم اينكه از خوان نعمت يارانه هاي دولتي برخوردار. در چنين شرايطي كمتر پيش مي آمد كه سالن سينمايي به خاطر مشكلات مالي و در واقع به خاطر نداشتن مخاطب، دچار تعطيلي شود.خطر نزول مخاطبان سينما دقيقاً از همان زماني شدت گرفت كه تلويزيون سياست هايش را تغيير داد و به سمت گسترش توليد و پخش برنامه هاي سرگرم كننده گام برداشت. اما آيا به صرف چنين اتفاقي بايد سينما مخاطبانش را از دست بدهد؟ آيا راهي جز توليد فيلم هاي جذاب و تجهيز و گسترش سالن هاي مدرن و مجهز وجود دارد؟اگر اين اتفاق بيفتد، مطمئن باشيد تعداد كساني كه ترجيح مي دهند فيلم را به مثابه تجربه اي جمعي در سالن و روي پرده عريض سينما ببينند اگر بيشتر از كساني كه طرفدار نشستن به پاي تلويزيونند نباشد، قطعاً كمتر هم نيست!
كساني كه ديدن فيلم روي پرده را با هيچ چيز ديگري عوض نمي كنند.

جدول كاكورو
جدول شماره۳۷
005406.jpg
حل جدول شماره۳۶
005409.jpg
005403.jpg
كاكورو مانند سودوكو، يك بازي جهاني است. اين بازي در سال 2005 مطرح شد و مدت كوتاهي طول كشيد تا توجه عامه مردم را به خود جلب كند.
اين جدول، قبل از اينكه در روزنامه هاي ديگر مطرح شود، اولين بار در روزنامه گاردين به چاپ رسيد. ساختار كاكورو خيلي شبيه جدول كلمات است و مي توان آن را در هر سايزي طرح كرد و تنها تفاوت آن، اين است كه اعداد مورد نظر مرجع ندارند و با جمع اعداد احتمالي در هر ستون و سطر مي توان اعداد مورد نظر را پيدا كرد. اين جدول در بسياري از نقاط دنيا شناخته شده است و علاقه مندان آن معتقدند به زودي زود- مانند سودوكو- در همه جاي دنيا فراگير خواهد شد.
روش حل جدول كاكورو
راه حل هاي زيادي براي حل اين جدول موجود است و همچنين تكنيك هايي كه به شما كمك مي كنند تا بتوانيد به راه حل دست پيدا كنيد. در اينجا مي خواهيم يك نمونه از حل جدول كاكورو را به شما نشان داده و نكته هايي را به شما گوشزد كنيم.
نكته اول: تركيب حداقلي اعداد- اين جدول اعدادي را در انتها و ابتداي هر سطر و ستون مشخص كرده است كه بايد با جمع اعداد احتمالي از 1 تا۹ بدون تكرار به عدد مورد نظر رسيد. بهترين روش براي حل جدول، جست وجوي خانه هايي است كه حداقل از جمع دو عدد حاصل مي شوند. معمولاً اين اعداد از دو خانه در جدول تشكيل شده است. به اعداد۳و 4 در جدول زير دقت كنيد. به طور مثال براي عدد 3، دو احتمال وجود دارد(2و۱)،(1و۲) (در ضمن مانند جدول سودوكو، از عدد صفر نمي توانيم استفاده كنيم).و براي عدد 4 سه احتمال(1و۳) و(3و۱)و(2و۲) وجود دارد كه احتمال(2و۲) پذيرفته نيست چون در حل جدول از عدد تكراري نمي توانيم استفاده كنيم.
به جدول زير دقت كنيد: احتمالات عدد۳ و احتمالات عدد۴ به شما كمك مي كند تا جدول را حل كنيد و احتمالات جدول، شما را محدودتر مي كند. براي عدد 7 در جدول پايين به طور نرمال مي توان احتمالات:
(5و۲)،(6و۱)يا(2و۵)،(1و۶) در نظر گرفت. از طرفي مي دانيم كه جمع عدد 3 (2و۱) يا (1و۲) است؛ پس قراردادن جمع اعداد(3و۴) و(4و۳) منتفي است.
نكته دوم: اعداد مشترك- متوجه شديم براي جمع اعداد۳ و۴ احتمالات(1و۲) و(2و۱) براي عدد۳ و احتمالات(1و۳) و(3و۱) براي عدد۴وجود دارد.عددي كه بين اين احتمالات مشترك است، عدد يك است.نكته: اعداد بالاي مربع نشان دهنده مجموع اعداد ستون افقي و اعداد پايين مربع نشان دهنده مجموع اعداد ستون عمودي است.

نگاه
نگاهي به چند فيلم سينماي روز آمريكا
زباله هاي هاليوودي
سعيد مستغاثي -در كنار فيلم هاي پر سر وصدا و شاخصي كه هر سال در هاليوود ساخته و اكران مي شود، انبوهي از فيلم هاي نه چندان قابل تحمل هم بر پرده مي روند.
بدون ترس
راني يو تايواني، فيلمساز تازه كاري در هاليوود نيست و آثار متعددي را تاكنون ساخته، از جمله: فردي عليه جيسن(2003)، فرمول 51(2001)، عروس چاكي (1999) و ... كه جملگي فيلم هاي غيرقابل بحثي هستند و بيشتر طبق فرمول هاي سرگرمي ساز كهنه هاليوود ساخته شده اند كه مخاطب از همان اول همه چيز را حدس مي زند. همچنان كه در همين فيلم نترس   هم با جت  لي همراه شده تا يك موضوع به شدت دست مالي شده را به فيلم در آورد.
يك استاد ورزش هاي رزمي كه قصد دارد براساس رويايي، افسانه قهرماني پدرش را زنده كند، طي مبارزاتش رقيب خود را به قتل مي رساند و در اثر انتقام رفقاي رقيب، زن و فرزندش را از دست مي دهد. سرخورده از زندگي، شهر خود را ترك و به محل دور افتاده اي مي رود كه كسي او را نمي شناسد و در آن محل به برنجكاري و كشاورزي مي پردازد تا اين كه پس از سالها دوباره به موطنش باز مي گردد و ... آخر كار را حتماً  حدس زده ايد. اگر هم حدس نزديد چندان مهم نيست، چون چيزي از دست نداده ايد.
كل فيلم گويا فقط به خاطر چند صحنه زد و خورد و درگيري جت  لي با هماوردهايش ساخته شده كه ارزش دراماتيك چنداني در آن به چشم نمي خورد.
اقدام شكست خورده
سومين كار تام دي در هزاره جديد بعد از ظهر شانگهاي (2000) و وقت نمايش (2002) كه واقعاً  يك كمدي رمانتيك شكست خورده است با شركت متيو مكاناهي كه ديگر از آن نقش هاي با فكرتر در آميستاد خارج شده و بيشتر خود را در غالب برادران ويلسن مي بيند و سارا جسيكا پاركر كه به شدت احساس جنيفر آنيستن بودن  مي كند!
فيلم آشكار اثري فرانسوي به نام تان گاي (2001) را مورد تقليد قرار داده كه همين دو سال پيش هم در جشنواره فجر خودمان به نمايش درآمد. خانواده اي به اين نتيجه مي رسند كه بالاخره بايستي براي پسر دم بختشان فكري بكنند و يا به قول معروف از خانه بيرونش كنند و به سر خانه و زندگي خودش بفرستند. منتها در فيلم تان گاي خود پسر از نقشه با خبر شده و به وسيله پاتك هايي، پدر و مادرش را سركار مي گذارد و ماجراهاي كميكي به وجود مي آورد اما در اين فيلم تقليدي، آن فضاي خنده دار به ماجرايي لوس و بي خاصيت بدل شده كه به زور بايد آن را تا آخر تعقيب كني.
اما گويا اين فيلم هيچ اگر چه سال گذشته جزو آشغال هاي آخر سال به حساب آمد، جريان ساز شد و امسال يكي دو فيلم شبيه آن ديديم؛ از جمله همين فيلم كه در آن خانم جسيكا پاركر نقش دلال محبت را بازي مي كند و طبق معمول فيلم هاي از اين دست (كه مي توان در جا 20-30 نمونه شبيه آن را نام برد) عاشق سوژه شده و البته طي يكي از آبكي ترين فصل هاي تاريخ سينما دلخوري هايش از او را كنار گذاشته و آشتي مي كند.و اين ماجراي فوق تكراري از دو فيلمنامه نويس اثر كه قبلاً  فقط كار تلويزيوني انجام داد ه اند و حالا مي خواهند در سينما سري توي سرها در بياورند، بعيد نبود.
متأسفانه نقش كتي بيتس هم (كه پس از مدتها دوباره او را در فيلمي مي بينيم) مثل آخرين نقش هايي است كه چارلتن هستن كه به عنوان بازيگر حاشيه اي (مثلاً  در فيلم شهر و روستا ) ايفا كرد و تنها بر باد دهنده اعتبار سابق اوست.
وايولت فوق العاده (فرابنفش)
يكي ديگر از فيلم هاي اجق وجقي به سبك و سياق الكترا و كنستانتين و دنياي زيرزميني و ون هلسينگ   و ... كه دنيايي مغشوش از خون آشام ها و نسل هاي عجيب و غريب مولود آزمايش هاي ناقص علمي را به تصوير مي كشد.
اما فيلم فرابنفش بيشتر دو فيلم كيفر از آرندي بارتكويك و ايون فلاكس با شركت شارليز ترون را تداعي مي كند كه در آن فيلم ها هم آزمايش هاي علمي به جاي نتيجه مطلوب منجر به پديد آمدن موجودات خطرناكي شده بود.
در اين فيلم هم خانم ميلايوويچ (متخصص از در و ديوار بالا رفتن كه گويي در فيلم شيطان ساكن: آخر الزمان خودش رأساً  همه كارهاي دشوار به جاي بدلش انجام داده بود) يكي از موجوداتي تكامل يافته بشر است كه با نوعي ويروس خون آشامي براي مقاومت و سرعت بيشتر، به اشتباه به خون آشام بدل شده اند. با ازدياد اين نسل به تدريج خطر از بين رفتن نسل بشر پيش آمده و همين طور يك جنگ انفصال بين انسانها و اين نسل تغيير يافته. به هر حال سركرده انسان ها كه در فيلم ديكتاتوري بدنام است سعي دارد نسل بشر را از اين موجودات خون آشام حفظ نمايد و پسري 9 ساله را كه گويا با همان ويروس خون دوستي تغيير يافته، دستور به كشتن مي دهد اما اولترا وايولت در مقابلش مي ايستد و براي نجات جان پسر بچه زمين و زمان را به هم مي ريزد.
نويسنده و كارگردان فيلم كورت ويمر است كه قبلاً  او را بيشتر به نام فيلمنامه نويس مي شناختيم، اگر چه فيلمي به كارگرداني اش هم به خاطر داريم به نام تعادل كه 3 سال پيش در جشنواره فيلم فجر و سپس در يكي دو سالن سينما هم اكران شد. اما به هر حال فيلمنامه هايش مشهورتر هستند مثل: استخدام با شركت آل پاچينو، ماجراي تامس كراون كه نورمن جوسن ساخت و گوي به كارگرداني بري لوينسن.
اولترا وايولت نسبت به فيلم هاي مشابه اش يك سروگردن پايين تر است!  و البته خالي بندي هاي خانم ميلايوويچ بيشتر! آنچنان كه ديگر بروس  لي و نيوفيلم ماتريكس حتي انگشت كوچكش هم نمي شوند!

نگاه
يك اتفاق ساده
نيوشا صدر- اگر بخواهيم به آتش بس نگاهي كارشناسي داشته باشيم، آن چيزي كه بيش از هر چيز (حتي پيش از ديدن فيلم) جلب توجه مي كند صف تماشاگران فيلم و سينماهاي نمايش دهنده آن است كه روز به روز به تعدادش اضافه مي شود. حتي برخي معتقدند فروش اين فيلم است كه موجب كمرنگ شدن ساير فيلم هايي شده كه در پيش بيني ها، پرفروش به نظر مي آمدند.
اما دليل اين فروش كم سابقه چيست؟ مردم ما، تماشاگران عجيبي هستند و به هيچ عنوان نمي توان سليقه آنها را پيش بيني كرد. خيلي وقت ها استفاده از مضامين فيلمفارسي در جذب تماشاگر عام، جواب مي دهد كه خوشبختانه كمترين نشانه هاي آن هم در اين فيلم ديده نمي شود. آتش بس اثر پيچيده اي نيست، حتي شايد بتوان گفت فيلم بسيار ساده اي است. ميلاني يك موضوع روانشناختي را به عنوان تم اثرش در نظر گرفته و داستان را بر پايه آن برده، اما اين تم به خودي خود تم شيريني است و اساساً و در ذات سادگي بيان را مي طلبد.
زن و مرد جواني تمام افت و خيزها و اوج و فرودهاي زندگي شان را به مدد گرفتن از بخش كودكانه وجودشان كه هنوز فعال است، پشت سر مي نهند و به همين دليل روز به روز به گرفتاري ها و مشكلات خود مي افزايند، تا آنجا كه در نگاه اول همه چيز تمام شده به نظر مي رسد.
ميلاني از همين نگاه اول داستانش را آغاز مي كند و نوعي بازي و تعقيب و گريز را آغاز مي كند تا در نهايت به چيزي مشابه همين نقطه اول بازگرديم، دوباره همان ساختمان و دوباره مطب روانشناس و دوباره جر و بحث؛ اما اين برخلاف ساختارش، كه تلاش هاي بي دليل و بي نتيجه را تداعي مي كند، بيشتر نمايانگر همان كودك دروني و تأكيدي بر آن است. ميلاني پيش از اين براي مخاطبش چانه زدن يوسف را نمايش داده است؛ چانه زدني كه مدت تنهايي آنها را از چند ماه به 10روز مي رساند. پس اساساً فيلم نمي تواند نتيجه اي جز اين داشته باشد. آنها دوباره جر و بحث مي كنند در حاليكه اين بار مي دانند كه اين كودك درون آنهاست كه حكم مي راند. رسيدن كاراكترها به اين دانش، مهمترين هدف ميلاني است.
ميلاني، فيلمنامه را بر پايه سكانس هاي مجزا و با نتيجه مستقل نوشته است. هر كدام از سكانس ها به يك دوئل مي مانند كه بايد برنده و بازنده اي داشته باشند. اين دوئل تنها مربوط به سكانس هاي دو نفره سايه و يوسف نمي شود، بلكه در سكانس اتاق انتظار، يوسف و منشي همين بازي را دارند، در سكانس سايه و مرد زورگير همين اتفاق مي افتد و... حتي در سكانس هايي كه تعداد كثيري در آن حضور دارند، ميلاني شخصيت هايش را دو دسته مي كند و مقابل هم قرار مي دهد تا دوباره همين بازي شكل بگيرد، اما آنچه موجب رسيدن سايه به اتاق روانپزشكي مي شود، ادامه يافتن اين دوئل در طول زندگي مشترك آنهاست. خط كمرنگ قصه، خط آشنايي يوسف و سايه، ازدواج آنها، رسيدنشان به مرحله طلاق و
در نهايت بازگشت مجدد آنها به زندگي مشترك است، اما اين خط مهم نيست. تماشاگر، داستان را براي دانستن نتيجه اين خط دنبال نمي كند، بلكه بيشتر در لحظه تمايل دارد نتيجه هر سكانس را بداند و در آغاز سكانس بعد، دوست دارد بفهمد اين بار چه بازي در جريان است!ميلاني زبان مناسب را براي قلقلك كودك دروني تماشاگر يافته است. همان كودك دروني كه سايه و يوسف را راهنمايي مي كند و تماشاگر را به تشويق آنان و ديدن ادامه اين مسابقه دعوت مي كند. آتش بس با وجود سادگي و با وجود شيريني اش و حتي با وجود اينكه به لحاظ تماتيك مشابه كارهاي قبلي ميلاني است و همان حرف ها را مطرح مي كند؛ به واسطه طنز داستان، فضايي تلطيف شده دارد. واقعيت اين است كه مردم، همچنان طرفدار فيلم هاي كمدي هستند اما ديگر به هر چيزي نمي خندند.
لودگي و ساده انگاري، هنوز مي تواند مردم را سرگرم كند، اما قدرت خنداندن آنها را ندارد. در اين ميان فيلم ميلاني، طنزي ساده و انديشمندانه را دل خود دارد كه تماشاگر پس از ديدنش احساس غبن نمي كند. همين اتفاق ساده، مهمترين موفقيت آتش بس است.

شهر تماشا
اجتماعي
اقتصادي
دانش فناوري
بـورس
زادبوم
حوادث
خارجي
فرهنگ و آموزش
سياسي
سلامت
شهري
راهنما
ورزش
صفحه آخر
همشهري ضميمه
|  اجتماعي   |   اقتصادي   |   دانش فناوري   |   بـورس   |   زادبوم   |   حوادث   |   خارجي   |   فرهنگ و آموزش   |  
|  سياسي   |   شهر تماشا   |   سلامت   |   شهري   |   راهنما   |   ورزش   |   صفحه آخر   |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   شناسنامه   |   چاپ صفحه   |