دوشنبه ۸ خرداد ۱۳۸۵ - سال چهاردهم - شماره ۳۹۹۷ - May 29, 2006
ديدار با غارنشينان روستاي پيدن كوئيه
جاماندگان از امروز
عكس: جواد گلزار
005331.jpg
چشم انداز
پايدار ، يكي از اهالي آبادي زاروكي از روستاي پيدن كوئيه، سال هاست كه با جهان مدرن رابطه اي ندارد. آنچه كه مي داند مبتني بر شنيده هاست. اگرچه اين روزها به كنار جاده كوچ كرده، اما همچنان دوست دارد تا در همان آبادي خود كه فرسنگ ها دورتر از جاده است زندگي كند. با تلاش فرمانداري شهرستان عنبرآباد، او و ساير هم محلي هايش چهره اي امروزي تري يافته اند اما هنوز هم آشنايي با پديده هاي جهان جديد برايش شگفت انگيز است.

ماني راد‎/ خبرنگار اعزامي همشهري : پايدار زير سايه درخت بادام كوهي، به دور از تمام جنجال هاي خبري شهرها، با چهره اي تكيده و چروكيده به دامنه هاي روبه رو خيره شده و در حالي كه تكه چوبي در دهان مي گذارد، مي گويد: راديو خوب است. من به صدايش گوش مي دهم.
لهجه شديد كرماني اش، تقريباً قابل درك نيست. همسفرت نقش يك مترجم نصفه و نيمه را ايفا مي كند تا تو بهتر متوجه شوي. بيش از 120 كيلومتر دورتر از هر آبادي كه امكانات اوليه زندگي در آن يافت مي شود، در زير آفتاب سوزان و گرم مناطق كوهستاني جبالبارز در ميان اجتماعي هستي كه چندي است از آنان به عنوان انسان هاي غارنشين ياد مي شود. اما آيا اينان غارنشين هستند؟ آيا از كمترين امكانات تمدني بي بهره اند؟ دانش و اطلاعاتشان از جهان پيرامون چقدر است؟!
اينجا روستايي است به نام زاروكي . فرسنگ ها دورتر از شهري كه خودش آئينه تمام نماي محروميت است، اين مردم دور از هر اتفاق و هياهو، زندگي بسيار سخت خود را مي گذرانند و شايد تلقي درستي از بسياري از اتفاقات روزمره نداشته باشند. اينكه هنوز بسياري از آنان با پديده هاي تمدن بشري آشنا نيستند، امري واقعي است. هنوز آنها تلويزيون را نديده اند و نمي شناسند. براي اولين بار هم كه اتومبيلي ديدند، فرار كردند. زماني هم كه ما رسيديم،  يكي از آنها مي گفت كه چند نفر به دامان كوه پناه برده اند. البته حضور ما تقريباً سه ماه پس از حضور مسئولان شهرستان و پس از امدادرساني اوليه بوده است. محل استقرار آنان را از ارتفاعات به دامنه كوه ها و نزديك جاده انتقال داده اند و شايد همين باعث شد كه با آنان بهتر رابطه برقرار كنيم. در ميان اين جمعيت 35 نفري كه معدودي از آنان هنوز در تپه هاي اطراف بودند، صحبت كردن از وقايع روز كار سختي بود. چرا كه هنوز كسي در آنجا نمي دانست اسم رئيس جمهور وقت كيست؟ يا حالا دقيقاً چه زماني است.
پرتاب شده از قعر تاريخ
تصور اينكه هر كدام از ما فرسنگ ها دورتر از هر تمدني به تنهايي در جزيره اي زندگي كنيم، شايد اندكي غافلگير كننده باشد،  ما با دانش و آگاهي قرن بيست و يكمي خود، چگونه مي توانيم در برابر جهاني بكر و ناشناخته خود را حفظ كنيم و امكانات اوليه را براي خود فراهم كنيم. بي شك الگوي همه ما در چنين زندگي اي، رابينسون كروزوئه است؛ انساني كه از جهان و خود، به دنياي وحشي پرتاب شد و براساس نيازهايش به خلق ابزار روي آورد. ممكن بود كه در اين عرصه، دانش و اطلاعاتش  پايه اي بر اين حركت باشد، اما آنچه كه به واقع به او براي بقا ياري رساند، توليد ابزار و وسايل زندگي بود.به رغم وجود تاريخي رسمي براي زندگي بشر در كره خاكي كه پيشينه اي حدود 10هزار سال دارد و طي مراحل گوناگون امروزه، شاهد دوره هاي تاريخي مختلف هستيم، موزه ها با نمايش آثار گوناگون، زندگي بشر را براي ما به تصوير كشيده اند. چه از آن روزها كه براي اولين بار ظروف سفالين توليد مي شد، چه سال هاي اخير كه شمشيرهاي زرين و تفنگ هاي منقش و كتاب هاي نفيس به وجود مي آمد. تمام اين ابزار نماينده ادوار مختلف زندگي بشري و رشد آن است، اما در كنار اين سير تاريخي منظم، هستند عده اي كه يكباره در قسمتي از اين تاريخ جا مانده اند و هنوز راه به آن دوره مي برند. اگر چه در نگاه اول مثل همه حرف مي زنند و چهره هايشان چندان تفاوتي با ديگران ندارد. اما آنچه كه از شيوه زندگي شان استنباط مي شود، جا ماندن در دوره اي خاص از تكوين تاريخ بشري است. بي شك چيزي كه مي تواند ما را به اين بينش برساند، استفاده آنان از ابزار و وسايل زندگي و كار و پيشه شان است.
بي ترديد اولين قدم در راه تمدن، كشاورزي است و فقط هنگامي كه انسان در سرزميني به قصد كشاورزي در آن و ذخيره كردن غذا براي روز مباداي خود مستقر شود و آتيه خود را تأمين كند، فراغ خاطر و احتياج متمدن شدن را احساس خواهد كرد، اما آيا استفاده از طبيعت بكر، بي هيچ دخل و تصرفي و آگاهي داشتن از هواپيما، مي تواند بيانگر هويت تاريخي مان باشد. به واقع آگاهي ما از اتفاقات جهان پيرامون، در نحوه زندگي مان، مي تواند نقشي نداشته باشد و ما مانند تيري از قعر تاريخ به قرن بيست و يكم پرتاب شده باشيم.
غارنشينان شيك پوش
در دل كوه ها پيش رفتن و جاده هاي سنگلاخي و خاكي طولاني را پست سرگذاشتن؛ اين تصويري است كه از سه ساعت سفر با اتومبيل، مردهك مركز بخش جبالبارز جنوبي شهرستان عنبرآباد وجود دارد. از آنجا تا مقصد مي بايست راه ناهمواري را طي كرد. پس از طي بيش از 50 كيلومتر، به روستاي تيدرآن رسيديم.
كار عمده ساكنان آن دامداري است و جمعيتش در حدود 60 نفر است. آنها در كنار جاده اي سنگلاخي در زير چادرهايي كه از سوي فرمانداري به آنان داده اند، زندگي مي كنند. آنچه كه در اين روستا ديده مي شود، فقر است و سختي. بسياري از اهالي آن دچار بيماري هاي گوناگونند. در آنجا كودكان بسياري نيز فلج شده اند. لحظه اي توقف و صحبت با اهالي، تصوير روشني از سختي ها و مشقاتشان را پيش رويمان گذاشت. ادامه راه ناهموار بود و سخت. مي گفتند كه اينجا منطقه حضور اشرار است. مي گفتند احتمال دارد كه ببينيمشان. شايد براي همين بود كه نيروي انتظامي همراه مان شد، در اين جاده هاي صعب العبور.
چند كيلومتر آنسوتر و در دل كوه ها، پسري در كنار جاده منتظر آمدن ما بود. كسي كه بعد متوجه شدم هنوز شمردن بلد نيست و تا به حال بيسكوئيت نديده و براي چندمين بار است كه اتومبيل را مي  بيند. گفتند اينجا روستاي زاروكي است؛ روستاي همان غارنشينان كه دليل آمدنمان بود.
آنها از محل اقامت اصلي شان كه 25 كيلومتر آنسوتر است، به كنار جاده آورده شده اند و مدت چند ماهي است كه در اينجا زندگي مي كنند. البته چند نفر از تعداد 35 نفره شان هنوز در همان روستا زندگي مي كردند.
پايدار مسن ترين مرد اين عده كوچك، تا به حال پا به شهر نگذاشته بود. از فوايد راديو صحبت مي كرد. او همان كسي بود كه با سيخ داغ، درد دندانش را آرام مي كرد و با نمك و خاكستر، چاره اي مي جست براي سردردش.
پايدار به همراه جمعي ديگر در چادرهاي جديد زندگي مي كرد. عمده غذايشان به جز گوني هاي آرد، برگ و دانه گياهان و درختان بود. آنان اصلاً تلاشي براي انجام فعاليتي از خود نشان نمي دادند؛ نه كاري تحت عنوان كشاورزي و نه دامداري كه شغل ساكنان آن مناطق بود. آنها بسيار دورتر از هر تمدني در خلائي كامل زندگي مي كردند. ممكن بود بسياري از پديده هاي جديد را بشناسند، اما استفاده از آن را نمي دانستند و مي ترسيدند. بيسكوئيت مي توانست براي آنان شگفتي باشد. همانگونه كه عينك بود. اما ساعت پديده شناخته  شده اي بود.
آنان به دليل مواجهه ناپيوسته و هرازگاه با تمدن شهري،  مي توانستند برخي را بشناسند و برخي ديگر هنوز برايشان ناشناخته بود. بي ترديد، آنان غارنشين نبودند، بلكه عده اي از مردم محروم و دورافتاده از هر تمدني بودند كه جهان را چندان نمي شناختند و حتي تصوري روشن از شهر نداشتند؛ تنها برخي از آنان براساس شنيده ها رويايي از آن در ذهن داشتند.
اگر چه قريب به اتفاق آنها، پس از اولين برخورد با ماشين، ترسيدند و به كوه ها فرار كردند، اما حال پس از آشنايي بيشتر، با آن كنار آمده اند. روزنامه برايشان اتفاق عجيبي بود. آنها براي اولين بار تصوير رئيس جمهوري را در روزنامه اي كه به همراه برده بوديم، ديدند. در اينجا مردن از گرسنگي امري رايج بود. حتي درخت انجيروك كه مهم ترين منبع تغذيه شان بوده، تا پيش از اين نمي توانست آنها را نجات دهد. خانه شان شاخسار چند درخت بود و تمام ابزار زندگي شان از انگشتان دست تجاوز نمي كرد. امام جمعه شهر مي گويد: وقتي براي اولين بار (حدود سه ماه پيش) به آنان سرزديم، بسياري از آنان لباس نداشتند و حتي برخي از آنان فاقد دين رسمي بودند. اما بعد از سه ماه، وقتي كه به آنجا رفتيم، لباس برتن داشتند و مي  توانستند راه بروند، حرف بزنند و بخندند. آنان عده اي مردم دورافتاده بودند كه به دليل نداشتن رابطه متداوم و دائمي با جوامع و اجتماعات اطراف خود، نتوانستند به پيش بروند. اگرچه بسياري از پديده هاي جهان جديد را مي شناختند، اما هنوز به مانند انسان هاي 5هزار سال پيش، در مرحله جمع آوري غذا از طبيعت بودند و هيچ فعاليت جدي براي زندگي نمي كردند.
به واقع آنان زماني در گذشته از سير تاريخ جا مانده اند و به تدريج با جهان پيرامونشان ارتباط بسيار اندك خود را حفظ كردند. آنها هم كه زندگي مي كنند ، اتفاقاً از زندگي خود هم بسيار راضي اند و هيچ علاقه اي به شهر ندارند.

زادبوم
اجتماعي
اقتصادي
دانش فناوري
بـورس
حوادث
خارجي
فرهنگ و آموزش
سياسي
شهر تماشا
سلامت
شهري
راهنما
ورزش
صفحه آخر
همشهري ضميمه
|  اجتماعي   |   اقتصادي   |   دانش فناوري   |   بـورس   |   زادبوم   |   حوادث   |   خارجي   |   فرهنگ و آموزش   |  
|  سياسي   |   شهر تماشا   |   سلامت   |   شهري   |   راهنما   |   ورزش   |   صفحه آخر   |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   شناسنامه   |   چاپ صفحه   |